خانه > محمدرضا نیکفر > مقالات > مهندسی زبان و ترجمه هستی و زمان | |||
مهندسی زبان و ترجمه هستی و زمانمحمدرضا نیکفر«هستی و زمان» سرانجام به دست توانای سیاوش جمادی به فارسی ترجمه شد. به درستی آن را حادثهای تلقی کردند و گفتند با آن از اثر اسطورهزدایی شد. حال بایستی کتاب را خواند. اما آیا آن را میخوانند؟ در نوشتهی زیر ارزیابی کلی از برگردان سیاوش جمادی به دست داده میشود. در پیوند با آن اشاراتی میشود به زبان هایدگر و فلسفهی او در باب زبان. با بهرهگیری از این فرصت، اندکی به موضوع مهندسی زبان میپردازیم، مهندسی با هدف گشادهتر کردن افق دیدمان و مدرن کردن امکانهای فهم و گفتارمان. این نوشته، نخست در نشریهی «نگاه نو»، شمارهی ۷۸ (مرداد ۱۳۸۷) چاپ شده است. سپاس «هستی و زمان» با همتی بزرگ و دقتی سترگ ترجمه شده است. من −عذر میخواهم که از «من» میگویم− کتاب را تاحدی میشناسم، حتا زمانی بدان آغازیده بودم که کتاب را به فارسی برگردانم. زحمت کار را میشناسم و از اینرو فکر میکنم بتوانم بگویم که قدر کار را میدانم و اجازه داشته باشم به خوانندگان سفارش کنم قدر آن را بدانند. کتاب را از دوران دانشجویی میشناسم. بار نخست که آن را خواندم، مدام از خود میپرسیدم: آیا میتوان آن را به فارسی برگرداند؟ هنگام خواندن «سنجش خردناب» کانت و «پدیدارشناسی روح» هگل نیز مدام پرسشی اینگونه در سرم میچرخید. گرایشم از آغاز بر ترجمهپذیری بود. ترجمه به زبانهای دیگر را دیدم، برخی ترجمهها به فارسی را سنجیدم، خودم آزمایشهایی کردم و مطمئن شدم که این آثار را هم میتوان به فارسی برگرداند. فارسی زبان توانایی است. از آن کار کم کشیدهاند، آن را بسیار بد آموزش میدهند، اما آن مایه را دارد که بیانگر اثرها و فکرهای ژرف و پیچیده باشد. هایدگر ادیب و موقعیتشناس زبان فارسی، از پس ماجراجوییهای ادبی برمیآید و با هایدگرِ ادیب زبانباز مشکلی رفعنشدنی ندارد. یک وجه مهم جاذبهی زبان هایدگر، توصیفهای جاندار او از موقعیتهای وجودی است. او میتوانست رماننویس خوبی باشد. میشود گفت تواناتر از کسی چون ویکتور هوگو است که داستان را نگه میدارد تا به توصیف در و دستگیره بپردازد. هایدگر آنجا هم که حاشیهروی میکند، داستانهایی میسراید که جداگانه خواندنی هستند. آثار او گاه سرشار از تابلوهای پدیدارشناختی هستند، تابلو پس از تابلو میآید. «هستی و زمان» و درسنامههای دوران نزدیک به آن نمایشگاه هستند. خود «هستی و زمان» را میشود نوعی رمان تلقی کرد. قصه، قصهی موجودی به نام «دازاین» است که میخواهد «اصیل» شود؛ هفتخانی را سپری میکند، به سوی مرگ میدود و سرانجام چشم در چشم مرگ میدوزد و به «اصالت»اش میرسد. اکنون زمان او تیکتاکی اصیلانه دارد. ایدون میتوان در اصالت وجودی او به معنای هستی پی برد. هایدگر با توانایی کمنظیری از همهی امکانهای زبان توانمند آلمانی بهره گرفته و شنونده و خوانندهی خود را مسحور میکند. او پیش از آنکه کتاب شاخصی را منتشر کند، در میان اهل فلسفه در آلمان بهعنوان پادشاه پنهان این قلمرو شهرت مییابد.
بخش بزرگی از جذابیت او −آنچنانکه از خاطرات شاگردانش برمیآید− به زبان او برمیگشته است. او وقتی، برای مثال، «کسالت» را توصیف میکند، با شرح چگونگی زمانیدنِ زمان در تجربهای کسالتبار، همچون تحمل ساعاتی در یک مهمانی ملالآور یا تماشای فیلمی یکنواخت، در توصیفگری هنری تمام نشان میدهد. هایدگر با جُستارمایهها و مقولهها و توصیفهای غیرعادی پا به میدان نهاد. فیلسوف مفهومهایی از توصیف زندگی در گرمی یا کسالتباریاش را میگرفت و از آنها مقولههای فلسفی میساخت. مگر در دورهی جمهوری وایمار، در آن فضای تبکرده، در دوران پس از انقلاب اکتبر، در هنگامهی مبارزات تودهای و درگیریهای خیابانی، در دوران ظهور فاشیسم، در دوران شعر و تاتر و سیاست رادیکال، میشد مسحور سخنان او نگشت؟ صحنههای جنگ جهانی اول در برابر چشمان است: توپ در میشود، سربازها آش و لاش میشوند، از اینجا کنده میشوی و پرت میشوی آنجا؛ هیچ جا در امان نیستی، همه جا باران خون و فلز میبارد؛ همه جا در موقعیتی هستی که خودت آن را برنگزیدهای. جنگ به آوارگی ختم میشود. از اینجا به آنجا رانده میشوی، از این شهر به آن شهر، از این حزب سیاسی به آن حزب سیاسی. وقتی هایدگر وجود را با پرتابشدگی توصیف کرد، نمیتوانست چیزی جز تایید و تصدیق انتظار بکشد. برخلاف آنچه هایدگر در توصیف مسیر فکری خویش میگوید و در بسی کتابها بیوارسی تکرار میشود، فیلسوف از آغاز جویای معنای هستی نبوده است. او در فضایی نوکانتی پرورش مییابد و مسالهی اولش یقین است و دستیابی به مبانی استواری برای دانش. او اما این هوشمندی را داشت که بحران همهجانبهی فکری و اجتماعی و سیاسی را دریابد و پرسش از پی بنیاد مطمئن دانش را برخاسته از عدم اطمینان داند. او عدم اطمینان را اما نه نوکانتی، یعنی شناختشناسانه، بلکه به صورتی وجودی میبیند، با آن شور و دلهرهای که کسانی چون آگوستین (در مرحلهی بحرانی زندگیاش)، لوتر جوان و کیرکهگور داشتهاند. او با دعوت هوسرلی «رجوع به خود امور» همراهی میکند، اما به سراغ امور دیگری میرود جز اموری که مشغلهی ذهنی هوسرل به قصد دستیابی به پایهی مطمئنی برای شناخت علمی بودند. او به «زندگی» میپردازد. او در ابتدا نگران (besorgt) هستی نیست، نگرانی او مثل بقیه، دانش است. با انگیزهای شناختشناسانه به هستیشناسی میپردازد، اما بحران زندگی در جهان بحرانزده را درمییابد و به «زندگی» رو میکند. زندگی مقولهی اصلی آثار هایدگر جوان است. «دازاین»، از این «زندگی» درمیآید. زبان همچون قرارستان زبان فلسفی آلمانی را آثاری چون «سنجش خرد ناب» آن کردهاند، که هست. زبان آلمانی ساخته و پرداخته شده است، صنعتگرانه، با کاری پرزحمت. خود هایدگر یک صنعتگر زبانی است. به نظر من در هنگام ترجمهی هایدگر، وجه جادویی، یعنی ادبی، توصیفی و پدیدارشناختی زبان او مسالهی اصلی نیست. کافی است در همین زبانِ موجودِ فارسی ورزیده باشی، تا مشکل را حل کنی. مسالهی اصلی از زاویهی زبانآوری اما نه هایدگر به مثابه شاعر، بلکه همچون مهندس است. فیلسوف ما در جستوجوی معنای هستی، به موضوعهای مختلفی پرداخته و هربار چیزی را پدیدار یا محمل هستی دانسته. در این جستوجو، زمانی زبان را محمل هستی پنداشته است. زبان اما خانهی حاضر و آمادهی هستی نیست. این خانه را مثل هر خانهی دیگری، حتا خانهای که آن را به وجودی فرازمینی نسبت میدهند، میسازند. با این تعبیر بهتر است زبان، پایهی هستی خوانده شود −پایه، آن هم نه در معنای دلیل و زمینه، بلکه در معنای جایگاه یا قرارستان (Ge-stell). اما این تعبیری است که هایدگر برای تکنیک به کار میبرد، آنگاه که از پی چیستی آن یعنی نسبت آن با وضع کنونی جهان میپرسد: تکنیک مقر جهان است. وضع جهان ما صنعتگرانه مقرر میشود.
هایدگر جادوگر هایدگر در زبان-بازیهایش ترکیبی است از صنعتگر و جادوگر. جنبهی جادویی زبان او پوشانندهی جنبهی تکنیکی آن است. او شعر میگوید، اما خاصه در پیرانهسری خوش میدارد که پنداشته شود شعر خودبهخود در او «میشعرد. برخی کتابهای فلسفی او، یکسر جادویی هستند، از همه آشکارتر «در باب رخداد» (ج. ۶۵ کلیات). این کتاب خود را رخداد یک رخداد معرفی میکند، رخداد هستی. کتاب، پنداری نویسنده ندارد؛ «رخداد» نوشته نشده، بلکه به شکلی جادویی نویسانده شده است. و شما یا به این موضوع باور دارید، یا ندارید. اگر دارید که دارید، اگر ندارید مشکلی در فهم رخداد هستی دارید که آن را کاری نمیشود کرد، چون فکرتان اصیل نیست. مقالهی بلند «اندیشیدن چیست؟» را میخوانید تا معنای اندیشیدن را دریابید. ولی خلاصهی کلام هایدگر این میشود که یا شما میتوانید فکر کنید، آنسان که منظور آن متفکر است، پس میدانید که فکر کردن چیست، یا نمیتوانید، که اگر چنین باشد، مشکلتان را چارهای نیست. این بدان میماند که بگویند یا ایمان دارید یا ندارید. اگر ندارید، مسالهای دارید که راهحلی عادی برای آن موجود نیست، چون نظرکرده نیستید، در این مورد نظرکردهی «هستی». انسان بایستی در جریان «رخداد» هستی قرار گیرد، یعنی هستی خود بر او رخ بنماید، تا بتواند بر هستی اندیشه کند. این رخداد، طبیعی است، از «طبیعت» میآید، از physis در معنای «اصیل» یونانی آن، که در پایان درسنامهی «درباب اصل دلیل» با استفاده از شعری عرفانی چنین بیان میشود: «گل سرخ بیچراست، میشکفد، چون میشکفد.» چون باید «طبیعت»، رخداد طبیعی خود را داشته باشد، نبایستی دررابطه با آن کنشی داشت که نوعی دخالت باشد. هرگونه کنش دخالتگرانه، از مقولهی تکنیک است، صنعتگریای است که باعث میشود، هستی به جای رخ نمودن، رخ نهان کند. ترجمه همچون خیانت با این توصیفها بازگفتِ رخ -داد هستی نمیباید صنعتگرانه باشد، یعنی از زبان بهعنوان ابزار استفاده بَرَد، یعنی آن را برحسب نیاز شکل دهد، بر کارکردهای آن بیفزاید و اینجا و آنجا تیزش کند و جلایش دهد. بر این قرار وقتی اثری از هایدگر را ترجمه میکنیم، به فکر استاد خیانت میکنیم. جالب اینجاست که هرچه خیانتکاری آگاهانهتر و نقشهمندتر و سنجیدهتر باشد، ترجمه بهتر میشود. بهعنوان نمونه، ترجمهی هایدگر به زبان فارسی یعنی استفادهی صنعتگرانه از این زبان، زبانی که در طول تاریخ خود لَخت و کمرمق شده، به زبانی «طبیعی» تبدیل شده، یعنی محمل تکرار مکررات بوده و از یک دایرهی بسته خارج نشده است. این زبان، در وضع «طبیعی» بارِ کانت و هایدگر را نمیتواند کشید، که هیچ، از پس بارِ ابنسینا هم برنمیآید! باید آن را شخم زد، کود داد، واژههایی را در آزمایشگاه پروراند، بر زمین آن کاشت و پایید تا ریشه بگیرد. کوآین و آپل و هایدگر و کانت و هگل و دیگران را باید به فارسی تحمیل کرد، درست همانسان که باید مجبورش کرد پذیرای واژههای لازم برای ترجمهی راهنمای کاربرد ماشین لباسشویی شود. همین زبان آلمانی به زور و ضربِ نویسندگانش همان چیزی شده است که میبینیم. زور لوتر و گوته و کانت و هگل و برادران گریم و دودن، آلمانی را آلمانی کرده است. زور ملتسازی، یعنی آلمانسازی باعث آلمانیسازی شده است. دانشگاه و دانشوری آلمانی را آلمانی کرده است. از جمله، به همت فیلولوگهایی که صنعتگری علمیشان از سنخ مهندسی مهندسان مرسدس بنز است. قسمت دوم این مقاله فردا منتشر میشود.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
تا اينجا با يك مترجم شكستخورده روبرو شديم كه عليرغم وعدهها، ادعاها، و قولهايي كه از ده سال پيش داده بود، چون نتوانسته به ترجمه اثر بپردازد، حالا با شرمندگي فراوان اصل كتاب را تخطئه ميكند، تا مبادا تصور كنيم با مترجم سرناسازگاري دارد. ولي آشنايان با نوشتهها و داوريهاي عجولانهي جناب پرفسور نيكفر ميدانند كه غرض اصلي ايشان طعن ترجمه است. پس ارزيابي ايشان دو بعد دارد، بعد ادبي اثر، و بعد مهندسي. از همين حالا ميتوان پيشبيني كرد كه در بعد ادبي، كار مترجم را به لطف ورزيدگي زبان فارسي در پرورش مضامين ادبي قابل قبول، و در بعد مهندسي ناتوان ارزيابي خواهد كرد. اين طبيعت نگاه مترجمين شكستخوردهاي است كه ادعا زبانورزي دارند اما دستشان از تواناييهاي زبان فارسي كوتاه است. من همان روز كه كار جناب پرفسور نيكفر را دربارهي هايدگر، در شمارهي سيويك نگاه نو خواندم، به بنبست زباني ايشاني براي ترجمه هايدگر اطمينان پيدا كردم.
-- فرنود فرهنگ ، Aug 14, 2008از جناب پرفسور نيكفر ميخواهم به جاي آن كه زبان فارسي، و شيوههاي آموزشدادن آن را مقصر بشمارد، بر مهارتهاي فارسينويسي خود بيفزايد.
با تشکر از استاد نیکفر، با خواندن این مطلب سوالاتی در ذهن من بوجود آمد: ١.چرا در طول تاریخ آلمان تنها در دوران معاصر است که کار این «مهندسان زبان» به ثمر می رسد؟ ٢. قبل تر ها این مهندسان کجا بوده اند؟ ٣. آیا رشد علم مهندسان علوم طبیعی در رشد مهندسی زبان هم تاثیر داشته است؟
-- بدون نام ، Aug 14, 2008و سوال مهمتر اینکه زبان چیست و چه کارکردهایی دارد؟
با تشکر
سعید
آقای نیکفر شما که در اروپا زندگی میکنید باید بتوانید از خودتان سوال کنید که واقعاً چه تاًثیری حضرت هایدگر در پیشرفت علوم انسانی در آلمان داشته است؟ واقعاً چرا ترجمه ی چنین اثری اینقدر مهم است؟ مگر نه این که بازی کردن با اسم افرادی چون هایدگر و پوپر بخصوص در ایران بیشتر رنگ سیاسی وایدئولوژیک داشته است و از روی غرض ورزی ها و قیافه گرفتنهای فیلسوف ماًبانه بوده تا نزدیک شدن به واقعیت های پیچیده ی زندگی انسانی؟
-- بدون نام ، Aug 14, 2008چرا عالمان علوم انسانی باید قیافه ای فیلسوف ماًبانه در ایران بخود بگیرند تا از سوی متخصصان این رشته جدی گرفته شوند؟ کجاست رشد علوم انسانی در زمینه های علوم جدیدتر و «علمی تری» چون روانشناسی،جامعه شناسی، بیولوژی و...؟ آیا فقط کارعلمی مان در زمینه ی علوم انسانی برای مقابله با سلطه ی عقاید خرافی دینی است و بهترین سلاح، سلاح فلسفی است؟ گیریم سلطه ی دین در چند دهه دیگر ضعیفتر شد، بعد چه؟ آیا بعد هم باید در عالم خیال خود فلسفه بلغور کنیم؟ واقعاً هنوز به این سوال فکر کرده اید که اهمیت فلسفیدن در چیست؟ در به چالش کشیدن بدیهات است که انسان بدنبال چاره اندیشی می افتد.
مدتهاست که متوجه پیچیده نویسیِ شما بوده ام. از آنجا که زبان فلسفی زبان بغرنجی است و برای نا آشنا و یا تازه آشنای کنجکاو بسیار مشکل، با زحمت و بردباری زیاد سعی در فهم مطالب کردم. پس از مدتی پاره ای از مقوله های عنوان شده حالت ایما و اشاره ای به خود گرفتند. کار شاق تر شد و ازاین پیچیده گوییِ ابهام آمیز متحیر بودم.
-- بدون نام ، Aug 14, 2008اذعان میکنم که ابهام زدایی از در پرده نوشتنِ شما بدون کمک از دیگر صاحبنظران مقدور نبود. این در حالیست که کنجکاوی امریست مثبت و شما هم برای نفهمیدن نمینویسید.
در این نوشته هم شما در باره ی زبان و زبان فارسی با استفاده از هایدگر هیچ چیز مشخصی نمیگوئید. جسارتا عرض میکنم که معلوم نیست روی سخن با کیست و دلیل این نوشته و معرفی ترجمه ی سیاوش جمادی چیست.
یک کنجکاو
تجربه من هم همینست. هیچ چیز نیست که به فارسی روان ترجمهپذیر نباشد. فارسی در واژهسازی و واژهپردازی محدودیتی ندارد. هر کس از "ناتوانی" زبان فارسی ایراد میگیرد بیشتر ناتوانی زبانی خودش را به نمایش میگذارد.
-- مانی ، Aug 14, 2008Mr. M.Reza Nikfar ,I agree with you that the German writers helped German Language,and made it better ,but other factors have direct role for development of language ,like : Support of government. The support of government has first role for development of language every where because the writers and all people must obey the orders of government. You as a writer if want to support Persian language, please use Persian words instead of too much Arabic words
-- Kudos Talash ، Aug 14, 2008حضرات رادیو زمانه وقتی کسی کامنتی بدون توهین به ساحت مقدس فرد یا ایده ای می نویسد لطفاً آن را منتشر کنید. اگر نمی کنید دیگر اینقدر ژست دموکراتیک یا به قول حضرت جامی در مصاحبه ی اخیرشان با نیک آهنگ کوثر «پلورالیستی» به خود نگیرید! کاش توان آنرا می داشتید که در کار رسانه ای تان که انصافاً در مقایسه با رسانه های فارسی زبان دیگر در حد بالایی است، ارادت های شخصی تان را به کناری میگذاشتید.
-- بدون نام ، Aug 15, 2008با احترام
یک خواننده که کامنتش سانسور شده و کمی هم عصبانی است.
. . . . . . . .
زمانه ـ متاسفانه کامنت شما نام یا آدرس ایمیلی نداشت تا بدانیم منظورتان کدام اظهار نظر است. مطمئن باشید اگر کامنتی حاوی توهین باشد آن را اصلا منتشر نمی کنیم.
. . .
شما نظر من را عوض کردید - در مورد اینکه فارسی نمی تواند زبان فنی باشد. با این جمله تان: فارسی زبان توانایی است. از آن کار کم کشیدهاند.
-- سهیل س ، Jul 9, 2009موافقم. بسیاری از ظرائف فارسی را ادیبانش با آثارشان به آن داده اند.
من به فکر طرحی هستم که به زبان فارسی کمک خواهد کرد. این نوشته شما انگیزه بیشتری به من داد.
از وقتی کار پروفسور حیدری ملایری رو در زمینه اخترشناسی و فیزیک دیدم و با واژه نامه ی ایشان آشنا شدم به توان زبان فارسی ایمان آوردم و باور دارم که می شود زبان علمی داشت.
-- علی ، Aug 9, 2010