خانه > ايرانيان کانادا > تورنتو > «مهاجران ایرانی در بهترین موقعیت هستند» | |||
«مهاجران ایرانی در بهترین موقعیت هستند»محمد تاجدولتیtajdolati@radiozamaneh.comدر پی ۳۰ سال حضور روزافزون مهاجران ایرانی در کانادا و موفقیت و پیشرفت گروهی از آنان، در بخشهای اقتصادی و حرفهای، ضرورت مشارکت آنها در حیطهی امور سیاسی و اجتماعی جامعهی کانادایی نیز آشکار شده است. مسیری که دکتر رضا مریدی یکی از کاناداییهای ایرانی تبار حدود دو سال پیش با شرکت در انتخابات پارلمان اونتاریو و توفیق در راهیابی به مجلس قانونگذاری این استان آغاز کرد در دسامبر گذشته توسط دکتر امیر خدیر یکی دیگر از کاناداییهای ایرانیتبار در استان کبک کانادا دنبال شد و حالا از میان ایرانیان مهاجر به کانادا دو نماینده در دو مجلس قانونگذاری استانهای کبک و اونتاریو حضور دارند. چند روز پیش به کوشش انجمنهای دانشجویان ایرانی دانشگاههای یورک، تورنتو و رایرسون جلسهی بحث و گفت و گو با حضور دو سیاستمدار کانادایی ایرانی تبار و گروهی از ایرانیان با عنوان «گذر از حاشیه» در شهر تورنتو برگزار شد، تا ضرورت ورود ایرانیان مهاجر به عرصههای سیاسی و نهادهای تصمیمگیر کانادا و راهها و موانع موجود در این راه مورد بررسی و تبادل نظر قرار بگیرد. پیش از این جلسه با دکتر امیر خدیر، نمایندهی پارلمان استان کبک دربارهی حزب سیاسی که به آن تعلق دارد، مسألهی خودمختاری احتمالی استان فرانسه زبان کبک و نیز نقش و حضور ایرانیان در عرصهی سیاسی اجتماعی کشور کانادا گفت و گو کردم.
حزب ما در کبک از این بابت ایجاد شد که تعدادی از فعالین نیروهای مترقی در جنبش زنان، جنبش ضد جهانیشدن بازار، جنبش ضد جنگ، برخی از فعالین جنبشهای کارگری و سندیکایی به این نتیجه رسیدند که احزابی که سالهاست در کبک فعالیت میکنند مخصوصاً «حزب کبکوا»، که سوسیال دموکراتهای کبکی معمولاً زیر چتر آن قرار میگرفتند، دیگر حزبی نیست که جوابگوی آمال و انتظاراتشان از یک حزب سیاسی باشد. در نتیجه این گروه با یک گروه از کسانی که با جنبش حفاظت از محیط زیست میآمدند، تصمیم گرفتند حزب جدیدی را تشکیل بدهند. طی پروسهای این حزب جدید کبک «سولیدر»، یعنی کبک همبستگیها نام گرفت که خوشبختانه ظرف مدت کوتاهی این فرصت پیش آمد که در انتخابات دسامبر ۲۰۰۸ حداقل در یک جا بتوانیم یک نماینده به مجلس بفرستیم که این نماینده هم من هستم.
«خودمختاری کبک برای ما هدف نیست»در زمینهی سیاستهای خودمختاری استان کبک حزب شما چه تفاوتی با حزب کبکوا دارد؟ بحث خودمختاری بحث پیچیدهای است و متأسفانه من نمیتوانم در چند جمله این را توضیح بدهم. ولی آنچه هست دلیل وجودی و اصلی حزب ما خودمختاری نیست. دلیل وجودی حزب ما عدالت اجتماعی، تقسیم ثروت، حفظ محیط زیست و برابری همهی آحاد جامعه است. اما در راستای تکاپوی تاریخی مردم کبک که مدتهای مدید، یعنی بیش از ۱۵۰ سال، تا اوایل سالهای ۶۰، در موضع ضعف و تبعیض اقتصادی قرار گرفته بودند جنبش استقلال طلبانهی کبک در اصل بازگو کنندهی مطالبات اقتصادی مردم کبک هم بود. در نتیجه افراد مترقی در کبک، یعنی عمدتاً کسانی که در قسمت چپ صف سیاسی قرار میگیرند خواهان این هستند که مردم کبک بتوانند وقتی اراده کردند، اگر ارادهشان این است که کاملاً خودمختار باشند، این حق را داشته باشند. در نتیجه ما به عنوان یک حزب، با احترام به این موضوع در همان راستا قرار گرفتیم. ولی به عقیدهی ما خودمختاری کبک نمیتواند یک هدف باشد. اگر وسیلهای است برای برابری بیشتر، برای یک پروژهی اجتماعی عادلانهتر و برای یک پروژهی اجتماعی که بتواند اهداف اجتماعی ما را برآورده بکند در آن راستا قرار میگیرد و قبول است وگرنه خیر. یعنی برای ما به طور جداگانه یک هدف نیست. آنطوری که الان مثلاً برای حزب کبکوا یا بلوک کبکوا هست. نظر اکثریت ایرانی تبارهایی که در استان کبک زندگی میکنند نسبت به احتمال خودمختاری و جدا شدن استان کبک چیست؟ آنجا هم کمابیش مانند دوستان ایرانی اونتاریو به همین منوال است. به خاطر اینکه اکثریت غریب به اتفاق ایرانیهایی که در کبک زندگی میکنند اولاً به زبان انگلیسی تکلم میکنند و مشکلات زیادی برای تطبیق با محیط دارند. و کانال اطلاعاتیشان از طریق همین مطبوعات انگلیسی زبان است که بخواهیم یا نخواهیم در خدمت طبقات حاکمه در این مملکت است که دستگاه فدرال را کنترل میکند. نمیخواهم بگویم که این قضیه جای بحث ندارد و حتماً استقلال لازم است. ولی صدای مردم کبک از لحاظ چالشهای تاریخی که در مقابلشان بوده است و حافظهی تاریخی که از حکومت استعماری انگلیس از سال ۱۷۵۹ به این طرف دارند لزوماً به گوش ایرانیان نمیرسد. منظور من این است که، در آنجا هم همین ناباوریها وجود دارد مخصوصاً اینکه دولت فدرال با شناخت از این موضوع از ۴۰ سال پیش از زمان پیر الیوت ترودو به طور آگاهانه با این مسأله برخورد کرده است. با برابر کردن احتیاجات اقلیتهای فرهنگی و ایجاد یک ارتباط «کلیانتلیست» (مشتری پسندانه) با این اقلیتها اینها را کاملاً همپیمان ایدهی هویت ملی کانادایی کرده است که خود همین سیاست «مولتی کولترالیسم» (چندفرهنگی) خیلی به امکان ادغام جوامع ایرانی و جوامع دیگر اقلیتها لطمه میزند و باعث شده هر کدام در حباب خود جدا جدا در یک چهل تکهی چندفرهنگی در کنار همدیگر قرار بگیرند. به زندگی همدیگر آشنایی ندارند و در این جامعهی میزبان هم ادغام نمیشوند. نمیخواهم بگویم باید ذوب شوند. ولی یک ادغام ارگانیک، یک انتگراسیون مکمل همدیگر هم در آنجا امکانپذیر نیست. میبینیم که جوامع هندی، هائیتیها، ویتنامیها، جوامع لاتین و ایرانی یا عرب هم در کبک و هم در کانادا واقعاً به سختی میتوانند از حباب خودشان بیرون بیایند. اگر بخواهیم به طور درست به جوامع میزبان پیوند بخوریم نمیتوانیم به سرنوشت تاریخی مردمی که میزبان ما هستند بیتفاوت باشیم. در تورنتو یک چیز و در کبک یک چیز دیگر است. شما از معدود پزشکان متخصص ایرانی هستید که در نهادهایی مثل «پزشکان بدون مرز» فعال بودهاید. چرا پیوستن به چنین نهادهای بینالمللی بشردوستانه اصلاً مورد توجه پزشکان ایرانی چه در داخل و چه در خارج ایران قرار نمیگیرد؟ مجبورم این نظر بالینی شما را راجع به پزشکان ایرانی رد بکنم. برای اینکه در خیلی از پزشکان ایرانی این توجه را دیدهام. منتها در نظر داشته باشیم که خیلی از آحاد جامعهی ما که به اینجا میآیند در دورانی هستند که باید خودشان را به لحاظ مالی و اقتصادی تطبیق بدهند. لذا از ابتدا نمیتوانند از منبع درآمدی که نداشتهاند صرفنظر بکنند و خودشان را وقف این فعالیتها بکنند. از جهتی شاید فرهنگ همبستگی یا ایجاد امکاناتی که بتوانیم توانایی خودمان را در خدمت مردم دیگر قرار بدهیم مدتی است که از حافظهی تاریخی ما دور شده است. البته به نظر من با ما سنخیت دارد. فراموش نکنیم در ۲۰ سال گذشته فرهنگ فردیت و فردگرایی همانطور که در جامعهی میزبان، و آمریکای شمالی رشد کرده و دیدهایم که هر کس به دنبال منافع خویش است. امیدوارم تشخیص شما درست نباشد و دکترهای جوان ایرانی که الان در تورنتو در اونتاریو فعال هستند بدانند با تجربهای که پیش پای آنان است اگر قدم بگذارند، چه با «پزشکان بدون مرز» چه با «پزشکان جهان وطن» که دو نهاد جداگانه هستند و چه با صلیب سرخ بینالمللی، تجربه بسیار غنیکنندهای در زندگیشان است که با حساب درآمد ماهانهاش بههیچوجه قابل ارزیابی نیست. میارزد که چندین ماه از زندگیشان را وقف این فعالیتها بکنند. هم در خدمت کسان دیگر خواهند بود و هم این تجربه برای آنها حاوی آموزشهای خیلی خیلی مهم است.
«روابطم را با مجاهدین خلق قطع کردم و حالا از منتقدانشان هستم»در کانادا سیاست خارجی و مداخله و اظهارنظر در آن زمینه در حیطهی اختیارات مجلس فدرال است (و پارلمانهای استانی در این زمینه دخالتی نمیکنند). اما شما که یک فعال مسایل زنان هستید و تا به حال تفسیرها و اظهار نظرهای زیادی در مورد وضعیت سیاسی ایران کردهاید آیا از این به بعد خودتان را محدود به مسایل داخلی استان کبک میکنید؟ خیر، بههیچوجه. همیشه از وقتی که به کانادا آمدهام به نوعی از طریق خانوادهام درگیر مسایل سیاسی بودهام. چه زمانی که پدر و مادرم ضد رژیم شاه فعال بودند و چه زمانی که حول و حوش انقلاب، چه قبل و چه بعد، من و برادرم از فعالان سیاسی خیلی مصر و از طرفداران مجاهدین خلق ایران بودیم. برادرم برای مدتی طولانیتر و من برای مدتی کوتاهتر. من از سال ۸۳ از فعالیتهای سیاسی فاصله گرفتم .از سال ۸۵ که آن انقلاب ایدئولوژیک هم پیش آمد و کیش شخصیت حول و حوش مسعود رجوی شکل گرفت من کاملاً روابطم را قطع کردم و یکی از منتقدانشان هستم. ولی ضمناً فراموش نمیکنیم که یک رژیم قرون وسطایی خشن و در اصل خیانتبار، به آمال و انتظارات مردم ایران که انقلاب کردند و دیکتاتوری را سرنگون کردند، الان بر سرنوشت مردم ما حکمفرماست. مسلم است در شرایطی که جورج بوش در سال ۲۰۰۱ سر کار میآید و اعلام میکند که ایران در محور شرارت جهانی قرار دارد، هم جریانات خشونتطلب را در ایران تقویت میکند و هم امکان انتقاد مستقل و برخورد آزاد ما را نسبت به مسایل درونمان محدود کرده است. به همین خاطر هم جنبش از درون پس رفت. در صحنهی بینالمللی و در جنبش اصلاحطلبی و جنبش زیر سوال بردن نظام موجود، خیلی از نیروهای مبارز که از سیاستهای ایران انتقاد میکردند، به نوعی خودشان در تنگنا قرار دادند به خاطر اینکه آن بلایی که سر مردم عراق آمد میتوانست سر مردم ما هم بیاید. خوشحالم از اینکه باراک اوباما روی کار آمده و الان باز هم جایی برای تنشزدایی از روابط بین غرب و ایران این امکان را میدهد که جنبش مردمی در ایران دوباره تقویت شود و حکومت نتواند به بهانهی خطر خارجی آنها را سرکوب بکند. در تمام این مدت هم باز من هیچ امتنایی برای مداخله در مسایل ایران نکردم. چه در مورد زهرا کاظمی، چه در اعتراضاتی که در این دو سه سال اخیر بعضی اوقات در مقابل سفارت ایران در اوتاوا صورت گرفت. منتها وقتی انتقادم را از ایران میکنم هیچ وقت فراموش نمیکنم که بگویم هر چیز که در ایران است به مردم ایران مربوط میشود. اگر دولتهای غربی میخواهند کمک کنند باید زمینهی حمایت از جنبش مردمی را در ایران فراهم کنند. نه اینکه بر سر مسایل خودشان با برخورد با مسایل ایران در اصل دنبال معاملهی منافع خودشان در ایران باشند. همان بازیهایی که میبینیم آلمان، فرانسه و برخی از کشورها با مملکت ما میکنند و در نهایت در این بین همیشه سر مردم ما کلاه میرود.
«هویت ایرانیام با هویت کبکیام هیچ تناقضی ندارد»پس از نزدیک به ۳۰ سال که از مهاجرت ایرانیها به کانادا میگذرد شما دومین ایرانی تباری هستید که پس از دکتر رضا مریدی به نمایندگی یکی از نهادهای قانونگذاری کانادا انتخاب شدید. چه کار باید کرد تا کاناداییهای ایرانی تبار در سنین میانی و به ویژه نسل جوان ایرانیهای مهاجر علاقه و توجهشان به سیاست و فعالیت در نهادهای اجتماعی کانادا جلب شود؟ اول اینکه هم آقای مریدی و هم من باید بتوانیم از این تجربه سرافراز بیرون بیاییم. یعنی بتوانیم به تجربه نشان بدهیم که به درد میخورد. که این مایهی افتخار یا حداقل یک ارزیابی مثبت به لحاظ تأثیرش یا در جامعهی ایرانی یا به کلی در جامعه کانادایی است. دلیلی ندارد که حتماً تأثیرش در جامعهی ایرانی باشد. به عنوان یک نمایندهی مجلس و به عنوان یک نمایندهی سیاسی مردم اگر کار ما برای مردم مثبت باشد، بیشک این علاقه را در افراد جامعهی ایرانی و دیگر جامعهها ایجاد خواهد کرد. پس فرض اول این است که باید کارمان را صحیح انجام بدهیم. دوم اینکه باید یک همراه برای جامعهمان باشیم که حالا که جا افتاده و در وضعیت اقتصادی و امرار معاش و تطبیق اقتصادیاش با محیط دغدغههایش از بین رفته است و اعتماد به نفسی پیدا کرده است از حباب فرهنگیاش بیرون بیاید. از این حاشیه بیرون بیاید و قبول بکند که سرنوشت قریب به اتفاق مهاجرین در این ۴۰ سال گذشته نشان داده که ما در اینجا ماندگار خواهیم بود. فرزندانمان ما ماندگار خواهند بود و فرزندان آنها هم ماندگار خواهند بود. سوم اینکه پاسداری از فرهنگی که ما میآییم. مثلاً من از ۱۰ سالگی به اینجا آمدهام. چهار کلاس بیشتر سواد (فارسی) ندارم. خانوادهام سعی کردهاند که من بتوانم فارسی را صحبت بکنم و بنویسم. ولی این مغایرتی نداشته که من در جامعهی کبک هم کاملاً شناور باشم، احساس راحتی بکنم، با فرهنگ جامعهی میزبان هم تطبیق و آمیزش داشته باشم. برای من هویت ایرانیام با هویت کبکیام هیچ تناقضی ندارد. جاهای مختلف به شکلهای مختلف ظهور میکنند و خودشان را نشان میدهند. بدانید که این تجربه امکانپذیر است. الان در سطح کل دنیا و تجربهی اوباما در آمریکا باز هم یک جای دیگری برای این تطبیق باز میکند. در تمام جوامع فرهنگها «متیسه» هستند یعنی فرهنگها آمیخته خواهند بود. و سرنوشت بشریت بیش از بیش با مهاجرت در همهی زمینهها، مهاجرت فکری، مهاجرت بیولوژیک، مهاجرت فیزیکی و ادغام اقتصادی توأم است. در نتیجه ما به عنوان کسانی که این مهاجرت را انجام دادیم در بهترین وضعیت هستیم، اگر از لاک خودمان بیرون بیاییم و اگر فقط خودمان را به عنوان یک تماشاگر محسوب نکنیم. بلکه ببینیم به عنوان بازیگر چه کاری میتوانیم بکنیم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من و همسرم دبیر بازنشسته با دو فرزند قصد مهاجرت داریم راهنمایی کنید
-- بدون نام ، Apr 21, 2009