تاریخ انتشار: ۱ آذر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با علی دهباشی، مدیر و سردبیر نشریه بخارا

حال و روز «بخارا» خوب نیست!

محمد تاج دولتی
tajdolati@radiozamaneh.com

حضور علی دهباشی، مدیر و سردبیر نشریه‏ی فرهنگی− ادبی «بخارا» در میان ایرانیان شهرهای تورنتو، اوتاوا و کینگزتون، روی‏داد بسیار قابل توجه دو هفته‏ی گذشته در کانادا بود که به کوشش هفته‏نامه‏ی «سلام تورنتو» امکان‏پذیر شد.

Download it Here!

چندین جلسه‏ی سخنرانی و بحث و گفت‏وگو با سردبیر بخارا، در «کانون کتاب‏خوانی تورنتو»، دانشگاه‏های اوتاوا و کینگزتون و «کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو» در باره‏ی جریانات روشنفکری ایران در ۱۰۰ سال گذشته و نیز وضعیت نشریات و روزنامه‏نگاری ادبی فرهنگی در تاریخ معاصر ایران، حاصل این حضور بود.

در همه‏ی این دیدارها و گفت‏وگوها وضعیت کنونی نشریه‏ی بخارا که هر دو ماه یک‏بار منتشر می‏شود، موضوع و دغدغه‏ی پرسش‏ کنندگان بود.

با علی دهباشی، در ساعاتی پیش از پایان سفرش به کانادا، در دفتر نشریه‏ی سلام تورنتو گفت‏وگویی داشتم و از او پرسیدم حال و روز بخارا چگونه است؟


حال و احوال بخارا خوب نیست. علتش هم این است که در دوره‏ی خاصی به سر می‏بریم و تنها دفتری را که به لطف دوستی چهار سال و نیم در اختیارمان بود، به دلیل نیاز این دوست به آن مکان، مجبور شدیم تخلیه کنیم و حالا در کتاب‏ فروشی‏ها، به خصوص سه‏شنبه‏ها در نشر «ثالث» با نویسندگان و همکاران مجله‏ی بخارا دیدار و گفت‏وگو داریم.

از سوی دیگر نیز افزایش هزینه‏های چاپ و این که نمی‏توانیم قیمت مجله را بیش از این افزایش بدهیم، باعث شده هر شماره با زیان قابل توجهی روبرو شویم و این برای کار ما خیلی دشوار است.

هر شماره‏ی بخارا را در چند تیراژ منتشر می‏کنید؟

تیراژ بخارا ۵۰۰۰ نسخه است. باید بگویم متاسفانه؛ زیرا آخرین تیراژ مجله‏ی «سخن» در ۱۳۵۶و آستانه‏ی ۱۳۵۷، ۵۰۰۰ تا بوده و ما که ادامه دهنده‏ی منطقی مجله‏ی سخن یا «راهنمای کتاب» و یا «یغما» هستیم، در همان حد باقی مانده‏ایم. با این که جمعیت افزایش پیدا کرده است. اگرچه هر بخارا را چند نفر می‏خوانند.

قیمت روی جلد بخارا چند است؟

۵۰۰۰ تومان است و با نرخ امروز کاغذ و چاپ، باید دست کم ۷۵۰۰ تومان باشد. یعنی اگر بخارا را یک به عنوان یک کتاب محسوب کنیم، باید به این قیمت بدهیم. منتهی امکان ندارد، به علت این که برای دانشجویان گران خواهد بود و نمی‏توانند آن را بخرند.

با توجه به شرحی که شما دادید، مجله‏ی بخارا برای این که بتواند سرپای خود بایستد، نه این که مجله‏ی سوددهی باشد، اما برای ادامه‏ی حیاتش، لازم است که قیمت هر شماره‏ی آن ۷۵۰۰ تومان باشد.

سؤالم این است که با توجه به افزایش جمعیت در طول ۳۰ سال گذشته در ایران، با توجه به تغییر و تحولات عظیمی که در جامعه‏ی ایران پیش آمده است، با توجه به افزایش قابل توجه تعداد دانشجویان، با توجه به تحولاتی که در ۱۰−۱۲ سال گذشته در زمینه‏ی ترجمه و نشر کتاب‏های خارجی پدید آمده و با توجه به افزایش علاقه‏ی مردم به خواندن، چطور می‏شود که نشریه‏ای مانند بخارا در تیراژ ۵۰۰۰ نسخه باقی می‏مانند؟

البته این نوع نشریات همیشه همین وضع را داشته‏اند. به علت این که نشریات خیلی جدی تخصصی هستند. ولی همواره بخش‏های فرهنگی دولت‏های وقت، با خرید این نشریات برای کتاب‏خانه‏های عمومی و یا مثلا رایزنی‏های فرهنگی کمک می‏کردند و این خرید باعث می‏شد این نشریات بتوانند ادامه‏ی حیات داشته باشند.

همه‏ی نکاتی که می‏گویید، درست است. اما مساله‏ای نیز هست و آن این که وقتی مشکلات اقتصادی پیش می‏آید، اولین چیزی که از سبد خرید یک خانواده حذف می‏شود، مسایل فرهنگی است. نان و گوشت در اولویت است.

الان هم با افزایش قیمت‏ها و گرانی، طبیعی است که کتاب، مطبوعات و این‏‏طور چیزها دچار اُفت خواهند شد. چرا که مساله در درجه‏ی اول ادامه‏ی حیات زندگی است و بعد حیات فکری و معنوی.

اما از سوی دیگر می‏بینیم که تعداد نشریات در طول سال‏های گذشته بسیار زیاد شده و تعداد عنوان کتاب‏هایی که منتشر می‏شوند بسیار اضافه شده است. مگر معنای چنین افزایشی این نیست که صنعت نشر از نظر اقتصادی، دارای توانایی‏های بیشتری شده است؟

کاملا درست است. ما در حوزه‏ی ادبیات سیاسی رشد خیلی بالایی داشته‏ایم. تیراژ کتاب‏های سیاسی و اجتماعی نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده است. به همین نسبت، تیراژ روزنامه‏ها با گذشته قابل مقایسه نیستند و نشریات سیاسی نیز شاید تیراژشان چهار برابر ما است. علت آن هم این است که جامعه به نوعی سیاسی است.

اما نشریات جدی و تخصصی، مانند بخارا و چند نشریه‏ی دیگر و یا مثلا مجله‏ی «مترجم»، تجربیات ادبی− فرهنگی یک نسل را منتقل می‏کند و نشریات خیلی حساسی هستند. بنابراین آن جاذبه‏های رایج اجتماعی و سیاسی را ندارند. برای همین در مرحله‏ی بعد قرار می‏گیرند.

در طول تحولی که به وجود آمده است، به هرحال باید گروهی از مخاطبین وجود داشته باشند که به مسایل ادبی، تخصصی و آن‏چه تاریخ فرهنگی دهه‏های گذشته‏ی ایران بوده است، علاقه‏مند باشند. این‏ها کجا هستند؟ روی‏کردشان به کدام نشریات است و خوراک فرهنگی‏شان چیست؟

آن‏ها به صورت پراکنده در جامعه حضور دارند. خود بخارا اگر امکانش را می‏داشت و انجمن دوست‏دارانش را تشکیل می‏داد، قطعا این همراهی‏ها بیشتر می‏شد. ولی متاسفانه این امکان نیست. بنابراین همه به صورت واحه‏هایی پراکنده به سر می‏برند.

نشریات شبیه به شما در چه وضع و حالی هستند؟

آن‏ها هم همین‏‏طور. مشکلات آن‏ها نیز به همین شکل است. مگر نشریات سینمایی، ورزشی و این قبیل که تیراژهای وسیع دارند و طبیعی است که با مشکلاتی مانند ما روبرو نیستند.

حتی مجله‏ی اسپیری (ESPRIT) در فرانسه که نشریه‏ای در حد و حدود بخارا است، تیراژش در جامعه‏ی فرانسه ۱۰هزار تا است.

می‏خواهم بگویم تصور این است که تیراژ نشریه‏ای مانند بخارا در فرانسه ۵۰هزارتا باشد، اما آن‏جا هم این‏طور نیست. فقط در کشوری مانند فرانسه، کتاب‏خانه‏ها، مؤسسات، بانک‏ها و… اسپانسر می‏شوند و این نشریات حیات ادبی‏شان را ادامه می‏دهند.

ولی تعداد نشریاتی مانند (ESPRIT) در فرانسه، به نسبت بخارا و چند نشریه‏ی شبیه به آن در ایران خیلی بیشتر است.

کاملا درست است. دست کم ۵۰ عنوان از این دست نشریات هست که می‏توانند گرایشات گوناگون ادبی را در آن جامعه پاسخ بدهند.

در میان این همه ادیبی که در ایران هست و افرادی که به هر حال گرایش‏های ادبی مختلفی دارند، این همه شاعر، نویسنده و داستان نویس، آن‏ها که باید هسته‏ی اصلی مخاطبین بخارا را تشکیل بدهند، چرا این توجه را نمی‏کنند؟

آن‏ها همین‏قدر که به بخارا مقاله می‏دهند، به نظر من، کوشش‏شان را می‏کنند. مگر نویسندگان ایران از نظر مالی، در چه شرایطی قرار دارند که بتوانند کمک کنند. آن‏ها با در اختیار گذاشتن آثار ادبی‏شان، بزرگ‏ترین کمک را به ما می‏کنند.


علی دهباشی، مدیر و سردبیر نشریه بخارا می‌گوید به دلیل این‌که در دوره‏ی خاصی به سر می‏بریم، حال و احوال بخارا خوب نیست

فکر می‏کنید، برای این که نشریاتی مانند بخارا بتوانند به حیات‏شان ادامه بدهند، راه حل چیست؟

تصور من این است که جامعه‏ی فرهنگی ایران، نه تنها نسبت به بخارا، بلکه نسبت به تمام محصولات فرهنگی اعم از موسیقی، نقاشی، هنرهای تجسمی و… باید تعمق بیشتری بکند و جدی‏تر با آن‏ها برخورد کند. من این‏جا برای بخارا دلسوزی نمی‏کنم که مدیرش هستم.

برای تمام آن‏چه به عنوان نشریات ادبی و فرهنگی در عرصه‏های گوناگون می‏شناسیم، اولین اقدام و عمل اجتماعی این است که هرکسی با خریدن این مطبوعات، با خریدن کتاب و مجله به طور جدی و مداوم در ادامه‏ی حیات آن‏ها نقش داشته باشند. این باید بیشتر شود و مستدام‏تر باشد.

اگر هم‏وطنان ما به این نکات توجه کنند، کلاً جامعه‏ی فرهنگی، مقداری رونق پیدا می‏کند.

شما به خوبی می‏دانید که رسانه‏های چاپی در همه‏ جای دنیا دچار بحران هستند و اصولا رفتار خواندن به عنوان یکی از راه‏های کسب دانش و اطلاعات، دچار بحران است و بسیاری از نشریات و فصل‏نامه‏های ادبی، هنری و فرهنگی در همه‏ جای دنیا این مشکل را دارند.

اما از سوی دیگر اگر رسانه نیز نتواند خود را از نظر فرم و محتوی با نیازهایی که در آن جامعه وجود دارد متحول کند، طبعا برای ادامه‏ی حیات، مقداری مشکل خواهد داشت. این تغییر و تحول در فرم و محتوا، آیا در بخارا به ‏وجود آمده است؟ آیا ضرورتش را حس کرده‏اید یا خیر؟

مطلبی که می‏فرمایید تا حدودی در دنیای غرب روی داده است. اما هنوز برای ما به آن حدی که این‏جاها پیش رفته، اتفاق نیفتاده است. با این همه ما (بخارا) تنها نشریه‏ای هستیم که کلا مقالاتمان را در سایت و در اختیار همگان گذاشته‏ایم. این حرکت کند‏تر از آن‏چه شما فکر می‏کنید، در جریان است. علت آن هم مشکلات و انواع و اقسام گرفتاری‏ها است.

آیا فکر نمی‏کنید که یکی دیگر از دلایل عدم استقبال از نشریاتی مانند بخارا، گسترش وسایل ارتباطی‏ای مانند اینترنت باشد که علاقه‏مندان خوراک ذهنی و فرهنگی خود را از آن‏جا تأمین می‏کنند؟

کاملا همین‏طور است.

رشد سریع دست‏رسی به اینترنت و اطلاع‏رسانی جهانی، چه آینده‏ای را پیش روی شما می‏گذارد؟

ما تلاش‏مان را می‏کنیم. البته هنوز عشق من به کاغذ و لمس کردن کتاب، مانند خیلی‏های دیگر، وجود دارد. اما آن‏چه می‏گویید، واقعیتی انکارناپذیر است. ما هم تلاش می‏کنیم در عین حال که این کاغذ کاهی را حفظ می‏کنیم، در آسمان‏ها هم جایی درست کنیم که اشخاص دست‏رسی داشته باشند.

ایرانیان خارج از کشور چکار می‏توانند بکنند و نیازهای فرهنگی آنان چه جایی در نشریه‏ی فرهنگی بخارا دارد؟

ایرانیان خارج از کشور، نسبت به همه‏ی مسایل فرهنگی خیلی کارها می‏توانند انجام بدهند. بخارا فقط نمونه‏ای از هزار و یک مشکل دیگر است. خیلی کوتاهی می‏کنند.

به نظر من، ایرانیان خارج از کشور باید به صورت فعال‏تری در عرصه‏ی مسایل فرهنگی، ادبی و هنری شرکت کنند. اقلیت‏هایی مانند عرب‏ها، ترک‏ها و اقوام دیگر از این بابت‏ها بسیار از ما جدی‏تر و جلوترند. در این زمینه انتقاد خیلی جدی به اقلیت‏های ایرانی ساکن در سایر کشورها وارد است که در این امور بسیار کوتاهی می‏کنند.

این همه می‏گوییم ما یک تمدن بزرگ و یا۶۰۰۰ سال تاریخ داریم، فقط در عمل می‏تواند خود را نشان بدهد. عمل هم یعنی رفتن به کنسرت، تشویق کردن هنرمند که او بتواند به زندگی‏اش ادامه بدهد. دغدغه‏ای نداشته باشد و بتواند کارهای تازه بیافریند. این حمایت خیلی کم است.

این انتقادی بسیار جدی است که باید به هم‏وطنان بیرون از مرزمان بکنیم که علی‏رغم تلاش‏هایی که شده و قابل تحسین است، در این زمینه‏ها خیلی کم‏کاری کرده‏اند. فرقی هم نمی‏کند در چه عرصه‏ای و از کتاب و مجله با چه گرایشی، مهم این است که این عمل اتفاق بیفتد.

اشتراک مجله‏ای مانند بخارا چقدر می‏تواند به ادامه‏ی حیات شما کمک کند؟

طبیعی است تنها امکان ما برای ادامه‏ی حیات، فروش مجله است. هرقدر فروش مجله بیشتر شود، تیراژ بالاتر می‏رود و باعث ادامه‏ی حیات ما می‏شود.

در صورت اشتراک مجله‏ی بخارا از خارج از کشور، آیا این امکان را دارید که مجله‏ را به موقع به دست مشترکین برون مرز برسانید؟

بله؛ خوشبختانه این راه هنوز هست، این امکان وجود دارد و ما این کار را می‏کنیم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

کشوری که رئیس جمهورش از هاله نور و آخر زمان صحبت میکند . بعد از صد سال پس از مشروطیت ویک مدرک دکترا را هم یدک میکشد .به مجله ادبی نیاز ندارد .فکر کنم نیازمند شخم زدن است.

-- بدون نام ، Nov 22, 2009

I live in Canada, I really like to read the Bokhara.
Would please ask Mr. Dehbash, how
can I buy it?

-- Sara ، Nov 23, 2009

جناب سدره المنتهی همانطور که خودتان فرمودید از همه امور سردر نمی آورید وگرنه به همین راحتی حکم صادر نمی کردید. مجلات معدودی مثل بخارا علیرغم همه مشکلات همچنان سرپا هستند ولی معنایش این نیست که کمک دولتی می گیرند یا حالشان خوب است. معنایش این است که همکارانشان همه افتخاری اند. معنایش این است که یکی مثل دهباشی عمر و سلامتی اتش را به پای آن گذاشته است. معنایش این است که معدود آدم هایی هستند که خودشان را موظف می دانند به اینکه مالیات یا زکات فرهنگی اشان را از طریق کمک های نامنظم به این نشریات انجام دهند. معنایش این است که این نشریات به قیمت حذف کیفیت چاپ و با استفاده از نازل ترین کاغذ و امکانات فنی است که هنوز دارند اندک نفسی می کشند. وگرنه شما که ظاهرا مجله مجانی به دستتان می رسد شاید با خودتان فکر کرده باشید که کیفیت این نشریات مناسب شان آنها نیست. پس این همه زبان زهر و حسد را کنار بگذارید و اگر کمک دولتی عهد مهاجرانی را که ده سالی از آن گذشته می بینید اینها را نیز با چشم انصاف ببینید.
عجب مردم بی انصافی هستیم به والله!

-- مریم ، Nov 23, 2009

اظهارنظرجناب سدرة المنتهی ، بهترین گواه وشاهد رفتارما با نشریه و کتاب است. اگرنشریه ای با خون دل مدیرآن منتشرگردد ودوام پیدا کند؛ حتما سرنخ آن دردست دولتیان است.
دهباشی به واقعیت تلخی اشاره می کند و می گوید که تیراژ بخارای سال 1388 برابراست با تیراژ سخن سال 1356و57 است
یعنی 30 است که با دوبرابرشدن جمعیت کشور؛ تیراژ نشریه های ما درهمان سطح 30 سال پیش است
اگرنشریه توقیف گردد؛ نشان از آن است که نشریه مردمی است و قند توی دلمان آب می شود واگرادامه یابد و صرفا نشریه ای فرهنگی باشد ؛ براین تصوریم که حکومتی است .
نفرین برما .
جناب سدرة المنتهی که شهامت ندارید نام خودش را زیرادعانامه اش بنویسید. براستی فکرنمی کند علت اینکه احمدی نژاد ها براین مملکت حکومت می کنند؛ چیست؟

-- ایرح ، Nov 23, 2009

دست آقای دهباشی و تمام کوشندگان فرهنگ و ادب درد نکند. استقبالی که از ایشان شد نشان داد که ما از مرده پرستی و شهیدپروری فاصله گرفته ایم و بدنبال خردگرائی و فرهنگ هستیم.

-- بدون نام ، Nov 23, 2009

سدرة المنتهی! چون این مجله تعطیل نشده لابد کمک دولتی پشتش است؟ بابا دست خوش؛ لابد اسم رسمیت را می نوشتی بدانیم با چه حسودانی مواجهیم :)

-- مهران ش ، Nov 23, 2009

مایه تاسف و حیرت است که ایشان «بخارا»را با «سخن» ، یعنی عملاً خودشان را با دکتر خانلری مقایسه می کنند.

-- بدون نام ، Nov 24, 2009

عحب رسمي است در كشور ما. ادبيات روزنامه كيهان وشخص آقاي شريعتمداري بر بسيار افراد سايه انداخته كه تهمت و افترا مثل نقل و نبات همه جا پخش مي شود. خشونت خشونت مي آفريند و بد زباني نيز با خود بدزباني آورده است. متاسفانه بسيار كسان آموخته اند و همچنان مي آموزند كه بدون دليل و مدرك تهمت بزنند وحييثت ديگران رالكه دار كنند. راستي دوست گرامي،اگر روزي قرار باشد در دادگاهي حاضر شوي و براي آنچه نوشته اي دليل و مدرك محكمه پسند ارائه كني،چيزي در چنته داري؟ يا آنكه اين رسم ناخوشايند در اين سرزمين ريشه دوانده كه هر كس راكه به مذاقمان خوش نمي آيد، حالا به هر دليل،براو چوب تكفير بلند كنيم؟ و به راستي دولت ما اين قدر بذال و اهل فرهنگ و آن قدر براي وجهه فرهنگي خود اهميت قائل است كه پول خرج مجله اي چون بخارا مي كند؟ پس شايد بايد گفت دستش درد نكند!! و آن موقع كه اين دولت چنين بذل و بخشش هايي را آن هم نهاني مي كند، مي توانيد به من بگوييد كه شما كجا هستيد و چگونه باخبر مي شويد؟

-- ترانه ، Nov 24, 2009

سارای عزیز، برای آبونه و یا خرید مجله بخارا شما میتوانید به سایت بخارا در قسمت اشتراک مراجعه کنید:
http://www.bukhara-magazine.com/

-- کتایون ، Nov 25, 2009

آقا و يا خانم بي نام،تمام معاصرين خانلري كه از نويسندگان سخن بودند، مانند عبدالحسين زرين كوب،غلامحسين يوسفي ،ايرج افشار،مهرداد بهار،جلال خالقي مطلق،انجوي شيرازي، سروش حبيبي، رضا سيدحسيني و ده ها تن ديگر كتباٌ در اينجاو آنجانوشتند كه به راستي مجله كلك و بخارا به سردبيري علي دهباشي ادامه دهنده مجله سخن به سردبيري دكتر خانلري و راهنماي كتاب به سردبيري احسان يارشاطر و يغما به سردبيري حبيب يغمايي است. باز هم بايد براي شما دليل آورد؟

-- بيژن ، Nov 25, 2009

علی دهباشی بخارا را دکان کرده است.بانام ادب و

فرهنگ از همه پول می گیرد و همیشه هم مینالد.

او حتی از افرادی که مقالات آنها را چاپ می کند هم

به بهانه هایی پول می گیرد.

-- بدون نام ، Sep 17, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)