خانه > ايرانيان کانادا > تورنتو > «بخت ایرانیان در گرو حاکمانی که علیه دروغ میجنگند» | |||
«بخت ایرانیان در گرو حاکمانی که علیه دروغ میجنگند»محمد تاجدولتیدکتر شکوفه تقی، پژوهشگر و استاد دانشگاه در سوئد، چند ماه پیش کتابی با عنوان «زنآزاری در قصهها و تاریخ ایران» منتشر کرده است. دکتر شکوفه تقی که چندی پیش برای شرکت در کنفرانس «مطالعات ایرانشناسی» به تورنتو آمده بود تا دربارهی مفهوم کلمهی «بخت و اقبال» در شاهنامه سخنرانی کند، در یکی از کتابخانههای عمومی نیز در جلسهای با حضور ایرانیان دربارهی کتاباش بحث و گفت و گویی داشت. با او دربارهی موضوع کتاباش و نیز مفهوم کلمهی «بخت» در شاهنامه، گفت و گو کردم.
در کتاب «زنآزاری در قصهها و تاریخ»، تمام متون کتبی و شفاهی را که در آن به نوعی به تحقیر و آزار زن اشاره شده و درعین حال جواز تحقیر و مجازات زن داده شده و توجیه شده که چون زن توانایی مغزی ندارد، باید مجازات شود یا زن را یک موجود دیوگونه یا جنسی تعریف کرده، جمعآوری کردهام. همچنین یک تحقیق میدانی هم انجام دادهام، به این معنا که به ایران رفتهام صهها و مراسم آیینی را جمع کردهام، گفت و گوهایی هم در رابطه با این موضوع انجام دادهام. همهی متون مذهبی قبل و بعد از اسلام، قصهها و داستانها، افسانهها، اشعار و تمام متون نوشتاری را نیز جمع کردهام و با هم مقایسه میکنم. از این تحقیق میدانی که در ایران انجام دادهاید، چه نتایجی به دست آوردهاید؟ سعی کردهام در این کتاب، از اینکه نظر شخصیام را مستقیم اعلام کنم، پرهیز کنم. چون آنقدر مثال در کنار هم گذاشتهام که نتیجهگیری در نحوهی چیدن این مثالها در کنار هم است و برای خواننده شکی باقی نمیگذارد که زن همواره مورد تحقیر و مورد آسیب بوده و این آسیب توجیه شده است. دردناک اینجاست که نقلکنندهها در بسیاری موارد خود زنها هستند، بدون اینکه حساسیتی نسبت به این همه تحقیر و این همه زشتگویی که در متنها وجود دارد، نشان بدهند. یا زنها تمرینکنندهی آن سنت هستند، بدون اینکه یک لحظه توقف کنند و بگویند: «من دارم چهکار میکنم؟» یا «من دارم در حق دختر خودم چه میکنم؟» همهی هدفام این بوده که این یک هشدار آگاهکننده باشد. یعنی وقتی دوباره به این متون برمیگردیم، سوال کنیم چرا باید اینطور باشد؟ و باید یک جایی قطع شود. آیا این روند در متون معاصر هم وجود دارد؟ یا اینکه تغییر و تحولی پیدا کرده است؟ بیشتر متون مذهبی، قصهها، متون شفاهی و اشعار را بررسی کردهام. در دورهی معاصر بیشتر مراسم آیینی را نگاه کردهام و مصاحبههایی انجام دادهام. ولی اینکه در قصهها یا رمانهای امروز نگاه کرده باشم، این کار را انجام ندادهام. براساس تحقیقی که کردهاید، راه برونرفت از این مشکل و نگرش چیست؟ بهترین راهی که به نظر من رسیده، این است که ما در درجهی اول، خشونتی را که در جامعه، در گفتارها و رفتارها وجود دارد، یکبار دیگر مورد بررسی قرار بدهیم. ببینیم چگونه و چرا ما خشونت را توجیه میکنیم. اول از خشونت، تعریف امروزی و درست بکنیم و اینکه آیا خشونت توجیهپذیر است یا نه و چرا ما توجیهاش میکنیم. بعد از آن، باور من بر این است که ما باید قوانینی داشته باشیم ـ که ضمانت اجرایی هم داشته باشند ـ مبنی بر اینکه روابط زن و مرد را در جهت نزدیک شدن به هم و برخورد سالم، نه تنها تشویق، بلکه تربیت بکنند. این تربیت از کودکستان و از سنین خیلی پایین شروع میشود.
وقتی بخت «پادشاه» تیره میشود، بخت ایرانیان هم تیره میشوددکتر شکوفه تقی درمورد مفهوم کلمهی «بخت» در شاهنامه و در متون ادبی کهن ایران، که موضوع سخنرانی وی در کنفرانس «مطالعات ایرانی» بود، اینطور توضیح میدهد: بخت و فرّه در شاهنامه، متعلق به ایرانیان است. بخت به مرد جوانی که توانایی بدنی دارد، از نژاد سالمی برخاسته و به نوعی به نژاد خسروان برمیگردد و در عمل و رفتار هم نشان داده است که علیه دروغ و برای حقیقت مبارزه میکند، تعلق میگیرد. نمونههای آن از کیومرث شروع و به جمشید میرسد. در دورهی پهلوانی هم به پهلوانانی مثل زال و رستم میرسد. در دورهی رشد دین زرتشت نیز به گشتاسب و کیخسرو میرسد و ادامه پیدا میکند. فردوسی در شاهنامه، «بخت» پادشاه را بخت مردم میبیند. یعنی وقتی که پادشاه ِ خوبی، نمایندهی درست خدا و نمایندهی درست حقیقت در ایران و هفت کشور ایرانی حکومت میکند، درهای رحمت و برکت هم به روی مردم باز میشود. خود این هم تعریف دارد، یعنی مردم ایران ثروتمندتر میشوند، سربلند هستند، با درستکاری برخورد میکنند و با دروغ میجنگند. وقتی که بخت پادشاه به هر دلیلی تیره میشود و آن کسی که در رأس قرار میگیرد، انسانی است که تایید خدایی با او نیست و نمیتواند برای حقیقت بجنگد، به دنبالاش بخت ایرانیها هم تیره میشود و میخوابد. همزمان با خوابیدن بخت ایرانیها، ابرها دیگر بارانزا نیستند، زمین دیگر سبز نمیشود و ثروت به آنها روی نمیآورد. در پی آن، فقر و گرسنگی کشور را میگیرد، مردم شکستپذیر میشوند، انسانها سرافکنده هستند و دروغ و ناامنی تمام مرزهای ایران را دربر میگیرد. در برابر دورانهای نیکبختی ایرانیان، شوربختی آنها در شاهنامه در چه دورههایی آشکار شده است؟ بیشترین تجلی شوربختی ایرانیان، بعد از دوران جمشید، در دوران ضحاک است. یعنی زمانی که یک غیرایرانی در ایران سر کار میآید و هیچ احساس همدردی با ایرانی نمیکند. او ـ که اژدهاک است، دیو است، مار است ـ کسی نیست که ایران برایاش فرقی بکند. به دنبال این، آسمان هم دیگر نمیبارد، زمین خشک میشود. طبیعی است در چنین شرایطی که فقر و ناامنی کشور را دربر میگیرد، مردم دیگر خودشان نیستند و میبینیم که به نوعی دیو بر کشور حاکم میشود. این وضعیت در دوران ضحاک هزار سال ادامه پیدا میکند. ممکن است این یک عدد اساطیری باشد، ولی میخواهد بگوید یک دوران بسیار، بسیار، بسیار طولانی است که در آن ایرانی به نهایت نابودی میرسد. تا جایی که ـ در نمونهی ضحاک آمده است ـ دیگر سری، مغزی برای کسی باقی نمیماند، چون مارهای دوش ضحاک احتیاج به خوراک دارند و شگفت اینجاست که خوارکشان فقط مغز آدمها است. در چنین دورانی، این بخت وقتی بیدار میشود که آن فرد ِ درست پیدا میشود و او فریدون است که با گاو پرمایه شیر داده شده و در کوهستان البرز پرورش پیدا کرده است. شگفت اینجاست که وقتی فریدون میآید، با همهی توانایی بدنی که دارد، چون تایید آسمانی با اوست، همهی طلسمها فرو میریزد و او سواره به قصر ضحاک وارد میشود. به دنبال این، دوباره دوران عظمت و سربلندی ایرانیها شروع میشود. فردوسی این را خیلی روشن نشان میدهد که وقتی در ایران فردی که تایید الهی و آسمانی با اوست، یعنی برای حقیقت میجنگد و بر ضد دروغ است، بر هفت کشور ایران حاکم میشود، بخت ایرانیها هم بیدار میشود و ثروت و برکت به مرزهای ایران روی میآورد. در همین رابطه • ریشههای تاریخیِ زنآزاری در ایران
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با زجودی که کتاب را خواندم با توضیحات ایشان فهمیدم کتاب را درست نخواندم،این کتاب ارزشی برابر با چندین کتاب مرجع دارد
-- sadaf ، Sep 28, 2008