خانه > آهنگ زمانه > موسیقی ایرانی > موسیقی آذری: مقامهایی که به دارالالحان رفتند | |||
موسیقی آذری: مقامهایی که به دارالالحان رفتندفرج بالافکن، علیاصغر رمضانپور
بخش اول شهر« شوشا» در جنوب کوهستان قفقاز، در منطقه قرهباغ و درکشور آذربایجان کنونی، در نیمه قرن نوزدهم شهر موسیقی آذری بود. در آن زمان اگر تفلیس، پایتخت فرهنگی قفقاز محسوب میشد، شهر شوشا را میشد پایتخت موسیقی مقامی دانست. این شهر و روستاهای اطراف آن زادگاه یا خاستگاه موسیقیدانان و نوازندگان و خوانندگان بزرگی بود و طبیعت سحرانگیز و مجالس موسیقی پررونق آن بسیاری را به ویژه در تابستان از اروپا، روسیه و شهرهای دیگر منطقه قفقاز و آذربایجان به این شهر می کشاند. بیشتر گروههای عاشیقها و تارنوازان آذری مانند «نجفقلی» که در سراسر قفقاز سرشناس بود، مرتباً به شوشا رفت وآمد میکردند وکنسرتها و مجالس ادبی و موسیقایی آن شاعران پارسیگو و آذریسرا را در کنار نوازندگان و خوانندگان و رقصندگان قرار میداد. «مجلس فراموشان» که «میر حسن نواب»، مدیر نخستین مدرسه موسیقی شوشا آن را درفاصله سال های ۱۸۷۲ تا ۱۹۱۰ اداره میکرد و یا «مجلس انس» در فاصله سالهای ۶۴۱۸ تا ۱۸۹۷ که شاعر برجسته «خورشید بانو ناتوان» در آن حاضر میشد از جمله این مجالس بودند. در این انجمنها در میان شاعران، خاقانی، نظامی گنجوی، نسیمی و فضولی بیش از همه مورد توجه بودند و شرح این شاعران از مقامات موسیقی نیز همواره مورد توجه نوازندگان و موسیقی دانان آذری بود. شهرهای دیگر هم دارای انجمنهایی بودند که مرکز ارتباط و تجمع موسیقیدانان بود. «بیت الصفا» و «انجمن موسیقی محمد آقا» در شوماخی، «مجمع الشعرا» در باکو (باکی آن زمان) «دیوان حکمت» در گنجه، «انجمن الشعرا» در اردوباد و «انجمن فصحا» در لنکران از این جملهاند. در این انجمن ها شاعران و روشنفکران و نویسندگان و اهل موسیقی گرد میآمدند و افزون بر اجرای موسیقی مقامی یا دستگاهی در باره آن به بحث و تبادل نظر میپرداختند. بسیاری از روشنفکران ایرانی هم در این سالها برای گریز از استبداد به این مناطق پناه میبردند. فتحعلی آخوندزاده که سهم مهمی در گسترش نمایشنامهنویسی و تئاتر داشت نمونهای از این چهرههاست.
درهمین سالها بودکه تحولات مهمی در موسیقی آذری رخ داد:
«میرزا صادق جان اسداوغلو» (۱۹۰۲ - ۱۸۴۶) تغییرات مهمی را برای افزایش صدادهندگی تار و راحتی استفاده نوازندگانی که باید آن را درهنگام اجرا ایستاده بر سینه میگرفتند، در تار ایجاد کرد و تعداد سیمهای آن را افزایش داد و شکل کاسه آن را به بیضی نزدیک کرد و آنچه اکنون تار آذربایجانی دانسته میشود، تکمیل شد. این اصلاحات پس از او توسط «حضور حاجی بای اوف» ادامه یافت. از دل این تحولات در درون سنت بود که حضور حاجی بای اوف، موسیقی آذری را برای ورود به دنیای جدید و آنچه کنسرواتوار - یا به ترجمه آن زمان دارالالحان - نامیده میشد، آماده ساخت. تا آن زمان سنت شفاهی موسیقی مقامی از طریق حافظه نوازندگان و تسلط خوانندگانی که به دقت تربیت می شدند انتقال مییافت. آوازخوانان موسیقیشناسی مانند «کچیچی اوغلو محمد» (۱۹۴۰- ۱۸۴۶) و «صابر» (۱۹۴۴ - ۱۸۶۱) که تار مینواختند و ترانههای مردمی تنظیم می کردند. کچیچی اوغلو محمد نخستین کسی بود که به دعوت حاجیبای اوف در ارکستر فیلارمونیک آذربایجان آغاز به کار کرد و نخستین کسی بود که مقامهای آواز ایرانی و آذری را با یک ارکستر فیلارمونیک (در ۱۹۲۶) اجرا کرد. در همین دوران «مشهدی محمد فراز علی اوف» (۱۹۶۲ - ۱۸۷۲) که آوازخوان برجستهای بود و بالا و پایین را در سطح عالی میخواند و گوشههای بیات کرد و چهارگاه و هراتی و شکسته قرهباغی و شوشتری را به زیبایی معرفی کرد، موفق شد ۴۰ مقام و تصنیف محلی را در فاصله سالهای ۱۹۱۵- ۱۹۱۲ در شهر ورشو ضبط کند.
«مشهدی جمیل امیروف» (۱۹۲۸ -۱۸۷۵) نوازنده برجسته تار در همین دوره در استانبول درس خواند و نتهای مقام هراتی را نوشت و منتشر کرد و همچنین اپرای سیف الملک را در سال ۱۹۱۵ نوشت. او پدر «فکرت امیروف» آهنگ ساز معروف و سازنده سمفونی زیبای «شور» است. از جمله نسلی از آواز خوانان موسیقی مقامی و خوانندگان موسیقی محلی که در این دوران فعال بودند میتوان به این چهره ها اشاره کرد: «میرزا ستار» «حاجی حسین»، «علی اصغر عبدالهی»، «جبار کربکندی»، «مجید بهبودف» و «مرتضی محمودی» که نام هنری او «بلبل» بود. از عاشیقهای معروف این دوره میتوان به «عاشیق پناه» که نام او «علی پناه پناهی» نام برد. نسل پس از این گروه که میتوان به «رشید بهبودف» (۱۹۷۳- ۱۹۱۶) اشاره کرد نسلی بودند که علاوه بر تعلیمات سنتی از آموزشهای علمی در زمینه آوازخوانی برخوردار بودند و به اجرای آثار خود در ارکستر های فیلارمونیک و اپراها پرداختند. در میان زنان هم پیشگامان، «خدیجه غیبی» (۱۹۳۸- ۱۸۹۳)، «خورشید قاجار»(۱۹۶۳ -۱۸۹۴) و «شوکت محمدی» (۱۹۸۱ -۱۸۹۷) بودند که نخستین آوازخوانان زن موسیقی مقامی بودند که خواننده سوپرانو محسوب میشدند. در زمره نسل پس از آنان می توان به «ربابه مرادوا» (1984 -1933 ) اشاره کرد که اهل اردبیل بود و صدای او برای بیشتر آذری زبانان جهان آشنا و دوست داشتنی است.
موسیقی آذری تحول بعدی خود را مدیون حضور حاجیبای اوف است که با ایجاد یک بخش موسیقی شرقی در کنسرواتوار باکو سازماندهی علمی موسیقی مقامی و دستگاهی و موسیقی محلی را از ۱۹۲۱ آغاز کرد. مجموعهای از آثاری که به همت او و با در کنار هم قرار دادن بهترین نوزندگان آن روز آذربایجان جمع آوری شد یکی از مهمترین اسناد موسیقی ایرانی و آذری است که تاکنون در ایران مطالعهای بر روی آن انجام نگرفته است. میدانیم که تجربههایی که در ایران انجام گرفت بیش از ۲۵ سال پس از آن با تاسیس رادیو و بدون پشتیبانی سازمان آموزشی مدرن دنبال شد. بنابراین، اسناد موسیقایی را که در آن دوران در آذربایجان تولید شد، باید گنج پنهان موسیقی ایرانی نامید. بنا بر نظر صاحبنظران گوشههایی از موسیقی مقامی که در آن دوران اجرا و ضبط شده است پس از آن حتی در خود آذربایجان به فراموشی سپرده شده است.
حاجی بایاوف معتقد بود که «مطالعه علمی هنر و موسیقی به ما این امکان را می دهد که به موسیقی ملی خود از لحاظ نظری و عملی نزدیک شویم و اساس آن را به طور دقیق روشن سازیم. اگر خوانندهای نظریهگاهها را نداند اگر دستگاهها را هم خوب اجرا کند نمیتواند فرق بین راست و شور را درک کند یا اگر نوازنده تاری معلوماتی در مورد ماهیت اصوات و انتروالها (فواصل) گامها و ریتم و وزن نداشته باشد و نتخوانی نداند، تشکیلات تار را نخواهد فهمید. اگر از اساس نظریه موسیقی خود هم بیخبر باشیم نمیتوانیم کاری در پیشبرد و اعتلای آن انجام دهیم. نوازندگان و خوانندگان موسیقی مقامی ما باید زیبایی شناسی جدید را هم بدانند.» او بر توجه به همه ظرفیت های روان شناختی گوشههای موسیقی مقامی تاکید میکرد: «باید به تاثیرات هنری و روانی مقامها توجه کرد... مثلاً این که بیات شیراز در شنونده احساس غم به وجود می آورد.» یک ارزیابی تطبیقی در ایران پس از حکومت ساسانیان نظام آموزش موسیقی به طور رسمی و در چارچوب سازماندهی حکومتی وجود نداشته است. ادامه رشد سازمانیافته موسیقی یا در قالب اجتماعات قومی و فرقهای امکانپذیر بوده است و یا در محدودههای خارج از حیطه دولت مرکزی ایران نظیر هندوستان – در دورهای از تاریخ. بنابراین با توجه به ناقص ماندن اقداماتی که در دوره مشروطیت یا در دوره رضاشاه برای سازماندهی رسمی موسیقی انجام گرفت، میتوان گفت تلاشهایی که در ایران در دهههای سی تا پنجاه خورشیدی انجام گرفت بسیار دیرهنگام بود. در این هنگام موسیقی دستگاهی و مقامی ایران تنها میتوانست ریشهها و ظرفیتهای خود را در قالب بخشی از استادان به جا مانده جستجو کند. اما در آن سوی مرزهای ایران در روسیه و شوروی با تلاش آذربایجانیان این سازماندهی به شکل دقیق و اصولی تداوم یافت. افزون بر آن در آن منطقه از دانش سرشار موسیقی روسیه و شوروی و اروپا در تکامل دانش نسبت به موسیقی مقامی، ادامه روند تربیت موسیقیدانان و حفظ زمینههای خلاقیت موسیقایی ومطالعه ویژگیهای اتنوموزیکولوژیک مقامها و موسیقی آذری به خوبی استفاده شده است. به لحاظ اجتماعی نیز این موسیقی توانسته است پیوندهای اجتماعی خود را تحکیم بخشد. ویژگیای که در غیبت برخی شرایط مانند اجرای مناسب و آزادانه، حضور زنان در موسیقی و یا استفاده از رقص در تکامل اجراها و فضهای هنری در جاهایی نظیر ایران به دشواری امکانپذیر بوده است. مرتبط: |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خوب بود.
-- بدون نام ، Feb 16, 2008چرا روی یک قسمت از مقاله خط کشیده شده است؟
اینجا یک مقاله در مورد اپرای کوراوغلی هم است , به قسمت مقالات(dalgha) مراجعه شود :
در مورد موسیقی آذربایجان کار خیلی خوبی انجام شده است. موسیقی آذری بخشی از موسیقی ایران است که در طول سال های اخیر نسبت به آن بی توجهی شده و در نتیجه کشور آذربایجان بسیاری از چهره های ما را به خود اختصاص داده است. این کار را کشورهای تازه استقلال یافته انجام می دهند چرا که باید برای هویت خود بکوشند. هر چه در باره موسیقی نواحی ایران کار کنید جای کار دارد چرا که در ایران موسیقی ملی فراموش شده چه برسد به موسیقی نواحی.
-- شیوا ، Feb 17, 2008هر گاه صحبت از موسیقی نواحی می شود چند تا کار مبتذل از رادیو پخش می کنند که اصلا جنبه معرفی ندارد و فقط برای خالی نبودن عریضه است.
یک انتقاد هم به برنامه شما وارد است و آن که به حدی مطلب فشرده و برنامه کوتاه شده است که به نظر می آید تهیه کنندگان آن از کنار بسیاری موارد به سادگی گذشته اند. اگر قصدتان معرفی موسیقی است که البته این از محتوای برنامه و متن آن بر می آید بهتر است این کار را بی رو در بایستی انجام دهید.
من یک دانشجو هستم و تا حدی مطالب شما برای تکمیل تحقیقاتم و آگاهی ام از فرهنگ ایران مفید است. فکر می کنم برای سایرین هم این طور باشد.
mishe begid kodoom chehre shoma ra azerbaijan be khod ekhtesas dade? chand ta esm mikham beshnavan. na tanha musiqiye azeri balke khalqe azarbaijan az dashtane mohite monaseb baraye roshede khod mahroom boode o hast. az anjai ke zabane azeri dar iran na tanha tarvij nashode balke gadaghan boode, che entezari darid ke musiqiye azeri dar iran roshd karde bashe. aksariyate tolidate musiqiye va honarmandane azeri dar azarbaijane shoravi roshd kardeand o alaan ham hamintore. bachehaye zaeri dar madrase azarbaijane ma dar moddate zange tannafos ham ejaze nadashtand be zabane madarishoon(Azeri) harf bezanand. che kesi be khodesh chenin ejazei midahad ke khalgi ra az harf zadan be zabane madariye khodesh ke az tabii tarin hoguge yek fard mibashad man-e konand?
-- Deniz Ararati ، Feb 18, 2008متن و انتخاب موسیقی بسیار عالی بود. امیدوارم موفق تر از همیشه به کار خود ادامه دهید. با این قبیل برنامه ها می توان حافظه تاریخی ملتی را فعال کرد که در سیاست های نادرست پس از به اصطلاح انقلاب اسلامی در بوته فراموشی قرار گرفته است. آذری های ایران یکی از مظلومان تاریخ این سرزمین هستند که به قول این دوست عزیز که نظرش را خواندم حتی از حق صحبت به زبان مادری خود نیز محروم مانده اند.
-- احمد ، Feb 20, 2008سلام باتوجه به تلاش شما برای معرفی موسیقی آذری در صورت امکان نت های تصنیف های آذری در سایت به بچه هایی که موسیقی کار میکنند کمک زیادی میکند. باتشکر
-- arash ، Aug 26, 2008