خانه > شهرنوش پارسیپور > Feb 2008 | |
Feb 2008به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۷۴ نویسندگان یهودیِ ایرانیتباراین شماره نگاهی داریم به نویسندگان یهودیتبار ایرانی که در سالهای اخیر در سطح جهانی به شهرت رسیدهاند، از جمله دوریت رابینیان. رابینیان اولین کتابش "کوچه بادامها در امیرجان" را، درحالی که تنها ۲۱ سال داشت براساس خاطرات مادر بزرگش نوشت که در سال ۱۹۹۴ به چاپ رسید. این کتاب، دوریت جوان را به عنوان یکی از بهترین نویسندگان دههی معاصر اسراییل به همه شناساند. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۷۳ اژدهاکشان، یوسف علیخانییوسف علیخانی در این مجموعه پافشاری زیادی دارد برای اینکه از لحن بیانی مردم شمال ایران استفاده بکند. البته ما میدانیم که اهالی شمال، به زبانهای مختلف گیلکی، طبری، تاکی و غیره صحبت میکنند ولیکن این یک فارسی است که ویژهی مردم این منطقه است. گزارش يک زندگى - بخش پنجاه و سوم پاسخ به شماشهرنوش پارسیپور در پنجاه و سومین قسمت از برنامه گزارش یک زندگی به پرسشهای خوانندگان پاسخ میدهد و مینویسد: «خواندن آنچه که دوستان عزیز به عنوان طرح پرسش یا نظر براى رادیو زمانه مىفرستند همیشه مرا شاد مىکند، حتى وقتى حامل انتقادىست.» به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۷۲ تیلهی آبی محمدرضا صفدریمحمد رضا صفدری، از فرزندان جنوب ایران است. جنوب ایران فرهنگ ویژهای دارد که به نظر من بسیار قابل بررسی است. اولاً جنوب ایران به نحوی ترکیبی است از اقوام عرب و ایرانی. در نتیجه این دو قوم از نظر نژادی و زبانی در دو گروه مختلف قرار میگیرند، در این منطقه در کنار هم مجبور به همزیستی مسالمت آمیز هستند. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۷۱ ساتراپی یک سوزن به خودش میزند یک جوالدوز به مردممرجان ساتراپی یکی از برجستهترین شخصیتهای ادبی و هنری جامعه ایرانی خارج از کشور به حساب میآید. من فکر می کنم رمز موفقیت او صمیمیت و سلامت روحیاش است. ساتراپی معمولا خودش در نقش یکی از قهرمانان کتابهایش ظاهر میشود و خیلی صمیمانه عیبهایی را که دارد مطرح میکند. بعد به خودش اجازه میدهد عیبهای دیگران را ببیند. گزارش يک زندگى - بخش پنجاه و دوم یک خارجى از حضور ما لذت میبردگومل با قیافه متاثرى از سینما خارج شد. من فریاد زدم: «گومل، آخر شما آلمانىها چرا اینقدر بد بودید؟» گومل با قیافه خجالتزدهاى گفت: «نمىدانم، خوب جنگ بوده دیگه.» من اما نیم ساعتى آلمانىها را محاکمه کردم و راى به محکومیت آنها دادم و گومل ساکت گوش مىداد. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۷۰ راوی قصه های واقعیعلیرضا عطاران، ملقب به آرام؛ نویسنده پرکاری است که آهسته و پیوسته کار می کند. او سعی میکند داستانهای واقعی را به رشته تحریر درآورد، از جمله بازسازی لحظات آخر زندگی داریوش و پروانه فروهر و ماجرای اعتصاب غذای اکبر گنجی. او نویسندهایست که خودش را وقف بیان مشکلات اجتماعی کرده و از زبان سادهای براى نوشتن استفاده میکند. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۶۹ تخطئه تاریخ پدرسالاریاین برنامهی، وقف آشنایی با شاعرهای نو سرا به نام رقیه کاویانی، ملقب به سیما یا متخلص به سیما است که من دو کتاب او را در اختیار دارم؛ بانو- گزیده اشعار ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲- و ترانههای مهتابی که شعرهای بعد از این تاریخ را در بر میگیرد. گزارش يک زندگى - بخش پنجاه و یکم مردانی که روزى جوان بودهاندیکى از آخرین نامههاى ارسلان به این مضمون است: «...امروز حالم خیلى خوش نبود، به این دلیل که سیگار مىکشم و نزدیک بود بمیرم. ناگهان بیهوش شدم و نیم ساعتى در بیهوشى ماندم. مىدانم چرا، علتش این است که باید در دو مورد تصمیم بگیرم. نخست این که در چه رشتهاى درس بخوانم و دوم این که با چه کسى ازدواج کنم. آیا تو حاضرى با من ازدواج کنى؟...» |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
از دست ندهید | ||||
زبان ادبی فاخر در «مرغ سحر» |
سنگهای طلایی باستیل |
سیاستهای دو رییس جمهور |
ذوب یخهای گرینلند |
کابینهی وحدت ملی لبنان |