رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > پاسخ به تحدی قرآن (۲) | ||
پاسخ به تحدی قرآن (۲)اکبر گنجیمحمد عابد الجابری به درستی نشان داده که تمدن اسلامی، تمدن فقهی است. در سدههای آغازین برساخته شدن اسلام، مسلمانها از طریق ترجمه با فلسفهی یونانی آشنا شدند و از آن برای دفاع از باورهای دینی استفاده کردند. به این ترتیب، علم کلام متکلمان مسلمان زاده شد. به همین نحو آنان از فلسفهی یونان برای برساختن چیزی استفاده کردند که فلسفهی اسلامی نام گرفته و درواقع فلسفهی فیلسوفان مسلمان است. آنان از علم اخلاق ارسطو هم برای برساختن علم اخلاق مسلمین استفاده کردند. به این ترتیب بود که فلسفه، منطق و علم اخلاق یونانیها وارد جهان اسلام شد. پرسش مهم این است: برساختن فلسفهی فیلسوفان مسلمان، علم کلام متکلمان مسلمان، شعر شاعران مسلمان، هنر هنرمندان مسلمان، معماری معماران مسلمان، علوم طبیعی دانشمندان مسلمان و... ناشی از التزام به «اسلام یک» بود یا ناشی از نادیده گرفتن تعالیم اسلام یک؟1 پاسخ این پرسش را در آرای مصطفی ملکیان جستوجو خواهیم کرد تا بحثی که درخصوص پاسخ به تحدی خواهیم داشت، معنای روشنتری بیابد. از نظر مصطفی ملکیان رشد و توسعه منوط به دخل و تصرف در عالم خارج است ولی: «همهی ادیان و مذاهب همیشه بار تغییر را به عالم درون انتقال میدهند؛ میگویند خودتان را عوض کنید، و از ما نمیخواهند که پیوسته جهان را مطابق خواستههای خودمان تغییر دهیم... به اعتقاد من، ادیان ـ چه ادیان شرقی مثل آیین بودا و آیین هندو و آیین دائو و آیینهای کماهمیتتری نظیر آیین شینتو و جین و چه ادیان غربی مثل یهودیت، مسیحیت و اسلام ـ در این جهت مشترکاند که هم و غم ما را بیشتر مصروف این میکنند که خودمان را عوض کنیم نه جهان بیرون را2.» با توجه به این نکته آن دو قرن و نیم تحولی که در تاریخ فرهنگ اسلامی رخ داد: «به قیمت عدول از احکام و تعالیم دینی بود. اتفاقاً من معتقدم که در فرهنگ و تمدن اسلامی نه فقط در زمینه علوم تجربی بلکه در بسیاری از زمینههای دیگر، رشدها به قیمت عدول از احکام و تعالیم دینی پدید آمده است3.» ۱- شعر و عدول از دین شعر شاعران مسلمان، یکی از ارکان فرهنگی ما است که با استناد به آن، احساس فخر میکنیم. فردوسی، عطار، مولوی، حافظ، سعدی و... زینتبخش فرهنگ مسلمانها هستند. مصطفی ملکیان معتقد است که اگر قرار بود مسلمین به «اسلام یک» التزام عملی داشته باشند، این ادبیات غنی متولد نمیشد: «رواج شعر به قیمت رویگردانی از احکام و تعالیم اسلام رخ داد4.» کدام شواهد و قرائن در اسلام یک متکای این مدعا هستند؟ قرآن میفرماید: وَ الشُّعَر'اءُ یتَّبِعُهُمُ الْغاوُنَ اَلَم تَرَ اَنَّهُمْ فی کلِّ و'ادٍ یهیمُونَ. وَ اَنَّهُمْ یقُولُونَ ما لا'یفْعَلُونَ: علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته است: «کلمه غاوون جمع اسم فاعل است، و مفرد آن غاوی و مصدرش غی است و غی معنایی دارد که خلاف معنای رشد است و رشد به معنای اصابه به واقع است و رشید کسی را گویند که اهتمام نمیورزد مگر به آنچه که حق و واقع باشد، و در نتیجه غوی کسی است که راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد و این غوایت از مختصات صناعت شعر است، که اساسش بر تخیل و تصویر غیرحق و غیرواقع است به صورت حق و واقع و به همین جهت کسی به شعر و شاعری اهتمام میورزد که غوی باشد و با تزیینات خیالی و تصویرهای موهومی سرخوش بوده و از اینکه از حق به غیرحق منحرف شوند و از رشد به سوی غوایت برگردند خوشحال میشوند و از این شعراء هم کسانی خوششان میآید و ایشان را پیروی میکنند که خود نیز غاوی و گمراه باشند و جمله وَ الشُّعَر'اءُ یتَّبِعُهُمُ الْغاوُنَ همین معنا را میرساند... خلاصه حجتی که در این آیات سه گانه اقامه شده، این است که رسول خدا (ص) شاعر نیست، برای اینکه شاعر کسی است که گمراهان او را پیروی میکنند، چون صناعت شعر اساسش بر غوایت و خلاف رشد است5.» در عین حال، قرآن مؤمنانی که عمل صالح انجام میدهند را استثناء کرده است: اِلاَّ الَّذینَ 'امَنُوا وَ عَمِلُوالصّالِحاتِ وَ ذَکرُو اللّهَ کثیراً وَ نْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ: مگر آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و خدا را فراوان یاد کردند و چون مورد ستم واقع شدند انتقام گرفتند. و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز میگردند (شعراء، ۲۲۷). مصطفی ملکیان دربارهی استثنای مذکور گفته است، باید به سه نکته توجه کرد: «اول اینکه حکم کلی نباید تخصیص اکثر بخورد. یعنی من نباید بگویم که همه غذاها را دوست دارم «الا»...، و بعد آن قدر غذاها را بشمارم که در انتها بیش از چند غذا باقی نماند. سخن حکیمانه باید مستثنایش نسبت به آنهایی که تحت شمول میمانند خیلی اندک باشد. پس به طور کلی رویکرد به شعر در قرآن منفی است جز در مواردی استثنایی. اما آیا آنچه در جهان اسلام رخ داد این بود؟... [و نکته دوم اینکه] اتفاقاً آن چیزی که در جهان اسلام رخ داد تبعیت از خود شعرگویی بود. این طور نبود که افراد ابتدا ایمان و عمل صالح خود را احراز کنند و بعد از آنکه این امر برایشان متقن شد خود را واجد شرایط بدانند و به دنبال شعر گفتن بروند6.» «یک نکته دیگر درباره این آیات قابل بررسی ادبی است. در این آیات معمولاً مستثنا را ناظر به شعرا میدانند، اما ممکن است مستثنا درواقع «غاوون» باشد، یعنی استثنا، استثنای منفصل باشد7.» مؤمنِ واقعی به تعالیم دین درخصوص ذم دنیا و جاذبههای آن توجه دارد و به آنها عمل میکند، میداند که دنیا مسافرخانه است و او مسافر چند روزهای است که نباید در این سفر، به مسافرخانه دل ببندد. زندگی حقیقی، زندگی آخرت است. اما حافظ بهشت نقد دنیا را بر فردای نسیه ترجیح میداد: من آدم بهشتیام اما در این سفر من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود به همه فرمان میداد که به عیش نقد بپردازند و به آن قانع باشند، وگرنه همانند آدم که به عیش ابد طمع کرد و از بهشت رانده شد، عیش نقد را هم از دست خواهند داد: در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند مطابق نظریهی حافظ، رندانی که در دنیا سیب زنخدان شاهدان را به بوسه میگزند، در آخرت همین تجربهها را خواهند داشت: ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد غزلهای حافظ در چنین «زیست - جهانی» سروده شد. زندگی او مصداقِ عمل صالح قرآن نبود. شاعرشدنش هم زادهی ایمان و عمل صالح نبود. ۲- فلسفه و عدول از دین فارابی، ابنسینا، سهروردی، ملاصدرا و...؛ چهرههای شاخص متافیزیک مسلمانها هستند. آنان به نوعی چراغ عقلانیت را در میان مسلمین روشن نگاه داشتند. ولی به نظر مصطفی ملکیان: «دین با فلسفه ورزی موافقت نداشته و ما به قیمت عدول از دین فلسفه را به دست آوردهایم. حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید یکی از ارکان چهارگانه کفر تعمق است، و تعمق به معنای امروزی یعنی کنجکاویهای عقلانی در دین8.» ملکیان، فلسفه را به معنای «تابع استدلال بودن و لاغیر»، به کار میبرد. دین، به دلایل مختلف با چنان رویکردی مخالف است: ۱-۲- «عقل در قرآن به معنای نیروی استدلالی، که محل بحث ماست، نیست. به تعبیر علیابن ابی طالب (ع) و برخی دیگر از ائمه، در زبان عربی و در زبان قرآنی، عقل به معنای «حفظ التجارب» [9] است و تأکید آنها بر تعقل ورزیدن ناظر بر درس گرفتن از تجارب بود. محمد عابد الجابری نیز در کتاب نقدالعقل العربی در مبحث ریشهیابی واژهی عقل در ادب جاهلی و در قرآن و احادیث نبوی به همین مطلب تصریح میکند. عاقل به کسی میگفتند که تجارب را خوب به حافظه میسپرد و از آنها در تصمیمگیریهای بعدی زندگی سود میجوید. به نظر من، بدون تکلف و تصنع نمیتوان عقلی را که قرآن از آن سخن میگوید و عقل به معنای نیروی استدلالگری را که بعدها در فلسفه و در مکتوبات فیلسوفان تجلی کرده همسان دانست10.» ۲-۲- عقل مورد تأیید اسلام، عقل در چارچوب وحی و تأییدگر وحی است، نه عقل مستقل از وحی یا در برابر وحی: «استدلال در چارچوب وحی یک چیز است و استدلال درباره خود وحی که آیا حجیت معرفتشناختی دارد یا نه، یک چیز دیگر ـ چه رسد به استدلال در برابر وحی به طوری که وحی بگوید فلان و عقل بگوید بهمان، به تعبیری که گویا به فخرالدین رازی نسبت میدهند و آن اینکه، محمد تازی میگوید فلان، اما محمد رازی میگوید بهمان. حقیقت این است که معنای فلسفه، مشی آزادانه نیروی استدلالگر ماست، نه مشیی که از ابتدا مقصودش را معین کرده باشند و بگویند که برای رسیدن به آن مقصد و مقصود فقط باید توشه فراهم کنید. در مشی فلسفی، مقصد از ابتدا دانسته و معلوم نیست11.» ۳-۲- ائمه اطهار در مواضع مختلف با فلسفه بهعنوان یک «فرآورده خاص» و «یک فرآیند» مخالفت کردهاند: «مثلاً نامهای که از امام هادی (ع) در رد کندی یا به طور کلی رد فلاسفه یونانی مسلک در بحارالانوار و سفینهالبحار نقل شده، به فرآیند کاری ندارد... اما از آن طرف هم اگر منصفانه به آنچه از معصومان درباره فلسفه باقیمانده نگاه کنیم، میبینیم که آن بزرگان اصلاً به خود فرآیند هم کار داشتند و این کار را نوعی بوالفضولی میدانستند12.» به تبع نظر ائمه اطهار (ع)، پیروان آنان نیز چنین رویکردی را اتخاذ کردند. لذا متکلمان سنی، عقل و استدلال عقلانی را بهعنوان مرجع نهایی تصمیمگیری پذیرفته و میگفتند باید از نتیجه آن پیروی نمود ولی متکلمان شیعه، حداکثر شأن ابزاری برای عقل قائل بودند و مرجع نهایی آگاهی و کشف واقع را امام معصوم میدانستند. بهعنوان نمونه روزی ابوالهذیل علاّف متکلم معتزلی (متوفی ۲۳۵) و هشامبن الحکم بر سر مسالهای کلامی درگیر مناظرهای سخت شدند. ابوالهذیل به هشام گفت که او با این شرط با وی مباحثه میکند که هر طرف مغلوب دیگری شد به نظر وی تسلیم شده و آن را بپذیرد: «ان غلبتنی رجعت الی مذهبک و ان غلبتک رجعت الی مذهبی.» هشام پاسخ داد که این شرط را عادلانه نمیداند و آن را نمیپذیرد بلکه با او بر این اساس مناظره میکند که اگر هشام پیروز شد ابوالهذیل به مذهب او بگرود ولی اگر ابوالهذیل پیروز شد هشام به امام خود مراجعه کند: «اناظرک علی اننی ان غلبتک رجعت الی مذهبی و ان غلبتنی رجعت الی امامی [13].» ۴-۲- «در تعالیم دینی ورود ما به پارهای از مباحث مذمت شده که اتفاقاً این مباحث شأن فلسفه است. مثلاً در باب پارهای موضوعات گفتهاند «بحر عمیق فلاتلجوه» (دریایی است ژرف، پس وارد آن نشوید)14. ما از تفکر در باب قضا و قدر، جبر و اختیار، علم سابق الهی و تاثیر آن در افعال آدمیان، مسالهی شر، ذات خدا، هماهنگی یا ناهماهنگی بعضی از صفات خدا با یکدیگر و... منع شدهایم. خوب، اگر اینها را از فلسفه بگیریم، دیگر چهچیز از آن باقی میماند؟15» بهعنوان مثال در روایات آمده است: و در خطبهی اشباح در پاسخ به کسی که دربارهی توصیف خداوند پرسیده، میفرمایند: فَانْظُرْ اَیهَا السَّائِلُ فَما دَلَّک الْقُرآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ فَأنْتَمَّ بِهِ. وَاسْتَضِی بِنوُرِ هِدَایتهٍ. وَ ما کلَّفَک الشَّیطانُ عِلْمَهُ مِمّا' لَیسَ فِی الکتابِ عَلَیک فَرْضُهُ وَ لا فِی سُنَّةِ النَّبِی صَلَّیاللّهُ عَلَیهِ وَ الِهِ وَ اَئِمَّةِ الْهُدی اَثَرُهُ فَکلْ عِلْمَهُ اِلی' اللّهِ سُبْحانَهُ. فَاِنَّ ذ'لِک مُنْتَهَی حَقَّ اللّهِ عَلَیک. وَ اعْلَمْ اَنَّ الرّاسِخینَ فِی الْعِلْم هُمُ الَّذینَ اَغْناهُمْ عَنِ اقْتِحامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُیوبِ الاِقْرارُ بِجُمْلَةِ ماجَهِلوُا تَفْسیرَهُ مِنَ الغَیبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللّهُ اعْتِرا'فَهُمْ بَالْعَجْزِ عَنْ تَناوُلِ ما لَمْ یحِیطوُا بِهِ عِلْماً. وَ سَمَّی تَرْکهُمُ التَّعَمُّقَ فیما لَمْ یکلِّفْهُمُ الْبْحثَ عَنْ کنْهِهِ رُسوُخًا. فَاقْتَصِرْ عَلی' ذ'لِک وَلا' تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللّهِ سُبْحانَهُ عَلَی قَدْرِ عَقْلِک فَتَکونَ مِنَ الهالِکینَ: پس ای پرسنده بیندیش! و آنچه قرآن از وصف پروردگار به تو مینماید بپذیر، و نور هدایت قرآن را چراغ راه خود گیر؛ و از آنچه شیطان تو را به دانستن آن وامیدارد، و کتاب خدا آن را بر تو واجب نمیشمارد، و در سنت رسول و ائمه هدی نشانی ندارد، دست بدار، و علم او را به خدا واگذار - که دستور دین چنین است -، و نهایت حق خدا بر تو این؛ و بدان! کسانی در علم دین استوارند که اعتراف به نادانی بی نیازشان کرده است تا نااندیشیده پا درمیان گذارند، و فهم آنچه را در پس پردههای غیب نهان است آسان انگارند، لاجرم به نادانی خود در فهم آن معنیهای پوشیده اقرار آرند، و خدا این اعتراف آنان را به ناتوانی در رسیدن بدانچه نمیدانند ستوده است، و ژرف نگریستن آنان را در فهم آنچه بدان تکلیف ندارند، راسخ بودن در علم فرموده است. پس بدین بس کن! و بزرگی خدای سبحان را با میزان خرد خود مسنج. تا از تباه شدگان مباشی16.» «در حالی که فلسفه، به تعبیر دکارت، از اینجا شروع میشود که ما همه آدمیان را در نیروی مشترکی به نام عقل به طور علی السویه سهیم بدانیم... اینکه اصلاً چرا ائمه مخاطبانی را از ورود به این مباحث منع کردند؟ درواقع میخواستند به آنها بگویند که اگر وارد این مباحث شوید، کارتان به کفر و الحاد میانجامد و شما نباید چنان سیر فکریای داشته باشید، پس نباید وارد شوید. این نگرش ظاهراً با روح فلسفه سازگاری ندارد17.» شاید گفته شود از یک سو میدانیم که در فرهنگ مسلمین «فلسفه» با «حکمت» برابر نهاده شده، فیلسوفان را حکیم خوانده و فلسفه را به حکمت نظری و عملی تقسیم کردهاند، و از سوی دیگر قرآن کریم در موارد بسیاری بر حکمت تاکید نهاده و صاحب حکمت را صاحب «خیر کثیر» معرفی کرده است (بقره، ۲۶۹)، لذا اگر حکمت همان فلسفه باشد، پس دین، فلسفهورزی را تایید کرده است. اما حکمت در قرآن به معنای فلسفه نیست. در سوره اسراء توصیههای مختلفی به مسلمین شده (مثل: پرستش خدای واحد، احسان به والدین، حق خویشاوندان و مساکین و ابن سبیل را گذاردن، اهل تبذیر نبودن، ادب انفاق کردن را رعایت کردن، پرهیز از قتل فرزندان به علت ترس از فقر، دوری از زنا، پرهیزاز قتل ناحق، قصاص عادلانه، دوری از مال یتیم، وفای به عهد، توزین دقیق، عدم پیروی از آنچه نمیدانیم، مشی متواضعانه) و در پایان، تمامی این توصیهها «حکمت» خوانده شده است: هیچیک از این توصیههای نیکو از جنس فلسفه (حکمت نظری) نیست بلکه تمامی آنها از جنس حکمت عملی است. به گفتهی علامه طباطبایی: «کلمه ذالک اشاره است به تکالیفی که قبلاً ذکر فرمود، و اگر در این آیه احکام فرعی دین را حکمت نامیده، از این جهت بوده است که هر یک مشتمل بر مصالحی است که اجمالاً از سابقه کلام فهمیده میشد18.» در چنین فضای فکریای، مولوی به طور کلی فلسفه را طرد و نفی میکرد و آن را حکمت دنیا میخواند و در مقابل حکمت دینی مینهاد که آدمی را با پرواز به فوق فلک میبرد: گر تو خواهی کت شقاوت کم شود حکمتی کز طبع زاید وز خیال حکمت دنیا فزاید ظنّ و شک (مثنوی، دفتر دوم، ابیات ۳۲۰۸ و ۳۲۰۶) عقل قربان کن به پیش مصطفی خویش ابله کن تبع میرو و سِپَس اَکثر اَهلُ الجنَّه اَلْبُلْهای پسر (مثنوی، دفتر چهارم، ابیات ۱۴۱۹ ـ ۱۴۱۸ و ۱۴۰۷) ای بسا علم و ذکاوت و فطن پای استدلالیان چوبین بود چون عصا شد آلت جنگ و نفیر رویکرد مولوی به فلسفه مشابه رویکرد لوتر میباشد. به گفتهی لوتر فیلسوفان آبهای شفاف و زلال انجیلها را گلآلود کردهاند. تاماس جفرسون هم در همین چارچوب میاندیشید و میگفت: «آموزههایی که از زبان خود عیسی مسیح جاری شدهاند حتی برای یک کودک قابل فهمند؛ اما هزاران جلدی که درباره افلاطون نوشته شده است هنوز نتوانستهاند مقصود او را روشن کند؛ و به همین دلیل بدیهی، این اباطیل هرگز قابل توضیح نیستند.» شیخ بهایی هم به اقتفای مولوی، در کتاب نان و حلوا میگوید: چند و چند از حکمت یونانیان کل من لم یعشق الوجه الحسن یعنی آنکس را که نبود عشق یار سینه خالی ز مهر گلرخان وین علوم و این خیالات و صور شرم بادت ز آنکه داریای دغل سور رسطالیس و سور بوعلی با دف و نی دوش آن مرد عرب ایها القومُ الذی فی المدرسه فکر کم ان کان فی غیر الحبیب فَاغسلوا یا قوم عن لوح الفؤاد ساقیا یک جرعه از روی کرم تا کند شق پرده پندار را مطابق روایتی از پیامبر گرامی اسلام، باقیمانده غذای مومن شفاست. شیخ بهایی با استناد به روایت یاد شده میپرسد پیامبر کجا فرموده باقیمانده غذای ارسطو و بوعلی شفاست؟ لذا هیچکس با خوردن پسماندههای فکری بوعلی و ارسطو شفای روحی پیدا نخواهد کرد. امام محمد غزالی در پایان کتاب تهافت الفلاسفه مینویسد: «اگر کسی بگوید که مذهب این قوم را به تفصیل بیان کردید، حال آیا به طور قطع به کفر آنان فتوا میدهید و کشتن کسی را که به اعتقاد این جماعت باشد واجب میشمارید. گوییم در سه مسأله از تکفیر آنها چاره نیست: اول: مسالهی قدم عالم، و قول به اینکه همهی جواهر قدیماند. دوم: قول آنها به اینکه خدای تعالی به جزییات حادث از سوی اشخاص احاطهی علمی ندارد. و سوم: انکار برانگیخته شدن تنها و حشر آنها را. و این سه مسأله به هیچ رو با اسلام سازگاری نیست، و آنکه به این امور باور دارد پیامبران را به دروغ نسبت داده و پنداشته است که آنچه پیامبران گفتهاند بر سبیل مصلحت و تمثیل و تفهیم مسائل برای تودههای مردم بوده است، و این همان کفر آشکار است، چه هیچیک از فرقههای اسلامی بدین اعتقاد نیست20.» امام فخر رازی، مصادیق کفر فلاسفه را افزایش داد و در تفسیر آیه ۱۰۳ از سوره بقره نوشت: «واعلم انه لا نزاع بین الامه فی ان من اعتقد ان الکواکب هی االمدبره لهذا لعالم لما فیه من الحوادث و الخیرات و الشرور، فانه یکون کافراً علی الاطلاق21.» بوعلی هم متقابلاً به فقها پاسخ میداد: کفر چو منی گزاف و آسان نبود در دهر چو من یکی و آنهم کافر فقها ملاصدرا را هم تکفیر کردهاند. آقای خمینی هم شرح داده است که به دلیل تدریس فلسفه در حوزهی علمیه قم، با او و فرزندش چه برخورهای تندی صورت گرفت و حتی کوزهای که فرزندش از آن آب خورد، را نجس به شمار آوردند. ۳- هنر، علوم تجربی و عدول از دین به گفتهی مصطفی ملکیان حتی رشد هنر در میان مسلمین نیز به قیمت عدول از دین صورت گرفته است: «بسیاری از وجوه فرهنگ ما به قیمت عدول از تعالیم دینی و ادبار به آنها پدید آمده است... اگر ما مسلمین تصمیم میگرفتیم که مثل سلمان فارسی مسلمانی بورزیم، نه شعر در فرهنگ اسلامی رشد میکرد، نه فلسفه و نه پارهای از هنرها که در فرهنگ اسلامی بالیدند مثل معماری. ما تحت تاثیر فرهنگ یونانی قدیم به علوم تجربی روی کردیم و بعد هم از آن روی برگرداندیم [22].» ملکیان رشد علوم تجربی در یک دوره از تاریخ مسلمین را نیز در اثر ادبار از دین میداند. ابن خلدون در این خصوص گفته است: «در اجتماعات بادیه نشین نوعی پزشکی وجود دارد که غالباً بر تجربیات کوتاه و کم دامنه برخی از اشخاص مبتنی است... و قبائل عرب از اینگونه تجارب طبی بهرهی وافری داشتند... و طبی که در شرعیات نقل میشود نیز از همین قبیل است و به هیچرو از عالم وحی نیست... زیرا وی [محمد] از این رو مبعوث شد که ما را به شرایع آگاه کند، نه به خاطر اینکه طب یا دیگر امور عادی را به ما بیاموزد23.» مولوی پیامبران را طبیب میدانست. اما آنان، طبیب روح بودند، نه طبیب جسم: ما طبیبانیم شاگردان حق آن طبیبان طبیعت دیگرند ما بدل بیواسطه خوش بنگریم آن طبیبان غذاند و ثمار ما طبیبان فعالیم و مقال کین چنین فعلی ترا نافع بود این چنین قولی ترا پیش آورد آن طبیبان را بود بولی دلیل دست مزدی مینخواهیم از کسی هین صلا بیماری ناسور را ارسطوئیان به دنبال مقتضیات طبایع اشیاء بودند، آنان به دنبال نسبتهای ذات و ذات، و طبع و طبعی بودند و به نسبتهای عرضی و قسری اهمیت نمیدادند. آنها در تبیین پدیدهها از درون شروع میکردند ولی علوم تجربی مدرن در تبیین حوادث به عوامل و موثرات بیرونی نظر دارد. ماهیتاندیشی وام گرفته شده از فلسفهی یونان، راه رشد علوم طبیعی را مسدود میساخت. آنان گمان میکردند که برمبنای تعاریف پیشینی و از طریق شهود، به ذات و حقایق اشیاء دست مییابند. برای این کار، نیازی به تحقیق و تجربهی جهان و پدیدارها وجود نداشت. فیلسوف ارسطویی میتوانست در زندان یا بیابان عمر را سپری کند و همان حال ذات و طبیعت و ماهیت اشیاء را معین کند. کشف ذات و طبیعت، پایان کار فیلسوف بود. اما علوم تجربی جدید، هیچیک از ویژگیهای اشیاء را جوشیده از «خود» اشیاء نمیدانند، بلکه همهی آنها معلول علل بیرونی هستند. همهی اشیاء متأثر از شرایط و موثرات بیرونی هستند. علم تجربی جدید به دنبال روشن کردن داد و ستد دائمی پدیدهها با یکدیگر است. نتیجه مطابق نظریهی مصطفی ملکیان، تولد و رشد معرفتهایی چون فلسفه، شعر، معماری و... ناشی از عدول از تعالیم «اسلام یک» بوده است. به تعبیر دیگر، رشد آنها «به دلیل» دین نبود، بلکه «علیرغم» دین بود. اگر این نظریه تفسیری معتبر از اسلام یک باشد، مسلمین از همان سدههای اولیهی برساخته شدن اسلام، به دنبال برساختههای غیر وحیانیای رفتهاند که کمبود آنها را در دین احساس میکردند. فلسفه و فلاسفه، عرفان و عارفان، همیشه با تکفیر فقها روبرو بودهاند. پاورقیها: ۱- مصطفی ملکیان، اسلام را به اسلام ۱ و ۲ و ۳ تقسیم مینماید. «اسلامِ یک» به معنای متون مقدس دینی و مذهبی مسلمین، یعنی قرآن و احادیث معتبر است. به تعبیر دیگر مجموعه مکتوباتی است که حکایتگر اقوال و افعال کسانی است که فوق سؤال و چون و چرا تلقی میشوند. «اسلامِ دو» به معنای مجموع شروح و تفاسیر و تبیینِها و دفاعهایی که در باب قرآن و احادیث معتبر به جا مانده است، یعنی آثار متکلمان، عالمان اخلاق، فقهاء، فیلسوفان، عارفان و سایر عالمان فرهنگ اسلامی است. «اسلامِ سه» به معنای مجموع افعالی که مسلمانان، در طول تاریخ انجام دادهاند، به انضمام آثار و پیامدهای مترتّب بر آن رفتارها است. «اسلامِ سه» اسلام در مقام عمل است، یعنی مجموعه همهی افعالی که مسلمین، از آغاز تاکنون انجام دادهاند. رجوع شود به: مصطفی ملکیان، حوزه و دنیای جدید، راه نو، شماره ۱۳، ۲۷ تیرماه ۱۳۷۷. اینک در کتاب مشتاقی و مهجوری. ۲- مصطفی ملکیان، وضعیت تفکر در ایران معاصر، سروش اندیشه ،شماره اول. اینک در کتاب مشاقی و مهجوری. ۴- پیشین، ص ۳۸. ۵- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۵، ص ۴۷۰- ۴۶۹. مرتضی مطهری داستانی از فرزدق نقل میکند که تا حدودی بیانگر ماهیت شعر و شاعری است. فرزدق در یکی از اشعارش میگوید: فبتن بجا نبی مصرعات میگوید جماعت نسوان در دو طرف من راحت خوابیده بودند، کار من تا صبح جز قفل بسته باز کردن چیز دیگری نبود. خلیفه وقت به او گفت این اقرار به زناست. لذا باید بر تو حد جاری کرد. فرزدق پاسخ داد: «ان کتاب الله یدرء عنا لحد» قرآن حد را از من برداشته. گفت چطور؟ گفت خداوند متعال میفرماید: «والشعراء یتبعهم الغاون الم ترانهم فی کل وادیهیمون و انهم یقولون ما لا یفعلون: کار شاعر این است که کار نکرده را توصیف کند.» (مرتضی مطهری، عرفان حافظ، صدرا، ص ۳۰). ۶- مصطفی ملکیان، وضعیت تفکر در ایران معاصر، ص ۴۰- ۳۹. ۷- پیشین، ص ۴۱. ۸- پیشین، ۳۸. علی ابن ابی طالب در یکی از کلمات قصار میفرمایند: والکفر علی اربع دعایم. علی التعمق و التنازع و الزیغ و الشقاق. فمن تعمق لم ینب الی الحق. (نهج البلاغه شهیدی، کلمات قصار ۳۱، ص ۳۶۵). ۹- والعقل حفظ التجارب، نهج البلاغه شهیدی، نامه ۳۱، ص ۳۰۵. ۱۰- مصطفی ملکیان، وضعیت تفکر در ایران معاصر، ص ۴۲- ۴۱. ۱۱- پیشین، ص ۴۲. ۱۲- پیشین، ص ۴۱. ۱۳- رساله فی الاعتقادات شیخ صدوق: ۷۴. همچنین نگاه کنید به کافی ۱: ۱۷۱- ۱۷۰ که هشام صریحاً به حضرت صادق عرض میکند که او مبانی خود را از تعلیمات ایشان گرفته است. ۱۴- [و سئل عن القدر فقال:]. طریق مظلم فلا نسلکوه، و بحر عمیق فلاتلجوه ، و سر الله فلاتتکلفوه:[و او را از قدر پرسیدند، فرمود]راهی است تیره آن را مپیمائید و دریایی است ژرف بدان در میائید، و راز خداست برای گشودنش خود را مفرسایید.(نهج البلاغه شهیدی، ص ۴۱۴). ۱۵- پیشین، ص ۴۲. ۱۶- نهج البلاغه شهیدی، ص ۷۵- ۷۴. ۱۷- مصطفی ملکیان، وضعیت تفکر در ایران معاصر، ص ۴۴. ۱۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۳، ص ۱۳۳. ۱۹- اکثر اهل الجنه البله : بیشتر اهل بهشت ابلهان اند". برخی منابع سنی این روایت را از پیامبر گرامی اسلام نقل کردهاند. هیثمی، مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۷۹ - یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۲. در میان متون شیعی در معانی الاخبار و قرب الاسناد روایتی از این صدقه از امام باقر آمده است که میفرماید: «قال النبی(ص) دخلت الجنه فرایت اکثر اهلها البله، قال: قلت ماالابله؟ فقال العاقل فی الخیر و الغافل عن الشر الذی یصوم فی کل شهر ثلاثه ایام. رجوع شود به مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۹ و ج ۹۴ ص ۹۴ و ۹۸. ۲۰- محمد غزالی، تهافت الفلاسفه، ترجمه علی اصغر حلبی، انتشارات زوار، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص ۳۰۷. ۲۱- تفسیر کبیر، ج ۳، ص ۲۱۴، چاپ مصر، ۱۹۵۳. ۲۲- مصطفی ملکیان، وضعیت تفکر در ایران معاصر، ص ۳۸. ۲۳- مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج ۲، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۶۹، ص ۱۰۳۴. در خصوص نگاه «اسلام یک» به دنیا، در «قران محمدی» به تفصیل سخن خواهیم گفت و نشان خواهیم داد که براساس آن نگاه چه دانشهایی میتوانست در میان ما شکل گیرد؟ بخشهای پیشین: • پاسخ به تحدی قرآن (۱) • بخش سیزدهم: هویت تاریخی دین - ۲ • بخش چهاردهم: هویت تاریخی دین - ۳ • بخش پانزدهم: متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما • بخش شانزدهم: تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوتها • بخش هفدهم: کیفرهای متفاوتها؛ حیوانهای انساننما • بخش هجدهم: خوکها، گوسفندها، پشهها، الاغها |
نظرهای خوانندگان
من هرگز اين نحوه از بحث را علمي نمي دانم كه بياييم، برخي از متون ديني را بدون لحاظ شأن نزول و صدورش و حتي بدون لحاظ صدر و ذيلش مورد استشهاد قرار دهيم و از متون ديگري كه معارض و به واقع مفسر آنهاست، اعراض كنيم. اين شيوه عوام فريني و فريب كاري است. اين شيوه به طور طبيعي افراد كم اطلاع را با نظر گوينده همسو خواهد كرد؛ اما نزد اهل تحقيق بسيار سست و غرضورزانه تلقي خواهد شد.
-- نكونام ، Jan 13, 2009 در ساعت 05:00 PMآقاي گنجي آنجايي كه به آيه اي از قرآن درباره شعر استناد مي كند، توجه ندارد كه آيا اين معنا با سياق آيه موافق است يا با شاعراني كه در وقت نزول حضور داشتند و آيه به آنان نظارت دارد، مطابق است يا نه؟
نيز آقاي گنجي آنجا كه درباره روايات ناهي از تعمق اظهار نظر مي كند، توجه ندارد كه مخاطبان روايات چه كساني بودند.
من براي توضيح بيش تر به آيه مورد اشاره آقاي گنجي مي پردازم. اين آيه در پاسخ اين اتهام مشركان مكه نازل شده بود كه مي گفتند: قرآن چيزي از قبيل شعر شاعران آن عصر است و پيامبر خود آن را برساخته است و از سوي خدا نازل نشده است. خداوند هم در رد اين اتهام فرمود: اين شاعراني كه شما به آنان اشاره مي كنيد، خود افرادي گمراه و گنهكار و دروغگو هستند و شعرهايشان اوهاماتي بيش نيست؛ حال آن كه نه پيامبر اسلام(ص) مانند آن شاعران است و نه قرآن مانند شعرهاي آنان. بار ديگر به آيات مربوط توجه شود: هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ (222) يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ في كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226).
كاش آقاي گنجي به رواياتي نيز كه در مدح شاعران وارد شده است، عنايت مي فرمود.
موضوع تعمق نيز نظير آيه مذكور به شيوه اي غير علمي مورد استناد قرار گرفته است. اين روايات ناظر به فلاسفه و متعمقين نيست؛ بلكه ناظر به افراد عادي است و اين درست مثل اين است كه به كساني كه كم استعداد هستند، گفته شود، از ورود به رشته رياضي پرهيز كنيد كه جز شكست و سرخوردگي ثمري ندارد. چرا آقاي گنجي به متوني كه بر تدبر و تعقل و آموختن دانش حتي در چين تأكيد دارد، بي توجه است؟ آيا متون ديني را با حذف صدر و ذيل و شأن صدور و نزول مورد استناد قرار دادن كار پسنديده اي است؟ چرا آقاي گنجي آنجايي كه دوست دارد، متون قرآني و حديثي را تاريخي و ناظر به موضوعات و اشخاص عصر نزول و صدورشان مي شمارد و آنجايي كه دوست ندارد، منصرف از آنها و به طور مطلق مي انگارد؟ يك بام و دو هوايي نوعي از مغالطه كاري است كه در بحث علمي بايد از آن پرهيز كرد.
با سلام
من که از این اسلام های "شماره دار" سر در نمی آورم. اما اگر محدوه بحث آقای گنجی قرآن است، یاد آوری چند نکته بد نیست:
1) قرآن بصورت قرائت (نه مکتوب) برای هدایت مردمی ویژه با روش "بشارت دادن و ترسانیدن" آن ها؛ در زمان و مکانی ویژه آمد!
-- آرش ، Jan 13, 2009 در ساعت 05:00 PM2) قرآن خود بارها و بارها و بارها... می گوید با تفکر و تعقل و تدبر در سایر آیات خدا از قرائت قرآن بیرون بزنید و راه خود را بیابید. یعنی سعی دارد آن ها را از زندان قرآن به بیکرانگی بیرون بیندازد. اما بدبختی مسلمانان آن است که قرآن شد زندان فکر آن ها (همان قرآنی که آقای گنجی می فهمد) .
3) طبق قرآن، خدا نه تنها خالق است که به بهترین شکل (صور) هم می آفریند. یعنی هنرمند است.
4) قرآن گفتگو به نحو احسن و با برهان را سفارش می کند.
5) آوردن آِیات مشابه خطاب به مردمی است که بیسواد بودند.
6) همچنان منتظر "پاسخ" آقای گنجی به ضرورت تنوع شریعت که در قرآن آمده هستیم!!! ما در جستجو و نزدیک تر شدن به حقیقتیم. اگر چه اقرار به این مسئله بنیان بسیاری از ادعاهای آقای گنجی را در هم می ریزد، اما دنیای اندیشه و سیاست را نباید یکی گرفت؟
سلام بر اکبر گنجی. نمی دانم ایشان شماره آخر ماهنامه آیین را خوانده اند یا نه. سعید حجاریان مقاله ای نوشته درباره لگاتیسم و پارلمانیسم. در سایت جدید التاسیس تغییر هم درباره اصلاحات جامعه محور نوشته است. بعدش هم گفته با این وضعیت وقتی که قانون ادب درونی اش را از دست داده چه می توان کرد؟ به نظرم نوعی نافرمانی مدنی را تجویز کرده است. دکتر اباذری هم در مقاله یوتوپیا و سیاست یک پاراگراف را به شخص اکبر گنجی تخصیص داده . یکی از بهترین نقدهایی است که تا به حال دیده ام. از اینها بگذریم آقای گنجی چرا در آستانه تحولات سیاسی پیش رو درباره سیاست نمی نویسند. سالها منتظر هستیم تا کلی گویی های ایشان هم به مثل کلی گویی های دوستان اصلاح طلب تمام شود و ایشان ایده نافرمانی مدنی خودش را بسط بدهد. اما تا الان فقط دفاعیه بوده و معرفی اولیه. اگر نافرمانی مدنی همان اشارات دفتر دوم مانیفست باشد که کل قضیه منتفی می شود . زنان بد حجاب و بی حجاب در برابر جمهوری اسلامی ایستادند و به کار خودشان ادامه دادند. ماهواره هم علی رغم ممنوعیتش مورد استفاده همگان است و رزیم از پس دارندگان ماهواره برنیامد. اما با این همه وضع همان است که بود. آرزوی جمهوری تمام عیار که سهل است مشروطه سلطتنی هم به دلمان ماند. آقای گنجی نمی خواهند در عقایدشان تجدید نظر کنند. به نظرم ایده های جدید حجاریان ( مثل شروع کار از شورایاری ها ) بسی کارکردی تر و مفیدتر از این خیال بافی هاست.
-- باویلی ، Jan 13, 2009 در ساعت 05:00 PMبسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 13, 2009 در ساعت 05:00 PMاز اين كه سلسله مقالات قرآن محمدي سرانجام به اصلي ترين موضوعي كه بايد مي پرداخت توجه كرد خوشحالم. اما از اين كه به جاي دو سطر شبيه سازي يكي از سوره هاي كوچك قرآن مجید و در معرض داوري قرار دادن آن، دو مقاله نوشته شده است و در آن حتي يك نمونه از پاسخ اصلي ارائه نشده است متأسفم. اگر قرار است از اين سلسله مقالات نتيجه درستي گرفته شود، لازم است از پراكنده گويي پرهيز شود.
حق اين است كه بشر هنوز نتوانسته است حتي يك سوره مانند قرآن بياورد. بنده برخي سايتهاي ضد دين را كه ادعاي چنين كاري داشتند ملاحظه كرده ام. كارهاي اينان با اين كه از شدت سطحي بودن، ارزش نقد ندارد اما چند نقد مهم آن را مي گويم.
مهم ترين نقد اين است كه اغلب آنها با محتواي بقيه قرآن سازگاري ندارند و عقايد نويسندگان مسيحي يا ضد دين خود را تبليغ و مسلمانان را تمسخر مي كنند و حال آن كه مثلا قرار است شبيه آيات كتاب آسماني مسلمانان باشند.
ديگر اين كه هيچ يك آهنگ و موسيقي خاص قرآن را ندارند.
بگذريم از اين كه برخي سوره هاي جعلي عربي نبودند، يا غلطهاي ادبي واضح داشتند و يا عربي مبين (روشن، روان، واضح و طبيعي) نبودند و حال آنكه قرآن به زبان عربي مبين است.
قرآن مجيد كتابي است كه توانست از يك ملت پراكنده و بيابانگرد، امتي ايجاد كند كه ظرف كمتر از نيم قرن، دو ابرقدرت برجسته زمان خود را شكست دادند و هيمنه قدرت خود را به تدريج تا قلب اروپا، آفريقا و آسيا گسترش دادند. چنين كتابي را دست كم نگيريد.
علاوه بر اين، دانشمندان بزرگي در باره قرآن كارهاي عميقي انجام داده اند كه براي نمونه مي توان به رساله دكتراي شهيد دكتر پاك نژاد اشاره كرد كه بخشي از ابعاد علمي اسلام را در 38 جلد با عنوان اولين دانشگاه و آخرين پيامبر نوشت و با رتبه ممتاز فارغ التحصيل شد. ديگر اين كه برخي مغزهاي قوي مانند شهيد چمران كه دكتراي فيزيك پلاسما از آمريكا داشت و يا خانم دكتر طاهره صفارزاده كه دكتراي ترجمه زبان انگليسي از غرب داشت از شيفتگان قرآن مجيد بوده اند. راستي اينان در كلام الهي چه ديده بودند كه تا اين حد شيفته آن شده بودند؟
خادم كوچك قرآن مجيد، 24 دي 1387
...
-- بدون نام ، Jan 14, 2009 در ساعت 05:00 PMفلسفه با سخن میامیزید
وانگهی نام آن جدل منهید
...
«خاقانی»
:)
آقای گنجی
سخن شما اگر بر پایه استنباطات آقای مصطفی ملکیان از اسلام بنا شده باشد آنگاه این شمایید که باید برهان بیآوریدبه این عبارت که اگر مسلمانان از اسلام یک عدول نمی کردند چه بدبختی های بیشتری نصیب شان می شد!
بقول قرآن:
"ام اتخذوا آلهة قل هاتوا برهانکم".
شمایی که به وحی اعتقاد ندارید و برساخته های یونانی را بهتر از سخن خدا و شهادت پیامبر می دانید، آنگاه این شمایید که باید برهان بیآورید که اگر مسلمانان به سفارش پیامبرشان در قرآن گوش می دادند ، و آنها را (در برابر برساخته های یونانی) رها نمی ساختند، به وضع بدتری از آنچه امروز هستند، دچار می شدند.
چراکه اگر شما به ذیل کلمه "اخذ" و مشتقات آن در قرآن رجوع کنید می بینید که قرآن همه مسلمین و مومنین را به گرفتن آنچه خدا و پیامبر برای آنها آورده و جزو میثاق دینی شان قرار داده ، سفارش می کند و بارها و بارها یادآوری می کند که اگر بجای امر خدا و امر پیامبر سخن دیگری را که از دون خدا است را (یعنی خارج از متن و بقول شما اسلام 2) بگیرید آنگاه چیزی جز خسران و زیانکاری نصیبشان نخواهد شد.
فمن یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقد خسر خسرانا- 119 انبیا
این است که بارها و بارها در قرآن آمده که آنچه را پیامبر برایتان آورد بگیرید و آنچه را نیاورد (نهی کرد) رها کنید.
یا آنهایی که ملاها (کشیشان و خاخام ها) را اربابان خود می گیرند :
"اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله" -31 توبه
به همین خاطر آنگاه که قدرت طلبان مسلمان از حمایت عترت پیامبر سرباز زدند و او را در کربلا رها ساختند بعد از آن هریک ساز خودشان را زدند و فرامین بنیادین اسلام (اسلام 1) را فراموش کردند و در جای آن از برساخته های خود، تصوری از خدا و پیامبر و وامام (اولی الامر) را جایگزین ساختند و تا با آن اساس برتریت خود و قدرت خود و ولایت برتر سیاسی خود را توجیه سازند.
از آن زمان که مسلمانان (چه شیعه و سنی و صوفی) به فلسفه یونان روی آوردند و برساخته های آنان را اساس اعتقادات خود ساختند (اعتقاداتی که بر اساس وحی و کلام خدا استوار شده بود و برای خودش کامل بود- الیوم اکملت لکم دینکم و ...) چه چیز نصیب شان شده، که حالا آقای ملکیان (و به تبع ایشان آقای گنجی) معتقدند فرهنگ و تمدن اسلامی اگر در زمینه علوم تجربی بلکه در بسیاری از زمینههای دیگر، رشدی داشته به قیمت عدول از احکام و تعالیم دینی (اسلام 2) بوده که رشد داشته". واقعا که دست مریزاد!
این سخن آقای ملکیان آنگاه درست بود که مسلمانان کارشان امروز به اینجا ها کشیده نمی شد که از جانب عده کمی اسراییلی (حالا صیهونیست یا هر چیز) ذلیل و خوار نمی شدند و یا همدیگر را بنام خدا و پیامبر نمی کشتند.
یا مگر آقای ملکیان می توانند حدس بزنند که که اگر مسلمانان به آنچه پیامبر برای آنها آورد بود (اسلام یک) اهمیت می دادند و از آن عدول نمی کردند، چه نتیجه ای حاصلشان میشد ( حتما به حساب ایشان بدتر از وضع فعلی) که حالا در پی عدول از اسلام یک مثلا به افتخاراتی رسیده اند که می توانند بر اساس آنچه فرضا ابن سینا و یا ملاصدارا و یا ابن عربی گفته افتخار کنند و یا از بناهای "هنر اسلامی" که روی الگوهای بناهای یونانی و رومی تقلید کرده اند باد تو غبغب خود بیندازند! زهی فکر ضایع!
یا شاید ایشان این نقاشی ها و معماری هایی و الگوهای تمدنی که مسلمانان از رومیان و یونانیان تقلید کرده اند را، جزو تمدن و فرهنگ اسلامی جا می زنند.
به هرحال اگر درستی هایی هم با آن اندیشه بوده آن نصیب مسلمانان نشده بلکه امروزه آنها هرچه وارثش هستند اوضاع خرابی است که گلوگیرشان شده . مسائلی که بدون هیچ شک مربوط به گذشته تاریخی آنها و همه آنچیزهایی است که از طریق تمدن های دیگر وارد اسلام شده است.
چه خوب می گوید علی ابن ابی طالب در نهج البلاغه : (داریوش شاهین خطبه 106): " .... آنگاه بر قامت پاک و آراسته اسلام پوستین واژگون و ناموزون بپوشانند".. پوستین واژگون یعنی اسلام 2 و 3 و 4 و...
یعنی وقتی از فلسفه های یونانی بر قامت اسلام پوستین واژگون سازند آنگاه حقیقت مخفی شده و مردم گمراه خواهند شد.
به این ایات توجه کنید که همه در ارتباط آن برساخته های اسلام 2 است:
وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ -14 المائدة
و بزودی، خداوند آنان از آنچه که ساخته اند را باخبر خواهد ساخت.
وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ -63 المائدة
چه بد است آنچه را که می سازند!
فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ -112النحل
پس خدا هم به آنچه که آنها می ساختند،
به آنها چشاند لباس گرسنگی و نا امنی را
إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ -30 نور
همانا خداوند به آنچه آنها می سازند آگاه است
إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ -8 فاطر
آیا کسی که بدی کارکردش در نظرش آراسته جلوه داده شده پس آن را خوب می بیند،
پس خداوند آنکه را که بخواهد گمراهش می سازد و آنکه را که بخواهد هدایت می کند
مبادا جان تو از حسرت خوردن بر ایشان (از اینکه خوب نقاشی می کند و یا معماری می کند) بفرساید
همانا که خداوند به آنچه آنها می سازند دانا است.
وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُون -َ 45عنکبوت
آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده را تلاوت کن
(یعنی بقیه حرفها را بریز دور)
و صلات را برپا دار که همانا صلات باز می دارد از زشتی ها و ناشایستها
و برای ذکر خدا (از هر کاری) بزرگتر است (همین و بس)
و خدا می داند آنچه را که شما می سازید.
وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ -137 الأعراف
و دمار از آنچه فرعون و قومش بر ساخته بودند در آوردیم.
فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ - 138 الأعراف
بنی اسراییل را از دریا گذارندیم
آنگاه رسیدند به قومی که به بتان ساختگی روی آورده بودند،
گفتند ای موسی برای ما پرستیده (الهه)ای قرار ده چنانکه آنها می پرستند،
گفت: همانا که شما قومی نادان هستید.
رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الأَصْنَامَ -35 إبراهيم
ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را امن بدار
و مرا و فرزندانم را از پرستش ساخته های دست بشر (اصنام) دور بدار.
وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ - 129 الشعراء
آیا در هرجایی بنایی از بیهوده (گور ، ضریح ، معبد ، بت ، مجسمه) بلند می کنید،
آنچه را می سازید را می گیرد به این امید که جاویدان بمانید
و چون دست می گشایید ، چون جباران دست گشایید.(یعنی بین جباریت و بت پرستی رابطه مستقیم است)
ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ - 51 / البقرة
یادآرید آنگاه که موسی را چهل شب وعده دادیم
آنگاه شما بعداز آن (در غیاب او) گوساله ای را به پرستش گرفتید
يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ - 54 / البقرة
موسی گفت:
ای قوم شما به خودتان ظلم کردید
که گوساله ای را (یا هر چیزی را که دون خدا است) به پرستش گرفتید
ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ 92 / البقرة
سپس بعد از آن گوساله ای به پرستش گرفتید
و لذا ستمگر شدید (یعنی بین ستمگری و پرستش پیوند است)
ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ 153 / النساء
سپس بعداز آنکه بر آنها بینات آمده بود
گوساله ای را به پرستش گرفتند.
إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ 152 / الأعراف
آن کسانی که گوساله ای را به پرستش گرفتند
زودا که گرفتار خشم پروردگارشان شوند
و در زندگی دنیوی دچار خواری شوند
بدین سان آنهایی را که به خدا افترا می زنند را جزا دهیم.
اگر یهود برای 2000 سال آواره جهان شد همه بخاطر برساخته هایی بود که ایشان آنها را بر جای کلام خدا نشاندند. همینگونه نیز مسیحیان که از برساخته های رومی (میترایی) دین مسیحیت را برساختند و خودشان و نسلهای بی شماری را با آن به فلاکت و بدبختی کشاندند و همینگونه مسلمان (از شیعه و سنی و صوفی) قریب به اتفاق شان دنبال قدرت را گرفتند و جهانی را با خود به گمراهی کشاندند.
-- حسبن میرمبینی ، Jan 14, 2009 در ساعت 05:00 PMوقتی مردم دون خدا را پرستش کنند به ده ها بیماری جسمی و روانی از قبیل از خودبیگانگی ، رشد کم عقلی ، مردسالاری ، دیکتاتوری و خودشیفتگی و پریشان حالی ، اعتیاد ، وسواس و سوء ظن داشتن ، شاد نبودن و بی اعتمادی و دچار می شوند که نتیجه اش بدبختی است..
"خدا لعنت کند آنهایی را که قبر پیمبران شان را مسجد می کنند" از سفارشات رسول خدا هنگام مرگ
تاریخ طبری ج 4 ص 1313
یکی نقایصی که به موضوع تحدی در قرآن وارد است عدم معرفی شاخص جهت مقایسه است ابتدا می باید هدف از تحدی مثلا در زیبایی کلام یا منظوم بودن یا میزان پیش گویی یا درجه علمی و..... مشخص گردد و اگر فردی ادعایی کرد با مراجعه با آن شاخص بتوان ادعای فرد را مورد قضاوت قرار داد می توان مثالهای زیادی آورد که مثلا در زمینه داستان نویسی چه بسیار داستانها که ار قصص قرآن جذابتر و زیباتر و در مورد علوم که قرآن جای صحبت زیادی ندارد و در مورد منظوم بودن هم شعرای عرب اشعار زیبای زیادی دارند لذا به دلیل آنکه شاخصی جهت مقایسه در قرآن یا توسط پیامبر نیامده عملا هر کس ادعایی هم بکند نمی تواند مورد قضاوت درست قرار گیرد
-- نیما اتابکی ، Jan 14, 2009 در ساعت 05:00 PMجناب آقای گنجی به نظرم استاد ملکیان و نیز حضرتعالی در معنای تعمق دچار اشتباه شده اید. مقاله ای را آقای برنجکار تحت عنوان"اقوام متعمقون؛ مدح یا ذم" در مجله وزین نقد و نظر که شماره اش یام نیست چاپ کردند و در آنجا اثبات نمودند که تعمق در لسان ائمه به معنای ژرف نگری نیست بل به معنای حماقت و کوته نگری است.در مورد نگرش حافظ هم من توصیه میکنم سخنرانی دکتر سروش تحت عنوان " کاری باید کرد" را گوش بدهید.
-- سید.ا.محمدی موسوی ، Jan 14, 2009 در ساعت 05:00 PM-جزا هيچكدام از منتقدان آقاي گنجي مستقيماً سراغ مواردي كه او مطرح كرده نمي روند تا ما هم از اطلاعاتشان بهره مند شويم.
-- موسي ر. ، Jan 14, 2009 در ساعت 05:00 PMيكي مي گويد: "اتفاقاً همه چيز بر خلاف گفته هاي گنحي است..."
يكي مي گويد : "چرا قسمتهاي منطقي قرآن را نمي نگريد. " يعني قسمتهاي غير منطقي را نخوانيد. بايد به اينان گفت اگر قبول داريد كه بعضي از قسمتهاي قرآن اشكال دارد و نبايد به آنها پرداخته شود يا اگر معتقديد آيات مربوط به شرايط نزول بوده پس نشان مي دهيد كه قرآن راهنماي جاويد انسانها با جامعيت كامل نيست.
بعضي از حضرات ناقدين هم كه دائم به خود شخصيت اقاي گنجي و ميزان دانش او و . . . خرده مي گيرند كه چنين عملي واقعاً ارزش پاسخگويي ندارد.
پس كجايند روشنفكران ديني كه مي گفتند اسلام طرفدار بحث و مناظره با مخالفان است در حالي كه شخصي مانند گنجي كه صرفاً به تبيين واقعيات پيراموني پرداخته را تحمل نمي كنند.
با فرمایش آقا سید اسدالله محمدی موسوی قدس سره موافقم که فرموده بود تعمق در لسان ائمه به معنای ژرف نگری نیست بل به معنای حماقت و کوته نگری است. بلکه ائمه اطهار تعقل را به همین طور تفسیر میفرمودند . نتیجه هم همان شعر معروف عبدالرحمن جامی است: صد شکر ... با عرض تبریکان صمیمانه. الاحقر بمانعلی درویش
-- بمانعلی درویش ، Jan 14, 2009 در ساعت 05:00 PMجناب حسين ميربيني
-- علي ، Jan 15, 2009 در ساعت 05:00 PMشما مثل هر كس ديگر كه تاريخ را بازگو مي كند، از تاريخ داستاني به ميل خود مي سازيد. انگار متوجه نيستيد كه تمدن اسلامي در قرون اوليه خود چه دستاوردهاي بزرگي داشته است؛ در دو قرن اول خون شهدا از هر چيزي با ارزش تر بود، چرا كه تمدن نوپا به پابرجا شدن نياز داشت و براي اين كار نه فلسفه نياز بود و نه عرفان، بلكه شمشير و خون. در قرون بعد ابتدا فلسفه و علم كلام(كه هيچكدامشان از دل تعاليم قرآن بر نيامدند-طبق گفته گنجي و تاييد شما) شروع به رشد كردند، چرا كه تمدن استقرار يافته، نياز به پشتوانه فكري داشت. در قرون بعد نيز كه دين نوپا، مستقر شده بود و پشتوانه علمي و استدلالي نيز داشت، نوبت عرفان و تصوف و.... رسيد كه اينها هيچكدام هيچگاه از طرف فقها كه دين را متعلق به فهم خود مي دانستند، تاييد نشد. البته با توجه به اين نوشته گنجي، تنها كساني كه به دستورات قرآن عمل مي كردند نيز همان فقها بودند كه دستاوردي جز ترويج عوامانگي و فرار از تعقل و تعمق، نداشتند.
همانطور که اقای اتابکی هم فرموده اند اصل سوال مشکل دارد: اگر راست میگویید یک ایه مانند ایه های قران بیاورید؟!!
اگر راست میگویید یک ایه مشابه:
زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد و آنها را براى خودتان مقدم داريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده
(2:223)
نوبت هر كدام از آن زنها را كه مىخواهى به تاخير انداز و هر كدام را كه مىخواهى پيش خود جاى ده و بر تو باكى نيست كه هر كدام را كه ترك كردهاى [دوباره] طلب كنى اين نزديكتر است براى اينكه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگىشان به آنچه به آنان دادهاى خشنود گردند و آنچه در دلهاى شماستخدا مىداند و خدا همواره داناى بردبار است (51احزاب)
اگر راست میگویید یک بیت شعر مانند اشعار: سعدی و حافظ و............بیاوریید!!
-- کاظم ، Jan 15, 2009 در ساعت 05:00 PMاگر راست میگویید یک سمفونی مانند 40 موتزارت بیاورید....!!!
مبنای مقایسه چیست؟
باید منظور از تحدی معلوم شود که تحدی در چیست ؟ اگر حضرت محمد به فصاحت کتاب آسمانی خود می بالیده است که این یک چیزی است که عرب باید قضاوت کند و برای غیر عرب نه تشخیص آن ممکن است و نه مسابقه گذاشتن با آن معنی دارد. البته اگر معجزه بودن قرآن برای فصاحت باشد فقط برای عرب است و من غیرعرب راهی برای پی بردن به اعجاز قرآن ندارم. اما اگر به محتوای قرآن می بالیده است هر کس مثل من قرآن را از روی ترجمه خوانده باشد دیده که این کتاب هم خیلی خسته کننده و بدون نظم منطقی است و هم خیلی تکراری در قصص انبیا و غیره و هم خیلی قدیمی در مسأله زن و بردگی و مجازاتها و جنگ و صلح و تصوری که از بهشت و جهنم دارد ووو. حتی خدای قرآن هم خیلی ابتدائی است یعنی روی تخت می نشیند و هشت نفر تختش را میکشند. خلاصه این که این کتاب آسمانی برای یک آدم پیشرفته امروزی نیست. اصلاً خلاف احترام یک آدم بافرهنگ است که یک کتاب مثل قرآن بنویسد. اگر کسی در دنیای متمدن امروز باقرآن از نظر محتوائی تحدی کند و یک کتاب مثل آن بنویسد آبروی خودش را برده که مردم متمدن اورا مرتجع میدانند و از شهر بیرونش می کنند.
-- جعفر باوفا ، Jan 15, 2009 در ساعت 05:00 PMا سلام؛
متأ سفانه مدتی بود که اندک تزلزلی در اعتقادات دینی اینجانب بوجود آمده بود. به طور اتفاقی به مجموعه مقالات آقای گنجی تحت عنوان قرآن محمدی برخورد وآنها را پیگیری کردم. برای من جالبتر و آموزنده تر از متن مقالات مطالعه نظرات خوانندگان میباشد. در بین نظرات این عزیزان نظر و استدلالات برادر عزیز (خادم کوچک قرآن مجید) آقای لطف علی لطیفی بیشتر به دل نشسته و مرا استوار تر در اعتقاداتم میکند. سؤالی در ذهنم دائم مرا مشغول داشته و رهایم نمیکند. از کلیه دوستانی که میتوانند با پاسخی صریح وساده ( در حّد فهم بنده ) کمکی به درک واعتقاد بیشتر اینجانب بنمایند. از کلیه پاسخ های واصله استقبال میکنم ولی با توضیحاتی که در بالا دادم به علت ثبات و خلوصی که در آقای لطف علی لطیفی یافتم بسیار خوشحال خواهم شد بخصوص اگر ایشان هم پاسخی ساده به این سؤال ساده بنده بدهند. و حالا سؤال بنده:
« چرا قرآن به ترتیب تارخ نزول آیات تنظیم ونوشته نشده ؟ »
بنظر منطقی تر میاید که مثل هر کتاب دیگری اول فصل یک سپس فصل دو و الی آخر، آیا بنظر شما اینطور نیست ؟ در این صورت تا حدودی شأن نزول آیات هم مشخص میشد (البته نه کاملاً )
-- abdo ، Jan 15, 2009 در ساعت 05:00 PMبا سپاس، عبدا....
به نام دوست
به نظر من قرآن با تکنولوژی و عقل دنیوی تقریبا مخالف است. خواستار تغییر دنیا نیست بلکه خواستار تغییر درونی انسان هاست.
قرآن بدترین و زیان آور ترین تلاش را تلاش دنیوی می داند.
(هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا؟الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا)کهف 103 و 104
و تنها تلاش برای آباد کردن آخرت را کافی می داند چرا که دنیا خود زیر مجموعه ی آخرت است.
و من اراد الآخره و سعي لها سعيها و هو مومن فاوليك كان سعيهم مشكورا (اسراء19)
مصنوعات بشری به موازات راحتی ، ناراحتی هم به همراه دارند . کافی است به آلودگی و بیماری طبیعت و گرم شدن زمین و پس مانده های شیمیایی و ... که غیر قابل تجزیه هستند ، کمی فکر کنیم تا به عمق جنایت فکر بشری پی ببریم.
اما فلسفه هم تقریبا ضد قرآن است فلسفه ، یقین آور نیست و شک آن تمام شدنی نیست و از دایره ی گمان خارج نمی شود اما راه قرآن برا ی رسیدن به یقین انحصاری است و فقط یک راه وجود دارد و آن عبادت است .
واعبد ربك حتي ياتيك اليقين (حجر 99)
یقین انسان را محو و توخالی و خداوند تمام وجود او و همه ی موجودات را پر می کند.
از این منظر طیف گسترده ی علوم دینی هم اغلب رهزن و مانند فلسفه ، منحرف کننده هستند و مانند دودِآتش نور دین را پوشانده اند.
اما شاعری وقرآن
قرآن و مثنوی و دیوان حافظ ، شعر و شعور است و نه تنها خیال و وهم. واقعیت ِ حقیقی است که برای مادی پنداران ، شعر و استعاره تلقی میشود .
مثلا صحبت کردن مورچه در قرآن ، تسبیح جامدات و ..... استعاره نیست. حقیقت است .
اما شعر به معنای خیالبافی بدون پشتوانه ی سمعی وبصری ، محکوم است. شاعر چشمان خود را می بندد و فکر میکند و شعر می گوید اما عارف می بیند و می گوید .واقعا با کل هستی دیالوگ دارد و لذا مولوی و حافظ وسعدی جهان را رومانتیک می بینند و نه اینکه رومانتیکی فکر کنند. سلیمان می سراید اما واقعا با پرنده و چرنده ارتباط دارد ارتباطی مانند ارتباط با انسان ها. برای عارف همه چیز ، همه کس است .مثلا خود قرآن مستقل از پیامبر یک فرد است و شفاعت وشکایت میکند و مسجد هم همینطور. حتی دست و پای ما هر کدام یک فرد هستند ودر قیامت و همین الان سخن میگویند و احساس دارند اما با ما خاموش هستند و ما کر و کور هستیم.
نطق آب و نطق خاک ونطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
ماسمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خاموشیم
اما بهشتِ نقد حافظ و خیام و مولانا
به نظر من بهشتِ نسیه ، متناسب با دوره ی طفولیت بشر بوده و عارفان ، در قرآن ، دنیا و آخرت را مانند جسم و روح می دانند و می بینند آخرت روح دنیا و دنیا جسم آخرت است. خدا روح ماست(ونفخت فیه من روحی) و جسم جلوه ی آن است. از این رو تفکیک دنیا و آخرت درست نیست و هر چند در سطوح پایین معرفتی آخرت بعد از دنیاست اما در عرفان ، آخرت با دنیا و هم زمان هستند.
عارفان را نقد شربت میدهی
زاهدان را مست فردا میکنی
-- محسن کریمی ، Jan 16, 2009 در ساعت 05:00 PM(دیوان شمس غزل 2911)
عبدو جان این از معجزات قران است که به ترتیب نزول، نوشته نشده!
-- بی نام ، Jan 16, 2009 در ساعت 05:00 PMجناب عبدو:
-- کاظم ، Jan 16, 2009 در ساعت 05:00 PM"جمع اوری قران" را در یاهو یا گوگل جستجو کنید. قضاوت در مورد وضعیت قران های موجود با خودتان.
بسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 16, 2009 در ساعت 05:00 PMبرخی گفته اند حافظ هم می تواند ادعای تحدی کند. بر این سخن چند نقد وارد است:
1. حافظ از دانشمندان بزرگ زمان خود بوده است و به گفته خود سالها بندگی صاحب دیوان کرده است تا توانسته است اشعاری چنین بسراید. در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا پیش از رسالت نه می توانسته بخواند و نه بنویسد.
2. زیبایی اصلی کار حافظ به خاطر تخیلهای زیبای اوست در حالی که زیبایی اصلی قرآن، علاوه بر آهنگ دلنشین آیات، به خاطر معانی عمیقی است که در آیات آن نهفته است و بین این دو فرق بسیار وجود دارد.
3. دیوان حافظ کتاب شعر است، سرودن شعر قریحه خاص می خواهد که همه ندارند، اما قرآن راهنمای زندگی است و اگر الهی نمی بود هر کس با سواد اندک و یا حتی اگر بی سواد می بود نیز باید میتوانست دست کم مانند یک سوره کوچک آن را بیاورد.
4. حافظ نه تنها تحدی نکرده است بلکه اصرار دارد اعلام کند: «هر چه دارم همه از دولت قرآن دارم.» آری قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری! برای شناخت بیشتر حافظ به کتاب تماشاگه راز و مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری اثر شهید مطهری رجوع کنید. در ضمن هر دو کتاب را می توان در اینترنت یافت.
5. با این حساب نقد مثالهای دیگر هم روشن است مانند سمفونی 40 موزارت و امثال آن که اصولا اینها راهنمای زندگی سالم نیستند.
خادم کوچک قرآن مجید: 27 دی 1387
حق کلام را همین جناب لطفعلی خان یادآوری فرمود: "حافظ از دانشمندان بزرگ زمان خود بوده است ... در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا پیش از رسالت نه می توانسته بخواند و نه بنویسد." اعجاز قرآن به خاطر همین بیسواد بودن پیغمبر بود یعنی این که یک آدم بیسواد اصلاً اسم شعیب و جرجیس و بخت النصر را یادبگیرد برای عربها قابل باورکردن نبود فلذا خیلیها همانطور که درقرآن مجید میگوید میگفتند شیاطین این حرفها را یادش داده اند. تاریخ البته میداند که اون اسمها را پیغمبر در سفرهای بازرگانی به شام یادگرفته بود. لب کلام این است که اگر همین کتاب را حتی در همان زمان یک آدم درس خوانده درآورده بود کسی اهمیتی نمیداد بلکه تعجب میکردند چطور آدم درس خوانده ای به خواننده میگوید اگر زنت گوش به حرفت نکرد اون را بزن. ولی چون طرف بیسواد بود به این قسمتش ایرادی نگرفتند.آخر شمارا به خدا این شد دلیل نبوت؟
-- بهزاد ، Jan 16, 2009 در ساعت 05:00 PMپاسخ به پاسخ جناب لطف علی خان:
1. بی سواد بودن ربطی به شعر گفتن و یا سرودن چیزی مانند قران ندارد. آدم می تواند هم بی سواد باشد (مثل پیامبر) و هم شعر بگوید و اشعار حکیمانه هم بگوید. مخصوصا اگر طرف دارانی مثل شما داشته باشد که هر عیب و ایرادی را به نوعی رفع و رجوع کنند.
2. همانطور که دوستان هم بارها گفته اند، در خیلی از قسمت ها معانی قران قدیمی و عقب افتاده به نظر می رسند که همین موضوع نشان دهنده ضعف آن است. مثل برده داری (که شما همیشه بی پاسخ می گذارید)، زدن زن ها (که شما همیشه مسکوت می گذارید) تجاوز به زنان اسیر (که همیشه به سکوت برگزار می کنید)، کشتن اسیران مرد (که زیر سیبیلی در می فرمایید)، کشتن و جزیه گرفتن از کفار (که باز هم خود را به آن راه می زنید و در پاسخ های خود مسکوت می گذارید)، شهادت دو زن در مقابل شهادت یک مرد (که باز هم شما...) حال بگذریم از موارد ایرادات علمی و فلسفی و ...
با این همه ایراد چه جای تحدی؟! یک طوری با اطمینان حرف می زنید که انگار از هیچ یک از این ایرادات مطلع نیستند!
3. پیامبر هر چند بی سواد بوده اند ولی بسیار سفر کرده بودند و جوان و خام نبودند پس زیاد عجیب نیست که سخنان حکیمانه بیاورند. همه می دانند که پیامبر انسانی با هوش و اهل تفکر بسیار بوده است. در اخلاق، حکمت و حتی داستانهایی که قران بیان می کند هم چیز چنان جدیدی نسبت به ادیان بومی آن زمانه دیده نمی شود. علاوه بر آن، داستانهای متواتری نقل شده که کس دیگری نیز این ها را به پیامبر می آموخته تا جایی که در قران هم به آن اشاره شده.
4. حافظ هم اگر گفته هرچه دارد از دولت قران دارد نه به این معناست که قران به او طبع شاعری آموخته. قران نمی تواند از شما شاعری مانند حافظ بسازد. پس اگر ما می گوییم شعر حافظ بی مانند است جنبه اصلی اش همان زیبایی شاعرانه است که به گمانم بی نظیر باشد.
حالا باز هم تکرار کنید "یک آیه مثل قران بیاورید"!
-- آریا ، Jan 16, 2009 در ساعت 05:00 PMدر پاسخ به آقاي عبدو
-- نكونام ، Jan 17, 2009 در ساعت 05:00 PMنظر پيامبر اسلام(ص) بر اين بود كه قرآن به ترتيب نزول تدوين شود و لذا به حضرت علي(ع) فرمود كه قرآن را اين چنين گرد آورد و او نيز چنين كرد؛ اما متأسفانه پس از رحلت پيامبر اسلام(ص)، علي(ع) خانهنشين شد و قرآن گردآوري شده او نيز مورد پذيرش دستگاه خلافت قرار نگرفت.
ترتيب موجود قرآن نتيجه طبيعي اهتمام صحابه به حفظ قرآن بوده است. ماجرا از اين قرار بود كه صحابه از دوره مدني امكان و فرصت يافتند، به نگارش و گردآوري قرآن بپردازند؛ لذا اولين سوره هايي را كه در مدينه نازل شد، نظير سوره بقره و آل عمران و انفال را نخست كتابت كردند و بعد به نگارش آن سوره هايي روي آوردند كه طولاني تر بود و امكان حفظ آن دشوار بود و پس از آن به نگارش سوره هاي كوتاه تر روي آوردند تا مصحف كاملي را براي خود فراهم كنند. از اين رو مصاحفي كه گردآوردند، در اين ويژگي مشترك بودند كه سوره ها در آنها از بلند به كوتاه مرتب شده بود. ترتيب هاي سوره هاي مصاحف ابن مسعود و ابي بن كعب كه گزارش آنها به دست ما رسيده، گواه اين نظر است. ترتيب سوره هاي اين مصاحف اگرچه همگي از طولاني به كوتاه مرتب شده بود، اما عين هم نبودند و حتي چهار سوره در ميان آنها پيدا نمي شد كه ترتيبي عين هم داشته باشند.
اين ترتيب نادرست موجب شده است كه قرآن و نيز به تبع آن، تفاسير قرآن صورتي به هم ريخته و آشفته داشته باشد. اين نابساماني مشكل ديگري را هم فراهم آورده است و آن اين است كه بستر نزول سوره ها و آيات قرآن مغفول واقع مي شود و آيات قرآن به گونه اي فهم و تفسير مي شود كه گويا خطاب به همه مردم در همه اعصار و امصار است؛ حال آن كه چنين نيست و قرآن در طول 23 سالي كه نازل شده است، هر سوره اي از آن ناظر به افراد و شرايط خاص خودش است و فهم و تفسير درست قرآن هم منوط به مطالعه هر سوره در بستر تاريخي نزول خودش است. علت بدفهمي هاي آقاي گنجي و ديگران نيز از آيات قرآن ناشي از عدم توجه آنان به بستر نزول آيات قرآن است. تصور مي كنند، كافران به معناي مطلق منكران اسلام در همه اعصار است؛ حال آن كه آن ناظر به سران مشرك مكه است كه عليرغم آگاهي از صداقت پيامبر اسلام(ص) به تكذيب او و مبارزه با او مي پرداختند.
توقعات بيجايي هم از رهگذر اين ترتيب پديد آمده است، نظير كه قرآن بايد مطابق علوم جديد بشر باشد يا در آن از آداب و سنن عرب عصر نزول سخني نرفته باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
در پاسخ به برادر ديني ام آقاي عبدو
سلام عليكم
از اين كه نوشته بودي خواندن نظرات برادر كوچكت، اعتقادات ديني ات را محكم تر ساخته است خوشحال شدم و به درگاه خداي بزرگ سپاس گفتم. هر چه هست نظر لطف و عنايت اوست. سئوالي هم پرسيده بودي كه « چرا قرآن به ترتیب تاريخ نزول آیات تنظیم ونوشته نشده؟ »
پاسخ آن چنين است:
1. بر اساس برخي روايات، چينش موجود سوره ها بر اساس دستور رسول بزرگوار خدا (ص) بوده است. مي دانيم كه قرآن مجيد دو نوع نزول داشته است: يكباره و تدريجي. به نظر مي رسد پيامبر گرامي اسلام در نزول تدريجي آيات بر اساس آنچه از الگوي اصلي قرآن مجید به ايشان وحي شده بود، به نويسندگان وحي دستور مي دادند كه آيات را در كجاي قرآن مجید، كدام سوره قرار دهند. نويسندگان وحي، افراد با سوادي مانند امير المومنين علي عليه السلام بودند كه وقتي آيات نازل مي شد به املاي رسول بزرگوار خدا (ص) آن را مي نوشتند.
2. سوره حمد از زمان رسول بزرگوار خدا (ص) به نام سوره فاتحه الكتاب (سوره آغازگر كتاب) مشهور بوده است. (وسائل الشيعه، ج6، ص37؛ صحيح بخاري، ج1، ص192.)مي دانيم كه در نزول تدريجي اولين آيات، سوره علق بوده اند. اسم فاتحه الكتاب نشان مي دهد كه ترتيب موجود از زمان آن بزرگوار بوده است.
3. قرآنهاي خطي برجاي مانده از قرون اوليه اسلام، بويژه آنها كه منسوب به ائمه اطهار (ع) هستند بر اساس نظم موجود نوشته شده اند.
4. امروزه همه مذاهب اسلامي نظم موجود قرآن مجید را پذيرفته اند و از اين جهت اختلاف ندارند.
5. براي نظم موجود مي توان خواصي را تصور كرد. از جمله اين كه مسائل اصلي مسلمانان در آغاز ظهور اسلام، مسائل اعتقادي بود. توحيد، نبوت و معاد بايد در اذهان آنان تثبيت مي شد. اما وقتي حكومت اسلامي در مدينه شكل گرفت، مسائل اعتقادي تثبيت شد و مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي جامعه اسلامي اولويت خاصي يافت كه اين گونه مسائل بيشتر در سوره هاي بلند قرآن مجید مطرح شده اند.
6. براي عدم فصل بندي قرآن مجید مطابق الگوي رايج كتابهاي بشري مي توان دلايلي ذكر كرد: ا. تنوع: آدمي فطرتا نيازمند تنوع است. تنوع خستگي را رفع مي كند و نشاط روحي مي آورد. قرآن مجید هم با بيان مطالب متنوع در بسياري از سوره ها چنان كرده است كه مخاطب خسته نشود. 2. تذكر: كلام الهي براي يادآوري به انسانها نازل شده است. اين است كه گاه تلنگري به ذهن آدمي وارد مي كند و بعد سريع مطلب را عوض مي كند. اين عامل سبب شده است كه گاه آيه اي در يك سوره بارها تكرار شود مانند آيه «پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را دروغ مي شماريد؟» در سوره الرحمن و يا داستاني مانند داستان حضرت موسي عليه السلام در نقاط مختلف كتاب الهي تذكر داده شود. باشد تا امت اسلام از سرنوشت قوم بني اسرائيل عبرت گيرند و اشتباهات آنان را تكرار نكنند.
خادم كوچك قرآن مجيد، 28 دي 1387
بسم الله الرحمن الرحيم
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، «مهين ساداتچاوشی» دانشجوی سال چهارم رشته زيستجانوری دانشگاه تهران، در همايش «تنوع زيستی در خاورميانه و بررسی آن از جهات اقتصادی» مقالهای مبتنی بر آيات قرآن و ديدگاههای قرآنی ارائه كرد و تحسين شركتكنندگان را برانگيخت.
در اين مصاحبه كه در 3 مهر 1386 انجام شده است به نكات زيبايي اشاره شده است از جمله اين كه:
با اتكا به خدا و راهنمايیهای استاد بزرگوار آقای «اخوت» اولا از نرمافزار «جامع التفاسير» بهره گرفتم و منابعی چون قرآن به ترجمه انگليسی و كتاب شريف «التحقيق فی كلمات القرآن الكريم» اثر مرحوم علامه سيد «حسن مصطفوی» استفاده كردم؛ ضمن اينكه چينش آيات مختلف را مورد توجه قرار دادم و به شكلی كه عرض خواهم كرد، به سئوالات فوق پاسخ دادم.
در خصوص سئوال اول، واژگانی مانند نبات (گياه)، جبل (كوه) و غيره را در قرآن مورد دقت قرار دادم تا ببينم نحوه توصيف قرآن از اين واژهها به شكل است؟ در خلال اين بررسی نكته ويژهای كه توجه من را به خود جلب كرد و اشاره ويژهای به آن داشتم، مسأله زوجيت در طبيعت بود. به همين دليل، كلمات و تعابير «زوج كريم» و «زوج بهيج» و غيره را به دقت مورد تأمل قرار دادم.
در مورد سئوال دوم از آيه 1 سوره مباركه نساء كه بيان میكند: «همه ما از يك نفس واحده آفريده شدهايم» بهره گرفتم و نتيجه اين شد كه انسان با طبيعت، نوعی خويشاوندی دارد. همه ما مخلوق يك خدا هستيم. به اين مهم اشاره شد كه آنچه در اين خصوص مهم است، تعريف دقيق از انسان است.
تصور اينكه مفاهيم بلند قرآن در مقايسه با مطالبی كه خانمی دارای مدرك فوق ليسانس از كشور آلمان ارائه میكرد كه «بله! ما ميمونهای بدون دم هستيم و ممكن است موجودات ديگری بيايند و ما را از بين ببرند پس بايد به طبيعت احترام بگذاريم» و درك اينكه چه فاصله بينشی ميان قرآن و مكاتب مادی وجود دارد، شگفتانگيز است.
حال اين ديدگاه سطحی را با اين حقايق مقايسه كنيد؛ خداوند تو را و طبيعت را آفريده است و تو حق نداری آن را از بين ببری، چون مالك آن نيستی. همه چيز در نهايت زيبايی آفريده شده است و نظام احسن بر هستی حاكم است و يا آنجا كه خداوند در سوره هود میفرمايد: «فلاتأسوا فی الارض مفسدين: جزو فسادكنندگان در زمين نباشيد، كسانی كه از تعادل خارج شدهاند.» مطلب اخير را وقتی توضيح دادم و كلمه «فساد» را از منظر قرآن بررسی كردم، احساس كردم كه به بركت قرآن همه حاضران تحت تأثير قرار گرفتهاند و با تعجب بسيار میشنيدند كه قرآن چه پيامهايی بالايی را در خود دارد.
در خصوص اين سئوال كه «وضعيت موجود چيست؟ و مشكل از كجاست؟» ضمن احترام به سازمانها و اشخاص و نهادهای حقيقی و حقوقی بينالمللی به اين آيه از سوره روم اشاره كردم كه «ظهر الفساد فی البر و البحر» و مبحث فساد و علو در زمين و تقوا و آنهايی كه فساد نمیكنند را مطرح كردم. برای حل مشكل هم مبحث «شكر» در سوره لقمان و ارتباط آن را با اين موضوع كه خداوند غنی حميد است و وظيفه ما شكر است، بيان كردم. شكر را هم مانند واژگان ديگر بر اساس كتاب «التحقيق» كه كتاب ارزشمندی در حوزه لغات است، «نپوشانيدن عقل و ...» معرفی كردم. در نهايت هم به عنوان آخرين جملهها، اشاره كردم كه بياييم از اين نعمتها استفاده كنيم تا از بين نروند (فساد نكنيم و شاكر باشيم) اين سئوال را مطرح كردم كه اگر وضعيت تسلط ما نسبت به طبيعت برعكس میشد چه حالی داشتيم؟ و مخاطبان را به آيهای از سوره ابراهيم (ع) توجه دادم كه خداوند میفرمايد: «ما شما را جايگزين میكنيم» و نتيجه گرفتم كه بايد نعمتها را شناخت، با وظيفه خودمان نسبت به اين نعمتها آشنا شد و در راستای آن تلاش كرد.
-- لطف علي لطيفي ، Jan 17, 2009 در ساعت 05:00 PMخادم كوچك قرآن مجيد 28 دي 1387
قول مي دهم كه ديگر نظرات خوانندگان را نخوانم بعضي نظرات به گونه است كه انسان را در موضع مئافع آقاي گنجي قرار مي دهد با اينكه اين كار مطبوع راقم اين سطور نيست
آقاي حسبن میرمبینی
من با خواندن مقاله آقاي گنجي اين را مورد تاييد گنجي نديدم كه الان وضع مسلمانان "خوب" است و اگر از اسلام 1 عدول نمي كردند وضعشان "بد" ميشد
به نظرم نظر گنجي اين است كه اگر مسلمانان از اسلام 1 سرژيچي نمي كردند امروز اين هم ديوان شعر نداشتيم
در فلسفه اين قدر پيشرفت كنوني را نداشتيم و ...
شايد اگر از اسلام 1 سرپيچي نميشد ما در ميان مسلمانان هيچ معتادي نداشتيم
شايد هيچ افسرده رواني نداشتيم
شايد صهيوننيسم به فلسطين حمله نمي كرد
شايد از نظر اخلاقي وضع بهتري داشتيم شايد... و شايد هم نه
ولي فلسفه و شعر و ... نداشتيم
و آقاي گنجي نمي گويد كدام حالت بهتر است
فقط اين موضوع را تبيين مي كند
اما در مورد مقاله آقاي گنجي:
-- فراز ، Jan 17, 2009 در ساعت 05:00 PMاولا به نظر من اين مقاله با پيش فرض قرار دادن كلام الله بودن وحي سازگار است
در حالي كه آقاي گنجي اين پيش فرض را ندارند
غير از محمدي بودن قرآن انگار آقاي گنجي زميني بودن سخن حضرت علي را هم فراموش كرده اند و فرض كرده اند كه آن هم كلام الله است!
دوم اينكه جز در موارد كمي در اشعار حافظ اگر ديد عرفاني و معنايي داشته باشيم و از سطح اشارات فراتر رويم
ديدگاه حافظ و قران را در مورد اصول دين (نه اصل شعر)مي توان سازگار ساخت
در نهايت تنها سپاس از گنجي عزيز مي ماند كه بنده بسيار به اشان ارادت دارم هر چند در داخل ايران نمي توان اسم اين بزرگوار را آورد
ولي كماكان به انديشه هاي بنيادين ايشان(به قول يكي از دوستان گنجيسم) وفادارم (البته نه به نظرات و نقد هاي ايشان)
چند نكته درباره يادداشت آقاي لطيفي
-- نكونام ، Jan 17, 2009 در ساعت 05:00 PM1. آنچه شما ياد كرديد، نظر آيت الله خويي است؛ اما بسياري از علماي بزرگ نظير علامه طباطبايي و آيت الله معرفت نظري خلاف آن دارند. آنان بر اين نظرند كه مصحف موجود به اجتهاد صحابه گردآوري و تدوين شد و حق هم همين است.
2. درباره اين كه ترتيب مصحف موجود مورد تأييد پيامبر بوده، جز يك روايت ضعيف از زيد بن ثابت وجود ندارد. در متن اين روايت آشفتگي وجود دارد و ذيل آن نشان مي دهد كه روايت جعلي است. مضمون روايت زيد اين است كه ما قرآن را نزد رسول خدا(ص) تأليف مي كرديم و آنگاه آن حضرت رويش را به جانب شام كرد و فرمود: فرشتگان بالهايشان را بر شام گسترده است. دانسته باشيد كه زيد مخالف علي(ع) و طرفدار معاويه بود و اين روايت را در فضل خود زيد و معاويه ساخته است.
2. اسم «فاتحة الكتاب» بعد از آن كه مصحف موجود نوشته شده، بر سوره حمد نهاده شده است و گرنه وقتي سوره حمد نازل شد، هيچ سوره ديگري نازل نشده بود و اساساً كتابي موجود نبود كه آن فاتحه(آغاز) آن باشد.
به علاوه طبق پاره اي از روايات سوره حمد اولين سوره نازله بوده است و بنابراين مي توان فاتحه بودن را بر اولين سوره نازله بودن حمل كرد.
3. مصاحفي كه به نام ائمه منسوب است، بعد از آني است كه مصحف موجود رسميت يافته بود و ائمه به اقتضاي رعايت وحدت ميان مسلمين همان مصحف رايج را مي توانستند داشته باشند.
4. مورد تأييد تمام فرق بودن قرآن موجود مستلزم اين نيست كه آن طبق نظر پيامبر(ص) مرتب شده باشد.
5. نظم و تناسب هاي ذوقي براي ترتيب موجود ارزش علمي ندارد و هر عاقلي حكم خواهد كرد كه بهترين نظم و ترتيب براي متون تاريخمند، ترتيب تاريخي است.
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 17, 2009 در ساعت 05:00 PMدر پاسخ به آريا و بهزاد
به نظر بنده، علت مخالفت شما با قرآن مجيد، اين است كه اين كتاب الهي را خوب درك نكرده ايد. نشان آن هم اين است كه آريا گفته: حالا باز هم تکرار کنید "یک آیه مثل قران بیاورید"! در كجاي قرآن مجید يا نوشته هاي بنده، چنين عبارتي آمده است؟! حالا خوب است بنده بارها تكرار كرده ام كه كمترين حد تحدي قرآن مجید يك سوره است. بار ديگر تكرار مي كنم اين سوره را بنگريد و شما كه خود را باسواد مي دانيد سوره اي مانند آن در وصف خداي متعال بنويسيد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)
اللَّهُ الصَّمَدُ(2)
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ(3)
وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ (4)
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: خداوند، يكتا و يگانه است (1)
خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مىكنند (2)
(هرگز) نزاد، و زاده نشد، (3)
و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است! (4) (ترجمه از آيت الله مكارم شيرازي)
*
سوره بالا هيچ يك از ايرادهاي شما را ندارد. براي پاسخ به شبهات ديگر خود به سايت پرس و جو يا پاسخگو رجوع كنيد. همه اين ايرادها پاسخ هاي متين و قانع كننده دارد، كمي وقت بگذاريد.
اينك از شما مي پرسم چرا اغلب كساني كه كارهاي عميق تحقيقي حق ياب (آنها كه در جست و جوي حق هستند نه كساني كه از ابتدا آمده اند تا غير الهي بودن قرآن را ثابت كنند) روي قرآن مجید انجام مي دهند، عاشق آن مي شوند، گاه چنان كه حاضرند حتي جان خود را فداي آرمانهاي اين كتاب مقدس كنند؟
اينك به اين شعر حافظ بنگريد:
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
شعر بالا زيباست، زيرا تخيل زيبايي دارد. نور ماه از چهره درخشان شماست! گودي چانه شما كه مثل چاه مي ماند، آبروي خوبي را شكل داده است! تصور كنيد چنين چيزي در كلام الهي مي آمد چه ها كه نمي كرديد؟
اينك شعر بالا را با كلام الهي بالاتر مقايسه كنيد تا تفاوت كلام خدا با كلام بشر، آن هم نه انسان عادي كه هنرمند بزرگي مانند حافظ را دريابيد.
خادم كوچك قرآن مجيد 29 دي 87
با سلام
-- وحید ، Jan 30, 2009 در ساعت 05:00 PMخدمت اقای لطیفی عرض میکنم:
از مثال های قسمت اخر سخنانتان میتوان پی به استدلال های درخشان شما برد!
اول راجع به سوره ی توحید:خدا در قران فرموده که یک سوره شبیه سوره های قران،نه شبیه سوره ی توحید!پس با این وجود در صورت اوردن سوره شبیه هر یک از سوره های قران ادعای شما نقض میشود!
در مورد شعر حافظ بزرگوار:
متاسفانه تفسیر شما از این بیت به طرز وحشتناکی رقت انگیز میباشد!(این موضوع بحث نیست!)ابیات بیشماری در شعر های حافظ وجود دارند که دست کمی از ایات اسمانی ندارند اما حافظ ادعای اسمانی بودن تمام ایه های خود را ندارد که شما با این مثال ان را نقض کنید!
پس مقایسه شما هم اشتباه است!شما در مقایسه خود میتوانید از ایه حکم کشتن انسانها به واسطه طرز فکرشان استفاده کنید!
این کتاب دین صلح و برادریست؟؟
-- بدون نام ، Feb 1, 2009 در ساعت 05:00 PMشمارابه خدا دیگرپای حافظ را به این مغلوبه باز نکنید. حافظ خودش تکلیف خودش راباقرآن معلوم کرده است لابد به زعم شما اوهم نادانی بوده مثل بقیه مسلمانان ، حافظ نه تنها ادعای آسمانی بودن نکرده که خودمدعی است هرچه کرده از دولت قرآن کرده :
1- عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
2- صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم
3- حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
علاوه برآن خیلی ها ادعای آسمانی بودن و پیامبری کرده اند ولی پس از اسلام وپیامبراسلام هنوز دین و آیینی که بتواند انسانها را بریک محور به عنوان دین متمرکز نمایدبروزوظهور پیدانکرده و این اسلام است که علیرغم دشمنان ودشمنی های بسیارکماکان و بافروزندگی بیش از پیش پابرجاست. شماهم تلاش خودرا بکنید که آن را ازبین ببرید ولی بدانیدکه این ازمحالات است زیراازشمابزرگترها هم دراین راه ناکام مانده اند.
جناب گنجي من كه سر از اين تقسيم بندي آقاي ملكيان در نياوردم. اسلام 1 و 2 همان دين( متون ديني) و معرفت ديني است كه سروش در قبض و بسط مي گويد. چه دليلي دارد ايشان دوباره نام جديد مي گذارند؟!!!!
-- رحمت ، Feb 12, 2009 در ساعت 05:00 PM