اندیشه انتقادی، برنامه ۲۰
قطعیت و نایکپارچگی
محمدرضا نیکفر
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
گفتارهايی برای مخاطبان زمانه:
فرهنگها همچنان که و به دلیل آن که مرز و کانون مشخصی ندارند، یکپارچه نیز نیستند. میتوان در درون آنها شکافهای کوچک و بزرگی دید. بافتِ فرهنگ بافتی موزايیکی است. از دور که به آن بنگریم، یکدست به نظر میآید، اما چون به آن نزدیک شویم، آن را آمیزهای از عنصرهای مختلف میبینیم و هر چه در آن باریکتر بنگریم، بیشتر به نایکدستی آن پی میبریم. نایکدستاند، حتّا آن جامعههایی که همه در آن به یک زبان سخن میگویند. همزبانی و همکیشی به معنای آشنایی و دوستی نیست.
ای بسا هندو و تُرکِ همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
ایران و ایرانستان
خطهی فرهنگی خودمان را در نظر میگیریم. ایران از دور ایران است و از نزدیک ایرانستان. و این ایرانستان عربستان است و ترکستان و فارسستان و "اِستان"های دیگر؛ هم مسلمان است و هم نامسلمان و آن جایی که مسلمان است هفتاد و دو فرقه است، از جمله در میان فرقهی غالب. آغازگاه هر تکه از تاریخش جایی است و هم اکنون در آن زمانهای تاریخی مختلفی میزمانند. برخی پس اند و برخی پیش. برخی با جهان معاصر همزمانند و برخی ساعتشان عقب است، سدهای یا که هزارهای.
ایران اسلامی و اسلام ایرانی
گاه در توصیف فرهنگ ایران گفته میشود که اسلامی است. اسلام اما دین مردمان مختلفی است. در شمال آفریقا به آن برمیخوریم و در جنوب شرقی آسیا. از بسیاری نظرها میتوان گفت که اسلامی واحد و از هر نظر مشخص نداریم. واقعیت تاریخی اسلام در وجود آن بهعنوانِ اسلامهاست. بنابر این با گفتن این که فرهنگ ایران اسلامی است، آگاهی چندان مشخصی دربارهی اکثریت مردمان ایران به دست نمیدهیم. گروهی به وجود دین-فرهنگی به نام اسلام ایرانی معتقد اند. این یک برساختهی نظری جدید است برای توضیح گرایشی دینی در ایرانزمین. میتوان آن را روا دانست، به شرط آن که با این ادعا همراه نباشد که توضیحدهندهی تاریخ فرهنگ در این خطه است. چیزهای معینی را در جاها و زمانهای معینی توضیح میدهد و فراتر از آن، فاقد هرگونه سازندگی نظری است.
مجاورت و مشابهت
شبیه همین بحث را میتوان دربارهی فرهنگ ایرانی بهعنوانِ فرهنگی که سرچشمهی باستانی آریایی دارد، کرد. تصور چنین چیزی فقط بهعنوانِ برداشتی نظری از مجموعهای از پدیدههای تاریخی رواست، و نارواست اگر بهعنوانِ ابزار تولیدِ توضیحهای تاریخی به کار گرفته شود. اگر بر پایهی آن و همانندهای آن، بکوشیم کلیتهای ممکن را پیشبینی کنیم، اگر به جای کاوش ریزریزِ یک رخداد تاریخی، ماجرا را به چنین عاملی برگردانیم و از عاملهای دیگر غافل شویم، از برداشت نظری کاری کشیدهایم که در توانش نیست.
به همین سان نبایستی از همجواری یا همزمانی دو پدیدهی فرهنگی به این نتیجه برسیم که خصوصیات یکی در دیگری نیز پیدا شدنی است. سخنی روا گفتهایم اگر برنهیم: بعید نیست که این دو پدیده شباهتهایی داشته باشند. همین و بس. از طرح یک گمان نبایستی پیشتر رفت و تازه باید برای این گمانزنی هم دنبال دلیل مشخص گشت.
قطعیتباوری فرهنگی
اگر در مورد فرهنگ یک جامعهی خاص معتقد به وجود بنیادهایی مشخص شویم، تصور کنیم آن بنیادها جهتدهنده به حرکت کل جامعه هستند و پدیدههای فرهنگی حال و آینده را نیز تعیین میکنند و کلا اگر در تحلیلهایمان فقط از عامل بنیادهای فرهنگی عزیمت کنیم و نقش خودبنیادِ روابط اجتماعی و اقتصادی و ساختارهای قدرت را در نظر نگیریم، به موضعی گرویدهایم که میتوان بر آن قطعیتباوری فرهنگی نام نهاد. در قطعیتباوری فرهنگی ارزشهایی را به مثابه بنیادهای فرهنگ در نظر میگیرند، پدیدههای اجتماعی را برآمده از این ارزشها میدانند و عمل افرادی را که در این پدیده نقش دارند، یکسر از طریق باور آنان به آن ارزشها توضیح میدهند.
نقد کلیگوییهای فرهنگی
یک مشخصهی بارز قطعیتباوری فرهنگی تصور از فرهنگی خاص به مثابه یک سازهی طبیعیِ منسجم و بیهیچگونه شکاف و تَرَک و دارای مرزهای روشن با دیگر فرهنگهاست. این تصور از فرهنگ در کلیگوییهایی از این دست تبلور مییابد: همهی ایرانیان چنیناند، همهی اعراب چناناند، همهی آریاییها این گونهاند، همهی سامیها آن گونهاند. بر این قرار همواره یکی از شیوههای نقد قطعیتباوری فرهنگی انتقاد از تصوری است که از فرهنگ داده میشود: فرهنگ به عنوان کلی منسجم و جامعه به مثابه کلی که در باورهای فرهنگیاش انسجام دارد. در برابر این باور این دید را میگذاریم که فرهنگ نامنسجم است و غلبهی یک فرهنگ بر جامعه خودبهخود به معنای انسجام آن جامعه، از جمله یکپارچگی فرهنگی آن نیست.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
نظرهای خوانندگان
دانشمند گرانمایه آقای محمد رضا نیکفر درود بر شما،
-- جوشان ، Nov 20, 2006کاش مکتب رفته گان و مدرسه دیده گان افغان مانیز گوشه ای چشمی به دیدگاههای عالمانه ای شما دربحثهای از این دست میداشتند. عده ای از هموطنان افغانستانی ما که ماشالله ازسکوی بلند "روشنفکری" اداهای جامعه شناسانه و فرهنگ شناسانه نیز درمی ارند، ازچونان فاصله ای دور به این جغرافیای فرهنگی نگاه میکنند که ایران و اقغانستان و تاجکستان را یکسان میبینند.