خانه > آهنگ زمانه > موسیقی ایرانی > زخمهی آخر بخشی | |||
زخمهی آخر بخشیفرزاد سپهرحاج قربان سلیمانی، یادآور موسیقی مقامی ایران است. یادآور استادان صاحب پنجه و صاحب نفس بسیار که در جای جای این دیار کهن هنوز هم بر درگاه چوبی خود مینگرند و بر دیواره گِلی اتاق تکیه میزنند.
توجه بیشتر و شناخت از ایشان را استاد محمدرضا درویشی به تمام بر دوش گرفته است. استاد درویشی از جان و مال هزینه کرده تا گنجینههای ناب موسیقی مقامی را گرد آورد. از یاد نبردهایم چه زحماتی را برای برپایی جشنواره موسیقی مقامی در کرمان متحمل شد و چگونه برگزاری دوباره و دوباره این جشنواره، خون به دل استاد درویشی کرد. شاید مزیت بیمه و حقوقِ امرار معاش خواسته زیادی است برای هنرمند جماعتِ ایران زمین؛ ایران زمینی که در بهرهمندی از ثروتهای طبیعی زبانزد جهان است نه مردمانش. چندی پیش شهاب میرزایی از سفرش به سیستان و بلوچستان گفت و دیدار با شیرمحمد اسپندار استاد و نوازنده دونلی. در کنج تنهایی چه مشکلاتی استاد را مینوازد، بماند. هر از گاهی جشنوارهای شاید برگزار شود و استادان موسیقی مقامی نوایی بنوازند و رخی جلوه کنند تا فرصتِ دوباره، گرد فراموشی دیگری بر کولهبار استاد بنشیند. همین چند هفته پیش بود که دوستی از دیار کردستان خبر درگذشتِ استادِ شمشالِ ایران، قاله مره را به پیامی تلخ فرستاد. خبری که هیچ کس آن را نشنید. بسیارند چون حاج قربان و قاله مره در گوشه گوشهی این دیار کهن. صفحات روبهرویم را دوباره ورق میزنم. عناوین نوشتهها، خود گویای بسیاری ناگفتهها هستند: پایان این نوشتهها در جهان رسانهها «آخرین بخشی بزرگ» است. چه جملههای قابل تأملی را شهاب میرزایی در این نوشتار آورده است. ...دستانش را بوسیدم و گفتم آنها از طلا هستند. پوزخند تلخی زد و گفت ما سال هاست از طلا گذشتهایم و مس شدهایم. اول سختی میکرد و بیحوصله بود. گله داشت از روزگار و آدمهایش و این آخریها هم خسّت آسمان و خشکی زمین. *** و آن گاه که نواخت، آن چنان بر ساز زخمه زد که گویی گرمی پنجههایش، زخمهای روزگار را از روح و تنش پاک کرد. حالا وقتی گورکنها خاک را کنار میزنند تا جسدش را در آن بگذارند، نمناکیاش گونههایش را نوازش میدهد.
با همراهی دوستی سال ۱۳۸۲ به تماشای «آخرین بخشی» ساخته فرشاد فداییان مستندساز صاحبنام در فرهنگسرای نیاوران نشستیم. حاصل آن دیدار این نوشته شد که در نشریه فرهنگی هنری «سروِ هگمتانه» در همان سال انتشار یافت. ای کاش به اتفاقی خوب یاد گذشته کنیم اما روزگار جز این میگوید. *** آخرین بخشی «بخشی کسیست که دوتار مینوازد و میسراید، آواز میخواند و روایت میکند و ساز خود را هم خود میسازد.» فیلم «آخرین بخشی» روایت زندگی و گفتگو با حاج قربان سلیمانی (بخشی هشتاد ساله ساکن ده علیآباد قوچان) واپسین بازمانده و آخرین نسل از راویان سنت بخشیگری در موسیقی شمال خراسان است. فیلم با این جمله آغاز میشود. سر بخشهای بعدی فیلم هر یک روایت زخمهای است از آخرین بخشی... ده علیآباد قوچان حاج قربان سلیمانی چارچوب در و کادر تصویر را میبندد و به سوی آفتاب قدم بر میدارد. اینجا ده علیآباد قوچان است. این را از همراهی تصویر با شانههای حاج قربان و همکلامیاش با مردها و زنها ، بچهها و پیرمردها میفهمم. تصویر آرام آرام سیاه میشود و چند لحظه بعد با دوتار حاج قربان، آویزان بر دیوار اتاقش، دوباره روشن...و این روشنایی تا آخر فیلم ادامه مییابد. قسمت اول:ده علیآباد قوچان - اتاق حاج قربان بخشی در ده علیآباد قوچان - دو تار - درخت توت و تار ابریشم - آداب - مادر و پدر و استاد بخشیها - مرگ فرزندان: غمهای به حساب نیامده -امالبنین - علیرضا همنواز و همخوان حاج قربان - ناز و حال - بخشی کیست؟ پس از اتمام قسمت اول، زمان استراحت ۱۵ دقیقهای اعلام میشود. فرشاد فدائیان در آستانهی در خروجی میایستد و سپیدی موهایش در قامت و ردایش میپیچد. به اندیشهای نفسهایش را به سرما میدهد. گرداگردش ایستادهایم و گرم میشویم. به نگاهش اشتیاق دیدارمان را ارج مینهد و من که از قبل ندیده بودمش، میدانم حالا کنارش ایستادهام. او نیز چون من، از پس شیشهای دنیا را مینگرد. چشماناش خسته است اما به نگاهی در اندیشهی کار بعدی خیره میشود.
برای شروع قسمت دوم آرامتر روی صندلی مینشینم و برگهی راهنمای فیلم را با دقت بیشتری میخوانم. قسمت دوم: باغبان درخت انگور، کشاورز مزرعه گندم - عاشقنامه حقیقی -مقامها: ذوالفقاری، زاهد، حسینیار، شاختائی، تجنیس، گریلی، بیات - حیدر بخشی شاید! همراه حاج قربان با عصایی که مفید بودنش را بعدها به ما گوشزد میکند به مزرعهاش میرویم. مزرعهی انگور و گندم. بعد در اتاقش مینشینیم پای کلامش و نوای سازش. از دست نوشتههایش، عاشقنامههای حقیقی میگوید و مقامهای دوتار را یک به یک و کامل مینوازد. ذوالفقاری، زاهد، حسین یار و ... . نوای دو تار حاج قربان، کلام او و حرفهایش به مستند فرشاد فدائیان واژهها و تصاویرش پیوند میخورد. در شرقیترین و غربیترین دیار این سرزمین، آنها که از پیش ما رفتهاند و آنها که هنوز ماندهاند، آنها که خاکش را ماهور میخوانند به کلام در پیچ و خم گلو، به سرانگشتان پینه بسته و رقصان گرداگرد ستون جان مقامی دگر به نوایی جاودان می کنند تا قاف شود به سقف خاکستری وجود ... . صد و نود و نه دقیقه،جملهای تنها نقش بسته بر پوستر راهنمای فیلم، حداقل دوستداران و حتی کارگردانان فیلم مستند و کوتاه را به بهانهی خستگی از تماشای فیلم دور میکند. به کلام مقدس: «نیست برای انسان جز آنچه به سعی » و به سادگی و مهربانی دست، به قدرت و جسارت سپیدی موها، به گرمی و جانِ کلام و اندیشه میتوان زمان را نگه داشت. کادربندیهای ساده با تصاویر مرتضی پورصمدی، پختگی و هویت جاودان نوای ساز حاج قربان را دوچندان کرده است. ارتباط خوب کارگردان و تصویربردار با حاج قربان و فضای زندگی او، تصاویری را پدید آورده که در کنار محوریت حاج قربان - آخرین بخشی، موضوع اصلی فیلم - جزئیات زندگی و خصوصیات اخلاقی و شخصیاش را نیز به نمایش میگذارد: وقتی حاج قربان از پدر و مادرش میگوید، در سوگ فرزندان، از همسرش «ام البنین»، ناز دادن و حال دادن، باغبانی و حتی برخی تصاویر که در هم کلامی با فرشاد فدائیان «آقا پسر» خطابش میکند و جایی دیگر که مگسهای مزاحم را از دور و بر دوربین میراند. مرتضی پورصمدی فیلمبردار و تصویربردار، متولد ۱۳۳۱ همدان و فارغالتحصیل مدرسهی عالی تلویزیون، تصویربردار این فیلم است. وی پس از فعالیت ۲۵ ساله در تلویزیون (صدا و سیما) بازنشسته شدهاست و به گفتهی خودش بیشتر روی علایق اصلی، فیلمهای کوتاه و مستند وقت میگذارد. در آستانهی در، آنها که خارج میشوند به پاسداشت کارگردان مستند «آخرین بخشی» در برابرش میایستند، تشکر میکنند و به لبخندی خداحافظی. کارگردان میماند و اینکه باید برای جمع کردن مخاطبانش هم به سرای فرهنگ یا همان فرهنگسرا هزینه بپردازد. در آستانهی در ِخروجی فرهنگسرا، باران پوستر فیلم را خیس کرده، رفیقی آن را جدا و به دوستِ همراهش تقدیم میکند. لحظهای میایستم و در برابر آخرین بخشی و خالقش سر خم میکنم. امیدوارم با همیاری یکی از سالنهای نمایشی و همراهی فرشاد فدائیان بتوان این فیلم را باز هم نمایش داد. |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
از کار ارزشمند شما به یک عاشق موسیقی سنتی متشکرم
-- ذبیح اله رضایی ، Jan 26, 2008به نام خدا آقاي ذبيح ا.... رضايي حاج قربان سليماني رحمت الله عليه يک بخشي بود نه يک نوازنده يا خواننده موسيقي سنتي
-- طوسي ، Jan 26, 2008ضمن احترام تمام براي جناب درويشي كه حقي بزرگ بر گردن موسيقي نواحي ايران دارد بايد بگويم كه حاج قربان سليماني را ابتدا مركز سرود و آهنگهاي انقلاب وقت شناسايي كرد و به آوينيون فرستاد. اگر چه بعدها آقاي درويشي تلاشهاي طاقت سوزي انجام داد كه براي گروهي از هنرمندان موسيقي نواحي مقرري ثابتي در قالب طرح تكريم بگيرد كه خوشبختانه تا حدودي موفق شد.
-- سيد ابوالحسن مختاباد ، Jan 27, 2008در هر حال ممنون از اين كه به ياد اين بزرگان بوده ايد و البته هنوز عباسقلي رنجبر در قوچان بر تخت بيمارستان است و ضمن اين كه يك هفته اي است كه قليچ انوري نوازنده و خواننده نامي تركمن صحرا هم در بيمارستان قلب تهران جراحي قلب كرده است.
نكته اي كه اين دوست اشاره كرده خبر مرگ قاله مره است كه من هم نمي دانم ولي اگر اين اتفاق هم افتاده باشد بايد گفت كه يكي از نوازندگان نامي منطقه كردستان با كوهي از آوا ا و نواها به در خاك آرام گرفت.
فردریش نیچه :از آنچه باعظمت است یا باید هیچ نگفت یا با عظمت سخن گفت و با عظمت سخن گفتن یعنی به دور از آرایش وآلایش .
-- عالیجناب نویسنده ، Jan 27, 2008البته که نوشته بالا به سادگی زندگی حاج قربان است.زنده باد فرزاد و شهاب
هرچند خوشبختانه گفته شد در اثر بيماري استاد تا آستانهي نبودن پيش رفته اما بايد گفته شود، اكنون دوباره تنِ زنجور استادِ شمشالِ ايران براي امرار معاش و گذران زندگي نشسته بر پيادهروهاي بوكان هنرش را براي عابران مينوازد.
-- نوري ، Jan 28, 2008از انعکاس این مقاله سپاس و اما...
-- ماه ، Jan 29, 2008خوشبختانه نوازنده شمشال مام قادر قاله مره هنوز زنده است تنها بیماری سخت ایشان را تا آستانه مرگ پیش برد.
اما استاد باز هم برای امرار معاش همچون قبل نوازنده ای دوره گردند و نشسته بر پیاده رو نوای جانگداز شمشال خود را به بهایی ناقابل به گوش عابران می سپارد.
شاید یکی از آن تعداد انگشت شمار نهادهای حامی فرهنگ و هنر پیش از واقعه ای ناخوش یاد استادان فراموش شده کنند...
می گویند استاد حاج قربان بیمار بود و برای درمان شان کسی را حرکتی نبود.
روحش شاد
زندگان را دریابید