خانه > اردوان روزبه > گزارش > «ترس مردم ریخته است» | |||
«ترس مردم ریخته است»اردوان روزبه
آقای سلطانی سه شنبه بیست و ششم، ساعت ۴ بعدازظهر، از دفتر کارشان توسط چهار نفر از مامورانی که اظهار داشتند از طرف دادگاه انقلاب آمدهاند، بازداشت میشوند. بعد از این که ایشان را بازداشت کردند، تا سه روز هیچکس به ما جوابی نداد. بعد از سه روز من پیش دادستان تهران آقای مرتضوی رفتم. گفت که من اطلاعی ندارم، دادگاه انقلاب دستگیر کرده. دادگاه انقلاب گفته بود، ما دستگیر نکردیم. خبر نداریم. بروید پیش آقای مرتضوی. همچنان این دو اظهار بیاطلاعی میکردند، تا این که وکلای اینها روز چهارم رفته بودند دادگاه انقلاب و دیده بودند آقای حیدریفر دادیار شعبهٔ یک دادگاه انقلاب گفتند که بله، دادگاه انقلاب دستگیر کرده و ایشان در بند عمومی ۲۰۹ بازداشت هستند و اتهامشان هم اقدام علیه امنیت ملی است. بقیه را دیگر جواب نداده بودند. از آن به بعد هرچه وکلا رفتند، گفته بودند سرمان شلوغ است حالا نمیتوانیم جواب بدهیم. امروز یازده روز است آقای سلطانی بازداشت شدهاند. اصلا نه اجازه دادهاند تلفنی به خانه بکند، نه ملاقاتی، نه وکیلی را پذیرفتهاند، نه جواب ما را دادهاند. ما همچنان نگران وضعیت حال ایشان هستیم. نمیدانیم سالم هستند، نمیدانیم در کجا قرار گرفتند. هیچکس به ما پاسخی ندادهاست. آقای سلطانی اصلا فعالیت انتخاباتی، له یا علیه، هیچ یک از چهار کاندیدا نداشتند. چون ایشان معتقد بودند که من مثل پزشکی هستم که نمیپرسم شما طرفدار کی هستید یا چه عقیدهای دارید. من هر کسی را که ببینم به من مراجعه کرده، قانون را بهش یاد میدهم و میگویم شما با توجه به این حقوقی که دارید میتوانید اقدام بکنید. کاری به این که (کی هست و چه هست) ندارم. من فقط فعال حقوق بشر هستم. من از نظر حقوقی شما را راهنمایی میکنم. تنها کاری که ایشان میکردند، در هر جامعهای که بودند، چه کارگر باشد، چه معلم باشد، چه انسانهای عادی باشند، فقط حقوقشان را به آنها یادآوری میکرد. این که هرکسی در جامعهٔ خودش حقوقی دارد. شهروندان حقوقی دارند. فعالان حقوقی دارند. فقط حقوقتان را بخواهید که صاحب امنیت هم خواهید شد...
نظر خودم این است که مردم مدتها بود که تحت فشار قرار گرفته بودند. آنها دنبال کسی میگشتند که مطالباتشان را پاسخ بدهد. با توجه به نظراتی که نسبت به این چهار کاندیدا داشتم، که برخیشان امتحان خودشان را پس داده بودند، این را در آقای میرحسین موسوی دیدم. بعد دیدم آنچه مردم میخواهند به منصهٔ ظهور برسد، حاکمیت یا عدهای نمیخواهند. در این صورت بود که مردم به خاطر توهین به شعورشان اعتراض کردند. آنان با اشتیاق رفته بودند پای صندوقهای رای، چون باور کرده بودند که حاکمیت به آنها احترام خواهد گذاشت و وقتی رای زیاد باشد، حتما نتیجه را درست اعلام خواهد کرد. بعد که دیدند به ارزشهای آنها به صراحت توهین شده، بناچار ازاین وضعیت عصبانی شدند. الان واقعا جا دارد که همه بنشینند و فکر بکنند که چه دلیلی داشتهاست که مردم این چنین بیرون بریزند؟ چرا باید مردم را این چنین عصبانی کرد؟ چرا باید اینقدر به عقاید مردم توهین کرد؟ اینها، این ۸۵درصدی که به گفتهٔ خودشان پای صندوقهای رای آمدند، گناهی نکرده بودند (جز آن که) این چنین عزت و احترام برای کشور میخواستند. به گفتهٔ خودشان ۴۲میلیون نفر را پای صندوقهای رای آورده بودند! خب آیا نباید به این جمعیت جوابی داده بشود؟ به قول آقای قالیباف، به قول آقای رضایی به فرض همان چیزی که خودشان گفتهاند ۱۴ میلیون از مخالفین احمدینژاد رای دادهاند. ۱۴ میلیون بیش از نیمی از (کل) رای آقای احمدینژاد است. کم نیستند. بالاخره باید به اینها توجه بشود. اما در بین مردم عادی هم به نظر میرسد مسئلهٔ دستگیریها رنگ دیگری به خود گرفتهاست. در گذشته اگر کسی به هر علتی فرزندش دستگیر میشد، ترجیح میداد کسی مطلع نگردد و یا راجع آن صحبت نشود. اما انگار به نظر میرسد این روزها خیلی هم پدر و مادرها نگران این دستگیریها نمیشوند و یا برای آن ارزش دیگری قائل هستند. یک روزنامهنگار در تهران صحبت میکند: یکیشان از همکلاسیهای من هست که در دانشگاه آزاد درس میخواند و کار رسانهای هم میکرد. در یک درگیری روز... سه روز قبل در میدان هفت تیر دستگیر شد. خیلیها فکر میکردند که از شنیدن این خبر خانوادهاش مضطرب شود. اما این طور نبود. خیلی منطقی با این ماجرا روبهرو شدند و قرار وثیقهٔ مورد درخواست دولت را سریع آماده کردند که او از زندان بیاید بیرون. و یکی دیگر از دوستانم خانم بنی یعقوب است که چند روز پیش دستگیر شد و من با خانوادهاش در ارتباطم. آنها هم خیلی منطقی این ماجرا را پیگیری میکنند. خب بهرحال ترس و واهمه از اتفاقی که دارد برای این افراد آنجا میافتد و این بیخبری که همه را در حالت تعلیق نگهداشته و هیچکس خبری نداره از این که چه اتفاقی دارد میافتد و چه به سر بالاخره یکی از اعضای خانواده دارد میآید، این مسایل آدمها را خیلی ناراحت و نگران میکند. اما برخورد مردم بهرحال زمانی که در معرض خطر قرار میگیرند خیلی منطقی است. خانوادههای اینها چه احساسی دارند؟ آیا آنها را مقصر میدانند؟ نه، نه! اصلا چنین چیزی وجود ندارد. در واقع افتخار (میکنند) به عضوی از خانوادهشان که شجاعتاش مورد محک قرار گرفتهاست. این که عضوی از خانواده هست که شهامت (دارد)، فعالیتهایش شجاعانه است. و این که این خانواده یا عضوی از این خانواده چه قدر شجاع است. این برای من خیلی جالب است. مثلا یکی از دوستانم که خواهرش را دستگیر کرده بودند، برای من جالب بود، مادر این خانواده و خواهرش او را تشویق میکردند که تو باید همچنان حضور داشته باشی و ما نباید صحنه را ترک کنیم. اینها به ادامهٔ حضور موثرشان در خیابانها تاکید داشتند. خب طبیعیست. بهرحال هر روز که میگذرد ما تعداد حاضران در خیابانها را کمتر میبینیم. یعنی تعداد دارد مدام کاهش پیدا میکند. اما نظر شخصی خود من بعنوان کسی که حدود هفت هشت سال است دارد به صورت جدی در این حوزه کار میکند و با اقشار مختلف مردم در ارتباط است، این که فکر میکنم آن ترسی که در جامعه وجود داشت نسبت به حکومت، از دستگیری و از روبهروشدن با گارد ویژه و نیروهای بسیجی و از زد و خورد خیابانی، این ترس ریخته و مردم نوع مقابلهیشان با این ماجرا خیلی عجیب و تازهاست. اصلا من فکر میکنم که در تاریخ ایران این نوع برخورد مردم با خطر تازهاست. برخورد مردم با خطر در این دو هفتهٔ اخیر یک مدل تازهایست. روزی که ما در میدان آزادی بودیم و آن تکتیرانداز هفت نفر را مورد اصابت گلوله قرار داد، خیلی برای من جالب بود که مردم از تیررس گلولهٔ او فرار نمیکردند. مدام او را به همدیگر نشان میدادند و میگفتند اون بالاست و ما باید بگیریمش. مردم فرار نمیکردند در برابر این ماجرا. ترسی که همیشه در جامعه وجود داشت، آن ترس ریختهاست. و من فکر میکنم این برای ادامهٔ ماجرا خیلی موثر است و با ریختهشدن این ترس و نوع برخورد مردم با خطر، مردم میتوانند این ماجرا را طی ماههای آینده خیلی خوب پیش ببرند که زودتر به نتیجه برسند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
مردم به اونجاشون رسيده كه بي خيال همه چين
-- babak ، Jun 28, 2009موافقم
-- محمدضا ، Jun 28, 2009یه معیار دیگه هم واسه سنجش می خوام بدم
و اون گشت های ارشاد هست
به نظر من دیگه پیداشون نمی شه
اگر هم بشه مردم باهاشون برخورد می کنن
حالا صبر کنید تا ببینید
باطو م نمی خورد/ ضد گلوله است /دستگیر نمی شود /زندانی وشکنجه نمیشود /بدون هزینه است / همه کس با توان کم قادر به انجام انست / مداوم و همیشه قابل تکرارست / سراسری واپید میک است / تا پیروزی کامل محور وحدت مبارزه است / برای حاکمان ونیروهای سرکوب ان وحشت وجدایی اورست / و....انکه در تاریخ مبارزات وجنبش های ازادیخواهانه کاملا بی سابقه است و ان چیزی جز/// بمب خرده کاغذ //// نیست ....تصورش را بکنید ..همین امشب و وهمه شب کاغذ های ریز ریز شده با قیچی را از پشت بام ها به دست باد بدهید و...
-- azarazad ، Jun 28, 2009درکی ازهنر های یک استراتژ// تاکتیک محوری ما چیست؟؟//
-- azarazad ، Jun 28, 2009گذشته ازبحث درباره ی دامنه ی بس وسیع علم استراتژی وتاکتیک ها نکات زیر قابل یاداوری است......
پس از تعیین نیروهای اصلی در یک جنبش وضد جنبش جایگاه نیروهای میانی ارزش فوق العاده استراتژیک دارد./ یعنی همان اقشار متوسط وملاحظه کاری که ما بالتفاوت ان را میتوان از 3 ملیون تظاهرات کننده به هزار و.... دید / این امر بدیهی است / هنر یک استراتژ اتخاذ یک تاکتیک صحیح کم هزینه وقوی ومستمرو کم خطر در طول یک استراتژیست./ روی کم هزینه وکم خطر تاکید داریم./ تنها تحت لوا وپیشبرد این تاکتیک هست که اقشار متوسط حاضرند به میدان مبارزه امده وانرا تداوم بخشند واین همان تاکتیک محوری است که بمانند رودخانه ای متداوما در جنبش جریان داشته دوست را سیراب وقوی ودشمن را خفیف وضعیف و.... میسازد.// این تاکتیک در انقلاب 57 همان الله اکبر گفتن شبانه بود.// اما این تاکتیک بادورژیم متفاوت دراین شرایط اگر چه لازم اما ناکافی وناقص است و باید انرا با تاکتیک بمب کاغذی تکمیل کرد /که تمامی خصوصیات محوری بودن یعنی( کم هزینه. مستمر . سهولت اجرا . بیخطر وبویژه قابل اجرا در شهرستان ودرروستا ها) رادارد .// تمرکزیک استراتژ صرفا به اکسیونهای مختلف بدون ارایه تاکتیک محوری یک خطای استراتژک است وحداقل زیان ان به هدر دادن نیروهای پیشرو ودلسردی وخانه نشینی اقشار میانه است .// حتی میتوان از این تاکتیک بعنوان اعتراض مردم تا ازادی کامل زندانیان سیاسی ( که متاسفانه تا کنون مغفول مانده) استفاده نمود ./////....
واقعیت به نظر من اینه که مردم کاملاً ترسیده اند و مرعوب شده اند. نظام موفق شده که با متفرق کردن مردم و ارعاب اونها تخم وحشت و ترس از همدیگه رو تو دل های مردم بکاره. واقعیت این است، حالا بعضی سعی دارند که تمایلات و آرزوهای شان را به عنوان واقعیت به خودشان بقبولانند. اگر کسی واقعاً اهل مبارزه است باید با قبول این واقعیت قدم بعدیش رو مشخص کنه، با انکار واقعیت چیزی درست نمی شه.
-- مهدی ، Jun 29, 2009