تاریخ انتشار: ۶ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گو با لون هفتوان، کارگردان و بازیگر ایرانی

«بانو با سگ ملوسش» تجربه‌ای نو در صحنه‌پردازی تئاتر

محمد تاج‌دولتی

Download it Here!

در میان فعالیت‌های هنری ایرانی‌ها در خارج از کشور، شاید هنر تئاتر کمتر مورد توجه قرار گرفته است و در بین فعالیت‌های تئاتری انجام‌شده هم، تئاتر جدی و تجربی به دلیل عدم استقبال تماشاگران از یک سو و ویژگی‌های گاه دشوار هنر تئاتر از سوی دیگر، کمتر فرصت اجرا و ارایه داشته است.

این هفته اما یک اجرای تئاتر بسیار تجربی و تازه از سوی یکی از هنرمندان ایرانی کانادایی تئاتر، در گالری «آرتا» در تورنتو ارایه شد که تا کنون سابقه نداشت.

لوون هفتوان، کارگردان و بازیگر میان‌سال ایرانی که بیشتر از ۳۰ سال است در ایران و خارج از ایران در حیطه‌ی هنر تئاتر فعالیت داشته، نمایش‌نامه‌ی «بانو با سگ ملوسش» را که بر اساس داستان کوتاه و معروف آنتوان چخوف، نویسنده‌ی بزرگ روس تنظیم شده، به اجرا گذاشت.

تجربی بودن و تازگی اجرای این نمایش‌نامه از این جهت بود که نیمه‌ی اول نمایش‌نامه در فضای باز و در کوچه‌های منطقه‌ی توریستی و قدیمی «دیس‌تیلری» که محل کارخانه‌های عرق‌گیری و تهیه‌ی مشروبات الکلی در دهه‌های پیش در شهر تورنتو بوده و حالا یکی از جاذبه‌ها‌ی توریستی این شهر شده، اجرا شد.

بازیگران قدم‌زنان و در‌ حالی که تماشاگران را دنبال خود می‌کشیدند، ادامه‌ی نمایش را در گالری آرتا که تنها گالری نقاشی و هنری ایرانی در شهر تورنتو است، اجرا کردند.

در پایان نمایش با لوون هفتوان، کارگردان نمایش «بانو با سگ ملوس» که به زبان انگلیسی و در نخستین شب در حضور نزدیک به یکصد تن از ایرانیان علاقه‌مند به هنر تئاتر اجرا شد، گفت و گو کردم و نخست از دلیل انتخاب این نمایش پرسیدم.


لوون هفتوان، کارگردان نمایش «بانو با سگ ملوسش» (عکس: نیک‌آهنگ کوثر، زمانه)

در حقیقت برداشتی که ما کردیم، برداشتی از نمایش‌نامه‌نویس ایرلندی، برایان فریبل بوده که این را به نمایش تبدیل کرده است. او نمایش‌نامه‌نویس خیلی بزرگی است و این کار را در سال ۲۰۰۱ انجام داده است.

هم‌چنین او برداشت‌های متفاوتی از نویسندگان روس از جمله «پدران و پسران» تورگنیف را کار کرده است. این داستان کوتاه چخوف را هم به صورت نمایش‌نامه درآورده بود، وقتی متن آن را خواندم خیلی پسندیدم.

دلیل اصلی انتخاب این متن چه بود؟

یکی از مسایلی که همیشه دل‌مشغولی من است و باعث نگرانی من می‌شود، مسأله‌ی رابطه‌ی بین دو زوج است و تا حالا یک‌سری از کارهایی که کردم، در این موضوع فوکوس کرده است.

این‌که چه مقدار از این رابطه واقعی و چه مقدار زاییده‌ی ذهن این دو زوج است. در بخش‌هایی از این نمایش هم تکیه می‌شود که کجا واقعی بود.

آیا این اتفاقی که افتاد و این‌ها آشنا شدند، چون در حقیقت هر دوی آن‌ها همسر دارند؛ ولی در یک شهر ساحلی هم‌دیگر را می‌بینند و آشنا می‌شوند و یک رابطه‌ای پیش می‌آید و بعد که از هم‌دیگر جدا می‌شوند.

به نظر من، این‌جاست که متن اهمیت پیدا می‌کند که آیا آن‌که در گذشته اتفاق افتاد، واقعی بود یا این‌که الان هست، کجا ایستاده‌ایم؟ در واقعیت ایستاده‌ایم یا در خیال ایستاده‌ایم؟ این موضوعات از دل‌مشغولی‌های من است و برای همین هم از متن خوشم آمده بود.


صحنه‌ای از نمایش «بانو با سگ ملوسش» اثر لوون هفتوان (عکس: نیک‌آهنگ کوثر، زمانه)

ویژگی کاری که ارائه شد، این بود که بخشی از این نمایش را از سالن، بیرون آوردید و در فضای باز اجرا کردید. آیا تا به حال چنین کاری سابقه داشته یا اولین بار به ذهن شما رسید و چرا این کار را کردید؟

برای اولین بار، من این‌طوری تجربه کردم. ولی به هر حال کاری است که در نمایش امروز جهان معروف است به نمایش‌هایی که در مکان مشخص اجرا می‌شود.

خیلی کارها در کانادا‌، یعنی سالی دو سه تا کار دیده‌ام. این با آن کارهایی که فقط در پارک اجرا می‌شود، متفاوت است. به‌اصطلاح در پارک صحنه می‌سازند؛ همان صحنه‌ی سنتی.

این کارها در فضای خاصی ساخته می‌شود؛ مثلاً در کارخانه‌ها، انبارها و کارهای جالبی انجام می‌شود. مطمئناً جاهای دیگر دنیا هم انجام می‌شود.

برای من اولین بار بود و به هرحال این متن برای صحنه نوشته شده بود. ولی وقتی متن را خواندم و پیشنهاد فیروزه اطهاری (مدیر گالری آرتا) را شنیدم که کار را در آرتا گالری انجام بدهیم، حس کردم که این در آن صحنه نمی‌گنجد و باید در یک فضای تاریخی، در همین منطقه‌ی دیس‌تیلری تورنتو اجرا شود. خوشبختانه اجازه‌ها را گرفتیم و توانستیم این تجربه را بکنیم. برای من هم اولین بار بود.

مدتی در خانه و در فضای بسته تمرین می‌کردیم. اولین بار که بیرون قدم گذاشتیم تا جاها را پیدا کنیم، خیلی برای من هیجان‌انگیز بود. به هر حال امیدوارم که تماشاچی هم لذت برده باشد و تجربه‌ی موفقی بوده باشد.


صحنه‌ای از نمایش «بانو با سگ ملوسش» اثر لوون هفتوان (عکس: نیک‌آهنگ کوثر، زمانه)

تئاتر کار کردن، خطر است

بسیاری از بخش‌های نمایش‌نامه در حال حرکت اجرا می‌شد و دیالوگ‌ها در فضای باز ارایه می‌شد. آیا فکر نمی‌کنید که چنین صحنه‌پردازی می‌تواند یک مقدار تماشاچی را از متن اصلی جدا و ارتباطش را با محتوای اصلی نمایش قطع بکند؟

مسأله‌ای که مطرح می‌کنید کاملاً درست است. ولی من می‌خواستم ببینم اجرای ما چi قدر می‌تواند تماشاچی را جلب کند. در حقیقت کار به نوعی تجربه است.

همیشه می‌گویم که کار تئاتر، خطر است. خطر این کار بیشتر بود و به هرحال برای من جالب است که با تماشاچی راه بروم و ببینم تماشاچی کجا ما را گم و کجا پیدا می‌کند؟

گاهی هم در تمرین‌ها اتفاق افتاد که مثل امروز و به اندازه‌ی امروز تماشاچی نداشتیم؛ مردمی که در همین دیستیلری راه می‌رفتند برای پنج دقیقه می‌ایستادند‌ تا ببینند چه اتفاقی دارد می‌افتد.

یکی دو نمونه بود که تا آخر یعنی این مسیر را با ما آمدند و این مسیر را تا داخل سالن ادامه دادند. به هر حال یک کمی خطر این کار زیاد بود. امیدوارم که دوستان زیاد ناراضی نباشند.

به نظر من رفتن به تئاتر، یک انتخاب است. یعنی فرد خودش را در یک فضایی می‌گذارد که خودش مسوولیت دارد و باید حضور داشته باشد. این به غیر از سینما و ویدئو و نگاه کردن تابلو است یا این‌که موسیقی را روشن کنیم و بشنویم.

شما در یک فضای زنده و در ارتباط تنگاتنگ می‌روید. برای من این اهمیت داشت که هنوز تماشاچی خودش را دخالت می‌دهد یا نه. نمی‌گویم کاملاً موفق بوده ولی به هر حال یک جاهایی این حس به من دست داده که تماشاچی کشیده می‌شود.


صحنه‌ای از نمایش «بانو با سگ ملوسش» اثر لوون هفتوان (عکس: نیک‌آهنگ کوثر، زمانه)

تئاتر یا سینمای زنده

آیا این نوع صحنه‌پردازی، یک مقدار تئاتر را به نوعی شاید بشود گفت سینمای زنده، نزدیک نمی‌کند؟

قبول دارم؛ یک جاهایی اتفاقاً تصاویر بیشتر به اصطلاح سینمایی‌تر می‌شود. یعنی بیشتر فضاسازی‌های بیرون و صحنه‌پردازی‌های بیرون است که توجه تماشاچی را جلب می‌کند تا این‌که بخواهد دقت و تمرکز روی متن نمایش داشته باشد.

در صورتی که آن بخش که در سالن سرپوشیده اجرا شد، کاملاً تماشاچی را تحت تاثیر قرار داد و دو هنرپیشه توانستند کاملاً تمرکز تماشاچی را بگیرند و در اختیار خودشان داشته باشند.

اما فکر می‌کنم حرف‌ شما درست است. یعنی به هر حال جذابیت و تنوع تصویر بیرون خیلی زیاد است.

ولی نکته‌ی بعدی که گفتید، اتفاقاً مسأله‌ی من همین بود که بگذاریم یک کمی تماشاچی لذت بصری ببرد و بعد به حال‌ و‌ هوای داستان بیاید. به نظر من اتفاقاً از آن‌جا است که داستان شروع می‌شود.

از آن‌جایی که ما به فضای بسته می‌رویم. قبل از آن یک ماجرای عاشقانه خیلی ساده است. البته من همیشه روی متن خیلی تکیه دارم و می‌گویم که متن را باید به دقت اجرا کرد.

ولی گاهی به بازیگرها هم می‌گفتم که این قدر قشنگ است که می‌فهمد. چون خودشان نگران بودند آیا تماشاچی حرف ما را می‌شنود؟ می‌گفتم این قدر قشنگ است که می‌فهمد. حالا نشنود هم اشکال ندارد. یعنی آن رابطه و آن فضا درست می‌شود.

من می‌خواستم این داستان عشقی خیلی ساده، خیلی لایت (ملایم و لطیف) برگزار شود. می‌توانست روی صحنه باشد؛ ولی آن تضاد حسی را نمی‌داد. الان تماشاچی در این تضاد قرار می‌گیرد.

اول همه چیز خیلی قشنگ و خوب است و بعد یک‌دفعه که فاصله می‌افتد، ، ما تازه در خودمان می‌رویم و جهان درونی‌مان را می کاویم.

برای همین هم می‌خواستم این اتفاق بیرون بیفتد و وقتی که ما به درون‌مان نگاه می‌کنیم و شروع به یادآوری می‌کنیم و این‌که این خاطره است یا واقعیت‌.


صحنه‌ای از نمایش «بانو با سگ ملوسش» اثر لوون هفتوان (عکس: نیک‌آهنگ کوثر، زمانه)

«ویس و رامین» در تخت جمشید هم همین تجربه بود

فکر می‌کنید چنین صحنه‌پردازی و چنین تجربه‌ای را می‌شود در مورد نمایش‌نامه‌های دیگر ایرانی هم به کار برد و آیا نمایش‌نامه‌‌ای ایرانی در ذهن شما هست که بشود چنین صحنه‌پردازی را در مورد آن اجرا کرد؟

زیاد تجربه شده است؛ حتی در ایران؛ البته نه ایران فعلی که من زیاد در جریان نیستم و شنیده‌ام که تجربیاتی می‌شود.

ولی ما قبل از انقلاب نمایش «ویس و رامین» را داشتیم که همان دوره که جشن هنر شیراز بود، اجرا شد. البته من آن موقع ندیدم؛ چون کوچک‌تر از حالا بودم.

آربی آوانسیان آن را اجرا کرد و اصلاً بر اساس این بود که زمان غروب و طلوع آفتاب در این اجرا اهمیت داشته است؛ یا «پیتر بروک» کارگردان معروف قبل از انقلاب در همان جشن هنر شیراز، «ارگاست» را در تخت جمشید اجرا می‌کند.

به نظر من می‌شود. البته باید متن‌ها برای این نوع کار بیشتر نوشته شود.

نمی‌دانم الان شرایط فعلی ایران چه طور است. ما این‌جا یک مقدار نسبتاً راحت‌تر هستیم. به هر حال فقط مجوزی از یک جایی باید بگیریم که ما این فضا را می‌خواهیم استفاده کنیم.

ولی به نظر من جذابیت دارد. متن مشخصی یادم نیست؛ ولی به نظر من کارهای آقای بیضایی این قابلیت را دارد که در فضای باز اجرا بشوند.

البته باید دقت کرد، انتخاب خیلی مهم است. فکر می‌کنم من شانس آوردم و این متن برای این فضا خیلی منطبق شده بود. شاید متن دیگر بشود و شاید هم نشود.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

لئون عزيز

از شنيدن اين خبر خيلی خوشحال شدم و برايت موفقيت بيشتری آرزو می کنم. ياد آن روزها به خير در شهری چون بهشت.

-- پرويز جاهد ، Aug 29, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)