خانه > حسین علوی > گفت و گو > یوسفیاشکوری: نمیتوان از رفسنجانی انتظار زیادی داشت | |||
یوسفیاشکوری: نمیتوان از رفسنجانی انتظار زیادی داشتحسین علویalavi@radiozamaneh.comدر جریان اعتراضات گسترده اخیر به نتایج اعلامشده انتخابات ریاست جمهوری و حمایت صریح و قاطعانه آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی از این نتایج، شکاف در بالاترین سطوح قدرت و از جمله در نهادهای روحانیت نیز گسترش یافته است. اکنون بار دیگر و به طور جدیتر مسأله درآمیزی دین و دولت و عواقب سیاسی و اجتماعی آن زیر ذرهبین قرار گرفته و روحانیت ایران از مراجع مذهبی منتقد حکومت گرفته تا نهاد های مذهبی سهیم در قدرت، ناگزیر از پاسخ تازه ای به این مسأله شدهاند. در گفت و گویی با حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر مسائل دینی، ابتدا این مسأله را مطرح می کنم که با توجه به اینکه نگاه به رابطهی دین و قدرت سیاسی یا دین و دولت، سالهاست که از بحثهای مهم در جامعهی سیاسی ایران بوده است، تأثیرگذاری این بحث را در رویدادهای مربوط به انتخابات اخیر ریاست جمهوری و اعتراضات گستردهی مسالمتآمیزی که صورت میگیرد، چگونه ارزیابی میکند؟
بحث رابطهی نهاد دین و نهاد حکومت، بحثی دیرینه است و از گذشته در این باره صحبتهای فراوانی شده است. از آن جایی که اسلام در قیاس با ادیان دیگر، دینی تقریباً سیاسی و اجتماعی است، از صدر اسلام این بحث مطرح بوده است. به خصوص اینکه پیامبر این دین، حضرت محمد، خود ۱۰ سال در رأس یک حکومت در مدینه قرار داشته است. ولی در عین حال تا دوران اخیر، بحث رابطهی دین و دولت، بحثی بیشتر نظری بود و در عمل چندان مورد توجه نبود. چرا که بعد از پیامبر، جدایی دین از نهاد حکومت تا حدود زیادی به رسمیت شناخته شده بود و کم و بیش هم اجرا میشد. هر چند که نام رهبران جهان اسلام «خلیفه» یعنی جانشین پیامبر بود. در ایران هم از زمان صفویه، نهاد سلطنت پدید آمد که بیشتر تداوم نهاد سلطنت ایرانشهری گذشته بود. بعد از مشروطه، بحث رابطهی دین و دولت، کمی جدیترشد. ولی با نظریهپردازی کسانی چون نایینی و آخوند خراسانی، باز نهاد دین (روحانیت) و نهاد حکومت از هم تفکیک شدند. در جریان انقلاب اسلامی ایران، آمیختگی دین و حکومت خیلی جدی شد و در نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن با مدل «ولایت مطلقهی فقیه» تقریباً دین و حکومت چنان با هم آمیخته شد که دیگر به سادگی نمیتوان آنها را از هم تفکیک کرد. با وجود این، بخش زیادی از علمای سنتی ما، همچنان به همان نظریهی دیرین شیعی وفادار ماندند و حکومت دینی را در زمان غیبت ناممکن شمردند. عدهای از روحانیون هم به مدل ولایت فقیه روی آوردند و از مؤسسان یا حامیان نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه شدند. در مقابل، در ۱۵ سال اخیر، بخشی از روشنفکران دینی باز به تفکیک نهاد دین از حکومت روی آوردند. الان هم در ایران، تقریباً، هیچ نواندیش مسلمان یا روشنفکر مسلمانی را نمیشناسم که به حکومت مذهبی، به معنای متعارف آن، چه از نوع ولایت فقیه و چه از نوع غیر ولایت فقیه آن معتقد باشد. امروز کم و بیش، همه به جدایی نهاد دین از حکومت باور دارند. این بحث در طول این ۳۰ سال هم مطرح بوده. اما همانگونه که آقای میرحسین موسوی هم در اطلاعیهی اخیرش مطرح کرد، این انتخابات مشکلات، بنبستها و موانع نظام جمهوری اسلامی را به خوبی نشان داد. فکر میکنم یکی از پیآمدهای تحولات اخیر، انتخابات و موضعگیریهای نسبت به آن، پیش کشیده شدن همین مسألهی نوع رابطهی دین و حکومت است. به عبارت دیگر، این مسایل سبب شد که بحران ایدئولوژیک و بحران ساختاری در نظام جمهوری اسلامی علنی شود. به خاطر اینکه از یک سو مردم با معیارهای جمهوریت در انتخابات شرکت کردند؛ هرچند آن هم بسیار محدود شده بود و مردم مجبور بودند به یکی از چهار کاندیدای تأیید صلاحیتشده رأی بدهند؛ اما در عمل مردم به فردی رأی دادند که تصور عمومی این است و شواهد هم نشان میدهد که بیشترین رأی را آورده و انتخاب شده است. اما ولی فقیه و نظام حاکم پشت سر کاندیدایی که در واقع رأی نیاورده، ایستادند و رأی او را چند برابر اعلام کردند. بعد هم رهبر نظام در برابر اکثریت مردم ایستاد. این بحران، الان خود را علنی کرده است و فکر میکنم این بحث در تحولات آینده، هم از بعد نظری و هم از بعد عملی و سیاسی، بیش از پیش خود را آشکار خواهد کرد. برای روحانیون، بحث انتخاب بین مصالح نظام دینی و مصالح جامعه مطرح است. میدانیم که بخشی از روحانیون منتقد، هر چند بیشتر به صورت انفرادی، در جریان رویدادهای اخیر وارد عرصه شدند و از حق مردم برای نظردهی، اعتراض و بازبینی صندوقهای رأی دفاع کردند. ولی تشکلهای روحانی، از جمله «روحانیت مبارز» و «روحانیون مبارز» محافظهکارانهتر وارد مسأله شدند. این مسأله که در چشمانداز نزدیک، روحانیت ایران بین مصالح جامعه و مصالح نظام و حتی مصالح دین بتوانند تفکیک بیشتری قائل شود و روی بیاورد به اینکه مصالح نهاد دین را در جدایی دین از دولت بداند، چه قدر محتمل است؟ به طور کلی نهاد روحانیت شیعه، حتی تا حدودی در اهل سنت، نهادی محافظهکار است. در گذشته هم چنین بوده است و روحانیون، به خصوص آنهایی که از علما و روحانیون سنتی به شمار میآیند، کمتر در تحولات سیاسی وارد میشوند و اظهار نظر صریح میکنند. البته، دوران خاص انقلاب تا حدودی استثنا است. ولی به هر حال روحانیت ما چه از جناح سنتی و چه از جناح نوگراتر و مدرنتر هم باشد، محافظهکارند و نظر نهایی خود را به سادگی ابراز نمیکنند. بعد از پیروزی انقلاب، همانطور که اشاره شد، بخش عمدهای از روحانیون سنتی، همچنان به عقیده سنتیشان وفادار ماندند و در حکومت دخالتی نکردند. بعضیهایشان مطلقاً اظهار نظری نکردند. بعضیها هم با احتیاط در ارتباط با جمهوری اسلامی، نظراتی دادند؛ یا تأیید کردند و یا گاهی انتقاد کردند. درسالهای اخیر، به خصوص بعد از روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد، رابطهی روحانیت و حکومت تا حدودی رابطهی منسجم و هماهنگی مثل گذشته نبود. به عبارت دیگر، در این دوره، دولت از روحانیت فاصله گرفت و همینطور هم از سوی روحانیت، این فاصله ایجاد شد. ولی در جریانات اخیر، بخشی از روحانیون از مردم یا از خواستهها و مطالبات مردم و دو کاندیدایی که معترض بودند حمایت کردند. اما بخش محافظهکارترش، چندان صریح موضع نگرفت. اما آنچه که شواهد نشان میدهد و میتوان آن را با دلایل و قراین مختلفی نشان داد، این است که روحانیت فعلی، حتی آن سنتیها هم از دولت نهم، به خصوص از شخص رییس دولت چندان راضی نبودند و در این انتخابات هم کم و بیش منتقد هستند؛ هر چند خیلی صریح اظهار نظر نکردند. اساساً در روحانیت، تشکلهای واحد سراسری نداریم؛ بلکه در درون آن، طیفها و جریانات مختلف وجود دارد و عمدتاً به خصوص در سطح مراجع، بیشتر افراد هستند که سخن میگویند و افکار و اندیشههای شخصیشان را بیان میکنند. ولی به نظر میرسد و پیشبینی من این است که با توجه به سیر تحولات در آینده، دولت دهم با بحرانهای جدی بیشتری مواجه خواهد شد. این دولت از ناحیهی اکثریت مردم که به رییس دولت دهم رأی ندادند و به دو کاندیدای دیگر رأی دادند، همینطور خود دو کاندیدا و تشکلهای روحانی و غیر روحانی حامی آنان، مانند «مجمع روحانیون مبارز تهران»، «مجمع محققین حوزهی علمیهی قم» و همچنین شخصیتهای بسیار برجستهای مثل آیتالله طاهری اصفهانی، آیتالله منتظری، آیتالله صانعی، آقای عبدالله نوری و … فاقد وجاهت قانونی و وجاهت شرعی است و دچار بحران خواهد بود. الان بحران، بحران مشروعیت است؛ برای این دولت و همینطور کل نظام جمهوری اسلامی. تصور من این است که در تحولات آینده که این دولت با بحرانهای بیشتری مواجه خواهد بود، مواضع روحانیون نسبت به دولت و کل حاکمیت منتقدتر خواهد بود و بحث دین و دولت و نوع رابطهی این دو جدیتر میشود. به نظر میرسد که سیر تحولات در جمهوری اسلامی، از همان آغاز تا الان و از الان به بعد، به سوی تقویت نظریهی جدایی دین از حکومت خواهد بود.
میخواهم به نقش کلیدی تعدادی از روحانیون، به ویژه در شرایط سیاسی کنونی ایران اشاره کنم؛ روحانیونی که در مرکز قدرت هستند و در درجهی اول، نقش آقای هاشمی رفسنجانی. بعد از این رویدادها احتمال داده میشد که آقای رفسنجانی با توجه به اینکه ریاست مجلس خبرگان و همچنین ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را دارد، از نفوذش استفاده کند و روحانیت به ویژه روحانیونی را که نقش مهمی در قدرت دارند، به سوی یک سری تغییرات در ساختار قدرت بکشاند. از جمله مطرح میشد که ایشان برای تشکیل مجلس خبرگان رهبری تلاش کرده ولی موفق نشده است؛ یا اینکه چند جمعهی متوالی ایشان در نماز جمعه شرکت نکرده است و جامعه به این حرکت، به عنوان نوعی اعتراض نگاه میکند. اساساً این انتظار از آقای رفسنجانی که پیشگام تغییری در ساختار قدرت باشد، چه قدر واقعبینانه است؟ فکر میکنید که بر مواضع او تردید غالب است یا اینکه در حال انجام اقداماتی است که هنوز برآمد نکرده است؟ آن چه که مسلم است، آقای هاشمی رفسنجانی از معترضان بسیار جدی به آقای احمدینژاد و دولت او است که از چهار سال پیش آغاز و به تدریج، به ویژه در دوران تبلیغات انتخاباتی، با افشاگریها و بیپرواییهای آقای احمدینژاد، آن هم در رسانهی ملی، علنی شده است. آقای رفسنجانی به شدت معترض و مخالف است و حال که این پردهها هم برداشته شده و حریمها شکسته شده است، در مخالفت خود با دولت فعلی هیچ تردیدی ندارد. به اضافهی اینکه انتخابات رسوایی برگزار شد و چنین تأییدیههای محکمی از این انتخابات فاقد وجاهت قانونی و کودتاگونه صورت گرفت. طبیعی است که آقای هاشمی به شدت ناراضی و ناخرسند است؛ هم به اعتبار دفاع از شخصیت فردی خود و هم به اعتبار دفاع از طیف همفکران و تا حدودی همپیمانانش. چون در این انتخابات، آقای هاشمی در طیف اصلاحطلبان قرار گرفت و به طور تقریباً روشنی از آقای موسوی حمایت میکرد. بنابراین مردم انتظار دارند که ایشان هم به عنوان دفاع از خود و هم دفاع از نظام جمهوری اسلامی و همپیمانانش که مهم است، اقدامی بکند. اما به نظر من، ایشان نمیتواند کار زیاد جدی و مؤثری انجام بدهد. چرا که در موقعیت بسیار دشواری قرار گرفته است. اگر بخواهد مانند آقای طاهری اصفهانی و آقایان مراجع معترض قم، موضع رسمی بگیرد، با دو سمت بسیار مهمی که در ساختار نظام جمهوری اسلامی دارد، با موقعیت ویژهای که نزد رهبری دارد، دچار مشکل خواهد شد. اگر موضع صریح و روشن منتقدانهای بگیرد، باید از سمتهای خود استعفا بدهد یا اساساً کنارش خواهند گذاشت. سرنوشت آیندهاش نیز بسیار تاریک خواهد بود و مشکلات خیلی جدی برای خودش و برای کل نظام به وجود خواهد آمد. اگر بخواهد به آن طرف بپیوندد و انتخابات را تأیید کند و مانند گذشته، حداقل صورت ظاهر را حفظ کند، با مواضع ایشان و با انتظاری که از او هست، سازگار نیست. این وضعیت دوگانهی سکوت اعتراضی یا در خط بینابین حرکت کردن هم، نمیتواند چندان ادامه پیدا کند. ۱۵-۱۰ روز دیگر، زمان تنفیذ حکم ریاست جمهوری است و آقای هاشمی باید روشن کند که در چنین جلسهای شرکت میکند یا خیر. کسانی مثل آقای موسوی یا کروبی و ... اعلام کردهاند که شرکت نخواهند کرد. ولی آقای هاشمی اگر شرکت نکند، به معنای مخالفت جدی و مقابله با رهبری و نظام تلقی خواهد شد و اگر شرکت کند، بازهم پیامدهای خاص خود را خواهد داشت. اینکه گفته شده آقای رفسنجانی میخواسته با مجلس خبرگان صحبت کند، آنان را قانع کند و بحث عزل رهبری و شورایی شدن رهبری مطرح بود، اینها هم در شرایط فعلی، به نظر من یک مقدار آرمانگرایانه است. ساختار نظام جمهوری اسلامی به گونهای است که به هیچ وجه، اجازهی عزل رهبری را با عنوان عدم صلاحیت نمیدهد. شورایی شدن هم باز دچار مشکلاتی است. به هر حال جمعبندی من این است که آقای هاشمی رفسنجانی کارآیی چندانی ندارد و نمیتواند نقش مؤثری داشته باشد. ولی با همهی این حرفها، چنین میشود تصور کرد که آقای هاشمی سرانجام به نوعی سازش میرسد و برای حفظ ظاهر هم که شده، سکوت خواهد کرد. اما این به معنای آن نیست که این بحثها در آینده، جدی نشود یا آقای هاشمی رفسنجانی نتواند نقشهای جدیتری در آینده بازی کند. فعلاً شرایط بسیار حاد و بحرانی است. فکر میکنم آقای هاشمی مثل همیشه سعی میکند از این بحران هم عبور کند و با سکوت و آرامش این مرحله را پشت سر بگذارد تا در فرصت مناسبی در آینده، بتواند مخالفتهای خود را با دولت احمدینژاد به شکل دیگری ابراز کند و یا اگر در ارتباط با رهبری، بنا است تصمیمگیری شود، با زمینهسازیها و مقدماتی که لازم دارد، بتواند در شرایط دیگری، کاری انجام بدهد. در چشمانداز کوتاهمدت، نه میتوان از آقای هاشمی رفسنجانی انتظار زیادی داشت و نه ایشان حاضر است دست به ریسک بزرگی بزند که به مرگ و زندگی او مربوط است. فکر میکنم شرایط فعلی آن قدر حاد است که اگر ایشان بخواهد با رهبری و نظام مقابله کند، به مرگ سیاسی و احتمالاً فیزیکی او منجر خواهد شد. مسألهی دیگر، نقش خود آقای خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی و رابطهی او با منابع قدرت در ساختار جمهوری اسلامی است. برخی تحلیلگران معتقدند که تأثیرپذیری ایشان بهویژه از فرماندهان سپاه که دارای نفوذ زیادی در سطوح بالای قدرت هستند، زیاد است. برخی هم اعتقاد دارند که این روند برعکس است؛ یعنی هنوز نفوذ شخص آقای خامنهای، به عنوان ولی فقیه و قشری از روحانیون بر فرماندهان نظامی و پاسداران بسیار زیادتر از آن است که تأثیرپذیری تعیینکنندهای از این محافل داشته باشند. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟ واقعیت این است که اطلاعات خیلی دقیق و معینی از این نوع روابط یا مسائل پشت پردهی آن ندارم. ولی به نظر میرسد که با گذشت زمان، به خصوص در دولت آقای احمدینژاد، به دلیل کمکهایی که آقای احمدینژاد از نظر اقتصادی و سیاسی کرده است، نیروهای نظامی قدرت بیشتری پیدا کردند. بسیاری از سرداران سپاه یونیفورم نظامیشان را کنار گذاشتهاند؛ آمدهاند وزیر، وکیل، استاندار و یا فرماندار شدهاند. همچنین کمکهای اقتصادی فراوانی به نهاد سپاه، نیروهای بسیج، مساجد و نیروهایی که به نوعی با نهادهای قدرت جمهوری اسلامی در پشت و یا پیش صحنه ارتباط دارند، شده است. این نیروها قدرت زیادی پیدا کردهاند و قطعاً این قدرت در رهبری هم بیش از گذشته نفوذ دارد و احتمالاً این نقش در انتخابات اخیر هم بسیار مؤثر بوده است. چرا که بسیاری از فرماندهان عالی سپاه (نمیخواهم بگویم همهی آنها) همینطور نمایندهی ولی فقیه در سپاه، از حدود یک سال پیش، بارها و بارها در سخنان رسمیشان و به طور علنی، از احمدینژاد حمایت میکردند و نسبت به تغییر او، رأی نیاوردن و انتخاب نشدنش هشدار میدادند. همهی اینها نشان میدهد که آنها عزمشان جزم بود که آقای احمدینژاد را ابقا کنند. چرا که مطابق با مصالح آنها بود. قطعاً آنها در تصمیم فرماندهی کل قوا هم تأثیر دارند و خود آقای خامنهای هم به عنوان ولی فقیه، فرماندهی کل قوا، از نظر قانونی و شکلی روی آنها تأثیر دارد. این تأثیر و تأثر متقابل و روابط متقابل، قطعاً برقرار است. اما اینکه کدام یک از اینها گروگان دیگری است و کدام یک از اینها، به خصوص در تحولات اخیر، نقش فائقه داشته، دقیقاً برای من روشن نیست و نمیتوانم در این زمینه، اظهار نظر دقیق و روشنی داشته باشم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اگر کمی صبر کنیم این مراکز قدرت خودشان خودشان را از بین می برند زیرا ملت کفر زود متفرق می شوند این [...] تحمل یکدیگر را ندارند
-- اکبر ، Jul 13, 2009با تشكر از آقاي اشكوري حقيقت همين است
-- بدون نام ، Jul 13, 2009همانطور که اقای اشکوری بدرست اشاره کردن بحث اصلی بر سر جدایی دین از حکومت است.
-- nazer ، Jul 13, 2009اما اینکه خامنه ای گروگان سپاه است یا بر عکس بنظر من خامنه ای گروگان سپاه است. از زمانی که خامنه ای سپاه رو وارد قدرت کرد که قدرت رفسنجانی رو بتونه مهار کنه این امر قابل تصور بود که سپاه وقتی ببینه که قدرت نظامی سپاه این نظام اخوندی رو حفظ میکنه پس چرا خود سپاه رسما قدرت رو بدست نگیره. و این درست همون چیزی است که داره مرحله ای بجلو میره و در نهایت به حذف روحانیت میرسه. این اولین بار نیست که سپاه کودتا میکنه. اشغال فرودگاه بین المللی تهران در اولین روز گشایش با تانکهای سپاه و تعطیل این فرودگاه دو سایت بعد از شروع بکارش سراغازی بود برای این پروسه و انتخاب احمدی نژاد در هر دو بار ادامه ان است.
agaye Aschkewary miedanad ke agar arbabane anha bew khahand anha ra dar moodate jeksal tool nemieanjamad saged miekoonnand.
-- Akhwan ، Jul 13, 2009haman joor ke 30-sall az ham nazar ienhara baraye manafehe khodeshan che sieyassi wa ekhtesady negah dashtand haman toot anhaa ra ba tahrieme hame janebe nabood maz bein miebarand
Very well said with honest opinion.,
-- Mirza A. ، Jul 14, 2009آمار کشته شدگان کودتای 22 خرداد، همچنان محرمانه است. روز گذشته مستند به خبر جستجوی پيكر سهراب اعرابي، برای نخستین بار به رقم 50 تا 60 برخورد کردیم، اما این هنوز آمار کشته شدگان نیست. همچنان که آمار مجروحین و زندانیان نا معلوم است.
-- korosh ، Jul 14, 2009آمار کشته های ایران که در تهران و بسیار از شهرهای دیگر به انجام شده، کمتر از کودتای شیلی و یا آرژانتین نیست.
ما، امروز و به نقل از یکی از جراحان بیمارستان امام خمینی اطلاعاتی را منتشر می کنیم که تائید کننده شمار گسترده قربانیان کودتاست. 17 شهریور شاه پیش آنچه انجام شد، بسیار کوچک است و آنها که از بحث های درون حکومتی اطلاع دارند می دانند که در آن روزها فاجعه آفرینی سپاه و چماقداران و نیروی انتظامی در ایران و تهران به آقای خامنه ای گفته اند "این که از 17 شهریور بدتراست!" و ایشان پاسخ داده است: "اشتباه شاه از آنجا شروع شد که دنباله 17 شهریور را نگرفت و ما اشتباه شاه را نمی کنیم!"
-- korosh ، Jul 14, 2009به نام خدا
-- asdf ، Jul 14, 2009صدا،صدا،صدا
تنها صداست که می ماند
با توجه به وضعیت راه پیمایی ها و اعتراضات مسالمت آمیز مردم به نتیجه ی انتخابات در یک ماه گذشته و برخورد غیرانسانی مزدوران نیروی انتظامی،بسیج و سپاه با مردم بی دفاع، وضعیت زندانیان در زندان ها کاملاً روشن است و باید به حمایت از آنان پرداخت تا از هرچه بیشتر شدن تلفات جانی مردم جلوگیری به عمل آورد ؛ از این رو برآنیم تا با نهضتی فراگیر،آگاه و روشنگر چه در عرصه ی فضای مجازی و چه در کوچه و بازار دعوت کنیم از مردم شجاع ، آگاه و مسئول که در تحصن ها و راه پیمایی هایی از نوع ««سکوت»» در جلوی در مجلس شورای اسلامی واقع در میدان بهارستان تهران و در شهرهای دیگر کشورمان واقع در جلوی دفتر نماینده مجلس آن شهر شرکت کرده و اعتراض خود را به نتیجه انتخابات و ادامه بازداشت ها و سرکوب مردم در مدت 2 مرداد ماه تا 28 مرداد ماه که زمان معرفی کابینه دولت دهم به مجلس و دادن رأی اعتماد است ادامه دهند. هر ایرانی به آسانی می تواند با اطلاع این موضوع به دوستان و آشنایان گامی ارزنده در جهت بدست آوردن آزادی و دموکراسی بردارد.
نهایت تمامی نیروها پیوستن است ، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است که آسیاب های بادی می پوسند
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگ های حیات می گذرد
درنماز جمعه این هفته خواهیم دید که جناب رفسنجانی مجددا سیاست یکی به نعل یکی به میخ خود را اعمال خواهند کرد. ایشان قطعا ملت را به سکوت و آرامش در برابر توحش دعوت خواهند کرد و مثل بقیه آخوندها به مفت خوری خویش ادامه خواهند داد. چه فرقی می کند که چه بر سر ملت بیاید؟؟؟آقایان به ثروت اندوزی و قدرت نمایی خودشان ادامه می دهند.
-- N ، Jul 14, 2009نماز جمعه این هفته به ابهامات در مورد رفسنجانی به احتمال قوی پایان خواهد داد .
-- بدون نام ، Jul 15, 2009واقعیت جامعه حاکی از دو قطبی شدن است
هیچ راه میانه ای متصور نیست پذیرش احمدی نژاد با هر اما و اگری در نزد مردم مذموم است .
خشم مردم از صحنه سازی انتخابات با اقدامات بعدی حاکمیت به تنفر تبدیل شده پدیده ای که در قبل با آن مواجه نبودیم طبقه متوسط از سیاست بریده بود هیچکس تصور نمیکرد که جوانان پا به عرصه سیاست بگذارند
این اتفاق رخ داد دروغ پردازیها بگیر و ببندهای بعدی هم بعمق تنفر افزوده . جای مانو وری برای رفسنجانی باقی نمانده شاید گمان کند که این دولت در گرداب بحران اقتصادی که قطعی است بزیر کشیده شود اما او باید تکلیف خودرا در چند روز آینده تعین کند
سهراب جان
دیر نیایی مادر
که به در چشم من مننتظر است
چه کسی بود صدا زد سهراب
کفشهایم را بیاور
میهنم منتظر است
چه صدایی بود که گفت برخیز
چه ندایی بود که گفتا منشین
کفشهایم را بیاور
کشورم منتظر است
دستها همه سبز
سبز در سبز
لبها همه خندان
چشمها همه شادان
در بهاران، بهارانی دگر است
راستی مادر
کفشهایم را بیاور
دوستم منتظر است
کوچهها تنگ از بوی بهار
من که سبزم
تو که سبزی
همه سبزیم
از این بوی بهار
چه کسی بود صدا زد سهراب
کفشهایم را بیاور
جهانی منتظر است
دوستان، لختی درنگ
پیراهن سبزم چه شد؟
سر بند سرو رنگم کجاست؟
کفشهایم را بیاور
آزادی منتظر است
سهراب جان
دیر نیایی مادر
که به در چشم من منتظر است
چه کسی بود صدا زد سهراب
کفشهایم را بیاور
به خدا مادر
نگاه کن آنجاست
ندا منتظر است
-- Houshang ، Jul 15, 2009امیدوارم آقای رفسنجانی حد آقل به آیندهٔ خودش فکر کند چون در فاز بعدی او را محاکمه و محکوم خواهند کرد. هم خودش در خطر است هم فرزندانش
-- مهدی ، Jul 15, 2009