رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > پاسخ به تحدی قرآن (۱) | ||
پاسخ به تحدی قرآن (۱)اکبر گنجیقرآن، مخالفانش را دعوت به مبارزه کردهاست. چنین دعوتی، در دنیای ماقبل مدرن، افتخار بزرگی برای قرآن و پیروانش به شمار میآید. در دورانی که مهمترین راه بسط آیینها، استفادهی از شمشیر و جنگ و لشکرکشی بود، دعوت به رویارویی فکری – استدلالی، گامی بزرگ به سوی توسعهی فکری و عقلی محسوب میشود. در گذشته و حال، گروهی از مسلمین از تحدی قرآن مقدمهای برساخته و «قرآن کلام الله است» را از آن استنتاج کردهاند. این برهان به قرار زیر است: مقدمه اول: قرآن منکران وحیانی بودناش را دعوت به مقابله کردهاست تا اگر میتوانند چیزی مشابهاش ارائه نمایند. مقدمه دوم: چهارده قرن از دعوت قرآن گذشته و هیچکس موفق به چنان کاری نشده است. نتیجه: قرآن کلام الله است. نیازی به توضیح وجود ندارد که قائلان به مدعای نامدلل و نقدناپذیر «کلام الله بودن قرآن»، حتی اگر کسانی نشان دهند که چیزی برتر از قرآن وجود دارد، بازهم از مدعای خود دست نخواهند شست. پیش از این نشان داده شد که با مدعایی نقدناپذیر مواجه میباشیم1، یعنی قائلان به کلام الله بودن قرآن نمیگویند در چه صورتی حاضرند از مدعای خود دست بردارند و در چه صورتی مدعای آنان کاذب خواهد بود. راهی که در اینجا پیموده خواهد شد به قرار زیر است: گام اول: تبیین تحدی قرآن و حدود و شمول آن گام دوم: گزارش پاسخهای ارائه شده به تحدی قرآن گزارش «قرآن محمدی» محدود به پاسخهای قائلان به «کلام الله بودن قرآن» است. وقتی قائلان به «کلام الله بودن قرآن» برتری اموری دیگر بر قرآن را پذیرفته و اثبات کردهاند، دیگر ضرورتی به طرح آرای قائلان به «قرآن سخن پیامبر است» وجود ندارد. ۱- تحدی قرآن مطابق گزارش قرآن، مشرکین و اهل کتاب (مسیحیان، یهودیان و...) دوران ظهور اسلام، پیامبر گرامی اسلام را پیامبر به شمار نمیآوردند، بلکه او را کاهن، شاعر، ساحر، دیوانه، قصهگو (طور ۳۱- ۲۹، یس ۶۹) می خواندند و مدعی بودند که میتوانند مشابه قرآن را عرضه نمایند (انفال ۳۱). قرآن کریم تحدی و مبارزهجویی آنها جهت مقابله و معارضه را پذیرفته و میفرماید: اَمْ یقوُلوُنَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا' یومِنوُنَ فَلْیاْتوُا بِحَدیثٍ مِثْلِه اِنْ کانوُا صادِقینَ: یا گویند آن را از خود بر بافته است، حق این است که ایمان نمیورزند. پس اگر راستگو هستند، باید سخنی مانند آن بیاورند (طور، ۳۴- ۳۳). در مرحله بعد از آنها میخواهد اگر میتوانند ده سوره مانند قرآن بیاورند: اَمْ یقوُلوُنَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلهٍ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ اِنْ کنْتُمْ صادِقینَ: یا میگویند آن [قرآن] را برساخته است؛ بگو اگر راست میگویید ده سوره برساخته همانند آن بیاورید، و هرکسی را که میتوانید در برابر خداوند به یاری بخواهید (هود، ۱۳). آنگاه ده سوره را به یک سوره تقلیل داده و آنها را به مبارزه میخواند: وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ اَنْ یفْتَری' مِنْ دُونِ اللّهِ وَلکنْ تَصْدیقَ الَّذی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصیلَ الْکتابِ لا'رَیبِ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ اَمْ یقوُلوُنَ افْتَراهُ قُلْ فَاتوُا بِسُورَةٍ مِثْلِه وَ ادْعوُا مَنِ اسْتَطَعُتمْ مِنْ دُونِ اللّهِ اِنْ کنْتُمْ صادِقینَ: و نشاید که این قرآن برساخته و از سوی کسی غیر از خداوند باشد، بلکه همخوان با چیزی است که پیشاپیش آن است و روشنگر آن کتاب است، که در آن تردیدی نیست، [و] از پروردگار جهانیان است یا میگویند که [پیامبر] آن را برساخته است، بگو اگر راست میگویید سورهای همانند آن بیاورید و هرکس آن را بیاورد و هرکس را که میتوانید، در برابر خداوند [به کمک] بخوانید (یونس، ۳۸- ۳۷). بگو اگر انس و جن گرد آیند که نظیر این قرآن را بیاورند، ولو بعضی از آنان پشتیبان بعضی دیگر باشند، نمیتوانند نظیر آن را بیاورند (اسراء، ۸۸). تحدی قرآن چه قلمروهایی را در بر میگیرد؟ مخاطب تحدی چه کسانی هستند؟ زمان تحدی چه محدودهای را شامل میشود؟ پاسخ مفسران به این پرسشها به این شرح است: ۱-۱- زمان، همهی تاریخ به مبارزه و مقابله طلبیدن، فاقد زمان است و کل تاریخ را در بر میگیرد. برای اینکه: «ظاهر [آیه ۸۸ اسراء] میرساند که تحدی مزبور مدت معینی ندارد2.» ۲-۱- مخاطب، کل بشریت کل بشریت مخاطب تحدی قرآن است: «اگر علت و وجه معجزه بودن قرآن تنها فصاحت و بلاغت آن بود – با اینکه تشخیص کلام فصیح و بلیغ از غیر آن جهانی و عمومی نبود، زیرا عرب به تنهایی در این فن تخصص داشت – دیگر معنا نداشت بفرماید: همه جن و انس را برای شرکت در این امر دعوت کنید، و غیر از خدای تعالی هرکس دیگری را به کمک بگیرید3.» «پس اگر تحدیهای قرآن تنها درخصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، دیگر نباید از عرب تجاوز میکرد، و تنها باید عرب را تحدی کند، که اهل زبان قرآنند، آن هم نه کردهای عرب، که زبان شکستهای دارند، بلکه عربهای خالص جاهلیت و آنها که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کردهاند، آن هم قبل از آنکه زبانشان با زبان دیگر اختلاط پیدا کرده و فاسد شده باشد، و حال آنکه میبینیم سخنی از عرب آن هم با این قید و شرطها به میان نیاورده، و در عوض روی سخن به جن و انس کرده است، پس معلوم میشود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب کلام نیست... پس اینکه به طور مطلق تحدی کرده... میفهماند که قرآن از هر جهتی که ممکن است مورد برتری قرار گیرد برتر است، نه یک جهت و دو جهت4.» «پس تحدی و تعجیز قرآن عمومی است، و معجزه بودنش برای فرد فرد بشر، و برای تمامی اعصار میباشد5.» ۳-۱- اعجاز همه جانبهی قرآن اعجاز قرآن در جامعیت آن است: «اسلام از معارف الهی فلسفی، اخلاق فاضله، قوانین دینی و فرعی، عبادتها، معاملات، سیاستهای اجتماعی و هر چیز دیگری که انسانها در مرحلهی عمل بدان نیازمندند، نه تنها متعرض کلیات و مهمات مسائل است، بلکه جزییترین مسائل را نیز متعرض است، و عجیب این است که تمامی معارفش براساس فطرت و اصل توحید بنا شده، بطوری که تفاصیل و جزییات احکامش، بعد از تحلیل، به توحید برمیگردد و اصل توحیدش بعد از تجزیه به همان تفاصیل بازگشت میکند6.» ۴-۱- دعوت به مقابله در تمامی قلمروها تحدی شامل تمامی معارف و تعالیم قرآنی، اعم از اعتقادات، اخلاق، احکام و قصص تاریخی میشود: «تحدی به همه خصوصیات قرآن و آن صفات کمال و فضیلتی است که قرآن دارد، و امتیازات قرآن در دو خصوصیت فصاحت و بلاغت خلاصه نمیشود؛ قرآن مشتمل است بر مخ معارف الهی، و جوامع شرایع، چه در باب عبادات، چه قوانین مدنی، چه سیاسی، چه اقتصادی، چه قضایی، چه اخلاق کریمه و آداب نیکو، چه قصص درست انبیاء و امتهای گذشته، و ملاحم (پیشگوییهای غیبی)، و چه در باب اوصاف ملائکه و جن و آسمان و زمین، چه در باب حکمت و موعظت و وعده و تهدید، و چه در باب اخبار مربوط به آغاز و انجام خلقت. و نیز قرآن مشتمل است بر قوت حجت و عظمت بیان و نور هدایت، آن هم بدون اینکه در تمامی این بابهای مختلف یک سخنش مخالف با سخن دیگرش باشد7.» اگر فردی دعوت (تحدی) قرآن کریم را اجابت کرد و در معرفتی از معارف (اقتصاد، سیاست، اخلاق، تاریخ، قوانین مدنی و...) مدعی دانشی برتر از دانش قرآن کریم شد، تکلیف چیست؟ سنت فقهی و رویهی فقها آن است که چنین فردی را مرتد به شمار میآورند و اگر امکان (قدرت) داشته باشند، او را به قتل خواهند رساند. طباطبایی در المیزان خبر میدهد که در عصر جدید برخی ادعا کردهاند که علم حقوق مدرن از فقه اسلامی برتر و کاملتر است. فقه اسلامی به گذشته تعلق دارد و با تحولات عصر جدید سازگار نیست، اما طباطبایی این رأی را نمیپذیرد. سخن فعلی «قرآن محمدی» ناظر به درستی و نادرستی این مدعیات نیست، بلکه بر این نکته تأکید میورزم که نمیتوان فرد یا گروهی را دعوت به گفتوگو کرد، اما وقتی رقیب دعوت به گفتوگو را پذیرفت و مدعیات مخالف و معارض خود را به طور مستدل بیان داشت، او را مرتد خواند و به قتل رساند. چنان دعوتی، دعوت به گفتوگوی ناقدانه و منکرانه نیست، بلکه فریب رقیبان است که ذهن و ضمیر خود را آشکار کنند تا بتوان با استناد به گفتههایشان، آنها را ترور کرد یا به قتل رساند. دعوت مخالفین و معاندین به مقابله و معارضه، اگر جدی است، باید آنها را آزاد گذارد تا مدعیات خود را بیان نمایند و اگر به دین خود ایمان داریم، باید مطمئن باشیم که دین از این راه هیچ ضربهای نخواهد خورد. مرتضی مطهری گفته است: «هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و تفکر باشد و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتقادی به خود ندارد جلوی آزادی اندیشه و آزادی تفکر را میگیرد8.» تکفیرکنندگان و علمداران بیرق دینداری و بیدینی، عدم اطمینانشان به قرآن و ضعف ایمانشان را به نمایش میگذارند. اگر آنان به حقانیت و برتری قرآن و کلام الله بودن آن ایمان داشته باشند، از نقد و معارضه استقبال خواهند کرد. اما، برخی از مسلمین و فقها بر این گمانند که اگر مخالفان آزاد گذارده شوند تا مدعی معارفی برتر از معارف قرآن شوند و آنها را آزادانه در جامعه مطرح نمایند، دیگر از دین چیزی باقی نخواهد ماند. این گمان حاکی از آن است که اینها واقعاً به کمال و حقانیت قرآن ایمان ندارند و درواقع میپندارند که امکان آوردن مشابه قرآن یا برتر از آن وجود دارد. در حقیقت اینان باید انگشت اتهام را به سوی خود نشانه روند، نه مخالفان. دعوت به تحدی از یک سو، و مرتد خواندن مدعیان و به قتل رساندن آنها، از سوی دیگر، اعتراف به وجود تناقض در قرآن است. قرآن به صراحت تمام وجود اختلاف در آیاتش را انکار کردهاست. همان قرآن مخالفان را به تحدی دعوت کردهاست. از این رو نمیتوان کسانی را که دعوت قرآن را میپذیرند، مرتد اعلام کرد. این یعنی قبول وجود تعارض در آیات قرآن. قرآن کریم میفرماید: اَفَلا' یتَدَبَّروُنَ الْقُرآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کثیراً: آیا در آیات قرآن نمیاندیشند؟ هرگاه از سوی دیگری جز خدا میبود در آن اختلافی بسیار مییافتند (نساء، ۸۲). قرآن به یهودیان و مسیحیان گفته است: قُلْ هاتوُا بُرْهانَکمْ اِنْ کنْتُمْ صا'دِقینَ: در مسالهی تحدی هم قرآن میفرماید اگر راستگو هستید یک سوره، ده سوره یا سخنی مشابه قرآن بیاورید. لذا مدعیان برتری دینی از ادیان نسبت به اسلام، یا معرفتی از معارف بر معارف قرآن را نباید مرتد خواند و فرمان قتلشان را صادر کرد. بلکه باید از آنان دلیل و حجت طلب کرد. دعوت معاندان به مقابله، آزاد گذاردن و طلب دلیل و حجت از آنها، روشی سازگار با آزادی و دموکراسی و حقوق بشر است اما بستن تمامی راههای اظهارنظر مخالفان و مرتد خواندن و اعدام آنها با دموکراسی و حقوق بشر تعارض بنیادین دارد. درواقع تکفیرگران بدون آنکه اعتراف کنند، فکر میکنند اگر این راه گشوده شود، امکان ارائه معرفتی برتر و کاملتر از قرآن وجود دارد، لذا باید تمامی اذهان را مسدود و تمامی دهانها را قفل کرد، تا تحدی محال گردد. آیتالله جوادی آملی تحدی قرآن را مشابه علامه طباطبایی تفسیر کردهاست. وی مینویسد: «این احتجاج و تحدّی امروز هم به قوّت خود باقی و زنده است9» تحدّی قرآن به این معناست: «هرکس هرچه میداند قرآن بهتر از آن را عرضه کرده است، خواه در علوم عقلی و یا در علوم نقلی10.» یعنی همهی آدمیان در طول تاریخ میتوانند «خود را بیازمایند» و در علوم عقلی و یا علوم نقلی، معرفتی مشابه یا برتر از معارف قرآن کریم ارائه کنند. چرا که: «گستره تحدّی قرآن باید هماهنگ با قلمرو دعوت آن باشد و چون قلمرو دعوت قرآن همهی انسانها در سراسر تاریخ است، میدان تحدی آن نیز همگانی و همیشگی است. همانگونه که دعوت قرآن منحصر به صدر اسلام یا قوم عرب نبود تحدی آن نیز منحصر به عصر پیامبر اکرم یا عربزبانان نیست11.» آیتالله جوادی آملی «خودآزمایی» و کوشش جهت ارائه مشابه قرآن را، نشانه و علامت «تقوای علمی» میدانند: «تقوای علمی آن است که انسان نه مطلبی را بدون برهان بپذیرد و نه رأیی را بدون دلیل تکذیب کند، زیرا تصدیق بیتحقیق و تکذیب بیدلیل هر دو ناروا است. کسی که دارای تقوای علمی است، پیش از تحقیق درباره چیزی، شک دارد، ولی پس از تحقیق نسبت به یکی از دو طرف جزم پیدا میکند و اگر بعد از تحقیق نیز در حال شک بماند نشانهی آن است که بنیان مرصوص فکری ندارد. خدای سبحان در این آیه به مخالفان قرآن میگوید برای رفع شک، معیار این است که اگر این کتاب سخن خدا باشد آوردن نظیر آن محال است و اگر سخن بشر باشد آوردن مثل آن ممکن است؛ پس خود را بیازمایید و این راه تقوی علمی است، که قرآن فراسوی پژوهشگران قرار میدهد12.» نویسندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، «کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض علیه زنان»، «کنوانسیون حقوق کودکان» و مدافعان آنها، حقوق در نظر گرفته شده در این مصوبات را «برتر» و «کاملتر» از حقوق قرآن و سنت معتبر نبوی به شمار میآورند. در جهان اسلام نیز قطعاً، مسلمانهایی وجود دارند که بر این گمان هستند. پرسش این است: آیا «خودآزمایی» دیگران در این زمینه را باید نشانهی «تقوای علمی» به شمار آورد و با آنان به گفتوگو نشست و از طریق ادله، عقلای عالم جدید را قانع کرد که خطا میکنند، یا اگر مسلمانی ادعا کرد در زمینهای خاص چیزی برتر از اسلام وجود دارد، مرتد است و قتلاش (بدون توبه و استتابه) واجب؟ دعوت، دعوت جدی است، یا فریب به قصد آشکار کردن ضمیر و به قتل رساندن است؟ تا حدی که من میفهمم، دعوت قرآن جدی است و راه به روی همه گشوده است. نتیجه تحدی قرآن همهی قلمروها را در همهی زمانها در برمیگیرد. همهی افراد و گروهها و مخالفان و منکران در هر ساحت و حوز های میتوانند خود را بیازمایند و معارفی هم سطح یا برتر از قرآن ارائه کنند. این راه را خود قرآن گشوده است. پاورقیها: ۱- رجوع شود به «امکان و امتناع اثبات کلام الله»، سایت زمانه. ۲- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱۳، ص ۲۷۹. ۳- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱۰، ص ۲۴۳. ۴- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱، ص ۹۴. ۵- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱، ص ۹۷. ۶- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱، ص ۹۸. ۷- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱۰، ص ۹۳. ۸- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۱. ۹- آیت الله جوادی املی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۲، ص ۴۲۴. ۱۰- پیشین، ص ۴۳۴. ۱۱- پیشین، ص ۴۳۳. ۱۲- پیشین، ص ۴۳۳- ۴۳۲. بخشهای پیشین: • پاسخ به تحدی قرآن (۲) • بخش سیزدهم: هویت تاریخی دین - ۲ • بخش چهاردهم: هویت تاریخی دین - ۳ • بخش پانزدهم: متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما • بخش شانزدهم: تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوتها • بخش هفدهم: کیفرهای متفاوتها؛ حیوانهای انساننما • بخش هجدهم: خوکها، گوسفندها، پشهها، الاغها |
نظرهای خوانندگان
"وَاِذا تُتْلَى عَلَيْهِمْ اياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْنَشآءُ لَقُلْنا مِثْلَ هَذا اِنْ هَذا إِلاّ اَساطيرُ الْاَوَّلينَ"
-- مهدی ، Jan 13, 2009 در ساعت 01:30 PMسرنوشت کسی که آیه 31 سوره انفال درباره وی نازل شد چه بود؟
نضر بن حارث ادعا کرده بود که می تواند مثل آیات قرآن را بگوید.
وی در جنگ بدر اسیر شد و به دستور پیامبر و توسط علی بن ابیطالب گردن زده شد.
منبع: این موضوع در اکثر تفسیرهای قرآن ذکر شده و متواتر است از جمله:
تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن - ذیل آیه 31 سوره انفال / الطبرسي
سوال از اقای گنجی این است که چرا بجای نوشتن مقاله پشت مقاله در مورد قران قدری از اسرار مگو برای ما ملت فریب خورده نمی گویند؟؟ بنظر می رسد که مقاله نویسی ایشان در مورد قران هم برای بازی کردن با اذهان ما باشد و پوششی دیگر بر چرکهای نظام. شاید که ایه های ٩ و١٠ سوره ١٠٠ از قران ما را قدری به فکر اندازد. "مگر نمىداند كه چون آنچه در گورهاست بيرون ريخته گردد. آنچه در سينههاست فاش شود."
-- بدون نام ، Jan 13, 2009 در ساعت 01:30 PMافرین بر گنجی عزیز. من همیشه از روحانیون و سایر ین میشنیدم که کسانیکه قایل به کلام خدا بودن قران نیستند از اوردن حتی یک ایه مثل قران هم عاجز هستند. حالا گنجی جواب مستدل ارایه کرده است. امین تورونتو
-- amin toronto ، Jan 13, 2009 در ساعت 01:30 PMرفتار وحشتناک محمد با کسانی که به تحدی با قران پرداختند با افتخار در تواریخ ابن هشام وتاریخ تبری و.....آمده و دیگر نیزی به برهان آقایان مبنی بر مجوز دادن قران بر این امر نیست.مگر رفتار محمد خود تفسیری بر این امر نبوده که آقایان دست به دامن تفاسیر خود ساخته شده اند!آب در هاون کوفتن تا کی؟قدرت ندارید ولتر وار به مقابله درآیید بس کنید این سفسطه های ان موزون بی شهامت را!!!!!1
-- مزدک ، Jan 13, 2009 در ساعت 01:30 PMمیگویند یک مردی بود به نام محیا، سیدی بود، ادعا میکرد که شاعر و بهترین شاعر است و کسی نمیتواند که همچون او شعر بگوید. سوادی نداشت ولی مردم به خاطر سید بودنش احترامش میکردند. یک مردی به نام ملا بابا میگوید که محیا معر می بافد نه شعر. این به گوش محیا میرسد و بر میخیزد و شبانه به درِ خانۀ ملا بالا می رود و می گوید: من یک شعری گفته ام اگر تو توانستی معنایش را بدانی یا مثلش را بگوئی معلوم میشود که تو هم شاعر هستی. ملا بابا می گوید: بفرما جناب سید بزرگوار تا بشنوم. محیا میگوید:
-- حسن ، Jan 14, 2009 در ساعت 01:30 PMیمیم و یم یمیم و یم یماتیم
یمیم و یم یمِ آب حیاتیم
یمیم و یم یمیمِ میمِ محیا
یمیم از یم یمیم عین نباتیم
ملا بابا می گوید: جناب سد من هیچ گاه در توانم نیست که چنین کاری بکنم. شاعر اصلی فقط تو هستی جناب سید
اقای گنجی با احترام به شما و منتقدانتان لطفا این موضوع را هم روشن کنید که آیا واقعا پیامبر افرادی را که تحدی میکردند را میکشت؟
-- مجید ، Jan 14, 2009 در ساعت 01:30 PMاگر اری پس ایا پیامبر هم قرآن را قبول نداشت؟ اگر نه پس حرف شما درست است و این اقایان قران را قبول ندارند
با سپاس فراوان
اشکال مسلمانان اینست که معجزه قران را در فصاحت و بلاغت آن میدانند در حالی که این تصور درست نیست . معجزه قران در قدرت و نفوذ کلمه آن است . قران توانست در مقابل شمشیر اعراب جاهلیت مقاومت کند و در نهایت بر آنان فایق آید حال اگر کسی کتابی بیاورد وبگوید این کتاب برتر از قران است باید بتواند مانند قران اما اینبار در برابر شمشیر جاهلیت اسلامی مقاومت کند و در نهایت بر آنان پیروز گردد . در اینصورت میتواند ادعا کند که از قران برتر است.
-- شهرام ، Jan 14, 2009 در ساعت 01:30 PMبسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 14, 2009 در ساعت 01:30 PMبنده سالها در کتب دینی مطالعه و تحقیق داشته ام اما یک نمونه مستند از این که کسی را فقط به خاطر این که همانندی برای قرآن عرضه کرده است کشته باشند نیافته ام.
نضر بن حارث از بزرگان قریش بود و از کسانی بود که در کنار ابوجهل بیشترین آزارها و تمسخرها را متوجه رسول خدا می کرد. او از توطئه گران قتل پیامبر در شب هجرت به مدینه بود. ادعای او در همانند سازی قرآن متکی بر یک سری افسانه های قدیمی مانند داستان رستم و افراسیاب بود که برای جلب توجه مردم کارآمد بود اما در نزد ارباب خرد تنها نوعی تحمیق مردم به شمار می رفت.
او در جنگ بدر کشته شد. برخی گفته اند در حین نبرد و برخی نیز بیان کرده اند در اسارت. اگر قول دوم درست باشد، تازه قابل بحث است که چه دلایلی سبب قتل او شده است. در این باره، سایت پاسخگو مقاله ای نوشته است که مطالعه آن را به علاقمندان پیشنهاد می کنم.
با این حال، امروزه اینترنت هست و اگر کسی هنر شبیه سازی قرآن را داشته باشد می تواند آن را بی نام و نشان یا با ذکر مشخصات خود در اینترنت قرار دهد.
به من حق دهید اگر نتیجه بگیرم این عذرها دست کم در جهان امروز حاکی از ناتوانی بشر برای آوردن حتی یک سوره مانند قرآن مجید است. پیشنهاد می کنم نظر بنده را در ذیل مقاله بعدی نیز مطالعه کنید.
خادم کوچک قرآن مجید 25دی 1387
بسم الله الرحمن الرحيم
گنجی در مقاله پاسخ به تحدی قرآن (۱) می نویسد: «نویسندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، «کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض علیه زنان»، «کنوانسیون حقوق کودکان» و مدافعان آنها، حقوق در نظر گرفته شده در این مصوبات را «برتر» و «کاملتر» از حقوق قرآن و سنت معتبر نبوی به شمار میآورند. در جهان اسلام نیز قطعاً، مسلمانهایی وجود دارند که بر این گمان هستند.»
-- لطف علی لطیفی ، Jan 14, 2009 در ساعت 01:30 PMاین سخن مرا در فکر فرو برد. اعلامیه جهانی حقوق بشر را در دانشنامه ویکی پدیا پیدا کردم و با این دید که آیا «برتر» و «کاملتر» از حقوق قرآن و سنت معتبر نبوی است خواندم. نقد همه آن مفصل می شود، فقط ماده یک آن را نقد می کنم تا بنگریم چقدر حق مدار است و آیا می تواند در برابر قرآن مجید مقاومت کند یا خیر؟ مضمون این ماده چنین است:
«ماده ۱: تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند . همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»
تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند. این جمله در روایتی از امام علی علیه السلام آمده است: بنده ديگرى مباش در حالى كه خدايت آزاد آفريده:
وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لَا يُنَالُ إِلَّا بِشَرٍّ وَ يُسْرٍ لَا يُنَالُ إِلَّا بِعُسْر
نفس خود را از هر پستى گرامى دار، هرچند تو را بدانچه خواهانى رساند، چه آنچه را از خود بر سر اين كار مىنهى، هرگز به تو بر نگرداند. بنده ديگرى مباش در حالى كه خدايت آزاد آفريده، و در آن نيكى كه جز به بدى به دست نيايد و آن توانگرى كه جز با سختى و خوارى بدان نرسند، كسى چه خوبى ديده؟ (نهج البلاغة-ترجمه شهيدى، نامه 31، ص: 304)
«و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند .» این را هم فعلا نقد نمی کنم.
« همه دارای عقل و وجدان می باشند » این جمله دروغ صریح است. واقعا آیا همه دارای عقل و وجدان می باشند؟
برخی انسانها به دلیل بیماریهای روحی روانی عقل ندارند. چندی قبل، در یک روز تابستانی، از یک آسایشگاه بیماران روانی بازدید کردم. در سالن دیوانه های زنجیری، بندگان خدا پتو نداشتند. اعتراض کردم. جواب این بود که اگر پتو بدهیم آن را می خورند. بعد به ما گفتند الان تازه به آنان آرامبخش زده ایم که تا حدی آرامند و شما می توانید بازدید کنید و گرنه در حالت عادی چنین چیزی امکان ندارد.
برخی انسانها به دلیل جهالت عقل ندارند. به نظر شما کسانی که میمون یا آلت تناسلی را می پرستند عقل دارند؟ کسانی که با دست خود مجسمه می سازند و آن را می پرستند چطور؟
به نظر شما کسانی که فاجعه کربلا را رقم زدند عقل و وجدان داشتند؟ آیا کسانی که جنگ جهانی دوم را پدید آوردند، جنگی که آمار کشته های آن را 52 میلیون نفر تخمین زده اند، عقل و وجدان داشتند؟ مغولهایی که به ایران حمله کردند چطور؟ کسانی که همین روزها در غزه، زنان و کودکان را به خاک و خون می کشند عقل و وجدان دارند؟
حال این را با قرآن مقایسه کنید که اعتقاد دارد انسانها بر اساس فطرت الهی آفریده شده اند و به آدمیزاد کرامت و بزرگواری بخشیده شده است لکن آنها آزادند که راه خوب یا راه بد را در پیش گیرند و اگر راه خوب را بروند می توانند تا مقام جانشینی خدا در زمین پیشرفت کنند و اگر بدی پیشه کنند از چهارپایان نیز گمراهتر خواهند شد. راستی کدام حیوان است که مرگ 52 میلیون نفر مانند خود را رقم بزند؟
خادم کوچک قرآن مجید 25دی 1387
آقای لطیفی
-- فرشاد ، Jan 14, 2009 در ساعت 01:30 PMاما همین امام علی شما خودش کلی کنیز و غلام داشته! در قرآن هم که برده داری به رسمیت شناخته شده. بس کنید شما را به خدا
-- رامین ، Jan 15, 2009 در ساعت 01:30 PMدر مورد تحدی قرآن اگر همین امروز شخصی ادعا کند که نوشته من از قرآن بهتر است مرجع قضاوت در مورد گفته ایشان کیست لذا ادعای تحدی بدون معرفی مرجع جهت رجوع ادعایی است که همگان می توانند در هر موضوعی انجام دهند و لذا از منطق مناسبی برخوردار نیست امروز یک زرتشتی نیز در مورد اوستا می تواند ادعای تحدی کند و به علت نبود مرجعی شما نمی توانید ادعای وی را رد کنید لذا مبارز طلبی بدون مشخص کردن نحوه مبارزه و داور آن اصولا مردود و غیر قابل اعتنا است.
درود. بزرگواردیگری حدود دوماه پیش در همین زمینه (تحدی قرآن) مقاله خوبی نوشت که پیدایش نمی کنم. اگر ممکن باشد ازسرلطف نشانیش را بنویسید. نوروز
-- farhang ، Jan 15, 2009 در ساعت 01:30 PMبِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام على (ع ) شخصا کشاورزی می کرد و از محل درآمد حاصله کمک فراوانی به مردم مستضعف انجام می داد. او بارها بردگانی را می خرید و آزاد می کرد. از بین این بردگان، تعدادی علاقه نشان دادند در خدمت امام على (ع ) باشند که فضه و قنبر از آن جمله است. فضه به لحاظ معنوی به جایی رسید که در بیست سال پایان عمر خود جز به قرآن سخن نگفت. قنبر نیز چنان محبت امام على (ع ) را به دل داشت که سالها بعد زمانی که حجاج حاکم خونخوار عراق از وی خواست از امام على (ع ) ابراز انزجار کند چنان سخن گفت که منجر به شهادت او شد. آیا برده ای که سالها بعد در دفاع از مولایش آگاهانه شهادت را پذیرا می شود می توان برده به معنای مصطلح دانست؟
آقای عباس عزيزى در داستان 88 از کتاب 320 داستان از معجزات و كرامات امام على (ع ) در باره شهادت قنبر غلام امام علی علیه السلام چنین می نویسد:
وقتى كه عبدالملك (پنجمين طاغوت اموى ) روى كار آمد، حجاج بن يوسف ثقفى را كه دژخيمى ستمگر و خونخوار بود، استاندار عراق كرد.
حجاج بيست سال حكومت كرد و ستم و خونريزى را از مرز و حد گذراند، او دوستان على (ع ) را با سخت ترين شكنجه ها مى كشت ، و از اين كار، لذت مى برد، او افرادى مانند كميل ، سعيد بن جبير و قنبر را به شهادت رساند.
كوتاه سخن اين كه : از عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه خوش نام اموى ) نقل شده كه گفت : ((اگر هر امتى براى مسابقه در پستى و ناپاكى كسى را معرفى كند و ما ((حجاج را معرفى كنيم ، در اين مسابقه ، برنده خواهيم شد.
و بعضى اين مطلب را به ((شعبى )) نسبت مى دهند.
وقتى حجاج ، سعيد بن جبير مفسر عالى قدر، كميل بن زياد، يار رازدار اميرمؤ منان على (ع ) را كشت . روزى به اطرافيان خويش گفت :
((بسيار مايلم براى خدا به يكى از اصحاب على (ع ) دست يابم و خونش را بريزم )).
اطرافيان گفتند: ما كسى را جز قنبر كه قديمى ترين رفيق و خادم على (ع ) است و هميشه چون سايه على (ع ) دنبال او بود، سراغ نداريم .
حجاج ماءمورين مخفى خود را فرستاد، و قنبر را دستگير كرده نزد حجاج آوردند بين حجاج و قنبر اين گونه گفتگو شد:
حجاج - تو قنبر هستى ، و كنيه تو ((ابو همدان )) است ؟
قنبر - آرى .
حجاج - تو بنده على هستى ؟
قنبر - من بنده خدا هستم - ولى على (ع ) ولى نعمت من است .
حجاج - اى قنبر! از دين و مرام على (ع ) بيزارى بجوى ، تا در امان باشى .
قنبر - اگر دين و مرام على (ع ) به گونه اى است كه بايد از آن بيزارى جست ، تو بهتر از آن را براى من پيدا كن تا از دين على بيزارى بجويم .
حجاج - اكنون كه از دين على (ع ) بيزارى نمى جويى ، قتل تو واجب است ، و هر نوع كشتن را خودت اختيار مى كنى بگو همان گونه تو را بكشيم .
قنبر - هر گونه كه مرا به قتل رسانى ، همان گونه در قيامت قصاص مى كنم ، ولى مولايم على (ع ) به من فرموده كه در راه محبت او، مثل گوسفند مرا ذبح مى كنند.
حجاج - على (ع ) براى تو نوع كشتن خوبى خبر داده است ، همان گونه تو را خواهم كشت .
آن گاه حجاج دستور داد، جلادان خون آشامش ، قنبر را مثل گوسفند، ذبح كرده و سرش را از بدنش جدا نمودند.
بعضى مى نويسند: از جمله سؤ الات حجاج به قنبر اين بود، پرسيد: تو در خدمت على (ع ) چه مى كردى ؟
قنبر: از خدمات من اين بود كه آب وضويش را آماده مى كردم .
حجاج - پس از آن كه على (ع ) از وضو فارغ مى شد چه مى گفت ؟
قنبر - مولايم على (ع ) در اين موقع اين دو آيه (44 و 45 سوره انعام ) را مى خواند:
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شيى حتى اذا فرحوا بما اوتوا، اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد لله رب العالمين .
((وقتى كه پيروان شيطان تمام تذكرات ما را فراموش كردند، درهاى هر نعمتى را به روى گشوديم ، تا (كاملا) خوشحال شدند. (و دل به آنها بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم )، در اين هنگام ، همه ماءيوس شدند (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد) - و به اين ترتيب دنباله (زندگى ) جمعيتى كه ستم كرده بودند قطع شد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است )).
حجاج - گمان مى كنم اين آيه را بر ما تاءويل مى كرد، و منظور از مضمون آيه ما بوديم ؟!
قنبر - آرى همين طور است .
حجاج خشمگين شد و ديگر به قنبر مهلت نداد تا با سخنان آتشين و كوبنده اش ، او را خوار و سركوب كند. به دستور او، ميرغضب ها به سر قنبر ريختند، و آن غلام عاشق و شيفته على (ع ) را مثل گوسفند ذبح كردند، و او اين چنين قهرمانانه ، شربت گواراى شهادت را نوشيد و مرغ روحش به بهشت جاودان پرواز كرد.
-- لطف علی لطیفی ، Jan 15, 2009 در ساعت 01:30 PMغلام قنبر غلام امام على (ع ): 26 دی 1387
بسم الله الرحمن الرحيم
برخی پرسیده اند معیارهای مقایسه قرآن اصلی شبیه سازی شده چیست؟
به نظر بنده، برخی از معیارها با توجه به آیات قرآن اینهاست:
1. تناقض درونی ندارد: آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مىيافتند. (نساء:82)
2. شعر نیست، هر چند آهنگ خاصی دارد: و [ما] به او شعر نياموختيم و در خور وى نيست اين [سخن] جز اندرز و قرآنى روشن نيست. (یس:69)
3. عربی بی اشتباهی است: قرآنى عربى، بىهيچ كژى باشد كه آنان راه تقوا پويند. (زمر: 28)
4. هدایت به راه پایدارتر همراه با وعده پاداش به مؤمنان: قطعاً اين قرآن به [آيينى] كه خود پايدارتر است راه مىنمايد، و به آن مؤمنانى كه كارهاى شايسته مىكنند، مژده مىدهد كه پاداشى بزرگ برايشان خواهد بود. (اسراء:9)
5. قرآن رنج آور نبوده، جنبه تذکر دارد: قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى، (طه:2) جز اينكه براى هر كه مىترسد، پندى باشد. (طه:3)
6. پندآموزی از قرآن مجید ساده است: و قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كردهايم پس آيا پندگيرندهاى هست؟ (قمر: 17)
از سوی دیگر، استاد محسن قرائتی در تفسير نور، ج5، ص: 213 پیرامون امتيازاتِ قرآن چنین می نویسد:
1 گنجاندن معارفى بلند در كلماتى كوتاه: مثلًا در مورد زن و مرد تعبير مىكند، «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» « بقره، 187» زنان لباس شما و شما لباس آنها هستيد. براى بيان سستى قدرتهاى غير الهى، آنها را به خانه عنكبوت تشبيه مىكند. « عنكبوت، 41» و يا اينكه از آفريدن يك پشه آنان را ناتوان مىداند. «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً» « حج، 73»
-- لطف علی لطیفی ، Jan 15, 2009 در ساعت 01:30 PM2 شيرينى كلام و نفوذ: هزار بار هم خوانده شود كهنه نمىشود، بلكه هر بار نكتهاى به دست مىآيد.
3 آهنگ و موسيقى كلام: طنين و آهنگ كلمات آن، مخصوص است و اگر آيهاى از قرآن در ميان سخنان هر عرب زبان، يا در ميانِ روايات باشد، مشخّص است.
4 جامعيّت قرآن: از برهان تا مثل، از دنيا تا آخرت و نيز مسائل خانوادگى، حقوقى، سياسى، نظامى، اخلاقى، تاريخى و ... را دربر دارد.
5 واقعگرايى: محتواى آن مبتنى بر حدس و گمان نيست. حتى داستانهايش مستند و واقعى است.
6 همه گير و جهانى: مردم در هر سطح و هر كجا باشند، از آن بهره مىبرند و قرآن به صورت كتاب تخصّصى نيست.
7 ابدى: هر چه از عمر بشر و علوم مىگذرد، اسرار بيشترى از قرآن كشف مىشود.
8 رشد فزاينده: با داشتن بيشترين دشمن و ضربات فراوان، بيشترين رشد را در طول عمر خود داشته است.
9 معجزهاى در دست: اين معجزه در دست همه است و از نوع سخن و كلمه است كه در اختيار همه است.
10 هم معجزه و هم كتاب دستور و قانون است.
11 از فردى درس نخوانده و در منطقهاى محروم از سواد است.
12 چيزى به آن افزوده يا از آن كاسته نشده است و مصون از تحريف است.
بنده در یکی از کتابها میخواندم که چهار اشتباه مشهور صرفی یا نحوی در قرآن وجود دارد .
-- محمد ، Jan 15, 2009 در ساعت 01:30 PMپس من میتوانم کتاب قرآن را بردارم و این چهار غلط را درست کنم و جلد ان را نیز تغییر دهم
آیا کتاب حاصل قرآن است؟ .خیر چون چهار تفاوت با قرآن دارد .اما این کتاب من از قرآن برتر است چون آن چهار اشتباه را ندارد.
در ثانی اگر حافظ هم ادعا میکرد من پیامبر هستم و الا دیوانی مانند دیوان من بیاورید.تا کنون که کسی نتوانسته دیوانی در حد دیوان حافظ بگوید و ممکن است تا هزار سال دیگر هم کسی نتواند.حال تکلیف مردم در این 1700 سال چیست.؟در ضمن به تحدی طلبیدن کسی که هنوز به دنیا نیامده به چه معنا است .ما از کجا بدانیم در اینده نیز کسی همجو توانائی را نخواهد داشت.سستی این گونه تحدی برای من خود دلیلی بر سستی ادعای تحدی کننده است.در نهایت میتوان گفت محمد بهترین شاعر عرب تا کنون بوده است.
از همه این ها گذشته این گونه استدلالات مبتنی بر معجزه مربوط به دنیائی بود که در آن یک کره زمین وجود داشت و یک اسمان با مشتی نقاط نورانی به اسم ستاره.
اما اکنون نگاه ما به آسمان تغییر کرده.اکنون آسمان جائی است که ممکن است هزاران سیاره با موجوداتی هوشمند تر از ما در آن وجود داشته باشند.ایا این قبیل از به اصطلاح معجزات نمیتواند کار آنها باشد؟.ایا انها به نوعی زمین ما را کنترل میکنند یا خیر .؟ما نمی دانیم.
اقای لطیفی
داستان قنبر و حجاج را نقل کردی
احتمالا حجاج هم چنین میپنداشته که حکم خدا را اجرا میکند برای همین در کشتن قنبر که نزد او کافر بود تردید نداشت.
مشکل شما میدانید چیست؟فرهنگ کفر و نفاق.فقط اگر از دست رقبا تکفیر شوید ناراحت میشویدو انرا ظلم میدانید.اما اگر جان انسانها را خودتان بگیرید انرا عین اسلام میدانید
از این گردونه باطل باید بیرون بیاییم.
-- حسین منتقد ، Jan 16, 2009 در ساعت 01:30 PMمن فكر مي كنم آقاي لطيفي مقاله آقاي گنجي را دقيق نخوانده اند
-- فراز ، Jan 17, 2009 در ساعت 01:30 PMايشان تنها دوست دارند به جواب دادن به شبهات! مقامي بس عظيم در نزد خدايشان پيدا كنند
اين گونه انگيزه ها هر چند سطحي نگري است ولي نتايج خوبي كه همان بحث مدلل است را به دنبال دارد به شرطي كه آقاي لطيفي با پيش فرض انحصار درستي عقيده اشان پاي به ميدان بحث نگذارند
آقاي گنجي گفته اند :
نویسندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، «کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض علیه زنان»، «کنوانسیون حقوق کودکان» و مدافعان آنها، حقوق در نظر گرفته شده در این مصوبات را «برتر» و «کاملتر» از حقوق قرآن و سنت معتبر نبوی به شمار میآورند. در جهان اسلام نیز قطعاً، مسلمانهایی وجود دارند که بر این گمان هستند.»
اگر برداشت من درست باشد سخن آقاي گنجي اين است كه اگر تحدي قرآن دعوت به بحث و استدلال است بايد منطقي به تجزيه و تحليل نظرات پرداخت
مثلا عده اي مي گويند اعلاميه جهاني حقوق بشر برتر از قرآن است(آقاي گنجي در اين مقاله اين حرف را تاييد نكرده اند)
حال بايد مدعيان تحدي بايد اين سخن را به نقد بگذارند يا قايلين به اين عقيده را تكفير كنند
جالب تر نقد آقاي لطيفي به اين اعلاميه است
كسي شك ندارد كه در قرآن مسايل اخلاقي بسيار مهمي كه امروزه هم مورد پذيرش اكثريت است وجود دارد
بطوريكه تا آنجا كه من اطلاع دارم متعصب ترين روحانيون حوزوي هم تمام اين اعلاميه را خلاف اسلام ندانشته اند موارد مورد بحث آن هايي است كه آقاي لطيفي هم آن ها را مسكوت گذاشته :
«و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند .» این را هم فعلا نقد نمی کنم
كوتاه سخن آنكه مي توان گفت اين اعلاميه از قرآن برتر است چون در برخي موارد شبيه قرآن و در بعضي موارد برتر از قرآن است
بسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 17, 2009 در ساعت 01:30 PMاین که حجاج در موقع قتل قنبر چه می اندیشیده است را خبر ندارم اما می دانم اسلام، کوچک ترین ستمی را نه به انسانها نه به حیوانات و نه به محیط زیست تحمل نمی کند. بنده هم با تکفیرهای بی منطق درست مخالفم. این علی بزرگ است که می فرماید:
وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ
به خدا، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانى نمايم و پوست جوى را از مورچهاى به ناروا بربايم، چنين نخواهم كرد.( نهج البلاغة-خطبه 224، ترجمه شهيدى، ص: 260.)
آقای لطیفی شما میگویید " قرآن تناقض درونی ندارد".
-- مهدی ، Jan 17, 2009 در ساعت 01:30 PMتناقض 1: قرآن میگوید "به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنند" و میگوید "شیطان از جن بود" و میگوید "شیطان از جنس آتش است" و بعد شیطان را به دلیل عدم سجده در برابر آدم، رجیم میشمرد. این آیات را چگونه میتوان باهم جمع کرد؟ مگر شیطان جزء ملائک بود که مخاطب دستور خدا قرار گرفته باشد و دچار عقوبت شود.
تناقض 2: قرآن میگوید "من میخواهم در ارض، خلیفهای قرار دهم" و بعد میگوید "ای آدم از بهشت فرود آی". مگر از اول آدم در زمین نبود؟
تناقض 3: قرآن در مورد شراب میگوید "خمر عمل شیطان است و موجب ممانعت از ذکر خدا و عداوت و کینه بین انسانها میشود" و میگوید "در بهشت نهرهایی از خمر جاری است". عمل پلید شیطانی در بهشت چه میکند؟
تناقض 4: قرآن میگوید "اگر در قرآن شک دارید مثل آن را بیاورید" در جایی دیگر میگوید "کسانی که چنین ادعایی میکنند خواهند مرد و به جهنم خواهند رفت".
تناقض 5: قرآن در جایی میگوید "به شرط عدالت تا چهار زن میتوانید بگیرید" در جایی دیگر میگوید "هرگز نخواهید توانست بین زنانتان به عدالت رفتار کنید". این در حالی است که پیامبر و امامان جندین زن و کنیز و ام ولد داشتند.
تناقض 6: قرآن میگوید "لا اکراه فی الدین" بعد میگوید "کافران یا باید جزیه دهند یا کشته شوند"
و غیره.
اگر شما اینها را تناقض نمیدانید پس به چه چیزی تناقض می گویید و تعریف شما از تناقض چیست؟
بله، علی جوی را از مورچه ای نمی گرفت، البته به شرطی که آن مورچه مسلمان باشد.
-- مهدی ، Jan 17, 2009 در ساعت 01:30 PMهمه می دانند علی در "مصرف" بیت المال و تقسیم آن بین اعراب، عادل بود ولی همین خراجها به اسم جزیه از ممالک ایران و غیره به زور و بی عدالتی گرفته می شد.
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 17, 2009 در ساعت 01:30 PMجزيه نوعي ماليات است كه طبق قوانين اسلامي از آن دسته اهل كتابي كه در پناه حكومت اسلامي زندگي مي كنند اخذ مي شود. ماليات جزيه تنها از كساني كه توانايي نبرد دارند اخذ مي شود و حكومت اسلامي در مقابل موظف است امنيت آنان را تأمين كند و اگر نتوانست اين ماليات را بر مي گرداند. در ضمن، مسلمانان وظيفه دارند زكات و خمس بپردازند و اهل كتاب كه از اين دو معاف اند، جزيه مي پردازند. براي مطالعه بيشتر به كتاب حقوق اقليت هاي ديني در اسلام اثر استاد عميد زنجاني مراجعه كنيد.
خادم كوچك قرآن مجید؛ 29دي 1387
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 17, 2009 در ساعت 01:30 PMدر باره تناقضات ظاهري در قرآن مجيد، گفتني است كه با اندكي انديشه، مطالعه احاديث مرتبط و آيات اطراف آن اين موارد حل خواهد شد. براي نمونه در باب اولين تناقض ادعايي، (تفسير نمونه، ج12، ص: 462)مي نويسد:
نخست مىگويد: به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، آنها همگى سجده كردند جز ابليس" (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ).
اين استثناء ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه ابليس از جنس فرشتگان بود، در حالى كه فرشتگان معصومند، پس چگونه او راه طغيان و كفر را پوييد؟! لذا بلا فاصله اضافه مىكند" او از جن بود، و سپس از فرمان پروردگارش خارج شد" (كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ).
او از فرشتگان نبود ولى به خاطر بندگى و اطاعت و قرب به پروردگار در صف فرشتگان جاى گرفت، و حتى شايد معلم آنان بود، اما به خاطر يك ساعت كبر و غرور آن چنان سقوط كرد كه همه سرمايه معنويت خود را از دست، داد و راندهترين و منفورترين موجود در درگاه خدا شد.
خادم كوچك قرآن مجید؛ 29دي 1387
اقای لطیفی
با توضیح شما در مورد جزیه من به اسلام ایمان اوردم.فقط مشکل من این است که یک قدم عقب بری میبینی قبلش یک حمله بوده که جان و مال کفار را جایز دانسته است.این سیره مسلمین در 50 سال اول است و با هیچ اب زمزمی پاک شدنی نیست.
من وقتی استدلالهای شما را میخوانم یاد استعمارگران انگلیس میافتم که میگفتند تحت سلطه ما در ایید تا اباد شوید .در هر صورت باید جزیه وباج بدهید در عین حقارت (و هم صاغرون) و زنانتان به بردگی جنسی بروند و تا ابد الاباد فرزندانشان اگر ازاد نشوند برده خواهند بود.به این میگن رافت اسلامی انگلیسی.
بعد از این اگر تحت سلطه ما در ایید به جبهه نمیروید چون میترسیم در جبهه بر ضد ما فتنه کنید.خمس هم که نباید بدهند چون خمس مال جنگه که اینها در ان شرکت ندارند از ترس توطیه اهل کتاب در جنگ برای همین میترسید انها را در حکومت راه بدهید و بنی امیه را مسخره میکنید مشاورانش یهود و نصاری بود.این جعل شیعه است که خمس مال غیر جنگه. مقدار جزیه هم بیشتر از زکات بوده.رجوع کنید به ساختار مالی مسلمین در بلاد اسلامی نوشته اکهارت.که منصفانه نوشته نه مثل عمید زنجانی.زنجانی منصف بود دانشگاه تهران را برای دانشجویان ازادی خواه ازاد نگه میداشت............
دم خروس از عملتون مشخص است.شما را نمیدانم.اما از کسانی که از انها دفاع میکیند عدل اسلامی جز ظلم به معنای جدیدش نیست.چون اصلش بر سیطره نسبت به غیر است.سلطه.سلطه ما را بپذیر بعد هم جزیه بده.به این میگن حقارت البته شما میگویید عدل اسلامی.
-- حسین منتقد ، Jan 18, 2009 در ساعت 01:30 PMمشکل شما میدانید چیست؟وقتی یک چیز را دوست بداری دیگر ضعفش نخواهی دید.کل حزب بما لدیهم فرحون از جمله شما.
الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 19, 2009 در ساعت 01:30 PMاسلام و جهاد
در پاسخ به حسین منتقد:
جهاد در اسلام بر اساس فتنه انگیزی، کشورگشایی، غارتگری، کمبود فضای حیاتی، نژاد پرستی و ...صورت نمی گیرد. جهاد به عنوان آخرین ابزار در روابط بین الملل اسلامی زمانی مورد استفاده واقع می شود که یکی از انگیزه های زیر موجود باشد:
1. دفاع از مسلمین: دفاع از مسلمین خود در سایه عوامل متعددی به شرح زیر شکل می گیرد:
ستم شدید: اگر دشمن مسلمانان را مورد ستم شدید قرار دهد می توان با او جنگید. برای نمونه، از مثال زیر یاد می کنیم. مسلمانان صدر اسلام، سال ها در زیر ستم و شکنجه کفار مکه زندگی کردند. تحریم اقتصادی شدیدی را تحمل کردند و سرانجام ناچار شدند با رها کردن مایملک خود در مکه، به مدینه هجرت کنند. مسلمانان تا زمانی که در مکه بودند اجازه جهاد نداشتند اما در سایه هجرت به مدینه و پیوند با نو مسلمانان این شهر، حداقل قدرت لازم برای جهاد با مشرکین را به دست آوردند و چنین بود که اجازه جهاد صادر شد:
أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیر (الحج:39)
به كسانی كه جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است،چرا كه مورد ستم قرارگرفته اند، و خدا بر یاری آنها تواناست.
تجاوز دشمن: دشمن اگر به سرزمین، یا به اموال و افراد مسلمین تعدی کند، با مقابله به مثل مواجه خواهد شد. دلیل ما این آیه است.
وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (بقره:190)و در راه خدا، با كسانی كه با شما می جنگند، بجنگید، ولی از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمی دارد.
2. دفاع از مظلومان: در این باره، قرآن مجید می فرماید:
وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْكَ وَلِیاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِیراً (النساء:75)
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمی جنگید؟ همانان كه میگویند: >پروردگارا، ما را از این شهری كه مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر، و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده، و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.
3. دفاع از دین: حاکمیت در اصل از آن خداست. از این رو، هر حاکمیتی که مبتنی بر کفر و شرک باشد طاغوت به حساب می آید و فتنه محسوب می شود. در دفاع از دین، اصل بر این است که کار با روش های صلح آمیزی مانند ارسال نامه، سفیر، مبلغ و امثال آن انجام پذیرد، اما اگر این اقدامات نتیجه نداد، اسلام برای حذف حاکمیت کفر جهاد را مجاز و گاه واجب می داند.
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَیكُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ(البقرة:193)
با آنان بجنگید تا دیگر فتنه ای نباشد، و دین، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمكاران روا نیست.
ضمنآ آقای قدرت الله فرقانی در کتاب جهاد و دفاع در اسلام. ص 19-41چنین می نویسد:
جهاد در یک تقسیم بندی اساسی به دو نوع تقسیم می شود، جهاد دفاعی و جهاد ابتدایی. در جهاد دفاعی باید به مقتضای نوع تجاوز دشمن، دفاع را تعریف و عملیاتی کرد اما در جهاد ابتدایی باید دقت کرد که اولاً از همه ابزارهای دیگر استفاده شده باشد و نتیجه نداده باشد. بویژه تلاش برای هدایت دشمن به راه خدا باید انجام شده باشد. دوم این که باید اذن امام عادل را داشته باشد. برخی فقها مصداق امام عادل در شرایط کنونی را که عصر غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، وجود شریف خود ایشان می دانند و برخی اذن فقیه جامع الشرایط را کافی می دانند. سوم این که باید جامعه اسلامی از توانایی لازم برای جهاد با دشمن هدف، برخوردار باشد. چهارم این که در خصوص اهل کتاب باید پس از دعوت به اسلام، در صورت عدم پذیرش ابتدا باید درخواست جزیه کرد و اگر نپذیرفتند جهاد کرد. پنجم این که باید از جنگ در حرم مکه و ماه های حرام باکفاری که برای این اماکن و زمان ها حرمت قائل هستند خود داری کرد، ششم این که باید از کفار نزدیک تر و همسایه شروع کرد، نه این که توجه ما به کفار دوردست جلب شود و فرصتی برای هجمه کفار نزدیک تر به جامعه اسلامی فراهم گردد. در این باره، قرآن مجید می فرماید:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ وَلْیجِدُوا فِیكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (التوبة:123)
ای كسانی كه ایمان آورده اید! با كافرانی كه به شما نزدیك ترند، پیكار كنید، (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیك غافل نكند. ) آنها باید در شما شدت و خشونت (و قدرت ) احساس كنند، و بدانید خداوند با پرهیزگاران است.
خادم کوچک قرآن مجید، 30 دی 1387
به خاطر اينكه اين احكام حقوق بشر هم از جانب خداست در قران امده هيج حكمي از احكام قران را تعطيل نكردم مكر حكمي هم سنك ان يا برتر ان براي شما فرستاده شده از طرفي كفته شده ابراهيم نيز مسلمان بود يا عيسي نيز بنده الله بود احتمال دارد مولفان حقوق بشر هم در حالت ايمان به الله بوده اندزيرا حرفشان از جنس حقيقت است
-- زيورقاسمي ، Jan 22, 2009 در ساعت 01:30 PMفرموده اند "جهاد در اسلام بر اساس فتنه انگیزی، کشورگشایی، غارتگری، کمبود فضای حیاتی، نژاد پرستی و ...صورت نمی گیرد. ".
خواهش میکنم کمی تاریخ اسلام را بیشتر مطالعه فرمایید. اولین غزوه پبامبر که بدر باشد اصلا تدافعی نبود. فرض کنیم این غزوه بخاطر این انجام شد که اهل مکه اموال مسلمانان را به یغما برده بودند و آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. بعد از دو غزوه تدافعی احد و خندق به واقعه فتح مکه میرسیم. از این به بعد نمایان میشود که اسلام در فدرت چه میکند. پیامبر به قبیله هوازن حمله میکند و پس از غارت ، عده ای را برای فتح طائف میفرستد. این حمله ها تدافعی است ؟! علی را به تمام بتخانه های اطراف میفرستد تا همه بتها را از بین ببرد. تدافعی ؟!
من نمیخواهم وارد مبحث جنگهای بعد از پیامبر که به قول خودشان با پیامبران دروغین و ... بود بشوم چون بیم آن دارم که بفرمایید آن کارها را عمر انجام داد و سیره پیامبر این نبود و ... وگرنه جنگ با مرتدان و پیامبران دروغین و حمله به ایران که به هیج وجه تدافعی نبودند هر انسان منصفی را به این نتیجه میرساند که گسترش اسلام از طریق شمشیر و خون و خون ریزی انجام شده است.
شما شنیده اید که مثلا مسیح شمشیر کشده باشد که هر کس با آیین من اعتقاد ندارد باید بمیرد یا جزیه بدهد ! یا اگر قبلا اعتقاد داشته و حالا ندارد باید بمیرد (مرتد) ؟!
من نه مسیحی هستم و نه مسلمان فقط این موارد را غرض میکنم که شاید در این عقیده که هر کس مثل ما مسلمانها فکر نمیکند قطعا راه ضلالت را پیش گرفته ما باید به او راه سعادت را نشان دهیم اندکی شک کنید.
به دلیل علاقه ای که به تاریخ و مخصوصا تاریخ اسلام دارم تاریخ اسلام را چندین بار مطالعه کرده ام. حداقل برای من مسلم است که پیامبر مخافان صزفا فکری خود را میکشت. مواردی بوده که فقط بر علیه پیامبر شعر میگفته اند و پیامبر دستور قتل آنها را داده است.
ما کی میخواهیم به این نتیجه برسیم که ایدئولوژی در قدرت خطرناک است.
اسلام تا آنجا برای انسانها ارزش قایل است که یا مسلمان باشند یا پیرو یکی از آیینهایی که اسلام قبول دارد باشند در حالت دوم اگر قدرت اسلام بر آنها چیره باشد که باید جزیه بدهند وگرنه در کفر خود زندگی میکنند.
شما فکر میکنید اگر بهاییان در زمان پیامبر بودند ، با آنها رفتار بهتری از آنکه جمهوری اسلام حتی با قبرستان بهاییان میکند ، میشد ؟! پیامبر شما پیامبر دیگری را تحمل میکرد ؟!
-- علیرضا ، Jan 24, 2009 در ساعت 01:30 PMبه نام او
هر کسی از ظن خود شد یار من
-- داریوش ، Jan 24, 2009 در ساعت 01:30 PMاز درون من نجست اسرار من
به نام خدا
-- هادی ، Jan 25, 2009 در ساعت 01:30 PMوقتی از سقراط نظرش را در خصوص اعتقاد به وجود خدا پرسیدند در جواب گفت : این که خدا وجود دارد یا نه یک طرف و این که از دانستن این مطلب قرار است به چه نتیجه ای برسید طرف دیگر مسئله.لذا در خصوص دین که دارای سه بخش میباشد: اعتقاد به خدا - عمل به اخلاق - خرافات دینی . لذا این حقیر به آقایان لطیف و حسین منتقد پیشنهاد میکنم به جای
بحث در مورد مراتبی بالاتر به عمل به دو مرتبه ابتدایی دین که هم از لحاظ فلسفه ، ادیان مختلف ، علم اخلاق ، روانشناسی و بسیاری از علوم طبیعی و غیر طبیعی دیگر سفارش گردیده سعی نموده و بر هم زدن آرامش درون خود را فقط به مسائل غیر عقلی و جزمی اختصاص دهید .
خادم کوچک انسانیت هادی
با تمام وجود از آقاي لطيفي به خاطر روشنگريها و حرفها و دلايل منطقي كمال تشكر رو دارم وقتي حرفهاي افرادي مثل شما برخورد ميكنم واقعا به معجزه بودن قران بيشتر يقين ميارم.lمن چه جور ميتونم قران پژوه بشم ؟اگه ميشه به ايميلم بفرستيد.خدا خير تون بده واميدوارم با ياري خدا بتونيم جواب شبهات برخي رو بديم.
-- محمد ، Sep 14, 2009 در ساعت 01:30 PMمطلبي با عنوان معجزه رياضي قرآن را در اينترنت سرچ كردم . پس از مطالعه همه مطالب مربوطه و زدودن شاخ و برگها و افراط و تفريط هاي پيرامون موضوع، باقيمانده مطالب، دريايي از شگفتيها بود ( معجزه اي بالاتر از عصاي موسي و زنده كردن مردگان بوسيله عيسي ) كه به من ثابت كرد اگر در قرآن آمده باشد كه " 2 در 2 برابر است با نه 5 بلكه 50 هيچوقت من انسان ناقص العقل نبايد به خود اجازه دهم كه در آن كوچكترين شكي به دل راه دهم در غير اين صورت بي ترديد سزاوار مرگم.البته نه اينكه معتقد به پذيرفتن مطلبي بدون تعقل و تفكر باشم . بلكه همانطور كه گفتم بعد از "تعقل و تفكر" پيرامون عظمت قرآن و عظمت آنكه قرآن را نازل كرده است، به اين نتيجه رسيدم .
-- محمد ، Nov 23, 2009 در ساعت 01:30 PM