تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

ویلن و مدرنیته ما

رضا فرخ فال

فایل صوتی ویلن و مدرنیته را از اینجا بشنوید.


درباره ویلن وبه مناسبت درگذشت زنده یاد پرویز یاحقی اینجا و آنجا اشاره هایی شده از جمله اینکه ویلن سازی بود که وارد فرهنگ موسیقی ایران شد، به اوج رسید و به حاشیه رفت. اما بهتر است بگوییم ویلن از فرهنگ مو سیقی ایرانی به حاشیه نرفت، بلکه از ان اخراج ویا به زبان معمول مهاجرت "دیپورت" گردید.

ویلن در ایران سازی مهاجر بود و نه بومی. اشنایی ایرانیان با این ساز همزمان با اشنایی آنان با مدرنیته بود و ویلن همچون یکی ازافزارهای فرهنگ مدرن به ایران آمد. از اتفاق سرگذشت خوش اما کوتاه ویلن در ایران با سرگذشت مدرنیته ایرانی تلاقی های با معنایی دارد که در این جا مرور می کنیم.

قصد ما در اینجا البته تاریخ نگاری نیست. کافی است که شکل خود این ساز را در نظر بیاوریم تا ببینیم معماری هوشمندانه وزیبا ی به کار رفته در ساخت آن تجلی کدام فرهنگی است. اما این ساز مثل خود مدرنیته تعلق به سرزمین خاصی نداشت. حاصل وادامه ی همه آن تجربیاتی بود که پیشتر و در سرزمین های دیگری غیر از اروپا و حتی درخود اروپا به صورت ساخت سازهای ابتدایی یا ساده تروبا امکانا ت کمتر صورت گرفته بود. ویلن اما یک ابداع بود و مهمتر اینکه مثل خود مدرنیته به عنوان یک "ابداع" همه جایی بود.

ویلن به عنوان یک سازبیگانه در دوره ای خاص از فرهنگ موسیقی ما اخراج گردید و این اخراج در اوایل دهه هفتاد اتفاق افتاد، یعنی زمانی که می شد گفت این ساز در فرهنگ ما دیگر حق توطن پیدا کرده بود.اینکه چه کسانی حکم به این اخراج داده بودنداز حوصله این مقال خارج است، اما عمل انان درست مثل عمل کسانی بود که حتی امروز هم می خواهند زبان فارسی را از هرچه واژه بیگانه (عربی وغیره) پاک و پیراسته کنند. غافل از انکه اخراج حتی یک کلمه از زبان ( کاری به کاربرد آن نداریم) به معنای خالی کردن زبان از یک خاطره است وزبان بی خاطره هم معلوم است که چیست.

اخراج ویلن اما در حکم اخراج یک فرهنگ به عنوان فرهنگی بیگانه ودر مقابل تمسک به فرهنگی به اصطلاح خودی و اصیل بود ودست رد زدن به هر انچه نا اصل انگاشته می شد. از ان پس همه آن آزاد نوازی ها و "شیرین نوازی"های نوازندگان هم به همراه همه انچه به عنوان موسیقی پاپ ایرانی پدیدامده بود و موسیقی های کافه ای "کاباره"ای به عنوان موسیقی مبتذل و مطرب اعلام گردید. در مقابل اگر برای هزارمین بارهم و بدون هیچ کم و کاست ردیف میرزا عبداله نواخته می شد، ما باید می پذیرفتیم که با یک موسیقی "اصیل"وسنتی روبرو هستیم و از آن لذت می بردیم.

ماباید اصالتی را می پذیرفتیم و هنوز هم باید بپذیریم که پیشینه آن به زحمت از خود میرزا و ان هم در محدوده ی تهران عقب تر می رود. ایا مثلا "شور" به روایت این ردیف همان شور ی است که رودکی باشعر بوی جوی مولیان زد و امیر سامانی را بی موزه بر ترک اسب نشاند و راهی بخارا کرد؟ ما نمی دانیم. هیچکس و هنوز هم نمی داند. در مقابل با مروری در نام و طبیعت بسیاری از گوشه ها و تکه های ضربی این موسیقی می توان دریافت که اغلب درهمان تهران عصر قاجار و برای تفنن شازده های بیکار و بیعار ساخته شده اند.

چنن اصالت مفروضی برای موسیقی ایران با اصالت های مفروض دیگری همزمان با اخراج ویلن برای هویت ایرانی قابل مقایسه است. اخراج ویلن ازموسیقی ایرانی همزمان یا طلایه جریاناتی بود در تاریخ معاصر ایران که به دنبال خویشن خویش و نفی وانکار دیگری به عنوان غرب و مدرنیت غربی بودند. ان دوران به اصطلاح دوران بحران هویت ایرانی بود و در کشاکش این بحران و به عنوان راه علاجی برای این بحران ویلن از موسیقی ایرانی اخراج گردید. در واقع این کار پشت پازدن به همه دستاوردهای راه گشای کنسرت های انجمن اخوت درحول و حوش مشروطه،عارف و بعد ها کلنل وزیری وصبا وخالقی بود. در مقابل موسیقی قجر زده ای به کرسی اصالت نشست که دایره ی سازهایش به همان سازهای خودی محدود و در ترکیب نواهایش تکرار با تفاوت اشتباه گرفته شده بود. جاالب اینکه این موسیقی همچون عرصه های دیگر فرهنگی وسیاسی دست به التقاط های مضحکی هم می زد و هنوز هم می زند: ارکستراسیون با سازهای ایرانی !

در اینجا قصد دست کم گرفتن سازهای ایرانی نیست. سازهای ایرانی هرکدام به تنهایی می توانند با یک ارکستر بزرک سوال و جواب کنند. اما فقط به تنها یی ! در جمع خود هرچقدر هم که بر تعداد شان افزوده شود فقط همدیگر را تکرارمی کنند. برای ارکستری ایرانی ( مثل هر پروژه مدرن دیگری) فقط "سنتور" کافی نیست، بلکه باید زنجیره ای ( دسته ای) از سنتور ها با صداهایی متفاوت اما مکمل همدیگر داشته باشیم که نداریم. سازهای ایرانی ما هنوز به ان قدرت تکنیکی نرسیده اند که در عین "هم نوایی" بتوانند "خود نوایی" کنند یا به عبارت دیگر ،هرکدام صدای خود رادر میان صداهای دیگری داشته باشند.از این گذشته،اغلب انها برای خلوت های ترس خورده ساخته شده اند و توان و ظرفیت نواخته شدن در ساحت های عمومی را ندارند. یادمان باشد که در طول سالیان به سه تار این ساز ایرانی فقط یک سیم اضافه شده اما هنوز هم ما آن را با همان اسم قدیمش یعنی سه تار می شناسیم در حالی که این ساز چهار تار دارد. این یعنی اینکه ما همین مقدار اندک تحول را هم در یک ساختار قبول نداریم. در دایره بسته موسیقی ایرانی ویلن و سازهای هم خانواده اش ( ویلن سل در کنسرت های انجمن اخوت مثلا) به همراه دیگر سازهای غربی می توانست راهگشا با شد، اما ما با اخراج ویلن دوباره به همان دایره بسته خودی بر گشتیم.

ویلن با انکه سازی غریب وبدیع در فرهنگ موسیقی ما بود ،اما در همان مدت کوتاه زندگیش در ایران به تملک این فرهنگ در آمده بود و نه تتها نوازندگانی را سودایی صدای خود کرده بود ( پرویز یاحقی مثلا)، بلکه نام فرنگی اجزا و متعلقاتش (ارشه )جذب زبان فارسی و در افعال مرکب قابل تصریف شده بود ویا اصلا نامی فارسی (حسن لبه)برای خود پیدا کرده بود. با اخراج ویلن " معنویتی " به جای " مادیتی" نشست، و جسمانیتی جای خود را به روحانیتی داد که هنوز هم این ماجرا ادمه دارد. بر این مبنا، یک طور بازی متعالی / مبتذلی هم دامنگیر اذهان روشنفکری زمان شده بود که از موارد آن حالا وقتی مثلا نظرات شریعتی را درباره ابتذال موسیقی جاز ( در برابر موسیقی متعالی وحماسی بتهون به زعم او) با ز می خوانیم عرق شرم بر پیشانی آدم می نشیند. در امریکا که هیچ ، درخود قاره به اصطلاح سیاه افریقا هم ،اگر شریعتی هنوز زنده بود، اهل این موسیقی می توانستند اورا به اتهام توهین نژادی " سو" کنند. از این روست که می توان گفت اخراج ویلن از موسیقی ایران چیزی فراتر از فقط حذف یک ساز بود. با این اخراج موسیقی ایران آکنده از" روح" شد. به جای این روح می توانید عربده های یا زنجموره های عرفانی ( روح اصیل خالص) و سو استفاده از حافظ و مولوی را بگذارید تا مطلب روشنتر شود. اما با این واقعه موسیقی ایرانی چیزی راهم از دست داد.از این موسیقی " تعشق " رخت بربست که لازمه اش طرب و جسمانیت است. موسیقی بی " تعشق" هم معلوم است که چیست. صداهای مشکوک است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دوستان عزیز زمانه
لینک فایل صوتی کار نمی کند.
آقای فرخفال در این مقاله می توانست به قلمرو پدیدارشناسی ساز ویلون وارد شود. پیشینه ای از این ساز به دست دهد، یعنی خود ساز مثل یک شخصیت داستانی وارد ماجرا شود. اما متاسفانه ویلون تنها بهانه ای بود برای طرح ماجراهای آشنا و شکواییه ای برای موسیقی ما. مشکل روشپنفکری ما در رویکرد به موضوعاتی مثل مدرنیته اتفاقا در اینجاست که از چارچوب تاریخی که با آن درگیر بوده است نمی تواند فراتر رود. شاید برای همین است که ما اغلب تجربه های مان را مکرر می کنیم. من زبان مقاله را هم دوست نداشتم..

-- حسین ، Feb 28, 2007

آقای فرخ فال عزیز، لحن نوشته شان به گونه ی صحبت کردن کسی است که در اوج عصبانیت می خواهد آرام و منطقی بنماید. ولی بعد از ادای هر چند جمله، مهار از کف داده و فریاد می زند. بگویید لب کلامتان اینست: این موسیقی ای که "اصیل" یا "سنتی" می نامندش را بریزید دور، همانطور که آقایان آشوری، آرامش دوستدار و محمدرضا نیکفر(رجوع کنید به صفحات نیلگون و اندیشه ی زمانه) می گویند کل ادبیات فارسی را بریزید دور چون که عرفان زده است و فاصله ساز است برای ما با مدرنیته (ی غربی که دوستش داریم) ، آنگاه با هیچ و از صفر بسازید فرهنگی و زبانی که شاید مثل فرهنگ فرانسوی یا آلمانی مدرن باشد. فرخ فال می گوید بریزید دور همه آن موسیقی بیمایه را چرا که "قاجاری" است و دور از "مدرنیته" و در درباری سنتی به وجود آمده و پرورده شده است. بعد دوباره عنان از کف می دهند و چون با صدای بلند گفته اند که " سازهای ایرانی ما هنوز به ان قدرت تکنیکی نرسیده اند که در عین "هم نوایی" بتوانند "خود نوایی" کنند یا به عبارت دیگر ،هرکدام صدای خود رادر میان صداهای دیگری داشته باشند ،" انتظار دارند که خواننده هم این حکم به صدای بلند ادا شده را قطعی بدانند. آقای فرخ فال! خود را "مدرن" پنداشتن و سلیقه ی شخصی خود را به دلیل همین حسن نظر نسبت به خود، عین "مدرن" و موجه دانستن ، بیشترین تناقض را با مدرنیته دارد. خواننده ی ایرانی امروزه دیگر آن اندازه "مدرنیته " زده نیست که هرکه بلندتر حرفش را زد آسان تر باورش کند. خواننده ی امروز ایرانی نیاز به اثبات منطقی با پشتوانه ی تحقیق مستدل و تاریخی دارد. همان گونه که نکته اصلی مقاله ی آقای فرخ فال یعنی اخراج بی منطق ساز بومی شده ی ویولون از صحنه ی موسیقی ایرانی، آن قدر منطقی و مستدل بیان شده بود که من از همان بند دوم-سوم مقاله ی ایشان به وجد آمده و سراپا گوش شدم که ناگهان فریاد های نویسنده گوشم را خراشید و شورم را زایل کرد. "کامنت" اول نوشته ی " حسین " هم مؤید حضور خوانندگان هوشمند و مشتاق است. همانگونه که "حسین" هم گفت، دلم می خواست آقای فرخ فال بحثشان را درباره ی ویولون که بسیار هوشمندانه آغاز کرده بودند با شواهد و استدلال کافی کامل کنند تا هم این مبحث در موسیقی توسط کارشناسان پیگیری شود و هم در جامعه شناسی و ادبیات گشاینده ی مبحثی تازه و پرکشش باشد. هرگز آن مقاله ی شجاعانه ی آقای فرخ فال را درباره ی "شیرین نشاط" در فصلنامه ی " حرفه هنرمند " از یاد نمی برم.

سیامک راوی

-- سیامک راوی ، Feb 28, 2007

توضیح در باره چرا یی کمرنگ شدن نقش ویلون خصوصا از پس ازسالهای انقلاب 1357می تواند زمینه ایی مثبت برای محققین تاریخ موسیقی باشد . ولی با ضرس قاطع می توان گفت که نسل جوان شاهد شکوفایی پر قدرت این ساز با آوای جادووشش خواهد بود. پس از رشد دورانی پر ابتذال در موسیقی ایران که متاسفانه ویلون نوازانی کم بنیه از نظر گاه علم موسیقایی اینگونه وانمودند که ما سردمداران راستینش هستیم بی توجهی مردم دوستدار موسیقی می تواند توجیه جامعه شناسانه پیرامون این موضوع فراهم آورد.
واما یک نکته مهم در باره اینکه چرا سه تار با اینکه از بعد از مشتاق علیشاه مقتول که بر این ساز سیم چهارمی افزود اما همچنان به نام قدیمترش سه تار خوانده می شود به نظر من که امکان غلطش نیز هست مربوط می شود به حوزه زبانشناسی . می خواهید باور کنید یا نه که تلفظ (چهار تار) چنان فشاری بر وسط زبان وارد می کند که امکان سریع تلفظ کردنش را بطور طبیعی می گیرد.
سه گاه ( سگاه) وچهار گاه (چارگاه) نمونه ای می توانند باشند جهت مقایسه با مورد فوق که چرا واژه سه تار همچنان مقبول مردم و البته اهالی دنیای موسیقی واقع شده است.
مهدی جعفری رودسری
www.katibeh.ca
تورنتو- کانادا

-- Mehdi jafari roudsari ، Mar 16, 2007

بنظد من اقای فرخال بهتر است روضه خانی کند تا در مورد موسیقی اصیل ما اظهارنظرنماید.صحبت های بی سر و ته ایشان ارزش اظهار نظر ندارد. فقظ متاسفم که اساتیدی مانند حمید متبسم در مقابل حرفهای او وقت خود را صرف جواب دادن میکند.
چطور ممکن است که به خواهش یک سلطان قاجار گوشه ردیف نوشته شود. در کدام نام از این ریف ها نامی از قاجارها برده شده است. نویسنده مقاله بنظر من فاقد احساس موسیقی ایرانی است و نوشتها یش بو ی حسادت و ناتوانی شخصی میدهد. این هم شاید راهی باشد برای اینکه نامش در جایی برده شود. اما موسیقی سنتی ما با سازهای سنتی ما یک مذهب فوق الهی است.

-- shahnazi ، Apr 5, 2007

نمیدانم چرا در میان ما ایرانی ها وقتی موضوعی به نقد کشیده میشود هدف اصلی بحث که همانا کشف حقایق و آگاهی بیشتر باشد به علت اعمال سلیقه ها ونظریات یک سویه و شخصی سرانجام به جدل و توهین و تهمت و تخطئه طرفین میگراید. اگر بیطرفانه به موضوع فوق نگاه کنیم این ویلون نبود که با توطئه وارد فرهنگ ما شد و بعد هم با خفت از جامعه ما طرد گردید. من نمیدانم مثلا سازهای دیگری چون پیانو وسنتور و غیرو از چه زمانی به موسیقی ما راه پیدا کردند ولی فکر میکنم جذب و مانده گاری سازها با تغیر و تحول موسیقی در شرایط گوناگون فرهنگی و اجتماعی ارتباط دارند. مسلما موسیقی ما یه اقتضای زمان تغیر کرده و چه بسا میزبان و جذب سازهای بسیاری نبر بشود. خلاصه اینکه سرایت مواضع تنگ سیاسی و ایدئولوژیک به چنین مقوله هائی نقض غرض است . ایکاش هنرمندان و پژ وهشگران ما بدون تعصب باواردشدن و طرح نطرات خود به روشن شدن این مباحث همت گمارند.

-- داراب شباهنگ ، Apr 17, 2007

مقاله غير علمي شما با استدلال هاي بسيار ضعيف توام شده شما ساز هاي ايراني را با فرمولهاي منتج از فرهنگ و موسيقي غربي مردود ميدانيدو چگونه میتوانید همه آنچه در یکی از قدیمی ترین تمدنهای دنیا با تمام پیشینه تاریخی که دلیل تمام این تحولات و نتیجه آن گذشته طولانی و شایسته افتخار(اگر برای شما افتخار آمیز نیست حداقل قدمت آن توجهتان را جلب خواهد کرد) شما دلسوز این موسیقی و فرهنگ نیستید پس به شما ارتباط خاصی پیدا نمیکند که اخراج ویلن چه مضرراتی در بیان احساسات شرقی ایرانیان دارد.

-- بهنام ، May 11, 2007

فرخ فال گرامي
مشكل موسيقي ما نه رديف ميرزاعبدالله است, نه ورود و خروج اين ساز و آ ن ساز و نه "هم نوایی" و "خود نوایی" .... مشكل هنگامي حل مي شود كه من و شما عقده هاي رواني مان رفع شود.... همين

-- Rahgozar ، May 17, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)