خانه > آهنگ زمانه > استادان موسیقی > از «مهتاب» تا «چشمان سیاه» | |||
از «مهتاب» تا «چشمان سیاه»کیوان ایزدمهرپس از ترانهسرایان بنام و مشهوری مانند: شیدا، عارف قزوینی، بهار و رهی معیری که متعلق به دوره اول ترانهسرایی در ایران که به نوعی با انقلاب مشروطیت شروع شده بود هستند، نوبت به تغییر در مضامین و نحوه ترانهسرایی رسید. نسل دوم ترانه سرایان از حدود اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ خورشیدی کارشان را آغاز کردند و باعث ساخته شدن بسیاری از آثار جاوید و زیبای موسیقی ایرانی شدند. ترانهسرایانی مانند: نواب صفا، معینی کرمانشاهی، بیژن ترقی، تورج نگهبان، پرویز وکیلی و ناصر رستگارنژاد.
ناصر رستگارنژاد، متولد سوم اردیبهشت ۱۳۱۸ در شهر رشت است. موسیقی را از سالهای کودکی آغاز میکند و آن را از ۱۴ سالگی نزد کریم سرخوش و پس از او نزد پسرش ابراهیم سرخوش یاد میگیرد. در ۱۷ سالگی اولین ترانه خود را برای احمد ابراهیمی از خوانندگان آن زمان رادیو میسازد. پس از آن با تشویق استادش آهنگ «شبهای میگون» را برای خانم غزال (لیلی قوانلو) ساخت. سپس به ساخت ترانههای بیشتری در رادیو نیرو هوایی و رادیو ایران ادامه داد و عضو شورای نویسندگان رادیو ایران شد. او طی مدت نسبتاً کوتاه فعالیت هنری خود در حدود ۳۸۰ ترانه تصنیف کرد که توسط بسیاری از خوانندگان مشهور آن دوران مانند: ویگن، پوران، دلکش، الهه، جبلی، مهرپویا، شمس و... اجرا شد.
مهتاب، مونس عاشقاناستاد رستگارنژاد داستان ساخته شدن ترانه «مهتاب» را چنین بیان میکند. «شبی با یکی از دوستان، آذر فیروزی قصد سفر به رامسر در شمال را داشتیم. حدود هفت و هشت شب بود. قبل از عزیمت، گفتیم سری به این کافهی باغ شمیران بزنیم. اغلب این کار را میکردیم. آنچا دیدم جوان خوش صورت و بلند قدی دارد ترانه «مرا ببوس» گلنراقی را که آن روزها بسیار همهگیر شده بود میخواند.» او اوامه میدهد: «از صدای او خیلی خوشم آمد و از او خواستم بعد برنامه پیش ما بیاید. ناماش ویگن بود و وقتی فهمید که من ترانهسرا هستم از من خواست ترانهای برای او هم بسازم. قبول کردم.» استاد میگوید: «آن شب بعد از ویگن یک خانم اهل اسپانیا ترانه بسیار زیبایی به زبان اسپانیایی به نام «مهتاب» خواند که مورد توجه همه قرار گرفت. بعد از اجرای ترانه از آن خانم خواستم که آهنگ را برای من زمزمه کند تا نتش را بنویسم. او خواند و من نوشتم و بعد که تمام شد، آمدم از ویگن خداحافظی کنم که راه بیفتیم به طرف شمال. ویگن گفت: من هم با شما می آیم. راه افتادیم و ساعت دو و سه صبح رسیدیم به رامسر» در ادامه بیان میکند: «سپس به اتفاق ویگن به کنار دریا رفتیم. اتفاقاً آن شب مهتاب زیبایی هم در آسمان بود. تا صبح بیدار بودم و شعر این ترانه را ساختم. صبح وقتی آن را به ویگن نشان دادم بسیار خوشاش آمد.» استاد درمورد ضبط آهنگ میگوید: «به تهران آمدیم و به کمک دایی ویگن، نیکول الوندی که نوازنده درام و ارکستر هتل فردوسی بود این آهنگ را ضبط کردیم. آهنگ را با خودم به رادیو بردم و پس از تصویب شورای نویسندگان قرار شد برای اولین بار صدای ویگن از رادیو پخش شود.» سپس ادامه میدهد: «برخلاف انتظار ترانه از رادیو پخش نشد. وقتی پیگیر شدم متوجه شدم یکی از نمایندگان ساواک بهخاطر آنکه کارو، برادر ویگن تمایلات چپی دارد از پخش آن جلوگیری میکند. سرانجام با دخالت معینیان رییس رادیو ترانه پخش میشود و باعث شهرت همهگیر و شناخته شدن ویگن میشود.» مدتی بعد میثاقیان از رستگارنژاد دعوت میکند تا برای فیلم «شبنشینی در جهنم» چند ترانه بسازد. او این کار را قبول میکند و ترانهها با صدای دلکش که به جای روفیا آواز میخواند، اجرا میشود. در ترانهای که قرار بوده به صورت دوئت (دو صدایی) اجرا شود. رستگارنژاد ویگن را به دلکش معرفی میکند تا ترانه «با هم کنج تنهایی» را با هم اجرا کنند. این آشنایی باعث میشود تا چند ترانه مشهور و ماندنی رستگارنژاد به صورت دوصدایی با اجرای ویگن و دلکش اجرا شود. ترانههایی مانند «جان تو جان او».
ترانههای پوراناستاد رستگارنژاد دوست صمیمی مرحوم پوران و همسر اول او عباس شاپوری، آهنگساز و سازنده چند ترانه مشهور مانند «دختر صحرا نیلوفر» بود و به واسطه همین دوستی چندین ترانه مشهور پوران از ساختههای او است. ترانههایی مانند: «خزر»، «طلیعه»، «رقیب»، «افسونگر» «شانه» و «شب بود، بیابان بود». استاد داستان چگونگی ساخته شدن ترانه «شانه» و «شب بود، بیابان بود» را اینچنین تعریف میکند: «پوران و عباس شاپوری مسافرتی به مصر و لبنان داشتند. در آن روزگار من علاقه فراوانی به «فیروس» خواننده عرب داشتم. از آنها خواستم تا چند صفحه از کارهای او را برای من بیاورند. برای یکی از این آهنگها به نام بنت شلبیه شعری ساختم و ترانه ابتدا توسط پوران و بعدها به صورت دوئت با ویگن اجرا شد.» معمولاً ترانهها به چهار گروه تقسیم میشود: میهنی، عاشقانه، تصویری و اجتماعی. آهنگهای استاد رستگارنژاد معمولاً در رده تصویری جا دارد. اکثر ترانههای او تجسمی و تصویری است و به راحتی میتوان آنها را مجسم کرد. یکی از بارزترین مثالها برای اینگونه آهنگها ترانه «شب بود، بیابان بود» است که از ترانههای مشهور آن روزگار بود و استقبال زیادی از آن شد. او درمورد حال و هوای سروده شدن این ترانه چنین میگوید: «شبی با خانمی در بیرون از شهر بودیم و باران سختی میبارید. کتم را از تن در آوردم و او را که احساس سرما میکرد پوشاندم.» او ادامه میدهد: «حالتی که آن شب بر ما گذشت باعث ساخته شدن این ترانه شد که با صدای پوران اجرا شد و بعدها فریدون فرخزاد ـ بدون اجازه من ـ آن را بازخوانی کرد.»
مهاجرت به آمریکادر اوایل دهه ۶۰ میلادی فستیوال موسیقی ملل در ایران و در تالار رودکی برگزار شد. از جمله مدعوین، پرفسور هنری کاول، رییس بخش موسیقی دانشگاه کلمبیا بود. ناصر رستگارنژاد بهخاطر آشنایی با زبان انگلیسی عهدهدار میزبانی او میشود. هنری کاول شیفته کارهای رستگارنژاد و اطلاعات او در زمینه موسیقی میشود. از او درخواست میکند تا برای تدریس و سخنرانی به آمریکا بیاید. مدتی بعد استاد به علت درگیری با یکی از مقامات آن روزگار جلای وطن میکند و به اتریش و نزد لوریس چکناوریان میآید. پس از آن در دسامبر سال ۶۳ به آمریکا و دانشگاه کلمبیا آمده و برای مدت شش ماه میهمان آن دانشگاه بوده است. او کنسرتی نیز در کارنگیهال نیویورک اجرا کرد که بلافاصله از طرف محمود فروغی، سفیر وقت ایران در آمریکا مورد قدردانی قرار میگیرد و روزنامه نیویورکتایمز نیز با انتشار مطلبی از وی تمجید میکند. استاد رستگارنژاد از آن تاریخ تاکنون ساکن آمریکا است و طی این مدت در دانشگاههای کلمبیا، نیویورک و پرینستون به تدریس ادبیات و موسیقی ایرانی اشتغال داشته است و تقدیرنامههای زیادی از دانشگاهها و روزنامهها و مجلات معتبر دریافت داشته است. محبوبترین ترانه، به خاطر تواز ناصر رستگارنژاد درمورد محبوبترین ترانهای که ساخته میپرسیم او ترانه «به خاطر تو» با صدای ویگن را نام میبرد و میگوید: «آن را در یک بعد از ظهر روز تعطیل که به اتفاق ویگن به منزل دوست او رفتم در بالکن منزلی در خیابان لالهزار در کمتر از ۲۰ دقیقه ساختم و به ویگن دادم و او شیفته این آهنگ شد.» استاد این آهنگ را بهترین آهنگ خود میداند.
این روزهااستاد این ایام روزهای آرامی را در شهر کوچکی در شمال کالیفرنیا میگذراند. پس از مهاجرتاش با آنکه بارها از او خواسته شده و به او اصرار کردند دیگر آهنگ نساخته است. بهجز آلبومی به نام «چشمان سیاه» که آن را به علت خواهش یک دوست قدیمی ساخت و از دنیای موسیقی کناره گرفت. بگذریم که دل خوشی هم از ترانهسراییهای جدید ندارد. او بسیاری از ترانههای جدید را مبتذل و بیمحتوا میداند. او این روزها بیشتر وقتاش را صرف کلاسها و جلسات تفسیر شعر بزرگان ادبیات ایران میکند. سرانجام اینکه استاد ناصر رستگارنژاد علاوه بر آنکه پنجه چیره در نواختن سنتور دارد، غزلهای زیبایی نیز میسراید و با نام «رستی» تخلص میکند. از جمله شعری که در جواب شعر زیبای سیمین بهبهانی درباره صفحه قدیمی گرامافون سرود و باعث شد خانم بهبهانی در جواباش بگوید: «... شعرت را خواندم و حیرت کردم که چرا با این قدرت و با این ذوق سرشار آنقدر کم کار میکنی و کم منتشر میکنی...» مطلب را با چند بیت از همان شعر به پایان میبریم و برای این استاد عزیز آرزوی طول عمر و سعادت میکنیم.
|
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ممنون از این مطلب خوب و خواندنی و خاطره انگیز
-- محسن ، Oct 1, 2008سلام. متشکرم از اطلاعات عالی که دادید کارتان فوفالعاده بود من صفحه گرام بیشتر این خواننده ها را دارم و آنها را می ستایم. روحشان شاد شاد...
-- علی ، Oct 29, 2008