خانه > ايرانيان کانادا > محیط زیست > دوردنیا با دوچرخه و شعار صلح و محیط زیست | |||
دوردنیا با دوچرخه و شعار صلح و محیط زیستمحمد تاج دولتی
در نخستین روز تابستان امسال گزارشی را از رادیو زمانه شنیدید که همکارم ایرج ادیبزاده در پاریس تهیه کرده، و در آن با یک زوج جوان دوچرخهسوار ایرانی صحبت کرده بود که از ایران با شعار دوچرخهسواری برای صلح و حفظ طبیعت راه افتادهاند و قصد دارند دور دنیا را رکاب بزنند و در هر شهری اگر ممکن بود، درختی بهنام صلح بکارند. چند هفتهای نسیم و جعفر ادریسی به کانادا آمده بودند، تا ضمن رکابزدن در چند شهر این کشور مقدمات سفر به آمریکا را هم آماده کنند. در این مدت در چند برنامه و مراسم درختکاری شرکت کردند و آخرین درخت صلح را در روز ۱۱ نوامبر، روز یادبود قربانیان جنگ جهانی اول، در شهر اتاوا پایتخت کانادا کاشتند. چندی پیش با این زوج جوان رکابزن و طبیعتدوست و صلحطلب، که در شهر تورنتو در مراسمی برای معرفی پروژهشان شرکت کرده بودند، گفتوگویی داشتم: نسیم- ما تا امروز دقیقا بگویم ۴۸۹۶ کیلومتر رکاب زدیم که از این مقدار ۴۰۳۸ کیلومترش را در بخش اروپا رکاب زدیم در طی ۱۴۲ روز و تا الان ۱۶۰ روز است که از کشور خارج شدیم. فکر میکنید چند کیلومتر دیگر باید رکاب بزنید تا به جای اصلیتان دوباره برگردید؟ نسیم- ما پروژهمان ۲۰هزارکیلومتر است. در واقع شعار ما ۲۰هزارکیلومتر برای صلح و حفظ طبیعت است. قطعا از ۲۰هزارکیلومتر کمتر رکاب نمیزنیم. برنامهمان این است، تمامش میکنیم این ۲۰هزار کیلومتر را و شاید هم اصلا بیشتر بشود. خب بیشتر خوشبین هستیم که از ۲۰هزارکیلومتر بیشتر رکاب بزنیم. چرا صلح، و چرا حفظ محیط زیست؟ نسیم- داستان شروع این سفر ما خیلی طولانیست . ولی واقعیت این است که در ایران مدتی بود که میدیدیم طبیعت رو به نابودیست و همه فعالان حفظ محیط زیست برای حفظش در تلاش بودند و با سی.دی و نرمافزارهایی که میدیدم، متوجه شدیم که یک نگاه جهانی روی این قضیه هست و مسئلهی حفظ محیط زیست مسئلهایست که الان در کل دنیا مطرح است و همه کشورها دارند تلاش میکنند برای جلوگیری از افزایش گرمایش زمین یا همان «Global warming» و قضیه صلح که خب بهرحال حرکتهای زیادی انجام میشود برای جلب توجه به آن. صلح و حفظ محیط دو مسئلهی بههمپیوسته هستند و هیچوقت از هم جدا نمیشوند. اگر صلح برقرار نباشد، محیط زیست نابود میشود. بخاطر استفاده از سلاحهایی که به کشتار مردم منجر میشود. همه اینها محیط زیست را از بین میبرد. بخاطر همین تصمیم گرفتیم که این شعار را داشته باشیم. جعفر- مطمئنا برعکساش هم هست. شما اگر محیط زیست نداشته باشید، جنگ ایجاد میشود. چون مثلا شما تصور کنید، یک کشوری هیچ امکان طبیعی دیگری نداشته باشد که انسانهایی که درآن کشور وجود دارند بتوانند زندگی کنند. پس مجبور است برود به یک کشور دیگر. خب مطمئنا کشور دیگر مقابله میکند، پس باید بجنگند که بتواند... یعنی این دو بهم وصلاند. اگر محیط زیست از بین برود، جنگ بوجود میآید و اگر جنگ بشود، محیط زیست از بین میرود. نسیم- تلاش یک خانواده این است که بچهاش به خوشبختی برسد. یعنی از همه پدر و مادرها که بپرسید، میگویند ما آرزوی سلامتی، خوشبختی و خوشحالی فرزندانم را دارم. و اگر جایی وجود نداشته باشد که در آینده فرزندان ما نتوانند آنجا زندگی بکنند، خب پس همه باید دست به دست هم بدهیم. نه تنها برای خودمان، برای آیندهی بچههایمان، بچههایی که هنوز بوجود نیامدهاند و جوانهایی که الان هستند و قرار است آیندهسازان فردای تمام دنیا باشند. چطور می خواهید تجربهی این سفر در زمینهی اهمیت به محیط زیست را وقتی این سفرتان تمام شد و به ایران بازگشتید، در جامعه ایران مطرح بکنید؟ به چه شکلی و با چه برنامهای؟ نسیم- و من فکر میکنم همهی این نابودیها بخاطر ناآگاهی است. وقتی آگاهی وجود ندارد، این اتفاقات بد میافتد. یعنی شاید کسی عمدا نمیخواهد کاری انجام بدهد که طبیعت نابود بشود، یا گونهی جانوری و گیاهی از بین برود. ولی وقتی اطلاع ندارد ممکن است این سیستم و این نظم را بهم بزند. باید همه را آگاه کرد تا در جریان قرار بگیرند. آنموقع است که انسان تصمیم میگیرد و اگر فکر روشنی داشته باشد یا کمی فکر کند، میبیند که واقعا برای آیندهی همه، همهی دنیا، مهم است. ساده زیستن تجربه بزرگ این سفر است برگردیم به بخش دیگری از سفرتان و به ماجرایی که شما دو نفر زوج جوان ایرانی شروع کردید. قبل از آغاز این سفر حتما برای خودتان ایدهها و رؤیاهایی داشتید که چه اتفاقهایی خواهد افتاد. پس از گذشت پنجماه، حاصل این تجربه چه بوده برایتان؟ جعفر- من خیلی از صرفهجویی اروپاییها خوشم آمد. عجیب غریب بود. مثلا یک نمونهاش را بگویم. مثلا ما وقتی میخواهیم دوش بگیریم و حمام برویم، مطمئنا شیرآب را باز میگذاریم تا آب گرم بشود. ولی این اروپاییها حتا آن را هم از دست نمیدهند. آنها تا آب گرم بشود، همان آب سرد را که از لوله خارج میشد، جایی نگه میداشتند و برای شستوشو استفاده میکردند. و این اصلا نشان میداد که اروپاییها خیلی فکر میکنند روی این قضیه. یا کیسههای زبالهای که داشتنند خیلی جالب بود. فوقالعاده گران بود. هر کیسه کوچکی ۵ یورو و شهرداری بجز آن کیسهها جور دیگری آشغالها را جابجا نمیکرد. و من میدیدم مردم، بینهایت تلاش میکنند که زباله کمتر ایجاد کنند، چون خیلی کیسه خیلی گران است. و وقتی شما میخواهید زباله کمتر بشود، پس مصرفتان کمتر میشود. یعنی خیلی جالب با یک سیاست خیلی خوب توانسته بودند مصرف را توی خانوادهها بیاورند پایین. تجربههای خوبی بود. نسیم- من فکر میکنم ساده زندگیکردن و جلوگیری از تشریفات و تجملات، چیزی بود که من توی این سفر یاد گرفتم. زندگی من و جعفر که توی ایران همیشه تلاش میکردیم امکانات رفاهی داشته باشیم، الان خلاصه شده به یک دوچرخه. آشپزخانهمان، اتاق خوابمان، همه چیز توی این زندگی هست. پس من که توانستم توی این دوسال اینقدر ساده سفر کنم و اصلا دنبال جمعکردن تجملات و مسایل تشریفاتی نباشم، پس میتوانم در زندگی شخصی خودم در آینده خیلی تجدیدنظر بکنم و مطمئنا زندگی من و جعفر دگرگون شده. اگر هم نخواهیم، دیگر مسئولیم، نمیتوانیم زندگیای مثل قدیم را داشته باشیم. شما پنج سال از زندگی مشترکتان میگذرد و شناختی از همدیگر پیدا کردهاید در رابطهی زناشویی که داشتهاید. در این پنج ماه در مقایسه با آن پنج سال، چه شناخت تازهتری از همدیگر پیدا کردهاید؟ جعفر- راستش نمیدانم دقیقا چه شناختی، ولی خب خیلی بهم نزدیکتر شدیم. نکتهی جالب اینجاست، فکر میکنم توی این پنج ماه فقط هشت ساعت از هم دور بودیم و آن هم وقتی بود که من میبایست میرفتم ویزای ونزوئلا را میگرفتم و دیگر مجبور نبودیم دونفری برویم، من میتوانستم تنها بروم. ما توی این پنج ماه فقط هشت ساعت ازهم دور بودیم. و خب تصورش را بکنید، اگر الان ما برگردیم ایران و بخواهیم برویم سر کار، شاید به مشکل بربخوریم. اما جالب اینجاست که توی ایران هم سر کار باهم بودیم، تا حد امکان بیشتر پیش هم بودیم و... فکر میکنم خیلی بیشتر بهم نزدیک شدیم، اما دعواهایمان هم خیلی بیشتر شده... نسیم - من فکر میکنم، توی این سفر من و جعفر تا این حد همدیگر را شناختیم که الان واقعا به این نتیجه رسیدیم که چقدر میتوانیم بخاطر همدیگر گذشت کنیم، چقدر میتوانیم صبور باشیم. خیلی وقتها ناملایمات، سختیها تا مرز جنون ما را رسانده، ولی بازهم یک راه حل پیدا کردیم. دوباره مجبور شدیم، نشستیم و با همدیگر راه حل پیدا کردیم. من فکرمیکنم توی زندگی آیندهمان خیلی تاثیر میگذارد. مقابله با این همه مشکلات در زندگی بعدمان که حالا میخواهیم یکجانشین بشویم، که بعید میدانم ما یکجانشین بشویم، فکر میکنم توی زندگیمان خیلی تاثیر میگذارد.
تا سختی نباشد، لذت شیرینی احساس نمی شود حتما خاطرات تلخ زیاد داشتید و خاطرات شیرینی هم داشتید در این ماجراها. چندبار تا بحال پیش آمده که فکر کردید نباید چنین سفری را شروع میکردید، کار خیلی سختیست و اصلا برای چی؟ آیا به زحمتاش میارزد یا نه؟ نسیم- چندبار... واقعا باور کنید، من همیشه به دوستانم میگویم. خیلی وقتها توی این سفر به این نتیجه رسیدم، واقعا به من ثابت شده، تا سختی نباشد، لذت شیرینی احساس نمیشود. همیشه وقتی سختیها به اوج رسیده، یعنی خیلی تحت فشار بودیم، انگار معجزهای اتفاق افتاد. و دقیقا توی آنموقعهای سختی روزهایی بوده که من و جعفر گفتیم، وای! اشتباه کردیم، کاش نیامده بودیم، کاش الان خانهی خودمان را داشتیم و زندگیمان را میکردیم. ولی به هیچ طریقی حاضر نبودیم که متوقف کنیم. نیرویی دارد ما را به جلو میبرد و مطمئنا آن نیرو چیزی جز هدفمان نیست، آن هدفی که فکر میکنم برای من و جعفر و برای دیگران یک هدف خیلی مقدس است. کاریست برای صلح جهانی و طبیعت. طبیعت، جایی که همهی انسانها در آن به آرامش میرسند... جعفر- من فکر میکنم که... شما تصور کنید که ما اصلا با دوچرخه نیستیم و اصلا مسئله حفظ محیط زیست و صلح هم نباشد. ما فقط آمدهایم جهانگردی. یک لحظه تصور کنید، آدم در این پنج ماه بخواهد فرانسه، بلژیک و... آنقدر جاهای جذاب و دیدنی دیدهایم که اصلا خیلی از اسمها از ذهنمان دیگر پاک شده، یادمان میرود اصلا. و این جذابیت باعث میشود که بگویم، خب باز هم ادامه بدهیم. یعنی اصلا همین یک موضوع را شما در نظر بگیرید، خودش کشش دارد. حالا دوچرخهسواری و لذت بردنش را هم به آن اضافه کنید، درختکاری و آن کار نیکی که در اصل انجام میشود، آشنایی با دوستانی، کسانی که الان اینجا بودهاند واقعا به ما انرژی میدهد. یعنی باعث میشود که... شاید من دیروز خیلی حسام بد بود، ولی امروز با دیدن این همه آدم که آمدند گفتند، چه کار خوبیست، ادامه بدهید، ما حمایت میکنیم. همین شخصی که آمد، حالا من اسمش یادم نیست، از شهرداری اینجا بود فکر میکنم، که گفت شهردار شما را حمایت میکند. او نه پولی به ما داد، نه چیزی. ولی همین که میگوید حمایت میکند، یعنی ایدهی شما درست است و من هم پشت این ایده هستم. همین واسهی ما کافیست. و وقتی همه اینها را کنارهم بگذارید، میبینید انگیزهی لازم را برای ادامهی سفر ایجاد میکند. در مسیر این پنج ماهی که مسافرت کردید، استقبال و حمایت را بیشتر ازایرانیها دیدید یا از خارجیها؟ نسیم- هر دو طرف بوده. برای خارجیها خیلی عجیب بود. مثلا خیلی وقتها افرادی را دیدیم که بدون اینکه هیچ چیزی بهشان بدهیم، آمدند و ما را حمایت کردند، پیششان بودیم و با آنها یکی دو روز زندگی کردیم و واقعا انسانیت را به حد اعلا رسانده بودند. همیشه آرزوی من این است که خدایا به من قدرت بده که بتوانم کمی مثل آنها زندگی کنم و طبع بلندی که آنها داشتند، کسانی که در مسیر حرکت ما بودند، من و جعفر هم توی زندگیمان داشته باشیم. و من فکر میکنم توی این پنج ماه چیزهایی که یاد گرفتهایم، توی هیچ دانشگاهی، واقعا شاید در طی بیست سال هم، یاد نمیگرفتیم.
ما زن ها نمی دانیم چقدر توانایی داریم دنبال چنین ماجراهایی رفتن در فرهنگ ما و در نسل جوان ما، چه درنسل گذشته و در نسل کنونی، کمتر سابقه داشته. بخصوص زنان کمتر از مردان در این زمینه قدم پیش گذاشتهاند و وارد چنین ماجراهایی شدهاند. بعنوان یکی از اولین زنان ایرانی که وارد چنین ماجراهای طولانیمدت و سختی میشود، فکر میکنید میتوانید مدل خوبی باشید برای زنان جوان ایرانی؟ نسیم- من خیلی خوشبین ام به این قضیه. قطعا اینطوری میتواند باشد. من یکی از اهداف سفرم بجز اینکه خب محیط زیست و صلح هست، خیلی هم خوشبینام به اینکه دوستان همنوع خودم، مخصوصا خانمهای ایرانی، با دیدن این حرکت شاید به فکر بیفتند که تواناهای خودشان را بشناسند. خیلی وقتها شاید واقعا کاری از دستمان برمیآید که انجام بدهیم، ولی خودمان نمیدانیم چقدر توانایی داریم. من دوست دارم این کار انجام بشود و به اتمام برسد و مطمئنام در فکر خیلی از همنوعان خودم جرقه میزند و به این فکر میافتند که ما هم میتوانیم چنین کارهایی انجام بدهیم. حتا خوشحالم از اینکه توی این مدت، شنیدم، ایمیلهایی برایم میآید و دوستانم که در ایران هستند سفرهایی را شروع کردهاند. دوستی دارم که چند روز پیش به من ایمیل زد که از تهران تا تبریز را تنهایی رکاب زده. اینها خیلی برای من ارزش دارد. من خودم الان به او حسودیام میشود. میگویم، چه جراتی دارد. تنهایی! من این جرات را در خودم ندیدم. اینها برای من خیلی ارزش دارد. دوست دارم ببینند زنهای ایرانی و بعنوان یک زوج ایرانی، نمایندهی یک خانواده ایرانی و بعنوان یک زن ایرانی به دوستان و همنوعان خودم نشان بدهم که ما میتوانیم خیلی قابلیتها را داشته باشیم. شاید خودمان ندانیم، ولی باید از انرژی جوانیمان استفاده کنیم، ورزش کنیم برای سلامتی خودمان و سلامتی نسل آیندهای که ما مادرانشان هستیم. بطور متوسط روزی چند ساعت رکاب میزنید؟ جعفر- بستگی دارد به اینکه کی راه میافتیم. مثلا ما بعضی وقتها ظهر راه میافتیم، خستهایم یا مثلا یک کاری پیش آمده یا یکجایی را داریم بازدید میکنیم، یکجایی که باستانی است و نمیتوانیم دل بکنیم و بیاییم رکاب بزنیم. ولی ما بیشترین رکابی که داشتیم، فکر میکنم روزی ۱۸۰ کیلومتر یکبار بوده، توی همین چند وقت پیش از تورنتو تا نیاگارا و کمتریناش ۵۰ ۴۰ کیلومتر بوده. بخواهیم میانگین را حساب کنیم، حداقل ۹۰ ۸۰تا هست. و سرعت میانگینمان هم جالب است بدانید، که بین ۱۶ ۱۵ کیلومتر است. یعنی بعضیها فکر میکنند ما الان روزی مثلا ساعتی ۸۰ کیلومتر داریم رکاب میزنیم و... نه، ساعتی ۱۵ کیلومتر به اینجا رسیدهایم. مطمئنا ما دوچرخهسوار حرفهای نیستیم. اگر یک دوچرخهسوار حرفهای باشد، میتواند ساعتی ۴۰ ۳۰ کیلومتر رکاب بزند، آن کسانی که سرعتی کار میکنند. و شما اگر توی ذهنتان حساب کنید، میبینید چقدر راحت میشود فاصلهی شهرها را با دوچرخه طی کرد. نسیم- البته بار را هم در نظر بگیرید، بار و مشکلاتی که هست. ولی همانطور که جعفر گفت، سرعت بین ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر میشود. جعفر- معمولا آنقدر خستهایم که اصلا فکر نمیکنیم و میخوابیم. نسیم- ما اصلا شام نمیخوریم. به جعفر میگویم، اصلا به من نگو شام. من فقط میخواهم چادرعلم بشود و بگیرم بخوابم. بعضی وقتها به خودم میگویم، چقدر خودم را مسخره کردم.هشت ساعت، نه ساعت روی یک زین ۱۵سانتی نشستم و هی دارم پا میزنم. چرا نمیرسم به مقصد. ولی باید آنقدر صبور باشی که بتوانی تحمل کنی. خیلی وقتها ممکن است روزی ۱۲ساعت روی یک زین ۱۵ ۱۰ سانتی باشی و پا بزنی و تحمل کنی. و این موردی هست که خیلی وقتها آدم را به فکر وا میدارد، اینکه چه کار دارم میکنم؟ مخصوصا قبل که کوه میرفتیم، اگر از صد فرسخی صدای ماشین به گوشمان میرسید، روحیهمان را از دست میدادیم که وای الان آن ماشینه میرسه به اون ارتفاع و ما هنوز ۵ ساعت است داریم راه میرویم. ولی توی قضیه دوچرخه سواری ما هر روز داریم میبینیم که ماشینها و موتورها با سرعت از کنارمان میگذرند و ما همچنان ادامه میدهیم. ولی واقعا دوست دارم این حرکت را. واقعا توی روحیهام تاثیر گذاشته، مخصوصا با جعفر. خیلی وقتها هست که چندساعتی سکوت میکنیم، و این سکوت جاییست که ما به خیلی چیزها فکر میکنیم . آیا خاطراتتان را هم مینویسید؟ جعفر- این کار را نسیم بیشتر بهعهده دارد. نسیم، شاید نتوانم بگویم ثانیه به ثانیه، اما دقیقه به دقیقهاش را نوشته. حداقل نکتههایش را نوشته. و من بیشتر همان مطالب را برمیدارم و توی سایت منتقل میکنم. جدیدا نسیم خیلی جالب است، برای اینکه چیزی یادش نرود، هر چیزی که پیدا میکند، یا مثلا یک نکتهی هست، با چسب میچسباند روی دفتر. نسیم- آره، من تقریبا میشود گفت که توی این پنجماه دوتا دفتر صد برگ را تمام کردم و الان دنبال یک دفتر جدید هستم که بقیه خاطرات را بنویسم. به فکر پروژهی بعدی هم هستید بعد از دوسال؟ جعفر- مطمئنا ما همین الان پروژهی بعدیمان را هم داریم میچینیم. یعنی خیلی دوست داریم مثلا بیاییم و یکمقداری با جزییات... خیلی حیف شده، ما خیلی از شهرها را ندیدیم، بخاطر اینکه مجبور بودیم سریع رد بشویم. دفعهی بعد تصمیم داریم با زمان بیشتر فقط مثلا یک کشور را ببینیم. مثلا فقط بیاییم هلند یا کانادا و بطور کامل آن کشور را ببینیم و برگردیم ایران. یک چنین پروژههایی را الان درذهن داریم. نسیم- شاید بشود برنامهریزی بیشتری کرد و از قبل هماهنگی کنیم، مسایل خبری، آشنایی با گروههای فعال و اینکه آن کشور را بتوانیم با تعداد دیگری ببینیم و مثلا خودمان تنها نباشیم. استقبال میکنیم از گروههایی که به ما بپیوندند و بخصوص اینکه کار گروهی کاریست که فکر خیلیها پشتاش هست. این خیلی برای ما مهم است و از همین الان با جعفر داریم راجع به پروژهی بعدیمان فکر میکنیم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
جالب است! چه خوب بود يادي هم از تاجران مي شد كه ايده كاشتن درخت از او بود، او كه زودتر سفر را شروع كرد و اينك در خاور دور ركاب مي زند!
-- پرنده مهاجر ، Dec 5, 2007www.weneedtrees.com
سلام خوبین من حامدم امیدوارم هرجای دنیا هستین شادو خرم باشین منم عاشق سفر به دوره دنیا دارم اگه کتابی درباره سفرتون منتشر کردین مارو بی خبر نزارین
-- حامد ، Feb 6, 2008salam man jafaram
-- جعفر ، Mar 28, 2008omidvaram har ja bashid tanetoon salem bashe
rastesh man va 2ta az doostam
mikhym mesle shoma dore dony ro
ba docharkhe rekab bezanim
va in tanha hadafe ma dar zendegie
agar lotf konid sharayet gereftane visa
va rad shodan az marze har keshvary
bedoone bar khord be har moshkeli
ma ro rahnamaee konid
mamnoon