تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با دکتر آرش نراقی:

«آماده‌اند به بهانه اسلامی کردن، دانشگاه‌ها را تعطیل کنند»

فرنگیس محبی
mohebbi@radiozamaneh.com

در ادامه صحبت‌ها و ابراز نارضایتی‌های آیت‌الله خامنه‌ای در مورد تدریس علوم انسانی در دانشگاه‌ها، آقای امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران نیز با تأیید سخنان اقای خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه گفت که دانشگاهیان و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید به سخنان رهبر توجه کنند.

این موضوع را در گفت و گویی با دکتر آرش نراقی، استاد فلسفه و ادیان در آمریکا و عضو حلقه کیان در میان گذاشتم و از او سؤال کردم که آقای خامنه‌ای در قسمتی از صحبت‌هایشان گفتند که آموزش علوم انسانی در دانشگاه‌ها باعث بی‌اعتقادی به اسلام و تعالیم اسلامی می‌شود؛ آیا خود این گفتار و ابراز نگرانی از سوی ایشان بر سست بودن پایه‌های اسلام در جامعه ایران بیشتر صحه نمی‌گذارد؟

Download it Here!

نکته‌ای که آقای خامنه‌ای می‌گوید، از جهتی درست است. تعلیم و تدریس علوم انسانی و اصولاً علوم جدید به معنای تعلیم و تدریس نوعی خردگرایی و بینش انتقادی است.

در علم جدید وقتی شما پژوهشی انجام می‌دهید، از پیش به نتیجه‌ پژوهش ملتزم نیستید. شما مقدماتی می چینید؛ آزمایش‌هایی انجام می‌دهید تا چیزی را کشف کنید؛ یعنی به نتیجه‌ای برسید که از پیش نمی‌دانسته‌اید.

و شیوه‌ و کار پژوهش علمی هم اصولاً شیوه‌ای انتقاد است. یعنی شما باید ذهن و خرد نقاد داشته باشید تا بتوانید داده‌هایی را که به دقت گردآوری می‌کنید، به روشنی تحلیل و نقادی کنید. تعلیم و تعلم علوم جدید از اساس مبتنی بر تفکر انتقادی و تحلیلی است.

اما از طرف دیگر آن نوع دین‌باوری و دین‌ورزی که سنتاً در جامعه‌ ما می آموزند، در حوزه‌های علمیه رونق بیشتری دارد، و مهم‌تر از همه محبوب صاحبان قدرت است، اصولاً بر مبنای تسلیم و تعبد است.

دین‌باوری و دین‌ورزی سنتی عمدتاً تحت تأثیر تفکر فقهی است. در تفکر فقهی یک نفر، یعنی فقیه حکمی صادر می‌کند، و مقلدین باید از او تقلید و تبعیت کنند.

این نوع تفکر دینی فقه-‌مدار به ذائقه‌ حکومت‌گران خوش می‌آید؛ چرا که در این مدل فقیه در مقام بالاتری می‌نشیند و حکم و فتوا صادر می‌کند، و دیگران هم مکلف‌اند که از او اطاعت کنند.

در این رابطه جایی برای چون و چرا نیست. یک نفر حکم می‌دهد و طرف دیگر عمل می‌کند. این مدل مبتنی بر تقلید و تعبد و تسلیم حاکمان خودکامه را بسیار خوش می‌آید. این نحوه دین‌ورزی تقلیدی البته با تفکر انتقادی و تحلیلی که مبنای نگرش علمی است سازگاری ندارد.

به هر حال به نظرم نگرانی حکومت‌گران ما از علوم انسانی هم جنبه اعتقادی دارد و هم جنبه سیاسی. از جهت اعتقادی نگرانی آن‌ها این است که رشد تفکر انتقادی و تحلیلی، اعتبار و حجیت آموزه‌های جزمی را که بنیان دین‌ورزی سنتی است، مورد تردید قرارمی‌دهد؛ مردم، به تعبیر کانت، جرأت پرسیدن پیدا می‌کنند و در نتیجه پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند که روحانیت سنتی حتی از فهم آن‌ها ناتوان است؛ چه رسد به پاسخ دادن به آن پرسش‌ها.

به لحاظ سیاسی هم رشد تفکر انتقادی به معنای استقلال و بلوغ شهروندان است؛ و شما نمی‌توانید شهروندان بالغی را که قدرت تحلیل و انتقاد دارند، به اطاعت و تبعیت تام و بی‌چون و چرا وادار کنید.

برمی‌گردم به این قسمت از صحبتتان که گفتید جامعه‌ی روحانیت برای خیلی از پرسش‌ها پاسخی ندارد. این پرسش پیش می‌آید که اگر مبانی دینی و اسلامی قوی است، چرا در واقع این همه دست‌پاچگی و نارضایتی در میان حکومت به وجود آمده است؟

در این‌جا دو بحث را باید از یکدیگر تفکیک کرد. گاهی می‌پرسیم که آیا دین ما می‌تواند در برابر توفان خردورزی و سنجش‌گری مقاومت کند یا نه. به فرض آن‌که به این پرسش پاسخ مثبت دهیم، اما این پایان کار نیست. در گام بعدی باید ببینیم که این مقاومت و استقامت در عمل و به واقع چگونه صورت می‌پذیرد.

تفکر دینی، خواه اسلام خواه سایر ادیان، در طول زمان تکامل پیدا می‌کند و باید به تناسب مسائل و پرسش‌هایی که در پیش رویش نهاده می‌شود، مستمراً خودش را بازسازی کند.

شما وقتی به تاریخ تفکر اسلامی مراجعه کنید، می‌بینید که وقتی موج خردگرایی یونانی به مسلمانان رسید، عده‌ای علوم و معارف یونانی را کافرانه و مغایر با دین می‌دانستند. اما مسلمانان فرهیخته‌ در طول زمان آموختند که چگونه می‌توانند میان باورها و تعهدات دینی خودشان و خردگرایی که از فرهنگ یونانی آموخته بودند، نوعی هم‌نشینی مسالمت‌آمیز و سازنده و پربار به وجود بیاورند. در واقع عصر طلایی فرهنگ اسلامی ناشی از این مواجهه خلاّق و آفریننده‌ میان ذهن مسلمانان و فرهنگ یونانی بوده است.

دین را نباید امری تلقی کرد که یک بار و برای همیشه نازل شده است و در طول تاریخ هیچ تحول و تکاملی نمی‌پذیرد. البته مسلمانان بر این باروند که برای مثال قرآن یک بار و برای همیشه نازل شده است؛ اما درک مسلمانان از این منابع همیشه می‌تواند و می‌باید به تناسب مسائل، مشکلات، پیشرفت‌ها و دست‌آوردهای خرد بشری، پیشرفت و تکامل بیابد.

مشکل اصلی این است که بسیاری از علمای سنتی ما اصولاً از این تحولات و عمق و ژرفای آن بی‌خبرند؛ و لذا اصولاً نمی‌توانند تفکر دینی را در عین حفظ اصالت و گوهرش، با اقتضائات اندیشه نوین و تحولات عصر جدید تناسب ببخشند. به همین دلیل است که در برابر موج پدیده‌های جدید احساس خطر و وحشت می‌کنند.

شما وقتی چیزی را نمی‌شناسید، نمی‌توانید به درستی با تحوّلات آن هماهنگ شوید. راه درست مواجهه با دست‌آوردهای جهان مدرن این است که به عنوان افراد دین‌باور، خودمان را اصلاح کنیم؛ یعنی بر دانش و آگاهی خود بیفزاییم، نه آن‌که بکوشیم تحولات و پیشرفت‌های بشر جدید را انکار یا نابود نماییم.

متأسفانه گروهی از روحانیون آسان‌طلب ما راه مخالفت با اصل خرد مدرن و علوم جدید را انتخاب کرده‌اند؛ نه ارتقای دانش خود از دست‌آوردهای جهان جدید را.

الان انتقاد از تدریس علوم انسانی آیا بهانه‌ای برای پوشاندن بدبینی‌ای نیست که در ۳۰ سال گذشته در میان جوانان و جامعه‌ ایران نسبت به دین به وجود آمده است که مقصر اصلی‌اش خود حکومت می‌تواند باشد؟

من به یک معنا با این ادعا که جوانان ما نسبت به دین بدبین شده‌اند، موافقم و به یک معنا با این ادعا موافق نیستم. به نظر من تعبیر دقیق‌تر آن است که بگوییم جوانان ما نسبت‌ به این قرائت استبدادی، قدرت‌مدار، عبوس و قشری از دین بدبین هستند؛ یعنی قرائتی که با خرد، اندیشه، هنر، زیبایی و عشق مخالفت است.

آن‌چه از این دین قشری بر جا مانده، یک مشت آهنین است که ما خصوصاً بعد از انتخابات اخیر آن را به عریان‌ترین وجهی دیدیم. البته همه‌ ما با این چهره‌ از دین مخالفیم. اما به گمان من بی‌انصافی و دین‌ناشناسی است که پدیده پیچیده و ذوابعاد دین را یک‌سره به این چهره عبوس، استبدادی و قشری تحویل دهیم.


دکتر آرش نراقی (عکس: زمانه)

دینی که در اندیشه و منش بزرگانی مانند غزالی، مولانا، عطار، ابوسعید ابوالخیر یا حافظ تجلی کرده است، دینی انسانی، معنوی، و زیبایی‌گرا و عشق‌محور است که هنوز هم، به گمان من، برای مردم ما و خصوصاً جوانان می‌تواند جذاب باشد.

این وظیفه روشنفکران دینی و الهی‌دانان نواندیش است که این چهره معنوی و زیبایی‌گرا و عشق‌محور را از زیر آوار دین قشری فقیهانه به درآورند؛ بازسازی کنند و با مقتضیات زندگی بشر جدید تناسب بخشند. به گمان من، معنویت اسلامی که در آینه اندیشه و زیست بزرگان فرهنگ ایرانی - اسلامی شکوفا شده است، امروزه هم می‌تواند روح تشنه و مضطرب بشر جدید را سیراب کند و آرامش ببخشد.

اما اگر سخن شما ناظر به این دین حکومتی باشد که در دست عمله استبداد به ابزاری برای تحمیق و تحمیل سلطه درآمده است، در آن صورت با شما موافقم که نه فقط جوانان، بلکه همه ما از آن دل‌زده و روی‌گردانیم.

به هر حال، آن‌چه امروز در میان حکومت‌گران ایران می‌بینیم، بیش از آن‌که درد دین باشد، درد قدرت سیاسی است. طبیعی است که جوانان متفکر، منتقد، حساس و پویا این دین حکومتی‌شده را که برای توجیه خشونت، و تقلب و انواع سیاست‌ورزی‌های غیر اخلاقی به کار گرفته می‌شود، برنتابند.

اتفاقاً همین سؤال را می‌خواستم از شما بپرسم که تا چه حد صحبت‌های آقای خامنه‌ای در این مورد به مسائل و ناآرامی‌های اخیر در ایران ربط پیدا می‌کند؟ یعنی آیا موج روشنفکری در ایران، ایشان و حکومت را وحشت‌زده کرده است؟

به گمان من، مخالفت با علوم انسانی یک وجه سیاسی دارد و یک وجه اعتقادی. مهم‌ترین کسی که در طول سالیان متمادی بر طبل اسلامی کردن علوم انسانی می‌کوبید، آقای مصباح یزدی بود.

او در همان دوران کذایی انقلاب فرهنگی تلاش وسیعی کرد تا از تدریس علوم انسانی مدرن در دانشگاه‌ها جلوگیری کند و اگر پایمردی کسانی مثل دکتر عبدالکریم سروش نبود، موضع مصباح یزدی به کرسی می‌نشست و فاتحه علوم انسانی سال‌ها پیش خوانده می‌شد.

طرح مصباح یزدی در آن روزگار به نتیجه نرسید؛ اما او از پیگیری این پروژه به هیچ وجه منصرف نشد. اساساً یعنی از انگیزه‌های راه‌اندازی مؤسسه امام خمینی در قم، تربیت کسانی بود که بتوانند علوم انسانی را به قول خودشان «اسلامی» کنند.

ظاهراً برنامه این بود که همان بلایی را که بر سر قوّه قضائیه آوردند، یعنی گروهی افراد ناآزموده را پس از یک دوره کارآموزی سطحی به جای قضات باتجریه و آگاه نشاندند، بر سر دانشگاه‌ها و رشته‌های علوم انسانی هم بیاورند و در فرصت مقتضی، فارغ‌التحصیلان مؤسسه آقای مصباح را جایگزین اساتید علوم انسانی دانشگاه‌ها کنند.

آقای خامنه‌ای به تبع و تحت تأثیر آقای مصباح یزدی از مدت‌ها پیش مسأله اسلامی کردن دانشگاه‌ها و خصوصاً علوم انسانی را در نظر داشت و حتّی اقداماتی، ولو محدود، هم در این زمینه انجام شد. از جمله در دوره‌ی آقای خاتمی به آقای معین که وزیر علوم وقت بود، فشارهای زیادی آمد که کتاب‌ها و جزوه‌های درسی استادان علوم انسانی دانشگاه‌ها پیشاپیش ممیزی بشود.

البته شرایط آن ایام اجازه نمی‌داد که این طرح پیش‌تر برود. اما امروز یک ضرورت سیاسی به آن دغدغه ایدئولوژیک افزوده شده است. دولت کودتا به این نتیجه رسیده است که باید فرآیند کودتا را تا نهایت پیش ببرد؛ و حالا که سران اصلاحات و مخالفان و منتقدان را وسیعاً سرکوب و منکوب می‌کند و برای این کار هزینه بالا می‌پردازد، باید کار را یک‌سره کند؛ و از جمله تکلیف دانشگاه‌ها را هم برای همیشه معلوم و یک‌سره کند.

در این‌جاست که دغدغه ایدئولوژیک امثال مصباح یزدی با ضرورت‌های سیاسی دولت کودتا تقارن پیدا می‌کند. به هر حال سردمداران کودتا به خوبی می‌دانند که مهم‌ترین کانون نوگرایی، نوخواهی و مطالبه در جامعه ایرانی، دانشگاه‌هاست. شبکه دانشگاه‌ها در سراسر کشور گسترده است و دانشجویان آزاداندیش که در این مراکز با نقد و پرسش پرورده می‌شوند، به آسانی زیر بار کودتاگران نخواهند رفت.

بنابراین بازگشایی دانشگاه‌ها می‌تواند بر التهاب جامعه ایران به نحو خطرناکی بیفزاید. البته دولت کودتا چند صد نفری از روشنفکران و رهبران اصلاحات را در بند کرده است؛ اما رهبران اصلی جنبش سبز جوانان دانشجوی ما هستند.

بنابراین دولت کودتا کار خود را تمام‌شده نمی‌بیند؛ مگر آن‌که رهبران واقعی جنبش، یعنی دانشجویان را کاملاً از میدان به در کند. اما چگونه می‌توانند میلیون‌ها دانشجو را بازداشت و در دادگاه‌های نمایشی منکوب کنند؟

ظاهراً بهترین شیوه منکوب کردن دانشگاه‌ها تعطیل کردن این نهاد علمی است. شما تردید نکنید که کودتاگران کاملاً آماده‌اند که به بهانه اسلامی کردن علوم انسانی و اسلامی کردن دانشگاه‌ها، تمام دانشگاه‌ها را از اساس تعطیل کنند.

اگر ناآرامی در دانشگاه‌ها آغاز شود، رهبران کودتا مطلقاً ابایی ندارد که با تکیه به زور و به رغم افکار عمومی، دانشگاه‌ها را دوباره به محاق تعطیلی ببرند.

امروز آرزوی آقای مصباح یزدی در محو علوم انسانی با نیاز آقای خامنه‌ای به خاموش کردن منتقدان مقارن شده است؛ و به گمان من خطری بسیار جدّی دانشگاه‌ها، و به تبع آن اندیشه و خرد انتقادی، و به تبع آن دین‌ورزی خردمدار، زیبایی‌گرا و عشق محور را در جامعه ما تهدید می‌کند.

Share/Save/Bookmark

Interviewee: Dr Arash Naraghi
Professor, Muravian Collage, USA

نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

عجيب است تا هنوز پروفسور سروش را دعوت به برگشت نكرده اند. مگر نه ايشان اصل اول انقلاب فرهنگي سال 59 در دانشگاه بودند؟ حيف است از تجربيات اسلامي مان استفاده نكنيم.

-- بدون نام ، Sep 7, 2009

آرش عزیز سخنانت زیبا بود و منطقی . در عقلانیت و خرد ورزی تو شک ندارم گرچه از دین و مذهب گریزانم.

خانم فرهگیس عزیز دست مریزاد و امید به ادامه راهت.

همسفر و همنشین هر دوی شما در نیویورک

-- یک همیشه مسافر ، Sep 7, 2009

آرش عزیز سخنانت زیبا بود و منطقی . در عقلانیت و خرد ورزی تو شک ندارم گرچه از دین و مذهب گریزانم.

خانم فرنگیس عزیز دست مریزاد و امید به ادامه راهت.

همسفر و همنشین هر دوی شما در نیویورک

-- یک همیشه مسافر ، Sep 7, 2009

ایهالناس مسلمان کشی‌یکی‌از سرگرمیهای جدید برای کشورها و دولتهای مسلمان و غیره مسلمان شده. جالب اینجاست که دوستان عزیز آقای احمدی .....چین و شوروی، قبل از شمارش آرای انتخابات به ایشون تبریک گفتند. کشور چین و شوروی یک ساعت بعد از انتخابات به آنترینژاد تبریک گفتند تو نگو اینها با هم یه قرارهایی دارند و آنهم سرگرمی هست که هر ستاشون دوست دارند و آن هم، مسلمان کشی‌. در ارومجی چین و در چچنیا شوروی و در ایران عزیز دولتها همه مشغول مسلمان کشی‌هستند.احمدی‌نژاد ممکن که ..... امریکا و انگلیس را نمیمالد ولی‌ خوب ....... چین و شوروی را ما چ می‌کند. هی‌نماز جمعه داد میزنم مرگ بر یهودی و صهیونیست تو نگو پولدارترین ادمهایی که شوروی را اداره میکنند یهودی هستند. هر هفته میرم نماز جمعه داد میزنم مرگ بر امریکا و مرگ بر انگلیس تو نگو مسلمان کشهای اصلی‌، چین، شوروی و همین رئیس جمهور قلابی خودمون آقای ......... جنایتکار هستند.

-- ندای انقلاب ، Sep 22, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)