خانه > آهنگ زمانه > موسیقی زیرزمینی > وقتی که قطار ایستاده بود | |||
وقتی که قطار ایستاده بودارشیا آرماندر تابستان سال ۱۹۸۰، درست در میانه هیاهو و هیجان المپیک مسکو، ناگهان هزاران تماشاچی استادیومها را رها کردند تا در یک مراسم تدفین شرکت کنند. مقامات امنیتی شوروی که از هجوم مردم غافلگیر شده بودند، چند گردان سرباز را برای مقابله با آشوب احتمالی به مراسم فرستادند. تخمین زده میشود که حدود یک میلیون نفر در تدفین «ولادیمیر سمینویچ ویسوتسکی» شاعر، خواننده، نوازنده و بازیگر روس شرکت کرده باشند. شهرت خارقالعاده او، نه به خاطر نقشهایش بر پرده سینما، بلکه به خاطر نقشش در موسیقی زیرزمینی روسیه بود. در اوایل دهه ۶۰ میلادی، نوعی موسیقی زیرزمینی در شوروی پا گرفت که روسها به آن «Bard» میگویند. این سبک را خواننده-شاعرانی به وجود آوردند که نه شعرهایشان مجوز چاپ میگرفت، نه آهنگهایی که بر مبنای این اشعار میخواندند، اجازه پخش مییافت. آنها با یک گیتار و معمولاً به روش آکوردگیری، اشعارشان را که غالباً روایی و از زبان اول شخص مفرد بود، میخواندند. در این سبک که شعر را بر آهنگ ارجحیت میداد، آهنگها نه به قصد به فروش رساندن آلبوم، بلکه تنها به قصد شنیده شدن خوانده میشدند. ویسوتسکی خود را از هر سبکی آزاد میدانست. اما عملاً او تبدیل به مهمترین چهره موسیقی زیرزمینی در شوروی شده بود. شرکت انحصاری ضبط و پخش موسیقی در شوروی، Melodiya، اجازه ضبط و پخش آثار او را نمیداد. اما آهنگهای او که در مهمانیها یا کنسرتهای کوچک خانگی خوانده میشد، از طریق تکثیر به روش ضبط به ضبط، شهرت و محبوبیتش را در سرتاسر شوروی میپراکند. آهنگهای او با کلمات عامیانه، سبک زندگی و اوضاع سیاسی اجتماعی شوروی را به سخره میگرفت. در واقع حکومت شوروی او را به خاطر همسر دومش، مارینا ولادی تحمل میکرد. مارینا هنرپیشهای فرانسوی، اما روسیالاصل بود که عضو حزب کمونیست فرانسه شده و در پروژهای محصول مشترک فرانسه و شوروی بازی میکرد. جایگاه خاص مارینا در سیستم تبلیغاتی شوروی به عنوان زنی غربی که اصالت روسی خود را از یاد نبرده و به آرمانهای سوسیالیسم نیز دلبسته است، باعث میشد تا سیستم، شوهر زباندراز او را تا اندازه ای تحمل کند. از ویسوتسکی حدود ۶۰۰ آهنگ به جا مانده که طیف گستردهای از موضوعات از جرم و جنایت گرفته تا فاحشههای مسکو یا الکلیسم در شوروی و حتی گولاکها را در بر میگیرد. او برای اولین بار در شوروی آهنگهایی درباره جنگ خواند که در آنها چهره واقعی و نه رسمی جنگ نشان داده میشد. در این آهنگها خبری از قهرمانی تودهها در میدان نبرد نبود. او با شعر و لحنش خستگی، پریشانی و رنج قربانیان حادثه را به یاد میآورد. ویسوتسکی آهنگهایش را «بازی میکرد.» مثلاً وقتی از زبان یک خلافکار درباره خیابانهای مسکو میخواند، لحن خاص خلافکاران روس را به خود میگرفت. یا با لحن خاص، لهجه و تکیهکلام رانندگان درباره جادهها میسرود. در سالهای اول شهرتش، زمانی که هنوز مردم دقیقاً او را نمیشناختند، هر کس بستگی به این که کدام کاست او را شنیده باشد، گمان میکرد که اینها را یک زندانی سابق، کهنهسرباز، راننده کامیون یا حتی ماهیگیر خوانده است. اما دلیل اصلی محبوبیتش، مثل بسیاری ازهنرمندان این است که او سمبل دوران خود بود. دوران رکود و ایستایی یا به قول خود روسها: «رکود برژنف» پس از مرگ استالین، خروشچف با سخنرانی مشهورش و با امید استالینزدایی از سیستم «به تخت نشست.» اصلاحات ملایم او مثل آزادی تعدادی از روشنفکران از گولاکها و یا سیاست همزیستی مسالمت آمیز با آمریکا و فضای اندکی بازتر سیاسی-فرهنگی، باعث شد که دورهاش را «عصر آب شدن یخها» بخوانند. اما ذوب شدن یخها همیشه بسیاری از چیزها را که زیر لایههای یخ پنهان شده، آشکار میکند. سران حزب کمونیست، اصلاحات نیمبند خروشچف را تاب نیاوردند و با حالتی بیشتر شبیه کودتا در سال ۱۹۶۴ او را یکشبه برکنار کرده و برژنف را «به تخت نشاندند.» برژنف آمده بود تا آبهای رفته را به جوی باز گرداند. پس در اولین قدم محاکمه معروف سینیاوسکی-دنیل را به روی صحنه برد. آن دو، نویسندگانی بودند که در روزنامههای خارجی با نام مستعار علیه سیستم شوروی مطلب نوشته بودند و به جرم اقدام علیه امنیت ملی، به پنج تا هفت سال زندان با اعمال شاقه محکوم شدند. عصر ذوب شدن یخها به پایان رسیده بود. این محاکمه، اعلام خطر برژنف به تمام ملتهای بلوک شرق و اعلام عصر یخبندان بود. مردم مجارستان تا چند سال بعد که هفت هزار تانک روسی را در خیابانهایشان دیدند، هنوز باور نکرده بودند که زمستان جدید شروع شده است. پایان «بهار پراگ» به همه ثابت کرد که سیستم حتی اصلاحات درون نظام را هم نمیپذیرد. افزایش فشار بر نویسندگان و روشنفکران که بعد از استالین، داشتند محاکمهها و زندانها را فراموش میکردند و افزایش دوباره سرکوب، رکود فرهنگی را بر بلوک شرق حاکم کرد. احساس ناامیدی، سرکوب شدن خلاقیت و سانسور به علاوه رکود اقتصادی روسهای خوشذوق رابر آن داشت تا این دوره را دوره «رکود برژنف» بخوانند. مدارک نشان میدهد که تمام بیماریهای اجتماعی مثل جرم و جنایت، الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر به شدت گسترش یافته بود. مهمترین فعالیت سیاسی مردم در این گونه اوقات، یعنی غرغر کردن در صف اتوبوس یا جیرهبندی مواد غذایی، تنها صدای اعتراضی بود که شنیده میشد. برژنف اما خود این دوره را دوره گسترش و عالمگیر شدن سوسیالیسم میدانست. همیشه لطیفهها جدیترین حقایق جامعه را بازگو میکنند. از آن جمله لطیفه مشهوری که آن زمان دهان به دهان میگشت: روزی لنین و استالین و خروشچف و برژنف سوار قطاری بودند که قطار ناگهان میایستد. معلوم میشود که از اینجا به بعد، دیگر ریلی وجود ندارد. لنین با سخنرانی مهیج در باب اتحاد پرولتاریا و استالین با تهدید کردن کارگران به اعدام، سعی میکنند کارگران را به ساختن ریل ترغیب کنند. وقتی موفق نمیشوند خروشچف اصلاحطلب از کارگران میخواهد تا ریلهای پشت سر را کنده و با آن برای ادامه مسیر، خط آهن بسازند. اما او هم نتیجهای نمیگیرد. در این لحظه برژنف میگوید: «آقایان، آقایان راه حل ساده است: پرده را بکشید، گرامافون را روشن کنید و وانمود کنید که قطار در حال حرکت است.» درست در ابتدای این دوره است که ویسوتسکی ظهور میکند. در حالی که دو خصلت اصلی همه جوامعی که «بهشت روی زمین» هستند؛ یعنی دورویی و «بزن و در برو» بودن در روسها به اوج رسیده بود، ویسوتسکی با حقیقتگویی گزنده و به رایگان آواز خواندنش، همچون پیامبری جلوه کرد که نیروهای شیطانی و سیستم منفور را به چالش میطلبید و به جای همه با صدای بلند حرف میزد. در واقع او همچون پیامبران شورشی عهد عتیق که به میان مردم میرفتند، هرجایی که توانسته، خوانده است: در آپارتمانها، روستاها، دانشگاهها و هوای آزاد. از طنز روزگار برژنف خودش هم پنهانی آهنگهای ویسوتسکی را دوست داشت و در نهایت اجازه داد تا موسیقی او از تلویزیون شوروی پخش شود. هر چند که تقریباً تمام اشعارش تا پس از مرگ وی، اجازه چاپ نیافتند. همسرش در کتابی که از زندگی مشترکشان نوشته، میگوید که اگر آن سالها، در یکی از شبهای تابستان در خیابانهای مسکو قدم میزدی، از هر پنجره ای صدای ولادیمیر میآمد. اشاره او به میانه دهه هفتاد و اوج شهرت و محبوبیت ویسوتسکی است. او در آخرین سالهای عمرش حتی توانست در پاریس، تورنتو و نیویورک کنسرت برگزار کند. اما اشعاراو در این دوره پر است از اشاره به اعتیاد، دیوانگی، وسواس و شیدایی. ولادیمیر الکلی شده بود. گمان زده میشود که علت مرگش در 42 سالگی، افراط در مصرف الکل و هرویین بوده باشد. نوعی خودکشی مؤدبانه. هنوز هم هر ساله در روز تولدش، در سرتاسر روسیه و حتی اروپا، فستیوالهایی برگزار میشود. حتی دانشمندان روسی، یک اخترک را هم به نام او نامیدهاند: «اخترک 2374Vladvysotskij» در بین روسها معروف است که اگر از هر روسی که سال ۱۹۸۰ را میتواند به یاد بیاورد، بپرسی که در لحظه اعلام خبر مرگ ویسوتسکی کجا بوده و چه میکرده، او به خوبی و با وضوح تمام آن لحظه را به خاطر خواهد آورد. امروزه روی سنگ مزارش، مجسمهای از او نصب شده با دو بال روی شانه و گرداگرد تنش را انگار پارچهای پوشانده؛ به نشانه این که «نگذاشتند که پرواز کند.» در گزارشی که خبرگزاری رویترز به مناسبت شصتمین سالروز تولدش از مسکو تهیه کرده بود، او را این گونه توصیف کرد:«صدای نسل خاموش» و فروشندهای پیر به خبرنگار رویترز گفت: «او تجسم همه چیزهایی است که روسی خوانده میشوند. او خود روسیه بود.» ویسوتسکی به راستی سمبل یک نسل بود. نسلی سرخورده از شکست اصلاحات، رکود اقتصادی و قطاری که سر جای خودش مانده بود. نسلی که تنها راه را در تخریب خود و مسخره کردن همه چیز میدید. |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بسیار نوشته جالب و مفیدی بود. شرایط ایران امروز را میتوان همینگونه دید. ایکاش میشد این مطلب را گسترده تر از این در سایر سایتهای پر مراجعه هم دید.
-- GHASAMHA@YAHOO.CO.UK ، Sep 13, 2007kash ye nemoone az karhasho ham mizashtid,
-- khosro ، Sep 14, 2007نیاز زمانه بود که چنین خواننده ای سربرآورد و بگوید آنچیزها را که باید گفته میشدند.
-- هامون زمان ، Sep 14, 2007کسانی بودند (هرچند انگشت شمار) که دردهای ملت خود را فریاد میکردند و میکنند. ماندلشتام و آخماتووا در روسیه از جمله شاعرانی بودند که تجلی احساس ملت خود بودند. شعرشان اغلب در جایی مکتوب نمیشد اما سینه به سینه و با عشق در یادها می ماند.
براستی چه سرنوشت تلخ و باشکوهی دارند هنرمندان زیسته در سایه چکمه های شوم استبداد...
نمونه کارهای ویسوتسکی را در youtube می توان شنید یادش کرامی
-- azita ، Sep 15, 2007یاد نامجو افتادم
-- بدون نام ، Sep 15, 2007همیشه علاقهمند بودم کهاز ادبیات و موسیقی روسها بیشتر بدونم
-- لیلا ، Sep 16, 2007مرسی
خیلی جالب بود. کاش تکه ای از موزیک او را هم می گذاشتید بشنویم. و یا عکسی از وی را هم.
-- بدون نام ، Sep 16, 2007متن رسا و در عین حال ظریفی بود. با مشابهت ومطابقتش کاری ندارم. زبان و قالب به جا و نکته سنجانه بود. تشکر می کنم
-- سعید ، Sep 17, 2007