خانه > محمدرضا نیکفر > انديشه انتقادي > تفکر تحليلی | |||
تفکر تحليلیمحمدرضا نیکفرگفتارهايی برای مخاطبان زمانه: روش تحليلی دکارت دکارت روش تحلیلی خود را در چهار دستور خلاصه میکند: دستور اول این است که هیچ چیزی را نباید حقیقت پنداشت، مگر آن که حقیقت آن بدیهی باشد. دکارت مینویسد: منظور من از پیروی شخصیام از این دستور این بوده است که "از شتابزدگی و سبق ذهن سخت بپرهیزم، و چیزی را به تصدیق نپذیرم، مگر این که در ذهنم چنان روشن و متمایز گردد که جای هیچ گونه شکی باقی نماند." دستور دوم توصیه به تجزیهی موضوع است، به زبان خود دکارت دستور روششناختی به این است که "هر یک از مشکلاتی را که به مطالعه درمیآورم، تا میتوانم و به اندازهای که برای تسهیل حل آن لازم است، تقسیم به اجزا نمایم." دستور سوم دستور به نظمدهی درست و هدفمندِ آگاهیهاست. دکارت این دستور را نیز از سر متانتی روشی خطاب به خود گرفته و میگوید، بر مبنای آن بایستی "افکار خویش را به ترتیب جاری سازم و از سادهترین چیزها که علم به آنها آسانتر باشد، آغاز کرده، کمکم به معرفت مرکبات برسم". تجزیه که میکنیم، ممکن است در جریان آن چیزی از دست برود یا در میان اجزای مختلف پدیده گم شود. در هنگام ترکیب نیز ممکن است چیزی فراموش شود. بنابر این من به عنوان پژوهشگر بایستی "در هر مقام شمارهی امور و استقصا [=کاوش و تحقیق] را چنان کامل نمایم، و بازدید مسائل را به اندازهای کلی سازم که مطمئن باشم چیزی فروگذار نشده است." این تأکید، مضمون دستور روششناختی چهارم است. تفکر انتقادی شک روشمند است این دستورها دستورهای روشی هستند، یعنی ارکان روشی هستند برای دستیابی به حقیقت موضوعی معین. روش به معنای رفتن و شیوهی رفتن است. آن چه حرکت درست به سمت حقیقت را ممکن میکند، شک است. تفکر انتقادی تفکر شکاک است، شک که میورزد به خاطر شک نیست، بلکه برای تشخیص درست از نادرست است، به این اعتبار شک روشی است. شک دکارتی را شک روشی یا دستوری مینامند. دکارت در کتاب "تأملات" خود این شک را چنان بیپروا به کار میبندد که به وجود خود نیز شک میکند. شیوهی خروج از این شک بسیار مشهور است. میگوید که شک میکند، اما به این نمیتواند شک کند که شک میکند، شک میکند پس میاندیشد. این جاست که جملهی مشهور او زاده میشود: "میاندیشم، پس هستم." ابتدا وجود اندیشنده ثابت و تثبیت میشود، آنگاه راه برای کشف حقیقت در حوزههای مختلف هستی ادامه مییابد. آن وجود اندیشنده، آن من دکارتی، منی است که خود را از همهی باورهای رایج رهانیده و فقط امور بدیهی و واضح و مستدل را بهعنوانِ حقیقت میپذیرد. او آزاد شده و چون آزاد است میتواند حقیقتجو باشد. بدون آزادی استقلال فکر ميسر نيست تفکر انتقادی تفکر آزاد است. تفکر آزاد تفکر مستقل است. بدون آزادی فردی، استقلال فکری میسر نیست. تفکر انتقادی در ایران از آن رو ضعیف است، که در آن آزادی فردی و استقلال فکری افراد بودش نیافته است. محصلان ما هنوز جرأت نمیکنند که بگویند "من"، معمولا میگویند "ما". دانشآموز اما بایستی بتواند "من" بگوید، تشویق شود که نظر خود را داشته باشد، با دیگران از جمله با آموزگار خویش بحث کند و نترسد از آنچه حقیقتش میداند، دفاع کند. "میاندیشم، پس هستم!" بدا به حال مردمانی که در میان آنان عکس این سخن صادق باشد: هستم، چون نمیاندیشم!
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
àndishidàn bish àz a'nke pa'sokh be mosibàtha' ba'shàd porsidàn àz a'nha'st.
-- amin shariatzadeh ، Aug 31, 2006عالی بود آقای نیکفر، عالی. مختصر و با زبانی ساده. آنقدر که تشویق شدم کتاب دکارت را بخوانم. دیگر اینکه استادهای ما در فرانسه و نیزکتابهای متدلوژی خیلی روی این مسائل تاکید میکنند و در حقیقت نمیشود بدون رعایت این مسائل آب خورد (مقاله، پایاننامه یا تز نوشت یا حتی گاهی اظهار نظر کرد) اما در مقالات بیشتر دانشجویان یا حتی گاهی اساتیدایرانی متاسفانه نقد و تحلیل درست را نمیشود دید. به قول شما جهش بزرگ علمی اروپاییان در عصر جدید را در پیاده کردن همین اصول باید پیدا کرد. ادامه دهید که بسیار آموزنده و قابل فهم مینویسید.
-- شادی ، Aug 31, 2006من این سبک روشن و ساده نوشتن شما را می پسندم. کارل پوپر در یکی از مقاله هایش از سنت دشوارنویسی انتقاد کرده بود و با مثال هایی نشان داده بود اگر حرفی با معنا باشد ساده هم می توان آن را بیان کرد من تا به حال امتحان کردم پیچیده ترین مسائل نیز هسته ای ساده دارند. البته حق تخصصی و فنی نویسی هم محفوظ است.
-- خسرو ، Sep 6, 2006Dear Mr. Nik-far: In “ cogito ergo sum”--- I think, therefore I am—who is this I? Is it the cool, all rational ego tracking the objective detached world around itself or, it is the unconscious that structurally couples to the world? Mr. Nik-far: This dualist approach of Descartes is dead and buried long time ego. Today not too many scientists, philosopher and thinkers believe this separation of mind and body and I wonder how come you are still stuck in this dogma? As a matter of fact, I read that even Descartes himself did not believe his own dualist approach and it was a cleaver trick devised to fool the established church to escape from persecution, because the church did not allow people to dig into the soul. Descartes did separate the mind from the body signaling the church that he was not investigating the soul but two separate entities. Lacan reverts Descartes by saying that” I think where I am not. Therefore I am where I do not think.”
Mr. Nik-far: After fifty years of American ego psychologists’ attack on Freud and his theory of unconscious and some philosophers dismissing Heidegger today more and more cognitive scientists, psychologists, neuroscientists, computer scientists and modern philosopher are approaching Freud and Heidegger in a very friendly way, so that neuroscientist and Noble laureate Eric Kandel says” Psychoanalysis still represents the most coherent and intellectually satisfying view of the mind that we have.” And two great scientists of this century, Chilean- American neuroscientist Humberto Maturana and late Chilean - French biologist and system theorist Francisco Verela with their Autopoiesis theory have wiped out the last residue of Cartesian dualism. You do not need to travel too far, just knock at your neighbor’s door, German physicist Hermann Haken and ask him about his synergetic theory and his American collaborator Kelso about the death of the Cartesian dualism.
Mr. Nik-far: While reading your articles and speeches, I can detect a strong Cartesian red line running through all over them. Also this dualistic view, once. was the springboard for the advancement of science and technology but it has reached its zenith and has become an obstacle to growth and progress. Today it is reactionary and the root of most evils in the world, ignoring the reflexivity of human thought and actions.
Claude Levi- Strauss in his skinny book “ Myth and Meaning’ says that “ Let me start with a personal confession. There is a magazine, which I read faithfully each month from the first line to the last, even though I do not understand al of it; it is the Scientific American. I am extremely eager to be as informed as possible of everything that takes place in modern science and its new developments.” Mr. Nik-far: Please follow Strauss and keep in tough with latest scientific endeavor. Secular fanaticism is no different than the religious one.
Mr. Nik-far: for decades scientists and system thinkers have demolished the dualistic view of Descartes but suddenly our philosophy educator tries to revive it from its grave. American neuroscientists Antonio Damasio in his book “ Descartes’ Error.” System thinker Scott Kelso with his “ Coordination dynamics "in his book” The Complementary Nature”, Francisco Varela, Evan Thomson and Eleanor Rosch in their joint book “ The Embodied Mind” Belgian-American Physical- chemist and noble laureate Ilya Prigogine in “ The End of Certainty” and other books others have put the last nail on the casket of Descartes dualism and your trying to resuscitate this dead corpse is disappointing.
-- Sahand ، Sep 16, 2006PS: To understand this I of Descartes, you may read Lacan’s mirror stage and to find out how this ego as an imaginary plane blocks out the “ it” that really thinks. Philosopher Richard Boothby’s wonderful book” Freud as Philosopher, Metapsychology After Lacan” is a good source that fortunately has been translated into Farsi under” Freud dar maghame filosof” published by goognos bookseller.