رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ آبان ۱۳۸۷
قرآن محمدی - ۱۲

هویت تاریخی دین - بخش یکم

اکبر گنجی

پیامبر، موجودی تاریخی (مکانی – زمانی) است. در روز معینی زاده شد و در روز معینی از دنیا رفت و مانند دیگر موجودات تاریخی برروی کره خاکی زندگی کرد:

او غذا می‌خورد، لباس می‌پوشید، همسرانی برگزید، درگیر جنگ و صلح بود، دوست و دشمن داشت، صحابه‌ای داشت، باورها و اعتقادات‌اش را تبلیغ می‌کرد، و پیروان بسیاری در تاریخ پیدا کرد.

دین هم پدیده‌ای تاریخی (مکانی – زمانی) است، در تاریخ زاده شده و تمام حوادث مربوط به آن، تاریخی است.

همه‌ی آیات قرآن، تاریخی است. یعنی در طی ۲۳ سال رفته‌رفته پدیدار شده است. کل متن مکتوب، از جهت دیگری هم تاریخی است، یعنی پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام، افرادی آیات را جمع و به صورت مصحف درآورده‌اند.

پرسش‌ها و پاسخ‌های مندرج در قرآن، متعلق به تاریخ خاصی هستند. تمام معجزات گزارش شده در قرآن (بنابر تفسیر واقع‌گرایانه‌ی وحی)، در تاریخ رخ داده است.

«تجربه‌ی وحیانی» پیامبر، تجربه‌ای تاریخی است. آن تجربه، وقتی قرار شد به دیگران عرضه شود، راهی نداشت جز آن‌که خود را در زبان، ظاهر سازد.

زبان، پدیده‌ای تاریخی و برساخته‌ای بشری است.

آن تجربه‌ی بی‌صورت (به قول مولوی)، فقط و فقط می‌توانست درقالب تصورات و تصدیقات مردم زمانه صورت بیابد. تصورات و تصدیقاتی که متناسب با سطح معرفت، معیشت، آرزوها و انتظارات اعراب جاهلی بود.

به این ترتیب، متن مقدس (قرآن و سنت معتبر = اسلام یک)، پدیدار شد که به شدت تخته‌بند تاریخ (زمان خاص و مکان خاص) است.

قرآن، «تعبیر زبانی» تجربه‌ی پیامبر است، نه خود تجربه. «تجربه‌ی وحیانی» پیامبر، امری شخصی – خصوصی بود که هیچ‌کس از نوع و سرشت آن آگاه نیست.

خوانش متن (کتاب و سنت معتبر)، چیزی نیست جز پدیدار شدن قرائت‌ها، روایت‌ها و تفسیرهای مختلف از متن در تاریخ.

تمام تفاسیر، روایت‌ها و قرائت‌ها (فهم مومنان از متن = اسلام دو)، تاریخی هستند. یعنی متناسب با آگاهی، مسائل،پیش‌فرض‌ها، پیش‌داوری‌ها و پیش‌انگاشت‌های خوانندگانی است که با متن، وارد دیالوگ شده‌اند.

همه‌ی مفسران، قرائتی متناسب با آگاهی و دانش زمانه‌شان، از دین ارائه کرده‌اند. یعنی، در این دیالوگ ، داد و ستدی دوسویه، صورت می‌گیرد.

اسلام سه، اساساً چیزی نیست، جز رفتار و اعمال مومنان در طول تاریخ.

مومنان به اسلام، برمبنای فهمی که از دین داشته‌اند، دست به اعمال خاصی زده‌اند. برای گذشتگان، گسترش دین از راه جنگ و اشغال سرزمین دیگران، حق محسوب می‌شد. یعنی در دورانی که همه‌ی ساکنان کره‌ی خاکی، از راه جنگ و اشغال سرزمین، باورهای خود را می‌گستراندند، این عمل، غیراخلاقی تلقی نمی‌شد.

قدرت نظامی، پشتوانه‌ی باور بود. مسلمان‌ها هم از طریق جنگ و اشغال دیگر کشورها، درست مانند مسیحیان، ملل بسیاری را مسلمان کردند.

دین‌داران کنونی، رفتارهای مسلمانان پیشین که با معیارهای عصر جدید غیرقابل قبول و ناپذیرفتنی می‌نماید را غیردینی می‌خوانند. غافل از اینکه یا نباید بین دین و عمل دین‌داران ارتباط برقرار کرد، و یا اگر بین دین و رفتار دین‌داران ارتباطی وجود دارد، در آن صورت، حسن و قبح اعمال دین‌داران، به دین هم باز خواهد گشت.

این حکم درباره‌ی تمام مکاتب و ایدئولوژی‌ها (یهودیت، مسیحیت، اسلام، مارکسیسم، لیبرالیسم، فمنیسم و...) صادق است.

نمی‌توان اعمال و رفتارهای خوب و مقبول را ناشی از آیین دانست، اما رفتارهای بد و نامقبول را کج‌روی و خروج از آیین قلمداد کرد.

اگر کسی بخواهد بدفهمی‌ها، زشتی‌ها، خشونت‌ها و رذیلت‌های مسلمین را به نام «دین تاریخی» یا «اسلام تاریخی» نفی و برساخته‌ای به نام «اسلام حقیقت» یا «اسلام واقعی» درست کند، به این ترتیب باید ارتباط و پیوند دین با کل تاریخ را نفی کند.

دراین صورت دیگر نمی‌توان از دستاوردهای با شکوه تمدن اسلامی هم سخن گفت.

اسلام به ذات خود ندارد هیچ عیب
هر عیب که هست از مسلمانی ماست

این حکم درخصوص هر آیینی صادق است. مارکسیست‌ها هم یا باید هیچ ارتباطی بین ایدئولوژی مارکسیسم و سوسیالیسم با تاریخ قائل نباشند، و یا اینکه تمام زیبایی‌ها، زشتی‌ها، خوبی‌ها و بدی‌های رفتاری مارکسیست‌ها و سوسیالیست‌ها را جزیی از آیین خود به شمار آورند.

پیروان آیین‌های مختلف، همیشه در حال بازسازی آیین خود هستند. مفسران و متدینان امروز هم قرائتی سازگار با ارزش‌ها و فرآورده‌های معرفتی مدرن از اسلام ارائه می‌کنند. از این جهت کسی را نمی‌توان ملامت کرد.

مسأله‌ی مهم و نادرست این است که مفسر کنونی بخواهد کل تاریخ دین‌داری را به گونه‌ای تغییر دهد که برمبنای ارزش‌ها و فرآورده‌های معرفتی امروز قابل قبول باشد.

مثلاً گفته شود: اشغال سرزمین دیگران مطلقا وجود نداشته، جهاد ابتدایی وجود نداشته، هیچ‌کس به اتهام ارتداد، مجازات نشده، هرچه در قرآن آمده دقیقاً متناسب با معرفت و معیشت و ارزش‌های مدرن است، مفسران گذشته هم قرآن را مثل ما می‌فهمیدند و قرائت و روایت آنان از دین، دقیقاً مثل قرائت و روایت کنونی ما بوده است.

غافل از آن‌که، آن‌چه امروز برای ما نامعقول و غیرطبیعی جلوه می‌کند، برای گذشتگان کاملاً معقول و طبیعی جلوه می‌کرد.

این گمان و پیش‌فرض و پیش‌داوری باطلی (کاذب) است که پیامبر گرامی اسلام، تجربه‌ی وحیانی خود را در قالب تصورات و تصدیقات علم و فلسفه و اخلاق مدرن ریخته است. این مدعا را می‌توان به زبان فیلسوفان مسلمان هم عرضه کرد.1

پیامبر گرامی اسلام وقتی می‌خواست «علم حضوری» خویش را به «علم حصولی» تبدیل کند، راهی نداشت جز آن‌که آن را به قالب تصورات و تصدیقات علم و فلسفه و ارزش‌های اعراب زمانه‌اش بریزد.

علم زمانه به پیامبر و مردم می‌آموخت که قلب صنوبری، محل ادراک است. لذا قرآن هم به چنین قالبی ریخته شد و «قلب محمد»، «مهبط وحی» تلقی شد (نزل به الروح الامین. علی قلبک: شعراء، ۱۹۴- ۱۹۳). مفسران هم همین تلقی را درست می‌انگاشتند.2

مفسر و دین‌دار امروزین که این باور را در تعارض با علم جدید می‌یابد، تاریخ را عوض کرده و مدعی می‌شود که اساساً نه قرآن و نه هیچ‌یک از مفسران گذشته، قلب را قلب صنوبری تلقی نمی‌کرده‌اند؛ بلکه منظور آن‌ها از قلب، نفس یا چیز دیگری بوده است.

پیامبر گرامی اسلام در قرآن گفته است که آب جهنده از صلب و ترائب مرد خارج می‌شود. مفسران گذشته هم آیات قرآن را همین‌گونه تفسیر کرده‌اند.3

اما مفسر امروزین که این مدعا را در تعارض با علم جدید می‌یابد، تاریخ را تغییر داده و مدعی می‌شود نه پیامبر چنین چیزی گفته و نه مفسران گذشته چنین تلقی‌ای داشته‌اند.

در سلسله مقالات «قرآن محمدی» نمونه‌های زیادی از این نوع باورها عرضه شده است. در این‌جا چند نمونه‌ی دیگر هم ارائه می‌گردد تا پیش‌فرض قرآن محمدی (سرشت تاریخی دین)، تثبیت گردد.

۱- حامله شدن حضرت مریم از طریق فوت

یکی از مشکلات ادیان مختلف این است که گزارش‌های تاریخی‌شان، از سوی هیچ منبع مستقلی، غیر از خودشان، تأیید نمی‌شود. به عنوان نمونه، مسیحیان با این پرسش روبرو هستند که اگر واقعاً شخصی به نام عیسی مسیح در تاریخ وجود داشته، با آن همه وقایع خیره کننده‌ای که متون مقدس مسیحی از زندگی او نقل می‌کنند، چرا هیچ منبع مستقلی، خصوصاً منابع تاریخی رومیان، ذکری از او نکرده‌اند؟

قرن‌ها جستجوی تاریخی منتهی بدان شده که یوسفوس (Josephus)، مورخ یهودی، در کتابش، تاریخ باستانی یهود (۹۵ – ۹۰ میلادی) در دو جا از عیسی نام برده است. او ضمن اشاره به یعقوب، او را «برادر عیسی که مسیح‌اش می‌نامیدند» می‌خواند.4

هرچند که برخی بر این گمان هستند که ویراستاران مسیحی ادوار بعدی به میل خود نکاتی بر اثر یوسفوس افزوده‌اند.

کتاب مقدس مریم را دارای همسر معرفی کرده است. منتها در دوران نامزدی آن دو، مریم حامله می‌شود. یوسف اول می‌خواسته از او جدا شود، ولی فرشته‌ای در خواب به او می‌گوید که این معجزه‌ی خداوند است، با مریم بمان و نوزاد مریم را عیسی نام گذار. یوسف، با مریم ازدواج می‌کند و تا به دنیا آمدن عیسی، با مریم همبستر نمی‌شود:

«و یعقوب یوسف شوهر مریم را آورد... اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود. قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدوس حامله یافتند. و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند .

اما چون در این چیزها تفکر می‌کرد ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده گفت ای یوسف پسر داوود از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است از روح القدوس است. و او پسری خواهد زائید و نام او را عیسی خواهی نهاد زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید...

پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند به او امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزائید او را نشناخت و او را عیسی نام نهاد» (متی، باب اول ، فقرات ۲۵-۱۷).

برخی از مسیحیان کنونی، پدر زمینی نداشتن عیسی را انکار می‌کنند. جان هیک می‌نویسد:

«آیا عیسی پسر خدا بود به این معنای ظاهری است که نیمی از کروموزوم‌های او از مریم بود و نیمی از خدا.»5

به گمان او، اسطوره های تاریخی بسیاری حول زندگی واقعی عیسی پیچیده شده است.

قرآن درباره‌ی خانواده مریم سکوت کرده است. قبل از آن‌که مریم زاده شود، پدرش عمران، دار فانی را وداع می‌کند. مادر مریم، وی را به معبد تحویل می‌دهد. پس از قرعه‌کشی، سرپرستی مریم به زکریا واگذار می‌شود.

مطابق روایت قرآن، زکریا، یکی از پیامبران صالح و محب و مخلص خداوند است.

علامه طباطبایی در المیزان می‌نویسد:

«زکریا متکفل امر مریم شد، چون مریم پدرش عمران را از دست داده بود، و چون بزرگ شد از مردم کناره‏‌گیری کرد، و در محرابی که در مسجد به خود اختصاص داده بود مشغول عبادت شد، و تنها زکریا به او سر می‌زد...

قرآن کریم درباره سرانجام و مال امر او و چگونگی درگذشتش چیزی نفرموده، ولی در اخبار بسیاری از طریق شیعه و سنی آمده که قومش او را به قتل رساندند، بدین صورت که وقتی تصمیم گرفتند او را بکشند او فرار کرده و به درخت پناهنده شد، درخت شکافته شد و او در داخل درخت قرار گرفته درخت به حال اولش برگشت،

شیطان ایشان را به نهان‌گاه وی خبر داد، و گفت که باید درخت را اره کنید، ایشان همین کار را کردند و آن جناب را با اره دو نیم نمودند، و به این وسیله از دنیا رفت ...

در بعضی از روایات آمده که سبب کشتن وی این بود که او را متهم کردند که با حضرت مریم عمل منافی عفت انجام داده و از این راه مریم به عیسی حامله شده و دلیل‌شان این بود که غیر از زکریا کسی به مریم سر نمی‏زد.»6

پس مطابق روایات بسیار شیعه و سنی، قوم، زکریا را کشته‌اند. باز هم مطابق روایات، اتهام او زنای با مریم و حامله شدن مریم به عیسی بوده است.

در اواخر قرن بیستم میلادی، یک کشیش پرنفوذ در آمریکا، طی سخنرانی‌ای اعلام می‌کند که زکریا، پدر مسیح بوده است.7

روشن است، که قرآن و مفسران مسلمان، از جمله طباطبایی، این اتهام را کذب محض می‌دانند. چرا که قرآن، در چند سوره‌ی مختلف، با ذکر جزییات، روایت خود از چگونگی حامله شدن و به دنیا آمدن عیسی را گزارش کرده است.

تفسیر واقع‌گرایانه‌ی روایت قرآن از حامله شدن حضرت مریم، مسائل فلسفی و علمی اندیشه‌سوزی پدید می‌آورد. چگونگی ظاهر شدن موجودی غیرمادی (جبرییل) به صورت یک مرد، چگونگی حامله کردن مریم به وسیله جبرییل، زاده شدن عیسی، سخن گفتن نوزاد و هدایت مادر و غیره.

در اینجا صرفاً توجه خود را به چگونگی حامله کردن مریم توسط جبرییل محدود می‌سازیم.

اول – نفخ در عربی به معنای فوت کردن است. قرآن هم همین معنا را پذیرفته است.

موارد زیر موید نظر ما است:
یوم ینفخ فی الصور (انعام، ۷۳). و نفخ فی الصور (کهف، ۹۹). یوم ینفخ فی الصور(طه،۱۰۲). فاذا نفخ فی الصور(مومنون، ۱۰۱). و یوم ینفخ فی الصور(نمل، ۸۷). و نفخ فی الصور(یس، ۵۱). و نفخ فی الصور(زمر، ۶۸). و نفخ فی الصور(ق، ۲۰). فاذانفخ فی الصور(حاقه، ۱۳). یوم ینفخ فی الصور(نبأ، ۱۸).

قرطبی نوشته است:
صور، شیپوری است از نور که اسرافیل (یکی از فرشتگان) در قیامت دو بار در آن فوت می‌کند. بار اول برای میراندن همه‌ی زندگان، و بار دوم برای برخیزاندن آنان برای حشر.

فوت کردن در شیپور، از نظر قرآن، علامت حتمی آغاز قیامت است.

صور اسرافیل، یعنی «شا خی که اسرافیل در آن فوت می‌کند» (ترجمان القرآن).

دوم – مردان و زنان پاک کسانی هستند که «فرج» خود را نگاه می‌دارند:

قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم....و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن: به مردان مومن بگو دیدگان از نظر بازی فروگذارند، و ناموس‌شان را محفوظ بدارند...و به زنان مومن بگو دیدگان‌شان را فرو گذارند و ناموس‌شان را محفوظ بدارند (نور، ۳۱-۳۰).

مومنان کسانی هستند که: والذین هم لفروجهم حفظون: فرج خود را حفظ می‌کنند (مومنون، ۵).

سوم – دمیدن در فرج حضرت مریم:

والتی احصنت فرجها فنفخنا فیها من روحنا: (انبیا، ۹۱).

و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا: و مریم دختر عمران را که فرج خود را محفوظ داشت، آن‌گاه از روح خویش در آن دمیدیم (تحریم، ۱۲).

در سوره مریم، آیات ۲۳-۱۶، داستان ملاقات جبرییل با مریم، و حامله کردن او، از طریق فوت کردن در او، توضیح داده شده است.

طباطبایی در ذیل این آیات می‌نویسد:
«روحی که به سوی مریم فرستاده شده بود به صورت بشر ممثل شد، و معنای تمثل و تجسم به صورت بشر این است که در حواس بینایی مریم به این صورت محسوس شود، و گر نه درواقع باز همان روح است نه بشر ...

آن روحی که برای مریم به صورت بشری مجسم شد همان جبرییل بوده است...

معنای تمثل جبرییل برای مریم به صورت بشر، این است که در حاسه و ادراک مریم به آن صورت محسوس شد، نه اینکه واقعا هم به آن صورت درآمده باشد، بلکه در خارج از ادراک وی صورتی غیر صورت بشر داشت ...

پس تمثل ملک به صورت بشر، ظهور او برای بیننده به صورت بشر است، نه اینکه ملک بشر بشود، زیرا اگر معنایش این باشد لازم می‏آید که چیزی، چیزی دیگر شود، نه اینکه چیزی به صورت چیزی دیگر ظاهر شود و تمثل یابد ...

مریم از کلام جبرییل که گفت: تا پسری به تو ببخشم ... فهمید که این پسر را در همین حال می‏بخشد، و لذا گفت: هیچ بشری با من تماس نگرفته و زناکار هم نبوده‏ام و در این جمله فهماند که فرزنددار شدن من الان منوط به این است که چند ماه قبل نکاح و یا زنایی صورت گرفته باشد و حال آنکه صورت نگرفته ...

بعید نیست که از ترتب جمله فناداها بر جمله قالت یا لیتنی ... استفاده شود که مریم این جمله را در حین وضع حمل یا بعد از آن گفته، که دنبالش بلافاصله عیسی (علیه‏السلام‏) گفته است لا تحزنی ... .

و جمله الا تحزنی تسلیت و دلداری است به مادرش از آن اندوه و غم شدیدی که به وی دست داده بود، آری برای زنی عابد و زاهد هیچ مصیبتی تلخ‏تر و سخت‏تر از این نیست که او را در عرض و ناموسش متهم کنند، آن هم زنی باکره، آنهم از خاندانی که در گذشته و حال معروف به عفت و پاکی بوده‏اند،

و مخصوصا تهمتی که بچسبد و هیچ راهی هم برای انکار آن نباشد، و همه حجت و دلیل هم در دست خصم باشد، لذا عیسی (علیه‏السلام‏) به اشاره سفارش کرد که با احدی حرف نزن و در مقام دفاع برمیا، بلکه خود حضرت عیسی (علیه‏السلام‏) در مقام دفاع از مادرش برآمد و این حجتی بود که هیچ دفع کننده‏ای نمی‏توانست آن را دفع کند.»8

طباطبایی در ادامه، روایتی از امام باقر، درخصوص چگونگی حامله کردن مریم نقل می‌کند:

وی در مجمع البیان گفته:

«از امام باقر (علیه‏السلام‏) روایت شده که فرمود: او یعنی جبرییل گریبان و یقه پیراهن مریم را گرفت و در آن دمید ، دمیدنی که با آن فرزند در رحمش در یک ساعت به حد کمال رسید ، کمالی که در رحم سایر زنان احتیاج به نه ماه وقت دارد، آری در عرض یک ساعت زنی باردار و سنگین شد، که وقتی خاله‏اش بدو نگریست او را نشناخت، و مریم در حالی که از او و از زکریا خجالت می‏کشید راه خود را گرفت و رفت.»9

فخر رازی در مفاتیح الغیب در ذیل همین آیات، درخصوص چگونگی حامله کردن مریم، سه قول را نقل می‌کند.

او می‌نویسد:
«در کیفیت این دمیدن دو قول وجود دارد. اول اینکه جبرییل در گریبان او فوت کرد و آن به رحم او رسید. دوم آنکه در دامن او فوت کرد و به اندام تناسلی او (فرج) او رسید و قول سوم اینکه جبرییل آستین مریم را گرفت و در پهلوی او دمید و سپس فوت به سینه او رسید و او حامله شد.»

زمخشری در کشاف در ذیل آیه ۲۲ سوره مریم، که مریم حامله شد، از ابن عباس نقل کرده است که «جبرییل نزدیک مریم شد، و در گریبان او فوت کرد و فوت او به بطن مریم رسید و او حامله شد.»

تفسیر صافی می‌گوید:
«جبرییل در یقه‌ی جبه او فوت کرد و آن فوت وارد درون او شد و او حامله شد.»

هم‌چنین همین مطلب را از امام باقر نیز نقل می‌کند (به نقل از مجمع البیان). نیز از تفسیر علی‌ابن ابراهیم قمی نقل می‌کند که در یقه‌ی او فوت کرد.

عموم مفسران، حامله کردن مریم را از طریق فوت کردن در او، تعلیل کرده‌اند. به طور طبیعی این مدعا با علم مدرن تعارض خواهد داشت.

اگر تبیین فلسفی طباطبایی از چهره‌ی مجسم جبرییل را بپذیریم، که بنابر رأی وی چیزی جز تصویری ذهنی نبوده، تصویر ذهنی قادر به ایجاد فوت خیالی است، نه فوت واقعی و عینی.

اگر جبرییل و فوت او را صورتی خیالی فرض کنیم، «مرد خیالی» و «فوت خیالی»، فقط «حامله‌ی خیالی» و «نوزاد خیالی» می‌آفرینند، نه «حامله‌ی واقعی» و «نوزاد واقعی».

نمی‌توان یک سوی عمل را خیالی کرد، اما سوی دیگر عمل را واقعی تلقی کرد.

مدعای «قرآن محمدی» این است: مفسران در طول تاریخ هیچ مشکلی با اصل مدعا و تفسیر واقع‌گرایانه‌ی آن، نداشتند. به نظر آنان، جبرییل واقعاً در مریم (فرج یا یقه یا آستین او) فوت کرد و او حامله شد. تفسیر واقع‌گرایانه‌ی این قصه، مسائل مختلفی در چند سطح ایجاد خواهد کرد:

۱-۱- سطح اول: مسأله‌ی تاریخی

هیچ متن مستقلی، روایت قرآنی زاده شدن عیسی را تأیید نمی‌کند. مفسر ملتزم به تفسیر واقع‌گرایانه‌ی این قصه، چاره‌ای جز پناه گرفتن در سنگر ایمان‌گرایی در پیش ندارد.

۲-۱- سطح دوم: مسأله‌ی علمی

آدمی فقط از طریق انتقال اسپرم حامله می‌شود، اما هیچ زنی تاکنون از طریق فوت کردن، حامله نشده است. مفسر معتقد به حقیقت داشتن این قصه، بازهم مجبور است از طریق ایمان‌گرایی، مسأله را حل کند.

۳-۱- سطح سوم: مسأله‌ی فلسفی

چگونگی ارتباط موجودی تماماً غیرروحانی (غیرمادی) با موجودی مادی و حامله کردن او.

طباطبایی برای حل مساله، فقط جبرییل را تبدیل به صور خیالیه کرد. اما تغییری در فوت و دیگر اجزای روایت قرآنی نداد. اگر قرار باشد تمام مسائل این قصه با توسل به ایمان حل شود، دیگر نیازی نیست که برای حل مسأله‌ی تبدیل جبرییل به انسان، مستقلاً چاره‌جویی شود. این مسأله را هم می‌توان از طریق ایمان، حل شده فرض کرد.

مفسران واقع‌گرای امروزین، هر تفسیری که برای معقول کردن این داستان ارائه کنند، یک نکته قابل کتمان نخواهد بود. افرادی که این داستان را از پیامبر می‌شنیدند و نیز مفسران گذشته، تلقی دیگری از این واقعه داشتند. حامله شدن مریم از طریق فوت کردن، برای آنان مشکل و مسأله‌ای ایجاد نمی‌کرد.

هویت تاریخی دین، به خوبی در داستان حامله شدن مریم، زاده شدن مسیح، سخن گفتن او به محض تولد و مرگ یا عروج وی به آسمان، نمایان است.

درواقع باید گفت داستانی که نزد گذشتگان واقعیت و حقیقت محض بود، نزد امروزیان اسطوره و نمادین تلقی می‌شود.


پاورقی‌ها:

۱- در «قرآن محمدی 4 ، بی‌دلیلی عصمت»، به استفاده از تفکیک علم حضوری و علم حصولی برای اثبات عصمت و توجیه فرایند وحی اشاره شده است.

۲- مستندات این مدعا، در «قرآن محمدی ۶، خدای سخن‌گو و پیامبر نامه‌رسان» و در پاسخ به اولین و دومین نقد آقای مهاجرانی آمده است.

۳- مستندات این مدعا در «قرآن محمدی ۸» و «قلب و صلب قرآن» آمده است.


4-Josephus, Antiquities, 20:9.

۵- جان هیک، بعد پنجم، کاوشی در قلمرو روحانی، ترجمه بهزاد سالکی، قصیده سرا، ص۴۰۷.
هیک گزارش‌های کتاب مقدس (انجیل‌های چهارگانه) درباره‌ی حوادث زندگی مسیح را «اسطوره» می‌خواند.

به گفته‌ی وی:
«نامحتمل است که عیسی در ۲۵ دسامبر تولد یافته باشد (که تاریخ یک جشن زمستانی ماقبل مسیحی بود)، یا در سال اول میلادی به دنیا آمده باشد (به احتمال بیشتر در ۴ یا ۵ قبل از میلاد مسیح تولد یافت)، یا در بیت لحم دیده به جهان گشوده باشد (که احتمالاً برای به انجام رساندن نوعی پیش‌گویی به این داستان اضافه شده)، یا چوپانان برای پرستیدن او در کنار گهواره‌اش حضور یافتند، یا فرزانگانی از شرق برای خوشامد گفتن به او رد ستاره‌ای اعجاب‌آور را پی‌گیری کردند (کل داستان سنتی تولد او، مخلوق تخیل مذهبی است)، یا او پدر زمینی نداشت (مضمونی اسطوره‌ای که درباره‌ی بسیاری از شخصیت‌های بزرگ دنیای کهن نقل می‌شود)، و یا اینکه خدای متجسد بود (مفهومی که او آن را کفرآمیز می‌دانست...

نامحتمل است که عیسی از لحاظ جسمانی پس از مصلوب شدنش دوباره حیات یافته باشد، و به مدت چهل روز در اطراف جلیل و یهودیه ظاهر شده، و سپس به آسمان عروج کرده باشد، (زیرا این نیز بخشی از داستان انجیل است) یا اینکه در همان زمان «قبرها باز شدند و بسیاری از مقدسان خدا که مرده بودند، زنده شدند، و بعد از زنده شدن عیسی از قبرستان به اورشلیم رفتند و بسیاری ایشان را دیدند.»
(پیشین، صص۴۰۶- ۴۰۴)

هیک می‌گوید:
«اگر چنین چیز فوق‌العاده حیرت‌انگیزی واقعاً رخ داده بود قطعاً در آگاهی و اسناد و گزارش‌های زمانه ثبت شده بود. اما برای نویسنده‌ای مسیحی، که چهل تا پنجاه سال پس از مرگ عیسی کتاب خود را می‌نوشت، ممکن بود که بدون تردید داستان‌های معجزه‌آمیزی را که در درون جامعه‌ی او گسترش یافته بود باور کند.»

(پیشین، ص ۴۰۶).

۶- طباطبایی، المیزان، ج ۱۴، صص ۳۶- ۳۵ .

۷- چنین بحثی در عالم مسیحیت هم مطرح شده است. به عنوان نمونه، کشیش رورند مون (Reverend Moon) رهبر کلیسای پاتیست، در دهه‌ی ۸۰ میلادی اعلام کرد زکریا، پدر عیسی مسیح است.

مقاله‌ی زیر، بررسی و نقد سخنان رورند مون در این خصوص است: منبع: اینجا
Robert M. Price: “Was Jesus the Son of the Priest Zacharias?”

۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۴، ص ۴۵ الی ۶۷.

۹- طباطبایی، المیزان، ج ۱۴، ص ۶۷.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
بخش پنجم: عقلایی بودن زندگی پس از مرگ
بخش ششم: خدای سخن‌گو و پیامبر نامه‌رسان
بخش هفتم: پیامبر راست‌گو و صدق مدعیات
بخش هشتم: عدم صدق گزاره‌های وحیانی
بخش نهم: ناسازگاری‌های درون متنی
بخش دهم: سرشت تجربه‌ی وحیانی
بخش یازدهم: دل‌های پاک مولد مثنوی و قرآن

نظرهای خوانندگان

جناب آقای گنجی
شما گاهی وقتها، بحث را به جاهایی می برید، یا بحث، شما را به جاهایی می برد که مجادلات کلامی قرون وسطی ، در برابرش ، پست مدرن محسوب می شود.

-- دانش آموز ، Oct 18, 2008 در ساعت 08:00 PM

آقاي گنجي چرا مقالات خود را يك روز در ميان به راديو زمانه مي فرستد؟ عيبي دارد پشت سر هم منتشر شوند؟ در ضمن ايشان وعده انتشار سومين قسمت يوتوپياي انقلابي را داده بودند.

-- بهزاد ، Oct 18, 2008 در ساعت 08:00 PM

طباطبایی برای حل مساله، فقط جبرییل را تبدیل به صور خیالیه کرد. اما تغییری در فوت و دیگر اجزای روایت قرآنی نداد. اگر قرار باشد تمام مسائل این قصه با توسل به ایمان حل شود، دیگر نیازی نیست که برای حل مسأله‌ی تبدیل جبرییل به انسان، مستقلاً چاره‌جویی شود. این مسأله را هم می‌توان از طریق ایمان، حل شده فرض کرد.
مطلب بسیار جالبی بود .

-- مهرام ، Oct 18, 2008 در ساعت 08:00 PM

این که می گویند:فلانی دستش برکت دارد.فلانی قدمش خوب است.فلانی نفسش خیر است..... اینها نیز درعلم امروزین (علم بدون شناخت)قابل اعتنا نیست.حالا واقعا تمامش خرافات است؟منتظرقسمت دوم مقاله میشویم.

-- علی رفیع ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

باز هم این متن آقای گنجی نشان از علاقه وافر غیر متعهدانه به امر تحقیق منصفانه ایشان راثابت می کند. ایشان علاقه وافری دارد که قران را با نظر مفسرین مرتجع بفهمد و از نظرات متقدمین روشنفکر گذشته و عرفان گرا و نظرات متاخرین روشنفکر مسلمان پرهیز نماید. البته این قابل درک است. اما چند نکته در مورد این متن ایشان:
١. کلمه تجربه وحیانی که شخصی باشد و غیر قابل دسترس هم مبهم است هم سند تاریخی ندارد. این تجربه چیست و چطوری بوده. باید به این تجربه شخصی مومن باشی تا قبولش کنی بخصوص اگر معتقدی آن تجربه خود قران نیست. چطور می شود قران تعبیر زبانی ان تجربه باشد اما هیچ گونه نشود ان تجربه را از قران استیباط کرد. پس آقای گنجی در نهایت مجبور به پذیرش فرضی است که اثبات نمی تواند بکند.
٢. اگر بنا بر فرض کردن باشد می توان گفت قران محصول ارتباط عامدانه هستی فراگیر صاحب شعوری است که در زمان و مکان تاریخی خاص در جهت شکل گیری یک حرکت تاریخی و اجتماعی به سمت تحقق عدالت آزادی وصلح (که همانا صفات ذاتی آن هستی هستند ) بروز کرده و حاوی مطالب هم فرازمانی هم عصری خاص می باشد. مطالب فرازمانی (محکمات) اندسته مطالبی هستند که به حقایق زندگی بشر و جهان را به زبانی قابل فهم با استفاده از ظرفیت های زبانی زمانی خاصی بیان می کنند که برای نسل های بعدی و مکانها دیگر این زبان باید ترجمه به روز شود متناسب به پیشرفت علم و شعور. کار دشواری نیست که معانی کلمات و استعاره های عربی زمان محمد شناخته شود و در جهت رمز گشایی از ان حقایق زندگی بیان شده در قران بکار رود مثلا در مورد خلقت بشرو أسمان ها و زمین. حتی بدون این عمل هم می توان به نیت قران از بیان مطالب در مورد قیامت و فرشتگانی که ثبت کننده اعمال ما هستند پی برد. نیت بنیان این مطلب است که زندگی بی هدف نیست و هر عملی که ما انجام می دهیم باد هوا نمی رود و بی حساب و نتجه نخواهد بود. اینکه عده ای تلاش می کنند تا عدم تعارض یافته های علمی مثل تکامل را با درک قران از زندگی نشان دهند و توفیق انان حد اقل در حد استدلال حاکی از جاودانگی قران دارد چون هنوز می تواند با ما حرف بزند و نشان دهد که این تکامل (که قدمای مسلمان به شکل فلسفی به آن معتقد بودند - مولانا و اخلاق ناصری این را به صراحت گفته اند) از سر تصادف نیست. پیدایش انسان از سر تصادف در مسیر جهش های کور نیست. پشت این جهش های به ظاهر کور که در نهایت به موجودی با ذکاوت بشر رسیده می توان هدفمندی را دید. تاویل یافته در علم بگونه ای فرا علمی مختص مذهب نیست و بلکه فلاسفه سکولار و دانشمندان علم نیز به این عمل دست می زنند.
٣. در قران مطالبی نیز در مورد وقایع گذشته و حال زمان پیامبر هست که یا حاکی از احکام عملی هستند یا بازسازی روایت های دینی سابق که غالبا به شکل اسطوره بیان می شدند.
٤. در مورد این داستانهای اسطوره ای ادیان قبلی کافی است که آقای گنجی کتب مقدماتی انسان شناسی را تهیه کنند و بدانند که بر عکس ادعای ایشان زبان اسطوره و اسطوره انگاری در میان بسیاری اقوام و ملل و مذاهب متداول بوده. شاید دلیل کمبود کلمات و تعابیر انتزاعی لازم برای بیان مطالب و اندیشه های انتزاعی بوده است. اما نکته جالب این است که بسیاری از این اقوام با اسطوره هایشان برخورد صد در صد واقع گرایانه نمی کردند.یعنی آنها را واقعی نمی پنداشتند بلکه حقیقی می دانستند. حقایقی که در شکل واقعیت های مختلف طبیعی خود را نشان می دهند بنا براین زبان اسطوره به انها کمک می کرد تا از سطح واقعیات بالاتر رفته با تاویل و تفسیر انها به پردازند و اعمال و روابط اجتماعی خود را تنظیم کنند.
اینکه علم امروز واقعیت را عین حقیقت می داند و حقیقت چیزی است که عین واقعیت بودنش اثبات شود مختص اندیشه علم زدگی غرب بود که چون با اسطوره های قرون وسطایی و سایر اقوام ابتدایی بر خورد می کرد به درک بیان حقیقت توسط اسطوره ها توجه نمی کرد و انها را معادل درک مردم گذشته از واقعیت می دانست. این در آثار مردم شناسان اولیه هویداست که به مرور اصلاح شده بخصوص وقتی که مسجل شد می توان علم و علم زدگی را به ایدئولوژی تبدیل کرد و همان بلایی که دین های رسمی بر سر مردم می آوردند با نام علم و بوسیله کاربرد علم بر سر مردم در آورد . اینجا واکنش در غرب خود را در شکل پست مدرنیسم نشان داد. اما:

هدف قران از باز خوانی ان اسطوره ها چه بود؟ قران رویکر د اصلاح گری نسبت به ان بیانات اسطوره شده دارد.قران در زمانی نازل شد که زبان اسطوره و دین زبان اصلی مردم بود . (آقای گنجی معتقد است مردم گذشته داستان های اسطوره ای را عین واقعیت می دانستند و مردم عاقل امروز انها را اسطوره می شمارند و باور نمی کنند یا معنی سمبولیک به انها می دهند اما در واقع مردم گذشته اسطوره ها را اسطوره می دانستند برای درک حقیقت و نه الزاما واقعیت ها و مردم مدرن شده امروز مثل گنجی انها را نه اسطوره که واقعیت های باطل به لحاظ علمی می دانند چون هنوز اسیر پاراداین مدرنیت قرن ١٩ اروپا می باشند.
قران در چنان زمانی ظاهر شد و به بازخوانی ان اسطوره ها پرداخت نه با اتخاذ رویکرد علم گرای قرن ١٩ جهت اثبات یا رد علمی ان داستانها مثل داستان مریم و عیسی وغیره (آقای گنجی مثل مستشرقین قرون ١٨ و ١٩ قران را با کتب علمی و بیولوژیکی یکی گرفته و سر خورد از این به کسانی چون طباطبایی هم می تازند و هم از ایشان برای درک قران مدد می جویند). قران با باز خوانی ان داستانها در پی ساختار شکنی و قدرت زدایی از انها بر می آید. قران اسطوره را به گونه ای بیان می کند که خواننده می فهمد که عیسی پدرش هر که و هر چه باشد خدا نیست. که عیسی پیامبری بوده از مادی مومن به حقیقت. اسطوره مریم و عیسی حاکی از حقیقتی است در مورد انها و نه بیان چگونگی بیولوژیکی حامگی مریم. بر اساس این حقیقت مرام و اندیشه و پروژه عیسی مولود نفخ (دمیدن) روح ازادی خواهی و عدالت طلبی و صلح طلبی است در زندگی زنی که در ٢٠٠٠ سال پیش فقط قاعدتا باید زن اشپزخانه می بود و بس و آن مولود رشد خودش تا سطح پیامبر شدن و ارتباط با وحی را از زمان نا بالغی (مهد به معنی فقط دوران گهوارگی نیست این را در کتب و اشعار قدیمی عرب می توان به وفور دید) مدیون مادرش است و نه کسی دیگر پس او عیسی پسر مریم است نه پسر خدا. ایده پسر خدا بودن و سه گانگی خدای یگانه را کلیسا در آورد تاگفتمان مشروعیت زای قدرتش را تو جیه کند. قران این ایده را رد کرده و اسطوره رد قالب گفتمانی ضد قدرت می سازد تا رابطه خدا و بشر رابطه پدر سالارانه نباشد تا کلیسا قیومیت مردم را به عهده نگیرد و مردم را مثل ... سفیه ندادند.
http://rahetohid.blogetery.com

-- احمد آل حسین ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

ادامه از قبل
خواهید گفت این یک تفسیر متناسب با نیاز های امروز روشنفکری از قران است و قران را ما داریم بر اساس انچه عقل مدرن می خواهد تر جمه می کنیم. جواب:
قران بنابر هدفش کتاب بیان حقیقت هاست و این دقیقا به خاطر جایگاه تاریخی اش است (آقای گنجی از تاکید بر تاریخی بودن قران نتیجه نمی گیرد که باید هدف قران را به لحاظ جایگاه تاریخی اش درک کرد بلکه برعکس از قران ١٤٠٠ سال پیش انتظار عملکرد کتاب بیولوژی قرن ٢١ را دارد جل الخالق!)
اگر نتوان قران را متناسب با نیاز های امروز و در گفتگو با شیوه بیان ارزش های امروزی مانند دموکراسی تاویل کرد جای شک خواهد بود که قران داری کاربرد در تمام زمانها ست. چگونه می شود معجزه فرا زمانی فرا مکانی قران را زیر سوال برد و از طرف دیگر هر حرکت برای نشان دادن اعتبار امروزی قران را زیر سوال برد. آیا ایشان انتظار دارند که قران برای فرا زمانی فر ا مکانی بودن هم زمان به همه اکتشافات و بیانات و زبانها و اندیشه ها و ارزشهای همه زمانها نوشته شده باشد و یا هر بار که قران را باز می کنیم مانند جام جم همه چیزهای مر بوط به زمان ما را به زبان ما بلند بلند بگوید!!
مهم این نیست که چرا برخی به ایجاد مکالمه بین درکشان از قران و اندیشه های روزگارشان می نشینند مهم این است که ببینیم این مکالمه تا چه حد مولد است و تا چه حد ساختگی و منفعلانه است و تا چه حد با ساخت کلی قران همخوانی دارد.
آقای گنجی از تاریخ شکل گیری فلسفه و اندیشه و جنبش های حقوق بشری و دموکراسی اطلاع تاریخی قابل ملاحظه ای ندارد و مانند برخی فکر می کند اینها محصول غرب دو قرن اخیرند. این تفکر بسیار سطحی است و کافی است ایشان با چند کتاب تاریخی در این زمینه به اصلاح باور غلط و شرقشناسانه خود دست بزنند. کتابهای مفید ی به زبان انگلیسیی اخیرا چا پ شده اند مانند /the eastern origins of Western civilization/ و کتاب ایاحقوق بشر غربی است. تاریخ مردم سالاری و حقوق بشر تاریخی است طولانی و بسیاری جوامع در ان شر کت داشته اند و بسیار مبارزات ازجمله مبارزات جنبش های مذهبی از جمله خو د اسلام و تمدنش و نظام حقوقی اش سهم بسیار باسزایی در شکل گیری ان بازی کردند کافی است کمی تاریخ اسلام رویکرد پلورالیزم فرهنگی سیاسی اش در اسپانیا را بخوانید ریشه اش را در میثاق مدینه بیابید و اثراتش را بر اروپا مطالعه کنید.

-- احمد آل حسین ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

دوستان اندیشمند؛ پیامبر هم انسان معمولیی بوده‌است با نیازهای معمول هر فرد دیگری٬ خور و خواب و خشم و شهوت. فردی بوده عادی که چیزی را با وجودش کشف می‌کرده - اینکه دنیا حساب و کتابی دارد و ظلم بی‌جواب نمی‌ماند و دنیای دیگری از پس این دنیا باید باشد و ...- و چنان این کشف برایش مهم و عظیم بوده‌است که نمی‌توانسته ساکت از مقابل آن بگذرد؛ کشفش را با مردم -اغلب نادان و منفعت طلب و شادخوار- در میان می‌گذاشته‌است . این کار البته مستلزم سالیان درازی کار بوده‌است به زبان خود مردم و با مثالهایی و داستانهایی که آنها می‌فهمیده‌اند و درکی از آن داشته‌اند٬ مثل حوری و پری و جن و هفت آسمان و ... حالا نباید پیام اصلی را غافل بگذاریم و تنها بپردازیم به این که مثلاً جنی که از آن نام برده‌شده کجاست و چیست و اگر نیست کل قضیه را زیر سوال ببریم.
نیوتن را در نظر بگیریم که قانون جاذبه‌اش را به زبان انگلیسی نوشت و منتشر کرد. البته که خدا بر نیوتن نازل نشد که به او قانون جاذبه را توضیح بدهد و به او بگوید که باید آن را منتشر بکند تا او آن کار را بکند. اما از دید یک خدا باور٬ می‌تواند چنین تعبیر بکند که در حقیقت خدا مقدر کرده‌بود که نیوتن چنان قانونی را کشف کند و منتشر کند. کسی هم قانون جاذبه نیوتن را زیر سوال نمی‌برد به این دلیل که نیوتن آدم بسیار مغرور و گستاخی بوده‌است.

-- مهران ش ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

آقای گنجی عزیز
با تمام احترامی که برای شما قائلم باید عرض کنم که سعی بر مباحثه عقلی کردن با کسانی که عقل را برای سنجش مسائل دنیوی کامل نمیدانند کاری بس عبث است.
نه تنها مسلمانان بلکه همه دین باوران اعتقاد به خداوندی غیر عقلانی دارند گه هر از گاهی برخلاف تمام قوانین قبلی خود (قوانین طبیعت) کار های غیر عادی (معجزه) انجام میدهد. برای من قابل درک نیست چرا این خداوند (عالم به همه علوم) قوانین طبیعت را از قبل طوری طراحی نکرد که احتیاج به معجره کردن نداشته باشد.

-- کامران ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

چند سئوال از آقاي گنجي

آيا همه پديدار هاي هستي را مي توان با ظرف محدود واقع گرايي ارستويي تبيين كرد؟!

آيا لايه هاي تو در توي تعالي و نو به نو شدن در جهان هستي را ميتوان با حواس پنج گانه و با منطق ارستويي تبيين نمود؟!

آيا وقايعي بيرون از تجارب حسي انسان كه شاكله اصلي منطق واقع گرايي شما را شكل ميدهد، و بارها در سير تاريخي تكوين پديدار ها نقض آن را مشاهده كرده ايم، امكان وقوع ندارد؟!

علم امروزي علي رغم رشد تدريجي و باگامهاي ضعيف خود مبني بر بهره گيري از آزمون و خطا راههاي ديگري را براي توليد مثل شناسايي و اثبات نموده است و اين تازه ميانه هاي راه است. گويي خداي متعال آقاي گنجي، چندان قادر نميباشد كه طريق توليد مثل اوليه خويش را تغيير دهد.
بنابر اين اگر خودمان را به خواب نزنيم و چشم دل خود را باز كنيم ، در اين شرايط همه هستي عالم را در ظرف محدود حس و تجربه و واقعيت هاي قابل لمس با حواس پنجگانه ضعيف قرار نمي دهيم. پديده هاي ديگري نيز در پيرامون محيط ما موج ميزنند كه محاط بر انسان اند و دائما" در تاثير تاثر متقابل با يكديگرند و تسبيح گوي منشا خويشند.بين حواس ضعيف من و آقاي گنجي( انا الانسان لفي خسر) و اراده مطلق نظم دهنده جهان هستي فاصله ايي بس دور به اندازه از فرش تا عرش وجود دارد كه بتواند در شناخت و تبيين پديده هاي پيرامون خود چنين قضاوت قطعي و محكمي داشته باشد.

زبان و حس ديگري را بايد بكار بست تا لايه لايه هاي هزار توي اين جهان بيني. استدلال بر پايه منطق سقراط و ارستو چند قرن پيش رخت بر بسته است. حتي در دنياي كنوني علم در عرصه روانشناسي و انسان شناسي و در فضاي هوش و عقل و ادراك انسان به دستاورد هاي حيرت انگيزي رسيده است كه باور ان در گذشته ما فوق تصور انسان بوده است. و در ظرف محدود حس و تجربه واقع گرايانه نمي گنجد. بطور مثال ديدگاههاي جديد علم روانشناسي و قدرت انديشه و تفكر انسان، تبديل انديشه به واقعيت را در توان انسان مي بيند بطوري كه انسان را در جوار خالق هستي قرار داده است. بعبارتي هر چه راكه در انديشه انسان قرار گيرد ، امكان و اراده بالقوه وقوع و دستيابي به آن براي دارنده ان تفكر فراهم است. مهم اين است كه اين انسان به تفكر خويش باور و ايمان دروني داشته باشد و بخواهد در مسير تحقق آن گام بردارد.كما اينكه انديشمند فرزانه ايي مانند پائولوكوئيلو در فرازي از انديشه هاي خود ميگويد" تحقق بخشيدن به افسانه هاي شخصي يگانه وظيفه ادميان است و هنگامي كه ارزوي چيزي را داري سراسر كيهان هم دست مي شوند تا بتواني اين آرزو را تحقق بخشي."
بديهي است كه اين نوع اراده و حس پنهاني در انسان در ظرف واقع گرايي مبتني بر تجربه قرار نمي گيرد.

عالم دون روسپيست چيست نشاني آن
آنك حريفيش پيش وآن دگرش در قفاست

چونك به راهش كند ان به برش در كشد
بوسه او نه از وفاست خلعت او نه از عطاست

چيست نشاني آنك ، هست جهاني دگر
نوشدن حال ها رفتن اين كهنه هاست

نو زكجا مي رسد كهنه كجا مي رود؟
گر نه وراي نظر عالم بي منتهاست

عالم چون اب جوست بسته نمايد وليك
مي رود و مي رسد نو نو اين از كجاست؟

خامش و ديگر مگو آنك سخن بايدش
اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست

شاه شهي بخش جان مفخر تبريزيان
آنك در اسرار عشق همنفس مصطفاست.(1)

1) ديوان شمس(غزليات)

-- ادريسي ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

این موضوع در اسطوره نوح نبی اشکار تر است.زیرا ادعای ادیان ابراهیمی بر این است که نوح از هر جانداری که روی زمین بود یک جفت را به داخل کشتی خود برد.قطعا این موضوعی غیر ممکن است.چون غذای یک روز این همه جانور خود چندین کشتی میشود.و نگهداری انها هزاران خدمه میخواهد.البته در روزگار گذشته تصوری از تعداد جانداران موجود بر روی زمین در دست نبوده و این اسطوره قابل باور بوده.
یا اسطوره زنده شدن چهار پرنده در مقابل ابراهیم.که ابراهیم در ان به نداشتن اطمینان قلبی به معاد اعتراف میکند.حال چطور ابراهیم خودش یقین داشت اما قلبش یقین نداشت.؟
در مذهب شیعه هم بخواهیم نگاه کنیم ماجرای غیبت صغرا و قرار دادن چهار نماینده برای امام زمان که چهارمی گفته دیگر پس از من نماینده ای نمیاید.خوب ایا ما باید حتما حرف او را باور کنیم؟مگر او معصوم بوده.از ترکهای موجود بر این اسطوره است که مذهب بهائی بوجود امده و رشد کرده است.و....

-- razi ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

سلام
۱- در مورد زبان تکلم حضرت رسول:
ما همه میدانیم که قرآن از زبان رسول اکرم شنیده شده است و آن را کلام الله می نامیم. ولی خود حضرت رسول را بشری بیش تلقی نمیکنیم. این فهم ناقص هنوز در میان ما هست که حتما باید خداوند را بعنوان یک موجودیت جدا و مبرا از محمد (ص) بدانیم و قبول نکنیم که وی بر اثر تصفیه باطن از خودیت خود خالی شده و وجودش خالی از خودیت و پر از هو شده است. کلامش کلام الله؛ وجودش یدالله.... شده است. آیا وی نمی توانسته بعنوان خلیفه الله از طرف خدا مطالبی را عرضه نماید که همان مطلبی باشد که مد نظر خداست؟
می فرماید گاهی من او هستم؛ گاهی او من است؛ گاهی من من هستم و گاه او اوست.
چطور میتوان تشخیص داد که کدام آیات در کدام زمان نایل شده است؟
منطق حکم میکند که:
چونکه با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد
رسول در میان یک قوم گمراه کم فهم مجبور بوده است که مطابق با فهم و حد خرافه مردم صحبت کند تا بتواند بمرور زمان آنها را از نظر فکری رشد دهد. کاری که وظیفه و ماموریت همه انبیا است.
مشکل اینجاست که مردم از روی تکبر که نشانه جهل است انبیا زمان خود را قبول نداشته و ندارند و از قبلی ها پیروی میکنند زیرا نیاز به اثبات عبودیت عملی نیست.
مشکل این نیست که در آن زمان فهم ایجاب میکرده چنین مطالبی در این قالب ها مطرح شوند.
مشکل این است که کسانی که دین را دکان خود اختیار نموده سعی در نگه داشتن سطح فهم مردمان زمانه در گذشته داشتند تا بتوانند به کسب خود ادامه دهند و از آنجا که خارق العادات و قصه های غیر ممکن و تخیلی جدید اهمیت بیشتری از وقایع در چشم بشر همزمان دارد لذا همین رویه را دنبال میکردند. اناجیل هیچیک توسط حضرت عیسی (ع) نوشته نشدند همانطور که قرآن بدست حضرت محمد(ص) نوشته نشد و تورات بدست موسی (ع).
این قصص در کنار مفاهیم عرفانی و عبرت انگیز که موجب تفکر در عمق انسانی و بعد عرفانی میشود از نظر فیزیکی لزوم به خارق العاده بودن ندارد. اگر اصل مطلب را بدون تعصب با فهم امروز درک کنیم مشکلی نیست. مشکل اینست با ابزار ۲۰۰۰ سال پیش قصد تشریح علم را در امروز داشته باشیم. کاری که داستان گویان دینی (علمای ظاهری دین) انجام میدهند و عوام دنبال میکنند.
آیا اگر حضرت مسیح همچون دیگر پیامبران از پدر و مادری معمولی بدنیا می آمد از مقامش کم میشد؟
چه اشکالی داشت که مثلا جناب یوسف نجار پدر حضرت مسیح باشد؟
بیشک در آن زمان چنین مطلبی لازم بوده که مطرح شود تا مردم راحت تر قبول کنند و هدایت شوند.
بعد زمان (والعصر...) مهم ترین نکته ایست که در تحلیل ها فراموش میکنیم.
حدود سه هزار سال پیش بشر آدم را در معابد قربانی میکرد ولی امروز در این سطح از شعور قرار گرفته که حتی مجازات اعدام را نیز لغو میکند.
این نشان از پیشرفت فهم بشر دارد و برای این فهم زبان دیگری لازم است نه زبان چند هزار سال پیش.
بلکه برداشت عمیق تر و جدی تری از مطالب لازم است تا نگرش یک بعدی فیزیکی.


-- پیروز ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

آیت الله مکارم شیرازی

أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ

با سلام و تحیت

پاسخ دفتر جنابعالی به سایت شیعه نیوز درباره نشر مقالات اخیر آقای اکبر گنجی مشاهده گردید. موجب شرمندگی و تاسف فراوان است که به جای کلمه شریفه "برهان" با کلمه "مرتد" مواجه می شویم. وظیفه انسانی خود می دانم که در این نامه به ذکر کلماتی از قرآن کریم از خالقی رحمان و رحیم پرداخته شود؛ بلکه پندی و هشداری باشد برای تفکر بیشتر اعضای دفترتان در آیات الهی و محروم نشدن از رستگاری.

در قرآن نه تنها هیچ آیه ای مبنی بر جانشینی پیامبر وجود ندارد، که بارها و بارها به وی (که مستقیما با منبع وحی هم در تماس بوده) درباره "محدوده" وظایف و اختیاراتش تذکر داده شده است. تعداد این آیات آنقدر زیاد و در محورهای گوناگون است که جای هیچگونه تفسیر و تاویلی باقی نمی گذارد.

• پیامبر بشری است مثل بقیه. علم غیب ندارد. جز آن چه به وی وحی می شود دانش و اختیاری ندارد. باید از آنچه به وی وحی می شود پیروی کند. نمی تواند آیه ای بدون اذن خدا بیاورد. هیچ حجتی بدون اجازه خدا ندارد. لذا هرچه خارج از محدوه وحی (قرآن) به وی نسبت داده شود فاقد اعتبار قدسی است:

انعام آیات 59 و 50، اعراف آیه 188، هود آیه 31، نمل آیه 65، یوسف آیه 102، ابراهیم آیه 11، فصلت آیه 6، کهف آیه 110، مائدة آیه 109، بقرة آیه 32، اعراف آیه 203، یونس آیه 109، یوسف آیه 3، شورى آیه 52، اسراء آیه 73، غافر آیه 78، رعد آیه 38، یونس آیه 15، آل عمران آیه 144 و سایر آیات.

• وظیفه پیامبر ابلاغ آشکار پیام است و وکیل و صاحب اختیار مردم نیست. اگر مردم از پیامبر رویگردان هم شوند یا پیام وی را تکذیب کنند، وظیفه وی فقط ابلاغ پیام است و نمی تواند مردم را به زور وادار به پذیرش پیام کند. چرا که هرکس هدایت شود به سود خود اوست و هرکس گمراه شود به ضرر خودش می باشد. حتی اگر مردم غیر از خدا کسی را ولی بگیرند، خدا خود حافظ آن هاست و پیامبر وکیل مردم نمی باشد:

ق آیه 45، مائدة آیه 92، نحل آیه 82، نور آیه 54 ، تغابن آیه 12، عنکبوت آیه 18، یس آیه 17، شورى آیه 48، آل عمران آیه 20، رعد آیه 40، نمل آیه 92، اسراء آیه 15، یونس آیه 108 ، مائدة آیه 105، زمر آیه 41، اسراء آیه 65، شورى آیه 6، اسراء آیه 54، انعام آیه 107، زمر آیه 62 و سایر آیات.

از جنابعالی استدعا دارم آیات بالا را دوباره مرور فرمایید و قدری بیندیشید. سپس ساده و روشن پاسخ دهید: کدام خدا به اعضای دفتر شما اختیار مرتد خواندن دیگران را داده است؟ جایی که خداوند سبحان چنین آشکار و بارها و بارها در موارد مختلف به پیامبر تذکر داده است که در برابر بندگان خدا پای خود را گلیم خودش درازتر نکند.

با احترام و امید به رستگاری،
دکتر آرش سلیم
تورنتو 19 اکتبر 2008

-- آرش ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

ba dorood faravan khedmat ostad aziz va ba tshakor az in ke shoma ba hame talshhaytan javab goye tamame hame soalat ma hastin ba arezoey rozi ke kherad jai in eteghadat poshali ra begirad...shad zi mehr afzon

-- mahmoud ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

با توجه به اینکه عده ای از مردم هابیلی هستند و عده ای هم قابیلی به همین دلیل حرف همدیگر را نمی فهمند فقط در چهارچوب شمشیر است که باید با همدیگر حرف بزنند و نمی دانم چرا مسلمانان این همه سعی می کنند وارد بحث و مناظره شوند چون نه قابیلی می تواند هابیلی شود و نه هابیلی می تواند قابیلی . چرا با هم بحث می کنید مومنان ؟ اما نکته ی جالب حضرت مریم هم اینست که حضرت مریم خیلی ناقلا بوده چون کار خودشو کرده و گردن خدا انداخته . اما واقعیت اینست که مسیحیت هم پس از ٤٠٠ سال ممنوعیت رایج می شود به همین دلیل تاریخ درستی نمی تواند وجود داشته باشد .

-- فرهاد-فرياد ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و سپاس

چند نکته در مورد این گفتار به نظرم رسید:
1- قبل از این مقاله خودم به این نتیجه رسیده بودم که مریم مقدس با انسانی (فرشته خو) نزدیکی کرده و مانند بقیه از نطفه است. دلیل من هم این است که در قرآن از خلقت انسان سخن رفته و مکررا می گوید خلق الانسان . در المیزان خواندم که انسان مساوی است با آدم و بنی آدم. دو جا می گوید ما انسان را از نطفه آفریدیم و آدم و عیسی هر دو انسان هستند .(یس 77 و نحل 4) چند جای دیگر می گوید ما انسان را از خاک آفریدیم (مومنون 12 ، سجده 7) و از این منظر ما از نطفه نیستیم بلکه مانند آدم از خاک هستیم. یعنی هیچ فرقی در آیات مکرر قرآن در خلقت انسان ها نمی بینیم و آدم و عیسی هر دو از نطفه و یا مانند بقیه هر دو از خاک هستیم . و یا خلقت انسان ها مانند بقیه ، آنی است و با امر خدا بلافاصله خلق می شویم.(کن فیکون )
قبل از بررسی آیات فکر می کردم قرآن از خلقت آدم سخن گفته در حالیکه قرآن دائما از خلقت انسان سخن می گوید. عیسی و آدم هم مانند بقیه از نطفه هستند و از منظری دیگر و خلقت آنی خدا هر دو از خاک هستند و یا ....از زوایای دیگر هم سخن رفته که اینجا نمی توان بحث کرد.
2- زکریا یک انسان فرشته خوست و در حقیقت آدم های خوب فرشتگانی در لباس انسان هستند و هیچ گناهی نمی کنند چرا که در این مرحله اختیاری ندارند و هدایت و گمراهی آنها دست خداست و نه دست خودشان و ابلیس هم یک فرشته بود و بی اختیار سجده نکرد و به خدا گفت تو مرا گمراه کردی و آیات قرآن تایید می کند که خداوند هر کس را بخواهد گمراه و هدایت می کند.
مولانا هم در سیر تکاملی آدمی می گوید انسان از خاک شروع می شود و می تواند فرشته شود و مقام بسیاری از فرشتگان از آدم ها بالاتر است و انسان فرشته خو واقعا فرشته است. اما چرا باید یک پیامبر خدا مانند زکریا بر فرض صحت احادیث نتواند خود را کنترول کند. ؟؟؟؟
در قرآن مسیح کلمه خداست کلمه طیبه ؟؟ کلمه طیبه چیست؟ قرآن مثال می زند به درختی که اصل او روحانی و بسوی آسمان ها پر می کشد و فرع آن در زمین است.(ابراهیم 24) هر چقدر درخت بیشتر رشد کند و به سوی خورشید و آسمان پر بکشد به همان اندازه بیشتر در اعماق زمین ریشه می دواند. پیامبران احتمالا بیش از بقیه شهوات از جمله شهوت جنسی داشته اند و لذا کنترل آن سخت تر بوده است و کافی است نظری به زندگی آنها و امامان داشته باشیم. در کتاب حلیه المتقین آمده است که هر چقدر ایمان بیشتر شود حب زنان هم بیشتر می شود .
ما به غلط فکر می کنیم رابطه ایمان و شهوات رابطه معکوس است در حالیکه رابطه مستقیم است و مثلا سلیمان شهوت قدرت دارد و قدرتی بی نظیر را از خدا می خواهد .
اتفاقا بر عکس ، انسان های پست فوق دنیوی و فوق زمینی هستند (ومثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار )ابراهیم 26
آیات بسیاری در قرآن حکایت از آن دارد که انسان های بد انسان های خوب نما و روحانی نما هستند . فکر می کنند بیگناه هستند و بهشتی اما جهنمی اند.(نحل 28 ، کهف 104 ، اعراف 28 و 30 ،زخرف22 ، 24 ، 37 و یونس 18)
این انسان ها زمین را و نیازهای زمینی را پست و خوار می شمرند و راضی نیستند در زمین ریشه داشته باشند و لذا قرآن می گوید این ها در ختان فوق زمینی هستند و هیچ قرار و ثباتی ندارند و دائما در اضطراب. متاسفانه همین ها از پیامبران چهره ی روحانی درست کردند و رفتارهای زمینی آنها را یا انکار و در صورت عدم انکار توجیه آسمانی می کنند . مثلا زن های زیاد پیامبر و امام حسن را نمیتوانند انکار کنند توجیه می کنند و یا داستان های داود و یوسف و سلیمان و ... را در کتب الهی انکار و تکذیب می کنند.

نتیجه : انسان های روحانی واقعی به همان اندازه زمینی و جسمانی هستند . خداوند ستار العیوب است و عیب بین و عیب گو نیست و ما هم باید اینگونه باشیم و لذا داستان مریم و روح مقدس به نوعی نشان از ستارالعیوب بودن خدا دارد و ما هم باید اینگونه باشیم و در حد ضرورت عیوب را افشاء کنیم.
زمین را پست و خوار نشمریم و نیازهای فیزیولوژیک و مادی را حتی مقدس بشماریم چرا که خوراک ساقه و شاخه ی معنویت از ریشه ی زمینی و مادیت تامین می شود.نور ایمان از آتش شهوات تغذیه می کند.

-- محسن ، Oct 19, 2008 در ساعت 08:00 PM

چرا اتهام،توهین ویا حمله شخصی به من نوعی منتشر نمی شود اما به حضرت مریم (که سلام خدا براوباد) منتشر میشود؟

-- بدون نام ، Oct 20, 2008 در ساعت 08:00 PM

آقای گنجی

آیا خدایی که شما به آن اعتقاد دارید قادر است بر خلاف قوانین طبیعت که خودش آنها را قرار داده است کاری انجام دهد؟ یا اینکه خدای شما موجود دست بسته ای است که حتی عرضه اینکه قوانینی را که خودش وضع کرده را تغییر بدهد ندارد؟ کدامیک خدای شماست: خدای دست بسته " ید الله مغلوله" یا خدایی که دستانش باز است " یداه مبسوطتان" و "علی کل شیئ قدیر"؟
آیا این خدای شما نمی تواند یک انسان بدون پدر خلق کند؟

-- اصفهانی ، Oct 20, 2008 در ساعت 08:00 PM

آقای گنجی دست بر نکته بسیار جالب و بحث برانگیزی نهاده اند.
یک نکته دیگر هم درباره داستان تولد عیسی (ع) این است که بر پایه روایت قرآن، جبرییل به صورت «مرد» بر مریم (ع) ظاهر می‌شود و مریم از دیدن آن مرد می‌هراسد. پرسش اینجا ست که چرا جبرییل می‌بایست «مردچهره» باشد، نه مثلاً «زن‌چهره» تا مریم نهراسد -- یا کمتر هراس کند؟ دلیلی نمی‌توانم بیابم. و الله اعلم.

-- ع. ، Oct 20, 2008 در ساعت 08:00 PM

آقای گنجی گرامی؛ پیش از هر چیز، باید از کوشش‌های پیگیرتان برای به راه انداختن اندیشه و جُستارهای تازه درباره گزاره‌های دینی، بویژه معانی و تفسیر قرآن، بسی سپاس گزاری کنم.
اما از دید من، نتیجه گیری‌های شما در این که چنان گزاره‌هایی (گزاره‌های دینی) با «علم» و «فلسفه» ناسازگار است، شتابزده است. برای نمونه، به بحث‌هایی که درباره‌ی فلسفه علم (philosophy of science) شده است [برای نمونه، نک. گيليس، دانالد. فلسفه علم در قرن بيستم. ترجمه حسن ميانداري، انتشارات سمت و کتاب طه (1381)] نگاهی بیندازید تا ببینید تا چه اندازه بر سر «روش علمی» (scientific method) و تمایز علم از غیر علم، اختلاف هست. به ویژه، آرای فایرابند و کوهن و پیروان متأخر آنها آشکارتر از دیگران، «روش» را به نقد می‌کشند. بی گمان، قصدم این نیست که بگویم آرای ایشان یکپارچه درست است؛ اما دست کم، انتقادهای بجایی هستند.
شما، چنان که تا کنون در دسته مقاله‌هایتان عرضه نموده‌اید، به شدتِ تمام، راه تجربه‌گرایی منطقی (logical empiricism) [نک. http://en.wikipedia.org/wiki/Logical_positivism ] را می‌پیمایید که اکنون، دیگر بسان دهه‌های گذشته، مرسوم نیست، زیرا دشواری‌های فراوانی در آن آشکار شده است.
گر چه باز تأکید می‌کنم که کوشش‌های شما بسیار ارجمند، بهنگام و لازم است، اما دیدگاه من این است که کوشش‌های شما در نقد تفسیر حاکم متون دینی اسلامی، بیشتر از نوع «کنش سیاسی» (political action) است و دقت و ژرف نگری لازم برای «پژوهش فلسفی» را ندارد.


با آرزوی تندرستی و موفقیت شما.

-- الف. ، Oct 20, 2008 در ساعت 08:00 PM

خدمت ادریسی محترم
سلام
در مورد کامنت جنابعالی:
آنچه متوجه شدم از صحبتهای آقای گنجی:
نظر آقای گنجی این نیست که خداوند هر کاری بخواهد نمی تواند بکند بلکه برای هر کاری وسیله لازم است همانطور که چندین آیه در قرآن در این مورد است.
در جاییکه خداوند قوانینی برای خلقت تبیین نموده چه لزومی دارد که ما خود از روی خرافه و قصه چیزی به آن بیافزاییم؟ چه لزومی دارد که خداوند قادر متعال از قوانینی که خود تببین نموده در حالت عادی عدول نماید؟ مثلا در مورد سخن گفتن عیسی مسیح در گهواره آیا کافی نیست که گوش دل شنوندگان بر اثر عنایت الهی باز شده و پیغام ان خالق السماوات و العرض حضرت امی یا حضرت عیسی را بشنوند؟ آیا در مورد شق القمر کسی در جای دیگری از مکه گزارش نموده که ماه در آن زمان به دو نیم شد؟ یا دیده دل حضار در خدمت حضرت رسول شاهد این امر بودند؟
خداوند برای خلق یک برج در میان حیاط منزل شما هرچند در یک« لحظه» نیاز به کارگر (حتی اگر از ملایکه باشند) و آجر و سیمان و شیر دستشویی و غیره دارد تا به وقوع بپیوندد و ما در عالم ماده به شهود آن برسیم.
عامل زمان یعنی« لحظه» یک قطعه از زمان است که نسبی است و از نظرهای مختلف طول متفاوت دارد و حتی در اشل کهکشانی میتواند سالها و قرن ها باشد.
هرجه موجود است که صنعت شده و خلق شده از جمله میزی که جلوی بنده و شماست در عالم وجود نداشته ولی انسان با استفاده از تمرکز و فکر و قوه خلیفه اللهی خود خلق نموده و چون خلیفه الله است می توان گفت خدا خلق کرده ولی در قالب قوانین خلقت در فاصله زمانی که در مقابل عمر زمین و کهکشانها یک آن است.
براحتی میتوان گفت که در اشل زمانی بینهایت بزرگ خلقت همه چیز توسط خدا خلق شده است. او خواسته است که بشر سیمان و آجر را درست کرده و با آن برج مورد نظر او را بسازد ولی مطابق با قوانین عمومی خلقت.
ضمنا شهود حسی هر شخصی برای خود وی دلیل است نه برای دیگران. اگر بنده به خواب جنابعالی استناد کنم جاهلم. مثلا چهل سال پیش یکی گفته که خواب دیده که امام زمان در مکانی نماز خوانده اند. بر اساس آن خواب ببینید امروز چه دکانی درست شده است که میتواند ریشه بسیاری از دعواها باشد. اگر آن شخص دروغ گفته باشد یا با شکم پر خوابیده باشد چی؟
نتیجه گیری: خداوند هر کاری بخواهد میکند منتهی در قالب قوانین و ابزار خلقت. بر چیزی که خود ندیده ایم نمی توان اتکای عقلانی کرد ولی با تفکر میتوان ابعاد عبرت انگیز آن را بررسی نمود.
در ضمن اینکه حضرت عیسی در ۲۰۰۸ سال پیش از که بدنیا آمده چه دردی از ما دوا میکند؟ آیا به انسانیت ما می افزاید؟ یا اینکه پیغمبر در ۱۴۰۰ سال پیش شق القمر کرده به کشف و شهود ما در عالم خلقت کمکی میکند؟

-- مهرداد ، Oct 20, 2008 در ساعت 08:00 PM

خواهشی از تمامی کامنت گذاران،تو را به هرچه اعتقاد دارید،از خدا نخواهیددرست مانندما بیاندیشد و آیه نازل کند یا نکند،فلانی را خلق کندیا نکند،شق القمر بکند یا نکند،کاملا بر اساس یافته های علمی5000سال قبل از میلاد یا 5000سال پس از میلاد رفتار نمایدیا رفتار نکند،اگر ما کتاب نولدکه را خواندیم،به خدا یک جور نگاه کنیم،اگر کتابهای وینگنشتاین را خواندیم جور دیگری نگاه کنیم،باز اگر مثل پروفسور هانری کربن باشیم جور دیگر واگر جاه طلب باشیم جور دیگر و اگر واقعا اهل تحقیق باشیم و عاشق حقیقت باشیم جور دیگر پس خدا را فقط برای خودمان نخواهیم و بپذیریم خواهی نخواهی دید بشر محدود است وبپذیریم انسان با مرام حقیقت جو خدایی است .

-- علی رفیع ، Oct 21, 2008 در ساعت 08:00 PM

مهرداد عزيز
سلام
ضمن تشكر از توجه شما به نكات يادشده جوابي را به كامنت شما ارائه مي كنم ولي فضاي محدود كامنت اجازه پاسخ تشريحي كامل را نمي دهد
- متوجه نشدم اگر خداي شماوآقاي گنجي خداي قادر مطلق است ، ( اناا...ه علي كل شي قدير) بنابراين احاطه برهمه امورات و پديده هاي عالم دارد و هيچ وسيله و ابزاري كه از حيطه فرمان خدا خارج باشد وجود ندارد ولي اگر خداي محدود به ابزار و قوانين طبيعي است اين خداي شما در ابتداي امر مغلوب است چرا كه پذيرش هرنوع قيدي براي صفت قادر ومتعال (تعالي دهنده ) بودن خدا ، خدارا از منشاء و مبداء هستي بودن باز مي دارد و اين نوع خداي محدود ارزش پرستيدن ندارد. بنابراين عدول از قوانين حاكم بر هستي براي خالق به همين راحتي است كه انسان براي رسيدن به يك مقصد بيش از چندين راه را آشناباشد واگردر عصر كنوني چنين چيزي اتفاق نيافتاده است خداوند متعال براي هدايت انسان داراي درك و فهم امروزي دليلي بر انجام معجزه نمي بيند.
بديهي است كه فاصله زماني وقوع معجزه انبيائ الهي تاكنون از ديدگاه ضعيف يك انسان به منزله فاصله خيلي زياد محسوب مي شود ولي در پيشگاه خداوند متعال و با توجه به سرعت نور، اين زمان به اندازه يك چشمم بهم زون محسوب مي شود. بنابراين بنده نيز با شما در خصوص نسبيت زمان موافقم .
- اگر خداوند متعال در عصر كنوني با اسطوره ها و معجزه هاي پيامبران الهي ادله هايي را بر انسان امروزي نمي اورد، اين يك نوع احترام از جانب خدا به رشد يافتگي و درك شهودي انسان امروزي است . كما اينكه پيامبراني چون موسي و عيسي ،ابراهيم معجزه هايي را كه چشمان و افكار ظاهر بين را به قدرت مطلق خدا متوجه سازد ، معجزه هايي را از جنس سخت و خيره كننده چشمان واقع گراي مخاطبين اورده اند . و ميزان عقلانيت انسان نيز در همان محدوده بوده است و انسان ها مثل اطفال همه پديده ها را با حس بينايي و يا چشايي ، و شنوايي خود مي سنجيدندولي انسان امروزي به لحاظ عقلي و قدرت تفكر رشد يافته وهر روز خودش پديده هايي را در حد معجزات آن روزگار كشف و به منصحه ظهور مي گذارد . بنظر من اگر كسي به انسانهاي آن روز گار بگويد كه تصوير شمارا در چند ثانيه ظاهر و به سراسر گيتي توزيع و پخش خواهيم كرد، شايد در باورهايشان قرار نگيرد و معجزه آسماني قلمداد مي نمود. ولي انسان امروزي با مشاهده مكرر عيني آن چيز خارق العاده ايي ارزيابي نميكند. لذا ديگر نيازي به خلق يك برج در حياط ما نمي باشد كه در كامنت خود اشاره نموده ايد. بطور مثال در روزگاري كه فاصله زماني ساخت يك وسيله الكترونيكي جديد تا از مد افتادن ان در بازار كه در چند دهه پيشين در فاصله زماني 7 الي 10 سال به سرانجام مي رسيد، ولي در دنياي كنوني در حد فاصل 5 ال 6 ماه انجام مي شود و همه اين پديده هاي شگفت انگيز توسط خليفه ان خداي سبحان انجام مي گيرد بنابر اين كار خلق معجزه هاي خيره كنند ه به ما انسان ها سپرده شده است. بطور مثال ايه 8سوره نحل يكي از مصداق هاي بارز اين ادعاست
" و الخيل و البغال و الحمير لتركبوها و زينت" و يخلق ما لا تعلمون "
...و اسبان و استران و دراز گوشان را آفريد تا سوارشان شويد و شما را زينتي باشند، و چيزهايي مي آفريند كه نمي دانيد." آيه8-سوره نحل
قيد چيزهايي در آخر اين آيه اشاره به خلق مخلوقات و مصنوعات دارد و نه حيوانات و موجودات غير مادي و همچنين اشاره به خلق اين نوع مصنوعات از سوي پروردگار عالم را دارد. كه به نظر بنده پيش بيني ان در قران يكي ديگر از معجزه هاي قراني است كه اين ايات خداوند خلق يك سري وسيله هاي نقليه جديد از جنس ديگر را به انسانهاي ادوار بعدي وعده داده است بديهي است كه شما خودتان هر روز رشد سريع و بالنده صنايع خودرويي و هوافضا را مشاهده مي فرماييد بنابراين من نيز موافقم كه مخلوقات انساني كه داراي رشته تداوم و تعالي تاريخي است ، ريشه در جوهره الهي كه در انسان وجود دارد و اين جوهره خلاق بستر تعالي در مصنوعات و اختراعات بشري را فراهم نموده است و اين مسير تعالي با كمك خداوند متعال توسط انسان پيش مي رود و تمام شدني نبوده و تا جايگاه قرب الهي جاي رشد دارد تا جايي كه مصنوعات و مخلوقات بشر نيز چنان خالص و بي عيب و نقص و كارايي بالاتر خواهند شدكه همسنگ مخلوقات خداوند متعال قرار گيرد و به استناد قران دست انسان تا شكافتن نور و روح انساني كه جوهره ماوراي ماده را دارند باز مي باشد( رسد ادمي به جايي كه به جز خدا نبيند ) و به تعبير بنده سير تاريخي اين فرايند مفهوم واقعي موضوع ( انا الله و انا عليه راجعون ) است .كه اين ادعا و ماجرا نيازمند به يك مبحث مستقل از يك كامنت دارد.
نتيجه نهايي : در جايي كه جايگاه انسان چنين رفيع و متعالي گشته ، دعوا بر سر استعاره ها و استوره ها ي قراني كه براي مخاطبين كم فهم و داراي چشم ظاهر بين و نگاه واقع گراي ان روزگاران در قران اورده شده است ، و مقايسه رشد محدود تفكر و قدرت عاقله انسان در ان روزگاران با انسانهاي فهيم و داراي حقوق اجتماعي و داراي حقوق متقابل زن و مرد در دنياي امروزي و دعوا بر سر ان استوره ها از انسان امروزي و علي الخصوص از ... اقاي گنجي و دكتر سروش پسنديده نيست

-- ادريسي ، Oct 22, 2008 در ساعت 08:00 PM

جناب ادریسی
با عرض سلام
ضمن تشکر از بذل توجه جنابعالی
اول- اینجانب با دیدگاههای آقای گنجی مخالفت و یا موافقتی ندارم زیرا این دیدگاهها فقط نظراتی هستند که ایشان در امروز و یا حداکثر در جریان امسال و یا سال آینده خواهند داشت زیرا قطعا ایشان در ده سال پیش اینگونه فکر نمیکردند و بهمین دلیل در بیست سال آینده نیز فکر بنده نیز تکامل بیشتری پیدا خواهد کرد و مثل امروز نخواهم اندیشید.
آنچه که متوجه شدم و فعلا به آن بها میدهم این رشد فکریست که جرات میکند با منطقی قوی تر مطالبی را که پیشینیان گفته اند و محیط ما را مجبور به قبول کورکورانه آن نموده است را تحلیل نموده که ما قدرت هضم بهتر آن را پیدا کنیم و آن را با فهم خود تطابق دهیم در جهت عرفان بیشتر نه در جهت رد حقایقی که دل همه ما به آن گواهی میدهد. در اصل شکی نیست مشکل در اتفاقاتیست که بر اساس فهم نسبتا ناقص تر و نزدیکتر به خرافه میافتند که کیفیت زندگی بشر را تحت تاثیر قرار میدهند.
بیشک خداوند قادر مطلق است ولی ما چه فهمی از این قادر متعال داریم؟ قوانین کلی خلقت که مولوی به آنها اشاره میکند کدامند؟ من بچه که بودم بدنبال خدا میگشتم و احساس میکردم گم شده ای دارم. بر اساس گفته های دیگران و قدرت تصور خودم سعی داشتم یک تصویری از این خدای گم شده خودم تصور کنم و به آنچه از نظزم بینهایت بود که آسمانهای پر از ستاره در شب بود برای خود تشبیه مینمودم. این خدا فقط در ذهن و در تخیل من بود زیرا ذهن گنجایش بیشتر نداشت. یک خدای موهوم بود. البته هنوز هم تصور من از خدا یک تصور منحصر به قوای ذهنی ام است که هنوز هم محدود و موهومی است.
بیشک میزان فهم بنده و جنابعالی و آقای گنجی و جناب سروش نیز تا زمانیکه از خودیت خود رها نشده و به مقام فنا فی الله نایل نیامده ایم محدود است و کامل نیست ولی در حال تکامل است. لذا هر نوع تعریفی از خداوند و قدرت او و اصفات او ناقص و مطابق فهم ماست و مطلق نیست. پس جای مشاجره نماند.
دوم- اعتراف میکنم که در شرایط فعلی خود در جریان یک تحول فکری قرار دارم که با تمامی چیزهایی که تا کنون آموخته ام و بلکه به آن عادت کرده ام تفاوت دارد.
در واقع در سیر تحول بشر میبینیم که انسان در زمانی آنچه را نمی شناخته و راز آن را کشف نکرده بود خدا مینامید:
خدای رعد
خدای باران
خدای خورشید
خدای زلزله و بیماری و ......
این جریان چند خدایی (مولتی تییسم) رفته رفته با علم بشر به دو خدایی (بی تییسم) تبدیل شد خدای خوب –اهورا و خدای بد- اهریمن و سپس تفکر ادیان مونو تییک و یا توحیدی در ذایقه و فهم بشر جا گرفت. امروز آیا ما در حال رسیدن به این نکته هستیم که حضرت امیر فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه ؟ هرکه خود را شناخت خدای خود را شناخت؟ یا گفته مولانا:
آنان که طلبکار خدایید خود آیید
بیرون ز شما نیست شمایید شمایید
و این با آیه انی جاعل فی الارض خلیفه قران (همانا من قرار دهنده خلیفه ای از خود روی زمین هستم) و نفخت فیه من روحی (من از روح خود در انسان دمیدم) و خلق الانسان علی صورته (من انسان را به شکل خودم خلق کردم) هماهنگی دارد.
سوال من امروز این است آیا خدا چیزی دیگر در خارج از وجود من است و من باید به چیز دیگری غیر از عقل خودم متکی باشم و یا اینکه در وجود من است و من همو هستم و او هم من است و همان قدرت و عقل را در من قرار داده است که با رشد دادن عقل بتوانم خود- یعنی او را پیدا کرده و بشناسم .
بنابراین در تصور آنچه نمی شناسم بر اساس فهم دیگران نمیتوانم تفسیر ارایه کنم و یا صفتی برای آن قایل شوم و آن صفات را تعمیم دهم و تفسیر کنم. لذا قادر بودن خدا امری نیست که بتوانم بیش از قوای توهم و تصور خود تشریح کنم. معیار قادریت برای من با جنابعالی و دیگری فرق میکند و باز هم نسبی است.
ولی سوال کلی بنده این است که چه لزومی دارد که خداوند خارق العاده عمل کند؟ نه اینکه نمی تواند. چرا باید خارج از فهم ما صحبت کند؟ یا اینکه اساسا چه اشکالی دارد که ما طبق فهم امروزی خود آن را تفسیر کنیم و از آن عبرت بگیریم؟
آیا مقاومت در برابر تفکر بر مطالب قدیم و اظهار نظرات جدید تحجر نیست؟
دوم در مورد پرستش خداوند که فرمودید:
- پرستش در نتیجه عشق و یا حب وافر امکان پذیر است وگرنه هیچ نوع حسی به پرستش نمی انجامد از جمله ترس ...
عشق نتیجه شناخت بر اثر دیدن (رویت) است. حال آیا هیچیک از ما خدا را همانطور که حضرت امیر دیدند دیده ایم؟ زیرا ایشان می فرمایند چگونه خدایی را که نمی بینم پرستش کنم؟
اینجانب نمی توانم ادعا کنم که خدا را می پرستم زیرا پرستش نشان عبودیت مطلق است و دلیل عشق است. حال آنکه حقیر هنوز منیت و لذات ظاهر را بیش از امر خدا میپرستم. من هنوز عاشق زن و شوهر و فرزند و پول و مقام و شهوات هستم. هنوز برای آنها تلاش میکنم و نه صرفا برای رضای خدا. حال هر چه باشد خداوند چه قادر مطلق چه قادر نسبی من بنده او نیستم و بالنتیجه نمی توانم در مورد صلاحیت و کیفیت بندگی آنچه نمی بینم اظهار نظر کنم.
شک دارم که افراد زیادی هم باشند که خدا را دیده باشند (وقلیل من عبادی الشکور) لذا اظهار نظرها هیچیک مطلق نیست و همه از دیدگاه فهم خویش سخن میگویند. هر چند البته خداوند را میتوان قطعا بصورت مجموعه دیدگاههای نوع بشر تفسیر نمود. یعنی تعریف خداوند = مجموعه هرآنچه هر انسان از اول خلقت تا کنون از خدا درک نموده. مشابه آن داستان مولانا که فیل را در استبلی تاریک قرار داده بودند و هریک نسبت به موقعیت خود برداشت خاصی از فیل داشت. در واقع فیل آن چیزی که حضار میگفتند نبود ولی قسمتی از فیل شبیه آن بود و بخشی از حقیقت بود ولی اصل نبود. اگر شمعی در میان آنها نور میافشاند همه یک رای و یک نظر میشدند. پس اظهار نظز مطلق تا زمانیکه نور ولایت (یا نور خدا یا هر تعریف دیگری از نور) در دل نتابیده ممکن نیست. که این نتیجه شهود است.
در مورد نتیجه گیری جنابعالی : اتفاقا به نظر بنده بسیار زیبنده است که کسانی که معتقد هستند و عمر خود را بخاطر این اعتقاد در تحقیق و تفحص گذرانده اند نسبت به مطالبی که می تواند توسط غریبه ها مورد ایراد قرار گیرد اظهار نظر کرده و ما را به تفکر وادارند که یک ساعت تفکر از ۷۰ سال عبادت بالاتر است. پس چه فرق میکند آقای گنجی یا دیگری باشد؟ هرکسی بنده را به تفکر وادارد که دستور قران است اجرش با خداست.

-- مهرداد ، Oct 23, 2008 در ساعت 08:00 PM

درودبر شما
اقدام امثال گنجي امرمباركي است. يادمان باشد زماني كه لوتر با اقدام به نوشتن امور غيرمقدس نمود هرچند تكفير و...رابه دنبال داشت اما راه نقدرا هموارتر نمود.

تازماني كه برسر هركلمه اي مقدس آورده مي شود ازنقد ونقادي مصون مي ماند حتي اگرشهري مانند مشهد وياقم باشد چه رسد به انسانها واديان.
اميدوارم كه روشنگريها هرچه صادقانه ترو منطقي ترباشدكه دشواريهاي موجودرا بكاهد.

-- پورمحمد ، Oct 24, 2008 در ساعت 08:00 PM

گر دمي مدرسه ي احمد امي ديدي ، رو حلالستت بر فضل و هنر خنديدن
اي منجم اگرت شق قمر باور شد ، بايدت برخود و بر شمس و قمر خنديدن

-- بدون نام ، Oct 25, 2008 در ساعت 08:00 PM