تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
نگاهی بر زندگی و آثار جیمی موریسن رهبر گروه «دِ دورز»

سرخوش از خشم دوران

شاهین نجفی

پس از برایان جونز، جیمی هندریکس و جنیس جاپلین، در تاریخ سه جولای ۱۹۷۱ جیم موریسون، خواننده و رهبر گروه «دِ دورز» نیز با مرگ خود به کلوب ۲۷ پیوست.

با مرگ کرت کوبین در سال ۱۹۹۴ این جمع تکمیل شد. اعضای این کلوب نفرین شده، در موارد متعددی به یکدیگر شباهت دارند.

همه‌ی آن‌ها در زندگی، موزیسین، علاقه‌مند به مواد مخدر، غیرعادی و معترض بودند و به هنگام مرگ، ۲۷ سال داشتند.

Download it Here!

اگر کرت کوبین کمی صبر می‌کرد و پیش از این‌که با شات‌گان سرش را از هم بپاشاند، اجازه می‌داد تا دوز بالای هروئین، او را تعطیل کند، همگی در علت مرگ نیز، یعنی مواد مخدر مشترک می‌بودند. ولی نکته‌ی جالب این است که مرگ هر پنج نفر مشکوک و غیر عادی بود.

ماجرای مرگ جیم موریسون تا به امروز نیز در هاله‌ای از ابهام مانده است.

«جیم موریسون» فرزند «جورج اتسفن موریسون»، دریاسالار آمریکایی و «کلارا ویرجینیا»، در هشت دسامبر ۱۹۴۳ در شهر ملبورنِ ایالت فلوریدا متولد شد.

جیم در خانواده ای متولد شده بود که باید اعضای آن، پدر را «سِر» صدا می‌زدند. خانواده‌ای که به‌دلیل شرایط شغلی پدر، ناگزیر بود مدام به شهرهای مختلف نقل مکان کند.


موریسون یک «نه»ی بزرگ به جهانی بود که انسان‌ها ساخته‌اند

ناهنجاری‌های رفتاری جیم از دوران مدرسه آغاز شد و شکلی مشخص به‌خود گرفت. در چهار سالگی به همراه خانواده‌اش در جاده‌ای در شهر «آلبوکِرکی» با صحنه‌ی دل‌خراش یک تصادف رانندگی که در آن چند سرخپوست به شدت مجروح شده بودند، روبرو شد.

این حادثه که اولین برخورد او با چهره‌ی مرگ بود، بعدها در شکل‌گیری شخصیت هنری او تأثیر به‌سزایی داشت و بارها در شعرها و ترانه‌هایش بازسازی شد.

گویی این حادثه برای او نمادی شد از داستان قربانی شدن بومیان آمریکا و او آن‌را تا توضیح روند تباهی انسان بسط داد.

موریسون در چند مصاحبه اعلام کرد که روح آن سرخپوست‌ها در او حلول کرده است. سبک اجرای موریسون با صدای باریتونی که داشت و فراز و فرودهای پی‌درپی، در حالی‌که گاه با سنکوپ و سکوت نیز هم‌راه بود، تأثیری کاریزماتیک بر مخاطب می‌گذاشت.

او پس از مطالعه‌ی کتاب «اسکندر کبیر» از «پلوتارک» تاریخ‌نگار یونان بوستان، شیفته‌ی شخصیت اسکندر شد، تا جایی که توسط «جی سِبرینگ» موی خود را شبیه اسکندر آرایش کرد.

او با پیراهنی سفید و شلوار چرمی و کمربند سرخپوستی‌اش روی سِن ودر زندگی، نقش دیونیزوس را اجرا می‌کرد و در این مورد یقینا مدیون آن خوشی سرشار و غمِ عمیقی بود که از نیچه آموخته بود.


جیمی موریسون و پامِلا کورسون

موریسون یک «نه»ی بزرگ به جهانی بود که انسان‌ها ساخته‌اند. مردابی که قرن‌به‌قرن، سال‌به‌سال و ساعت‌به‌ساعت در آن فرو می‌روند و در حالی‌که از بوی بد آن می‌نالند، به بازی مشغولند و تَوهمِ شکلِ مبتذلی از زیستن را با خود تکرار می‌کنند.

«شامانیسمِ» موریسون البته هیچ ربطی به خلسه‌ی مذهبی و عرفانی نداشت و بیشتر به رفتار زرتشت نیچه می‌مانست که با کدهایی که در اختیار مخاطب می‌گذاشت، در ابتدا مخاطب را دست‌چین کرده و سپس با تحریک آن‌ها برای تبارشناسی آن‌چه که جامعه به آن‌ها دیکته کرده است، انگیزه‌ی شورش را در آن‌ها بر می‌انگیخت.

از همین روی، او به‌صراحت می‌گفت که آدم‌ها باید در ابتدا خودشان قدم‌های اصلی را برای آزادی بردارند و آزادی هدیه‌ای نیست که به آن‌ها داده شود.

در سال ۱۹۶۵ موریسون با دختری به نام «پامِلا کورسون» آشنا شد. هم‌زیستی آن‌ها عموماً به سکس و مصرف مواد و ال اس دی می‌گذشت. و در عین حال موریسون از مصرف الکل نیز دست برنمی‌داشت.

او با ترانه‌ها و موسیقی خود نیز که همراه با کلیشه‌های سکس و مواد و راک اند رول بود، از مخاطبان‌اش پذیرایی می‌کرد.

البته یک بار در پذیرایی کردن قدری افراط به خرج داد و بر روی مخاطبان‌اش ادرار کرد. کارهای غیرقابل پیش‌بینی او که گاهی همراه با فحاشی به تماشاگران نیز بود، سرانجام پای پلیس را به میان کشید.

اما این همه‌ی ماجرا نیست. حقیقت این است که موریسون نیز هم چون جاپلین و هندریکس و بعدها کوبین، مضر برای اخلاق اجتماع و مخلِ آرامش مذهبی و نظم گله‌وار و ماشینی جامعه‌ی آمریکا بود.


جیمی به‌صراحت می‌گفت که آدم‌ها باید در ابتدا خودشان قدم‌های اصلی را برای آزادی بردارند و آزادی هدیه‌ای نیست که به آن‌ها داده شود

موریسون و گروه‌اش «دِ دورز» عملاً زیرزمینی محسوب می‌شدند. جیم وجشی‌تر از آن بود که هم‌چون الویس پریسلی ترانه‌هایی سطحی بخواند و با نیکسون عکس یادگاری بگیرد.

در کنسرت‌های او جوانان دهه‌ی شصتی خشم و انزجار خود را دراعتراض به شرایط اجتماعی و سیستم بهره‌کش اقتصادی نشان می‌دادند؛ و برنامه‌هایش گاهی با درگیری‌ها و شورش‌هایی محدود همراه می‌شد. او عملا در ترانه‌هایش ضوابط اجتماعی در خانواده، مدرسه و شهر را به چالش می‌کشید.

قسمت اعظم ترانه‌های گروه «دِ دورز» را موریسون می‌نوشت و ملودی‌های پایه در آهنگ‌ها را نیز او می‌ساخت. اما این برای موریسون که تسلطی کافی به نت‌نویسی نداشت، در ابتدا کاری دشوار می‌نمود.

جیم می گفت: در ابتدا موزیک می‌آید و بعد کلماتی را پیدا می کنم تا رویشان سوار شوند. فقط این‌طوری می‌توانستم ملودی را به‌خاطر بسپارم. اغلب، ترانه را حفظ می‌کردم و ملودی را از یاد می‌بردم.

جیم موریسون در استیل‌هایی مختلف چون بلوز، راک، راک روان‌گردان، هاردراک و بالاد بیش از صد ترانه نوشت.

روی سن موریسون به عنوان یک خواننده، بازیگر و گاه پرکاشنیست ظاهر می‌شد. او پیشتر در مدرسه و کالج، تئاتر کار کرده بود و از دوستداران «آنتونین آرتو»ِ سوررئالیست بود و سینما و بازی کردن را نیز می‌شناخت.

او در واقع براساس محتوا و فضای ترانه‌ها، آن‌ها را عملاً بازی می‌کرد. واکنش منفی بخشی از مردم و نمایندگان انتظامی و قضایی دولت به تأثیر موریسون بر جوانان نشان می‌داد که او با توشه‌ای از شعر و موسیقی و تئاتر و سینما به درستی قلبی را نشانه گرفته است که نبض جامعه‌ی مصرفی و ماشینی جهان را در دست دارد.


موریسون نیز هم چون جاپلین و هندریکس و بعدها کوبین، مضر برای اخلاق اجتماع و مخلِ آرامش مذهبی و نظم گله‌وار و ماشینی جامعه‌ی آمریکا بود

او در واقع در جهت ارتباط نسل جوان با هنر در مفهوم حرفه‌ای آن،نقش یک مترجم را داشت.

او شارل بودلر، آرتو، رمبو و نیچه را از گذشته وبزرگان مکتب «بیت»، جک کِرواک، ویلیام.اس.بارو و الن گینزبرگ را برای هم نسلان‌اش به زبان خودشان روایت می‌کرد.

موریسون زبان خیل عظیمی از مردمی شد که در زیر بار فشار زندگی روزمره له می‌شدند و از بیان و وصف وضع خویش عاجز بودند.

همان شخصیت‌های درمانده‌ی رمان «در راه» اثر جک کرواک که موریسون نیز یکی از آنان بود.

متن ترانه‌ی «انتها»:

این انتهاست
دوستی بسیار زیبا

این انتهاست
تنها دوست من، انتها

برنامه‌ای از ما که روی آن کار شده، انتها
انتهایی که برای همه وجود دارد

انتهایی بدون امنیت و شگفتی
من دیگر هیچ وقت در چشمانت نگاه نمی‌کنم

می‌توانی تصور کنی چه می‌شود؟
این طوری بدون مرز و رها

نا امید از دستی بیگانه که از تو استفاده کردند
در سرزمینی ناامید

غرق شده در یک رمان... جنگلی از درد
و همه‌ی بچه‌ها دیوانه‌اند

منتظر باران تابستانی
آن‌جا در حومه‌ی شهر خطر در کمین است

در جاده‌ی پادشاهی حرکت کن عزیز
صحنه‌های عجیب و غریب در معدن طلا

جاده‌ی غرب را بگیر عزیز
بر ماری سوار شو که پیرِاست و پوست سردی دارد

غربیها بهترینند!
به این‌جا بیا، ما کار را تمام می‌کنیم

اتوبوس آبی ما را صدا می‌زند
راننده ما را کجا آوردی؟

قاتل، سپیده دم بلند شد و کفش‌هایش را پوشید
او از عتیقه‌فروشی یک «چهره» گرفت

و وارد سالن شد
او به اتاق خواب خواهرش رفت

او به طرف در رفت
و در حالی‌که سرش پایین بود گفت:

پدر! – بله پسرم
من تصمیم گرفتم که تورا بکشم

مادر! من تصمیم گرفتم
با ما بیا عزیزم، با ما امتحان کن

و در انتهای اتوبوس آبی با من ملاقات کن
یک دامن آبی بپوش

یک اتوبوس آبی
یک دامن آبی

بیا با من
تو را عذاب می‌دهد تا رهایش کنی

ولی تو هیچ‌وقت نمی‌توانی مرا دنبال کنی

لبخند آخرین و دروغی نرم
شب‌های آخری که چه‌طور می‌خواهم بمیرم

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

این جمله قابل توجهی است: او در واقع در جهت ارتباط نسل جوان با هنر در مفهوم حرفه‌ای آن،نقش یک مترجم را داشت.

نظیر چنین جمله ای در باره راجر واترز، مهم ترین فرد و تنها شاعر برجسته گروه پینک فلوید نیز گفته شده منتهی عبارت انگلیسی به کار برده شده در مورد وی، communicator of ideas بوده، به مفهوم "ارتباط دهنده ی نظرات و عقاید" یا چیزی از آن قبیل که معنی آن از "مترجم" (translator) یا احیاناً (interpreter) خیلی گسترده تر است. (کاش پیوند مطلبی را که از روی آن این ترجمه را انجام داده اید در اینجا می آوردید یا دست کم در موارد حساس مانند مورد بالا، جمله انگلیسی (یا هر زبان دیگری که این متن از آن ترجمه شده) را به آن می افزودید.

همچنین، ترجمه ای که از شعر "انتها" انجام داده اید، ترجمه خوبی است اما به اندازه کافی "رسا" نیست. نمی خواهم ارزش کار شما را پایین بیاورم اما امیدوارم این ترجمه سر دستی را از من بپذیرید:

نخست، اصل ترانه به زبان اصلی آن، یعنی انگلیسی:

This is the end, beautiful friend
This is the end, my only friend
The end of our elaborate plans
The end of ev'rything that stands
The end

No safety or surprise
The end
I'll never look into your eyes again

Can you picture what will be
So limitless and free
Desperately in need of
some strangers hand
In a desperate land

Lost in a Roman wilderness of pain
And all the children are insane
All the children are insane
Waiting for the summer rain
There's danger on the edge of town
Ride the king's highway
Weird scenes inside the goldmine
Ride the highway West baby

Ride the snake
Ride the snake
To the lake
To the lake

The ancient lake baby
The snake is long
Seven miles
Ride the snake

He's old
And his skin is cold
The west is the best
The west is the best
Get here and we'll do the rest

The blue bus is calling us
The blue bus is calling us
Driver, where you taking us?

The killer awoke before dawn
He put his boots on
He took a face from the ancient gallery
And he walked on down the hall

He went into the room where his sister lived
And then he paid a visit to his brother
And then he walked on down the hall
And he came to a door
And he looked inside
Father?
Yes son
I want to kill you
Mother, I want to.............

Come on, baby, take a chance with us
Come on, baby, take a chance with us
Come on, baby, take a chance with us
And meet me at the back of the blue bus

This is the end, beautiful friend
This is the end, my only friend
The end

It hurts to set you free
But you'll never follow me-aca

منبع ترانه بالا:

http://www.lyricsdownload.com/jim-morrison-the-end-lyrics.html

و این هم ترجمه نه چندان دقیق من از چند خط نخست این ترانه:

این آخرشه، ای دوست زیبا (خوب)
این آخرشه، ای تنها دوست من

پایان نقشه های عالی ما
پایان هر آن چیزی که پا برجاست
پایان

نه امنیتی و نه غافلگیر شدنی
پایان
دیگر هرگز در چشمان تو نخواهم نگریست

آیا می توانی تصور آنچه را بکنی
که نامحدود و آزاد
که مأیوسانه به دنبال
دستانی غریبه
در سرزمینی غریب خواهد بود؟

گم شده در برهوتی دردمند در رم (باستان)
و همگی کودکان مجنون اند
همگی کودکان مجنون
در انتظار بارانی تابستانی اند
در حاشیه شهر خطراتی هست
در بزرگراه شاهی سواری کن (بتاز)
صحنه هایی عجیب در معدن طلا (دیده می شود)
کوچولوی من، بران در بزرگراه، به سوی غرب

(احتمالاً اشاره به مهاجرت گسترده و هجوم دوباره جویندگان طلای اروپایی از شرق به غرب آمریکا، کالیفرنیا، در قرن نوزدهم، که بیشتر بر پایه یک شایعه نه چندان درست صورت گرفت که در آن بخش از آمریکا هم مرتع و آب فراوان هست و هم طلا، که عمدتاً مهاجرین اولیه برای آنکه مهاجرین جدید را از سر خود باز کنند، آنها را تشویق به آن کار کردند؛ که سرآغاز دوره "غرب وحشی" و قتل عام بیشتر و آوارگی قبایل دیگر سرخپوست نیز بود. البته امروزه کالیفرنیا، از "برکت" همین "دروغ مصلحتی" عملاً ثروتمند ترین، ورشکسته ترین، مرفه ترین، آباد ترین، پر جمعیت ترین و پر مشکل ترین ایالت آمریکا محسوب می شود که هم مورد نفرت بسیاری از آمریکایی ها است و هم بسیاری از آنان مایل به اقامت و زندگی در آن هستند! جایی که محل پدید آمدن و رشد هالیوود و کامپیوترهای مدرن امروزی است و مد و آرایش سر و صورت وشیک پوشی، به سنت بعضی از ستارگان هالیوود، در آن برای بعضی از ساکنانش خیلی مهم است...)

در اصل ترانه، همانطور که دیده می شود، گاهی بعضی از "مصرع"ها قافیه دار هم هستند.

تذکر لازم: یکی از بهترین استفاده هایی که از این ترانه شده، در شروع فیلم "اینک آخر زمان" (Apocalypse Now) اثر فرانسیس فورد کوپولا است که در باره جنگ ویتنام و شکست نهایی آمریکا در آن است. این فیلم البته در سال 1978 یا 79 پس از خروج نیروهای آمریکایی از ویتنام (در سال 1976) ساخته شده و همراه با فیلم "شکارچی گوزن" (Deer Hunter) که در همان دوران ساخته شد، تنها دو فیلم مطرح و پر خرجی هستند که تا آن موقع و با محتوای انتقادی به موضوع جنگ ویتنام می پردازند. پیش و پس از آن، اگر فیلمی مستقیماً در مورد جنگ ویتنام ساخته شده، بیشتر تبلیغاتی و در تایید جنایات جنگی آمریکایی ها بوده. یا مثل سری فیلمهای "رمبو"، به موضوعات حاشیه جنگ و مظلوم نمایی رنجرهای آمریکایی پرداخته که در نهایت همان تبلیغ در خدمت جناح راست افراطی و جنگ طلب آمریکایی است.

با سپاس

-- master muzaki ، Jan 7, 2010

بعضی آدم ها قیافه ی سکسی دارند, بعضی هیکل, بعضی شخصیت...
موریسون کاریزماتیک ترین شخصیت ممکن را داشت... سکسی ترین نگاه در میان راک استارها...
من حاضرم یک سال از عمرم برای یک شب با کسی چون او بدهم...
and this is the end

-- pinoccio ، Jan 8, 2010

به pinoccio >

ای کاش من جیم موریسون بودم! - پدر جه په تو

البته من بیش از یک روز از عمر خود را برای یک سال از چنان موقعیتی نخواهم داد حتی اگر طرف کاریزماتیک ترین شخصیت تمام تاریخ باشد! (آخه خمینی و هیتلر و حضرت محمد و کورش کبیر و اسکندر و خیلی های دیگه هم جزء کاراکترهای کاریزماتیک تاریخ محسوب میشن برای همین هم من اصلاً و اساساً با "کاریزما" یک کمی مسئله دارم!)

and this is only the beginning

:)))

-- پدر جه په تو ، Jan 8, 2010

خوب بود! :))
البته کاریزما داریم تا کاریزما!
همه ی مثالهاتو که ندیدم ولی خمینی و هیتلر کاریزمای سکسی ندارن!!
این یکی شیری ست که آدم، می‌خورد
آن یکی شیری ست، که آدم می‌خورد!!

-- pinoccio ، Jan 8, 2010

به pinoccio >

خوشحالم که عصبانی نشدید چون بعد از آنکه روی دکمه «بفرست» تقه زدم، ناگهان ترسیدم ممکن است این کامنت توهین آمیز تلقی شود که اصلاً منظور من آن نبود و شکر خدا که شما هم مفهوم اصلی را گرفتید.

من هم همه اون مثالها رو ندیدم، هیچکس ندیده؛ اما میشه در باره شون حدسهایی زد. فرضاً میشه از شرح زندگانی حضرت محمد و اینکه او هم کودکی خیلی شادی نداشته چون والدین خود را خیلی زود از دست داده بوده، نتیجه گرفت آدم moody و خاصی بوده که حتماً در نگاه و چهره اش اثر میذاشته و چون آدمی بوده که تنهایی رو هم زیاد تجربه کرده بوده، نوع علائقی که داشته با مردهای عرب دیگه تفاوت داشته (البته تا مدتی!) پس حتماً اثری که روی آدمهای دیگه، بخصوص روی زنها میذاشته خیلی متفاوت از اثری بوده که آدمهای "معمولی" روی دیگران میذارن. (کما اینکه اولین همسری هم که برای خودش انتخاب می کنه، یا چطوره بگیم که آن خانم به به خاطر درست کاری و امانت محمد به وی اطمینان و اعتماد کرده و اجازه خواستگاری از خود را به محمد می دهد، زنی است تنها، ثروتمند، احتمالاً بسیار صدمه خورده و سالها بزرگتر از محمد، و چه بسا اساس رابطه آنها بیشتر نوعی عشق مادر و فرزندی بوده که هر دو به شدت به آن نیاز داشته اند.)

حالا به بد و خوبش کار نداریم چون کاریزمای آدمهای کاریزماتیک، برای خیلی ها احساس منفی و آنتی پاتیک ایجاد می کنه. فرضاً هستند کسانی که در مورد جیم موریسون نظر شما و خیلی های دیگه مثل شما رو ندارن. به عنوان مثال، از نظر من، به عنوان یک مرد که اتفاقاً کاراکتر و کار جیم موریسون و گروه دورز برام خیلی جالب و ارزشمنده، اما تصور این که خانمهایی بتونن اون رو سکسی ببینن یک کمی سخته با اینکه کاملاً قبول دارم جیم موریسون فرد / مرد بسیار متفاوتی است از پسر همسایه من و شما و دیگران. به نظر من جیم موریسون حتی "خوش سیما" هم هست و حتماً سکسی - جه از نظر ظاهر و چه از نظر کاراکتر که شما هم می گویید هست - اما اندکی تا قسمتی هم صورت وی را "زنانه" می بینم.

البته اینها همگی نظر شخصی من هستند و به عنوان مرد خیلی پیش آمده که از خانمهایی خوشم آمده که از نظر خیلی خانمها و صد البته از نظر بسیاری از آقایان دیگر اصلاً زیبا نبوده اند، یا در مواردی، بعضی از خطوط صورتشان شاید حالتی اندکی مردانه را هم تداعی می کرده. به عنوان مثال، اغلب خانمهایی که مویشان را کوتاه و به اصطلاح "پسرانه" آرایش می کنند و مواد آرایشی چندانی هم به صورتشان نمی زنند (که چه کار بهداشتی درستی هم می کنند!) و شاید حتی لباسی ساده مثل پیراهن و شلوار به تن دارند به نظر من از بسیاری از خانمهای مو بلند و آرایشگاه رفته و خود آراسته سکسی تر و "خواستنی" تر هستند. خیلی ها، از زن و مرد، معتقدند مردی که چنین سلیقه ای دارد به احتمال زیاد گرایش همجنسگرایانه دارد، بخصوص که معمولاً زنان مو کوتاه نیز از زنان همجنسگرا هستند التبه نه همگی شان؛ در حالی که در مورد من اصلاً چنین نیست، چون، اولاً من توانایی دیدن و حتی لذت بردن و تحسین کردن زیبایی های استاندارد و "مدل مجله ای" و به اصطلاح هالیوودی را دارم و به قول معروف "کور و بی احساس" نیستم، اما در عین حال (چون کارم با استتیک و از نوع حرفه ای آن است) می توانم چهره واقعی و بدون آرایش خانمهای "مدل" را با یک نگاه و اندکی دقت به خوبی ببینم و "ضعفها"ی آن را به سرعت شناسایی کنم، پس به قول معروف گول نمی خورم! اما خانمی که آرایش نکرده، یا آرایش ساده ای دارد و با موهای بلند و دستکاری شده نمی خواهد ضعفهای صورتش را بپوشاند، و از نعمت زیبایی بی نقص یا کم نقصی هم بر خوردار است، آنگاه، به قول خارجیها: o my god چون در آن مورد است که با یک زیبایی خالص و کامل و به قول معروف بی شیله پیله روبرو هستیم که اغلب سکسی هم هست، چون "شخصیت" هم دارد.

تعریف دیگری که من به آن خیلی ایمان دارم این است: شخصیت (همانطور که شما نیز گفته اید) می تواند حتی آدم زشت روی و کج و کوله را نیز خوش رو و سکسی جلوه دهد و آدم بی شخصیت، هر چقدر هم که زیبا باشد اما مردم از او بیزار خواهند شد.

به هر حال، سخن کوتاه، مبحث "سلیقه" در اینجا خیلی مطرح و مهم است و به قول معروف، "زیبایی در دید ما است" یا همان جمله معروف از بندتو کروچه، Beauty lies in the eyes of the beholder که من فکر کنم سکسی بودن افراد هم از نظر افراد دیگر بیشتر سلیقه ای و همانطور که شما هم گفته اید، منوط به شخصیت آن آدم و "سلیقه فکری" بیننده آنها است.

برای تکمیل این حرف خود، می توانم با اطمینان بگویم اگر چه از نظر شما یا خیلی از خانمها مثل شما، فرضاً جیم موریسون سکسی است، اما به احتمال زیاد "میک جگر" از گروه "رولینگ استونز" را چندان یا اصلاً سکسی نمی انگارید در حالی که در کاریزما و سکسی بودن وی، به ویژه از نظر شخصیت تا ظاهر نیز هیچ شکی نیست. (و همچنان میک جگر هم از نظر من چندان سکسی نیست اما چاره ای به جز پذیرش نظر خانمها ندارم چون به قول قدیمی ها، علف باید به دهان بزی خوش طعم باشد!)

در آخر، خمینی را نمی توان سکسی انگاشت و شما درست می گویید، اما اولاً و حقاً، خمینی از بسیاری از آخوندهای دیگر خوش صورت تر بود، و دوماً در صلابت چهره اش نیز (دست کم از نظر هوادارانش) هیج شکی نبود، و سوماً ما خمینی را هنگامی دیدم و شناختیم که بسیار پیر بود و از دوران جوانی وی هم تصاویر زیادی در دست نیست اما مطمئناً برای بعضی از خانمهای مذهبی که شیفته شخصیت خمینی بوده اند، نوعی سکسی بودن یا کشش یا دست کم همان "جذبه" توام با احساس مبهم جنسی وجود داشته است که خب، کی جرأت دارد این بحث را با آن دسته از بانوان محترم باز کند!؟

در مورد هیتلر که احتمالاً خود شما نیز با هم هم نظر هستید: بیشتر مثل مخنث ها می ماند هر چند با تبلیغات کاری کرده بودند که حتی او هم به نظر بعضی از خانمهای دوران خود سکسی به نظر می آمد! (مادر خود من در دوران نوجوانی اش عکسهای هیتلر را در کنار تصاویر هنرپیشگان هالیوود به در و دیوار اتاقش چسبانده بوده و حتی تا مدتی در رویای عشقی و جنسی با او سیر می کرده!)

اما در مورد اسکندر و کورش می توان با اطمینان گفت که حتماً خیلی در میان جنس مخالف طرفدار داشته اند. (اولی که در میان جنس موافق هم طرفدارانی داشته!)

و نتیجه: با اطلاع از اینکه انسانهای کاریزماتیک در اطراف ما و به اشکال مختلف وجود دارند، به نظر من انسان باید خیلی با احتیاط با این موضوع برخورد کند و به قول معروف زود احساساتی نشده و خود را به راحتی "در اختیار" آن گونه آدمها نگذارد، بخصوص وقتی که آنها در مقام رهبری سیاسی و اجتماعی هستند. تجربه تاریخی اثبات کرده که متاسفانه اغلب اوقات، آدمهای کاریزماتیک دست به جنایت --آنهم از طریق هواداران خود و نه به دست خود-- زده اند! کمتر رهبر کاریزماتیکی واقعاً مثبت و مفید عمل کرده، بخصوص در دراز مدت ...

and this is only the beginning

شکر خدا که در این لحظه هیچکدام از رهبران جنبش سبز در ایران حالت کاریزماتیک از هر نوع آن را ندارند. حتی یک رهبر واحد وجود ندارد. و حتی از آن بیشتر خدا را شکر که در میان هوادارن این رهبران و "رهروان" جنبش سبز نیز کمتر حالت "مفتون بودن و شیفتگی" نسبت به این رهبران دارند و خواسته ها بیشتر منطقی است تا احساسی.

با مهر و سپاس، پدر جه په تو (که نمی توانست بچه ای از خود داشته باشد و مجبور شد پینوکیو را از چوب بتراشد و به همین خاطر هم چقدر هر دوی آنها دچار دردسر شدند!) ;)

پ ن - یک وبلاگ قابل توجه:

http://chakamehb.persianblog.ir/

-- پدر جه په تو ، Jan 9, 2010

پدر جه په تو...نکته های جالبی بود... به نظر من هم رابطه ی دو سویه ی قدرت و کاریزمای جنسی و حتا فراتر از اون, رابطه ی قدرت و زیبایی جای بحث و کار زیادی داره.
مشکلی که نوع هالیوودی زیبایی داره نبود فردیت و شخصیت نابه...
بر عکس چیزی که اندی وارهول فکر میکرد زیبایی رو نمیشه تکثیر کرد. خنده ها و خماری چشمهای مرلین مونرو در هزار و یک پورن استار بازسازی شد اما این تکثیر زیبایی خود منرو رو هم پیش پاافتاده نشون داد...
زیبایی تکثیر شد اما دیگه زیبایی نموند...
برای من (که بر خلاف تصور شما مرد و همجنسگرا هستم, مونرو جاذبه جنسی نداره اما زیباست... اما نگاه و لبخند بازسازی شده ی مونرو روی صورت پورن استار ها دهه ی نودی نه تنها برایم سکسی نیست که زیبا هم نیست و تهوع آور هم هست (آخری شاید به خاطر گرایش جنسی من باشه)
بگذریم... مقاله های من در مورد همواروتیزم رو می تونید, رو صفحه دگرباش زمانه پیدا کنید... آدم عاقل هیچ وقت مخاطب دقیق رو ول نمی کنه... خوشحال می شم نظرت رو درباره ی اونها هم بدونم... راستی به نظرم زنانگی در مردان و مردانگی در زنان چیزی از جاذبه و زیبایی افراد کم نمی کنه... حتا برای دگرجنس هاشون... نه صرفا به عنوان یک نگاه همجنسگرایانه.

-- pinoccio ، Jan 9, 2010

به pinoccio >

ببخشید اگر نتوانستم جهت گیری جنسی شما رو درست تشخیص بدم چون جمله شما در مورد گذراندن یک شب با جیم موریسون، و اینکه اگر اشتباه نکنم موریسون تنها از نظر زنان سکسی بود (هر چند اطلاعات تاریخی من در این مورد کافی نیست) این احساس را به من داد که با یک خانم روبرو هستم که چه بسا از نسل های جدیدتر است که حتی در زمان حیات و فعالیت و شهرت موریسون هنوز زاده نشده بوده است اما از طریق فیلم معروفی که در باره جیم موریسون ساخته شد و ویدیوهای تهیه شده در آن زمان، او را دوست دارند.

با نظرات شما در مورد هالیوود کاملاً موافقم مگر در معدود مواردی، حتی شاید اندکی بیش از معدود مواردی، که در لابلای commercialism یا همان "تجارت زدگی" غالب در آثار هالیوودی می توان آثار و شخصیت های "ناب" هم یافت اگر چه اصولاً تجارت زدگی از هر نوع آن و در هر زمینه ای که باشد بیشتر سعی می کند جنس بنجل به خورد مردم بدهد و به هر زحمتی که شده، با آب و رنگ و بوق و کرنا و ظاهرسازی های *مهیب* سهره رنگ شده را به جای بلبل اصل به خلق الله بفروشد. از آن بدتر البته، به نظر من، خلق الله است که با چه زحمتی پول فراوان به دست می آورد تا به جیب این سوداگران زیبایی دروغین خالی کند!

در مورد اندی وارهول زیاد با شما موافق نیستم که وی با تکثیر زیبایی، دروناً موافق بود. با شناخت نسبی که از وی دارم، وی بسیار ضد تجارت زدگی بود با آنکه با تجار و تجارت سر و کار داشت و کار تبلیغاتی هم می کرد اما رندانه، مثل خیلی از تبلیغاتچی های دیگر، پیام های انتقادی خود از سرمایه داری و تجارت زدگی را در لابلای کار تجاری خود پنهان می کرد و به قول معروف "دو دوزه" بازی می کرد. (البته نمی گویم من با این نوع "مبارزه" موافقت صد در صد دارم چون اصولاً کار مستقیم و حرف رک و راست را شخصاً ترجیح می دهم اما آن نوع از کار انتقادی هم به هر حال نوعی مبارزه است که به ویژه با در نظر گرفتن شرایط و زمان زندگی افراد قابل توجه و حتی قابل احترام است. به هر حال من خود از طرفداران پر و پا قرص هنر آوانگارد و هنرمندانی هستم که در آن زمینه آثاری از خود بر جای گذاشته اند، بخصوص اندی وارهول.)

مرلین مونروی "معصوم و مظلوم" (بله، مطمئن هستم شما هم با تأکید من بر معصومیت و مظلومیت این زن بیچاره و خیلی های دیگر مثل او توافق دارید) که فدای همان تجارت زدگی و سیاست های نمایشی رقابتی میان دمکرات ها و جمهوری خواه های آمریکا شد!

مونرو اصلاً بلوند نبود، بلکه پس از اولین جلسه ای که یک عکاس اولین عکس هایش را از وی گرفت، از او می خواهد که برای جلسه دیگر با موهای رنگ شده و بلوند به استودیو بیاید. نتیجه عکسها مورد پسند "اهل کار" واقع شده و برچسب بلوند تا لحظه مرگ این دختر جوان و بی گناه بر وی باقی ماند چون بالاخره تجارت زیبایی فروشی نیاز به هر نوع آب و رنگی دارد و در آن زمان (حتی مثل پیش از آن و همین امروز) جماعت مذکر دنیا، حتی در نژاد سفید، دچار نوعی "توهمات" (و نه "فانتزی") جنسی نسبت به زنی خوش اندام و لوند با پوست سفید و چشمهای سبز یا آبی رنگ و موی بلوند است!

حتی روایت است که مریلین مونرو زنی بود بسیار اهل مطالعه و در فاصله میان عکسبرداری یا فیلمبرداری در استودیوها اغلب کتابی به دست داشته و آن را می خوانده ... (بعد هم که برای منحرف شدن افکار عمومی از انگیزه های اصلی ترور شدن کندی، تبلیغات زیادی روی ارتباط نامشروع این دو نفر با هم شد و هنوز هم می شود!)

و بله، متاسفانه پورنوگرافی، بخصوص نوع حرفه ای و صد در صد تجاری آن، بیش از آنکه مرا به زن و رابطه جنسی علاقمند کند، مرا از آن بیزار می کند بخصوص با سوءاستفاده ای که از دختران بسیار نوجوان در این آثار می شود!

(شاید هم هدف سازندگان آن همین است؟ شاید به همین دلیل است می بینیم بسیاری از مردم با یک دوربین دستی خانگی و با هزینه آماتوری، از روابط جنسی خود فیلمبردازی کرده و آن را در اینترنت وارد می کنند؟ و معمولاً آثارشان خیلی هم طبیعی تر از کارهای حرفه ای است که بیشترشان حقاً به ابتذال کشیده و کلیشه ای شده اند!)

حتماً صفحه های شما را در زمانه بیشتر خواهم خواند (چون همیشه به آنها نگاهی می اندازم و اگر اخبار و مسایل جنبش سبز فرصتی دهد، آنها را کامل و با نگاهی به کامنتها می خوانم) و بیشتر با شما همراه خواهم بود.

با آرزوی موفقیت برای شما و همگی.

-- پدر جه په تو ، Jan 10, 2010

این پایان است ، دوست زیبا
این پایان است ، دوست من تنها
پایان استادانه درست شده از برنامه های ما
پایان هر چیزیست که می ایستد
پایان
بدون ایمنی و یا تعجب
پایان
من هرگز به نگاه چشم خود را دوباره
تصویر می تواند به شما چه خواهد بود
بنابراین بی حد و حصر و آزاد
به شدت نیاز به
برخی از دست غریبه
در یک زمین بسیار بد
گم شده در بیابان روم درد
و همه بچه ها بی عقل
همه بچه ها بی عقل
در حال انتظار برای بارش باران در تابستان
'sخطر وجود دارد در لبه شهر
مشارکت در بزرگراه پادشاه
صحنه های عجیب داخل goldmine
مشارکت در بزرگراه غرب کودک
مشارکت در مار
مشارکت در مار
به طرف دریاچه
به طرف دریاچه
کودک دریاچه باستانی
مار بسیار طولانی است
هفت مایل
مشارکت در مار
او پیر است
و پوست او سرد است
غرب بهتر است؟
غرب بهتر است؟
در اینجا می خواهیم و بقیه را
اتوبوس آبی است با ما تماس
اتوبوس آبی است با ما تماس
راننده ، که در آن شما با ما ، کدامند؟
قاتل awoke قبل از طلوع آفتاب
او قرار چکمه های خود را در
وی یکی از چهره از گالری کهن در زمان
و او در کردن سالن را پیاده میرفتیم
او به اتاق خواهر او که در آن زندگی می کردند رفت
و سپس پرداخت مراجعه به برادرش
و سپس در پایین سالن را پیاده میرفتیم
و او را به درب بود
و او نگاه در داخل
پدر؟
بله پسر
من می خواهم برای شما کشتن
مادر ، من می خواهم.............
در تاریخ آمده ، کودک ، نگاهی به فرصت با ما
در تاریخ آمده ، کودک ، نگاهی به فرصت با ما
در تاریخ آمده ، کودک ، نگاهی به فرصت با ما
و من در حد پشت اتوبوس آبی
این پایان است ، دوست زیبا
این پایان است ، دوست من تنها
پایان
لطمه می زند و آن را برای شما تنظیم رایگان
اما شما دنبال من هرگز acá


-- مرتضی سیاه بار ، Jan 10, 2010

در تاریخ 28 یدلایمخیرات 1942 فوریه لوئیس Hopkin برایان جونز به عنوان فرزند دوم پدر و مادرش را از آمدن ولز ، لوئیس جونز ، Blount و لوئیزا Béatrice جونز (Simmonds تولد یافته بود) ، به دنیا می باشد. او دو خواهر به دنیا آمد و در سال 1941 و در سن 2 سال در اواخر پاملا و باربارا ، در سال 1946 به دنیا آمد. پدر او یک مهندس هواپیما شد. مادر او خیلی از موسیقی بود ، داد و درس های پیانو. جونز همچنین از مادرش نواختن پیانو را یاد گرفت. او در حال حاضر قادر به خواندن نمرات اولیه ، بازی ساکسوفون و کلارینت ، گیتار را به عنوان هدیه به او داده شد و در سال اول بعد از منحصرا برای این ساز جدید علاقه مند. در مدرسه ، برایان تنها نمرات بالا کردم. او نوع "Sonnyboy" ، هوشمند ، جذاب و بیان ، اما از سوی دیگر او به عنوان بد اخلاق بود و در نتیجه مشکل به محاسبه شد.
یدلایمخیرات 1959 جونز آموزش در شرکت چشم پزشک در لندن آغاز شد. Cheltenham قبلا قبل از 14 آورده ساله والری Corbett سیمون اولین فرزند نامشروع او را به دنیا می باشد. به دلیل علاقه خود را که تا به حال شده است آبی برایان صرف زمان بیشتر و بیشتر در فروشگاهها ضبط و باشگاه های موسیقی ، تا او را شکست خاموش آموزشی خود را به hitchhike با دوستان از طریق اسکاندیناوی.
یدلایمخیرات 1960 برایان جونز بود پشت در Cheltenham. وی شروع به وجود و احوال شخصیه با Angeline ازدواج کرده ، دختر در همان سال وی را به دنیا می باشد. Angeline ماند با شوهرش ، برایان عاشق با پت اندروز ، و در تاریخ 22 یدلایمخیرات 1961 اکتبر یک کودک ، مارک میلادی ، متولد شد. برایان جونز به حال توسط سن 19 سال ، کودکان در حال حاضر 3 نامشروع.
در کنسرت کریس باربر در سال 1961 در Cheltenham بلوز هنرمندان سانی پسر ویلیامسون رخ داده است. با ظهور جونز در حال حاضر بیشتر از همیشه بود smitten توسط بلوز و به لندن نقل مکان کرد. وجود دارد ، او را در ماه دسامبر (1961) الکسیس Korner آموخته است. Schallplattenhören شبانه در آشپزخانه Korner جونز بازی از اسلاید گیتار Elmore جیمز در گرد و غبار جاروب من الهام گرفته. چنان مجذوب او شده ¬ تکنیک گیتار اسلاید او را در بزرگ با شور و شوق ، بنابراین او در تاریخ 24 یدلایمخیرات 1962 مارس برای اولین بار توسط الکسیس Korner در مرحله ای از باشگاه Ealing با گروه بلوز گنجانیده بازی خواسته شده بود ، در بعضی آهنگها. او خود در آن زمان علم به نام لوئیس.
درباره الکسیس Korner ملاقات برایان جونز Jagger میک و کیت ریچاردز. آن را در ژوئن سال 1962 رولینگ استونز تاسیس شده است. اولین بار برایان به خصوص برای برجسته نوازندگی خود را رهبر گروه به رسمیت شناخته شده بود.
برایان جونز بود در تاریخ 1963 - 1965 نورد آهنگ سنگ عمدتا به عنوان یک نوازنده گیتار ضبط شده -- که اغلب ، مانند من می خواهم به شما و مرد کوچک سرخ خروس ، همچنین در گیتار اسلاید -- و گوش دادن به سازدهنی ، او آمدند از یدلایمخیرات 1966 افزایش یافته به عنوان چند نوازنده در ظاهر. در خاص ، او در آلبوم پیامدها را دیدم ، بین دکمه ها و Majesties درخواست شیطانی آنها برای تنوع از تفاوت های ظریف موسیقی. برایان جونز ، در میان چیزهای دیگر انجام میشود فلوت (روبی سهشنبه ، بخوان این همه با هم ، Gomper) ، سه تار (به رنگ سیاه و سفید ، مادران کوچک یاور ، Gomper) Marimbafon (نما در دست من ، فراتر از زمان ، سنتور) ، سنتور (جین ، من انتظار) ، harpsichord (و یا آن را ترک آن ، مشارکت در کودک) ، accordion (برگرد دختر خیابان) ، kazoo ، بانجو (داغ آرام باش و گردآورنده) ، ارگ (پیچیده) ، پیانو و سازهای بادی مختلف (ساکسوفون ، ترومپت ، کلارینت) (چیزی اتفاق افتاد به من دیروز ، 'Dandelion و همچنین در آلبوم خود را با درخواست شیطانی Majesties). او همچنین در آهنگ های مختلف خدمت کرده است ، Mellotron. این جنبه های ظریف از موسیقی سازی در موسیقی رولینگ استونز نظر می رسد اما فقط تا وقتی که او عضو برایان جونز بود.
جونز شروع به زندگی خصوصی خود را ادامه داد در چارچوب معمول است. او دوست دختر لیندا لارنس باردار شد و به توسط او ساخته شده یدلایمخیرات 1964 پسر را به جهان ، دریافت که در صورت تقاضا بیان جونز 'به نام میلادی است ، که او قبلا داده بود پسرش را از رابطه خود با پت اندروز.
جونز برای شیوه زندگی او بیش از حد واقعی به شعار از جنس ، مواد مخدر و رقص راک اندرول ، که او به عنوان در 2nd شناخته شده بود تور ایالات متحده توسط سنگ نورد ، 24 اکتبر تا 15 یدلایمخیرات 1964 نوامبر جشن گرفته می شد. پس از وی ، طرفداران زن 'مرسوم ، مد روز ، مردان به اندی وارهول و تام ولف و courted توسط مطبوعات به دلیل ظاهر خیره کننده اش بود adored ترین عکس'. با این حال ، او بیش از حد drank ، دودی در گلدان و در زمان بیش از حد مواد مخدر بیش از حد بسیاری از psychotropic ، شد و به بیمارستان به دلیل خستگی عمومی پذیرفته. سنگ و مجبور بودم چند gigs بدون جونز. حوادث چنین چند بار تکرار شدند ، به طوری که اعضای گروه باقی مانده فاصله خود را بیشتر و بیشتر از او.
برایان جونز بود درد و رنج روانی را از این واقعیت است که مدیر اندرو Loog Oldham ، Jagger duo میک و کیت ریچاردز و مشارکتهای موسیقی مورد علاقه خود را نمی تواند به اندازه کافی قدردانی. بدیهی است ، با این حال ، جونز بود قادر به اجرا بر اساس ایده های ترکیبی خود را به تسلط duo آهنگساز Jagger / ریچاردز است. علاوه بر این وجود داشت مشکلات بهداشتی ناشی از آسم خود رنج می برند. استفاده از مواد مخدر او ، آیا استراحت به افزایش آسیب پذیری ، قطع ، و پارانویا شد. از کودکی او با بیماری صرع تشخیص داده شد ، که او را مجبور به انجام مداوم دارو. تعاملات از این داروها با مواد مخدر ، الکل و مواد مخدر رفت و دیگر بیماری های خطرناک نیست.
در تاریخ 14 یدلایمخیرات 1965 سپتامبر جونز در مونیخ در تاریخ معروف شد پس از حزب نشان دادن ، کار به عنوان مدل لباس و بهترین بازیگر زن آنیتا Pallenberg. زن بسیار جذاب Jagger توسط میک و کیت ریچاردز در پی بود. اما جای تعجب نیست که برایان جونز فقط موفق به بهره بیدار Pallenberg 's-- بعد از همه ، او به مذاکره درباره صلح موقت قادر بود ، نه تنها در انگلیسی بسیار کشت شده ، بلکه همچنین در آلمان است. هر دوی آنها در زیر دو سال به فریبنده ترین زوج موسیقی پاپ. یدلایمخیرات 1966 برایان و آنیتا اول را به مراکش ، سفر ، و سفر بیشتر به این کشور در شمال آفریقا باید دنبال کنید. وقتی که بین جونز و Pallenberg طور فزاینده ای به حسادت آمد ، وی به نهایتا به نام در بهار 1967 او به عنوان ناگهان او یک بار دیگر -- به گیتار تبدیل شده به همراه کیت ریچاردز بودند -- در راه را به مراکش ، کیت ریچاردز و شکست. ناگهانی ، غیر منتظره برای او کاملا جداسازی دائم از دوستش برایان جونز برای یک شوک روانی burdened که تعادل روانی خود را نیز دشوار بوده است. قبل از جدایی خود ، آنیتا Pallenberg ستاره دار در فیلم قتل و ادمکشی (توسط ولکر Schlondorff) ، که جونز نوشت : نمره فیلم است.
زمان آخرین بار در تور با سنگ و برایان جونز ، 25 شد مارس تا 17 یدلایمخیرات 1967 آوریل در اروپا. در کنسرت نهایی 17 برگزار شد یدلایمخیرات 1967 آوریل برگزار شد در ورزشگاه Panathinaikos در آتن. آخرین اجرای خود را با سنگ او یدلایمخیرات 1968 مه شده بود که جدید انیم اکسپرس کنسرت Pollwinners اینجا ، سنگ و پخش دو آهنگ ( "Jumpin' فلش جک و رضایت) ، و هنگامی که سنگ نورد 'Rock'n'Roll سیرک در دسامبر 1968 ، که در آن با این حال ، او دیگر نمی گیتار در تمام آهنگهای بازی ، اما گاهی اوقات تنها (پرکاشن).
در یدلایمخیرات 1967 ژوئن برایان جونز پرواز کرد به سان فرانسیسکو. او لحظه ای برای نرم هیپی جنبش در حال ظهور و گل قدرت و تعداد بازدید در تاریخ 15 یدلایمخیرات ژوئن 1967 ، Monterey پاپ جشنواره اعلام کرد و سپس اجرا شده توسط افسانه ای جیمی هندریکس.
با Suki Potier ، دوست دختر جدید او ، جونز فرود در 4 یدلایمخیرات 1968 ژوئیه در طنجه ، به سابقه بازیکن فلوت از Joujouka.
در یدلایمخیرات 1968 نوامبر برایان جونز مزرعه را Cotchford در Hartfield ، ساسکس ، که بود که قبلا متعلق به آلن الکساندر Milne. او از Suki Potier از هم جدا شده بودند شد و با رقصنده سوئدی آنا Wohlin.
خروج از باند و مرگ [ویرایش]
همانطور که از سال 1967 رولینگ استونز هیچ تور و طولانی ، شرایط قابل توجهی است که به پاره پاره جونز نسبت داده شد و سهام جونز 'از ضبط استودیویی بود که همیشه کمتر شده است ، سنگ ها تصمیم گرفت تا خود را از رهبر سابق خود را بی بهره کردن. میک Jagger ، کیت ریچاردز و چارلی واتس رفت 8 یدلایمخیرات 1969 ژوئن در مزرعه و Cotchford برایان با تصمیم خود را به اشتراک گذاشته. برایان جونز آن را پذیرفته و در زمان عرضه از یک بار پرداخت مجزایی از £ 100،000 (£ 20،000 هر سال ، و تا زمانی که رولینگ استونز هستند وجود دارد.) در تاریخ 9 یدلایمخیرات 1969 ژوئن انتشار در مطبوعات به چاپ رسید. به گفته وی 'در محضر استاد قدیمی' الکسیس Korner برایان برنامه های جعلی برای تنظیم کردن خود مترقی باند خود را در سبک بلوز ، او می خواست که با آنها برای تحقق ایده های موسیقی پیچیده خود را در طول. جونز به نظر میرسید به دوره نقاهت و در مناطق روستایی ساسکس.
در تاریخ 2 یدلایمخیرات 1969 ژوئیه سازنده فرانک Thorogood با دوست دختر خود را از لاوسون جانت جونز و Wohlin به دفعات مشاهده شده بود. برایان می خواست به حل و فصل اختلافات با Thorogood ظاهرا به دلیل هزینه های فوق العاده برای تغییرات Cotchford در مزرعه. آنها drank شراب و لذت می برد شام. آن را هنوز هم بسیار گرم بود پس از یک روز داغ ، حتی در هنگام شب. جونز ، Wohlin و Thorogood تصمیم به شنا laps چند در استخر شنا. Wohlin استخر پس از مدت کوتاهی ترک کرد و به جانت لاوسون را به خانه بازگشته است. حدود 10-15 دقیقه برایان جونز و فرانک Thorogood به تنهایی در استخر بودند. Thorogood و آمد به ساختمان به گرفتن سیگار ، گفت : لاوسون جانت خارج از پنجره ، که مشکل با برایان بود. آنا Wohlin زد خارج نشد و برایان جونز ، دروغ گفتن در کف استخر.
او احتمالا از حمله آسم پس از مواد مخدر و مواد مخدر فوت کرد ، به عنوان علت مرگ را ببینید ، داده شده بود ، اما مرگ و خفه نشوند. در این روز ، با این حال شایعه شده است که جونز به قتل رساندند. تئوری فیلم قتل توسط سنگسار ، که در آن کارگردان و فیلمنامه استفن Wolley ، توسط شهود ، استدلال طول می کشد ، Thorogood توسط جونز به قتل شده بود ، تأیید حمایت شده است. اعتبارات در فیلم است به ذکر است که فرانک Thorogood سال 1993 ، در بستر مرگ او را قتل از برایان جونز اعتراف کرده است. علت مرگ است 40 سال پس از مرگ ، دوباره مورد بررسی قرار توسط پلیس [1].
کنسرت رایگان توسط رولینگ استونز در 5 یدلایمخیرات 1969 ژوئیه در لندن ، هاید پارک که پیش از مرگ جونز 'برنامه ریزی شده بود ، به یادبود برایان جونز شد. در مرحله ، تصویر بزرگی از او ، میک Jagger دفعات بازدید : آدونیس از Bysshe از پرسی شلی و رولینگ استونز به پرواز صدها نفر از پروانه سفید اجازه داده شد. در این کنسرت پیش از 250،000 طرفداران آمد برای اولین بار جانشین جونز 'در سنگ ، میک تیلور ، در تاریخ با گروه زندگی می کنند.
برایان جونز در Priory جاده قبرستان ، Prestbury گلوسسترشایر انگلستان ، انگلستان به خاک سپرده شد. او مثل نوازندگان دیگر نفوذ این باشگاه اختصاص داده است 27th
کار پس از مرگ و تأثیر [ویرایش]
پس از مرگ نویسنده منتشر شد در سال 1971 ، مستند ، توسط برایان جونز در مراکش بازیکن فلوت پان (نوعی رامی از روستای Joujouka آماده : برایان جونز حاضرین لوله های پان (نوعی رامی از Joujouka.
انگلیسی گروه روانی تلویزیون منتشر شده در سال 1985 این ترانه را Godstar برایان جونز که به اختصاص داده شده است و باید بخشی از فیلم بی عرضه به نام Godstar درباره برایان جونز.
در ترانه "Tightrope مشارکت در" ظاهر شد در سال 1971 درب های آلبوم "صداهای دیگر" ساخته شده است اشاره به برایان جونز (این ترانه در واقع امر در اواخر frontman جیم موریسون).
آلمانی بازیگر بن بکر و خواننده ترانه سرا اولین آلبوم خود را در یک آهنگ با عنوان برایان جونز منتشر شد.
ژاپنی Pizzicato پنج گروه برایان جونز اختصاصی آهنگ یا ویدیو : Pizzicato پنج : شیرین Revue روح (بخش دوم) "
فیلم را در باره برایان جونز در سال 2005 تحت عنوان سنگسار (کارگردان : استفان Woolley) منتشر شد.
در مارس 2007 این آهنگ روح آمد برایان جونز از گروه فراتر از بدرد خوردن
در حال جستجو برای پیدا کردن موسیقی از توسعه رولینگ استونز ، باید گفت که بسیاری از آهنگ ها است که در زمان برایان جونز ساخته شد بودند ، توسط احساس خاص و تنظیم خلاق است که علامت گذاری شده و تا به این مرحله ، تاثیر قطعی و مسلم در اهمیت رولینگ استونز در موسیقی پاپ

-- مرتضی س ، Jan 10, 2010

آقای مرتضی س گرامی، لطفاً بار دیگر که از مترجم اتوماتیک online بهره جویی می فرمایید، قدری زحمت کشیده دست کم آن را ویرایش مختصری هم که شده بفرمایید!

ماشاءاله حجم مطلب هم که زیاد است و به خوبی نشان می دهد حتی آن را نخوانده اید و تنها با کپی و چسباندن برای زمانه فرستاده اید.

دست مریزاد!

از زمانه تعجب است که وقتی یادداشت های توهین آمیز را هرز محسوب می کند، کار خوبی هم می کند، چطور به چنین "آثار ادبی" نیز اجازه انتشار می دهد؟

همچنین، و باز هم به همین آقای مرتضی س(یاه بار، یا سیاه باز؟) عزیز، اگر قرار بود بشود حتی ترانه های نه چندان پیچیده ای همچون کارهای جیمز موریسون را به کمک "مترجم روباتیک" اینترنتی ترجمه کرد، آنوقت دیگر نیازی به "انسان مترجم" نبود که بنشیند دست کم یکی دو دقیقه در مورد هر جمله فکر کند و سعی کند مفهوم مورد نظر را برساند حتی اگر نتواند "شاهکار" ادبی بیافریند! برای "رساندن مفهوم مورد نظر" هم تنها دانش زبان و استعداد یا مهارت در ترجمه کافی نیست بلکه باید نسبت به موضوع مورد نظر نیز دانسته های کافی داشت.

به هر حال دست شما درد نکند، زحمت کشیدید، منتهی، همانطور که سالها پیش رسم بود در عروسی های ایرانی موقع هدیه دادن به عروس و داماد، مهمان ها می خواندند:


حالا زحمت کشیدین
پس چرا کم کشیدین!؟

-- مترجم ، Jan 10, 2010

البته آقای مترجم شما هم که ترجمه کردید نمیدانم چرا منبع ترجمه را ننوشتید این کار درستی نیست بخصوص از شما آفای هنرمند بعید است. بعد هم برای ترجمه یک بیوگرافی ساده نیازی نیست که سر هر جمله 2 دقیقه فکر شود. در هر حال در آینده ی نزدیک این تکنولوژی جای خیلی چیزها را خواهد گرفت. منهم از این رسانه ها تعجب می کنم با این کارهای سطح پایین. هر چند که ترجمه ی شما هم از سطح بالایی برخوردار نیست.

-- اعظم ، Jan 15, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)