خانه > آهنگ زمانه > موسیقی ایرانی > «شاهنامه، در حد آثار شکسپیر است» | |||
«شاهنامه، در حد آثار شکسپیر است»محمد تاجدولتیتابستان امسال دو واقعهی بزرگ فرهنگی هنری ایرانی در شهر تورنتو برگزار خواهد شد که انتظار میرود توجه بسیاری را به خود جلب کند. فستیوال «تیرگان» که در تاریخ ۱۷ تا ۲۰ ماه ژوییه و چند روزی پس از آن، همایش دوسالانهی انجمن جهانی مطالعات ایرانشناسی که از ۲۹ ژوییه تا دوم اوت برگزار خواهد شد. در حاشیهی همایش دوسالانهی انجمن جهانی مطالعات ایرانشناسی، امسال واقعهی دیگری اتفاق میافتد که برگزاری کنسرت هزارهی شاهنامه است. در این کنسرت بیسابقه، یک اثر موسیقی کلاسیک غربی و الهامگرفته از داستانهای شاهنامه، به نام «سهگانهی پارسی» همراه با نقالی و پردهخوانی یکی از پیشکسوتان نقالی ایران، با اجرای ارکستر سمفونی تورنتو به صحنه میرود که سازندهی این اثر کلاسیک بهزاد رنجبران موسیقیدان ایرانی مقیم آمریکاست. با بهزاد رنجبران در دیدار یکروزهاش از تورنتو گفتوگو کردم. نخست از او میپرسم، چه طور شاهنامهی فردوسی، الهامبخش وی در ساختن اثری در موسیقی غربی برای ارکستر سمفونی شد؟
شاهنامهی فردوسی نه تنها از جنبهی تاریخی، بلکه از جنبهی دراماتیکاش هم مد نظر من بوده است. تنوع داستانها و همچنین شخصیت واقعی افراد اصلی در شاهنامه هر کسی را جلب کرده است و نقاشان و همچنین شاعران مختلف از آن الهام گرفتهاند. در سنین نوجوانی این داستانها آن قدر روی من تأثیر عمیقی گذاشته بود که علاقهمند بودم بهعنوان آهنگساز، قطعاتی در این مورد بنویسم. منتها در سن ۱۱- ۱۰سالگی امکاناتی نداشتم و میباید سالها صبر میکردم. این پروژه حدود بیست سال پیش شروع شد و سال ۲۰۰۰، سومین قطعهی این «سهگانه پارسی» تمام شد. در حقیقت از یک زبان بینالمللی که موسیقی کلاسیک باشد من استفاده کردم که این گنجینهی ملی خودمان را در ارتباط با عرصهی جهانی بگذارم.
من فکر میکنم شاهنامه نه فقط متعلق به ایرانیان، بلکه متعلق به تمام دنیاست و باید هرچه بیشتر بتوانیم آن را جهانیتر کنیم، چون شخصیتهای داستان، شخصیتهایی انسانی هستند که در هر جایی میتوانند وجود داشته باشند. این شخصیت ها در شاهنامه اسمهای ایرانی دارند، ولی خصوصیات انسانیشان مشترک با همه جای دنیاست. نکتهی دوم این است که شاهنامه یک منبع مهم الهامبخش برای من بهعنوان یک آهنگساز است. من ترجیح میدهم از اسطورههای ایرانی الهام بگیرم تا از اسطورههای آمریکای جنوبی که برایم بیگانه است. البته اگر در اسطوره های غیرایرانی موضوع، دراماتیک جالبی باشد، برایم جذاب است، ولی جذابیت اسطورههای ایرانی برای من خیلی طبیعیست. البته باید بگویم که موسیقی زبان بینالمللیست، منتها شیوهی بیان ورنگآمیزی «سه گانه پارسی» و یکسری از ملودیهایش، رنگآمیزی ایرانی دارد. ولی من قصد هارمونیزه کردن ملودی یا ترانههای محلی و یا دستگاههای ایرانی را در این راستا نداشتم، و این «سهگانه پارسی» در حقیقت فضای دراماتیک شاهنامه را از نظر من حفظ میکند. کسانی که در اجراهای مختلفی که در گوشه و کنار دنیا داشتید «سهگانه پارسی» را شنیدهاند، عکسالعملشان چه بوده؟ آیا فکر میکنید توانستهاید از طریق «سهگانه پارسی» هدفی را که داشتید به شنوندگانتان منتقل کنید یا نه؟ اتفاقاً وقتی سیدی «سهگانه پارسی» درآمد، یکی از منتقدین بزرگ آمریکا در مقالهاش نوشت که حماسهی بزرگ ملی ایران ازطریق این سیدی به ما معرفی شده است. و این برای من یک لوح افتخار بود که از طریق این موسیقی، افرادی با حماسههای ملی ایران آشنا میشوند. البته باز تاکید میکنم که من از جنبهی دراماتیک به این داستانها نگاه میکنم و در آن حالت ملیگرایی افراطی نمیبینم. چون احساس میکنم این گنجینه متعلق به همهی دنیاست. همهی انسانها هرچقدر بیشتر شاهنامه را بخوانند، مثل همهی ما ایرانیان لذت خواهند برد و مانند شکسپیر یا ایلیاد، شاهنامه نیز باید متعلق به همهی جامعهی بشری باشد. معمولاً مردم با آثار ادبی کلاسیک از روی متن و کتاب آشنا هستند، و بعد اگر نوعی موسیقی در رابطه با آن آثار ساخته شده باشد، بیشتر با آن آشنا میشوند و موسیقی در واقع تکمیلکننده است. برای غربیها ظاهراً در مورد «سهگانه پارسی» شما باید برعکس باشد. یعنی شاید بسیاری اصلاً با شاهنامه آشنا نیستند، اما موسیقی و اثر کلاسیک شما را میشنوند. این رابطهی برعکس را آیا متوجه شدهاید و موردی برایتان بهوجود آمده است یا نه؟ در دورهای در دههی ۶۰-۱۹۵۰، شاهنامه رواج وسیعی بین آکادمسینها داشت، ولی در این میان وقفهای افتاد. اما الان به خاطر هزاره اختتام شاهنامه، یک فرصت طلایی پیش آمده که همهی ایرانیان باید هر نوع امکانی که دارند، در جهت معرفی شاهنامه بهکار ببرند. به خاطر جنبهی ملیگرایی روی آن تکیه نمیکنم، بلکه به خاطر جهانیبودنش تکیه میکنم که این اثر متعلق به تمام دنیاست و اگر موسیقی من بتواند یک قدم نیز در این راه بردارد، من خیلی خوشحال هستم و برای من یک افتخار است. البته من قطعات دیگری دارم که قطعات مفصلیست، ولی این سه گانه برای من ارزش زیادی دارد. چون برمیگردد به آن احساسات شخصی و آن غرور ملی که دارم و میخواهم آن را با همهی دنیا شریک بشوم. در لیست آثارتان، چندتا اثر هم دارید که با الهام ازادبیات معاصر ایران، مثل اشعار نیمایوشیج، شاملو و اخوان ثالث ساختهاید. ادبیات معاصر ایران چقدر به شما الهام میدهد؟ این زمینهایست که بیشتر میخواهم کار بکنم. علاقمند هستم همکاری بیشتری با شاعران معاصر یا قرن بیستم ایران داشته باشم. روی اشعار شاعرانی که کار کردهام، یکی رباعیات عمر خیام بوده که قطعاتی با عنوان «آوازهای ابدیت» برای سوپرانو و ارکستر نوشتم یا قطعاتی که روی آثار مولوی است. سه قطعه هم که اخیراً ساختهام، مجموعهای کوچک است که ملهم از شیراز، اصفهان و دیگری هم از باغ فین کاشان است. بهخصوص باغ فین کاشان که در حقیقت مرثیهای برای امیرکبیر است. چون همانطور که میدانیم، امیرکبیر مرد بزرگ تاریخ ایران در حمام فین به قتل رسید و این قطعه نه تنها زیبایی این باغ را توصیف میکند، بلکه حزنی را بیان میکند که به آدم از سفرش به این باغ دست میدهد.
در واقع این احساس شخصی من است که یک حالت مرثیه برای امیر کبیر است. بههرحال همهی اینها برای من جنبههای خیلی شخصی دارند. شما از سنین نوجوانی برای ادامهی تحصیلاتتان، به خارج از کشور آمدید. بیشتر سالهای عمرتان را از سن هجده نوزده سالگی در خارج از کشور گذراندید یا داخل ایران؟ من هجده سالگی آمدم خارج و فقط در طی سی و پنج سال اخیر دو سه بار رفتم ایران. ولی حال و هوای ایران هنوز در ذهن من، خیلی خیلی تازه است. واقعیتاش این است که وقتی از آدمها میپرسند که شما مال کجا هستید، یعنی کجا بهدنیا آمدید و کجا بزرگ شدید، مهم این نیست که کجا زندگی میکنید، چون آنقدر ممکن است تاثیربخش نباشد. ولی محیط زندگی در سنین اولیه، حداقل برای من و برای خیلیها، بسیار اهمیت داشته است. یکی از قطعاتی که سه هفته پیش در آتلانتا اجرا شد، یک کنسرت پیانو بود که ارکستر سمفونیک آتلانتا سفارش داده بود. برای این کنسرت مدنظرم ساز «درازنای» بود که در تخت جمشید وقتی شخصیتهای بزرگ میآمدند، با ساز «درازنای» ورود این پادشاهان را اعلام میکردند و همچنین در تعزیه از این «درازنای» استفاده میشده است. من با الهام از این دو بخش، تخت جمشید و تعزیه، از این ساز و همچنین ساز دف در این کنسرت پیانو استفاده کردم. در واقع سعی میکنم اجزای موسیقی و فرهنگ ایران را در زبان خودم بگنجانم. فکر میکنید اگر ادبیات کلاسیک یا ادبیات معاصر ایران، به زبانهای غیرایرانی ترجمه شده بود، شما را راحتتر به هدفتان میرساند؟ یعنی مردم نخست با متون ادبی آشنا بودند، و بعد با موسیقی و اثر شما آشنا میشدند و یا این وضعیتی که الان وجود دارد، کار شما را سختتر نمیکند و میتوانید آن حس و هدفی را که دارید به مخاطب خودتان منتقل کنید؟ راستش آرزوی من است که یکروزی شاهنامه، مانند شکسپیر، جزو دروس درسی همهی دنیا قرار بگیرد. یعنی شاهنامه در حد ادبی شکسپیر است. منتها موسیقی بهخصوص بهخاطر وسایل ارتباط جمعی وسیعی که موجود است، یک ارتباطِ بلافاصله ایجاد میکند که برای شعر مهیا نیست، چون اولاً شعر کلاسیک برای خود ایرانیها هم آسان نیست و اگر از آنها بپرسید، شاید خیلیهاشان شاهنامه را نخوانده و یا آشنا نباشند. ولی به طور کلی ما ابیاتش را حفظ کردهایم و میتوانیم بیانش کنیم و میدانیم که شاهنامه در مورد چیست. من خودم همیشه یک نکته یادم میآید که برایم خیلی باارزش بود. یکبار وقتی قطعهی «هفتخوان رستم» در کالیفرنیا اجرا شد، بعد از برنامه وقتی داشتم مصاحبهی رادیویی میکردم، یک آقایی روی خط آمد و گفت امشب وقتی من برنامهی هفتخوان را با ارکستر سمفونیک شنیدم، آنقدر به من غرور ملی دست داد که میخواهم بروم شاهنامه را بردارم و بخوانم و همچنین میخواهم این شاهنامه را برای دخترم هم بخوانم و با آن آشنایش کنم. در حقیقت این زمینهای ایجاد میکند که بازگشتی به فرهنگ خودمان داشته باشیم. |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
عنوانی که برای این نوشته انتخاب کردید به واقع عصبانیم کرد اما خوب وقتی مصاحبه رو خوندم دیدم از حیث جهانشمولی فردوسی را با شکسپیر مقایسه کردید والا از نظر جان کلام و صورت و طنین و هنر برغم تأخر زمانی شکسپیر هرگز به حضرت فردوسی نزدیک هم نخواهد شد.
-- عرفان ، Jun 23, 2008عظمت شاهنامه به مراتب بیشتر از آثار شکسپیر است. شاهنامه چکیده هزاران سال اسطوره و تاریخ و هنر ادبی گستره بزرگی از اقوام ایرانی از سکائیان گرفته تا پارسیان است که نسل به نسل غنیتر شده و با ترجمهای کاملاً منظوم و موزون به فارسی زمان ما رسیده در حالی که آثار شکسپیر کاری یکنفره است که توازن و تنوع شاهنامه نیز در آن دیده نمیشود. از آنجا که در حوزه زبان انگلیسی آن زمان اثر برحسته کم بوده آثار این نویسنده بسیار به چشم آمده، ولی اینکه بخواهیم عظمت اسطوره ملی آریائیان را در حد آثار نوشتاری آن یک نفر انگلیسی تنزل بدهیم به نظر من کار درستی نیست.
-- فرزان ، Jun 23, 2008شاهنامه را هميشه با اديسه و ايلياد مقايسه كردهاند، وجه دراماتيك شاهنامه هم، مقدم بر شكسپير است. از يك كوشندهي موسيقي البته انتظار زيادي نبايد داشت، ملا نقطي هم نباشيم. شكسپير مفاهيم ابدي عشق/ رنج/ حسرت/ بدي/ و ... را بيان ميكند، اما شاهنامه، ارزشهاي ابدي تاريخ يك ملت را در خود دارد. براي همين شكسپير را در همهي جهان تدريس ميكنند، اما گسترش شاهنامه در سراسر جهان، به معناي توفق ارزشهاي تاريخي يك ملت بر ساير ملل است. براي همين چنين آرزويي محال است، ميتوان انتظار داشت جلالالدين بلخي روزي در همهي دانشگاههاي جهان تدريس شود، ولي شاهنامه نه.
-- الف. الف ، Jun 24, 2008شاهنامه به هیچ عنوان با آثار شکسپیر قابل مقایسه نیست، حداقل مطالعهای در این زمینه انجام دهید بعد تیتر انتخاب کنید.
روزنامهنگار
----------------------------------
-- neda ، Jun 25, 2008زمانه: دوست گرامی
تیتر انتخابشده برای این متن، نقل قول مستقیمی از مصاحبهشونده است و میبینید که در گیومه قرار گرفته تا مشخص شود که این یک نقل قول است. به این معنا که نظر گویندهی آن است و صحت و سقم آن هم بر عهدهی ایشان است.
شاید تمامی آثار شکسپیر در حد یکی از مصرع های شاهنامه نرسد
-- بدون نام ، Jun 25, 2008Man fekr mikonam sathe farhanghiye va Shekspear va Ferduosi ghabeke moqayese nist cion bayad sharghi va gharbi boodane in do ra dar nazar beghirim.
-- reza ، Jun 25, 2008Be har hal, aghar ma farsha imperatoriye anglosassonha ra dar asr talaiye derekhsheshe farhanghiye bashariat ra dashtima, alaan Ferduosi ra dar madares va daneshghahaye donya tadris mikardan.
آنقدر متعصب و ناسیونالیست و برتری طلب هستید که نمی توانید درک کنید که وجود عناصری دراماتیک در شاهنامه هرگز نمی تواند آن را با متنهای دراماتیک و نمایشی شکسپیر یکسر کند. من ایرانی مخلص شکسپیری هستم که حتا در بودنش شک کرده اند. انگلیسی بوده یا نبوده مهم نیست. و فردوسی هم هرگز نمی تواند جای او را پر کنید. حالا بروید سینه زنی کنید که ما چنین بودیم و چنان. همین برخوردها نشان می دهد که چقدر انسانی دارید فکر می کنید!!!
-- بدون نام ، Jun 25, 2008این چه عنوانی است که برای این مطلب انتخاب کرده اید .اشاهنامه از لحاظ ساختاری و محتوا با آثار شکسپیر کاملا متفاوت است.آثار شکسپیر هرگز به پای شاهنامه نمیرسد. شما رستم و سهراب یا داستان سیاوش را با شاه لیر مقایسه کنید شاه لیر بیشتر شبیه سناریو سریال های مامان بزرگ پسند صدا وسیما است.
-- رضا ، Jun 26, 2008شاهنامه آنچنان دارای دید نژاد پرستانه هم نیست ،مثلا در داستان سیاوش او از دست پدرش به افراسیاب شاه توران پناه می برد با دختر او ازدواج میکند و فرزند دار می شود و ولیعهد کیکاووس شاه و سیاوش ایرانی نژاد ،نیمه ایرانی نیمه تورانی می شود. آدمهای بد ایرانی هم در شاهنامه کم نیستند فرضا شغاد برادر خود رستم .