رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ فروردین ۱۳۸۸

حماسه‌ی فائزه

نوشتهء عبدی کلانتری

فايل صوتی ـ هفده دقيقه
فايل صوتی با سرعت معمولی

فايل پی دی اف برای چاپ

امروز هشتم مارس است. روزی مناسب برای شالوده زدايی از گفتمان ليبراليسم غربی در مورد زن مسلمان. گفتمان ليبرال، «زن مسلمان» را به دو طريق تبديل به «ديگري» می‌کند (ديگری، در مقابل زن بزک‌کرده‌ی به اصطلاح «آزاد» غربي): يا اينکه با فانتزی‌های جنسی‌ی شرقشناسانه ، از او موجودی شهوانی و اسرارآميز می‌سازد برای نگاه مردسفيد غربی و آرزو‌های پنهان او در يک حرمسرای رويايی؛ يا برعکس زن مسلمان را تبديل می‌کند به موجودی ضعيف و خانگی، يک ضعيفه، که تنها خدمتگزار مردمسلمان است؛ کسی که عامليت او منحصراً در يک فضای جغرافيايی معين، مثلاً در آشپزخانه يا پشت ديگ بزرگ شله زرد نذری، نمايان می‌شود.

بنا به گفته‌ی خانم کوماندوفاتی چاکراوارتی نظريه پرداز پسااستعماری، «آنچيزی که مرد ليبرال سفيدپوست سکولار امپرياليست به عنوان زن قربانی شده‌ای تصوير می‌کند که به مسلخ اسلام فرستاده می‌شود، خود چيزی نيست مگر يک ميدان جنگ ايدئولوژيک.»

اکنون وقت آن است که فرودست يا «ساب آلترن» سخن بگويد.


فائزهء مصلحی، خبرگزاری پارس

فائزه ـ فائزه
آن سالها، ما در تهران «لوليتا» نمی‌خوانديم، بلکه به تسخير لانه‌ی جاسوسي‌ی آمريکا می‌رفتيم تا همانطور که امام راحل گفت، مشت محکمی به دهان امپرياليسم بزنيم.

«در سال اول انقلاب من دانشجوی دانشکده‌ی دماوند بودم اما دو روز پس از تسخير لانه‌ی جاسوسی به آنجا رفتم. من در واحد تبليلغات لانه فعاليت داشتم. از اخبار شنيدم و اولين اقدامی كه انجام دادم سريع با شورای مركزی انجمن اسلامی دانشگاه خودمان تماس گرفتم و موضوع را به آنها اطلاع دادم و بعد با صداوسيما تماس گرفتم و گفتم كه انجمن اسلامی دانشكده ما از اين حركت شديداً حمايت مي‌‌كند.

معرفي‌نامه‌ای را از طرف انجمن اسلامی دانشگاه به لانه جاسوسی بردم و تحويل شورای هماهنگی دادم و قرار شد در واحد تبليغات لانه فعاليت كنم. خارج سفارت سمت خيابان طالقانی چادری بود كه آنجا محل ارتباط مردم با مجموعه داخل سفارت بود كه علاوه برمن آقای جواد ترك‌آبادی كه بعدها سفير ايران در امارات شد و يكی دو نفر ديگر از برادران حضور داشتند. وقت ناهار و شام به داخل لانه می‌رفتم بعد نماز مي‌خواندم و استراحتی مي‌كردم و دوباره برمي‌گشتم. شب‌ها هم برای خوابيدن به داخل لانه می‌رفتيم. به صورت شبانه روزی در لانه بوديم و تنها روزهای جمعه به منزل مي‌رفتيم و بعد به لانه برمي‌گشتيم.» (۱)

ساب آلترن‌ها و لومپن‌ها: سخن بگو، افشا کن
«مردم، كارگران، معلمين، دانش‌آموزان، دانشجويان و حتی سربازان ارتش يعنی عامه مردم می‌آمدند جلوی لانه و اعلام همبستگی و حمايت مي‌كردند.

بيشتر اين افراد توسط انجمن اسلامی مراكز آموزشی، نهادها، مدارس، ادارات دولتی و حركت‌های خود جوش مردمی بود و شعارشان هم اين بود: «دانشجوی خط امام افشا كن، افشا كن، جاسوس آمريكايی را رسوا كن، رسواكن» و همچنين «مرگ برآمريكا». بيشترين شعار اين بود و اعلام حمايت‌هايی كه روی پارچه نوشته بودند و مي‌آوردند. خاطرم هست يك روز ساعت ۴ بعدازظهر بود كه دو نفر به درب جنوبی لانه مراجعه كرده و با خود طوماری در تأييد حركت دانشجويان آورده بودند، آنها از حزب توده بوده و در تأييد ادعايشان طوماری با امضاء تحويل دادند كه از تريبون اعلام شود.

بعضی از بچه‌ها خيلی صليب سرخی بودند. به ياد دارم يكی از برادرها گروگانی را به حياط لانه برده بود و روی سر او حوله‌ای انداخته بود و خودش هم يك گوشه‌ای ايستاده بود و مشغول كار ديگری بود كه به او گفتم، «آقای فلانی اين گروگان است!» در پاسخ گفت، «كجا مي‌خواهد برود؟» بعضي‌ها مي‌خواستند خيلی رأفت به خرج دهند! مي‌گفتند گروگان جايی نمي‌رود، اتفاقی نمي‌افتد. فضای داخل سفارت توسط خود بچه‌ها حراست مي‌شد؛ فضای بيرون هم چندماهی زير نظر كميته بود؛ بعد هم زير نظر سپاه و بچه‌ها. مطمئن بودند اتفاقی نمي‌افتد. خلاصه يكی ازگروگان‌ها از غفلت يكی از برادرها سواستفاده كرد و فرار كرد به سمت شمال شرقی لانه.» (۲)

عامليت زنانهء سلاح بر کف و پوتين به پا
«قسمت شمالی لانه يك محلی بود برای استراحت تفنگداران دريايی آمريكا كه ما طبقه دوم آنجا آموزش می‌ديديم. بعد ما برای آموزش عملی اعزام شديم به ‌پادگان سعدآباد كه خاطرات بسيار شيرينی من از آنجا دارم؛ برای رزم شبانه هم به پارك چيتگر می‌رفتيم. دوره‌ای هم رفتيم برای تيراندازی ثابت و متحرك و پرش از كاميون و غيره كه دوره خيلی سختی بود و برف شديدی باريده بود، زمين هم يخ زده بود.

خاطرم است شب بود [بيابان بود، زمستان بود]، همه خسته و در كيسه خواب خوابيده بوديم، نيمه شب چنان صدايی كنار گوش من بلند شد كه از شليك چند تير مشقی ايجاد شده بود كه با همان كيسه خواب به صورت عمودی ايستادم ديدم شهيد ورامينی بالای سرم با صدای بلند مي‌گفت: بدويد، بدويد! سريع، سريع! همه آماده باش با پوتين در كيسه خواب خوابيده بوديم. گفتند به سمت بيرون حركت كنيد ، عمليات رزم شبانه بود.

روز بعد هم كاری كه گفتند بايد انجام دهيد خيزهای ۳ و ۵ ثانيه بود و از كاميون در حال حركت بايد به پايين می‌پريديم، كاميون هم كه خيلی بلند بود. الان فكر مي‌كنم چطور ما از آن كاميون به آن بلندی پريديم تعجب مي‌كنم. از آن كاميون روی زمين يخ زده پريديم با اسلحه و تجهيزات همگی پريديم فكر مي‌كنم كاميون هم حدود ۱۵ تا ۲۰ كيلومتر سرعت داشت. برادرها هم اصلاً متوجه نبودند كه ما خانم هستيم و واقعاً سختگيری مي‌كردند.
مثلاً مي‌گفتند خانم‌ها بايد مانند آقايان تعليم ببينند. در حالتی كه از كاميون مي‌پريدم بايد خيزهای ۵ و ۳ ثانيه‌ هم مي‌رفتيم اگر درست نمي‌رفتيم كنار گوشمان تير مشقی شليك می‌شد.» (۳)

«آمارکورد»
«خاطرم است يك روز در همين عمليات يكی از دوستانم به نام مريم بديعی دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه شهيد بهشتی به همراه ما بود و آقای رحيم نعمت‌ هم كه دستيار اول شهيد ورامينی بود در آنجا حضور داشت. خانم بديعی هم قرار بود لبه كاميون بايستند و خانم‌هايی كه پايين كاميون هستند و مي‌خواهند سوار شوند دستشان را بگيرد و بكشد بالای كاميون. يكی از خواهرها كه هيكل درشتی داشت باتجهيزات مي‌خواست سوار كاميون شود، خواهری كه بالای كاميون بود و به ديگر خواهر‌ها برای بالا آمدن كمك می‌كرد نتوانست او را بالا بكشد در نهايت ايشان از روی كاميون پرت شد پايين. آقای نعمت هم كه ايستاده بود اين صحنه را مي‌ديد زد زير خنده. اين خواهر خطاب به آقای نعمت گفت، «دست شما درد نكند، خنده‌دار بود؟»

اين خواهر گفت، «من اين كار آقای نعمت را تلافی مي‌كنم.» اين موضوع گذشت تا اين كه يك شب در ماه مبارك رمضان ايشان نوبت نگهبانی داشت و افطارش دير شده بود . نيم ساعت از افطار گذشته بود و هنوز برای او افطاری نبرده بودند كه يك دفعه صدای شليك گلوله آمد. تا صدای شليك بلند شد همه گوش‌ها تيز شد كه ببينند چه اتفاقی است. خلاصه، آقای رحيم نعمت كه آن شب پاس بخش بود آمد و گفت، «خواهر چه شده؟» در جواب گفت، « آقای نعمت افطاری مرا نياورده اند.» خلاصه اين قضايا باعث شد اين دو نفر بعدها با هم ازدواج كنند و در حال حاضر هم پنج فرزند دارند.


فائزهء مصلحی، چپ، خبرگزاری

پارس

بعد از آن دوره ، دوره پارك چيتگر بود كه رزم شبانه بود آن شب فضای بسيار جدی حاكم بود ، البته تهديداتی هم وجود داشت از جمله احتمال حمله منافقين به محل تمرين نظامی دانشجويان.


بعد از اين جريان غائله كردستان پيش آمد. يكسری از بچه‌های لانه داوطلبانه به كردستان رفتند، يكی از خواهران بعد از بازگشتشان كتاب خاطراتشان را نوشتند.»(۴)

بله، خاطرات اين خواهر و خاطرات فائزه در اينجا ـ اين است خاطره‌نويسي‌ی اصيل پسااستعماری و حماسه‌ی مقاومت فرهنگی. نه آنچيزی که خبرچينان بومي‌ی خودفروخته برای مصرف بازار آمريکايی به اسم خاطرات زن مدرن ايرانی چاپ می کنند (۵).

بين الملل پست کولونيال و شالوده شکنی گفتمان حقوق بشـر
«در سال ۱۳۵۸ اولين گردهمايی جنبش‌های آزادی بخش در تهران به همت دانشجويان برگزار شد، برای دعوت از اين جنبش‌ها كه مقر آنها در كشور الجزاير بود برادر ابوطالبی كه مسلط به دو زبان بود به اتفاق يكی دو نفر از برادران ديگر به الجزاير اعزام شدند و از مبارزين كشورهای مختلف دعوت به عمل آوردند، از جمله اين جبنش‌‌ها، جنبش‌ آزادی بخش فتح، پوليساريو، مورو، زيمبابوه، شيعيان عربستان، عراق و جنبش امل بودند.

اين حركت، حركت اصيلی بود. به قول حضرت امام انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود. [پايان ماجرای سفارت] به انقلاب فرهنگی خورده و دانشگاه تعطيل شده بود. مدارس نياز به نيرو داشتند و بيشتر وقت‌مان در مدارس بود تا بتوانيم اثر بگذاريم خيلی از خانم‌ها در غالب امور تربيتی وارد مدارس شدند آن زمان تكليف آن بود.

هدف اين بود كه به قول حضرت امام هيبت امريكا شكسته شود كه همين طور هم شد چون همراه با تسخير لانه جاسوسی سفارت امريكا در پاكستان برای ۴ ساعت اشغال شد و حركت‌های ضد آمريكايی در دنيا كم كم اوج گرفت. يك زمان مردم در تهران داد مي‌زدند بعد از شاه نوبت امريكاست. امروز ما شعار مرگ بر امريكا را در خيابان‌های نيويورك و واشنگتن مي‌شنويم. اين همان هدف است كه از آن حركت انتظار مي‌رفت كه لباس اطو كشيده در قالب حقوق بشر امريكا و غول ابر قدرتی آمريكا شكسته شود كه شد. » (۶)

امام راحل گفته بودند، «بشکنيد اين قلم‌ها را. بشکنيد شالوده‌ی اين گفتمان را؛ ساق پای ساقی قهرمان را.»
(بعداً تصحيح کردند: گردن رشـدی‌ی سلمان را)

افشای ليبراليسم فرهنگي
برخی از نظريه پردازان فميسنسم پسااستعماری، به تأسی از متفکرانی چون چاندرافاطی موهانطی، گاياتری کوماندوفاتی چاکراوارتی اسپيسدآوت، و هودريدا، به اين نتيجه رسيده اند که در برابر خشونت اپيستميک پروژه‌ی روشنگری و استعمار، نبايد تلاش نمود که برای زن مسلمان يک «فرديت» مستقل احيا کرد، زيرا چنين «احيا کردني» (retrieving the self) دوباره باعث بازتوليد ذهنيت غربزده در قالب زن بومی خواهد شد. چه بسا او نيز ندانسته به دام ايدئولوژی حقوق بشر بيفتد.


فائزهء مصلحی، خبرگزاری پارس

دستور کار بايد، نه احيای سوبژکتيويته ای برای زن مسلمان، بلکه نابودی تمامی پروژه‌ی سکولاريسم روشنگرانه و گفتمان حقوق بشر باشد. در همين راستا، خانم فائزه مصلحی، استاد حوزه و دانشگاه، توضيح می‌دهد، «مهمترين هدف انقلاب اسلامی حاكم كردن ارزش‌های قرآنی بر جامعه بوده‌است؛ اما در سال‌های گذشته اين اتفاق تا حدی به شكل معكوس آن رخ داده‌است. مجموعه اتفاقاتی كه در حوزه فرهنگ افتاد به رواج نوعی فرهنگ اباحه گری و نضج گرفتن ليبراليسم فرهنگی انجاميد. نتيجه اين شد كه ارزش‌های دينی نه تنها در جامعه ما تقويت نشدند بلكه با جولان انديشه‌هايی كه از آنها ياد شد، كم رنگ هم شدند. مسئوليت عمده اين امر هم به عهده دستگاه‌های فرهنگی بود. از نظر من دستگاه‌های فرهنگی كشور در اين مسائل واقعاً كم‌كاری كردند. حتی حوزه‌های علميه هم نتوانستند به شبهه‌هايی كه در اذهان جوانان درباره ارزش‌های دينی و قرآنی به وجود آمده بود پاسخ دهند. از سوی ديگر انديشمندان دينی ما نتوانستد در طول سال‌ها در مقولات بسيار مهمی مثل حجاب مثل روابط دختر و پسر به قرائت واحدی برسند تا آن قرائت را به عنوان قواعد اجتماعی نهادينه كنند. هنوز تعاريف مختلفی درباره حجاب اسلامی وجود دارد. هنوز نتوانسته‌ايم در رابطه با روابط دختر و پسر به يك نقطه دقيق برسيم كه قاطبه انديشمندان با آن همراه باشند اين خلائی كه در وحدت انديشه ايجاد شد به خلأ وحدت رويه هم انجاميد و باعث شد كه نوعی آشفتگی فرهنگی در جامعه حاكم شود.» (۷)

امروز هشتم مارس است؛ روز افشای دروغ‌های ليبراليسم درباره‌ی «زن مسلمان»، روز افشای فحشای رسانه‌ای که، همصدا با برنارد ـ هامبرت هامبرت ـ لوئيس، می‌پندارد، «دخترک مسلمان، لوليتايی است در تهران».

///



۱- فائزهءمصلحی، مصاحبه با خبرگزاری پارس (لينک)
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8709171276
۲- همان مصاحبه.
۳- همان مصاحبه.
۴- همان مصاحبه.
۵-نگاه کنيد به اين گزارش (لينک).
http://www.nilgoon.org/articles/Kalantari_Report_April21_2006.html
۶- همان مصاحبه.
۷- فائزهء مصلحی، نقل از سايت کيهان وسايت‌های ديگر(لينک)
http://www.nitc.co.ir/kayhannews.ir/840902/5.htm
http://prophetmohamad.blogfa.com/post-13.aspx
http://qurankarym.blogsky.com/?PostID=203


مطالب مرتب با زنان در نيلگون:
دوراهي فمينيسم ايرانی: آزادي جهانشمول يا عامليت بومی
بومی گرايیِ ضداستعماریِ مريم جميله
کارکردسنگسار در جامعهء دينی
عشق و انقلاب
زنان و انقلاب مشروطيت
خرافه و خشونت ـ با اشاره به طوبی و معنای شب
برادر جهادی ـ دختر آمريکايی
قتل های ناموسی در ترکيه
بدن زن وهويت او در فرهنگ ما
هويت زن ايرانی در خانواده
هويت زن ايرانی در اجتماع و سياست
ازدواج ايدئولوژيک
زويا پيرزاد در «عادت می کنيم»


*

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

این چه بود آقای عبدی کلانتری
می شود یک کسی برای من توضیح بدهد که معنای این متن چی بود، هدف آقای کلانتری در این متن چی بوده است؟ خلاص من دو بار خواندم ولی سر در نیاوردم.

-- خالد ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

فکر کردم کیهان می خونم. :)

-- Mehr ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

حالا این خانم فاطی کوماندوی چاکر کراواتی کدوم پسا مدرن رو نظریه پردازی می کنن؟

-- Mehr ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

این یعنی چی؟ این متن شدیدا نیاز به روشنگری داره! این خانوم کیه دیگه؟ الان چی کارست؟

-- فرزاد ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

Mr Abdi might have uploaded a wrong file by mistake.

-- dara ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

آقای عبدی در این نوشته بطلان ادعاهای پست کلنیالیست ها و بومی گراها را به زبان طنز نشان داد. بد نیست اسم این صفحه را از نیلگون به نیشگون تغییر دهید تا خواننده ها بدانند با چه جور استدلالی سر و کار دارند.

-- بدون نام ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

آقای کلانتری

واقعا عالی بود، کلی خندیدم و دست شما درد نکند. روایت فوق العاده ای بود از واقعیت های جامعه ما در قالب طنز و بازگویی تاریخ واقعی بخشی دیگر از جامعه.

فروغ

-- بدون نام ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

آقای کلانتری، ممکن است لطفاَّ اسم و اسم نوازنده/خوانندهء این آهنگ وسط متن (همون که صدای یک خانم در حال ارگاسم شدن توش میاد) رو اینجا بدهید. به نظر جالب میومد.

-- یاسمن ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

فکر می کنم آن آهنگ را فقط بخاطر گروه کر و ارگاسم انتخاب نکرده و شعرها هم مهم هستن، آنجا که دوست هیکل‌ گنده ی فائزه از کامیون پایین می‌افته به کون، و ماجرای عشقی اش شروع می شود، خواننده هم می خونه عشق تو مثل کوه است مثل دره های عظیم است؛ یا اونجایی معلم های بدبخت تصفیه شده ن و فائزه و بقیه خانوم های کوماندو می روند در مدرسه ها انقلاب فرهنگی تدریس کنند، خواننده می خونه می خوام مخت را بزنم به نام عشق. خلاصه خیلی دیسکو بود حال کردیم آقای کلانتری.

-- بدون نام ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

اين مثلا قرار بود انتقاد از اتحاد بين چپ گرايي و اسلام سياسي باشه؟

-- بدون نام ، Mar 9, 2009 در ساعت 05:06 PM

واقعن حیلی بی معروفتید. چقدر توهین؟
...! رضا

-- بدون نام ، Mar 10, 2009 در ساعت 05:06 PM

هه هه هه!
مبارکه آقا!
در و تخته خوب بهم جفت میشن!
پیوندِ میمونِ خواهرِ درشت‌هیکل و رحیم آقا مبارک!

-- مخلوق Creature ، Mar 15, 2009 در ساعت 05:06 PM

عبدیِ عزیز!
آخر چرا سرفصلِ آشناییِ خواهرِ درشت‌هیکل و رحیم آقا را «آمارکورد» نام نهادی؟
[نام‌گذاری محشر بود!]
اکنون دائم تصویرِ آن زنِ بزرگ‌پستانِ مغازه‌دار در ذهنم است که پسرک شبی پنهانی به مغازه‌اش می‌رود و ... ماجرایِ از زمین بلند کردنِ آن بانویِ درشت توسطِ پسرکِ ریز و افتادنش و البته در نهایت شیرین‌کامیِ پسرک.
روحِ امام شاد که می‌گفت ما سینما می‌خواهیم اما فساد نمی‌خواهیم!
پیوندِ انقلابیِ این زن و مردِ مسلمانِ شرقی کجا و آن روابطِ نامشروعِ تصویرشده توسطِ فلینیِ غربی کجا؟!

-- مخلوق Creature ، Mar 15, 2009 در ساعت 05:06 PM

آقای کلانتری ممنون از برنامه اتون، که از ابتدای شروع به کار رادیو زمانه یکی از مفیدترین ها برای من بود و کلی اطلاعات از برنامه های جذابتون یاد گرفتم تا حالا.
در مورد این برنامه ی خاص هم، انتخاب موسیقی تون کاملا نشون می داد که چه منظوری از بازخوانی نوشته های این طرفدار جمهوری اسلامی داشتید. تمسخر لذت بخشی بود صدای اون خانم در حال ارگاسم و خاطرات این فائزه کوماندو.
دوستانی که تعجب کردند از این برنامه مطمئن هستم که شنونده ی برنامه نبودند بلکه خواننده ی متن بودند وگرنه از لحن خوندن بعضی جملات که با اون حالات خاص اداشون کردید و موسیقی، حتما دریافت بهتری می کردند.
به هر حال مرسی. زنده و سلامت باشید.

-- شهرزاد ، Mar 30, 2009 در ساعت 05:06 PM

طنز زیبایی است.
این خانم "خانم کوماندوفاتی چاکراوارتی نظريه پرداز پسااستعماری " هم نام زیبایی دارد. قسمت فاطی کماندویش را گرفتم. لطف بفرمایید قسمت چاکراوارتی را هم برای بنده ی کم استعداد رمز گشایی بفرمایید.

-- احسان اخباری ، Apr 16, 2009 در ساعت 05:06 PM