خانه > پرسه در متن > Sep 2008 | |
Sep 2008از مجموعهی «داستانخوانی با صدای نویسنده»- 55: آینه و آدامس، ناصر غياثیدر پنجاه و پنجمین شب از «داستانخوانی با صدای نویسندگان»، ناصر غياثی «آينه و آدامس» را برای زمانه خوانده است: «نیم ساعتی هست که در راهیم. هنوز سر در نیاوردهام برای چه به جایی میرود که نمیشناسد و خودش را برای مردی آرایش میکند که نمیخواهد بیشتر از پنج دقیقه پیشش بماند. از من قول گرفته که دم در خانه منتظرش بمانم تا برش گردانم. با این وصف دیگر کوچکترین شکی نمانده که شب نشینی بدون عذاب وجدان برگزار خواهد شد. میرسیم. محلهی پولدارهاست. خانههای یک طبقه و شیک. چراغهای خانه خاموشند. زنگ میزند. کسی در را باز نمیکند. به تلفنهای مکررش هم کسی جواب نمیدهد. مثل گربهای دور خانه میچرخد. نرم و مراقب.» از مجموعهی «داستانخوانی با صدای نویسنده»- 54: تمامی واقعیت در یک واحد کوچک زمان - یونس تراکمهدر پنجاه و چهارمین شب از «داستانخوانی با صدای نویسندگان»، یونس تراکمه «تمامی واقعیت در یک واحد کوچک زمان» را برای زمانه خوانده است: «دست راستم را روی شانهی راستت گذاشتم. دستم را پایین آوردم و دور کمرت حلقه زدم. تا ویترینهای بعدی دستش را دور کمر او حلقه زده بود. در یکی از ویترینها گفت بدویم. محمود گفت بدویم. پای چپ را که تندی گذاشت جلو، پای راست بهشدت بهکف پیادهرو کشیده شد. از شدت درد بود که صورتش را با دستهایش پوشاند. از شدت درد بود که دستهایش خیس اشک شد. ویترین تاریک واقعیت را خیلی خوب نشان میدهد.» |
لینکدونی
موضوعات
آرشیو ماهانه
|