خانه > فرنگیس محبی > مجله ورزشی > آقای گل داربی درگذشت | |||
آقای گل داربی درگذشتفرنگیس محبیmohebbi@radiozamaneh.comامروز جمعه هجدهم بهمنماه مراسم تشییع جنازهی صفر ایرانپاک، مهاجم پیشین و به نام تیم ملی فوتبال ایران و باشگاههای شاهین و پرسپولیس در تهران در مقابل ورزشگاه شهید شیرودی (امجدیهی سابق) برگزار میشود. صفر ایرانپاک جمعهی گذشته به علت بیماری سرطان ریه در استهلکم پایتخت سوئد که محل زندگیاش بود در سن۶۲ سالگی درگذشت. ایرانپاک یکی از بهترین بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در اواخر دههی ۴۰ و ۵۰ خورشیدی به حساب میآمد. او در سال ۱۳۴۹ از باشگاه شاهین اهواز به پرسپولیس پیوست که در مسابقات دارابی تاج -پرسپولیس نقش عمدهای داشت و در ۱۲ حضورش در این مسابقات هفت بار دروازهی تاج (استقلال فعلی) را گشود. آقای گل داربی، همچنین در تیم ملی فوتبال ایران با به ثمر رساندن ۱۴ گل در ۳۰ بازی نام خود را در کنار بزرگان فوتبال ایران و بهترین گلزنان تاریخ فوتبال ایران ثبت کرد. نقش او در قهرمانی فوتبال ایران در جام ملتهای ۱۹۷۲ آسیا و صعود فوتبال ایران به المپیک مونیخ نیز فراموش نشدنی است. صفر ایرانپاک در اوج قدرت در ۱۳ تیرماه ۱۳۵۹ پس از بازی استقلال – پرسپولیس با فوتبال خداحافظی کرد و بعد از دورهی کوتاه مربیگری، ایران را به قصد سوئد ترک کرد و تا زمان مرگش در آن کشور اقامت داشت. همایون بهزادی، دیگر پیشکسوت فوتبال ایران که به «همایون سر طلایی» معروف بود از همبازیان و دوستان نزدیک ایرانپاک بود. شخصیت و تواناییهای صفر ایرانپاک را از زبان همایون بهزادی میشنویم.
ما یک عمر با هم بازی کردیم. فردی تحصیلکرده و بسیار باشعور بود. مراسم ایشان هم امروز ساعت ۹/۳۰ در استادیوم شیرودی از طرف فدراسیون فوتبال و باشگاههای پرسپولیس و شاهین برگزار میشود.
صفر (که خدا بیامرزدش) درسال ۴۹- ۵۰ از شاهین اهواز به پرسپولیس تهران آمد. ما چندین سال با هم زندگی کردیم. با هم در یک دانشکده بودیم که مهندس کلانی (حسین کلانی) و دوستان دیگری هم با ما بودند. فردی با شخصیت، افتاده، بدون حاشیه بود. در زمین ما از سال ۴۹ با هم بودیم از زمانیکه ابتدا در شاهین اهواز بودیم و بعد از آنکه شاهین منحل شد با ایشان آمدیم و پرسپولیس را درست کردیم که سلیمانی هم آمد. یک ماه پیش هم در تهران مهمان من بود. سرطان گرفته بود و شیمی درمانی میکرد. در هر صورت زندگی واقعی در آن دنیا است و دو سه شب قبل خبر مرگ ایشان را به من اطلاع دادند. روز قبل از این من هفدهمین مراسم سالگرد محراب شاهرخی را در بهشت زهرا گرفته بودم که بچهها همه بودند و سر قبر دهداری هم حاضر شدند. آن موقع هنوز در بهشت زهرا قطعهی نام آوران درست نشده بود. در آنجا به من اطلاع دادند که صفرجان از دنیا رفته و به خدا پیوسته است. ما از سمت خدا میآییم و به سمت خدا میرویم. آقای بهزادی، به هر حال شما مدتهای زیادی با آقای ایرانپاک ابتدا در شاهین و بعد در پرسپولیس هم تیمی بودید. خاطرهی به خصوصی است که در ذهن شما مانده باشد از آن دورانی که با آقای ایرانپاک دوست، همدانشکدهای و همتیمی بودید؟ یک عمر که به سر رسد تمام خاطرات زندگی من به طور مختصر همان خاطرات زیبا بوده، چون وقتی میگویم که صفرجان بدون حاشیه بود آدمی آرام بود و در ۱۸ قدم بسیار قوی بود و گلهای حساسی برای تیم ملی زد و همینطور که مستحضر هستید مسابقاتی که داربی میگویند یعنی وقتی که شاهین منحل شد ،ما ۲۷-۲۸ سالمان بود که به پرسپولیس آمدیم و از ۱۷-۱۸ سالگی در شاهین بودیم. شاهین و استقلال امروز که حساب نمیشوند. در بازیهای بین پرسپولیس و استقلال صفر ۷ گل زد. مهندس کلانی ۵ گل زد و من ۴ تا. ایرانپاک آدمی بسیار رئوف و مهربان بود. نه اینکه ما عادت داریم وقتی کسی از این دنیا میرود معمولاً این جملات گفته میشود. اما این یک واقعیتی است در مورد صفر. تمام زندگی من با او خاطرات خوب است.
من خوب بدبختانه کاپیتان تیم بودم و اواخر هم مربی صفرجان و دیگر بچهها شده بودم. غیر از محبت، غیر از خوبی و غیر از روزهای شادی که در صحنهی فوتبال زدیم که دلم نمیآید بگویم زدیم. چون ما الان در سنینی هستیم که باید بگوییم خوردیم خوردیم. آن سنین جوانی بود. برای تیم ملی گلهای بسیار قشنگی زد. هر گاه که سانتر میشد ایشان، مرحوم شیرزادگان و مرحوم دهداری، اینها فورواردهای بزرگ مملکت بودند برای ضربهی سر بلند میشدند. که خدا روح همهی آنها را شاد و روانشان را پاک کند و امیدوارم که در آن دنیا موفق و موید باشد و انشالله که خدا بیامرزدش. آقای بهزادی، یک سوال دیگر بیشتر از شما نمی پرسم. چون میدانم که ناراحت هستید. مرحوم ایرانپاک در اوج بازیگریشان در سال ۱۳۵۹ در داربی بیست و سوم از تیم ملی فوتبال و باشگاه پرسپولیس خداحافظی کردند و بعد از ان مدتی در ایران بودند و بعداً ایران را ترک کردند و به سوئد رفتند.آیا در این مدت با فوتبال ایران هیچ تماسی داشتند و یا هیچ کاری با فوتبال ایران انجام دادند؟ چرا، رفت و آمد میکرد. دورههای مربیگری را گذراند و در پایان دورهی B مربیگری را هم در ایران گذراند و دورههای مربیگری خوبی دیده بود و دفعه آخر که یکماه پیش اینجا بود روز قبل از اینکه برود با من و خانمم در خیابان میرداماد بودیم. مریض بود. خوب سلولهای سرطانی وقتی متاستاز میره آدم حالش خراب میشود. یک لحظه هم در آغوش من از حال رفت که صبح فردای همان روز باید میرفت که خیلی برایش دعا کردم و به او قوت قلب دادم که خداوند بزرگ است و انشالله خوب میشوی و گفتم صفرجان میروی و برمیگردی و میآیی با بچهها کار مربیگری میکنی مثل ما که در مدرسهی فوتبال کار انجام میدهیم. تو هم باید بروی در تیمهای بالا در مدرسه فوتبال کار انجام دهی. حتا سال پیش هم با فریدون معینی که دوست و همبازی ما بود و مدرس فیفا و مسوول کمیتهی آموزش بود مطابقت داد. درصدد بود که برود و بیاید و دوره ی A را هم بگذراند که دیگر اجل مهلتی به او نداد. الان هم صدای من گرفته حقیقت این است که چند شبانه روز است که نخوابیدهام. انجام این کار سخت است اما کسانی که در داخل و خارج به ما کمک کردند دستشان را میبوسم و خاک زیر پای تمام ملت ایران از طرف تمام کمیتهی پیشکسوتان که مسوولیت خادمیت آن را دارم سپاسگذارم.
صفر ایرانپاک که در سال ۱۳۲۵ در شهر مسجد سلیمان متولد شد و در سیام ژانویه یا یازدهم بهمن ماه ۱۳۸۷ در بیمارستانی در استهکلم فرسنگها دور از زادگاهش به درود حیات گفت. پیکر مرحوم ایرانپاک پس از مراسم تشیع جنازه در تهران به اهواز منتقل و در محل زادگاهش به خاک سپره میشود. او از خود دو فرزند به جای گذاشته است. در عین حال در چند روز گذشته مهدی اسدالهی، بازیکن، مربی، کارشناس و مفسر فوتبال و روزنامهنگار ورزشی ایران پس از سالها بیماری آلزایمر و همچنین یدالله خاکبار مقدم از پیشکسوتان روزنامهنگاری ورزشی ایران بر اثر سکتهی قلبی درگذشتند. روانشان شاد باد. Farangis Mohebbi
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
مرسی خانم محبی
با وجود اینکه من هیچ وقت بازی صفر ایرانپاک و امثال همایون بهزادی را ندیدم اما از من شو افتادگی شان همیشه شنیده ام و البته افتخار آفرینی شان.
امیدوارم روح آقای ایرانپاک در آراموش ابدی قرار داشته باشد.
-- سپیده ، Feb 6, 2009خیلی ممنونیم که دست کم شما به فکر پیش کسوتان ورزش ایران هستید
-- َAlireza ، Feb 6, 2009روز یکشنبه 20/11/87مراسم خاکسپاری طبق وصیت نامه ایشان در اهواز انجام انجام می گیرد .مراسم در حسینیه ارشاد اهواز اغاز و پس از استادیوم تختی در بهشت اباد اهواز به خاک سپرده می شود یادش گرامی
-- بهروز ، Feb 7, 2009سلام و ممنون از همایون بهزادی همدرس قدیمی و رادیو زمانه که در اندازه ی بضاعتشان، از "صفر" یاد کردندو امیدوارم در باره ی او باز هم از اینکارها بکنند.
راستش ، من تاکنون کمتر پیش آمده که، که در سایتی"پیام" بنویسم. واین اولین بار هم هست که در "زمانه" پیامی می نویسم. آنهم به دو دلیل:
1) دلم می خواست زودتر به وسیله ای به خانواده صفر ایرانپاک تسلیّت بگویم "حیف" شدن صفر را و...
2)احساس می کردم این بغض دارد خفه ام می کند که چرا "صفر"ی که من هم می شناختم اینطور غریبانه، در غربت روی در نقاب خاک کشید واینکه، او به دلایل بسیار حقش خیلی بیش از اینها بوده و دستکم از نظر من که جوانی مان و شاید بهترین روزهای زنگیمان را با هم گذرانده بودیم.
در آخرین تماس تلفنی ای هم که با هم داشتیم ــ حدود یک ماه پیشتر، اودر بستر بیماری هم با من از همان روزها گفت و گفت که او نیز بر همین پندار ست که" آن روزهای خوب وروشن" چه زود گذشت و...
باری، من وصفر و محسن موسوی، ازسالهای پنجاه به بعد تا سال پنجاه و شش که من ازدواج کردم باهم در خیابان فرح جنوبی، همخانه بودیم. ودر آن سالها من و صفر سوای همخانه بودن ورفاقت، در مدرسه ی عالی ادبیات و زبانها خارجی" همدرس هم بودیم و خلاصه شب وروزمان با هم می گذشت.البته ، اگرچه، در آنروزها صفر در اوج محبوبیت وزشی اش بود ، امّا به دلیل علاقه اش به ادبیات و بخصوص موسیقی و علایق مشترک بسیار دیگر، بیشتر وقتش را با تعدادی از دوستان غیر ورزشکار هم ـ وازجمله من ومحسن ـ می گذراند.
شاید به غیر از دوستان بسیار نزیکش کمتر کسی بداند که صفر صدایی بسیار خوش داشت وبا حُزنی که در صدایش بود وقتی می خواند در شنونده اش بسیار تأثیر گذار بود. بعضی وقتها که در اتاقش به تنهایی زمزمه می کرد ، من ومحسن رادیو، یا ضبط صوت یاتلویزون را خاموش می کردیم تا زمزمه های اورابا گوش جان بشنویم.
صفر، در عین شُوری که درصدایش داشت، به خاط حجب ذاتی اش ـ دستکم من ندیدم که در جمع بخوانَد.با همه ی به اصطلاح "معاشرتی" بودن؛ امّا همواره تنهایی را ترجیح می داد و در جمع هم کمتر حرف می زدـ مگر آنکه حرفی داشت برای گفتن و به ضرورت.
بههمه ی آدمها احترم می گذاشت و برایش دارا و ندار فرق نمی کرد. گذشته ی خود را فرموش نکرده بود که از کجا امده وتلاش خود را به کجا رسانده.در همه ی سالهایی که در کنارش بودم هیچگاه ندیدم که از زبانش دروغی شنیده باشم یا به کرداری تظاهر کند. در سالهای انقلاب ووقتی که دیگر هرکدام ازدواج کرده بودیم ، ُخب جبر زمانه باعث شده بود کمتر همدیگر را ببینیم. امّا در هر فرصتی که که پیش می آمد، همدیگر را می دیدیم و بازهم صفای حضور او سرشارم می کرد. بعدهاهم،غربت ما را از هم دزدیدو چند سالی فقط دوراودر من از او خبر داشتم و نمی دانستم آیا او از من خبر دارد یا نه؟ تا اینکه سال پیش، محسن دوست عزیز مشترکمان که صفر را در استکهلم دیده بود، شماره تلفن اورا برایم فرستاد واین خبر بد که صفر مبتلا به سرطان شده. باری، طی سال گذشته، چند بار تلفنی با هم حرف زدیم و وقتی از او نشانی اش را پرسیدم تا برایش چند دفترچه از نوشته های منتشر شده ام را بفرستم، گفت من همه را اینجا خوانده ام واز حال روز تو نیز در همه ی این سالها دقیقا با خب بوده ام. هر چند از پسرم خواهم خواست که برایت نشانی ام را ایمیل کند تا... او شبهای بسیاری در زمانی که همخانه بودیم، به عنوان یکی از اولین شنوندگان نوشته هاو"پرت و پلاها"ی من، خواب واستراحتی را که بدان نیاز داشت، از خود دریغ کرده بود و...
امیدوارم فرصتی پیش آیدکه من نیز به سهم خود ادای دین کنم به این دوستی که حق بسیار در آموختن زندگی ودرسهای رفاقت داشت برایم.
از آنجا که، در بسیاری مواقع با هم از خصوصی ترین آرزوهایمان حرف زده بودیم من از علاقه ی مفرط او به خانواده وبخصوص مادرش اطلاع داشتم. بارها میهمان خانواده ی بسیار مهربان او بودم در اهواز. او همواره دلش می خواست که، تا جایی که می تواند در زندگی ی خانواده ودرس و مشق خواهران وبرادرانش تأثیر مثبت داشته باشد و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کرد.
و...
ببخشید که پراکنده نوشتم و از یک بغض شایدشخصی که نمی ترکد بدمصب هنوزهم.
درگذشت صفر بیش از درگذشت یک فقط دوست بود برای من در این غربت سرد بی امید.بله! صفر پاره ای از جوانی من ونسل من وما بود که در غبار خاک ...
تحمل دوری و نبود ِ حضور صفر ایرانپاک، می دانم چقدر سخت و اندهناک ست برای خانواده ی محترمش و بخصوص منوچهر ایرانپاک عزیز؛ فرزندانش؛ همدرس قدیمی امان "مینو"؛ همتیمی هایش، همایون بهزادی، جعفرکاشانی، محمود خردبین، بهرام مودت و...
و دوستدارنش که هنوز شعار پُر شورشان در امجدیه را می شنوم که سی هزار نفر با هم فریاد می کشیدیم: " شوت صفر تور رو پارّه کرده"
به سلامتی رفاقت: بیژن بیجاری
-- بیژن بیجاری ، Feb 7, 2009