خانه > محمدرضا نیکفر > مقالات > «آزادی زن» وآسیبشناسی «روشنفکری دینی» | |||
«آزادی زن» وآسیبشناسی «روشنفکری دینی»در این نوشته از روشنفکری دینی در دو معنا استفاده میشود: در معنایی رایج، که به امری واقع اشاره میکند؛ و در معنایی ایدهآل. روشنفکری دینی موجود هنوز در پی اثبات این مدعاست که به ذات دین عالمتر است. نوشته در مقابل آنان برمینهد که در خطهی فرهنگی ما چیزی وجود ندارد که شایسته باشد «علم دین» نام گیرد. اما اگر برای پرسش «علمی» خود پاسخی بطلبیم و بخواهیم نظر مؤثر و واقعی دین را دربارهی موضوع آن بدانیم، درستتر آن است که نه به روشنفکران دینی، بلکه به «علما»ی رسمی رجوع کنیم. روشنفکر دینی، در معنای ایدهآل، خود را به آن سنت پارسایی که تبری از قدرت است، متکی میکند و به جای پارادایم علم، به پارادایم اخلاق میگرود. تازه در این معناست که میتواند بر ناهمسازی روشنفکری با دیانت غلبه کند و با گزینش آزادگی، الزام روشنفکری در معنایی رادیکال را برآورده کند: دفاع بیقید وشرط از آزادی زن. این مقاله به تقاضای برگزارکنندگان سمینار «آسيبشناسی روشنفکری دينی» (تهران، ۱۵ شهريور ۱۳۸۶) نوشته شده است. واقعیت و هنجار «دکتر»، اگر به اصطلاح ارسطویی جوهری را بنامد، کم و زیاد ندارد. یعنی آدم یا دکتر است یا دکتر نیست و نمیتوان گفت کمی یا خیلی دکتر است. اما اگر «دکتر» محمول باشد، یعنی صفتی باشد که به کسی – که جوهر، اوست – نسبت داده شود، میتوان گفت که فلانی خیلی دکتر است یا نیست. واژهی روشنفکر، بیشتر از واژهی پزشک دردسرزا است، چون در مورد پزشک میتوان معیارگذاری را با مدرک تحصیلی شروع کرد که سنجهی بسیار مهمی است. در مورد روشنفکر چنین معیاری وجود ندارد. طبعاً روشنفکر باید باسواد باشد و فراتر از آن بایستی فرهیخته باشد. اما نمیتوانیم حدی بگذاریم و برنهیم برخورداری از این میزان فرهیختگی را روشنفکری میگوییم. البته جهان به هم نمیریزد، اگر بیاییم و بگوییم حدی از باسوادی، رابطه با قلم و کتاب و انجام شغلهای معینی معیارهای روشنفکری هستند. در این حال مفهوم را قراردادی به کار بستهایم و تا زمانی که در متنی که مینویسیم یا در سخنی که میرانیم، به قرارداد پایبند باشیم، مشکلی معناشناختی در کار نیست. مشکل آن جا است که ما از شباهت لفظی استفاده کنیم و به تدریج یا ناگهان چیز دیگری بر واژه بار کنیم. مثلاً در ابتدا بگوییم با تعریف ما روحانیان در سدههای میانه روشنفکران زمان خود هستند، و سپس در ادامهی سخن لفظ روشنفکر را در معنای مدرنی به کار بریم و بر آن بار ارزشی سارترواری بنهیم. این نمیشود. تعریف روشنفکر تعریف مشخص رد حکم عمومی «امتناع» اما در بحث «روشنفکری دینی» نه دین به اعتبار محتوای شناختیاش مطرح است، نه روشنفکری با محتوای معرفتی یا روششناسی شناختی خاصی تعریف شده و با نظر به این تعریف رابطهاش با دین سنجیده میشود. و اگر هم موضوع فقط به اعتبار محتواهای شناختی بررسی شود، باز نمیتوان به حکم کلی امتناع رسید؛ یعنی گفت در هر معنایی «روشنفکری دینی» وجود ممتنعی دارد، یعنی به ناممکنی اشاره میکند. اگر هم به یک اعتبار وجودش ناممکن باشد، این امتناع تعمیمدادنی به پهنههای اعتباری دیگر نیست، پهنههایی که در آنها معیار مثلاً گیتیشناسی مدرن نیست، گیتیشناسیای که به لحاظِ علمی بودنش هیچ عنصر ماوراءالطبیعیای را در تبیین جهان دخالت نمیدهد و از این نظر طبیعتباور و – مشخصتر بگوییم − مادهباور است. بحث در امکان ما، برای آن که دریابیم آیا با این نحوهی نگرش نیز «روشنفکری دینی» وجودی ممکن یا ممتنع دارد، تعریف مشخصی را که پیشتر از روشنفکر عرضه کردیم، اساس میگذاریم. تعریفی که برگرفته از زندگی عملی است؛ تاریخی است؛ پراگماتیستی است. گفتیم که روشنفکر، انسان فرهنگیای است که مدافع آزادی زن است. بر این پایه، معنای رادیکال روشنفکری، درکی رادیکال از آزادی زن میشود. حال برای آن که وجود «روشنفکری دینی» را از زاویهی امکان بسنجیم، این پرسش را درمیافکنیم: «آیا یک فرد متدین میتواند به دفاعی رادیکال از درکی رادیکال از آزادی زن برسد؟» به باور من این امر غیرممکن نیست و امکان آن، چیزی از جنس آن امکان مطلقی نیست که برایش این مثال را آوردهاند: «سلطان عثمانی میتواند پاپ شود. آن هم به این صورت که از خلافت دست شوید، مسیحی شود، مدارج کشیشی را طی کند و سرانجام بر صندلی مقدس کلیسای پطروس بنشیند.» امکان ترکیب روشنفکری و دیانت امکانی واقعی است، به جهت این که هستند متدینانی که در عین متدین بودن میخواهند آزاد باشند، به جهت این که این نیاز به آزادی در مرحلهی تبیین اندیشگی خود به روشنفکری میرسد و سرانجام این که هیچ بعید نست که دینِ روشنفکری در مواردی نه چندان اندک به درکی رادیکال از آزادی زن بگرود. روشنفکری دینی نه تنها ممتنع نیست، بلکه ممکن است؛ و نه فقط به عنوان یک امکان تصورشدنی است، بلکه از هماکنون میتوان به آن به عنوان یک واقعیت نگریست. چون هم نطفههای آن وجود دارند و هم به اعتبار پویش باورها و دیدگاهها در ایران و نیز به اعتبار تأثیر قوی فرهنگ جهانی زمینهی رشد دارد. قاعده و استثنا «خدا فقط با ماست» در عین حال «خدا با همه همراه است»: این هر دو حکمِ اساسیِ متناقض به دین تعلق دارند. دین به دلیل کارکردِ دوگانهی خود – تفاوتگذاری و توجیه تفاوتها از یک سو و سر دادن ندای تساوی و وحدت از سوی دیگر − در طول تاریخ نقشهای متفاوت و میتوان گفت متناقضی را ایفا میکند. تناقضها طبیعیاند. از جمله در ترکیبی به نام «روشنفکری دینی»، و دین میتواند آنها را هضم کند. ما نیز میتوانیم آنها را عادی و طبیعی تلقی کنیم؛ اگر مفهومها را بسته و بیحرکت و فرسخت در نظر نگیریم. دو دسته روشنفکر در مورد دستهی دوم چه میتوان گفت؟ اعضای دستهی دوم نیز میتوانند به درکی رادیکال از آزادی زن برسند. آن چنان درکی که به نحوی بنیادی با سنت نگرش به زن در خطهی فرهنگی ما قطع رابطه کند. اما مگر این کار میسر است؟ آری؛ با یک تفسیر رهاییبخش از سنت، تفسیری که رابطهای منفی با گذشته میگیرد؛ و نه تفسیرگریاش بلکه رهایی بخشیاش به سنت برمیگردد؛ یعنی رهایی از سنت است. آسیب «درست» کسانی که روشنفکری دینی را ممتنع میدانند، تا جایی که داعیهی این روشنفکری را به لحاظ ظرفیت شناختی آن ارزیابی میکنند، حق دارند. و نیز حق دارند سنتیهایی که به روشنفکران دینی میتازند که چرا تعبیرهایی «نادرست» از سنت دارند. این موضوع را زیر عنوان آسیبشناسی روشنفکری دینی نیز میتوانیم، مطرح کنیم. بزرگترین آفتی که ممکن است ذهن یک مدعی روشنفکری دینی را تخریب کند، این تصور است که گویا از دیگران دینشناستر است. این ادعا به احتمال بسیار، پوچ است. میگوییم به احتمال بسیار، چون بعید است که دو مجموعه، که یکیشان مجموعهی اسلامشناسان است و دیگری مجموعهی اسلامباوران، که شامل روشنفکران مسلمان نیز میشود، با هم تلاقی چشمگیری داشته باشند. ما اسلامشناس نداریم با این توصیفها قطعاْ میتوان گفت که در ایران چیزی به نام اسلامشناسی نداریم. اسلامشناسی فقط در دانشگاههای آزاد و دانشدوست و مجهز غربی ممکن است. در ایران اسلامشناسی، حتی در حد بررسی انتقادی متون سنتی و ترجمهی آنهایی که عربیاند به فارسی، زمینه ندارد. کسی نیست که عربی را تا حد کارشناس زبانشناس تاریخی بداند؛ با آرامی و سوری و عبری و دیگر زبانهای کهن منطقهی رشد اسلام آشنا باشد و بتواند کارشناسانه بر اثری چون «شیوهی خوانش سوری-آرامی قرآن» اثر کریستف لوکسِنبرگ (Christoph Luxenberg) حاشیهای در تأیید یا رد بنویسد. تقدم کریتیک بر هرمنوتیک هدف از پیش کشیدن این بحث دعوت آن کس به احتیاط است که ادعا میکند درک «صحیح»تری از متنهای کانونی دارد؛ و به هیچ رو منظور آن نیست که تا زمانی که در کشور رشتهای دانشگاهی به نام «اسلامشناسی» پا نگرفته است، نمیتوانیم در مورد برداشت صحیح یا غلط از یک متن نظر دهیم. نظر دادن در وضعیت فعلی هم ممکن است؛ حتی به نحوی به لحاظ علمی یقینی. محدودههایی وجود دارند که در آنها میتوان نظر قطعی داد، دست کم در مقام نقد و رد. از جملهی آنهایند مبحثهایی که به تاریخ مربوط میشوند. شاخصی مهم در دفاع صحیح از حقیقت تاریخی، عیان کردن خشونت و تبعیض است و مقابله با هر تفسیری که از اینها با مجموعهای از تبدیلهای معنایی چیزهای دیگری بسازد. اختلاف بر سر تفسیر صحیح بر سر ارزشهای «صحیح» و «غلط» میان روشنفکران دینی و حوزهی رسمی نیز اختلاف حادی وجود دارد. روشنفکران دینی از دید حوزهی رسمی «منحرف»اند و در مقابل، حوزه از دید روشنفکران دینی، دیانتی را عرضه میکند که از ذات اصیل دین دور افتاده، یعنی دچار «تحریف» شده است. در این دعوا حق با حوزه است. حوزهی رسمی شناخت دقیقتری از متنهای کانونی دارد. وجود مؤثر و واقعی و تاریخی دین را «صحیح»تر بازتاب میدهد و از دین در مجموع در قیاس با روشنفکران دینی شناخت عینیتری دارد؛ یعنی شناختش بر واقعیت دین «منطبق»تر است و به این اعتبار «حقیقی»تر. شکست روشنفکران دینی در بحث حقیقت گفتیم که روشنفکر انسان فرهنگیای است که مدافع آزادی زن است. کسی نمیتواند متدین باشد، عزیمتگاهش را واقعیت عینی دین و حقیقت مبین متنهای کانونی آن بگذارد و همهنگام همچون یک انسان متجدد آزادیخواه از آزادی زن دفاع کند. همه به وی خواهند گفت: «یا این یا آن!» از آن واقعیت تاریخی و از نص آیین این گونه اندیشهها برنمیآید. در چارچوب تفسیر «صحیح» در بهترین حالت برخی اصلاحها میسر است. آیا روشنفکری دینی میخواهد در حد اصلاحهای جزیی بماند؟ اگر بخواهد فراتر رود، چه راه چارهای دارد؟ راه چارهی روشنفکران دینی چنین کاری را در اروپا، اسپینوزا کرده است. برای او اخلاق مهمتر از «حقیقتی» بود که از متن بر میآید. او متن را به خوبی میشناخت و میدانست تنها با تأکید بر اخلاق است که آن نیرو را مییابد که مقهور سنت نشود؛ مقهور آن سنتی که متنها در متنیت آن شکل گرفتهاند. متدینی چون سورن کیرکهگور نیز از همین تبار است. او با متن با وسوسهای ابراهیمی برخورد میکند«: آن چه میشنوم ندای کیست؟ اخلاقی است یا غیراخلاقی؟» و او با تکیه بر آزادی، با شجاعت تمام اخلاق را برمیگزیند. ... که حرف عشق در دفتر نباشد آلترناتیو با تکیه بر اخلاق، با تکیه بر ایدهی آزادی میتوان گذشته را بازخوانی کرد؛ سنت خود را داشت و آن سنت را دربرابر سنت رسمی قدرت نهاد. آن سنت ریشههای عمیقی در فرهنگ دارد و درست آن سنت است که میتواند به صورتی انسانی، به صورتی جز در آمیزاندن ایمان و مال و سلاح و ستم و تکنیک، مدرن شود و جایگاه ارجمندی در جهان آزاد مدرن داشته باشد. با این رویکرد میتوان پا در مسیری نهاد که در آن، این امکان موجود است که شرطی را که پیش گذاشتیم، برآورده شود: «شرط دفاع از آزادی زن» در سنت اندیشگی ایران میتوان حتی به الاهیاتی رسید که این رویکرد مدرن رادیکال به مسائل این-جهانی را را موجه کند. به عنوان نمونه خدای ابن سینا و ابن رشد، مشکلی با رفع تبعیض ندارد و خود را به هیچ رو درگیر جزئیات پوشش و آرایش آدمیان نمیکند. مقداری شجاعت اخلاقی و درکی متعالی لازم است تا چنین سنتهایی احیا شوند. خلاصه کنم: «در خطهی فرهنگی ما این امکان موجود است که روشنفکری دینیای پا گیرد که حتی الزامهای تعریفی بس رادیکال از روشنفکری را برآورده کند. برای این که این قوه به فعل تبدیل شود، بایستی اخلاقمداری و پارسایی و آزادگی، جای نصمداری و داعیههای حقیقتوری را بگیرد. نقد تبعیض
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شما براي بايد ها و تعاريفي كه آورديد هيچ دليلي نياروديد؟ كدام بايد مي گويد كه روشنفكر كسي است كه معتقد به برابر حقوق زن و مرد باشد؟ روشنفكر كسي است كه بي طرفانه در پي يافتن حق باشد نه در پي برابري سوري!!!
-- ميم نقطه ، Sep 5, 2007در ضمن اگر كسي گوهر تقوا داشته باشه لازم نيست روشنفكر باشد و دور از حكومت باشد! شما مطلبتان بيشتر بدرد يك جامعه غربي ميخورد نه اينجا! يا چه ميدانم بدرد واتيكان ميخورد.
در اسلام همه بايد در عين پايبندي به اصول ترقي خواه باشند! اما نه تجديد نظر طلب در اصول و ريشه و پايه هاي سختمان
درود به استاد نيكفر، روشنفكر ديني به گمان من صادق نيست، او دين را تغيير ميدهد تا عقلاني تر شود و آخرش آنرا دين ناب و اصيل مينامد. راست كيشان ديني صداقت بيشتري دارند.
ولي به هر صورت در پيشبرد سكولاريسم موثرند، كاش همه اينها راست كيش بودند تا شاهد پديداري سكولاريسم دين ناباور باشيم.
-- فرخ ، Sep 5, 2007متاسفانه مفاهیم مدرن یا پدیده های مدرن که اومانیستی هستند به محض ورود به ساحت اندیشه و جامعه ما ( در اينجا مای ایرانی ) از معنا تهی، التقاطی و ابسورد می شود. وجود کنونی مفاهیم و پدیده هایی چون روشنفکر، عقلانیت، آزادی، دمکراسی، دولت، بوروکراسی، جامعه مدنی، NGO ، پارلمان، آموزش و پرورش موضوع زنان و کودکان و..... در جامعه ما به مثابه یک کمدی مسخره بوده و به دليل عدم دل کندن از مام میهن ساختگی و کذایی، عدم فاصله گیری از مذهب سراپا ضد مدرن شیعه و شیعه گری - که هر دو کوری ذهنی را بدنبال دارند - مفاهیم و پدیده هایی که از سرشت بشریند ( نه غربی )از معنا و کارکرد واقعی تهی می شوند. بسیاری از صاحبنظران - از جمله دکتر نیکفر - با دلایل محکمی سالهاست که به ذات متناقض مفهوم یا پدیده روشنفکر دینی اشاره می کنند اما عده ای باز بر این مساله تاکید کرده و اعتقاد دارند که می شود دین و روشنفکری را به هم دوخت!! این چه روشنفکری است که نمی تواند از اصول دین انتقاد و یا در به چالش کشیدن آن گامی بردارد . از مبادی روشنفکری روشن کردن و بیرون آوردن انسان از زیر یوغ دین می باشد. روشنفکری دینی برای جامعه ما پدیده ای منفی است چرا که نه تنها نتایج و عواقب موضوعات التقاطی ( همچون روشنفکری دینی ) به دلیل سست بنیاد بودن آنها نامشخص می باشد بلکه به شیوه ای زیرکانه ( به تعبیر بهتر موذیانه ) پیکر دین را تا نسلها در این سرزمین با رنگ و رویی به ظاهر مدرن حفظ می کند. باید پرسید چگونه می توان خون و شمشیر حسین، خاک بر سر کردنهای عاشورا، مهدویت و جهانگشایی تشیع را که تازه آغاز شده را با دمکراسی سازگار کرد ؟ انسان روشنفکر که نباید به این موضوعات اعتقادی داشته باشد. به نظر من در ایران تا از دو موضوع ایران فارس محور و دین ( در اینجا تشیع چون قدرت را در دست دارد ) فاصله گرفته نشود، زمینه دمکراسی در ایران بوجود نخواهد آمد. جالب است که آنانی که داعیه روشنفکران دینی را دارند به هر دوی این موضوعات تاکید می کنند.
-- شیرین ، Sep 5, 2007تاكيد شما بر اخلاق و پارسايي در عمده متنها و گفتارهايتان درخشان، انساني و به ياد ماندني است. چيزيست كه ما درست هم اكنون نيازمند آن هستيم. دقيقاً: نياز به اسپينوزا. به پارسايي...
-- مجتبا ، Sep 6, 2007http://mian.persianblog.ir
اگر امکان جلوس سلطان عثمانی بر کرسی مقدس پاپی ناچیز هم بوده باشد، دست کم یک چیز مسلم است و آن اینکه چنین آدمی دیگر پس از آن نمی توانسته «سلطان عثمانی» بوده باشد. اینک اگر به گمان آقای نیکفر امکان رسیدن یک مسلمان معتقد به «درکی رادیکال از آزادی زن»، از جنس امکان جلوس سلطان عثمانی و بعید هم نباشد، این پرسش موجه است که در صورت چنین رویداد فرخنده ای، دیگر چه نیازی است چنین انسانی خود را حتما «روشنفکر دینی» بنامد و بر اتصاف «دینی» بر «روشنفکری»، اصرار ورزد؟ آقای نیکفر هم دائما خود را روشنفکر «آزاد از دین» یا «بی دین» نمی خواند. به این دلیل که می داند داشتن یا نداشتن ایمان و اعتقاد قلبی برای انسان روادار، امری شخصی به شمار می رود و نه یک امتیاز. درست مانند فردی که پدر و مادرش را دوست دارد، اما تلاش نمی کند پدر و مادر خود را به دیگران نیز تحمیل کند.
-- بهرام ، Sep 7, 2007انسان متدینی که به باور آزادی زن و برابری زن و مرد رسیده باشد، می بایست پیش از آن، ایمان خود را به امری کاملا شخصی تبدیل کرده باشد، چرا که نخست با یکی از آغازه های ایمانی خود درافتاده و به گونه ای بر آن چیره گشته است. آیا سپس «دینی» بودن چنین «روشنفکری» بلاموضوع نمی شود؟
می خواستم اضافه کنم که این نوع انطباق بر واقعیت که در نوشته شما اشاره شده است، در تراز اجتماع با تراز فیزیک فرق می کند. چون واقعیات اجتماعی بین ذهنی و برساخته تاریخ انسان ها هستند. در این قلمرو نمی توان گالیله ای را تصور کرد.
-- خسرو احسنی قهرمان ، Sep 7, 2007دکتر نیکفر آزمون داهیانه و سرراستی پیش پای هر قلم (با کیبورد) به دستی می نهد که مقتضای پیوندهای دیرین و نوستالژیک اش با دین خود را "روشنفکر دینی" می خواند: آیا شما، حقیقتاً، حاضرید "آزادی زن" در عرصه ی عمومی را بپذیرید؟
روده درازی درباره ی گوهر و صدف دین، هرمنوتیک و اهنّ و تلپ های معنوی را کنار بگذارید و صراحتاً به همین یک پرسش ساده پاسخ دهید. اگر پاسخ تان مثبت است، شاید در قواره ی "روشنفکر" بگنجید، وگرنه همان به که به گلاب پاشی و سینه زنی و نقل نهج البلاغه و مثنوی مشغول باشید و ادعای گزاف نکنید.
خوشبختانه جامعه ی جوان ایران دیگر برای طرد و دفع سنت استبداد دینی نیازی به محلل و مسهل ندارد.
-- فرهاد ، Sep 7, 2007جناب نیکفر!
-- محمدی ، Sep 10, 2007با تشکر از زحمات شما در بحث بسیار مفید اقتصاد دین. من از دانشجوی رشته جامعه شناسی می باشم. از شما خواهشی داشتم. در رابطه با تئوری سیستمهای نیکلاس لومان متآسفان مشکل فهم دارم. اگر مطلب مفیدی به فارسی و یا به آلمانی به من معرفی نمایید بسیار متشکر خواهم شد. آیا شما خود د راین رابطه مقاله این در دست تنظیم ندارید؟ همین مشکل را متآسفاه با تئوری پدیده شناسی آلفرد شوتز دارم که شما در برنامه شماره 77 هم به آن اشاره نمودید.
مقالات بسیاری را مطاله نموده ام ولی هیچ جیزی را تا کنون درک نکرده ام، لطفأ مرا راهنمائی نماید.
با تشکر. محمدی از برلین.
با درود ...نکته سنجی شما قابل تقدیر است اما تحقق تاریخی روشنفکران در ایران یک چیز به ما می گوید:از متون دینی علوم و مفاهیم جدید را استنتاج کردن!اصولا"تاریخ گواهی می دهد که کسی جرات انتقاد از دین را نداشته پس با تاویل معانی جدید از آن استنتاج می کردند!؟نمونه مدرن آن آقای سروش است.
-- محمد رضا شریعتی ، Sep 17, 2007