فاطمه شمس همسر محمدرضا جلایی پور
«همسر مرا گروگان گرفتهاند»
اردوان روزبه
a.roozbeh@radiozamaneh.com
محمدرضا جلایی پور سخن گو و مدیر پویش حمایت از موسوی و خاتمی است. او دانشجوی نخبهی ایرانی نیز هست که در حال حاضر دانشجوی مقطع دکترا در انگلیس است. جلایی پور وقتی با همسرش از ایران برای ادامه تحصیل خارج می شد توسط مراجع امنیتی در فرودگاه دستگیر شد. اگر چه او در مدتی که زندانی بود تحت فشار های شدید روحی و جسمی قرار داشته اما به نظر میرسد هنوز اتهام روشنی بر این فعال مدنی وارد نشده است.
حتا در یک مقطع به خانواده وی میگویند که میتوانند با قرار وثیقه او را آزاد کنند. که این روند نیز انجام می شود اما در کمال ناباوری بر خلاف دریافت وثیقه نه تنها او را آزاد نمی کنند بلکه در دادگاه سوم موسوم به دادگاههای اعترافات به عنوان متهم نیز حاضر میشود. همسر او فاطمه شمس طی نامهای به رئیس قوهقضاییه به شرایط همسرش اعتراض میکند اما به نظر میرسد این اعتراض نیز چندان تاثیری بر شرایط موجود نمیگذارد.
او در بخشی از نامه خود اشاره می کند:
«همسر من، در روز بیست و هفتم خردادماه سال جاری و هنگامی که به همراه یکدیگر، برای ادامه تحصیل قصد بازگشت به انگلستان را داشتیم، در مقابل چشمان بهتزده من و مسافران دیگر، توسط نیروهای امنیتی و بدون ارائه حکم در فرودگاه امام خمینی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد و از ادامه سفر خود بازماند. او بعد از دو هفته بیخبری در تماسی دو دقیقهای با برادرش از سلامتی خود خبر داد، ولی هنوز هم معلوم نبود که در چه محلی نگهداری میشود. بعد از گذشت نزدیک به ۲۰ روز و با پیگیریهای صورت گرفته از سوی خانواده اینجانب و همسرم، معلوم شد که او در بند ۲۰۹ زندان اوین و در سلول انفرادی نگهداری میشود.
بعد از چهل و اندی روز حبس در انفرادی، با پیگریهای صورت گرفته، برخی از اعضای خانواده موفق شدند با همسرم ملاقات کنند و در این ملاقات، به گفته ملاقاتکنندگان متاسفانه علیرغم وضعیت مطلوب روحی همسرم که ناشی از ایمان و اعتقاد وی بود و نه برخوردهای مناسب بازجویان اوین، رنگ و روی او بسیار پریده و زردرنگ بود، اما به دلیل حضور مامور در اتاق، همسرم از گفتن آنچه بر او گذشته بود، بازماند.»
او در بخش دیگر از نامه ادامه میدهد:
«بعد از دو جلسه ملاقات با او بود که مطلع شدیم همسر بیگناه مرا ۳ شبانه روز در سلولی داغ معروف به سلول موتورخانه ( که جنب موتورخانه است و پر از بخار و دود و دم است ) حبس کرده بودند تا به زور او را وادار به اعتراف تلویزیونی کنند. شرایط این سلول به قدری نامساعد و مسموم بوده که او حتی توان نفس کشیدن هم نداشته است. به دلیل وضعیت افتضاحی که در این سلول وجود داشته، حتی دل نگهبان سلول به حال همسر مظلومم میسوزد و به بازجو و مسوول بند اعتراض میکند و میگوید که در این وضعیت، او تلف خواهد شد و از بین خواهد رفت و بعد از آن خواستار تغییر سلول و جابجایی همسرم به محل دیگری میشود. بازجوی همسرم که ظاهرا بویی از انسانیت نبرده بود در مقابل این اعتراض زندانبان مقاومت میکند اما ماموری که برای سرکشی به وضعیت وی بعد از سه روز درب این سلول را باز میکند، هوا را به قدری نامساعد و گرم و مسموم مییابد که نمیتواند حتی پایش را داخل سلول بگذارد و دستور میدهد همسرم را از آن جا خارج کنند.
بعد از خارج کردن او از این اتاق مخوف که هیچ یک از اصول اولیه نگهداری از زندانی را دارا نبوده و به اصطلاح غیراستاندارد بوده است، او را با همان حال نزار ناشی از گرمای شدید به اتاق بازجویی میبرند و ۹ ساعت تمام بدون آب و غذا و در حالیکه رکیکترین فحشهای ناموسی را به همسر، خواهر و مادرش میدهند و در تمام طول مدت بازجویی هم با ته خودکار بر سر او میکوبیدهاند، وادار به اعتراف دروغش میکنند و وقتی موفق نمیشوند او را بیجان در سلول انفرادی دیگری رها میکنند. قبل از آن ۳ روز مخوف هم به مدت ۲۵ روز او را در حبس انفرادی مطلق و خلا زمانی و مکانی میاندازند و حتی یک بازجویی هم از او به عمل نمیآورند تا به قول خودشان او را بشکنند تا به باوری نداشته اعتراف کند.»
در پی نوشتن این نامه و عدم آزادی محمدرضا جلاییپور علیرغم تامین وثیقه از سوی خانوادهاش با فاطمه شمس همسر او گفتوگو کردم:
روز پنجشنبه هفته گذشته با گذاشتن وثیقه قرار بود که آقای جلاییپور آزاد شود و نشد، علت نوشتن نامه چه بود؟
نامهای که بنده در اوایل هفته به جناب آقای صادق لاریجانی نوشتم به این علت بود که از حکم آزادی ایشان که هفتهی گذشته صادر شده بود سرباز زدند. قاضی حداد که بازپرس پرونده بود این حکم را با شرط تامین قرار وثیقه دویست میلیون تومانی صادر کرد و در همان روز هم ما وثیقه را آماده کردیم. ولی علیرغم وعدههایی که آقای حداد دادند و گفتند یک ساعت دیگر مقابل زندان اوین باشید و محمدرضا را تحویل بگیرید - البته ما تنها نبودیم، خانواده نوروزی و توحیدلو هم بودند چون حکم آزادی آنها هم صادر شده بود - ما بعد از یازده ساعت چشمانتظاری جلوی زندان اوین در حالیکه کسی پاسخگوی این نبود که چرا ما باید به این میزان معطل شویم به ما گفتند که زندانیان آزاد نخواهد شد و شما باید روز شنبه برگردید.
بهانهای هم که آوردند تعطیل بودن پنجشنبه و جمعه بود. روز شنبه پدر همسر من مجدد به دادگاه مراجعه کردند و آنها در حالیکه خجالت میکشیدند به پدر همسرم نگاه کنند، گفتند که علیرغم صدور حکم آزادی، ما ایشان را آزاد نکردیم. تنها دلیلشان هم این بود که دادستان تهران - سعید مرتضوی - از آزادی ایشان بهطور خاص جلوگیری کردند و گفتند که ایشان باید همچنان در زندان باشند.
ظاهرا اختلافی در مورد حکم آزادی ایشان بین بازجویان داخل اوین و آقای مرتضوی و قاضی پرونده وجود داشت. روز شنبه بنده این نامه را خطاب به آقای لاریجانی نوشتم به این خاطر که ایشان در مراسم معارفهشان روی این مسئله که «من حق متهمان و کسانی که بیگناه هستند را خواهم گرفت» تاکید کردند اما متاسفانه امروز شاهد بودیم که این دادگاه برگزار شد و شاید تنها دادگاهی بود در طول این چهار سال گذشته که همهی سران اصلاحطلب در آن حضور داشتند. آقای تاجزاده، حجاریان و از جمله همسر بنده بعد از هفتاد روز در آنجا حضور داشتند. روز دوشنبه همسرم موفق شدند که با خانوادهشان ملاقات کنند. در این ملاقات ایشان اطلاع نداشت از اینکه قرار است سهشنبه ساعت هشت به دادگاه بیاید. روز چهارشنبه که به ایشان وعده آزادی دادند لباس پوشیده بود و تمام وسایلش را جمع کرده بود. به او گفته بودند که آزادی و او را پشت زندان اوین آورده بودند و او را به مدت پنج ساعت نگه داشته بودند و بعد از آن به او گفتند که باید در اینجا حضور داشته باشید. این هم بدترین شکنجه برای یک زندانی است. اگر از زندانیان سوال کنید پس از اتمام دوران حبس وقتی به شما خبر آزادی بدهند بدترین لحظات همان چند ساعت پایانی است. از دادگاه ایشان هم اطلاعی نداشتیم فقط صبح سهشنبه اسم ایشان (که البته بار اول به اشتباه نام پدرش بود) در سایت فارسنیوز و ایرنا آمد و ما متوجه شدیم که ایشان در دادگاه هست.
در حال حاضر اتهام همسر شما برای حضور در دادگاه چیست؟
هیچ اتهامی هنوز مشخص نشده و به زعم بنده و خانواده ایشان، به این علت که اینها هیچ اتهامی را نتوانستند ثابت کنند میخواسته اند آزادش کنند. با توجه به اظهارات همسرم در ملاقاتها با تمام تلاشهایی که داشتند تا او را به مسایل مختلف متهم کنند، نتیجه نگرفتند و به همین خاطر از حضور ایشان در دادگاه به عنوان حربهای استفده کردند برای اینکه نشان دهند ایشان از متهمین است و در این جریانات دخالت داشته است.
این البته نه تنها برای همسر من بلکه برای هیچکدام از زندانیان اتهامات اثبات نشده است. اینها اظهاراتی است که دادستان تهران و عوامل ایشان با قلم خود در کیفرخواستها مینویسند. به متهم حق دفاع داده نمیشود. همسرم بعد از شصت و هفت روز هنور وکیل قانونی ندارد و حتا بقیه وکلای متهمین دیگر در دادگاه اجازهی صحبت کردن نداشتند و حتا یک کلمه هم در جواب کیفرخواستی که خوانده شده اجازهی دفاع نداشتند. این نشان میدهد که متهمین نه به چیزی اعتراف کردند نه اینکه هیچکدام از مسایلی که به ایشان در کیفرخواستها نسبت داده شده، حقیقت دارد و چیزی هست که اینها به آن باور دارند.
چه بسا که اگر اینطور بود اینها با استفاده از قرصهای آرامبخش همانطور که آقای ابطحی را مجبور به صحبت کردند اینها را هم وادار به صحبت میکردند. همینکه اینها فقط در دادگاه میآیند نشان میدهد که هنوز هیچ اتهامی متوجه آنها نیست.
به نظر شما چرا سران اصلاحات وافرادی که حتا نقشی هم در درگیریها نداشتند به این دادگاهها فراخوانده شدند؟
به نظرم نباید این نکته را فراموش کرد که دادگاه تشکیل شده نشانه تسلیم محض دستگاه حاکم در مقابل وضعیت ایجاد شده بود. اگر شما متن کیفرخواست را مشاهده کرده باشید، در این متن غیر از یک سری جملات که بریده بریده است و معلوم نیست که این جمله را چه کسی و در کجا و برای چه گفته است و صرف ساخته و پرداختهی ذهنی نگارنده کیفرخواست هست و تنها نقطه قوت آنها است که به جامعه بگویند ما موفق شدیم که اینها را تسلیم کنیم و حرف خود را به کرسی بنشانیم و اینها را در دادگاههای خودمان حاضر کردیم.
مضحکترین بخش این مسئله هم اعترافات آقای سعید حجاریان بود. یعنی از این جعلیتر و ناشیانهتر نمیشد اعترافی را بعد از این همه مدت در دهان سعید حجاریان گذاشت.من از این تعجب میکنم که چرا اگر قرار است اتهامی را به سعید حجاریان نسبت دهند قبل از آن متن را نمیخوانند و ویرایش کنند؟ متن به قدری شتابزده و پرغلط بود که هر کس یک خط از مقالات سعید حجاریان را در زندگیش خوانده باشد در همان نگاه اول تشخیص میدهد که این متنی نیست که سعید حجاریان تنظیم کرده باشد.
با توجه به اینکه دویست میلیون تومان وثیقه برای آقای محمدرضا جلاییپور گذاشته شده، وضعیت این وثیقه چه خواهد شد؟
فعلن وثیقه در اختیار قوهقضاییه است و هیچ پاسخ مشخصی هم به این مسئله داده نشده که ما باید دقیقن چه کاری انجام دهیم. ایشان را در دادگاه آوردند ولی هیچ اتهامی برایشان مشخص نشده است. من همانطور که در نامهام به آقای لاریجانی نوشتم برای اعتراف تلویزیونی گرفتن از او به مدت سه روز در اتاقی معروف به شوفاژخانه که بسیار داغ هست زندانی کردند و بعدن متوجه شدیم که از این اتاق به عنوان حربهای برای گرفتن اعتراف از سران سیاسی که توان شکنجه جسمی ندارند، استفاده میشود. هوای اتاق بهقدری مسموم بوده که همسرم تنفساش به مشکل افتاده است. منتظریم تا متوجه شویم که علت اصلی نگه داشتن همسرم و عدم آزادی ایشان برگزاری این دادگاه بود یا اینکه برنامههای دیگری هم دارند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
نظرهای خوانندگان
این اراذل و اوباش ، مدت ٣٠ سال است که یک ملت را به گروگان گرفته اند! و هر غلطی که خواسته اند، انجام داده اند.
-- Grogirane Nezame Manfur Eslami ، Sep 6, 2009سلام
-- علی ، Sep 6, 2009بنده برای آقای جلایی پور عزیز زیاد دعا می کنم. هربار که صدای قران خواندن ایشان را می شنوم منقلب می شوم. امیدوارم و دعا می کنم هرچه زودتر از زندان آزاد شوند. حتی اگر مجبور به اعتراف شوند و چیزهایی را بگویند که بازجوها دوست دارند، ذره ای از احترامی که برای ایشان و خانواده محترمشان دارم کم نمی شود جز اینکه کینه و خشمی بیشتر نسبت به جنایتکاران نامسلمان ناجوانمرد در قلب من ایجاد خواهد شد.
یادم میاد سال 85 که واسه ویزا رفتم ابوظبی برگشتم توی مهرآباد بازداشتم کردن و پاسپورتم رو گرفتن گفتن بیا کوچه روانی پور گذرنامه ریاست جمهوری پسش بگیر. به اصلاح طلبان میگفتم آقا اینجا زیر نظر ریاست جمهوریه آقای خاتمی می دونه؟ می گفتن نه؟ خب همین میشه دیگه. اگه اون روز به حرفای امثال ما گوش می دادن امروز آب از سر نمیگذشت
-- مهدی ، Sep 6, 2009اقای جلایی پور نباید در زندان شکنجه شود، همانگونه که هیچکس نباید شکنجه گردد. ایشان البته نباید به جای رهبر ملت، امید ملت، مغز متفکر آزادیخواهی برای مردم جا زده شوند. ایشان یک حزب اللهیی پیرو خط امام هستند که از عبارات آشنای خارجی نظیر دموکراسی و تکثر (سؤ) استفاده میکنند و برای ما روشن نیست که چگونه این اسلامیگری و مذهبییت خطرناک با دموکراسی و سکولاریسم همراه خواهد شد. اگر نشود هم که وای به حالمان چون تا الان مستبدین نسل پدر و اکنون پسرای مدرن نما بر صدر قدرت خواهند بود. خلاصه اینکه حتما آزادش کنید، مثل همهٔ اونها که گرفتارند اما یادمان نره ما چی میخواهیم: نه گفتن به حکومت مذهبی و زور چه از نوع تندرو چه از نوع به اصطلاح اصلاح طلب.
-- عالمی ، Sep 6, 2009درود بر ایران آزاد.
من که از کامنت این آقا یا خانم عالمی چیزی نفهمیدم! اگر ایشان با این میزان انصاف و تحمل آزادی خواه است ما نخواستیم!
-- بدون نام ، Sep 8, 2009در مورد کامنت "مهدی": احمدی نژاد خرداد سال 84 رئیس جمهور شد پس سال 85 اصلاح طلبان و خاتمی اصلاً دیگر در دولت نبودند. معلوم میشه آقا مهدی اون قدر از دنیا غافل بوده که اصلاً نمیدونسته دیگر خاتمی رئیس جمهور نیست. این هم که به آقامهدی گفته اند خاتمی خبر نداره اشاره به همین بوده یعنی داداش حواست کجاست.
-- هادی ، Sep 8, 2009من نيز به همچنين...اگر آزاديخواهي اينست كه ديگران را بخاطر اعتقادات مذهبيشان، محكوم كرد...اين آزادي را نخواستيم...
-- بدون نام ، Sep 8, 2009ايشون نيز مثل خيلياي ديگه موافق گذار جامعهي ايران به دموكراسي است...
دانشجو است و كارش تحقيق و پژوهش..
اين چه ربطي به تكيه زدن ِ "پسران مدرن نما" (!) بر مسند قدرت دارد...؟
به کسانی که عزيزانشان را در دوران زمامداری همين آقايان اصلاح طلبان از دست داده اند يا آنقدر جوان و يا فراموشکار نيستند که وقايع گذشته را از ياد ببرند حق بدهيم کمی با ترديد نگاه کنند و از پسران مدرن نما بترسند"آقايان يا خانوم های بی نام" .هيچ انسان آزاده ای از زندانی شدن آقای جلايی پور نمی تواند که خوشحال باشد ،اينجانب کاملا با آقای عالمی موافق ام و در ضمن خيلی وقت است دلم می خواهد به آقای جلايی پور پدر بگويم آقای عزيز شما حداقل می دانيد کجا بنشينيد و بر برادرانتان گريه کنيد اما آيا می دانيد خانواده های دانش آموزان به رگباربسته شده آن دبيرستان در یکی ازاستان های کردنشين کشور نمی دانند باید کجا به زاری عزیزینشان بنشینند. شايد کسی را بشناسيد که بتواند کمکشان کند تا مزار و شايد گور دسته جمعی آنها را پیدا کنند.
-- Mina ، Sep 8, 2009زمانی که گروه گروه فرزندان مردم را به جرم فکر کردن از دانشگاه اخراج و به زندان میبردند و همین آقایان به راحتی به دانشگاه میرفتند و درس میخواندند ، کسی فریادرس آنها نبود ، حالا که ایشان که طبق روال همه آقایان که برای درس خواندن به انگلیس میروند در راه دانشگاه بازداشت میشوند فریاد ای وای نابغه سر داده میشود؟
-- بدون نام ، Sep 9, 2009ببینید چند نفر از به اصطلاح المپیادی ها در ایران باقی مانده اند؟ خیلی از آنها نه با هواپیما و بلکه با الاغ از ایران فرار کردند، ایشان خودی بودند و حالا غیر خودی شده اند