تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

کسرایی و مشیری، دو شاعر-ترانه‌سرای برجسته

محمود خوشنام

یکی دیگر از شاعران نام‌آور که سروده‌هایش مورد توجه آهنگ‌سازان قرار گرفته و برخی از آن‌ها تبدیل به ترانه شده است، سیاوش کسرایی است. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۰۶ در اصفهان به دنیا آمده و در سال ۱۳۷۴ در غربت غمناک خود در وین از دنیا رفته است.

Download it Here!

وی در همین عمر نه چندان بلند، تجربه‌های تلخ و شیرینی به دست آورده است که پشتوانه‌ی شور و غلیانی است که در شعر‌های او موج می‌زند. او نیز چون سایه شاعری‌ آرمان‌گرا است ولی زبان پنهان نمادین او را ندارد، هرچه سایه ساکت و درون‌گرا است، کسرایی احتیاج به بیرون از خود دارد. شعر او بیشتر به درد جلوی جبهه می‌خورد، تاثیر می‌گذارد و برمی‌انگیزاند ولی کمتر دوام ریشه‌ای پیدا می‌کند.

در میان شعر‌های آرمانی منظومه‌ی آرش کمان‌گیر او به راستی دل‌انگیز است. در مجموعه‌های دیگر کسرایی نیز با بند‌ها و تکه‌های ناب شعری رو‌به‌رو می‌شویم که قدرت تخیل و ابداع او را نشانه می‌زند.


سیاوش کسرایی

در میان شعرهای او که ترانه شده است، شعری با عنوان بهانه از لطافتی ویژه برخوردار است؛ سهمی از این لطافت البته به دست آمده از آهنگی است که جواد معروفی بر روی آن نهاده و صدایی است که عهدیه در تفسیر آن به‌کار بسته است.

دانه های باران به شیشه‌ها
ترانه دارد

در اجاق من آتشی
به چشمان من
زبانه دارد

بسته هر دری
خفته هر که خانه دارد
مرغ هوا هم آشیانه دارد

شب سمج می نماید و دل
بهانه دارد

دل هوای او
دل هوای می
دل هوای بانگ عاشقانه دارد
آن پرستوک از دیار ما
با رغم بر دل
رفت و کس ندانم کزو
نشانه دارد...

در شمار شاعرانی که در عرصه‌ی ترانه‌سرایی نیز ارج و اعتباری پیدا کرده‌اند، نام فریدون مشیری هم برجسته می‌شود. او در سال‌های پیش از انقلاب به این عرصه روی آورد و تا پایان زندگی در آن فعال بود. حتی بعضی از شعر‌های اخلاقی، انسانی او پس از مرگ نیز از سوی آهنگ‌سازان مورد بهره‌برداری قرار گرفته است.

فریدون مشیری در سال ۱۳۰۵ در تهران زاده شد و در سال ۱۳۷۹ از دار دنیا رفت. او زبان ساده و البته پرورده‌ای دارد، زبانی که با رسانه‌ی فراگیر ترانه سازگاری زیادی نشان می‌دهد. این زبان بیش‌از هرچیز در خدمت عشق گمارده شده است. عشق در همه‌ی ابعاد انسانی آن، عشقی که وقتی در آیینه‌ی موسیقی می‌تابد جلوه‌ی بیشتری پیدا می‌کند.

موج نام شعری قدیمی از فریدون مشیری است که با آهنگی از فرهاد فخرالدینی پیوند خورده است، در این شعر، موج، خود چون غریغی تصویر می‌شود که ساحل دستش را نمی‌گیرد، او را پس می‌زند و زمین دستش را نمی‌گیرد. پس فغانی به فریاد‌رس می‌زند موج.


فریدون مشیری

مشیری معناهای دیگر موج و موج‌زدن را نیز با ظرافت در شعر خود به‌کار می‌گیرد، مثل دلی که در آن هیچ هوسی موج نمی‌زند و یا بوی گلی که پس از مرگ بلبل در قفس موج می‌زند. موج در شعر مشیری و موسیقی فخرالدینی یکسان نفس می‌زند. مرضیه خواننده‌ی خوش‌صدای همه زمانی نیز، صدای خود را با نفس زدن موج هماهنگ ساخته است.

نفس مي زند موج
نفس می‌زند موج
ساحل نمي گيردش دست
پس می‌زند موج
فغانی به فرياد رس می‌زند موج

من آن رانده مانده بی شكيبم
كه راهم به فريادرس بسته
دست فغانم شكسته

زمين زير پايم تهی می‌كند جای
زمان در كنارم عبث می‌زند موج

نه در من غزل می‌زند بال
نه در دل هوس می‌زند موج

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

یاد هر دوشان گرامی باد.

-- نوشین ، Mar 7, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)