تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گزارشی از شکستن رکورد طولانی‌ترين نقاشی دنيا در بم

يک نقاشی به طول همه زخم‌های بم

اردوان روزبه
ardavan.roozbeh@gmail.com

------------------------
گزارش را اینجا بشنوید

مجموعه ای از عکسهای نقاشان بم را در اینجا ببینید
------------------------

پسر تو چی کشیدی اینجا؟

دریا، ماشین، خونه.

تو بمی‌ای؟

بله.

اسمت چیه؟

محمد!

هفته‌ای که گذشت اسمش «هفته فرهنگی بم» بود. شروع این هفته و داستانش برمی‌گردد به چند ماه قبل. بنا بود وقتی که می‌خواهد پروژه‌های بم افتتاح بشود، بیایند یک برنامه‌ای را برگزار کنند و توی آن عکس و فیلم مستند را به صورت جشنواره هم مطرح کنند. اما پیوسته به بدنه این برنامه اضافه شد تا این که تبدیل به «هفته فرهنگی» شد و بالاخره این «هفته فرهنگی» در هفته‌ای که گذشت، برگزار شد. آن هم توی بم، با حضور هنرمندان، کارگردانان و آدم‌های مشهور؛ وزیر، وزرا و خیلی آدم‌های جالب دیگر. از جمله اتفاقات جالب بازی فوتبال بین تیم «استقلال» (آن هم تیم اصلی‌اش) با تیم منتخب هنرمندان بود؛ یا تیم والیبال هنرمندان با تیم منتخب بم؛ برنامه‌های شب شعر و خیلی برنامه‌های دیگر.

اما همه این‌ها یک طرف، یک اتفاق جالب‌تری طرف ديگر. بنا شد روز پنج‌شنبه رکورد «گینس» در کشیدن بلندترین نقاشی جهان توی بم شکسته بشود. این خیلی موضوع جالبی بود، یعنی آن قدر برایم جالب بود که حاضر شدم شش هفت ساعت توی فرودگاه بخوابم تا بتوانم بالاخره سوار هوایپما بشوم. این روزها که می‌دانید هواپیما وضعش چه جوری است. بالاخره سوار هوایپما شدم با یک عالمه تاخیر و پایین و بالا، تا رسیدم به بم.

من دقایق پایانی برنامه راستش رسیده بودم؛ خب خیلی کم بود. من سعی کردم عکس بگیرم و با مردم صحبت بکنم. غلغله بود. خیابان‌های منتهی به «ارگ» بم بسته بود؛ چون برنامه آنجا کنار «ارگ» بم برگزار می‌شد:

امروز بچه‌ها را آورده‌اند اینجا. جمع شده‌اند و نقاشی‌هایی را ترسیم می‌کنند و خیالات خودشان را، که در واقع مهمترین افکارشان هست، روی این پارچه‌ها نقاشی می‌کنند.

می‌بینم که دوتا پسرهایتان دوقلو هستند، نه؟

بله، بله.

بچه‌ها موقع زلزله کجا بودند؟

در واقع موقع زلزله بم بودیم و می‌شود گفت که معجزه‌ای شد که بچه‌ها، خودم و خانمم سالم ماندیم.

نقاشی‌های خیلی متنوع و عجیبی بود. شاید شما هم باید آن جا می‌بودید و می‌دیدید. من همان جا برای شما یک تکه زنده ضبط کردم. می‌دانید، یک حس خیلی خاصی داشت برای خود من آن لحظه.

خب حالا ساعت ۷:۱۰ شب است. تقریباً دیگر تاریک شده هوا. مردم کم‌کم دارند وسایلشان را جمع می‌کنند و می‌روند. این نقاشی‌های بلند تا آن ته دیده می‌شود. باور کنید من سر و ته‌ نقاشی‌ها را نمی‌بینم کجاست. خیلی جالب است. پنج هزار متر نقاشی کشیده شده یا حداقل دارد کشیده می‌شود. نمی‌دانم. تلاششان را دارند می‌کنند که رکورد «گینس» را بشکنند. ولی چیز مهم‌تری اینجا وجود دارد. من نوعی نشاط توی مردم دارم می‌بینم. جای همه شنوندگان رادیو زمانه اینجا خالی است به نظر من.

خب من توضیح بیشترش را گذاشتم که مسئول این برنامه بگوید. کلی دنبالش گشتم تا توانستم پیدایش کنم. خیلی پر جنب و جوش، این ور و آن ور می‌دوید تا برنامه‌اش درست انجام بشود. بالاخره نشست پای صحبت کردن. خب. من آمدم بم. الان دارم یک صحبت خیلی جالب را شروع می‌کنم. هفته فرهنگی و یک فستیوال است توی بم که کلی بین مردم گشتم تا توانستم آن آدمی را که همه این کارها را دارد می‌گرداند، پیدا کنم.

می‌خواهم خواهش کنم خودتان را معرفی کنید.

سلام. من ساسان هستم. مدیر اجرایی «هفته فرهنگی بم». اجازه بدهید توضیح بدهم راجع به قضایایی که تحت عنوان «هفته فرهنگی بم» الان در بم در حال برگزاری است. قضیه از این قرار است که با توجه به بازسازی بم و روند رو به اتمامش که تقریباً در مراحل پایانی آن به سر می‌بریم، اقدام شد به تشکیل دبیرخانه‌ای جهت برگزاری یک یادواره از فیلم وعکس با موضوع حوادث غیرمترقبه (کرده‌ايم.) تقریباً از 10 ماه پیش آغاز شد. خوشبختانه با توجه به روحیات مثبت مساعد فرهنگی که وجود داشت، باعث شد این طرح بنا به پیشنهادها و جلساتی که طی نشست‌های مختلف در شهرستان بم تشکیل شد، کم‌کم باعث شد که با توجه به نیازی که وجود داشت از نظر بازسازی ساختار فرهنگی، اقدام بشود به توسعه این طرح. کل پروژه تغییر شکل داد به یک برنامه طی یک هفته به نام «هفته فرهنگی». مهم‌ترین برنامه‌هایی که از ابتدا هم مسئولین هفته فرهنگی خیلی رویش تأکید داشتند، پروژه ترسیم طولانی‌ترین نقاشی دنیا بود. سابقه‌ای که از طولانی‌ترین نقاشی دنیا در رکورد جهانی «گینس» وجود دارد، ظاهراً متعلق به مدرسه هنر در کشور رومانی هست که طولش هم حدود ۳۳۴۳ متر ارزیابی و تأیید شده بوده. ما اقدام کردیم به آماده‌سازی محیطی جهت ترسیم یک نقاشی به طول ۵ کیلومتر و امیدوار هم هستیم به کمک شاهدانی که از طرف گینس حضور دارند و کمک می‌کنند به ما، بتوانیم رکوردی بالاتر از آن چیزی که در رومانی ثبت شده و آخرین رکورد ثبت شده است، به ثبت برسانیم. همان طور هم که خودتان الان شاهد هستید، می‌بینید که مردم با شور و اشتیاق بسیار فراوان در این مراسم شرکت کرده‌اند و خودشان در واقع برگزارکننده چنین رویدادی هستند.

حیف توی رادیو چیزی دیدنی نیست. وگرنه من شما را می‌آوردم این جا که این تصویر را ببینید. ما الان کنار ارگ بم هستیم. نوارهای بلند نقاشی روی زمین پهن شده و مردم... غلغله است این جا. همه دارند می‌آیند و می‌روند.

ساسان تو فکر می‌کنی چند نفرهستند اینجا؟

ما تصور و اصلاً پیش‌بینی‌مان این بود که ما حدوداً پذیرای ۵ هزار نفر (با حضور خانواده‌ها) باشیم. ولی آن چیزی که ما امروز شاهد بودیم، با توجه به اینکه ما حدود ۵۵۰۰ تا پکیج نقاشی برای نقاش‌ها حاضر کرده بودیم، شامل ۶ رنگ و ۳ قلم‌مو، کلاه آفتابگیر و مصالح این چنینی، ما همه رنگ‌های حاضر شده را کاملاً تحویل مردم دادیم و کم آمد. من فکر می‌کنم امروز بیش از 9-8 هزار نفر در این رویداد ظرف صبح تا بعدازظهر شرکت داشتند.

خب فکر می‌کنی رکورد را می‌شکنید واقعاً؟

آرزویمان این است به کمک مردم این کار را انجام بدهیم. حتی اگر هم موفق نشویم (من دارم در واقع از یک فرض بعید صحبت می‌کنم) حتی اگر موفق نشویم، این چیزی که اینجا ما شاهدش بودیم، آن شور و نشاطی که در مردم بم ایجاد شد به دلیل یک رویداد کاملاً نو در این شهر، خیلی برایمان ارزشمندتر از ثبت رکورد جهانی است. خیلی مایلیم رکوردهای کشور خودمان را ارتقا بدهیم؛ رکوردهای دسترسی به قلب‌های مردم را ارتقا بدهیم. خیلی مایل هستیم که به روحیه مردم نشاط بیشتری ببخشیم، تا این که بخواهیم یک رکورد جهانی ثبت بکنیم. ولیکن اگر این رکورد جهانی هم ثبت شد، که خب خیلی بیشتر خوشحال می‌شویم و خستگی‌ بیشتر از تنمان درمی‌رود.

من تا حالا سه مرتبه به بم آمده‌ام، بعد از زلزله. به جرأت دارم می‌گویم، این اولین بار است که این همه در مردم، شور و نشاط می‌بینم. باور می‌کنید! مردم خیلی خوششان آمده بود از این برنامه. یک جور نشاط توی چهره مردم بود. خندیدن، شوق، اشتیاق و همه دنبال این بودند که یک نقاشی برتر بکشند. جالب این است که بدانید، اصلاً داستان سن و جنسیت و از این حرفها مطرح نبود. من دختربچه ۴ـ۳ ساله را می‌دیدم تا پیرمرد ۹۰ـ ۸۰ ساله. همه هم به فراخور حال، به سلیقه خودشان یک چیزی می‌کشیدند.

خانم هر کسی چقدر می‌کشه؟

معمولاً یک متر می‌دهند به هرکسی که بکشه. ولی خب به بچه‌های کوچک نیم‌متر. هر کسی هرچی بتونه. خانواده‌ها متراژ بیشتری بهشان می‌دهند. هرکی هر چقدر بتونه.

شما چند نفری شرکت کردید توی این برنامه؟

من با آبجی‌هام هستم و دوستانم. ۵-۴نفر هستیم. حالا من یک متر انتخاب کردم، آنها هم دونفری یک متر. هرکدوم نیم‌متر می‌کشند برای خودشون.

این نقاشی چه اتفاقی برایش می‌افتد؟

مثل اینکه قراره برای گینس، آن‌جا ثبت بشه. بعد اگر بشه، برای کشورهای دیگه به نمایش بگذارند و این‌ها. حالا توی شهرهای ایران هم مثل این که قراره یک نمایشگاه بگذارند از این که یک ذره بم مطرح‌تر بشه.

شما اهل بم هستید؟

بله. من خودم اهل بم هستم.

موقع زلزله کجا بودید؟

من دانشجوی جیرفت بودم. آن شب جیرفت بودم.

یکی از آدم‌هایی که خیلی توی این ماجرا نقش داشت، اسمش نیما نادری بود. نیما مسئول اجرایی پروژه بازسازی ارگ بم است.

حدوداً مثلاً [بهانه‌ای] بگیری، تا این که یک چیزی به ثبت رسیده باشد. این جا هدف رکورد نیست به نظر من. برای این که مردم آمده‌اند... حالا اگر تصویرهایش بیرون بیاید، روی سی.دی برایت می‌فرستم. وقتی مردم بیایند بیرون... یعنی اصلش همین است، که چه جوری این‌ها کنار همدیگر بنشینند، بعد از آن اتفاقی که افتاده بنشینند و دوباره یک شادی‌ای برای خودشان جور کنند. در اصل بهانه بود.

تو تغییری توی مردم احساس کردی؟

آره. تغییرات هست. نقاشی را اگر شما ببنید، تویش همه چیز دیده می‌شود. یک قسمت امید را می‌بینی، یک قسمت تاریکی را، افسردگی را. دوباره بعضی جاها شروع را می‌بینی. یعنی همه چیز تویش هست. بعد هم این که مردم این جور کنارهم بنشینند و هیچ اتفاقی نیفتد، خیلی هنر است. چون شما یک جمعی را، وقتی یک میهمانی می‌گیرید توی یک جایی، حتماً یک درگیری کوچکی داری، یک سایه‌ای، چیزی داری. ولی این‌جا تمام آدم‌ها با قیافه‌های مختلف، از اقشار مختلف، با فرهنگ‌های مختلف، بدون این که درگیر بشوند. می‌بینی که نقاشی‌شان را کشیدند و رفتند.

من، خب خودم تو را می‌شناسم. ولی اصلاً به شنوندها تو را معرفی نکردم. باید خودت را اول به همه معرفی کنی.

من نیما نادری هستم. جانشین پروژه نجات‌بخشی ارگ بم...

نیما درست وقتی من توی سالگرد زلزله بم داشتم گزارش تهیه می‌کردم، یک کمک خیلی بزرگ کرد واقعاً با کمک‌های او بود که توانستم آن گزارش را تهیه کنم. امشب با دیدن دوباره نیما خیلی جالب بود برایم. احساس خودت چی بود؟

همه وقتی مراسمی دارند، از مراسم عروسی و تولد گرفته تا یک مراسم عمومی، بیشتر خستگی‌اش را در نظر می‌گیرند. ولی این جا بحث، خستگی‌اش نیست. خب ما دیشب درست نخوابیدیم، امروز هم استراحت نکردیم. هوا هم که گرم بود، کنترل این همه آدم خیلی سخت است و دیدید که داخل خیابان هم می‌رفت. شوخی نیست، پنج کیلومتر است.

نیما توی حوزه استحفاظی تو بود در واقع این عملیات. برایمان توضیح بده که اصلاً تدارکات چه جوری شروع شد؟ برنامه کار چه جوری بود یا اصلاً مردم... بگو فضا را مردم حس بکنند و بفهمند چه خبر بوده اینجا.

راستش را بخواهید همیشه توی چنین مراسمی، به ما ۱۰ یا ۲۰ روز [پیش] خبر می‌دهند. ولی باورتان می‌شود که ما درست قبل از شروع این برنامه، یعنی دیروز به ما خبر دادند که ما می‌خواهیم این جا یک مراسمی داشته باشیم. ما اصلاً نمی‌دانستیم چه... یعنی اصلاً هیچ سفارشی به ما داده نشده بود. این که می‌بینید، در عرض شاید نیم ساعت، یک ساعت آماده شد.

خب کار تا آخرهای شب طول کشید. مردم کم کم رفتند و بچه‌ها خسته بودند. واقعا درب و داغون. بعضی‌ها سه-چهار روز بود که بیدارخوابی کشیده بودند. کم نیست، ۵ هزارمتر پارچه! تدارکات، نوشیدنی، خوردنی، کارهایی که باید آماده می‌شد، رنگ‌ها. می‌دانید، ۳۳ هزار قوطی رنگ آن جا استفاده شده بود. آدم‌هایی که باید می‌آمدند نظارت می‌کردند و خیلی کارها. ولی بالاخره کار تا آخر شب جمع شد و دو ناظر که از طرف گینس قرار بود بیایند آنجا و ببینند کار را، آماده بودند تا کار را متر کنند. باد خیلی شدیدی می‌آمد و چون این کار تا نیمه‌های شب طول کشیده بود، قرار شد صبح اول وقت کارانجام بشود.

صبح وقتی با ساسان صحبت می‌کردم، کمی نگرانی توی صورتش بود. بالاخره یک آدم دارد این همه زحمت می‌کشد و نتیجه یک سالش را می‌خواهد ببیند دیگر.

ساسان فکر می‌کردی کار را بتوانی تمام کنی؟

... امیدوارم که بودم همیشه بتوانم این کار را انجام بدهم. به هر حال...

صبح اوضاع خیلی خراب بود، فکر می‌کنی...

عصبانی بودم... آره... آره...

الان چند مترش را متر کرده‌اند نماینده‌ها؟

الان نزدیک به رکودی‌ست که ثبت شده، ۳۳۴۳/۱ متر، که همان رکورد رومانی‌ست که قبلا گفته بودم. الان نزدیک آن هستیم. فکر کنم سر همان متراژیم. بهتر است برویم همانجا هم ببینیم که کانتر دستگاه روی چه عددی مانده.

خب. این رکورد قرار است شکسته بشود. از صبح همه ما نشسته‌ایم توی آفتاب و بادی عجیب و غریب، برای اینکه ببینیم رکود دارد چه جوری شکسته می‌شود.

معمولاً رکورد با صدا می‌شکنند یا بی‌صدا؟

بستگی داره چه باشه. اگر آوازخواندن باشه، لابد با صدا می‌شکنن و یا حرف‌زدن باشه. رکورد نقاشی را احتمالا با یک فرچه پر رنگ می‌شکنند.

خب ما می‌بینیم که این‌جا رکورد را می‌خواهند بشکنند.

یک... دو... سه... چهار... پنج... شش... هفت... هشت... نه... ده!


با مزگی این گزارش این است که من یک مصاحبه کردم با توماس که شاید بشود گفت نماینده یا به روایتی شاهد «گینس» بود که از طرف سفارت انگلیس آمده بود آن جا، به همراهی همکار دیگرش. او خیلی قشنگ فارسی صحبت می‌کرد و برایمان توضیح داد که کار تا کجا پیش رفته.

من توماس مان هستم از سفارت انگلیس در تهران.

توی بم الان دارید چه کار می‌کنید شما؟

من امروز صبح نقاشی مردم بم را برهم کردم و اندازه می‌کنم. قبلاً گینس با من تماس گرفتند و به گفتند که من می‌توانم به بم بیایم و این نقاشی را اندازه می‌کنم.

رکوردش شکسته شده یا نه؟

اندازه داره. احتمالا تیم وزارت مسکن باید ویديو و عکس‌ها را به «گینس» لندن بفرستد و دفتر«گینس» به لندن تضمین می‌کند، اگر رکورد هست یا نه.

توماس تا حالا سفرهای دیگری هم به ایران کردی؟

ببخشید؟

سفرهای دیگری هم داشتی به ایران؟

بله، بله. من به چند تا از استان‌های ایران سفر کردم و به نظر من ایران یک کشور خیلی جالب است. چون مثلاً همین‌جا، بم از کویر است و خنک است، ولی اگر به گیلان یا مازنداران بروید، یک آب و هوایی کمی مثل انگلیس هست. خیلی باران می‌آید.

مردم ایران چه جور آدم‌هایی هستند؟

خیلی میهمان‌نواز هستند و من یک سال تا حالا در ایران هستم و خیلی خوشحال هستم.

تو فارسی را خیلی خوب صحبت می‌کنی؟

خیلی ممنون. سعی می‌کنم.

آفتاب داغ، هوا گرم و همه دنبال آن دستگاه متر می‌دویدند. توماس و همکارهایش خیلی جدی داشتند متر می‌کردند تا لحظه به لحظه دقیقاً بتوانند ثبت بکنند. برنامه قبلی ظاهراً با همکاری یونیسف انجام شده بود، در کشور رومانی و در یک مدرسه. و اینجا حالا یک رکورد بالاتر زده شده بود. آخرین عددی که ثبت شد و همه تأییدش کردند، ۳۸۴۲ متر و ۹۰ سانتیمتر بود و برای این یک صورت‌جلسه تنظیم شد برای «گینس» که فرم‌هایش ارسال بشود و این را تأیید می‌کنند. گر چه آن‌ها نمی‌توانستند نظر قطعی بدهند، چون اندازه درست هست، ولی «گینس» باید استانداردهای دیگرش را بگوید. ولی این اتفاق مهم‌تر از رکورد «گینس» بود. مردم بم خندیدند و خوشحال بودند. این صحنه قشنگی بود که من در این چند باری که به بم آمده بودم، این حس را نداشتم. کاش می‌شد یک جوری دوباره این بهانه‌ها را درست کرد، تا این مردم کمی هم لبخند به لب‌هایشان بیاید.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

کاش حداقل یکی دو تا عکس از این نقاشی و مردم می گرفتین.

-- کامران ، Aug 21, 2007

کاش تکه ای از درازنای این نقاشی را همراه گزارشتان می کردید.

-- آرتا ، Aug 21, 2007

اردوان عزیز
گزارش بسیار جالبی بود به همراه عکس های بسیار جالب و دیدنی .
دستت درد نکند و خسته نباشی .
کاش من هم آنجا بودم تا مثل دو سال پیش که در نمایشگاه بین المللی فتوکینا بر روی پارچه بزرگی در کنار نمایشگاه بزرگی از عکس های ویرانی های شهر کلن به مناسبت شصت سالگی صلح در آلمان ـ نوشتم "زنده باد صلح "در اونجا هم می نوشتم" زنده باد زندگی"

-- اختر ، Aug 22, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)