خانه > ايرانيان کانادا > مهاجرت > رفتن یا نرفتن | |||
رفتن یا نرفتنامین رادtoronto@radiozamaneh.comاین برنامه را اینجا بشنوید. در برنامه گذشته با دکتر پروین سلیمانی در ایران صحبتی داشتیم و عوامل اصلی رو که باعث میشه جوانان ایرونی به فکر مهاجرت بیفتن جویا شدیم. اما این هفته به تورنتو برمیگردیم. به سراغ دکتر علی نیکجو روانپزشک، مشاور خانواده و مدرس کالج ول اسپرینگ رفتیم و از ایشان خواستیم با توجه به وقت محدود این برنامه تاثیرات روانی مهاجرت را بر روی شخص مهاجر صرفنظر از ملیت، زبان، مذهب و غیره برای ما بازگو کنند. دکتر علی نیکجو: متاسفانه ما در مهاجرینی که به اینجا میآیند، هیچ بررسی روانشناختی روی افراد صورت نمیگیرد که اینها چقدر آمادگی دارند. معمولا بررسیهای اقتصادی صورت میگیرد، مثلا خب نمره میدهند که چقدر شما تحصیلات دارید، پول دارید و اینها، ولی به فاکتور روانی خیلی توجه نمیکنند که آیا این فردی که میخواهد بیاید اینجا، اولا اینجا را میشناسد و چقدر آشنایی دارد و خودش فرهنگش چطور است. دیده شده خانوادههایی که با آمادگی قبلی آمدند، حالا مسافرت خارج از کشور داشتند، آمدند رفتند کانادا، جاهای دیگر رفتند، می دانند کجا دارند می آیند، کسانی که زبان بلد هستند. یا این که اجبارا آمدند مثلا به صورت پناهندگی یا آمدند درس بخوانند ولی ماندند، اینها مشکلات بیشتری پیدا می کنند نسبت به گروه اول. بستگی دارد به این که چقدر آن کشور مبدا و کشور مقصد اینها را آماده کرده. دیده شده که هرچه قدر شکاف بین نسل ها بیشتر باشد و هرچه قدر تفاوت سنی کسانی که می آیند در خانواده بیشتر باشد، مشکلاتشان بیشتر است. گروهی از افراد که از رده های بالای اقتصادی، اجتماعی هستند، مدارج علمی بالا دارند، شغل بالا دارند، وقتی می آیند اینجا مشکلات بیشتری پیدا میکنند. گروهی که هیچ شغل یا تحصیلاتی ندارند نیز مشکلات زیادی پیدا میکنند. گروهی که از نظر اقتصادی اجتماعی وسط هستند، مانند تکنسین ها، تکنوکرات ها، مثلا کسی که در کشور خودش لوله کشی میکرده، سیم کشی میکرده از نظر شغلی وقتی میآید اینجا خیلی زودتر شغل پیدا می کند تا یک پزشک مثلا. ولی در هر صورت استرس است. در بهترین شرایط نیز مهاجرت یک استرس است و هر استرسی بسته به آن ساختار روانی فرد و بسته به میزان استرس پذیری و ریسک پذیری یک فرد تاثیراتش متفاوت است. نکته دیگری که خیلی مهم میدانم، سیستم مدیریتی خانواده است که در کشور مبدا پدر و مادر به خاطر وضعیت و موقعیتشان مدیریت خانه را برخوردار هستند و بچه ها زیر نظر آنها هستند. وقتی اینجا میآیند، بچه ها زودتر زبان یاد میگیرند و برعکس میشود یعنی بچهها میشوند معلم پدر مادر. بچه است که دست پدرمادر را میگیرد میبرد فروشگاه و همین اطلاعات بالاتر مدریت را به دست میگیرد و دیگر اینجا دوحال دارد, یا این که یک رابطه دوجانبه بین بچه ها و پدرمادر اتفاق می افتد و مینشینند و صحبت میکنند، یا این که پدر مادر دچار دپرشن و افسردگی میشوند. چیز دیگری که باز من به ذهنم رسید این است که افرادی که می آیند اینجا وارد یک کامیونیتی های کوچک برای خودشان میشوند. مثلا چینیها میروند توکامنیوتی چینی، ایرانیها هم همینطور. این یک خوبی دارد، یک بدی دارد. خوبیش این است که در ابتدای ورود طرف احساس بیگانگی نمیکند. بدیاش این است که وارد سیستم نمیشود، یعنی یک ریزه فرهنگ یا میکروکالچر درست کرده و آنجا می لولد، بنابراین نمی تواند از سیستم استفاده کند. این خیلی مهم است که ما چقدر بتوانیم با فرهنگ های دیگر کنار بیاییم و بفهمیم. - آقای دکتر آیا مهاجرت می تواند از نظر روانی نتایج مثبتی هم برای یک شخص داشته باشد؟ دکتر علی نیکجو: در کوتاه مدت خیر، ولی در درازمدت بله. در کوتاه مدت طرف وقتی می آید با انبوهی از سئوالات روبرو است، فشارهای روحی، تفاوت ها، تغییرات، اینها نمی تواند در کوتاه مدت اثر روانی مثبتی داشته باشد، در هر صورت استرس است، ولی در درازمدت بستگی به این دارد که چقدر قدرت تطابق دارد. هرچه این در سن بالاتری صورت بگیرد سخت تر است. اگر کسی یک اختلال روان شناختی در کشور مبدا دارد، فرض کنیم، افسردگی دارد، اختلالات اضطرابی دارد، وسواس دارد، آن اختلالات در اینجا تشدید خواهد شد. توصیه من به عنوان یک روانپزشک این است که قبل از این که به کشوری مهاجرت کند فرد، آ« کشور را خوب بشناسد. خیلی وقتها پیش می آید کسانی که می خواهند از ایران بیایند، می گویند آنجا هوا چطور است؟ در صوتی که وقتی آدم می آید اینجا، متوجه می شود سرمای کانادا فاکتور شاید دهم هم نباشد. فاکتورهای خیلی مهمتری اینجا وجود دارد که تاثیرگذار است. - هفته آینده دکتر نیکجو به تشریح مشکلاتی خواهند پرداخت که برای ما ایرانی ها نسبت به سایر گروه های مهاجر خاص و مضاعف هست.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بالاخره تصمیم گرفتم از این مملکت برم 40 سالمه فرار فرار خیلی به خودم را گول زدم که یک تحولی در این کشور به وجود میاد ولی تا 50 سال دیگه غیر ممکنه پس فرار؟؟؟؟؟؟
-- جمال ، May 18, 2007برای مهاجرت کردن، قبل از هرچیز ضرورت دارد تا فرد مهاجر علت مهاجرت خود را بداند و نخواهد که به خودش دروغ بگوید. در کانادا کسان بسیاری را دیده ام که تنها دلیل شان برای مهاجرت صرف دریافت گذرنامه و حق شهروندی بوده است و یا برخی ناملایمات موجود در ایران. این دسته از افراد به دلیل عدم توانایی در برخورد با مشکلات عدیده اولیه در مهاجرت، پس از دریافت حق شهروندی، دوباره به ایران برگشته اند و عده ای از آنها هم مصداق بارز از اینجا مانده و از آنجا رانده شده اند. (که البته با جریان تخلیه کانادایان لبنایی تبار در سال گذشته، فکر نکنم دولت و مردم کانادا از این دسته از مهاجران بعد از این بخواهند بیشتر پذیرایی کرده باشند. )
-- سلیمان ، May 18, 2007دیگر آنکه افرادی را نیز دیده ام که بدلیل داشتن مدرک تحصیلی بالا از کشور مادر، دولت و مردم کشور مهاجر پذیر را بدهکار خود می دانند بدون آنکه خواسته باشند تا برای ورود به سیستم اجتماعی کشور مبدا تلاشی کرده باشند. این دسته از افراد صرف خود را محدود به همان زندگی کولونی وار محدود به اجتماع ایرانیان می کنند و متاسفانه تا جایی که من دیده ام این دسته از افراد از نژاد پرست ترین نوع مهاجرانند که حق هیچ گونه حیات و زندگی ای را در کشور مبدا برای سایر ملیت های چینی، پاکستانی، بنگلادشی و ... را قایل نمی باشند. (بماند که بعضی وقت ها به این فکر دچار می شوم که ما ایرانیان از نژادپرست ترین اقوام هستیم). این افراد، صرفا بدلیل آنکه خود را صاحب مدرکی از دانشگاهی در ایران می دانند باورشان بر پا گذاردن بر روی فرش قرمز کشور مبدا می باشد.(کما اینکه در همان فرایند مهاجر پذیری، دولت به صراحت گفته که تایید و پذیرش این فرایند به معنای این نیست که دولت متضمن فراهم کردن و دادن شغل مناسب به فرد مهاجر می باشد.).
در نهایت، در مدتی که من در کانادا بوده ام، دیده ام که آنانی که سریع تر توانسته اند تا جامعه مبدا را شناخته و با سایر قومیت ها ارتباط برقرار نمایند، بهتر و سریع تر رشد داشته اند (چه با مدارک عالی دانشگاهی و یا بدون آن و یا با شروع به تحصیل در اینجا) و متاسفانه (بنا به مشاهدات من) آن دسته که خود را محدود به اجتماع ایرانی کرده اند، بیشتر یا اسیر اوهام خویشند و یا مشغول غرولند به سیستم زندگی اینجا و یا در بدترین نوع خود مشغول کلاهبرداری از برخی از هم وطنان بینوایی که تازه آمده و یا بدلیل عدم آشنایی با زبان انگلیسی مجبورند که به موقعیت های شغلی ایجاد شده توسط برخی از شیادان ایرانی رو آورند (داستان های زیادی از انواع برده داری های ایرانی بر ایرانی را در تورنتو شنیده ام.) و ....