تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
اندیشه انتقادی، برنامه ۳۸

تناقض منطقی و اجرایی

محمدرضا نیکفر

شنیدن فایل صوتی

گفتارهایی برای مخاطبان زمانه - ۳۸
کسی می‌گوید: "من امروز مطلقاً حرف نخواهم زد". به این کس می‌توان گفت: با همین حرفی که زدی، نقض غرض کرده‌ای، چون اعلام این موضوع که مطلقاً حرف نخواهی زد، خودش حرف زدن است. نقض به معنای شکستن و باطل کردن است. نقض غرض کردن یعنی باطل کردن چیزی که ادعا یا به آن اراده شده است.

خودنقض‌گری
نقض کردن، رابطه‌ای است دو طرفه. چیزی باید چیزی را نقض کند. قراری می‌گذاریم و با قراری دیگر پیمان پیش را نقض می‌کنیم. پرسیدنی است که در جمله‌ای که در مقام مثالش آوردیم، چه چیزی نقض‌کننده‌ی چه چیزی است. این جمله محتوایی دارد که همان پیام یا خبر آن است. به اصطلاح، چیزی را پیش می‌نهد که محتوای پیشنهاده‌ی آن خوانده می‌شود. با این محتوا تقابل دارد نفس پیش نهادن آن، یعنی عملِ اعلام آن. عمل حرف را نقض می‌کند، به بیانی فنی‌تر اجرا (performance) نقض‌کننده‌ی محتوای پیشنهاده (propositional content) است. "من امروز مطلقاً حرف نخواهم زد." محتوای این جمله چیزی را پیش می‌نهد درباره‌ی کسی که خود جمله را اعلام می‌کند. به دلیل این همان‌بودگی در اینجا نه از نقض‌گریِ محض، یعنی نقض شدنِ چیزی توسط چیزی، بلکه از خودنقض‌گری سخن می‌گوییم.

خودنقض‌گری در عمل
در یک جا من می‌گویم سیرم و بعد می‌گویم به شدت گرسنه‌ام. وقتی میان این دو جمله فاصله‌‌‌ی متعارفی نباشد، باید انتظار داشته باشم که به من بگویند بالاخره تکلیف چیست؛ نمی‌شود که هم سیر باشی و هم به شدت گرسنه. من اگر این دو جمله را بی فاصله‌‌ای متعارف بر زبان رانم، دچار تناقض منطقی شده‌ام، این جمله‌ی من آن جمله‌ی دیگر را نقض کرده است. در اینجا نیز پای خود نقض‌گری در میان است، زیرا خود من حرف خودم را با حرفی دیگر نقض کرده‌ام. در مورد جمله‌ی موضوع بحثمان چه توانیم گفت؟ کسی می‌گوید "من امروز مطلقاً حرف نخواهم زد"، عملش محتوای حرفش را نقض می‌کند. این نقض‌گری نیز از نوع خودنقض‌گری است، اما چون عمل و به سخن دیگر اجرا نقض‌کننده‌ی محتوای پیشنهاده‌ی حرفِ زده شده است، به آن خودنقض‌گری اجرایی می‌گوییم.

پهنه و زبرپهنه‌ی بحث
مثالی دیگر، که با آن از بخش پیشین آشناییم: فرض می‌کنیم "الف" به "ب" بگوید بیا بحث کنیم، بحثی عاقلانه، و شرط این بحث آن است که تو هر چه را که من می‌گویم، تأیید کنی. "ب" در جواب می‌خواهد که درباره‌ی همین شرط خودخواهانه بحث شود. هدف "ب" در اینجا این است که خودنقض‌گری اجرایی "الف" در دعوت آنچنانی‌اش به بحث را بازنماید. بحث پهنه‌ای دارد و اصولی. بحث بر سر خود اصول بحث نه در خود پهنه‌ی بحث، بلکه در سطحی بالاتر صورت می‌گیرد، که آن را زبرپهنه می‌خوانیم. "ب" با دعوت به بحث بر سر شرط خودخواهانه‌ی "الف"، دعوت به ورود به زبرپهنه می‌کند. هر بحث عقلانی‌ای دارای این ادعاست که می‌توان پا در زبرپهنه‌ی آن نهاد و از آنجا اسلوب حاکم بر آن را بررسید. "الف" یا دعوت "ب" را می‌پذیرد یا نمی‌پذیرد. اگر نپذیرد، بایستی از اصل بحث چشم پوشد یا دست کم از این ادعا که می‌خواهد بحثی عقلانی ترتیب دهد. اگر بپذیرد، پا روی خواست خود گذاشته، اما اگر در زبرپهنه نیز بر برقراری شرط خودخواهانه‌ی خود اصرار کند، دچار تناقض شده است: او بحث درباره‌ی چیزی را پذیرفته که آن را بحث‌ناپذیر می‌داند.

اجتناب‌ناپذیری شرطهای بحث عقلانی
بحث عقلانی شرطهایی دارد که الزامی و اجتناب‌ناپذیر هستند، شرطهایی دارد که به گفته‌ی کارل-اتو آپل (Karl-Otto Apel)، فیلسوف معاصر آلمانی، نمی‌توان آنها را دور زد و از سر وا کرد. کسی که به این بحث رو کند و در عین حال بخواهد خلاف بایستگی‌های بحث عمل کند، دستخوش تناقض اجرایی می‌شود و تناقض اجرایی، همچنان که در بالا تشریح شد، آن جایی رخ می‌نماید که حرفی بزنیم که با پیامی که عملمان دارد، آن را نقض کنیم.

حکمت انتقادی روزمره
یک شرط اساسی درستی سخن ما این است که تناقض نداشته باشد، یعنی جمله‌ای از آن جمله‌ای دیگر را نقض نکند، از بخشی از آن نتیجه‌ای حاصل نشود که با بقیه‌ی کلام نخواند. معمولا اولین رویکرد انتقادی به یک سخن یا نوشته آن است که ببنیم حاوی تناقض منطقی است یا نه. بنابر تجربه به تناقض اجرایی نیز توجه داریم، شاید بی آن که با بحثهای نظری جدید در این باب آشنا باشیم. عقل سلیم روزمره اصل اجتناب از تناقض منطقی را این چنین بیان می‌کند: "سر و ته حرفمان بایستی با هم جور درآیند"، و اصل اجتناب از تناقض اجرایی یا به اصطلاحی دیگر خودنقض‌گرایی اجرایی را این چنین: "عملمان بایستی با حرفمان بخواند."

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

جناب دکتر نیکفر عزیز! من به نظرم جمله " من امروز مطلقا حرف نخواهم زد" خود متناقض نیست. ما باید دو مقام را از هم جدا کنیم. یکی مقام " هست" ویکی " مقال". عالم قال با مقال دو چیز است. به عبارت دیگر گزاره مذکور حاکی است و نه محکی. زمانی تناقض به وجود می آید که حاکی با محکی یکی باشد. ولی اینجا محکی چیزی است و حاکی چیز دیگر. یعنی این گزاره مصداق خودش نیست. وقتی می گوید که من مطلقا سخنی نخواهم گفت این گزاره را نمی گوید. بلکه گزاره هایی را می گوید که امروز از آنها سخن خواهد گفت.

-- سید.ا.محمدی ، Dec 18, 2006

تصحیح می کنم :مقام" قال" هست و دیگری " مقال"

-- سید.ا.محمدی ، Dec 19, 2006

آقای محمدی، از لطف شما سپاسگزارم. گزاره‌ی مذکور در خود حاوی تناقض نیست. دقت بفرمایید که ما داریم نوع دیگری از تناقض را باز می‌کنیم که موضوع منطق کلاسیک نبوده است و توجه به آن نتیجه‌ی نظریه‌ی کنشی گفتار است. البته در مورد مثال زده شده از این زاویه‌ نیز – که شما آن را گشوده‌اید – می‌توان بحث کرد که آیا گزاره‌ای است که هم در پهنه‌ی یک گفتار است و هم در زبرپهنه‌ی آن، و بعد گفت اگر فقط در زبرپهنه باشد پس تناقضی در میان نیست. منظور من برآورده می‌شود اگر آن را گزاره‌ای متعلق به هر دو پهنه در نظر گیریم، یعنی همچون گزاره‌ای که بر خود نیز ناظر است. این ناظر بودن را قید "امروز" نشان می‌دهد و چون عمل بیان گزاره در هم "امروز" انجام می‌شود، عمل با خبر در تناقض قرار می‌گیرد. تفصیل این بحثها را می‌توانید در نوشته‌های آپل یا درباره‌ی آپل بخوانید. با درود نیکفر.

-- محمدرضا نیکفر ، Dec 21, 2006

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)