تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

"پرونده ۲ هفته زودتر از شکایت تشکیل شده بود"

یعقوب یادعلی، نویسنده‌ی رمان «آداب بی‌قراری» و مجموعه‌داستان «حالت‌ها در حیاط»، در دادگاهی در یاسوج و بنابه ادعای یک شاکی خصوصی به اتهام «توهین به قوم لر» تحت محاکمه قرار گرفته است. در گفت‌وگوهایی با صالح نیکبخت، وکیل پرونده، و فرشته ساری، داستان‌نویس، نکات مختلف این پرونده را جویا شدم. این گفت‌وگوها را از اینجا بشنوید یا در زیر بخوانید.


آقای یادعلی تاکنون دو مجموعه داستان کوچک، و همچنین یک رمان بلند نوشته است که در مورد دو کتاب ایشان از طرف تنها یکنفر از استان کهگیولیه و بویراحمد شکایت شده و پیش از شکایت ایشان هم به مدت پانزده روز پرونده‌ ایشان در یکی از ادارات آنجا که کار امنیتی می‌کند مورد بررسی قرار گرفته و آقای یادعلی را متهم کرده‌اند که ایشان در این رمانها به قوم لر اهانت کرده است.

به این ترتیب، اینطور که می‌فرمایید در حقیقت دو هفته قبل از اعلام شکایت شاکی خصوصی پرونده‌ای برای این موضوع تشکیل شده است. علتش چه بوده است؟

بله. البته علت این بوده است که آقای یادعلی تقریبا از هشت‌سال پیش از این شکایت یا این تحقیقات در یاسوج بوده است. او از کارگردانهای خوب صداوسیمای مرکز یاسوج بوده و چندین برنامه‌ی مستند و سریال خوب راهم برای آن مرکز تهیه کرده و به همین جهت نیز بسیار مورد توجه قرار می‌گیرد. من تصور می‌کنم که ممکن است حسادت و اختلافات داخلی در آن مرکز و همچنین معارضه‌های بیرونی با ایشان موجب شده باشد که بعد از هفت‌سال از انتشار نخستین کتابش که «حالت ها در حیاط» نام داشته است، تعداد محدودی از صفحات یکی از داستانهای آن کتاب بنام «زنی که نبود» را های لایت می کنند و در داخل صداوسیما این موضوع را مطرح می ‌کنند که گویا این فرد به مردم لر توهین کرده است. در حالیکه اساسا در آن داستان کوتاه ایشان اصلا اسمی از قوم لر و اسمی حتا از شهر یاسوج یا منطقه‌ی کهگیولیه و بویر احمد نبرده و مضافا اینکه آقای یادعلی خود از قوم لر هستند...

آقای نیکبخت! گویا بنابه درخواست شما که وکیل پرونده هستید، قرار بوده که پرونده در تهران مورد رسیدگی قرار بگیرد. اساسا پرونده از این به بعد چه سیری را طی خواهد کرد؟

من به آنها توصیه کردم و همچنین از طرف «انجمن دفاع از حقوق زندانیان»هم نامه‌ای خدمت آیت‌الله شاهرودی نوشتیم که اجازه بدهند طبق آنچه در قانون ایران، در قانون مجازات اسلامی و بویژه قانون آیین دادرسی کیفری وجود دارد، این پرونده به یک استان مجاور احاله بشود، برای اینکه پرونده بدون حساسیت مورد بررسی قرار بگیرد. متاسفانه این نامه یا به‌دست ایشان نرسیده یا ایشان به این موضوع توجه لازم را نکردند. زیرا من با تجربه‌ای که از پرونده‌ی آقای دکتر آقاجری داشتم، می‌دانستم که این گونه پرونده‌ها در استانها با مشکلات روبه‌رو می‌شوند. به این دلیل می دانستم که در استان تهران، یا در شهر تهران و یا در استانهای مجاور مانند اصفهان و شیراز که زمینه‌ این کار بیشتر وجود دارد، بهتر رسیدگی می ‌شود. البته این کار نمی شود و این پرونده را در آنجا مورد رسیدگی قرار نمی‌دهند، ولی بعد از صدور کیفرخواست و احاله‌ی پرونده به دادگاه جزایی یاسوج، قاضی پرونده که ظاهرا مرد توانایی از نظر علمی و حقوقی بوده است می‌نویسد، با توجه به اینکه این کتاب در تهران منتشر شده، حتا اگر در یاسوج هم نوشته شده باشد، با توجه به اینکه به صرف نوشتن کتاب تا زمانی که منتشر نشود، نمی‌توانیم فرد نویسنده را مورد تعقیب قرار بدهیم، در این مورد هم باید پرونده‌ی آقای یادعلی را که کتابش را یکی از انتشاراتی های تهران منتشر کرده است،‌ در تهران رسیدگی کنند. این پرونده به تهران می‌آید. قاضی دادگاه جزایی تهران بر عکس ایشان استدلال می‌کند و مدعی می‌شود که نه، صرف چاپ کتاب برای این کتاب ایجاد حالت و وضعیتی نمی‌کند و نویسنده که این مطالب را در یاسوج نوشته است باید در همانجا محاکمه بشود. پرونده ایشان می‌رود شعبه‌ی ۳۳ دیوان عالی کشور و در این شعبه اظهارنظر می‌شود که "باید در یاسوج در منتهی‌الیه سلسله جبال زاگرس"، با همین عبارت، رسیدگی بشود. پرونده برگشت به یاسوج و در شعبه‌ی ۱۰۴ این دادگاه مورد رسیدگی قرار گرفت. ما هم که دیدیم این آمدن و رفتن‌ها و تکرار این سوالها زمینه‌ای ندارد، علی‌الخصوص که در این مدت فشار روانی و اخلاقی بسیاری بر آقای یادعلی وارد شده بود. به همین جهت من روز قبل از محاکمه، یعنی روز چهارشنبه به یاسوج رفتم. دادگاه به من اجازه داد، علی‌رغم اینکه فرصت کم بود، آن روز قسمت زیادی از پرونده را بخوانم و روز بعد هم مقداری از پرونده که باقی مانده بود، آن قسمت را هم خواندم. در دادگاه هیچ فشار و تضییقاتی به لحاظ دفاع برای ما فراهم نشد و دفاعیه را هم نوشتم. امیدوارم که دادگستری کشور ما با برخورد علمی، قضایی و رعایت قوانین و مقررات و اصول قضایی مورد قبول تمام دنیا، یعنی اینکه تا شخصی به طور مستقیم از لحاظ مادی یا معنوی متضرر از جرم نشود، نمی‌تواند به اصطلاح به‌عنوان شاکی خصوصی وارد بشود، به این اظهارات من توجه بکنند و لااقل با این عنوان که پرونده فاقد شاکی خصوصی‌ست نسبت به آقای یادعلی نویسنده‌ی جوان ارفاقی بشود و ایشان را تبرئه بکنند.

***

و اما در گفت‌وگوی کوتاهی با فرشته ساری، نویسنده‌ی مقیم تهران، این پرسش را درمیان می‌گذارم که اساسا محاکمه‌ی یک نویسنده بخاطر روایت از قول اشخاص مجازی، یعنی قهرمانان و شخصیت‌های یک رمان یا داستان، آیا در ایران و جهان دارای سابقه است؟

فرشته ساری: راستش تا جایی که حافظه‌ی من یاری می‌کند، در طول تاریخ ادبیات معاصر خودمان من چنین چیزی را به‌یاد نمی‌آورم. بخصوص که اساسا ادبیات داستانی در واقع اصلش دروغ است. یعنی هنری به‌نام ادبیات داستانی، استادان داستان‌نویسی هم وقتی آن را تعریف می‌کنند، آن را برمبنای حقیقت قرارش نمی‌دهند. اگر حقیقتی هست، در نهایت باید از دل آنچه که نوشته می‌شود و ممکن است مورد نظر نویسنده‌ای باشد. نویسنده‌های معاصر هم که اصلا خودشان از حقیقت باز مانده‌اند. یعنی اصلا کارشان جستجوگرانه است و پاسخی ندارند. بخصوص ادبیات داستانی را، اگر رجوع بشود، به آرای نویسنده‌های فوق‌العاده بزرگ از جمله مثلا نویسنده‌ای مثل فالکنر آن را دروغ بزرگی می‌داند. یعنی اساس و هنر داستان‌نویسی بر دروغ است، ولی دروغ به این معنا که حقیقت مستندی در واقع نیست و از طریق کنکاش در درون ادبیات است که ممکن است پرسشهایی طرح بشود و یا نویسنده‌ای باشد که به ‌شکل ایجابی حقیقتی را داشته باشد و بخواهد آن را ارائه بدهد.

نکته‌ی دیگر درمورد صدور اجازه‌ی انتشار کتاب و اساسا آثار ادبی هست. حالا اگر با هر درجه‌ای از ممیزی یا سانسور هم در نظر بگیریم، موقعی که مراجع رسمی اجازه‌ی انتشار کتابی را می‌دهند،‌ از جمله در ایران وزارت ارشاد، آیا این به این معنا نیست که از لحاظ حقوقی انتشار این کتاب از همه جنبه‌ها بلامانع است و بعدا آیا طرح مسایل حقوقی، حالا در ارتباط با اشخاص حقیقی و حقوقی، اساسا چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟

فرشته ساری: راستش منطق ایجاب می‌کند همانطور که شما می‌گویید، وقتی مجوز گرفته است، دیگر آن شکلی را که در اروپا یا آمریکا که مجوز پیش از چاپ ندارند، نباید طی کند. چون کشورهایی که این حالت مجوز پیش از چاپ را ندارند، پس از چاپ همیشه این امکان وجود دارد که شاکی‌ای وجود داشته باشد و خب از کتاب شکایت بشود. اینجا به نظر می‌آید که وقتی مجوز پیش از چاپ هست، دیگر آن حالت دوم منطق موضوع ایجاب می‌کند که نباشد


Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

نکته ی جالبی مطرح شده. حق و مسئولیت پشت وروی یک سکه اند. اگر حق داری بگویی چه چیزی برای جامعه خوبست چه چیزی بد، و بعد از کنترل مجوز داده ای باید مسئولیت چسبیده به حق ات را هم قبول کنی. دیگر تقصیر نویسنده نیست مسئولیت این را هم قبول کن. البته می شد که طور دیگر هم حرف زد: آخر ای مومنان بی دین لامذهب! به کدام ساز شما باید رقصید؟

-- سامان ، Aug 27, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)