تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفتگو با شاهین صیادی کارگردان "پرده" و مسعود بهنود نویسنده "خانوم"

«خانوم» بهنود با عنوان «پرده» روی صحنه رفت

محمد تاج دولتی


شاهین صیادی / عکس از زمانه

این برنامه را از اینجا بشنوید

تئاتر پرده که اقتباس آزادی است به زبان انگلیسی از رمان پرفروش "خانوم" نوشته‌ی مسعود بهنود در پی سه هفته نمایش موفق در شهر"هالیفکس"، در شمال شرقی کانادا، از روز پنجشنبه 29 نوامبر در یکی از سالن‌های تئاتر مرکز شهر تورنتو به روی صحنه رفته است. شاهین صیادی هنرمند ایرانی کانادایی، این تئاتر را نوشته و کارگردانی کرده و قرار است حدود دو هفته در شهر تورنتو روی صحنه باشد. نخستین شب نمایش این تئاتر با حضور مسعود بهنود، روزنامه نگار و نویسنده‌ی رمان "خانوم" برگزار شد. با شاهین صیادی، نویسنده و کارگردان نمایش "پرده" پیش از نمایش آن و با مسعود بهنود که برای نخستین بار "خانوم" خود را روی صحنه‌ی تئاتر آن‌ هم به زبان انگلیسی می‌دید بلافاصله پس از اجرای نمایش گفتگویی داشتم. نخست شاهین صیادی از خودش و سابقه‌ی فعالیت هایش در تئاتر می‌گوید:
- گروه ما One Light Theatre یا گروه "تک چراغ" است که حدود هفت سال است که به صورت حرفه‌‌ای کار می‌کنیم. من شروع کردم و همسرم ویکی از دوستانم هم از اول با من بودند و ازدانشکده‌ی Dalhousie که تئاتر را آن‌جا خواندم شروع کردیم.

نمایشنامه ای را که در "هالیفکس" اجرا کردید چه بود؟

- اسم نمایشنامه The Veil که ترجمه‌ی آن پرده یا پوشش است. یک برداشت آزادی از کتاب "خانوم" مسعود بهنود است از فارسی به یک نمایشنامه‌ی انگلیسی. و من این نمایشنامه را نوشته و کارگردانی کردم.

چرا این رمان را انتخاب کردید؟

- جواب این سوال خیلی مشکل است. واقعا این که چرا یک هنرمندی یک کاری را انتخاب می‌کند مشکل است. چرا آدم یک نقاشی می‌کشد یا یک آهنگ می‌سازد یا چرا یک قصه‌ای را می‌گوید. خواست‌هایی است که آدم روی آن کنترلی ندارد. ولی چیزهایی که از آن برای من جالب و گیرا بود این است که اولا داستان یک زن ایرانی است که در سن خیلی کمی از ایران مجبور می‌شود که خارج شود به خاطر مسائل خانوادگی و سیاسی. و به شوروی می‌رود. انقلاب بلشویک اتفاق می‌افتد. با خانواده به ترکیه می‌رود. یک خانواده‌ی قاجار هستند. خانواده‌ در عثمانی از هم پاشیده می‌شود. به اروپا می‌رود و جنگ های جهانی اتفاق می‌افتد. در پاریس زندگی می‌کند و خانواده‌ای تشکیل می‌دهد. خانواده‌اش به برلین می‌رود. خود "خانوم" و دخترش به برلین می‌روند ولی بعد احساس می‌کند که باید به خاک مادری‌اش برگردد. و این خواستن برگشت به خاک مادری و این چیزی که این خانوم با این‌که در ایران بزرگ نشده بود خواستار برگشت به ایران می‌شود. به آن‌جایی که به دنیا آمده و ریشه‌هایش آن‌جا است. و توجه نمایشنامه‌ی ما هم بر روی این است که چه چیز‌هایی انسان را به یک سری چیزها پایبند می‌کند. ریشه‌های انسانی چگونه به هم گره خورده است. چرا من اسم نمایش را The Veil یا پرده و پوشش گذاشتم؟ این است که ما همه دارای راز هستیم و رازهایی را داریم که فقط برای خودمان است. و این رازها را به یک روش‌هایی از همدیگر می‌پوشانیم. و موضوع مهمی نیست. ممکن است وقتی درباره‌اش صحبت می‌کنیم موضوع مهمی به نظر بیاید ولی موضوع مهمی نیست و یک چیز ساده و عادی است که ما هر روز با آن زندگی می‌کنیم. یک پرده‌ها و مرزبندی هایی را دور خودمان می‌کشیم که من فلان چیز را دوست دارم یا ندارم و فلان چیز را می‌توانم به تو نشان بدهم یا ندهم و نگاه ما روی صحنه این‌گونه است به داستان زندگی "خانوم". یک فرق اساسی نمایشنامه ما با خیلی چیزهای دیگری که روی صحنه می‌بینیم و بیشتر برای من جالب بود، نه این که زندگی یک خانم ایرانی را ببینم، برای من بیشتر مهم بود که این خانم ایرانی چطور ما را می‌بیند. و این نگرشی است که معمولا روی صحنه اتفاق نمی‌افتد. مخصوصا یک نفر که داستان زندگی‌اش را تعریف می کند و برمی‌گردد به 86 سال پیش که ما در این داستان پوشش می‌دهیم. نمی‌خواستم نشان دهم که به طورمعمولی اول این اتفاق می افتد و بعد آن اتفاق. برداشت ما این بود که او ما را چه‌جور می‌بیند؟ او دنیا را چه‌جور دید؟ چرا خانوم اینجور شد و تغییر کرد؟

چه‌قدر نزدیکی احساس می‌کنید با نیازی که خانوم داشت برای بازگشت به وطن مادری اش و این احساس چه‌قدر در شاهین صیادی وجود دارد؟

- در شاهین صیادی خیلی وجود دارد. من الان کانادا زندگی می‌کنم و کانادا را به عنوان خانه‌ی دوم انتخاب کردم و خیلی هم از انتخابم راضی‌ام. ولی اگر کسی می‌خواهد برگردد و واقعا آن احساس را دارد، مسئله همین است که می‌توانیم یک احترامی در این جریان برای آن اشخاص پیدا بکنیم. هرکسی یک انتخابی دارد. جریان خانوم این است. طرز گفتن داستان وقتی که ما روی صحنه تعریف می‌کنیم با وقتی که بهنود در کتاب تعریف می‌کند فرق دارد. خانوم داستان را که برای نوه‌اش تعریف می‌کند، به نوه‌اش می‌گوید که انتخابی که دختر"خانوم" کرده و انتخاب خود "خانوم" کاملا با هم فرق می‌کند. ولی خانوم به نوه‌اش می‌گوید که هردو این‌ها قابل احترام است. شما نمی‌توانید به قول غربی‌ها توی کفش من راه بری. فقط منم که می‌توانم تو کفش خودم راه برم. می‌توانم بفهمم که چرا این انتخاب‌ها را کردم. و قضاوت نکن. یک جایی خانوم می‌گوید که کی می‌دونه چرا مادر‌ها کارهایی را که می کنند، این انتخاب‌ها را می‌کنند؟ واقعا ما نمی‌توانیم قضاوت بکنیم. هرکسی یک انتخابی دارد. مسئله‌ی مهم این است که ما کمی گذشت داشته باشیم و مسائل را سیاه و سفید نگاه نکنیم.


مسعود بهنود / عکس از زمانه

تماشاگر کانادایی چه قدر با خانوم و داستان زندگی‌اش و آن برداشتی که شما از رمان خانوم کردید احساس نزدیکی می‌کند. و تجربه‌ شما درارتباط برقرارکردن در سه هفته روی صحنه بردن این تئاتر در"هالیفکس" چه طور بود؟

- خیلی جالب بود. به خاطر این که از اول که من شروع به کار کردم بهنود به من خیلی آزادی داد و کار که این‌جور شروع و تمام شد به خاطر آزادی‌ای بود که بهنود به من داد. یعنی از اول یک احساس اطمینان به وجود آمد و هیچ وقت به من نگفت که من می‌خواهم این‌جور باشد یا آن‌جور باشد. گفت کار توست و هر چه خواستی انجام بده. و من هم همان برداشتی که از اول داشتم با آن رفتم. واقعا از آن آزادی‌ای که بهنود به من داد شروع شد و اگر نمی‌داد شاید کار این‌جور نمی‌شد. من ایرانی‌ای هستم که نصف عمرم را در کانادا بودم. من نه ایرانی‌ام و نه کانادایی‌ام. ولی هم ایرانی‌ام و هم کانادایی. این را هم می‌دانم که هیچ کس نمی‌تواند به من بگوید که تو دیگر کانادایی نیستی یا ایرانی نیستی. واقعا قضاوتی‌ است که خود من باید روی این جریان بکنم. من آن‌جا بزرگ شدم و این‌جا هم بزرگ شدم. ولی واقعا این کار از اول برای من خیلی ایرانی بود. چون ما نمایش را که می‌بینیم- خوب و بد آن را کار نداریم- ولی بازتابی که بیننده‌ها به ما دادند این بوده که دنیای دیگری است که واقعا برایشان غریب است. بازتابی که ایرانی‌ها دادند، آن‌هایی که خوب بوده- حالا من بدها را زیاد نشنیدم ولی آن‌هایی که دوست داشتند- خوشحال بودند که ما توانسته‌ایم چنین بازتابی از ایران بدهیم. خیلی ایرانی است. ما خیلی جاها فارسی حرف می‌زنیم. اصلا نمایش را با فارسی شروع می‌کنیم. حالا من برای کسانی که ندیده‌اند نمی‌خواهم زیاد بگویم. به قول خیلی‌ها ما تخته گاز رفتیم. از همان اول ایرانی شروع کردیم و تا آخر رفتیم. و واقعا به این فکر نکردم که این چه‌جوری روی صحنه و برای بیننده ترجمه خواهد شد. به خاطر این که نمی‌شود آدم به این‌ها فکر کند موقعی که دارد نقاشی می‌کند یا صحنه سازی می‌کند یا فیلم می‌سازد. نمی‌توان فکر کرد که بیننده چه جور این را می‌بیند. من باید خودم از اول راضی باشم وآن بینشی که خودم اول داشتم. و این‌گونه رفتیم و من فکر نمی‌کردم که این‌جوری بیننده‌ی معمولی کانادایی، آن‌هایی که ریشه‌هایشان اروپایی است، سفیدپوست‌های اروپایی و کانادایی این‌گونه برداشت بکنند که دسترسی برایشان راحت باشد. ما اصلا جوری که داستان را تعریف می‌کنیم یک مقدار اول آن پیچیده است. بعدا یکی یکی داستان‌ها جا می‌افتد. طریقه‌ی گفتن داستان بسیار شرقی است. در داستان شرقی آخر داستان مهم‌ترین چیز نیست. چگونه به آخر داستان می‌رسیم برای ما خیلی مهم تر است. طریقه‌ی زندگی و داستان گفتنمان اینگونه است. داستان گفتن بسیار شرقی است. اصلا روش و شیوه‌ی تئاتر و داستان گویی یونانی را دنبال نکردم. آن‌جوری که زبان مادری ام بود و پدربزرگ و مادربزرگم برای من قصه می‌گفتند، همانجور رفتم و برایشان جالب بود و دسترسی به آن برایشان مشکل نبود. ما اول داستان را خیلی سنگین شروع می‌کنیم و دیوارها را در همان ٥ دقیقه‌ی اول می‌شکنیم. پیام‌ها برای من زیاد مهم نیست. برای من داستان مهم است. اگر کسی پیامی می‌گیرد واقعا یک چیز اضافه است که من را خیلی خوشحال می‌کند. ولی من کارم را نمی‌توانم آن‌جور شروع کنم. من زیاد به کارهایی که آن‌گونه شروع می‌شود علاقه ندارم. به خاطر این که آن موقع کار سیاسی می‌شود. من کارم چیز دیگری است. کار من قصه گویی روی صحنه است.

انتخاب عنوان نمایشنامه، The Veil یا حجاب یا پرده چه‌قدر با توجه به مسائل روز ایران می‌توانست برای بیننده شما جذابیت داشته باشد؟

- این سوال خیلی پیش آمده است. واقعا این تقصیر من نیست که زبان انگلیسی نمی‌تواند حجاب و پرده را به دو نوع ترجمه بکند. این مشکل زبان انگلیسی است. و این مسائل را ما همیشه داریم در مواقعی که چیزی را می‌خواهیم ترجمه کنیم. حجاب مسئله‌ی مذهبی دارد. پوشش مسئله‌ی خیلی عمومی تری دارد و واقعا من نمی‌توانم این را جواب بدهم تا زمانی که کسی بیاید و نمایش را ببیند. به خاطر این‌که وقتی نمایش را ببینیم می‌بینیم که مسئله‌ی حجاب مذهبی یک قسمتی از زندگی این خانوم است. اصلا نمایش در مورد این نیست. نمایش در مورد پوشش‌ها است. قصه‌ی زندگی این خانوم که چه چیزهایی را می‌خواهد به ما بگوید و چه چیز‌هایی را نمی‌خواهد بگوید. می‌دانم که این برای من مشکل ساز می‌شود برای عده‌ای که می‌خواهند بیایند و داستان حجاب را ببینند، ولی این مشکل من نیست و مشکل ترجمه است.

خواننده‌ی ایرانی که رمان خانوم را خوانده چه‌قدر با نمایشنامه‌ای که شما ازآن اقتباس کردید می‌تواند ارتباط برقرار کند؟
- خیلی و هیچی. نمی‌دانم چگونه بهتر از این بگویم. واقعا چیز اصلی‌ای که برایم مهم بود این بود که روح کتاب بهنود را بتوانم دربیاورم. من نمی‌توانم یک کتاب ٦٠٠ صفحه‌ای را در یک ساعت و نیم تعریف بکنم.

بر اساس تجربه‌ای که از مهاجرت در زندگی داشته‌اید فکر می‌کنید که بی توجه به دوران تاریخی خانوم تعداد "خانوم"‌ها زیاد تر شده یا کمتر؟

- انسان همیشه رو به پیشرفت است. من به انسانیت و پیشرفت انسان عقیده دارم. مسلما تعداد "خانوم‌"ها بیشتر است. و بیشتر است نه به خاطر این که مهاجرت بیشتر است، به خاطر این که دانش‌هایمان درمورد مهاجرت بیشتراست. تعداد زیادتری خانم در دنیا مهاجرت می‌کنند و تعداد بیشتری با اقوام دیگر قاطی می‌شوند. موضوع مهم این نیست که چه‌قدر زن‌های ایرانی در جاهای مختلف دنیا هستند. موضوع مهم این است که چه‌قدر "خانوم" آن‌جا است و من فکر می‌کنم خیلی بیشتر هستند . به خاطر این‌که دانشمان بیشتر است. عقیده‌ی من این است که بچه‌های ما از خود ما بهتر هستند.



مسعود بهنود / عکس از زمانه

مسعود بهنود:
"خانومش خیلی خانوم خوبی بود"




به عنوان نویسنده‌ی رمان خانوم بعد از دیدن این تئاتر آیا آن چیزی که دیدید با آن چیزی که نوشتید نزدیکی داشت؟


- این‌طوری نگوییم. یعنی این نزدیک و دور بودن خیلی معیار خوبی نیست. معیار درست تر این است که این نمایشنامه خیلی خوب بود و سهم من را جدا کنید. به سهم من ارتباطی ندارد. به نظر من کاری که بچه‌ها کرده‌اند از "خانوم" من بهتر بود.

جدی می‌گویید یا تعارف می‌کنید؟

- نه تعارف نمی‌کنم. به عنوان یک نمایشنامه خیلی خوب بود.

نوشتن این نمایشنامه به زبان انگلیسی چه‌قدر آن چیزی را که شما در رمان می‌خواستید بگویید بیان کرده بود؟ آیا زبان انگلیسی بودن آن تفاوتی را ایجاد می‌کرد یا نه؟

- آره. به نظر من در زبان فارسی ادبیات آن بیشتر بود. و این‌جا یک مقدار ادبیات آن کمتر شده بود. شاید اگرمن آن را به زبان انگلیسی می‌توانستم بنویسم و می نوشتم شاید سلیقه‌ی من این بود که ادبیات آن بیشتر می‌بود. صحنه‌های توصیفی آن کمتر می‌شد و پرش های آن با ادبیات بیشتر می‌شد.

رمان خانوم یکی از رمان‌های موفق دهه‌ی گذشته بوده است. با توجه به این تئاتری که الان دیدید فکرمی‌کنید این رمان در زبان فارسی بیشتر به درد فیلم می‌خورد یا تئاتر؟

- من از اولی که "خانوم" را می‌نوشتم در ذهن من سینما می‌گذشت و می‌دیدم و می‌نوشتم. و همه‌ی نویسنده‌ها اینطور هستند. شاید هم یکی از نویسنده‌های ایرانی برای من نوشته که فلانی اول فیلم را می‌سازد بعد آن را می‌نویسد. ولی به نظر من بله، تصویری بود. این‌که او توانسته بود تصویر را بیاورد و به تئاتر تبدیل بکند. وقتی قرار است فیلم شود یک چیز دیگر است و خیلی نزدیک می‌شود به واقعیت، به نظر من با پرش‌های تئاتری موفق بود. و سعی می‌کردم خودم را از آن دور کنم. و "خانومش" خیلی "خانوم‌" خوبی بود.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)