تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با فرید شفیع نوری

موسیقی سنتی با طعم تگزاس

فرنگیس محبی
mohebbi@radiozamaneh.com

Download it Here!

فرید شفیع نوری ۲۶ ساله در سواحل خلیج مکزیک به دنیا آمد و هم‌اکنون در شهر آستین ایالت تگزاس در آمریکا زندگی می‌کند. او موسیقی سنتی ایرانی را با نواختن سه‌تار و سنتور و خواندن آواز فرا گرفت؛ اما در عین حال تحت تأثیر سبک‌های موسیقایی جاز، بلوز، ایندی‌راک، موسیقی کلاسیک غربی و به خصوص موسیقی شمال هندوستان قرار گرفت.

فرید بعدها در محضر استادانی همچون محمدرضا لطفی، مظفری، سکوتی، ذوالقدر و شعاری کارآموزی کرد و آموخته‌ها را با تجارب خویش در هم آمیخت و ترکیب دلنشینی را خلق کرد.

با فرید شفیع نوری گفت و گویی داشتم و از او سؤال کردم که چه‌طور در سن ۲۴ سالگی تصمیم گرفت برای زندگی، مدتی به ایران برود و تجربه دو سال زندگی در ایران برای او چگونه بوده است؟


اجرای فرید شفیع نوری در اعتصاب غذای ایرانیان روبه‌روی سازمان ملل

از کودکی تا ۲۴ سالگی که در آمریکا زندگی می‌کردم، همیشه احساس می‌کردم خانه‌ی اصلی‌ام یا جایی که باید باشم، تگزاس نیست. با فرهنگ آمریکا هم جور نبودم و همیشه در درونم جوششی بود که می‌خواستم به ایران برگردم و در ایران زندگی کنم.

دوست داشتم به فرهنگم و به خصوص به موسیقی اصیل، نزدیک‌تر باشم و در کنار استادان آن زندگی کنم. نمی‌خواستم به صورت توریست ایران باشم؛ بلکه ایران را مثل خود ایرانی‌ها زندگی کنم؛ بچشم و بفهمم زندگی در ایران یعنی چه.

طی دو سالی که در ایران بودم، تجربیات بسیار خوبی به دست آوردم. خوشبختانه توانستم هم ایران را به قدری بشناسم و قدری هم خودم را بشناسم. قبل از آن فکر می‌کردم که من برای آمریکا، خیلی ایرانی هستم. اما وقتی به ایران رفتم، دیدم که از یک طرف هم خیلی آمریکایی هستم. این بحران هویت را در ایران توانستم تا حدی بسنجم و بفهمم واقعاً چه کسی هستم و با موسیقی‌ام دارم چه کار می‌کنم.

چه طور شد که تویی که در تگزاس بزرگ شده‌ای، به سه‌تار و موسیقی ایرانی علاقه‌مند شدی؟

در سن ۱۲ سالگی، پدرم استعداد خواندن را در من شناخت. چون پدرم می‌خواند و صدای خیلی قشنگی هم دارد. از علاقه‌ی شدیدی که پدرم به این موسیقی داشت، من از کودکی شب‌ها با آوای برنامه‌ی گل‌ها می‌خوابیدم. با خوانندگانی آشنا بودم که پدر و مادرم می‌شناختند؛ مثل خاطره‌ پروانه، مرضیه و .... به صدا و موسیقی این خواننده‌ها خیلی علاقه داشتم و ناخودآگاه با آواز شروع کردم. بعد ساز سنتور و بعد هم سه‌تار و همین طور رفتیم جلو.

ولی در همان سن ۱۲ سالگی با موسیقی غربی و کلاسیک آشنا شدم و در ارکستر سمفونی شهرم ویلون‌سل می‌زدم که تا آخر دبیرستان هم آن را ادامه دادم.

گویا زمانی که ایران بودی، کار مشترکی هم با محسن نامجو انجام داده‌ای. در مورد همکاری‌ات با نامجو بگو.

در ایران شنیده بودم که هنرمندی هست که سه‌تار می‌زند. کارهایش را که شنیدم، احساس کردم تا حدودی به کارهای خودم شباهت دارد. چند شبی هم در کنارش میهمان بودم. آقای نامجو در کارش خلاقیت خاصی را به کار می‌برد و من دیدم که از آن طرف یک بومی در ایران دارد سعی می‌کند موسیقی سنتی ایرانی را با «جاز» و «بلوز» می‌سی‌سی‌پی و آمریکا وفق بدهد و من از آن سو، در تگزاس سعی می‌کردم موسیقی سنتی را با موسیق کلاسیک یا جاز و بلوز وفق بدهم. این ارتباط جالبی بود.

یک شب که با هم نشسته بودیم، من آهنگ «بنی‌آدم» را می‌نواختم و آقای نامجو هم همراه آهنگم خواند و در کنار هم بداهه‌نوازی جالبی انجام دادیم. آشنایی خیلی جالبی بود.

در ایران هنرمند خیلی زیاد است. در هر کوچه و پس‌کوچه‌ای، در هر خانه‌ای را که بزنی، با هنرمندی روبه‌رو می‌شوی. من باور نمی‌کردم خلاقیت هنر، به خصوص در زمینه‌ی موسیقی در ایران تا این حد عمیق است. چه قدر جوان، همه هم دست به ساز، آشنا با موسیقی.

آقای نامجو یک نمونه‌ی بسیار خوب از این جوانان است. خیلی‌ها دارند در اتاق‌هایشان این آهنگ‌ها را می‌سرایند و می‌زنند.


فرید شفیع نوری

گویا یک بار هم در پارک جمشیدیه موسیقی اجرا کرده‌ای. شاید بهتر باشد ماجرای آن را خودت تعریف کنی.

قبل از این که به ایران بروم، روی سن رفتن و اجرای موسیقی برایم خیلی راحت بود. دو سالی که در ایران بودم، دلم تنگ شده بود که وسط مردم و کنار آنان، راحت بتوانم موسیقی‌ام را اجرا کنم و حداقل تأثیر آن روی مردم را حس کنم.

دوستی دارم به نام میلاد پورحسن که بسیار دف قشنگی می‌زند و شبان درازی با همدیگر در تهران کار کردیم. ما تصمیم گرفتیم با هم به پارک جمشیدیه برویم. در جای قشنگی از پارک که سنگ‌فرش است و پله‌های سنگی‌ای گذاشته‌اند و مردم می‌توانند روی آن‌ها بنشینند (حالت یک آمفی‌تئاتر یونانی را دارد) شروع به نواختن موسیقی کردیم.

بعد از مدتی نواختن، مردم جمع شدند. جمعیتی حدود ۲۰۰ نفر بودند که خیلی هم استقبال می‌کردند و دست می‌زدند. دیدیم که شوخی شوخی کنسرت از آب درآمد. حتی برایمان پول می‌ریختند که از آن‌ها خواهش کردیم این کار را نکنند.

این هیاهو که به پا شد، پلیس‌های پارک آمدند و از ما خواستند که سازهایمان را برداریم و با آن‌ها به کلانتری برویم.

مردم شروع به بد و بیراه گفتن به پلیس کردند که «چه کارشان دارید؟ بچه‌ها دارند موسیقی سنتی اجرا می‌کنند. موسیقی سنتی که اشکالی ندارد و ...» پلیس‌ها هم مجبور شدند به مردم بگویند که خودشان هم مایل نیستند این کار را بکنند.

به دنبال پلیس‌ها به کلانتری رفتیم و مجبور شدیم به رییسشان پاسخ بدهیم. در آن لحظه دیدم که ناچارم به آن‌ها بگویم که از آمریکا آمده‌ام و فقط آمده‌ام که موسیقی سنتی را عمیقاً یاد بگیرم. او هم خیلی تحت تأثیر این مسأله قرار گرفت و گفت: «حالا که این‌جا هستی، برایمان کمی ساز بزن!»

رییس کلانتری این را گفت؟

بله؛ گفت: «من مخالف ساز نیستم. بنشییند و برایمان اجرایی داشته باشید.» این را که گفت، میلاد دف را بیرون آورد و من هم سه‌تارم را و در کلانتری هم برای بچه‌ها اجرایی داشتیم. خیلی هم استقبال کرد. خوشش آمد. با من دست داد و گفت که دیگر این کار را نباید بکنیم. البته با بچه‌های کلانتری دوست شدیم و توانستیم چندین بار دیگر هم در پارک جمشیدیه ساز بزنیم. اما هر بار کوتاه‌تر که مشکلی ایجاد نکند.

تو بزرگ‌شده‌ی غرب هستی و دل‌بسته‌ی شرق. این هویت دوگانه که پیش از این صحبتش را می‌کردی یا فرهنگ دوگانه، در سبک موسیقی‌ات کاملاً حس می‌شود و آوای سه‌تارت الهام‌گرفته از یک موسیقی غربی و در حین حال شرقی است. از تأثیر این دو فرهنگ در موسیقی‌ات بگو.

بعضی از هنرمندان با قصد تلفیق می‌آیند. قصد دارند که تلفیق را در موسیقی‌شان به وجود بیاورند؛ چون آن را جالب و خلاقانه می‌بینند. اما وقتی این سؤال را از من می‌پرسند، می‌گویم که هویت من از وسط نصف است و من به قصد، این دو سبک را به هم تلفیق نداده‌ام؛ خود به خود این‌طور شد. اگر موسیقی من بویی از شرق و بویی هم از غرب دارد، دست خودم نبوده؛ دنیا را این شکل می‌بینم. موسیقی من، بیانی از وجود من است.

یعنی یک موسیقی تلفیقی به معنای واقعی آن است. چون صدای سه‌تار تو مقداری متفاوت است.

بله؛ به هر حال استادان خیلی خوبی هم در ایران داشتم. مسعود شعاعی خودش هم در این زمینه خیلی فعالیت کرد و ساز سه‌تار را خیلی گسترده و باز کرد. ولی چون من سه‌تار را خودآموخته بودم و در تگزاس، تنها کار کرده بودم، یک لحن تگزاسی یا شخصی در سازم پیدا شده بود که هر چند در ایران، با آقای لطفی یا آقای سکوتی و استادان دیگر تمرین کردم، نتوانستم این لحن را از دستم بیندازم. این لحن در وجود سازم بود و دیدم که نه دیگر، هر کسی یک لهجه پیدا می‌کند، به ساز من هم لهجه‌ی تگزاسی چسبیده و کاری‌اش نمی‌توان کرد.

آهنگ‌هایت را که خودت می‌سازی. از ترانه‌هایت بگو. آن‌ها را چه طور انتخاب می‌کنی؟

اگر شعری را به فارسی بگویم و به دلم بنشیند، بر روی آن آهنگ می‌سازم. غیر از آن، خیلی به حافظ و هم‌چنین فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، سعدی، مولانا، محمد بهمنی و دیگر شاعران بسیار خوب و غنی کشورمان علاقه‌مند هستم.

یک ستون اصلی فرهنگ ایرانی که مرا به سمت خود کشاند، شعر و نوشته‌هایش بود. حافظ به خصوص، خیلی مرا جذب کرد. هر چه قدر به موسیقی سنتی نزدیک‌تر شدم، به شعر و کلام آن هم نزدیک‌ شدم.

شاید به شکل و صورتی، شعرهای حافظ را بیان می‌کنم و شاید به یک معنای جدید در بیاید. در اجرا، روی یک کلمه‌ی بخصوص خیلی تکیه می‌کنم. مثلاً در آهنگ «برافشان» کلمه‌ی برافشان برجسته است: برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت!


اجرای فرید شفیع نوری در اعتصاب غذای ایرانیان روبه‌روی سازمان ملل

وقتی یک بیت مرا بگیرد، واقعاً درون آن غرق می‌شوم و می‌بینم که شاعر ایرانی با چند کلمه، می‌تواند چند صفحه یا چند کتاب را برایت بنویسد. بله، این شعرهای ایرانی خیلی زیباست.

اسم یکی از ترانه‌هایت «آریاناز» است. اسم خیلی قشنگی است. من تا به حال آن را نشنیده بودم. این اسم از کجا آمده است؟

آریاناز اسم خانمی است که در تهران در تابستان ۲۰۰۷ با ایشان آشنا شدم. قبل از این که آریاناز را ببینم، عاشق اسمش شدم. اسم بسیار زیبایی است. اولین اسمی بود که برایش ترانه سرودم و آهنگ ساختم. دیگر، این اسم برایم از خود آن شخص بزرگ‌تر شد و معنای بزرگ‌تری برایم گرفت و توانستم آن را به تهران وصل کنم.

وقتی آریاناز را می‌خوانم، به مردم ایران فکر می‌کنم، به امید فکر می‌کنم. آریاناز، پیامی است که فراموش نکنیم که زندگی زیباست.

هفته‌ی پیش در محل اعتصاب غذای ایرانیان در نیویورک با تو آشنا شدم. ترانه‌ها و صدای گرمت همه را تحت تأثیر قرار داد. چه طور شد که خواستی در این گردهم‌آیی اعتراض‌آمیز شرکت داشته باشی؟

وظیفه‌ی خودم می‌دانستم که با آن چه بلد بودم، با آن‌ وسیله‌ای که دستم بود که نه قلم و نه سخنرانی است، بلکه سه‌تار است، با آواز و با سازم، آن روزاین پیام را به مردم ایران و مردم دنیا برسانم که: «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند؛ که در آفرینش ز یک گوهرند!» وظیفه‌ی خودم می‌دانستم آهنگی را که ساخته بودم و خیلی هم مناسبت داشت، آن‌جا اجرا کنم.

فضای خیلی دوستانه‌ای بود. آن‌جا هم گفتم که احساس می‌کنم یک فامیل بسیار بزرگی پیدا کردم و همه‌ی ما، یک هم‌بستگی بسیار جالبی داشتیم. تا به حال ندیده بودم؛ نچشیده بودم؛ چنین همبستگی را. برایم جالب بود که وقتی در کنار هم می‌ایستند، چه قدر قدرت در مردم وجود دارد.

وقتی همه دست در دست هم‌دیگر، شعر «بنی‌آدم» را با من همراهی می‌کردند، قدرت واقعی را حس کردم که چه قدر زیباست.

برخی از هنرمندان ایرانی آهنگ‌هایی را در رابطه با ایران و اعتراضات اخیر ساختند. تو آهنگی ساخته‌ای یا قصد ساختن قطعه‌ای را در مورد ایران داری؟

به نظر من، هر آهنگی که تا به حال ساخته‌ام، ناخودآگاه، یک پیام همبستگی در آن وجود داشته است. در راه‌پیمایی‌های اخیر هم آهنگ «یار دبستانی» را چه در داخل و چه در خارج، همه می‌خوانند. بر روی این آهنگ کار کردم و با سه‌تار و آواز تنظیم جدیدی از آن ساختم که در روز اعتصاب غذا، روبه‌روی سازمان ملل آن را اجرا کردیم.

هر کسی، چه دکتر، مهندس، موزیسین، نقاش و ... همه‌ی ما وظیفه‌ای نسبت به جنبش داریم و داریم سعی می‌کنیم تلاشمان را نشان بدهیم و این‌که وظیفه‌ی خود می‌دانیم که از مردم ایران حمایت کنیم.

Share/Save/Bookmark

Farangis Mohebbi
Interview:Fared Shafinury

نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

چقدر خوب میشد که تمام ایرانیهائی که در خارج زندگی میکنند از هر صنف و طبقه ای مثل این جوان فراموش نکنند که ایرانی هستند و به زادگاهشان مدیون هستند و سعی کنند بلکه بتوانند ذره ای از این دین را ادا کنند.

-- امیرحسین ، Aug 11, 2009

هنرمند خوب تنها آن کسی نیست که خوب بخواند یا خوب بنوازد یا خوب نقاشی کند. هنرمند یاید متعهد باشد و قلبش یرای انسان و انسانیت به طپش آید آفرین بر فرید که از این نوع هنرمندان است..

-- سیاوش ، Aug 11, 2009

کاش از این رئیس کلانتریهای باحال در ایران بیشتر بودند که هم طبق وظیفه قانون را اجرا میکنند و هم با مردم با انسانیت رفتار میکنند. اگر اینطور بود شاهد وقایعی نمیبودیم که این روزها شاهدش هستیم.

-- سلیمی ، Aug 11, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)