خانه > آهنگ زمانه > خوانندگان ایرانی > «در شهرم، حتی سازم را هم نمیتوانستم حمل کنم» | |||
«در شهرم، حتی سازم را هم نمیتوانستم حمل کنم»کیارش پارسا عالیپورسعید شنبهزاده، موزیسین نامدار ایرانی که سالها است در فرانسه کار و زندگی میکند، موزیک بندری را با موزیک جاز تلفیق کرده و با استفاده از نیانبان بوشهر در کنار ساکسیفون و ترومپت به نقطهی تازهای در موزیک بوشهری رسیده که چاووشی خوانیها، یزله خوانیها و شروهخوانیها را ارتقا بخشیده است.
از بچگی و در شهری که به دنیا آمدم، در محل قدیمی بوشهر، زندگی مردم جنوب خصوصاً در بوشهر به نوعی، نه به صورت رسمی، درگیر با موسیقی بود، همانطور که بعضیها موسیقی را اجرا میکنند و خودشان هم نمیدانند که موزیسین هستند و کلمه موزیسین به کسی اطلاق نمیشود. من خیلی علاقه داشتم این رشته را دنبال کنم، در خانواده ما یکی از برادرانم ترومپت میزد، خواهرم رقص کار میکرد، دلم میخواست که کار موسیقی را به صورت جدیتری ادامه دهم، و از سن ۱۰- ۱۲ سالگی به طور جدی فراگیری موسیقی را آغاز کردم.
با چه سازی کارت را شروع کردی؟ در بوشهر، مردم معمولاً با سازهای سنج و دمام آشنایی دارند ولی خودشان را موزیسین نمیدانند، اولین سازی که انتخاب کردم ساکسیفون و بعد هم فلوت کلاسیک بود، بعد از آن در سن ۱۶- ۱۷ سالگی اتفاقاتی افتاد که به اطراف خودم با دقت بیشتری نگاه کردم، که اگر موسیقی چهارچوبش این است و باید صدایی تولید کند و این صدا باید معنا، مفهوم و فلسفهای داشته باشد، خوب ما این را در فرهنگ خودمان داریم. از همان زمان به فراگیری سازهای بوشهر، مانند دمام، نیانبان، نیجفتی، پرداختم و سازها را به صورت جدی و با نگاه عمیقتری، به مراسمها و طراحی آنها برای اجرای صحنه دیدم و در عین حال خیلی دلم میخواست که با علم و شیوه نوازندگی سازی موسیقی غربی بیشتر آشنایی پیدا کنم و ادامه بدهم ولی هیچ وقت این دو را با هم نیامیختم. اشاره به فعالیتهای جدی در ۱۶- ۱۷ سالگی کردید، این فعالیتها چه بودند و چه پژوهشهایی در زمینه موسیقی داشتهاید؟ اولین کاری که کردم در سال ۱۳۶۹ به فکر افتادم گروهی را درست کنم، که قطعات موسیقی بوشهر و حرکتها و رقصهایی را برای صحنهای آماده کنیم. و در همان سال با آن گروه به جشنواره فجر رفتیم و به عنوان گروه برگزیده جشنواره انتخاب شدیم و بعد به دلیل آنکه اداره ارشاد بوشهر خیلی فشار میآورد، کاری کرد که دیگر طرف گروه نرفتم. به ما مجوز فعالیت ندادند و مجبور بودم به صورت پنهانی کار کنم، هر زمان هم که به تهران میرفتم، یک مرکز موسیقی در تهران بود و جشنوارهای در تهران شرکت میکردیم از بوشهر به ما فشار میآوردند. زمانی که برای فستیوال آوینیون انتخاب شدم، پاسپورت مرا گرفتند و به اداره حراست و ارشاد تماس گرفتند که اگر او به این فستیوال برود پناهنده میشود. هر حرکتی که میخواستم انجام دهم برایم ایجاد مشکل میکردند، تا جایی که با فرودگاه بوشهر هماهنگ کرده بودند که سازم را نتوانم ببرم، حتی یک دفعه با خواهرم بودم، در کیف من را باز کردند و تا نیانبان و دمام را دیدند، پلیس سازها را گرفت و با مسئول امور هنری ارشاد تماس گرفت و آنها خیلی خوشحال شدند، مثل آنکه ده کیلو هروئین گرفتهاند، سازهای من را گرفتند و با خود بردند، یعنی حتی در آن شهر من ساز خودم را هم نمیتوانستم حمل کنم.
ولی من رها نکردم و کار خودم را با تمام انرژی ادامه میدادم و حدود یک سال و نیم بوشهر نبودم، با یک ضبط صوت کوچک به روستاهای اطراف، بیت، کالبه، درآن یکی دوسال می رفتم و آوازهای آن مناطق را ضبط میکردم. این آزار و اذیتها به نفع من شد و باعث شد که کنار بکشم و بیشتر به دنبال یادگیری رفتم، و همان برایم درس بزرگی شد، تا بفهمم که چهقدر نسبت به این موسیقی بیاطلاعم، اندوخته زیادی برایم شد و مبحث جدیدی به نام پژوهش برای من باز شد، تا این ضبط کردن، مصاحبه کردن، خمیر مایهای بشود، اگر در آینده به عنوان یک موزیسین بخواهم اجرای صحنهای داشته باشم. چه شد که از کشور خارج شدید؟ اولین بار سال 1991 بود که به فستیوال آوینیون دعوت شدم، در این سال کار ما بسیار مورد توجه قرار گرفت و روزنامههای معتبر فرانسوی مثل لیبراسیون بسیار توجه نشان دادند، بعد از انقلاب ایران این اولین بار بودکه موسیقی مناطق برای اجرا به خارج از کشور میرفت. کشورهای مختلف سالی یکی- دو بار در سال دعوت میکردند، تا اینکه سال ۲۰۰۰ در فستیوالی به نام رومئواروپا در شهر روم ایتالیا اجرا داشتیم، دو تن از فرانسویها اجرای من را دیدند، با تأتر شهر پاریس که با ما در ارتباط بودند تماسی داشتند، تا ما را برای مدت یک هفته دعوت کنند، که ورکشاپ رقصی برای رقصندههای آنها داشته باشیم. یکی از کمپانیهای معتبر فرانسوی به نام مونتالوئه بعد از آن یک هفته به ما پیشنهاد یک همکاری چهار ساله دادند، و ما پذیرفتیم، که چهار سال تبدیل به ۱۰ سال شد. در مدت آن چهار سال من تصمیمات خودم را گرفته بودم، دیدم که بحث تحقیق و یادگیری و نگاهی که به آینده داشتم دیگر در ایران میسر نیست. چون روز به روز فشار و تنگناها شدیدتر میشد و من موزیسینی هستم که ۲۱ سال روی صحنه هستم و هیچ اثری از من در ایران اجازه انتشار نیافت، فقط یک اثر در سال ۱۳۷۱با ماهور، که من درآن دمام میزدم و بعد از آن تمام کارهای من با مشکل و مانع روبه رو میشد. بعد از این که به فرانسه آمدم اولین کارم با کمک یک کمپانی فرانسوی بیرون آمد.
به ایران هم رفت و آمد داشتم، تا این که حدود پنج سال پیش، در فرودگاه جلوی من را گرفتند، بعد هم به من گفتند که پاسپورتم مشکل دارد و باید به این آدرس مراجعه کنم، که بعد از مراجعه دیدم آنها از بچگی من تا آن زمان پرونده دارند، حتی تا اینکه با چه کسی دعوا کردهام؛ این برای من مثل کابوس بود که مگر من چه کار میکنم، و بعد از آن تصمیم گرفتم که با شرایط موجود، با این که برایم سخت است دیگر به ایران رفت و آمد نکنم. گفته بودید که هدف نهایی شما از خلق آثار و اجرای آنها نزدیک کردن انسانها به یکدیگر است و موسیقی را وسیلهای به سوی انسانتر شدن دانستهاید. موسیقی، یا هر رشته هنری، به نظر من یک حرف مشترک میخواهند بزنند و آن هم انسانیت و عشق است و هیچ چیزی خارج از این موضوع نیست. برای من موسیقی وسیلهای برای نزدیکتر شدن و پیدا کردن یک حس مشترک با انسانهاست. موسیقی برای من وسیلهای برای خودخواهی و ارضای موضوعات شخصی نیست، معروف شدن زیاد سخت نیست ولی بزرگ شدن بسیار سخت است. موسیقی من را آدم کرده و باعث شده من چیزهایی را از آدمهای دیگر یاد بگیرم. اگر موسیقی هدف انسانی نداشته باشد بهتر است که سازها را کنار بگذاریم، اسلحه دست بگیریم و مردم را بکشیم، به نظر من حکام ایران اگر به موسیقی خوب گوش میدادند، دو تا فیلم خوب میدیدند، کمی با هنر بودند کمی بزرگ میشدند. در حال حاضر در چه زمینههایی مشغول به فعالیت هستید؟ در سه بخش مختلف موسیقی و رقص کار میکنم، یکی اجرای موسیقی و رقص سنتی با سازهای سنتی جنوب ایران، و بخش دیگر کار تلفیق با موسیقی جاز است و کار دیگری که با یک آهنگساز فرانسوی به نام پیر تیلوا، در دست انجام است، نوشتن قطعههای موسیقی جنوب ایران، تنظیم و اجرایش برای سازهای کلاسیک است. به جز این سه بخش، یک موضوع جدی دیگری که پیش رو دارم، این است که بخش عمده کارم را در خدمت جنبش مردم ایران بگذارم، و روز ۱۲ فوریه هم اجرایی در همین راستا، در حمایت از جنبش مردم ایران داریم، که اجرای مشترکی با موسیقی جاز در شهر هامبورگ است. |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
Ba salam. mikhastam ke be in hamvatan va honarmande aziz khasteh nabahsid begam va ta shakor konam ke dar barabare feshare j,eslami ke doshmane har no honar ast taslim nahsod ,va bahayash ra mesle hezaran iranieh digar ba bar nagahstan be iran darad pardakht mikonad, anan na tanha doshmane Honar hastand, balkeh dar in 31 sale gozahsteh sabet kardan ke doshmane ensanyat ham hastand, man be onvane kasi ke music agahye shanbezadeh ra khili mipasandam, omidvaram ke ishan toury tartib bedahand , va be keshvarhaye digare europa ham safar konan, ba sepasse az ishan
-- shahram ، Feb 10, 2010توجه جناب شنبه زاده را به نظر چهار ماه پیش داریوش سجادی درباره ایشان جلب می کنم
ممنون می شوم در صورت امکان جناب شنبه زاده یا تو دهنی به سجادی بزنند و با لااقل پاسخ اظهارات وی را جهت انتشار در وبلاگم برای اینجانب ارسال کنند
سجادی:
با دیدن رقاصی شنبه زاده با آخرین متدهای قر کمر در کنسرت تورنتو در لینک زیر
http://www.facebook.com/video/video.php?v=144472852634&ref=nf
ناخواسته این تیتر در ذهنم نشست:
از رئیس علی دلواری تا شنبه زاده!!!
راستی کدامیک نماد روحیه دلاورانه مردان سلحشور خطه جنوب اند؟
مجاهدت قهرمانانه رئیس علی دلواری و هم رزمان اش در نبرد تنگستان علیه قوای انگلیسی یا قوس های سیصد و شصت درجه باسن سعید آقا بر روی سن تورنتو؟
عرق شرم بر پیشانی انسان می نشیند که فلفل هندی سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟
از دلآوردمردی بچه های سینه سوخته جنوب از بوشهر و بندر عباس و خوزستان در رکاب محمد جهان آرا در جنگ تحمیلی و فتح خرمشهر تا فتح قلوب حضار مشعوف از سکر شراب و غم بی دردی با رقاصی آقا سعید؟
مصیبت بزرگتر شال سبزی بود که آن رقاص بر گردنش انداخته بود
یاد مقاله ای افتادم که سال 78 بعد از پخش گزارش فیلم کریستین امان پور در شبکه سی ان ان نوشتم تحت عنوان:
توهّم
گزارش امان پور ناظر بر تحولات بعد از دوم خرداد در ایران بود که بصورتی یک جانبه ماهیت و جهتگیری جنبش اصلاحات را بی انصافانه مصادره در آزادی رقاصی و عیاشی قشری مرفه در شمال تهران کرده بود
دربخشی از آن مقاله آورده بودم:
آيا امانپور تصور می کند عبدالله نوری و محسن کديور و ديگر رهبران جنبش اصلاح طلبی در نبرد خود با محافظه کارها دغدغه آزادی شُرب خمر و هم آغوشی جوانان و صدور مجوز برپائی نايت کلوپ ها و ديسکوتک های شبانه را داشته اند؟
آيا نهضت اصلاح طلبی ايران در تعقيب اهداف بلند خود طی دو سال گذشته ده ها روزنامه را قربانی کرد ، يک وزير کشور را از دست داد ، دانشجويانش وحشيانه کتک خوردند تا امروز خانم امانپور در يک واريته تلويزيونی همه مجاهدت های دو سال گذشته را بنفع پارتی های شبانه بخشی از جوانان ايران مصادره کند؟
کامل آن مقاله را می توانید در آدرس زیر دنبال کنید
http://www.sokhan.info/Farsi/Tavahom.htm
امروز هم اگر امثال شنبه زاده ها و شیدائیانش در تورنتو و موارد مشابه بزرگواری کرده سایه لطف خود را از سر جنبش سبز کم کنند کمال بزرگواری را کرده اند
http://sokhand.blogspot.com/2009/10/blog-post_5786.html
با تشکر ـ شیرزاد
-- شیرزاد ، Feb 10, 2010shirzadirannews@yahoo.com
افرین بر شما فرزند ایران زمین.
-- بدون نام ، Feb 10, 2010Mikhaham bedanam kojaye ejrahaye in agha janbeye honari darad? lokht shodan rooye sahneh va harakaati ke hatta be raghs bandari maa ham shebahati nadarad va dar vaghe anra be tamaskhor gerefteh ta had ziadi bi-arzesh jelveh midahad. heif ke radio zamaneh safhe khod va vaght khanandegan ra be tabligh ingoone ashkhas talaf mikonad. nemikhaham tohin konam vali raftar in shakhs rooye sahne be sheddat baraye man chendesh avar ast. Fekr nakonid zogh honari nadaram. khaili talash kardam vali ghabel hazm nist...
-- Ali ، Feb 10, 2010mer30 . hamishe movafagh bashi
-- moodi ، Feb 10, 2010جناب آقای داریوش سجادی شکر زیادی میل می فرمایند که می گویند چه کسی در جنبش باشد و چه کسی نباشد.
-- مهرداد ، Feb 10, 2010ای کاش هر کسی به چیزی که در حد خودش است بپردازد!
به بعضی آدمها هیچ جوابی نباید داد... فقط دارم فکر میکنم کهای کاش میشد از حضور آدم هایی اینچنین در کنسرت پر شور شنبه زاده جلوگیری کرد. حیف آن صندلی که حروم شود!!!
زنده باد هنر نابت سعید !
-- آهو ، Feb 10, 2010کسی که هنر را میشناسه، سعید شنبه زاده و هنرش را تحسین میکنه. افراد عادی هم که فقط از رقص و موسیقی لذت میبرند از دیدن کارهای او به وجد میان. چرا که موسیقی و رقص او علاوه برا اینکه حرفه ایست با چنان عشق و احساسی در آمیخته است که هر بیننده و شنونده بی غرضی را مجذوب خود میکند. حالا اگر کسانی هم اینجا و آنجا پیدا میشوند که عرق شرم تراوش میکنند، به هر حال خیلی هم جای شگفتی نیست و اینرا از نقدی که در باره اصلاحطلبان نوشته اند میشه فهمید
-- بچه تهرون ، Feb 10, 2010جناب شیرزاد ! بنده از نوشته شما عرق شرم به پیشانیم نشست ! یکم ذهن بازتر از خودتون نشون بدید دوست عزیز !!
-- Bamdad ، Feb 10, 2010من به ایشان ارادت دارم ، و به عنوان یک ایرانی به ایشون افتخار میکنم
راستش من هم با نظر این دوستان تا حد زیادی موافقم.من تا چند ماه پیش این آقای شنبه زاده را یک استعداد و یا دستکم کسی می دانستم که دارد تلاش می کند وجهه ای علمی و زاویه ای آکادمیک به موسیقی ای بدهد که متاسفانه در غوغای مبتذلها و خوانندگان عروسی ها و پارتی های صد من یک غاز ، به شدت بد نام و بی اعتبار شده بود.منظورم تصویری است که با نام موسیقی بندری در اذهان مردم بود.اما معلوم نیست این غرب یا به عبارتی غربت نشینی چه بلایی بر سر بعضی ها می آورد که کم کم دلقک بازی و ملا علی ملا علی خوانی را با چاشنی قر کمر و ریتمهای بشکن و بالا بنداز به راحتی عوض می کنند.اگر این آقای شنبه زاده دوست دارد به جنبش سبز ایران کمک کند،بهتر بود به جای این رفتارهایی که یاد آور روحوضی های لاله زاری و کاراکترهای تلویزیونهای بی ارزش لس آنجلسی است ،می نشست و با عرق ریختن و تلاش،قطعاتی را با یاری گرفتن از موسیقی ارزشمند جنوب در رثا و ستایش شهدای جنبش و مبارزات جوانان ایران می ساخت و اجرا می کرد.چه بگویم بجز تاسف؟
-- ریحانه.س ، Feb 10, 2010kare aghaye shanbehzade yek kare talfighi osulist va in bekhatere tajrobe motale'e daghigh dar mousighie boushehr ast.
-- farayad ، Feb 10, 2010be aghaye shanbeh zade aziz khaste nabashi migam na beshon eftekhar mikonam.ma hame eshono dost darim va az karash lezat mibarim ja dare be aghaye ali ham begam vasash moteasefam
-- tara ، Feb 10, 2010چرا این آقای سجادی دنبال جایگزین برای رییسعلی می گردد، یا جهان آرا، هر کس جای خودش را دارد کما این که با خواندن مقاله آقای سجادی هم کسی نمی گوید در این نوشته چرا نشانی از فلان منتقد نیست که فلان کرده بود و بهمان.
من نمی فهمم چرا باید عرق شرم بر پیشانی اش بنشیند، فقط یک نگاه یک سو نگرانه و و خودی غیر خودی کننده را از پشت این شرم می توان احساس کرد. و برای همین عرق شرم بخواهد که کسی که بخشی از زندگی اش را فدای جنبش کرده سبز نباشد. اتفاقا من از آقای سجادی می خواهم جایگاه شادی و شادی آفرین را در این جنبش برای خودش تبیین کند. اگر جایی برایش ندید بهتر است در حمایتش از جنبش شک کند و کنیم. پیروزی و بهروزی ما روزیست که برای همه مان جا به اندازه کافی باشد. به قول آقای موسوی: پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد.
من روزی نمایشی از سعید و حبیب با یک گروه فرانسوی دیدم و به ایرانی بودنم و فرهنگ سرزمینم و داشتن هنرمندانی با این همه تعهد و خوش فکری به خود بالیدم. و با این کون سرک های آقای سجادی هم ایرادی درش ایجاد نمی شود. امیدوارم برای سعید هم همین طور باشد.
زنده باد
-- masoud ، Feb 10, 2010آقای شنبه زاده برای من که جنوبی هستم گنجی است بی مانند. با وجود یگانه او، امثال من که دغدغه هنر این خطه داریم خیالمان راحت است که هنر جنوب همواره پابرجا خواهد ماند، او میراثدار مسوولی است که با تلاش فراوان کوشیده است همه سویه های هنر غنی جنوب را به روشنی نشان دهد، در کار او میتوان تلفیقی از رقص زیبای جنوبی تا نوحه خاص جنوب کشور را همزمان دید. از این نظر شنبه زاده بی نظیر است، و این جمله من هرگز از سر اغراق نیست: هیچکس دیگری به اندازه او بر هنر جنوب سلطه و آشنایی ندارد. در وجود شنبه زاده میتوان همزمان درد و رنج تا شور و هیجان و گرمای مردمان جنوب را دید، او صدای جنوب ایران است. حیف است که این هنرمند آگاه به کار خود از میهن دور است، و خوشحالم که کار او همواره با استقبال رو به رو شده است، و از این نظر نیز او کم نظیر است؛ بشخصه هرگز فکر نمیکردم هنر جنوب این همه هوادار داشته باشد، نماینده این هنر اصیل یعنی شنبه زاده هرجا رفته قدر دیده و بر صدر نشسته، و این علاوه بر هنرمندی شنبه زاده نشان از جهان شمولی فرهنگ جنوب است. در آخر باید از تعهد شنبه زاده یاد کرد که همواره کوشیده است در جانب مردم بایستد، و خوشحالم که میبینم دشمنان مردم به این تعهد او میتازند، چون نشان میدهد که در کار خود یعنی سیخونک زدن به پالیسهای مزور و پادوهای بیقدر و منزلت قدرت (که نان از فحاشی میخورند و چشمشان از کمر به بالای انسان را نمیبیند) هم موفق بوده است. برای شنبه زاده دلگرمی آرزو میکنم، و برای دشمنانش چشمانی هنربین، و آگاهی.
-- احمد ، Feb 10, 2010آقا شیرزاد جان، اگر وقت کردی اول با یک روانشناس درست و حسابی و حرفه ای مشورت کن، و بعدش هم برو مطب یک روانپزشگ معاینه ات کنه و بعدش هم خودت دست از سر جنبش سبز یا هر جنبش دیگه ای وردار و براش نسخه ننویس چون بیش از هر کس خودتی که به نسخه نیازمندی!
به یاد رئیس علی دلواری بزرگوار و دلیر و از جان گذشته که من مطمئنم با موسیقی بندری هیچ مخالفتی نداشته و حتماً خودش هم از این موسیقی خوشش میامده. اگر هم اشتباه می کنم، شما آقا شیرزاد بزرگواری بفرمایید بنده و شنبه زاده و بقیه ملت عرقخور و ارقه و الکی خوش رو ببخشید...........
به قول بوشهری ها: داغت نبینُم!
زنده باشی.
برادرت شیر محمد از اهالی برره
-- بی نام ، Feb 10, 2010با سلام به همه ی دوستان اینجا باید به نکته ای اشاره کنم. من به عنوانه کسی که بارها کنسرت ها و اجرا های اقای شنبه زاده را دیده ام و لذت بردم و هنوز هم میبرم نظری دارم و ان این است که ایشون از زمانی که در پارس مستقر شدند از کیفیت کاری شون هم کاسته شده. در زمانی که تازه از ایران آمده بودند بیشتر جانبه ی موسیقی ی اصیل بوشهری و جنوب رو در کاراشون میشد دید در صورتی که چند سالی است که با بزرگ شدن پسر بسیار با استعداد ایشون و حضور این جوان در گروه ۲ نفره ایشون ؛ از کیفیت خود ایشون افت داشته و نگاه ها بیشر متوجه حضور شنبه زاده جوان به عنوانه یک کودک استثنایی است و این تنها برگه برنده ی ایشون در چند سال اخیر میباشد .
-- ناهید ، Feb 11, 2010ایشون کسی بود که حتی در مصاحبه ی بالا گفتند هیچوقت نخواستند که موسیقی غرب و بوشهر رو با هم بیامیزند .... ولی میبینم با اضافه کردن یک گروهه ۴ نفره زهی ( اون هم همه دختر!!!) این کاررا بدون هیچ حساب و فرمی انجام داده اند ! فکر میکنید این به چه دلیل است؟؟ به این دلیل که بعد از چند سال اولی که حضور ایشون نو و جدید و بکر بود کم کم شنونده های موسیقی و کنسرت های ایشون ( مانند خود من ! )، هر چند هم عالی و خوب و جالب ،از موزیک و حرکات و اشعار ایشون خسته میشوند و دیکر رغبتی به حضور در اجرا ها ندارند . بازار کاری و زندگی روز مره کساد و دیگر به مرور اسم و حضور ایشون هم کم رنگ میشه ! این واقعیت سراسر دردناک دنیای سیاه موسیقی و حضور صحنه ای ست. پس چه کار میشه کرد؟ در قدم اول معرفی نوجوان خودش با استعدادی درخشان و دیدنی هم پای پدر و سپس کم کم حضور یک گروه زهی بانوان به عنوانه راهی نو و مصلا جدید و ترکیب آنها با موزیک بوشهر!!!
باز هم اشاره میکنم که ایشون و هنرایشون بسیار دوست داشتنی ، مثال زدنی و قابل احترام هستند ولی نمیشه چشم از واقیت های سخت و انکار ناپذیره دنیا هنر بست. دوری هرهنرمندی ، بخصوص هنرمندان هنرهای بومی از وطن و زادگاهه خود؛ خمودی و تکرار در پی داره که متاسفانه آقا ی شنبه زاده ، نا خواسته درگیر به اون و مجبور به پذیرفتن این سرنوشت شده اند. چون که راهی برای کار کردن و حضورشون در ایران نداشته و مانند بسیار دیگر از هنرمندان ترک آب و خاک کرده اند تا بتوانند هنر خودشون را زنده نگه دارند. با وجود اینکه ایشون بنا به مشکلات و نا ملایمات زندگی در خارج از کشور نتوانسته اند تحصیلات خودشون رو در رشته ی ساکسیفون ادامه بدهند و خوشبختانه پسر ایشون استعداد شگفتی در سازهای ضربی دارد و در این رشته تحصیل میکند و نام خوبی دارد و بسیار خوب هم پیشرفت میکند ولی کار و هنر خود ایشون متاسفانه به دلیلی که بالا به این اشاره کردم افت بسیار داشته و ایشون با همراه کردن یک گروه سازهای زهی یا نی چوبی ساخته دست خودشون یا آهنگ های ملا علی و غیره یا حضور با شال سبز که هر کدام در جای خود بسیار خوب و نشان از حمایت و حضور ایشون در جنبش سبز هست و جالب و لازم هم میباشد ، سعی در پوشیدن و کتمان ضعف موسیقی خویش میکند و سعی میکند قدم در راهی باز تر و جدید تر ، همراه با امکانات بیشتر( از همه جهات ) بگذارد که این راه شاید با یکی دو بار انجام شود ولی به این ساده گی میسر بشو نیست !
رقصه زیبا ی ایشون و حس بسیار عمیق او در زمان اجرای صحنه ای بسیار قوی و دیدنی است. ای کاش ایشون میتوانستند به صورت علمی تر با پشتوانه ی عمیقتر و پر بارتری موسیقی چند صد ساله ی بوشهر رو با یک گروه زهی با تنظیم و اجرایی کاملا ساده و به صورت تک نوتی و یک صدایی که هیچ ربط و اصول و حسابی اصلآ با این موسیقی و فرهنگ نداره انجام بدهند که این کار دردنیای امروزی در نوع خود احتیاج به تحقیق ، تحصیلات عالیه ، ذوق و نبوغ دارد و بی پشتوانه و شناخت کافی امکان برقراری این پل بین دو فرهنگ نتنها وجود ندارد بلکه مزحکه ی خاص عام میشود.
جناب آقای شیرزاد دیدگاه های شما در این روزهای سخت که اکثریت مردم ایران پوسته ۳۰ ساله ترس، سرکوب و ممنوعیت رو شکسته و ابتدایی ترین حقوق انسانی خود را مطالبه می کنند، میتونه پاسخ سوالاتی باشه که این روزها ذهن بسیاری از ایرانیان رو به خود مشغول کرده: «چگونه طلسم استبداد ۳۰ سال بر ما غالب شد؟ چرا در این سالها سکوت کردیم و مطالبه حقوقمان را سالها به تعویق انداختیم؟» و ده ها سوال دیگر...
البته عمر طولانی این طلسم به بسیاری عوامل پیچیده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وابسته میباشد اما یکی از این عوامل وجود افکار رادیکال و ولایت معابانه ای است که در نظرات افرادی مانند شما تجلی پیدا میکند. فکر میکنم بهتر باشد از تیتر انتخابی خودتون شروع کنم. «از رئیس علی دلواری تا شنبه زاده!!!» بله البته که از رئیس علی دلواری تا شنبه زاده فاصله زیادی است، به خصوص در دنیای پر شتاب امروز که خواستهای بشر به موازات آگاهی وی از دنیای اطرافش به سرعت در حال تغییر و تحول است. چگونه میتوان انتظار داشت که جوان امروز با ایده آل های رئیس علی زندگی کند؟ چرا که نه مشکلاتش شباهتی به مشکلات رئیس علی دارد و نه راه حلهای تنگسیری اون روزها جوابگوی نیازهای جوان امروزی است. شاید در تکمیل تیتری که شما انتخاب کردید بتوان این عناوین را هم گنجاند: «از ممنوعیت اجرای مراسم سنج و دمام در مساجد تا اجرای آن در جشنواره های موسیقی فجر» «از ممنوعیت استفاده از نی انبان (سازی که سالها سرور آور بسیاری از مراسم آیینی آن منطقه بوده) تا اشباع بازار از آلبوم هایی که به نام موسیقی بندری گه گاه این ساز را به سمت یک ابتذال سنتی سوق دادند» «از ممنوعیت خرید و فروش ادوات موسیقی تا گشایش نمایندگی کمپانی های ساز سازی مثل یاماها» «از ممنوعیت آموزش موسیقی تا تاسیس دانشگاههای موسیقی» «از ممنوعیت همراه داشتن نوار کاست تا مجوز رسمی دولت به تولید آثاری از مقلدین خواننده های لس آنجلسی»...
سوال اینجاست که چگونه سر نیزه های افراط دولتمردان اینچنین بریده و اصولی ترین مواضعی که بعضاً پشتوانه های مذهبی داشتند، نادیده گرفته شدند؟! بدیهی است که ضرورت پاسخ به نیازهای اجتماعی، فرهنگی و هنری، زانوی مخالفین را به خاک نشاند. مخالفت شما با رقص آقای شنبه زاده بمانند فتواهای مراجع بزرگ اسلامی در اوایل انقلاب در باب ممنوعیت موسیقی است. تعجب اینجاست که چگونه شکست علمای بنام فقهی، درس عبرتی برای پیروان - به ظاهر داغ تر از کاسه آش - آنها نشده است.
جناب آقای شیرزاد جنگ رئیس علی دلواری با انگلیسی ها و اصولاً جنگ در دنیای امروز از منفورترین پدیده های بشری است. جوانان ما دیگراز تفنگ ،جنگ، عملیات، لشکر و گردان بدشون میاد و گمون نمیکنم اگر هم در جنگ شرکت داشتند به کشتن هم نوعان خودشون مفتخر باشند. امیدوارم که شما هم به این موضوع افتخار نکنین. امروز ملتها میخوان با هم حرف بزنن. از جنگ بیزارن. رئیس علی نمیخوان. شنبه زاده میخوان. میخوان آداب و سنن شون رو به هم معرفی و با هم مقایسه کنن. از طرف دیگه دوست دارن علی رغم تفاوت های فرهنگی شون آثار هنری مشترکی تولید کنن که گویای علاقه شون به تعامل و دوستی است و به همین دلیل پدیده ای به نام موسیقی تلفیقی، امروز جایگاه ویژه ای پیدا کرده. سعید شنبه زاده سفیر موسیقی بوشهر در تحقق چنین نیازهایی است. گاه مجری سنتهای اصیل موسیقایی بوشهر است و گاه تلفیق کننده این سنت با یک زبان موسیقایی کاملاً متفاوت (Jazz) به گونه ای خلاق.
سعید شنبه زاده رقص رو در پاریس یاد نگرفته، بلکه از کوچه های تنگ محله بهبهونی به ارث برده. به عنوان یک محقق که مدتها به گونه های مختلفی با این موسیقی سر و کار داشته،باید خدمت شما عرض کنم که در بوشهر و به خصوص این محله رقص (و به خصوص سبکی که آقای شنبه زاده مجری اون هستند) یک بخش از فرهنگ مردم میباشد و رقصیدن یک پدیده بسیار عادی و قابل قبول است. تنها در آرشیو شخصی بنده ساعتها ضبط تصویری از رقص موجود است که قسمت بزرگی از اون رقص افراد مسن و حتی پیرمرد و پیرزن های بوشهری است. تعجب من از اینجاست که چطور ممکنه یه نفر به خودش اجازه بده بر علیه فرهنگ یک قوم اینطور با گستاخی نظر بده؟؟!! این چیزی نیست جز نتیجه یک نگاه ولایت معابانه و مالکانه به خلق. من پیشنهاد میکنم که شما تشریف ببرید بوشهر و به مردم بگید که دیگه کسی بندری نرقصه! جناب شیرزاد اگر شما از اینکه مردم بوشهر و البته مردم بسیاری از نقاط دیگه ایران میرقصند خجالت زده و شرمسار هستید میتونید هویت ایرانی خودتون رو باطل اعلام کنید و به این سر افکندگی پایان دهید. با رفتن شما و هم فکران تون دیگه مردم هم مجبور نیستند در خفا و با ترس از ماموران شما برقصند.
البته این نگاه مالکنه شما تنها به فرهنگ محدود نمشه و حتی جنبش سبز رو که یک جنبش ۱۰۰٪ مردمی است را هم شامل میشه. باز از جایگاه یک محقق موسیقی خدمت شما عرض میکنم که رقص بخشی از فرهنگ ایران زمین است و اگر کسانی که خودشون رو سران این جنبش میدونن، با فرهنگ عامه مخالفت دارند این مردم هستند که اونها رو حذف خواهند کرد و نه اونها مردم رو. سعید شنبه زاده نماینده رقص و موسیقی کوچه پس کوچه های بوشهر است و حذف نخواهد شد. این شما هستید که در صورت نارضایتی میتونید سایه تون رو کم کنید.
.... ببخشید من معنی بزرگی که در این جمله بود درک نکردم ! ( گاه مجری سنتهای اصیل موسیقایی بوشهر است و گاه تلفیق کننده این سنت با یک زبان موسیقایی کاملاً متفاوت (Jazz) به گونه ای خلاق.) !!!!!
-- نیما ، Feb 17, 2010کدام خلاق؟؟؟ متفاوت ولی با کدام آگاهی و تجربه ( در موزیک جاز !!! )
مگر میشه در دنیای آگاه و کوچک امروز هر همهمه و آش شله قلمکاری رو به خورد ملت بده و فکر کنه هم کودن و بی سوادند؟؟؟