تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با هما میرافشار، شاعر و ترانه‌سرا

«نوبهار» و سهمی از زیبایی‌های ایران

پژمان اکبرزاده
http://pejighorghoru.blogspot.com/
pejman@radiozamaneh.com

«نوبهار» یکی از ترانه‎های به‌یادماندنی موسیقی پاپ ایران است؛ اثری که حدود پانزده سال پیش اجرا شد و به مرور، به سرودی نوروزی بدل شد.

Download it Here!

گروهی از خوانندگان ایرانی مقیم لوس آنجلس این اثر را با موسیقی مرتضی برجسته و اشعار هما میرافشار خوانده‌اند. ویدئویی نیز با حضور خوانندگان و گروه رقص محمد خردادیان با لباس‌های محلی ایرانی در تلویزیون جام جم به ضبط رسید.

«نوبهار» (ویدئو از آرشیو جام جم، لوس آنجلس، 1993)

«زمانه» نیز در ایام نوروز این ترانه را بارها پخش کرد. اما اینبار، ترانه‌سرای «نوبهار» نیز در شب تحویل سال میهمان برنامه بود؛ هما میرافشار. او از خاطرات خود برای شکل گرفتن این اثر سخن گفت و در ادامه، صحبت به جنبه‌های دیگری از فعالیت‌های او نیز کشیده شد.

هما میرافشار: درود بر شما! نوروز پیروز باشد برای همه‏‌ی ایرانیانی که در سراسر دنیا هستند و برای ایرانیان نازنینی که در قفسی به نام وطن، اسیرند.

خانم میرافشار، ترانه «نوبهار»، در سال‏های گذشته همواره در برنامه‏های نوروزی ما و دیگر رسانه‏های ایرانی پخش شده است. علی‏رغم این که این سرود بهاری برای خیلی از مردم آشناست، اما ممکن است کم‏تر کسی از داستان شکل‏گرفتن آن باخبر باشد. خوشحال خواهیم شد که چگونگی به‏‌وجود آمدن این ترانه را برای‏مان تعریف کنید.

این کار برای پخش در برنامه‏ی تلویزیون جام جم تدارک دیده شد. برای شروع کار، آقای مرتضی برجسته که آهنگ‏ساز این کار هستند، با من تماس گرفتند و قرار شد کلام را روی آهنگ پیاده کنم. ابتدا قرار بود تعداد ۱۲ بیت برای این سرود بنویسم. اما چون تعداد خواننده‏های سرود زیاد شد و هرکدام مایل بودند ترجیع سرود را با کلام تازه‏ای بخوانند، ۱۲ بیت برای آن‏ها کافی نبود.

یادم می‏‌آید، روزی که برای ضبط این کار رفته بودیم، من بیرون استودیو بودم و بچه‏‌ها که در استودیو مشغول ضبط بودند، یک‏به‏یک پیش من می‏آمدند و هرکدام تمایل خود را برای خواندن قسمتی از سرود با من در میان می‏گذاشتند. من هم آن‏قدر از حال و هوای نوروزی‏ و دوری از وطن پُر بودم که کلمات همین‏طور بی‏اختیار در مغزم می‏آمد و جفت می‏‌شد. می‏نوشتم و گوشه گوشه‏های ایران را در این کار می‏آوردم. خواننده‏ها آمدند و خواندند. هرکدام هم قسمت خود را برای خواندن داشتند. فکر می‏کنم، این کار حدود ۲۵ تا ۳۰ بیت شده باشد.


هما میرافشار، در دهه 1350

نام این سرود «نوبهار» است که من خودم آن را بسیار دوست می‏دارم. البته پیش از آن هم، سرود دیگری به نام «نوروز رسیده است» نوشته بودم و خانم‏‌ها مهستی، گلوریا روحانی، شهلا سرشار و شایسته آن را خواندند.

فکر می‏کردید که «نوبهار» تا این حد همه‏‌گیر شود؟

بله فکر می‏‌کردم؛ چرا که خواننده‏هایی که کار را خواندند، همه خواننده‏های بسیار خوبی بودند. می‏دانستم که این کار ویدئو می‏شود و به سراسر دنیا می‏رود. هم‏چنین آن کار قبلی را هم همین‏طور؛ می‏دانستم آن‏چه از قلب من برآمد و بر صفحه‏‌ی کاغذ نشست، با آن آهنگ زیبا و به وسیله‏ی این خوانندگان عزیز که به صورت سرود و ترانه پخش شد، خواهد درخشید. زیرا تمام وجود و قلب من در این کار بود.

اگر آن را نوشتم، برای این بود که مردم به‏ یاد بیاورند نوروز یعنی چه. می‏‌دانستم که می‏ماند و می‏دانم این سرود سال‏ها پس از من هم پخش خواهد شد. شاید در آن روزها هم مردم بگویند که شاعری دور از وطن، این سرود را برای ایران نوشت.

اشاره کردید که موسیقی این سرود بهاری قبلا ساخته شده بود و شما شعر را بر روی آن سرودید. این که اول شعر سروده شود بعد موسیقی روی آن گذاشته ‏شود، یا برعکس اول موسیقی کار شود و بعد شعر روی آن سروده شود، هر کدام چه تاثیری روی کار می‏گذارند؟

وقتی سروده‏ای را به دست یک آهنگ‏ساز می‏دهم، برایم راحت‏تر است. چون قبلا تحت تاثیر مساله‏ای آن کار را پیاده کرده‏ام و کامل است. کار به دست آهنگ‏ساز سپرده می‏شود و او روی آن کار می‏کند. اما وقتی روی آهنگ کار می‏‌کنم، آن وقت آهنگ است که من را جذب می‏‌کند و دوست دارم تمام جملات با آن ریتم پیاده شود. برای آهنگ‏ساز خواه‏ناخواه، این حالت راحت‏تر است. چرا که او هم تحت تاثیر شرایطی ملودی را ساخته و بعد من سروده‏ام را متأثر از کار او، روی آهنگ پیاده می‏کنم. اما طبیعتاً برای من راحت‏‌تر است که بتوانم شعر را به دست آهنگ‏ساز بدهم و او روی آن کار کند.

خاطره‏ای هم از زمانی که این کار را ضبط می‏کردید، دارید؟

این بچه‏‌ها (خوانندگان سرود) هنوز هم می‏گویند که ما یک به یک سهم خود را از ایران و زیبایی‏های نوروز در این فصل، از هما می‏گرفتیم و می‏آمدیم داخل استودیو می‏خواندیم. برای من این خاطره زیباترین است. زمانی هم که پخش شد، به قدری برای من زیبا بود که کناری نشسته بودم و زار زار برای ایران گریه می‏کردم.

خانم میرافشار، کار شاعر با کار ترانه‏سرا چه تفاوتی دارد؟

ترانه‏‌سرا کسی است که شاعر هم باشد. چند جمله‏ی احساساتی و کوتاه و بلند را پیاده کردن و بعد سپردن آن به آهنگ‏ساز، مساله‏ی آن‏چنانی نیست. ترانه‏‌سرا کسی است که بتواند روی آهنگ هم کار کند. یعنی ملودی را بشناسد، با موسیقی آشنا باشد و در درجه‏ی اول شاعر باشد.

وقتی شاعر باشد، آن وقت ترانه‌‏سرایی داستان دیگری است. آن وقت اندازه‏ها و قافیه‏ها است که باید جفت شود. مانند نشاندن جواهر روی یک انگشتر؛ طوری که زیبا پیاده شود و وقتی به دستش می‌کنی یا به گردن یا گوش‏اش می‏اندازی، آن جلوه و جلا را داشته باشد.

آن زمان که ما شروع به کار کردیم، ۹۸درصد ترانه‏سرایان بنام ایران، شاعر بودند. از بیشتر آن‏ها کتاب باقی مانده و اشعاری که ترانه هم نشده، در کتاب‏های‏شان هست. خود من دو کتاب دارم؛ یکی «گل‏پونه‏ها» است که در ایران منتشر شد و هنوز هم چاپ می‏شود. دیگری هم کتاب «آلاله‏ها» است که در امریکا چاپ کرده‏ام.

در مقایسه‏ای میان فضای ترانه‏سرایی در سال‏های پیش از انقلاب و زمانی که شما کار را شروع کردید، با امروز، چه تغییری در فضا حس می‏کنید؟

خیلی از ترانه‏‌های امروز ایران را دوست دارم. برای این که با حال و احوال من جور است. آن‏ها هنوز در ایران هستند؛ با همان حال و هوا. با همان عشقی که در آن سرزمین زیبای مشرقی موج می‏زند. من از ۷۰-۸۰ درصد آن‏چه از آن طرف می‏شنوم، خوش‏ام می‏آید. ممکن است ۳۰- ۴۰درصد هم کارهایی باشند که بیشتر به تعزیه شبیه‏اند.

چند نمونه‏هایی از کارهایی را که در سال‏های اخیر از ایران شنیده‏اید و برای‏تان جالب بوده، نام ببرید!

متاسفانه اسامی همه‏ی کسانی را که روی ترانه کار می‏کنند، نمی‏دانم. ولی گاه که اشعارشان را می‏شنوم، بسیار خوشم می‏‏آید. کارهایی که روی سروده‏های آقای افشین یداللهی پیاده شده‏اند را دوست دارم. ترانه‏هایی را در ابتدای فیلم‏های ایرانی می‏شنوم که بیشتر آن‏ها را خیلی دوست دارم. بعضی از آن‏ها آن‏قدر با احساسات من جور است که گاه حس می‏کنم، آن‏ها را خودم گفته‏ام.

تفاوتی هم در فضای این کارها با دورانی که خود شما در ایران فعالیت داشتید، حس می‏کنید؟

فضای آن زمان مقداری شادتر بود. الان فضا خیلی غم‏انگیز است و آن‏چه نوشته می‏شود، از دل‏هایی برمی‏خیزد که پر از غم است. ممکن است پر از غم عشق هم باشد. اما آن‏چه در آن‏جا ممنوع است، عشق است. وقتی جوان‏ها این سروده‏ها را می‏خوانند، من حس می‏کنم غم زیادی در دل این ترانه‏سرایان است.

در حالی که ترانه‏‌های نوروزی آن زمان‏ها خیلی شاد بودند. خود من هم خیلی از این ترانه‏ها را می‏نوشتم. یادم می‏آید سال ۵۱ و یا ۵۲ شش کار من در یک سال، اول شد. از جمله: «دل‏ام می‏خواد که روزی صدهزار بار بهت بگم دوست دارم عزیزم» که هایده خوانده بود، «بذار بگم دیوونه‏تم، آره دیوونه‏تم من»، «دل می‏گه دل‏بر می‏آد» و «دلقک» که مهستی خوانده بود و «هوس میکده داره دل دیوونه‏ی من، نمی‏دونه بی‏تو ایام بهارو چه کنه» با صدای آقای گلپایگانی و غیره.

بعضی از این ترانه‌‏ها آن‏قدر شاد بودند که از هرجا رد می‏‌شدم، می‏دیدم مردم شیشه‏های ماشین‏شان پایین است و این آهنگ‏ها را گوش می‏دهند. خدا می‏داند من چه احساسی داشتم.

اما الان نوروز هم که هست، ممکن است به مناسبت نوروز کارهایی سردستی نوشته باشند، اما آن ترانه‏ها نیستند. بیشتر ترانه‏ها هم پر از غم است.

به کارهای گذشته اشاره کردید؛ یکی از کارهای پرطرف‏دار شما، ترانه‏‌ای به نام «شب» بود که موسیقی و تنظیم آن از ناصر چشم‏آذر است و خانم حمیرا سال‏ها پیش آن را خوانده‏اند. ویدئویی هم در تلویزیون ملی ایران از آن ضبط شده است. این کار چند سال پیش توسط خانم سپیده، البته با فضایی بسیار متفاوت از اصل کار، بازخوانی شد. این‏گونه بازخوانی‏ها و به طور خاص بازخوانی ترانه‏ی «شب» را چگونه می‏بینید؟

البته خانم سپیده برای بازخوانی این آهنگ هم از من و هم از خانم حمیرا اجازه گرفت. گفت که می‏خواهد این ترانه را به سبکی نوین و با ریتم موزیکی که جوان‏‌ها خوش‏شان می‏آید به بازار بدهند و حیف است که این کار تنها در حالت موسیقی سنتی بماند. ما هر دو پذیرفتیم. وقتی هم آن را اجرا کرد، مثلاً بچه‏های من که این‏جا بزرگ شده‏اند و با موسیقی این‏جا بیشتر آشنا هستند، به کار توجه کردند.

بازخوانی ترانه «شب» با صدای سپیده و تنظیم شوبرت آواکیان

البته اصل کار چندان هم سنتی نیست و در آن زمان، فضای بسیار نوآورانه‏ای داشت...

بله تقریباً. کارهای آقای ناصر چشم‏‌آذر که حرف ندارد.

این نسخه‏‌ی جدید برای خود شما، به صورت شخصی‏‌تر چگونه بود؟

از نظر احساسی که نمی‏‌توانست حالتی را به من بدهد که در آن زمان نوشته بودم و خانم حمیرا آن را خوانده بودند. حالت‏هایی که در آن کلام بود، داستان دیگری بود و حمیرا هم حق مطلب را ادا کرده بود که همیشه این کار را می‏کند. اما وقتی به سبک جدید خوانده شد، بچه‏های این‏جا که با موزیک این‏جا آشنا هستند، تازه به آن توجه کردند و خوششان آمد.

اجرای اصلی «شب» با صدای حمیرا در تلویزیون ملی ایران، دهه 1350، موسیقی: ناصر چشم‌آذر

برای خودتان هم برداشت تازه از کار جالب بود؟

وقتی نگاه می‏کنم و می‏بینم که جوان‏ها با آن کمی بالا و پایین می‏پرند (با خنده) بدم نمی‏آید. فکر می‏کنم کاری است که خوشحال‏شان می‏کند. اسم من هم می‏‏آید و می‏دانند ترانه‏سرایانی هستند که این سری کارها را نوشته‏اند.

چقدر با ایران در تماس هستید؟

از نظر کاری همان‏طور که می‏دانید، به کارهای ما اجازه‏ی انتشار نمی‏دهند. اما مثلا یکی از کارهای کتاب «گل‏پونه‏ها» را آقای ایرج بسطامی، خواننده‏ای که متاسفانه در زلزله‏ی بم از بین رفتند، خواندند و چقدر هم آن را زیبا خوانده بودند. گویا آهنگ آن از آقای پرنیان بود. کار بسیار قشنگی بود.

سه‏ تا چهار سروده‏ی دیگر از کتاب گل‏پونه‏ها را هم خوانده‏اند که کارهای بسیار خوبی هستند. یک سری کارهای شادروان اسدالله ملک را هم آقای افتخاری بازخوانی کرده‏اند. البته خودم این کارها را نشنیده‏ام و تنها می‏دانم آن‏ها را خوانده‏‏اند.

خودتان شخصا چقدر با ایران در تماس هستید؟

تلفن‏های بسیاری از ایران دارم. نمی‏دانم شماره‏ام را از کجا پیدا می‏کنند. از شهرستان‏ها تلفن دارم. همه‏ی آن‏ها هم جوان هستند. یکی از آن‏ها رفته بود جلوی خانه‏ی ما عکس گرفته بود و برایم فرستاده بود که «این‏جا یک روزی خانه‏ی تو بوده».

بعضی هم تلفن می‏‌کنند و می‏خواهند که من کارشان را به خواننده‏ها بدهم یا به خواننده‏ها بگویم که چرا پول آن‏ها را نداده‏اند. هرچند بعضی‏ وقت‏ها هم دل‏شان خوش است که دست‏کم اسم‏شان را بنویسند. بچه‏‌ها که تلفن می‏‌زنند، دلم شور می‏زند که نکند تلفن‏های‏شان را کنترل و اذیت‏شان کنند. به ‏آن‏ها التماس می‏کنم و می‏گویم: «به من زنگ نزنید!» یا سعی می‏کنم جواب ندهم. چون می‏دانم که ممکن است برایشان دردسر درست شود. سعی می‏کنم کوتاه‏تر صحبت کنم و فقط راجع به ترانه باشد. دل‏شان می‏خواهد به ایران بروم و می‏پرسند: «کی می‏آیی؟ بیاییم بغلت کنیم و ببوسیمت.» به هرحال خوشحال‏م می‏‌کنند. احساس زنده بودن می‏کنم.

شما جدا از فعالیت‏‌هایتان در زمینه‏ی ترانه‏سرایی، در زمینه‏ی رسانه‏ای و مسائل اجتماعی نیز فعالیت‏ دارید. برای ما که از لس‏آنجلس دور هستیم، بگویید به چه فعالیت‏های دیگری مشغول هستید؟

تقریبا ۱۱ تا ۱۲ سال، هفته‌‏ای یک روز سرمقاله‏‌ یکی از روزنامه‏های سیاسی این‏جا را می‏نوشتم. ضمن این که در فعالیت‏ها و تظاهراتی که این‏جا برگزار می‏شود نیز بوده‏ام. برای این که نمی‏توانم بنشینم و نگاه کنم که آن طرف چه بر سر جوان‏ها می‏آید. این‏ها بچه‏‌های من هم هستند. چه فرقی می‏کند. خانواده‏ام هم همه آن طرف‏اند. ۲۶ سال است که آن‏ها را ندیده‏ام. اما جریان سبزها که به وجود آمد، من مشکل داشتم. نه این که سبز را دوست نداشته باشم، ولی می‏فهمیدم به وسیله‏‌ی سبز، بچه‏ها را گول زده‏اند. بچه‏ها را به خیابان کشاندند و آن‏ها را به کشتن دادند.

به این‏ها اجازه دادند، ظاهرا بیرون بیایند. ضمن این حرکت‏ها معلوم شد چه کسانی مخالف هستند و الان ۹۸درصد‏شان را گرفته‏اند. اما آن‏هایی که دارند راه می‏روند، آقای خاتمی و آقای موسوی هستند. حالا آقای کروبی هنوز دارد مقداری با آن‏ها کلنجار می‏رود. از دید من، این‏ها بچه‏‌ها را فریب داده بودند. به خاطر همین بود که من ایستادم و گفتم برای جریان سبز کار نمی‏کنم. حالا یا من اشتباه می‏کنم و یا نه؛ یک روز معلوم خواهد شد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خانم میرافشار تبهر شما در ترانه سرایی بود و بسیار هم پر ارزش و دوست داشتنی هستند اما متاسفانه شما تبهر چندانی در امور سیاست ندارید .
در مورد جنبش سبز نوشتید که کاربرد چندانی ندارد و 98 در صد از جنبش سبز ها را دستگیر کردند ؟
اگر قرار بود 98 در صد جنبش سبز ها را دستگیر کرده باشند باید الان 98 درصد ملت ایران در زندان باشند اما هنوز ازادند و دارند مقاومت و مبارزه می کنند .
جنبش سبز یک گروه 200 /300 نفره نیست که بتوانند دستبندشان بزندندو به زندان ببردنشان .
جنبش سبز یک ملت 69 میلیون نفری ست خیالتان راحت باشد که به وقتش با این رژیم خوناشام تصویه حساب خواهند کردو سرنگونش خواهند کرد.
اگر انتظار داشتید که موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی را هم زندانی و اعدام می کردند باید بگویم اگر از 69 میلیون هوادارانشان نمی ترسیدند مطمئن باشید همین امروز بازداشتشان می کردند .
ترس رژیم از کروبی و موسوی ووو همین 69 میلیون جنبش سبز است وگرنه تا به حال این چند رهبر را هم به آن دنیا می فرستادند از من و شما هم اجازه نمی خواستند.
به هرحال شرایط کشور ما به دلیل مسئله اتمی اش انقدر حساس است که کنترلش از دست ملت ایران خارج شده است و یک نوع سردرگمی برای مردم ایجاد کرده است باید منتظر بود تا دید تکلیف بمب های اتمی رژیم چه می شود چون خیلی مسائل را به دنبال خواهد داشت

-- اشاره ، Apr 14, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)