تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

«یک شب سحرانگیز ایرانی» چگونه پدید آمد...

اینکه یک آهنگساز در هنگام ساخت یک اثر چه اندیشه‌ای در سر دارد برای بسیاری از دوستداران موسیقی جالب است.

بابک آرش‌تبار، آهنگساز ایرانی مقیم آلمان، در یکی از برنامه‌های موسیقی رادیو زمانه از این مقوله گفته است. وی داستان ساخت یکی از آثار خود به نام «تصویر موسیقیایی شماره ۲؛ یک شب سحرانگیز ایرانی» را شرح داده؛ قطعه‌ای که برای فلوت و پیانو ساخته است.

بابک آرش‌تباردر کنسرواتوار باکو و آکادمی موسیقی مینسک در رشته‌های آهنگسازی و تئوری موسیقی تحصیل کرده است. وی اکنون در برلین به فعالیت‌های هنری‌اش مشغول است.

بابک‌ آرش‌تبار از «یک‌ شب سحرانگیز ایرانی» می‌گوید:

فایل شنیداری


بابک آرش‌تبار

این کار را در سال ۱۹۸۵ میلادی ساخته‌ام. «یک شب سحرانگیز ایرانی» جزو آن دسته از آثاریست که خود، از خود می‌گوید. با این وجود، لازم می‌دانم توضیحاتی دربارۀ آن ارائه دهم تا درک آن برای شنوندگان آسان‌تر شود، چرا که عنوان این اثر به‌قدر کافی از محتوای آن خبر نمی‌دهد.


عنوان «یک شب سحرانگیز ایرانی»، در این اثر، به دو بٌعد اشاره دارد؛ بٌعد زمان – که شب و شامگاه را تداعی می‌کند، و دیگری، بعد مکان – که ایران را در نظر دارد. اما جنبه مهم دیگری که این دو را تکمیل می‌‌کند، آهنگساز، بعنوان یک انسان است. زیرا در اصل این انسان است که این ابعاد زمانی و مکانی را درنظر گرفته تا خود را درون آن قرار دهد و به کاوش خود بپردازد.



موضوع مورد نظر آهنگساز، جایگاه بشر در زمان و مکان است؛ یک موضوع فلسفی. کوشش می‌کنم تا این تصویر موسیقیایی را کوتاه و به زبانی ساده، تشریح کنم:



آدمیزاد در نیمه شبی، زیر آسمانی صاف و بی ابر به صحرایی پناه می‌برد. او می خواهد با زمان و مکان، با زمان و طبیعت تنها باشد تا وجود خود، درون خود را خالی کند. در زمان، مکان و طبیعت حل شود. او در زندگی خود به مرحله ای می رسد که این نیاز را حس می کند؛ تا خود را، همچون آسمان ِعریان، خالی از ابر، صحرای عریان، خالی از درخت و رستنی، عریان کند. او می‌خواهد تا خود را بعنوان بشر مورد کاوش قرار دهد و دریابد که آیا خود را به راستی می شناسد یا نه؟ نقش او بر روی صحنۀ این جهان، در این زمان و مکان چیست؟ کوشش برای شناخت فلسفۀ زندگی، مرگ – از کجا آمده؟ به کجا می‌رود؟ و یافتن پاسخ به پرسشهای دیگر. او می‌کوشد تا با خود رو راست باشد و وجدان خود را داور اعمال و رفتار خود قرار دهد.»

خواست من آن است که شنونده با شنیدن این اثر در خود فرو رفته و وجود و درون خود را بیرون ریزد و این قطعه را وسیله ای برای پالایش خود قرار دهد. اینجاست که خود این قطعه، میتواند به شنونده به زبان موسیقی چیزهای به‌مراتب بیشتر و سودمندتر بگوید تا من به زبان ادبی معمولی.

نکتۀ دیگری که در پیوند با این اثر باید بگویم این است که من تمام گسترهء صوتی پیانو و فلوت را از بم ترین صداها تا زیرترین آنها به‌کار گرفته‌ام و منظور از این کاراشاره به بیکرانی زمان و مکان و همچنین وسعت دنیای درونی انسان است.

در این آفریده همچون «آواز صبحگاهی چوپانان»، ساز پیانو تصویرگر زمان و مکان است و ساز فلوت تصویرگر انسان. در طول این اثر، پرسش‌ها و راه و نیازی که بشر با طبیعت و دوران می کند، در بخش فلوت نشان داده شده. چه برداشتی شنونده از این آفریده خواهد کرد؟ این را به‌عهدۀ او می‌گذارم.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)