نمایشگاهی از آثار یاسمین سینایی و علی زارع
فرشتههایی از جنس آدم
اردوان روزبه
ardavan.roozbeh@gmail.com
گفتگو را از «اینجا» بشنوید
چند سالی است فرشتهگان درونم را در قفس محبوس کردهام. آنها را به سوگ نشاندهام و بال پروازشان را با میخهایی بزرگ بر دیواری سخت کوبیدهام. زمزمه کنان آواز سکوتشان را در گوشم خواندند و من با آنها هم آواز شدم. فرشته گان در سوگند، وقت آن است که درب قفس را بگشایم. وقت آن است که با سفیدی رنگ، مرهمی بگذارم بر بال های زخمی شان و با آواز، پروازشان را بدرقه کنم. (قسمتی از نوشته معرفی نمایشگاه)
نگارخانه «سیلک» تازه به راه افتاده است، به همت دو زن. انتهای خیابان شصت و هشتم در یوسف آباد. روی زنگ را اگر نخوانی نمیفهمی که پشت این نرده های بنفش رنگ یک نگار خانه است. تابلو ندارد اما این گونه که پیداست بازدیدکنندگان به راحتی آنجا را یافتهاند، چون از نمایشگاه فرشتگان کاری مشترک از یاسمین سینایی و علی زارع استقبال خوبی شده است.
معمولاً ما زیاد نمایشگاه مشترک از کار های نقاشی و کلاژ و یا گرافیک و حجم و مواردی از این دست دیده ایم اما دستکم من برای اولین بار بود که نمایشگاه ترکیبی از عکس و مجسمههای کاغذی میدیدم.
یاسمین سینایی دختر خسرو سینایی مجسمهسازی که در رشته گرافیک تحصیل کرده است و بهقول خودش بنا ندارد دیگر سراغش برود و علی زارع مستند ساز و عکاس که توانسته است برنده جایزه بهترین عکاس جشنواره فیلم فجر باشد و این روزها به دنبال یک وسوسه برای تهیه مستندی در مورد زندگی زنان به سومالی میرود، این نمایشگاه را به راه انداختهاند.
در ابتدای بازدید، نمایشگاه این دو، ترکیبی غیر هم جنس دارد. اما بعد از اندکی نگاه کردن نقطه وصل مجسمهها و عکسها پیدا میشود، فرشتگانی بر روی زمین. آنها با استفاده از تصویر و مجسمه به داستان فرشتگانی پرداختهاند که زمینی شدند و یا زمینی هایی که فرشته اند.
برای یاسمین سینایی داستان این نمایشگاه از چندی پیش شروع شده. از زمانی که در یک کلیسا مجموعهای از فرشتگانی غمگین و سیاه پوش را به نمایش گذاشته بوده است و طی اتفاقاتی تصمیم میگیرد آنها را لباس سپید بر تن کند و این میشود که فرشتگاناش با لباسهای سپید سر از این نمایشگاه در میآورند و از طرفی علی زارع هم به دنبال عکاسی پشت صحنه یک فیلم در کویر، سراغ آدم هایی میرود که انگار فرشتهاند و این میشود که طرح مشترکی را بدون اطلاع از کار یاسمین بنا میگذارد.
این هم گفتگوی مشترک سینایی و زارع در بعد از ظهر گرم و تبدار تهران و نگار خانه سیلک، درباره فرشتهها.
شما؟
من علی زارع هستم. در حال حاضر به عنوان عکاس فعالیت می کنم. ده سال میشود کار مفید حرفهای میکنم. چند سالی هم میشود که مشغول به ساخت فیلم مستند هستم. برایم در مقوله سینما و تاتر دو سال اخیر بسیار اتفاقات خوبی افتاده است. سال هشتاد و دو جایزه بهترین عکاس تاتر فجر را گرفتم و در سال هشتاد و پنج هم سیمرغ بلورین بهترین عکس را. جایزه ای که بعد از ده سال به این جشنواره برگشته بود. در مطبوعات عکس مستند میگیرم که این باعث شده به سمت فیلم مستند هم بروم.
...و شما؟
من یاسمین سینایی هستم. مجسمه ساز. حدود ده – یازده سالی می شود که مجسمه سازی میکنم. رشته تحصیلی ام گرافیک بوده. در این ده سال صرفاً بر روی تکنیک خمیر کاغذ در مجسمه سازی کار میکنم. تاکنون در داخل و خارج ایران نه نمایشگاه انفرادی داشتهام .
اشتراک یاسمین و علی در چه چیزی بود که این نمایشگاه را برگزار کردند؟
یاسمین- خوب بیشتر از این که در مورد (علی زارع) شناخت داشته باشم با کار های ایشان آشنا بودم. فرشتههای ایشان برای من خیلی جالب بودند چون همان موقعی با کارشان آشنا شدم که خودم سخت مشغول ساختن فرشتهها بودم و خیلی فضای ذهنی شان نزدیک بود به فضای ذهنی من. بعد در گالری «فاطیما» با هم بیشتر آشنا شدیم و کار هم را بیشتر شناختیم. از آن موقع هر بار که همدیگر را میدیدیم می گفتیم: ..آخ. بنا بود ما با هم نمایشگاه بگذاریم و نشد!
اما به هر حال قسمت این بود که این بار بشود...
آیا فرشتههای شما از فرشتههای یاسمین الهام گرفتهاند یا فرشتههای شما و او دو اتفاق موازی بودند؟
علی- البته من اگر ایده از خانم سینایی میگرفتم حتماً باعث خوشحالی بود. اما در واقع دو اتفاق موازی بود و کاملاً مجزا. چرا که در همان دیدار های اول فهمیدیم که فرشته های ما به هم شباهت دارند. ما اولین کار مشترک را در نمایشگاهی در امارات که در مورد هفت هنر ایران بود، برگزار کردیم و بعد در گالری سیلک، که شکل دیگری از کار بود و جالب است بدانید ما در گالری سیلک و این فضای کوچک، جوابی که از مردم گرفتیم به مراتب بیشتر از کار نمایشگاه امارات بود.
داستان فرشتههای شما چیست؟
یاسمین- بار اول فرشتههای سیاهی را در کلیسای آلمانیها به نمایش گذاشتم. شاید به خاطر دینی که به آن کلیسا احساس میکردم و کارهای اول را مدیون آن کلیسا بودم. با یک سفارش ساده. آن زمان در ارتباط با آن فرشتههای سیاه پوش فیلم کوتاهی توسط پدر من، آقای خسرو سینایی ساخته شد و اصل ایده ساخت فیلم هم از اینجا بود که خانمی که خواننده بودند با دیدن فرشتههای سیاه پوش به من گفتند که: آنها حرف های زیادی برای گفتن در دلشان دارند و میخواهم برای تو از طرفشان آواز بخوانم. این شد ایده فیلم و ما نام فیلم را هم گذاشتیم «آوازهای سکوت».
به دنبال آن اتفاق، اتفاقی دیگر مسیر کار را عوض کرد. در واقع خانمی که فرشتهی سیاهی را از من داشت و اتفاق بدی در خانوادهشان رخ داده بود، از من خواست تا فرشته را رنگ کنم. به این دلیل فکر کردم شاید فرشتههای سیاهی را که گوشه آتلیه تک و تنها نشسته بودند باید یک تولد دیگر بدهم. با تمام کسانی که از من فرشته داشتند تماس گرفتم و گفتم که دارم فرشتهها را رنگ می کنم. نمایشگاه مشترک ما هم بهانهای شد تا بیشتر روی رنگ کردن فرشته ها فکر کنم و سعی کنم به فرشته های سیاه یک تولد تازه بدهم با یک هویت جدید.
رنگ صورت فرشته های شما با هم فرق می کند؛ چرا؟
علی- ببینید من این ها را خواب دیدم. شاید قضیه کمی به نظر شخصی بیاید. من دیدم که این چادر ها و زن ها بال دارند و در کویر حرکت می کنند. سریع همین فکر را اجرا کردم با یک داستان. آنها مسیری را می روند و یا به روایتی طی طریق می کنند. ما در این عکس ها به دنبال یک جریان هستیم. دائم فکر می کنیم اگر آنها رویشان را برگردانند چه خواهیم دید و آنها چه صورتی دارند، اما وقتی برمی گردند می فهمند که ما نمی توانیم صورت آنها را ببینیم به این معنا که ما چشم بصیرت نداریم.
کارهای شما بر روی بوم چاپ شده و به نوعی هم تعلق خاطرش شاید به عکس کمتر است. با توجه به این که ما دستکاری های گرافیکی یا فتو شاپی هم در کار ها می بینیم. آثارتان را تا چه حد عکس و تا چه حد دیزاین می بینید؟
علی- والا من فکر می کنم هفتاد درصد کارها دیزاین باشد. البته باید اشاره کنم فقط در بخش ماسک ها بر روی صورت از فوتو شاپ استفاده شده که در اصل نگاتیو همان عکس ها است و بال ها که آنها هم جدا گانه عکاسی شده بود.
مردم نظرشان راجع به فرشتههای شما چه بود؟
یاسمین- استقبال خوبی شد شاید به این دلیل که نمایشگاه متفاوتی بود؛ حالا مثلاً مجسمه و نقاشی به هم نزدیک تر است اما مجسمه و عکس کمتر اتفاق میافتد. به همین علت فضا برای مردم جالب بود و جالبتر این که بیشتر مردم میگویند فرشتههایت شبیه خودت هستند.
فرشتههای شما در کویرند، این از نشانههای هبوط است یا به اتکای سفیدیها و سیاهیهایش جنگ بین خیر و شر؟
علی- نه راستش. من چون کار مستند میکنم همیشه ترجیح میدهم که اتفاقات به من مسیر بدهند. من اعتقاد دارم ما نباید سرنوشت را هدایت کنیم بلکه آن است که ما را هدایت می کند. اینجا هم همهاش اتفاق بود. یک باره میدیدم چهار تا زن میرفتند آنطرف و من عکس میگرفتم.
اما کار داکمنتری (مستند نگاری) کمی با تصاویری که بر دیوار زده اید تضاد دارد...
علی-ببینید همینها هم مستند بودهاند من به هیچکدام از اینها نگفتهام که بروید و در جایی و یا حالتی قرار بگیرید. خیلی از کارها را با لنز تله و از دور گرفتهام. من به این پایبندم که عکس مستند را من نباید بسازم. یعنی اگر بچهای از جایی رد شد و خوب پرید بگویم دوباره بپر تا من عکس بگیرم.
فرشتههای شما در آنات خلق می شوند یا نتیجه بلوغ یک فکر هستند که به این شکل به ظهور می رسند؟
یاسمین-اینها تولد یک فکرند. در وهله اول اینها زن هایی بودند که بال پرواز داشتند اما پرواز نمیکردند. آواز نمیخواندند. اسیر هستند، اسیر خیلی از کلیشههایی که خود ما زنها آنها را بوجود آورده ایم. این انتقاد من به زنها بود و قضیه فرشته اشاره به یک معصومیت بود و این که اگر در هر چهار چوبی قرار میگیریم، اگر مادر هستیم، همسر هستیم و یا هرچه، دلیل نمیشود بال پروازمان را از دست بدهیم.
من اینجا یک فرشتهای دیدم که تو خالی بود و یکی هم بر روی زمین سقوط کرده بود. چطور فرشتهها این طور میشوند؟
یاسمین-یکی از من پرسید چرا فرشتههایت روی جعبههای چوبی کهنه است. به او گفتم که من شرایط نمایشگاهم برایم خیلی مهم است. اگر آنها را میگذاشتم بر روی پایههای شیک و تمیز میشدند فرشتههای قشنگی که مفهوم تضاد بین این دنیا و تولد دوباره شان را نمیرساند. به هر حال ما در این دنیا زندگی میکنیم با همه زمختیهایی که مارا صیقلی میکنند.
برای چه کاری به سومالی میروید؟
علی-این در راستای همان مستند سازیها است. میروم تا چند برنامه راجع به بحرانهای سومالی، مردم، زنان و کودکان تهیه کنم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
نظرهای خوانندگان
This was great.... and sad. Some years ago an artist had an exhibition of painting on angels in the house of artists . Her works showed sad angels walking in our city, Tehran. She tried to reflect that even the angels are unhappy with the situation in which people live in Tehran; pollution, injustice, problems of all sort... AND this exhibition itself reminded me of the movie, "the city of angel" particularly that we may see how far we get in certain situations from the most human characeritic--kindness. Thanks Ardavan for your interesting and well-developed report and all the best to the two artists!!!
-- Mitra ، Jul 25, 2007Cheers,
M