تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
اندیشه‌ی انتقادی، برنامه‌ی ۵۷

روانشناسی پول

محمدرضا نیکفر

فایل صوتی این برنامه را اینجا گوش کنید.

فلاکت اقتصادی و فلاکت معناشناختی همدیگر را تقویت می‌کنند. روانشناسی توده سخت متأثر از
روانشناسی پول است. این نکته را الیاس کانتی (Elias Canetti) در بخش "تورم و توده"‌ی کتاب "توده و قدرت" بازگشوده است.

هویت پول

از نظر کانتی توجه به روانشناسی پول، یکی از لوازم کار در زمینه‌ی روانشناسی "توده و قدرت" است. پول، روانشناسی خود را دارد، زیرا پول دارای روان است. روان پول، فردیت و هویت آن است. سکه، به گفته کانتّی، بیش از شکلهای دیگر پول، هویت آن را جلوه‏گر می‌سازد. سکه سخت است، دارای یک سیماست، خط و نشان دارد. سکه‏ها یک جامعه طبقاتی را تشکیل می‌دهند: درشت می‌تواند خُرد را بخرد، خُرد را اما این توانایی نیست. مورخان کهن توصیف روی کار آمدن یک شاه تازه را چه بسا با جمله‌ای این چنین آغاز کرده‌اند: او بر تخت نشست و سکه به نام خود زد. سکه تازه نشان‏دهنده یک دوره‌ی تازه بوده است و رواج یافتن ارزشهای تازه. سکه‏ای که از دور خارج می‌شود، تنها یک تکه فلز نیست که از گردش می‌افتد. او با خود بسی چیزهای دیگر را از دور خارج می‌کند‏‏. سکه‏های از دور خارج شده، به خاطره تبدیل می‌شوند.

مفهوم میلیون

در گذشته، انباشتگی سکه را در یک جا در کمیتی کلان، با مفهوم کیفی "گنج" بیان می‏کردند. در گذشته نمی‌گفتند فلانی میلیونر است، می‏گفتند خزینه و دفینه دارد. گنج همواره در یک هاله‌ی جادویی تصور می‌شده است. ‏ در عصر جدید به جای "گنج"، "میلیون" و "میلیارد" نشسته است. متناسب با این روند و به نشانه‌ی آن، پول کاغذی، سکه را به حاشیه رانده است. پول کاغذی فردیت و هویت سکه را ندارد. اسکناس نماد توده‏ای شدن جامعه و زندگی انسان در کلان‏شهرهاست. با تبدیل شدن جامعه‌‏های کوچکی که در آنها همه یکدیگر را می‏شناختند و همه سرشناس بودند، به کلان‏شهر، که در آن اکثریت گمنام است و فرد در توده گم می‏شود، مفهومهای کمی جای مفهومهای کیفی را گرفته‏اند. یک نمونه، نشستن "میلیون" به جای "گنج" است. به نظر کانتّی "میلیون" سرشتی دوگانه دارد: می‏تواند هم توده‌ی پول را برشمرد و هم توده‌ی جمعیت را. هم چک بیست میلیونی داریم و هم "ارتش بیست میلیونی". هیتلر، به گفته کانتّی، علاقه‌ی خاصی به رقم میلیون داشته است. او در سخنرانی‏هایش مدام از توده‏های میلیونی دم می‏زده، مدام قدرت میلیونی دستگاهش را به رخ می‌کشیده و مدعی بوده که به نیروی "میلیون" به "میلیون" عظمت "میلیونی" خواهد بخشید. به نظر کانتّی در این نحوه استفاده کیفی از مفهوم کمی "میلیون"، روانشناسی جادویی "گنج" نهفته است. خصلت دوگانه "میلیون" روشنگر یک نکته مهم است: پیوند تنگاتنگ روان توده "میلیونی" و پویش "میلیونی" که برشمرده‌ی آن، پول است.

تورم

در تورم چه رخ می‌دهد؟ وقتی که این یک "میلیون" بی‌اعتبار شود، تأثیرش بر روی آن یک "میلیون" چیست؟ این، پرسش مرکزی بخش "تورم و توده" در کتاب "توده و قدرت" کانتّی است. تورم باد کردن پول است: «میلیونهایی که آدم همیشه حسرتشان را داشته، یک‌باره به دستش می‌افتد، اما این میلیونها دیگر میلیون نیستند. فقط اسماً چنین‌ اند.» پول پیاپی بی‌ارزشتر و بی‌ارزشتر می‌شود و رقمها پیاپی درشتتر و درشتتر می‌شوند. این نمی‌تواند بر روی کسی که همواره برای "میلیون" یک بار جادویی قایل شده، بی‌تأثیر باشد. نمی‌توان هم در آرزوی "میلیون" بود و هم ده میلیون پیش‌کرایه پرداخت. درضمن نمی‌توان به سادگی به جای "میلیون" قدیم "میلیارد" را نشاند و "میلیارد" را آسمانی، و "میلیون" را خاکی دانست.

توده‌ی روانشناختی

کانتّی پدیدار روانشناختی تورم را مثال آشکار نکته‌ای می‌داند که وی آن را «گرایش توده روانشناختی به رشد سریع و بی‌حد و حصر» می‌نامد. «توده روانشناختی» یک مجموعه‌ی ساده نیست، جمعیتی است دارای روان، روانی که بر روانهای افراد حاکم است. همه به سویی می‌دوند، تو هم بدان سو می‌دوی، چون همه بدان‌سو می‌دوند. این «همه» چیزی است برای خود، جمع من و تو و او نیست، «ما» نیست.

افراط و تفریط توده

«همه» اهل تعادل نیست، یا دچار تب است یا دچار لرز، و این آن چیزی است که کانتّی آن را گرایش همه‌ـ‌روان به افراط و تفریط می‌داند. در دوره‌ی تورم، همه‌ــ‌روان با افراط‌گریش بر شـدت تورم می‌افزاید. همه‌ــ‌روان خودش خودش را می‌ترساند. او فکر می‌کند به ‌ زودی قحطی خواهد آمد. او نمی‌تواند متناسب با نوسان واقعی "ارز" نوسان داشته باشد. وقتی پیش‌بینی کند که دلار گران می‌شود، هر تمهیدی را برای پایین آوردن قیمت آن خنثی می‌کند.

داشتن و بودن

در جامعه پول و کالا، داشتن و بودن تنگاتنگ اند: تو آنی هستی که داریش. و حال بگو وقتی آنی که داری، مدام باد کند و بی‌ارزشتر شود، بر سر تو چه می‌آید؟ تو دیگر نمی‌دانی که چیستی؛ تابع نرخ روزی! وقتی فرد به قانون خشن و "غیراخلاقی" تابعیت هستی‌اش از نرخ روز پی برد، افق معنایی‏‏ِ زندگیش را واهی می‌بیند. ادراک رآلیسم خشن "نان"، پایان هر ایده‌آلیسمی است. آن گاه که نان فاقد هر بعد زیباشناسانه‌ای شود، جهان در هیئت زشتی به جلوه درمی‌آید. آدم گرسنه عاشق نمی‌شود.

M.R. Nikfar: Critical Thinking #57. Psychology of Money. Inflation. Canetti: Mass and Power. To Have and To Be.

در این رابطه:
اندیشه‌ی انتقادی، برنامه‌ی ۵۶

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)