خانه > محمدرضا نیکفر > مقالات | |
مقالاتخشونت دینی و خشونت سکولاراین مقاله پاسخی است به پرسشی دربارهی خشونت دینی و بیشی و کمی آن نسبت به خشونت غیر دینی. موضوع خشونت در اینجا از زاویهای خاص بررسیده شده: رابطهی خشونت و کمک. پی گرفته میشود که عصبیت، به عنوان جمع تناقضمند همبستگی و خشونت، در عصر جدید چه پویشی داشته است. عصر جدید عصر خشنی است، اما این امتیاز را دارد که در آن طرح مسئلهی خشونت و طرد خشونت ممکن شده. در پایان، به موضوع نقد سکولاریزاسیون سیاسی میپردازد. نهاد دینموضوع این نوشته توصیف فشردهی برخی ویژگیهای نهاد دین است. نهادِ دین، دین نهادی شده است، همان نهادی است که سازمان اجتماعی آن را متولیان رسمی دین تشکیل میدهند. در این نوشته میان دین و دینی فرق گذاشته میشود. دین در معنای مشخص آن نهاد دین است که تمامیت دین را در برنمیگیرد. کل آنچه دینی خوانده میشود، از آن برنمیآید و برای توجیه خود به آن برنمیگردد. دینجداخواهی و دولتجداخواهیدرسنامهی خمینی متأثر از گفتار مدرن سیاسی است. (این موضوعی است که بایستی به جای خود بررسی شود.) او متأثر از این گفتار از تقسیم قوا حرف میزند و از میان سه قوه، قوهی مجریه را اصل میداند. در واقع به پندار او اصل جدایی دین و دولت در طول تاریخ نه در حوزهی قانونگذاری یعنی تشریع و قضاوت، بلکه در حوزهی اجرا بوده است. تاریخ مفهومهاخودنگری زبان است که چیزی چون ایدئولوژی را ممکن میکند. اگر زبان، تنها به واقعیت معطوف بود و حرف روی حرف سوار نمیشد، نظامهای ایدئولوژیک پدید نمیآمدند. کسی که حرفی میزند، به هر دلیلی اهمیت مییابد، حرف او را تفسیر میکنند، تفسیر نقل میشود و تفسیر خود تفسیر میشود. لایهی زبانی روی لایهی زبانی چیده میشود. دیگر به سختی میتوان فهمید که اصل داستان چه بوده است. چرا رژیم اسلامی را باید جدی گرفت؟چه چیزی جدی است و چه چیزی جدی نیست؟ آن چه جدی است، شوخیبردار نیست، نمیتوان با آن سبکسرانه برخورد کرد. در گفتارِ روزمره چنین است، افلاطون نیز امر جدی را در برابر شوخی نهاده است. البته چیزی میتواند از سویی جدی و از سویی دیگر جدی باشد. گفتههای رهبر جمهوری اسلامی دربارهی علوم انسانی وقاحت و حماقتی است که به آن میتوان خندید، یعنی آن را جدی نگرفت. الاهیات شکنجهمحمدرضا نیکفر: در آغاز این نوشته، زندان بهعنوان جای ممتاز پدیداری حقیقت حکومت دینی معرفی میشود. از این میقات نقبی زده میشود به دین و خدای آن. خدای شکنجهگران، که خود طبعاً شکنجهگر است، در کانون بررسی قرار دارد. پرسیده میشود که مسئولیت این خدا با کی است. در ادامه به شعار «الله اکبر» پرداخته میشود، به امکانهایی که به دست میدهد و محدودیتهایی که دارد. در پایان از معنویتی سخن میرود که بایستی ابتذال و خشونت دینی را بتاراند. این معنویت، سکولاریسم نامیده میشود. این مقاله در سایت بیبیسی منتشره شده و در زمانه بازنشر میشود هابرماس و شطرنجبازی با گوریلیورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، در کیفرخواست دادگاهی در تهران متهم شده که در سفرش به ایران با عدهای از اصلاحطلبان، دیداری مخفیانه داشته و به آنان درس براندازی داده است. در دورهی پایانی ریاست جمهوری خاتمی، گروهی از اصلاحطلبان نظام به این درک رسیدند که با طرف مقابل خود نمیتوانند تعامل متمدنانهای را پیش برند. برای آنکه سختی کار خود را نشان دهند، مدام میگفتند همکنشی با حریفشان همانند شطرنجبازی کردن با گوریل است. چنین موقعیتی یک موقعیت غیر هابرماسی است، اگر نام هابرماس را مترادف با گفت و گوی خردوزرانه در نظر گیریم. چه باید کرد؟ مشارکتی در بحث تجهیز رسانهای جنبشتئوری رسانه تا کنون عمدتا تئوری رسانهی کلان بوده است. نقد امپریالیسم رسانهای مبتنی بر این باور بوده که رسانه اساساً رسانهی کلان است؛ رسانهی امپریال است. کسی فکر نمیکرد که روزی خردهرسانهها، رسانههای کوچک و فردی، کلانرسانهها را چونان امروز به چالش بکشند و یا کلانرسانههایی چون فیسبوک و توئیتر و یوتیوب شکل گیرند که فراهم آمده از خردهرسانهها هستند. علیه سکسیسم رژیم آپارتاید اسلامیمحمدرضا نیکفر: زنان نشان دادهاند که جهت چیست. رفع تبعیض، محتوای روشنی است که آنان در دورهی کنونی به مفهومهای برابری و عدالت دادهاند. پرسش این است که برابریخواهی زنانه بایستی چگونه به خواستههای آزادی و عدالت اجتماعی پیوند خورد. به نظر من، حلقهی اصلی همانا رفع تبعیض است. رفع تبعیض در معنای گستردهی آن، رفع همه تبعیضهای مربوط به جنسیت، دین و عقیده، سبک زندگی، فرصتهای اجتماعی، زبان و قومیت و مناسبات حاشیه و مرکز است. نظام فعلی بر تبعیض استوار است. تبعیض جنسیتی و تبعیض دینی دو رکن رکین آن هستند. به این جهت است که خواست رفع تبعیض جنسیتی، خواستی عمیقاً سکولار است. پیام به شرکتکنندگان در حرکت اعتراضی نیویورک نشاط و تأملاکبر گنجی عزیز، همبستگان اعتصابکننده، حرکت پربازتاب تأثیرگذاری را پیش میبرید. جهانیان را با عزم و ارادهی مردم ما برای دستیابی به آزادی آشنا میکنید. آنچه از این راه به جهانیان و از جمله به خود ما معرفی میشود، خودآگاهیای است که با اعتراض و از اعتراض نیرو میگیرد. اعتراض، تولدی دیگر است. رهایی، تبدیل شدن به نهاد آگاه دیگری است که افق آینده را میگشاید و آنچه را در گذشته چونان کابوسی دیده میشد، اینک در بیداری به صورت مسألهای مییابد که آن را بایستی با آگاهی و پایداری حل کند. در ایران چه میگذرد؟ - مقالهی سوم جمهوری اسلامی و داستان «مرد پیر و دریا»احمدینژاد نشان فقدان جدیت ماست. آن زمان که در قم گفت هالهی نور او را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام این حجت را جدی گیرند، عمامه بر زمین کوبند، سینه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکهای به قصد تبرک به چنگ آورند. آن زمان که از دستیابی به انرژی هستهای در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مدرسهها و دانشگاهها تعطیل میشدند، حق بود بر سردر آموزش و پرورش مینوشتند «این خرابشده تا اطلاع ثانوی تعطیل است» و آموزگاران از شرم رو نهان میکردند. در ایران چه میگذرد؟ - مقالهٔ دوم«...پایان بازی به این صورت نیست که همه به خانههایشان روند و منتظر باشند تا بازی دیگری آغاز شود. سوژهها، ذهنها، دگرگون میشوند. بیزاری پدید میآید، از هرچه دلانگیزش خواندهاند. برای همه، این جنگ با خدا نخواهد بود. کاری که تودهٔ مردم میکنند، این است که میان خدای خود و خدای آنها فرق بگذارند...» توضیح رخدادهای امروزین ایران با «تقلب انتخاباتی» و کودتا، ممکن است با غفلت از جریانهای اجتماعیای همراه باشد که بنیاد رخدادها را میسازند. این مقاله کوششی است برای جلب توجه به جریانهای ژرفِ اجتماعی. در ایران چه میگذرد؟در ایران اس−ام−اسی حاوی این عبارت، تلفن به تلفن میچرخد: «ماشینی که داره داخل دره میره رانندهاش رو عوض نمیکنند. ستاد انتخاباتی دکتر محمود احمدینژاد.» اتفاقاً برعکس، در سراشیبیها بیشتر به فکرِ عوض کردنِ «راننده» میافتند. در نمونهی انقلاب ایران شاهد تعویضهای پیاپی بودیم. اما مگر سیستم دارد به ته دره سقوط میکند؟ چنین چیزی به نظر نمیرسد. پس در ایران چه میگذرد؟ لیبرالیسم، محصول جانبی دموکراتیسمپرسیده شده است که «آیا گفتار و کنش لیبرالیستی، همچون یک پروژه سیاسی و اجتماعی، میتواند بهتمامی گشایشی برای بنبستهای جامعه ما باشد؟» پاسخ این است که هیچ پروژهای نمیتواند «بهتمامی» گشایش ایجاد کند. اگر کسی به پرسش بالا پاسخ دهد «آری»، لیبرالیسم را نفهمیده است. لیبرال کسی است که بگوید دوای واحدی برای همهی دردها وجود ندارد، از جمله دوایی به نام «لیبرالیسم». پس لیبرال پیگیر کسی است که با لیبرالیسم تمامیتخواه هم مشکل دارد. رژیم و ایدئولوژی تبعیضآنچه به عنوان «فرهنگ ایرانی» شهرت دارد، چیزی نیست جز یک عنوان بر ایدئولوژی فراگیری که رکنی از آن تبعیض است. فقط در رویکردی بافاصله و انتقادی ممکن است مقولهی «فرهنگ ایرانی» با محتوایی رخ نماید که بتوان آن را غیرایدئولوزیک تلقی کرد. استبداد و ایدهها و آیینهای توجیهگر آن فرآوردههای طبیعی فرهنگ ایرانی هستند. دستاوردهای پرآوازهی این فرهنگ در بهترین حالت برخوردی دوپهلو با تبعیض و استبداد دارند: هم مظهر شکایتاند، هم تسلیم؛ هم در مدح ستمگراناند، هم پر از ناله و فریاد از دست آناناند. خوارداشت زن یکی از ارکان این ایدئولوژی است. به انگیزهی ترجمهی «هستی و زمان» به فارسی هایدگر صنعتگربه گمانم اگر سیاوش جمادی، دیدِ هایدگری را در ترجمه یکسر کنار مینهاد و سربلندانه از مقامِ مترجم بهعنوانِ ادیب -مهندس دفاع میکرد، آنگاه به احتمال بسیار به این فکر میافتاد که (همچون ادیبسلطانی) روال صنعتگری زبانی خود را مشخص کند، و این امر سبب میشد که واژگان او یکدستی بیشتری یابند. برداشت من این است که مترجم، دقت را بر زیبایی و جانداری زبانی ترجیح داده است. به انگیزهی ترجمهی «هستی و زمان» به فارسی- بخش اول مهندسی زبان و ترجمه هستی و زمان«هستی و زمان» سرانجام به دست توانای سیاوش جمادی به فارسی ترجمه شد. به درستی آن را حادثهای تلقی کردند و گفتند با آن از اثر اسطورهزدایی شد. حال بایستی کتاب را خواند. اما آیا آن را میخوانند؟ زبان فارسی، از پس ماجراجوییهای ادبی برمیآید و با هایدگرِ ادیب زبانباز مشکلی رفعنشدنی ندارد. یک وجه مهم جاذبهی زبان هایدگر، توصیفهای جاندار او از موقعیتهای وجودی است. او میتوانست رماننویس خوبی باشد. متن پیام محمدرضا نیکفر، به مراسم جایزهی نشریهی «نگاه نو»: نوشتن برای جامعهی مدنیتفاوتی میتوان قائل شد میان نوشتهی سیاسی معطوف به قدرت - معطوف به قدرت مستقر، یا معطوف به تصوری از یک قدرت بدیل - و نوشتهی مدنی، نوشتهای که برای جامعهی مدنی است، به این اعتبار که از آن میآغازد و در آن میماند و این هدف را در برابر خود دارد که جامعهی مدنی را تقویت کند، نه فقط در برابر قدرت مستقر، بلکه در برابر هر قدرتی. تفسیر و تجربهی ستمسلطه میتواند هم دینی باشد، هم تکنولوژیک و در دورهی اخیر دینی - تکنولوژیک. مهندسان و نظامیان میتوانند راهبر دین شوند. در جایی که دین به صورت شوونیسم دینی جای ناسیونالیسم را بگیرد، قدرت دینی به سمت ایجاد کمپلکسی از وجوهی از سنت دینی، تکنولوژی مدرن و نظامیگری حرکت میکند. این ترکیب را میتوان فاشیسم اسلامی نامید. «آزادی زن» وآسیبشناسی «روشنفکری دینی»میتوان در هر مقطع تعریفهای مشخصتری از روشنفکر داد. مثلاً اگر زمانه را از دریچهی حقوق زنان بنگریم، میتوانیم به یک جمله برسیم: «شرط لازم روشنفکری در ایران امروز دفاع از آزادی زنان و پشتیبانی قاطع از بایستگی برابری حقوق آنان با مردان است.» حال برای آن که وجود «روشنفکری دینی» را از زاویهی امکان بسنجیم، این پرسش را درمیافکنیم: «آیا یک فرد متدین میتواند به دفاعی رادیکال از درکی رادیکال از آزادی زن برسد؟» به باور من این امر غیرممکن نیست. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|