تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
اندیشه انتقادی-برنامه ۶۹

(اقتصاد سیاسی دین–۱۰)

وجه ارتباطی دین

محمدرضا نيکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

در اقتصاد سیاسی دین، دین اساسا به مثابه نوعی تعلق اجتماعی و کلاً نوعی رابطه‌گیری اجتماعی یا منشی در روابطِ اجتماعی در نظر گرفته می‌شود. بر این قرار درک ایده‌ی این اقتصاد، پیش از هر چیز مستلزم توجه ویژه به وجه ارتباطی دین است.

دیانت به مثابه تعلق گروهی
دین در معنای مشخص اجتماعی آن تعلق داشتن به گروهی است. یهودی بودن به معنای تعلق به جامعه‌ی یهودی است و مسلمان بودن تعلق به جامعه‌ی مسلمان است. اسلامی جدا از مسلمانی وجود ندارد. مسلمان بودن یعنی در متن یک مناسبات تاریخی قرار گرفتن و بازی اجتماعی‌ای را مسلمانانه بازی کردن.

دین به مثابه قرارداد اجتماعی
دین یک واسطه‌ی ارتباطی است، واسطه‌ی ارتباطی‌ای با دو کارکرد: کارکرد یکم شکل و شیوه‌ی تماس‌گیری با ساحتی است که فرهنگ قایل به وجود آن است و قدسی‌اش می‌نامد، و کارکرد دوم برقراری نوعی رابطه میان انسانهاست. برخلاف تصور رایج کارکرد اول فرعی است و کارکرد دوم است که اصلی است. بقا و تداوم تاریخی دین نه به ترس از طبیعت و موجودهای پنداشته‌ی ماوراءالطبیعی، بلکه به ترس انسان از انسان برمی‌گردد. دین قرارداد اجتماعی است، اما قراردادی که با بحث و فحص قرارداده نشده، بلکه به گونه‌ای اسرارآمیز مقرر شده است.

فرعی بودن الهیات
در دین اسلام به خوبی می‌توانیم دو کارکرد دین را ببینیم. روایت رسمی حوزوی آن را در نظر می‌گیریم و آن را به صورت یک کتاب چند جلدی تصور می‌کنیم: امتیاز می‌دهیم و می‌گوییم جلد اول الهیات است. در واقعیت اما این نیست، زیرا مثلا در شیعه − نه در شیعه‌ی کتابی مؤمنان درسخوانده‌ی امروزی، بلکه به عنوان مذهبی که زندگی شده و زندگی می‌شود − الهیات واقعی بیشتر شامل امامها و امام زاده‌هاست. اگر از الفاظ مقدس در کلام روزمره‌ی یک شیعه معمولی آمار گیریم، به راحتی به این نکته پی می‌بریم. به هر حال الهیات کتاب نازکی است، بقیه مجلدات را فقه تشکیل می‌دهند. سیره نبوی و سیره‌ی امامان در مذهب شیعه و نیز احادیث اساسا در خدمت فقه هستند. فقه به روابط میان انسانها برمی‌گردد.

مشکل روشنگران
روشنگران به وجه ارتباطی دین کم‌توجه بوده‌اند و به این جهت از جان‌سختی دین تعجب کرده‌اند. آنان با بخش الهیاتی دین درگیر شده‌اند و از وجه مبادله‌ای آن در رابطه‌های انسانی غافل بوده‌اند. علم به‌عنوان علم − اگر توده، درسخوانده باشد − شاید الهیات را پس زند، اما جای کدهای ارتباطی‌ای را نمی‌گیرد که دین عرصه کرده است.

الهیات دینی و الهیات فلسفی
در نزد عده‌ای از فیلسوفان، الهیاتی می‌یابیم معقولتر از الهیات هر دینی. اما الهیات آنان را توده‌ها نمی‌پذیرند چون هم پیچیده است و با باشنده‌هایی با صورت و سیرت انسانی کار نمی‌کند و هم این که مجموعه‌ی کدهایی را عرضه نمی‌کند که حکم قرارداد اجتماعی را داشته باشند. از خدای هگل کسی نمی‌ترسد. خدای کانت تمرکز تشویق اخلاق و سرزنش اخلاقی در جایی مشخص نیست. او چیزی چون جهنم و بهشت ندارد. هگل می‌توانسته است در سیستم خود بسیاری چیزها را استنتاج کند. به "دائرة المعارف" او رجوع کنید تا دریابید. در آنجا ولی به چیزی چون مار غاشیه برنمی‌خورید.

کسی که می‌خواهد فرق فلسفه و دین را دریابد بایستی در یک روز دو کتاب را با هم بخواند: "نقد خرد عملی" کانت و "مبدأ و معاد" آیت‌الله دستغیب شیرازی را. اولی ما را با لذت ناب عقل از کار نیک و سرزنش عقل از بدکاری آشنا می‌کند و دومی ما را به بهشت و دوزخ دینی می‌برد. کانت در اوج انتزاع می‌ماند، دستغیب اما چنان توصیف مشخصی از بهشت و دوزخ می‌دهد که انگار خود معمار آنها بوده است.

دین در پهنه‌ی اختلاف
بهشت و دوزخ خود مکانهایی اجتماعی هستند. ورود به آنها حساب و کتاب دارد. میزان سنگینی کفه‌ی اعمال خوب یا بد، تکلیف ورود به بهشت یا جهنم را تعیین می‌کند. اعمال، حسابگرانه سنجیده می‌شوند و فرد در نهایت جایی را در یک پهنه‌ی اختلافی اشغال می‌کند. دینداری چه در این جهان و چه در جهانی که دین به عنوان آن-جهان در برابر این-جهان می‌نهد، در جایی مستقر بودن است که مختصه‌های آن در این-جهان حساب‌شدنی هستند و در آن-جهان حساب‌شده. پهنه‌ی استقرار دینداری را پهنه‌ی اختلافی می‌نامیم، چون به‌عنوان پهنه‌ی اجتماعی‌، عرصه‌ی اختلاف است، هر نقطه‌ای در آن متمایز از نقطه‌ی دیگر است و این تمایز نشسته بر متن یک قشربندی اقتصادی و سیاسی مبنای بهره‌وری از امتیازهایی خاص یا محروم شدن از آنها می‌شود.

سرمایه‌ی دینی
دین در برابر اختلافهای اجتماعی خنثا و بی‌تفاوت نیست. آنها را توجیه می‌کند، آنها را دگرگون می‌کند، به آنها مشروعیت می‌دهد، با دگرگون شدن آنها مخالفت می‌کند. دین داور یا حتا ناظر بی‌طرف نیست. حوزه‌ی دینی و کانونهای قدرت در آن خود یک پای دعواها هستند. میزان نیرویی که اعمال می‌کنند، متناسب با آن چیزی است که ما آن را، از منظر اقتصاد سیاسی دین، سرمایه‌ی دینی می‌نامیم. سرمایه‌ در اینجا نیز، همچنان که مارکس تصریح کرده است، نه صرفاً انباشته‌ای مادی، بلکه یک رابطه‌ی اجتماعی است.

مطلب پیشین: حسابداری دوگانه‌ی دینی

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)