خانه > اردوان روزبه > با گذشتگان > عمو سبزیفروش | |||
عمو سبزیفروشاردوان روزبهa.roozbeh@radiozamaneh.comچندی است در برنامههای روز جمعه به نقل یک ماجرا میپردازیم. نقلی که به هر حال در گوشه از تاریخ خود را ثبت کرده است. برای گذاشتن این نقلها مدتی این پا و آن پا میکردم. آخر هم دل را به دریا زدم. اسمش را گذاشته بودیم «با گذشتگان» که به این بهانه با هم سری به گذشته بزنیم. گاهی پندآموز و گاهی نقل یک داستان و گاهی هم جهت اطلاع. به هر حال این با گذشتگان محدود به یک مرز و نشان نیست. دوست داشتید با منبع برایمان نقل بفرستید تا روزهای جمعه پخش کنیم. اما داستانی که در زیر نقل میشود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت احمدشاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند و دکتر جلال گنجی، فرزند مرحوم سالار معتمد گنجی نیشابوری یکی از این دانشجویان نقل میکند:
ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد احمد شاه تحصیل میکردیم. روزی رییس دانشگاه به ما اعلام نمود که همهی دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدهمان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند. چارهای نداشتیم. همهی ایرانیها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم، و اگر هم داریم، ما به یاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوییم همین سرود ملی ما است. کسی نیست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند. اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ میدانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد بهصورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچهها، عمو سبزیفروش را همه بلدید؟ گفتند: آری. گفتم هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر عمو سبزیفروش که سرود نمیشود. گفتم: بچهها گوش کنید و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: «عمو سبزیفروش ... بله. سبزی کمفروش، بله. سبزی خوب داری؟ بله» فریاد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. بیشتر تکیهی شعر روی کلمه «بله» بود که همه با صدای بم و زیر میخواندیم. همهی شعر را نمیدانستیم. با توافق همدیگر، «سرود ملی» به اینصورت تدوین شد:
این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یکشکل و یکرنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزیفروش» خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوری که صدای «بله» در استادیوم طنینانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخیر گذشت. به نقل از فصلنامه «رهآورد» شمارهی ۳۵
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
این ماجرا واقعا مستند است؟ یعنی در زمان احمدشاه، سرود ملی نداشتیم؟ اصلا حاکمیت ملی داشتیم؟
-- داور ، Jan 12, 2009خیلی با مزه بود کلی خندیدم
-- بدون نام ، Jan 13, 2009