رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشه سیاسی > برساختن دموکراسی؟ یا دیکتاتوری دین و ملیت و سنت؟ | ||
برساختن دموکراسی؟ یا دیکتاتوری دین و ملیت و سنت؟اکبر گنجیاشاره: رویدادهای اخیر حاکی از آناند که توافق چندانی در خصوص فرآیند دموکراتیک و عمل جمعی حول برنامههای مشخص وجود ندارد. اگر چنین باشد، مبارزهی با رژیم حاکم بر ایران ممکن است برای عدهای معنایی داشته باشد متفاوت از معنایی که دیگران دنبال میکنند. تفاوت معنا شاید اهمیت چندانی نداشته باشد، اما تفاوت دریافت از دموکراسی و عمل جمعی دموکراتیک، ممکن است در طول مبارزه مشکلاتی پدید آورد که نیازمند گفت و گوی استدلالی جمعی است. در اینجا کوشش خواهم کرد تا با تبیین دیدگاه خود، حداقل در خصوص آنچه میفهمم، روشنگری کنم تا شاید از سوء تفاهمها جلوگیری شود. ۱- معرفتهای نظری:ریاضیات، منطق، علوم تجربی و فلسفه، اگر چه برساختههای بشری هستند، اما تابع همهپرسی جمعی نیستند. فلسفه تابع استدلال و برهان است. تجربه داور نظریههای علمی طبیعی و انسانی است. به تعبیر دیگر، علوم پیشینی متکی بر عقل فلسفیاند و علوم پسینی متکی بر عقل تجربیاند. صدها میلیون انسان هم قادر نخواهند بود با رأی خود نظریهای را در فلسفه یا علوم تجربی بالا یا پایین برند. ۲- معرفتهای عملی:آدمیان برای زندگی جمعی خود نظریههایی برساختهاند. این برساختهها متمایز از برساختههای نوع اول است: ۱.۲- پول: اسکناس را در نظر بگیریم. پول هم چیزی جز کاغذ نیست. آنچه پول را از دیگر کاغذها متمایز میسازد، «به شمار آوردن» یا «محسوب کردن» است. انسانها از طریق قرارداد کاغذی را پول «به شمار میآورند» یا پول «محسوب میکنند.» ۲.۲- همسری: گرد بودن کرهی زمین، تابع به شمار آوردن آدمیان نیست. اگر کرهی زمین مکعب شکل بود، انسانها نمیتوانستند آن را گرد به شمار آورند. اگر برف قرمز بود، انسانها نمیتوانستند آن را سفید به شمار آورند. اما در جهان خارج چیزی به نام رابطهی همسری وجود ندارد. انسانها از طریق قرارداد، زن و مردی را همسر به شمار میآورند یا محسوب میکنند. مستقل از زن و مرد، چیزی به نام همسری وجود ندارد. ۳.۲- مالکیت: در جهان خارج انسانها و اشیاء وجود دارند. مستقل از آنها چیزی به نام مالکیت وجود ندارد. آدمیان از طریق قرارداد، اشخاص را مالک اشیاء به شمار میآورند یا محسوب میکنند. به همین دلیل نظامهای اقتصادی (سوسیالیسم، کاپیتالیسم، و ...) تعاریف مختلفی از مالکیت دارند. یعنی به طرق گوناگون، اشخاص را مالک به شمار میآورند. ۴.۲- ریاست و رهبری: در جهان خارج موجودی جز آدمیان به نام ریاست و رهبری وجود ندارد. رییس به شمار آوردن اشخاص، تابع قرارداد است. مطابق فقه دوران اخیر شیعیان، فقیه رییس و زعیم سیاسی به شمار میآید یا محسوب میشود. مطابق کمونیسم ارتدکس، پرولتاریا رهبر به شمار میرود. نظامهای دموکراتیک، ریاست را معلول آرای اکثریت مردم به شمار میآورند. به تعبیر دیگر، چیزی به نام رهبری، ریاست، زعامت، و غیره در جهان خارج وجود ندارد. ریاست و رهبری، برساختنی است. ۵.۲- دموکراسی: دموکراسی یکی از برساختههای بشری برای زندگی جمعی است. آدمیان معتقدند که این برساخته بهترین (عادلانهترین، عقلاییترین) شیوهی ادارهی زندگی صلحآمیز است. دموکراسی نظامی است که از طریق آرای مردم قدرت سیاسی را موقتاً به افرادی واگذار میکند (جنبهی ایجابی دموکراسی: رئیس به شمار آوردن.) دموکراسی نظامی است که از طریق آرای مردم قدرت سیاسی را از افراد باز میستاند (جنبهی سلبی دموکراسی: رییس به شمار نیاوردن.) دموکراسی کاری به علوم نظری و فلسفه ندارد؛ حیطه و قلمرو دموکراسی، اعتباریات (به شمار آوردن، محسوب کردن) است. فرآیند دموکراتیزاسیون اعتباریات را به تصمیم و آرای مردم متکی میکند. دموکراسی به عنوان یک برساختهی بشری، دائماً در حال بازسازی و تکامل است. درست است که مطابق این نظام، نمایندگان مردم در پارلمان مینشینند و قانون وضع میکنند (قانون به شمار آوردن مصوبات نمایندگان،) اما در بسط این برساخته، برخی از جوامع دموکراتیک به این نتیجه رسیدهاند که مردم هم میتوانند به طور مستقیم قوانینی را تصویب کنند. به عنوان مثال، در ایالت کالیفرنیا، میتوان با جمع آوردن امضای پنج درصد واجدین رأی، خواستی را به همهپرسی عمومی نهاد و به قانون تبدیل کرد. برای تغییر قانون اساسی ایالت به هشت درصد آرای واجدین حق رأی نیاز است. اگر چنان رأیای حاصل شد، برای تغییر اصول اقدام میگردد. این نحوهی به تصویب رساندن قانون، محصول بسط دموکراسی است. ۳- انسانشناسی دموکراتیک:روز سبت (شنبه) روز مهمی در سنت یهودی است. در این روز کارها تعطیل میشود. این روز آن قدر مهم است که در گذشته عدم رعایت آداب این روز، مجازاتهای سنگینی در پی داشت. به عنوان مثال در قرآن آمده است که گروهی از یهودیان که مقررات این روز را نادیده گرفتند - یعنی در روز شنبه اقدام به ماهیگیری کردند - به وسیلهی خداوند مجازات شدند. عیسی مسیح جملهی زیبایی بیان نمود که اگر جدی گرفته شود، جای خادم و مخدوم عوض خواهد شد. او خطاب به یهودیان گفت: سبت برای انسانهاست؛ نه انسانها برای سبت. سبت واقعیتی خارجی نیست. سبت برساختهای اجتماعی برای زندگی جمعی انسانهاست. اگر سبت برای انسانهاست، که هست، میتوان آن را تغییر داد. بدین ترتیب، مطابق انسانشناسی دموکراتیک، همهی برساختههای بشری برای زندگی آزادانهی انسانهاست تا آنگونه که خود خوب به شمار میآورند، زندگی کنند. زندگی سعادتمند، زندگیای است که انسانها خوب به شمار میآورند. در حیات جمعی هم همه چیز باید تابع آرای مردم باشد. نظام سیاسی برای انسانهاست، نه انسانها برای نظام سیاسی. ۴- دین:سنت دینداران بر این استوار بوده است که دین را امری مقدس ( آسمانی، کامل، جامع، بدون چون و چرا و ...) به شمار آوردهاند. آنان مدعیاند که دینشان سخنان خداوند است. خدایی که عالم مطلق، قادر مطلق و خیر مطلق است. چنین خدایی بهتر از انسانهای جایزالخطا سود و زیان، سعادت و شقاوت، خیر و شر آنها را تشخیص میدهد. بدین ترتیب، دین (یعنی سخنان خداوند) را نمیتوان تغییر داد؛ آدمیان باید تابع سخنان خداوند باشند. به تعبیر دیگر، دین مقدس است و انسانها باید تابع دین باشند تا زندگی دنیوی و اخروی بهتری داشته باشند. روحانیت مفسر رسمی دین است. مهمترین اشکال این رویکرد آن است که آدمیان را برای دین میداند؛ نه آنکه دین را برای آدمیان. انسانها در خدمت دیناند؛ نه دین در خدمت انسانها. در سالهای ابتدای انقلاب، مرحوم مهندس مهدی بازرگان به درستی تفاوت دیدگاه خود را با آیتالله خمینی و فقها بازگو کرد. بازرگان گفت فقها ایران را برای اسلام میخواهند؛ اما من اسلام را برای ایران میخواهم. فقها احکام فقهی را احکام الله به شمار میآورند که به خواست مردم نمیتوان در آنها تغییر ایجاد کرد. به عنوان مثال، مردم نمیتوانند با همه پرسی اجرای احکام فقهی را لغو کنند. اما اگر دین برساختهای اجتماعی باشد، که به گمان من چنین است، در آن صورت این برساخته را میتوان تغییر داد؛ کما اینکه در طول تاریخ تغییر کرده است. توجه به این نکته بسیار مهم است. فقها دین را امری مقدس و بدون چون و چرا به شمار میآورند. فقها با اینکه تغییرات فراوانی در دین ایجاد کردهاند، در عین حال منکر تغییر و تحول دین میشوند. اما دیدگاهی که انسانهای با پوست و استخوان و گوشت و خون را مهم میداند، همه چیز را تابع انسانها و خواست آنها میکند. دین برای انسانهاست؛ نه انسانها برای دین. ۵- پرچم:پرچم واقعیتی خارجی نیست؛ انسانها رنگ یا رنگهای خاصی را پرچم ملی به شمار میآورند یا محسوب میکنند. هیچ پارچه یا رنگی ذاتاً (اگر ذاتی داشته باشد) نماد هیچ کشوری نیست. آدمیان «به شمار میآورند» یا «تعیین میکنند» که چه رنگی پرچم ملی آنها باشد. مردم گذشته، نظامهای سیاسی خاصی را پدید آورده بودند. چون مردم گذشته نظامهای غیر دموکراتیک داشتند، نمیتوان این نوع نظامات را همیشگی و ابدی به شمار آورد. آدمیان در هر دورهای حق دارند نظام سیاسیای را که بهتر به شمار میآورند، بر خود حاکم سازند. اندیشهای که آدمیان و خواست و ترجیح آنها را اصل و اساس نظام سیاسی به شمار میآورد، اندیشه دموکراتیک نام دارد. انسانهای دوپا، تنها یک بار فرصت مییابند که بر روی این کرهی خاکی زندگی کنند. اگر گذشتگان حق داشتهاند به گونهای که میپسندیدند زندگی کنند، انسانهای امروزی هم حق دارند آن گونه که میپسندند، زندگی کنند. تمامی «به شمار میرود»ها، تابع پسند و ناپسند انسانهایند. آیتالله خمینی در سخنرانی اولین روز ورودش به ایران در بهشت زهرا گفت: «به فرض آنکه پدران ما آزادانه قانون اساسی پیشین را به تصویب رسانده باشند، این قانون برای آنها معتبر بود. مردم امروز هم حق دارند قانون اساسی جدیدی برای خود وضع کنند.» این سخن، سخن درست و حقی بود. اگر فرض کنیم که قانون اساسی جمهوری اسلامی به روشهای دموکراتیک به تصویب اکثریت مردم ایران رسیده باشد، نسل کنونی باز هم حق دارد این قانون اساسی را تغییر دهد و قانون اساسی دیگری برسازد. به گمان من، این قانون اساسی معارض نظام دموکراتیک است. ما به قانون اساسی دموکراتیکی نیازمندیم که اصل اول آن اجرای بیقید و شرط اعلامیهی جهانی حقوق بشر باشد. قانون اساسی دموکراتیک، به معنایی که تا کنون بارها و بارها توضیح دادهام، قانونی سکولار است؛ یعنی نهاد دین را از نهاد دولت متمایز میسازد. سکولاریسم بدین معنا، دارای ویژگیهایی به قرار زیر است: فرض کنیم پرچم خاصی را گذشتگان به روشهای دموکراتیک پرچم ایران به شمار آورده باشند؛ این امر نافی حق نسلهای بعدی نیست که به روشهای دموکراتیک پرچم دیگری را پرچم ملی ایران به شمار آورند. این مقتضای دموکراسیخواهی است. ایران هیچ گاه پرچمی نداشته که برآمدهی فرآیند دموکراتیک باشد. در ابتدای انقلاب وقتی بحث تغییر پرچم ملی ایران مطرح شد، من با این که جوانی ۱۹ ساله بیش نبودم، نظر و تفسیر مهندس مهدی بازرگان از پرچم پیشین را پسندیدم؛ اما آقای خمینی به نظر بازرگان توجه نکرد و آن را نپذیرفت. هیچ خصومتی با پرچم پیشین و مدافعان آن ندارم. اما به مقتضای دموکراسیخواهی، مردم از این حق برخوردارند که در شرایط دموکراتیک به روشهای دموکراتیک، یعنی از طریق همهپرسی که در آن رقبای مختلف حاضر باشند، پرچم ملی خود را انتخاب کنند. همهی افراد به چنان پرچمی احترام خواهند نهاد. تاریخ و سنت و ملیت و دین نمیتوانند (نباید) مانع حق تعیین سرنوشت (یکی از اصول اعلامیهی جهانی حقوق بشر) انسانها باشند. پدران و مادران ما هیچ گاه فرصت نیافتند تا در این خصوص تصمیم بگیرند. اینک که هنوز در حال مبارزهی با رژیم خودکامهی سلطانی هستیم، برخی پیشاپیش تکلیف مردم ایران را معین کردهاند. این چه نوع دموکراسیخواهی است که به مردم اجازه نمیدهد دربارهی رنگ پرچم ملیشان آزادانه تصمیم بگیرند؟ این نوعی پدرسالاری معارض با دموکراسی بیش نیست. ملیگرایی، اسلامگرایی، سنتگرایی، و دیگر گراییها، ایدئولوژیای بیش نیستند که نمیتوان (نباید) انسانها در پای آنها قربانی کرد. تمامی ایدئولوژیها برای این برساخته شدهاند تا در خدمت آدمیان باشند. این رویکرد، یعنی التزام به فرآیند دموکراتیک، به معنای خصومت با رنگی خاص نیست. در ایران وقتی این سخنان مطرح میشود، رژیم فرد را به خصومت با دین متهم میسازد. در خارج از ایران هم این سخنان به خصومت با پرچم شیر و خورشید فروکاسته میشود. التزام به ساز و کارهای دموکراتیک فقط برای مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی نیست؛ دموکراسیخواهی بسیاری از امور را دگرگون خواهد کرد. ۶- نتیجه:تا حدی که من میفهمم، ۱.۶- پرچم حاکی از واقعیتی بیرونی نیست. پرچم ملی چیزی است که مردم یک کشور آن را پرچم ملی به شمار میآورند یا محسوب میکنند. به زور تاریخ، سنت، ملیت و دین نمیتوان امری اعتباری - قراردادی را به انسانها تحمیل کرد. ۲.۶- پرچم ملی ایران را باید مردم ایران در فرآیندی دموکراتیک برگزینند. یعنی رنگها و اشکالی را از طریق همهپرسی نماد ملی به شمار آورند. هیچ بدیلی را نمیتوان در همهپرسی حذف و طرد کرد. این رویکرد، مخالفت شدید برخی از افراد را برانگیخته است. برخی مدعی شدهاند که: «پرچم شیر و خورشید، پرچم ملی ایرانیان است.» اما نکتهی ساده این است که نماد ملی امری اعتباری است که مردمی آن را پرچم ملی به شمار میآورند؛ نه واقعیتی از واقعیات جهان خارج. هیچ انسانی قادر به تغییر مسیر حرکت ماه و خورشید و زمین نیست؛ اما انسانها قادرند نمادهای برساختهی خود و دیگران را تغییر دهند. این حق مردم این عصر و اعصار بعدی است که رنگ یا رنگهایی را به عنوان نماد ملی برگزینند. اگر استبداد دینی بد است، استبداد ملی، استبداد سنت و استبداد سکولار هم بد و نارواست. ۳.۶- در شرایط غیر دموکراتیک کنونی هر فرد و گروهی حق دارد پرچم خاصی را پرچم ملی ایران به شمار آورد. پرچم خاصی را پرچم ملی ایران به شمار آوردن و تحمیل آن به دیگران تحت نام پرچم ملی، چیزی جز استبداد و دیکتاتوری نیست. در شرایط کنونی من حق دارم هر پرچمی را پرچم ملی به شمار آورم. شما هم حق دارید هر پرچمی را پرچم ملی به شمار آورید. هیچ کس مجاز به اعتراض به دیگری در این خصوص نیست. ۴.۶- در اجتماعاتی که گروهها و دستهها برگزار میکنند، برگزارکنندگان حق دارند پرچم خاصی را که پرچم ملی ایران به شمار میآورند، برافرازند؛ یا به دلیل اختلاف نظر در این باب، هیچ پرچمی بالا نبرند. نمیتوان در خارج از ایران همچون انصار حزبالله عمل کرد و تجمعات دیگران را با تحمیل نمادهایی که خود نماد ملی به شمار میآوریم، از مسیر انتخابیشان خارج ساخت. ۵.۶- «ما» به معنای «ملت ایران» یا «مردم ایران» نیست. هر جا یا هر برنامهای بیش از دو نفر را گرد آورد، «ما» ساخته خواهد شد. «ما» حق داریم در تجمعی که برگزار میکنیم یا در برنامهای که دنبال میکنیم، پرچم یا نماد دیگری را برافرازیم. هر «ما»ی دیگری هم از چنین حقی برخوردار است. اگر در فهم نکتهای به این سادگی مشکل داشته باشیم، گفت و گو پیرامون مسائل پیچیده دشوار خواهد شد. «ما» برای هیچ کس تعیین تکلیف نکردهایم. مسأله این است: برخی افراد و گروهها میخواهند برای ما تعیین تکلیف کرده و آنچه را درست و خوب «به شمار میآورند»، به «ما» تحمیل کنند. ۶.۶- خودی و غیر خودی، از جهتی قابل دفاع و از جهتی غیر قابل دفاع است. هر گروه از افرادی که حول برنامه یا سیاستی گرد آیند، خودی را در برابر غیر خودیهایی که آن برنامه یا سیاست را قبول ندارند، تشکیل میدهند. به تعبیر دیگر، ما و شما پدید میآید. این معیاری است که احزاب و گروهها و سازمانها را از یکدیگر متمایز میسازد: جمهوریخواهان و غیر جمهوری خواهان، دینداران و بیدینان، سکولارها و غیر سکولارها، سلطنتطلبان و غیر سلطنتطلبان، سوسیالیستها و لیبرالها، و غیره. این معنای «ما» و «شما»، یا «خودی» و «غیر خودی» نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه لازمهی جامعهی دموکراتیک پلورالیستیک است. بدین ترتیب، حول ارزشها، سیاستها، اهداف، میتوان ما و دیگری پدید آورد. «ما» - یعنی تعدادی از افراد که برنامهی خاصی (اعتصاب غذای مقابل سازمان ملل، پروژهی جنایت علیه بشریت و ...) را دنبال میکنیم - حق داریم بگوییم در چه چهارچوب و شرایطی حول این برنامه گرد آمدهایم. این کار کاملاً دموکراتیک است. خودی و غیر خودی بدین معنا نه تنها هیچ معنای مذمومی ندارد، بلکه مبنای سازمان یافتن علایق، منافع و ترجیحات متفاوت در جوامع دموکراتیک است. اگر کسی با این نوع سازمان یافتن مخالف باشد، باید از جامعهی تودهوار دفاع کند. اما نوع مذمومی از خودی و غیر خودی وجود دارد که «متفاوت»ها و «دیگری» را از حقوق شهروندی محروم میسازد. به تعبیر دیگر، تبعیض بین خودیها و غیر خودیها ایجاد میکند. خودیها صاحب امتیازند؛ و غیر خودیها از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم میشوند. این نوع خودی و ناخودی ساختن قطعاً با دموکراسی و حقوق بشر تعارض دارد. برابری انسانها بنیاد دموکراسی و حقوق بشر است. ۷.۶- دموکراسیخواهی به معنای جمع شدن همهی افراد در زیر یک بیرق و برنامهی واحد نیست. انسانها با یکدیگر از جهات گوناگونی (ارزشها، اهداف، روشها، سبکهای زندگی و غیره) تفاوت دارند. به عنوان مثال، برخی به سرنگونی جمهوری اسلامی قائلند؛ برخی دیگر به گذار مسالمتآمیز ایران به دموکراسی. برخی انقلابیاند؛ برخی دیگر اصلاحطلب. برخی به حملهی نظامی به ایران معتقدند؛ برخی دیگر هر گونه تهاجمی به ایران تحت هر بهانهای را به شدت محکوم میکنند. برخی تحریم اقتصادی ایران را خوب میدانند؛ اما برخی دیگر هرگونه تحریمی که به مردم ایران صدمه وارد آورد را رد میکنند. برخی همکاری با نئوکانهای آمریکا را خوب میدانند و در دوران نئوکانها با آنها همکاری کردهاند؛ برخی دیگر به شدت با نئوکانها مخالفند. برخی دینستیزند؛ برخی دیگر نگاه بیطرفانهای به دین دارند. برخی خداباورند؛ برخی دیگر خداناباور. برخی سکولارند (جدایی نهاد دین از نهاد دولت)، برخی دیگر قائل به دولت دینیاند. برخی بیدینی را جرم میدانند؛ برخی دیگر دینداری را جرم میدانند. برخی دین را مانع اساسی گذار ایران به دموکراسی به شمار میآورند؛ برخی دیگر عوامل اجتماعی را مهمتر تلقی میکنند. تا حدی که من میفهمم، در شرایط کنونی بر سر طرحهای مشخص میتوان اجماع و «ما» آفرید. چنان مایی نافی هیچ مای دیگری نخواهد بود. اعتصاب غذا پس از گذشت سه دهه از انقلاب ۵۷ طیف بسیار متنوعی را حول این برنامه گرد آورد. کدام برنامهی دیگری تا کنون توانسته است این چنین سرمایههای ملی متنوعی (از دیندار تا بیدین، از مارکسیست تا لیبرال، و ...) را حول یک برنامهی مشخص گرد آورد؟ تعدادی افراد با معیارهایی دور هم جمع شدهاند تا پروندهی «جنایت علیه بشریت» سران رژیم حاکم بر ایران را دنبال کنند. این افراد از کلیهی ایرانیانی که این معیارها را قبول دارند، دعوت به مشارکت کردهاند. چند تن از انسانهای صاحبنامی که در برنامهی اعتصاب غذا مشارکت داشتند، به دلیل آنکه بیانیهی جنایت علیه بشریت تحریم اقتصادی را نفی کرده، حاضر به مشارکت در این برنامه نشدند. دوستانی که حول این برنامه گرد آمدهاند، سرکوبهای صورتگرفته به وسیلهی زمامداران حاکم بر ایران را مصداق جنایت علیه بشریت به شمار میآورند؛ اما دوستانی بودند که سرکوبهای رژیم را مصداق جنایت علیه بشریت به شمار نمیآورند و به همین دلیل از امضای بیانیه خودداری کردند. هر کس حق دارد سرکوبهای رژیم را مصداق «جنایت علیه بشریت» به شمار نیاورد؛ اما «ما» هم حق داریم سرکوبهای رژیم را «جنایت علیه بشریت» به شمار آوریم. ما از هیچ کس انتقاد نمیکنیم که چرا وارد این کمپین نشده است؛ اما برخی به امضاکنندگان بیانیه میتازند که چرا وارد این کمپین شدهاند و کار را تا اهانت به امضاء پیش بردهاند. از سوی دیگر، با توجه به اختلاف نظری که ممکن است در خصوص نماد ملی کشور وجود داشته باشد، ما (یعنی مشارکتکنندگان در کمپین جنایت علیه بشریت) توافق کردهایم که هیچ پرچمی بالا نبریم و فقط از رنگ سبز که نماد جنبش مردم ایران در داخل کشور است، استفاده کنیم. رنگ سبز چه معنایی دارد؟ معنای آن همان چیزی است که بازیگران جنبش میآفرینند. این رنگ هر معنایی داشته باشد، متعلق به آنان است که این رویداد را آفریدهاند. رنگ سبز را مهندس موسوی انتخاب نکرد؛ فاعلان و عاملان جنبش آن را بر تن جنبش پوشاندند. پرسش این است: چرا ما (امضاکنندگان بیانیهی کمپین جنایت علیه بشریت) حق نداریم از رنگی خاص برای تجمعات و فعالیتهای جمعی مان استفاده کنیم؟ کجای این خواست غیر دموکراتیک است؟ هر کس این معیارهای حداقلی را قبول داشته باشد، میتواند در این برنامه شرکت کند. ما هیچ پرچمی را به خود و دیگر شرکت کنندگان این برنامه تحمیل نکردهایم؛ فقط قرار گذاشتهایم که هیچ پرچمی را بالا نبریم. آیا با این توافق به فرد یا گروهی صدمه وارد آوردهایم یا فرد و گروهی را از حقوق اساسیاش محروم ساختهایم؟ این چه نوع نارواداری است که به دیگران میگوید در تجمعاتتان باید حتماً پرچم خاصی برافراخته شود؟ ۸.۶- این مدعایی کاذب، بلادلیل و غیر جامعهشناختی است که سکولاریسم شرط لازم و شرط کافی نظام دموکراتیک است. اگر سکولاریسم شرط کافی نظام دموکراتیک بود، تمامی نظامات سکولار باید نظامهای دموکراتیک میبودند. اما تجربهی بشری بزرگترین مبطل این مدعاست. تمامی کشورهای اروپای شرقی سابق و اتحاد جماهیر سوسیالیستی سابق، دارای نظامهای سکولار بودند؛ اما در عین حال بدترین نظامهای توتالیتر را پدید آوردند. بیشتر کشورهای خاورمیانه دارای نظامهای سکولارند، اما در عین حال، هیچ یک از این نظامهای سکولار، نظامهای دموکراتیک نیستند. صدام حسین، حافظ اسد، سرهنگ قذافی و ... بهترین مبطل آن مدعای کاذبند. سکولاریسم شرط لازم نظام دموکراتیک است؛ اما شرط کافی آن نیست. دهها پیششرط دیگر باید وجود داشته باشد تا نظامی دموکراتیک به وجود آید. کسانی که با آرای اندیشمندانی چون چارلز تیلور، خوزه کازونوا، مایکل سندل، السدر مکاینتایر آشنا هستند، با احتیاط بالایی در این خصوص سخن میگویند. آرای یورگن هابرماس در خصوص سکولاریسم در مقالهی «دین در قلمرو عمومی» از جهات گوناگون روشنگر است. این مقاله پس از نگارش در دانشگاههای بزرگ دنیا با حضورهابرماس مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت. ۹.۶- اگر جنبشی در ایران وجود داشته باشد، رهبری و هدایت و مدیریت آن در درون جنبش است. هیچ فرد و گروهی نمیتواند از خارج از ایران مدعی رهبری، هدایت و مدیریت جنبش مردم ایران شود. آنان که آفرینندگان این جنبشاند، رهبری جنبش را هم پدید خواهند آورد. سخن گفتن دربارهی رهبری جنبش از خارج از ایران، بیشتر به طنز شباهت دارد تا واقعیت. ۱- تا حدی که من میدانم، بسیاری از اصلاحطلبان و نواندیشان دینی از این نوع سکولاریسم دفاع میکنند و آن را شرط لازم نظام دموکراتیک به شمار میآورند. این مدعا که نواندیشان دینی از دولت دینی دفاع میکنند، اتهامی بیش نیست. قسمتهای پیشین: • خامنهای و احمدینژاد: جنایت علیه بشریت • راه قانونی برخورد با سرکوبگران حاکم بر ایران • اهداف و روشها • دادگاه اسرائیلی علی خامنهای • دموکراسی و دیکتاتوری پرچم |
نظرهای خوانندگان
این دوستان روشنفکر و نظریه پرداز دینی و غیر دینی چقدر پر حرفی می کنند! این ملت ایران هر رنج و دردی می کشد، بخاطر وجود شماها بوده و خواهد بود. اکبر گنجی هم وارد گود دعواهای بی ثمر روشنفکری شد.
-- NO Ideology ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMجمعیت فاقدان ایدئولوژی مرکز،
بازهم فلسفه بافی نیرنگ و دروغ حداقل این مشخص است که:
١-کمپین جنایت علیه بشریت یا دمکراسی وحقوق بشر تجمع حزبی فردی یا گروهی خاص نیست مگر درآیین شما عده ای را به لحاظ عقیده وباورهایشان در زمره بشریت قرارد نمیدهند ویا شما قایل به نوع دیگری از حقوق بشر مانند ج ا هستید!
٢- خمینی بحث اصلی اش تعویض رژیم بود و نه انتقاد از پدران خود بخاطر رای آنها به قانون اساسی رژیم پیشین
٢- ایشان (خمینی)تا اواخر اعتراضات در واقع ده روز به پایان کار رژیم شاه در یک کشور اورپایی (فرانسه) تحت تدابیرشدید حفاظتی مشغول صدور حکم برای مردم داخل بود وایشان به توسط و کمک بسیاری از مبارزین خارج کشور که اتفاقا هم از گرایشات مختلف هم بودند توانست به این عمل براندازی دست بزند پس نفی افراد ستم دیده مقیم خارج با گریشات مختلف حتی به تعداد محدود هم تنها به نفع جمهوری اسلامی است و مطمئنا همه این را میدانند هدف اصلی از این اختلاف اندازی چیست.
٣-شما اگر به این اعتقد دارید که اکثریت مردم ما بخاطر دمکراسی به میدان آمده اند نه برای تغییر کلی رژیم بنده ازکسانی که به این برادر اطلاعاتی اصلاح طلب اکبر گنجی دست رسی دارند میخواهم بگویند شما که مردم نیستید همانطور که من نویسنده این مطلب هم سخنگوی ملت ایران نیستم ولی برای اطلاع عموم ومفهوم شدن آن به همه حتی برادران دوستار وهواداران ایشان در تجمعات بقول خودشان مال خودمان اگر ذره ای جرات دارند قبل ازهمه چیز بپرسند کسانیکه خواهان تغییر و براندازی کل رژیم هستند به یکسو بروند و آنانکه مثل ایشان حداکثر خواستار حرکت آقای موسوی (معتقد به نظام مقدس و قانون اساسی آن هستند ومیخواهند فرمان هشت ماده ای امام را برای مردم پیاده کنند)هم به یک سو بروند خواهید دید که شما هم مانند احمدی نژاد در داخل وخارج ازکشور دراکثریت هستید اینقدر هم لازم به فلسفه بافی از یمین و یسار نیست اگرشما میگویید ا از دمکراسی و حقوق ماهم دفاع میکنید جرات این همه پرسی سریع وآسان را داشته باشید اینجا که جمهوری اسلامی نیست که قادر به اینکار نباشید حتی در همان جمهوری اسلامی هم در صورتیکه مردم را نکشند در جواب این همه پرسی مردم هم تکلیف شما دمکرات های اسلامی را روشن میکنند هم ما دیکتاتورها را!
٤-خود پرچم اصلا مطرح نیست و همه بر این توافق هستند که پرچم ملی بایدبه نظر خواهی ملت ایران گذاشته شود ولی این کار در حال حاضر فقط منوط به سقوط کامل جمهوری اسلامی است که با مبارزات اینگونه و حد اکثر خواهان اصلاح رژیم و محاکمه چند نفر که جلوی منافع دوستانتان را رفته اند هستید غیر ممکن است پس مردم را گول نزنید شما میدانید که هر نشانی غیر از پرچم جمهوریاسلامی در اجتماعت مخصوصا پرچم بیش از صد ساله نشان از بر اندازی ایست که شما آنرا به هر حال نمیخواهید و اصراری بر تغییر این نماد عربی ندارید! چوان اصول رژیم را قبول دارید.
-- شهلا م ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMبا تاسف باور به دیکتاتوری و خود محوری ان چنان در روح ما ایرانی ها رخنه کرده که گاهی از وجود ان هم بی خبریم.
-- ali ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMگاهی اوقات که سخنان اپوزیسیون را در تلویزیونهای فارسی خارج از ایران میشنوم با خودم میگویم جهنمی که اینها خواهند ساخت از جهنم سید علی هیچ کم ندارد. برخی چنان در مالیخولیای خود جهان پنداری فرو رفته اند که هیچ صدا و ندای دیگری را بر نمی تابند. اینها چگونه میخواهند دموکراسی برای ایران به ارمغان بیاورند. ادعای رهبری جنبش ان هم از سوی این جماعت ادعایی مضحک و بی معنا است.
جالب است که بیشترین انتقاد این جماعت هم نه از جمهوری اسلامی که از کسانی است که در زندانهای جمهوری اسلامی هستند. گویی اول وظیفه خود را ان میدانند که به حساب تاجزاده و ابطحی و حجاریان برسند.
ایا یک نفر از شما حاضر است نیمی از هزینه هایی که حجاریان برای ایران پرداخته است را بپردازد یا تنها اروغ بعد از پسته و ابجو است که میزنید و قلندر میطلبید؟
آقای گنجی، سخن کوتاه کن، حناع lت دیگه رنگی نداره.
-- Homayoun ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMهمایون
ali واقعا همه مطالب را گفته و من هم می گویم مبارزه در این نیست که بیاییم در داخل بر علیه اسلام شعار بدهیم تا یک روزه حذفمان کنند. هنوز هم خیلی ها در ایران معتقد به اسلامند و جمع بزرگی به اسلام متحجر معتقدند یا متظاهر به معتقد بودن هستند. هنر روشنفکری دینی همراه ساختن این جمع با دموکراسی ست. وگرنه از بیخ و بن زدن همه چیز آسان است و شما 30 سال این کار را کرده اید، آیا نتیجه ای گرفته اید؟ چرا به جای یاور جنبش به عاملی در مقابل آن تبدیل شده اید. آخر مگر دست من و شماست که جمهوری اسلامی را جمع کنیم و حکومت سکولار بیاوریم. جمهوری اسلامی واقعیت است و نظام کنونی ایران است. اگر الان موسوی انتخاب شده بود، می گفتید نمایش نظام است و الان که اصلاح طلبان را با این وضعیت سرکوب کرده اند، توجیهات دیگری پیدا می کنید. لحظه ای بیندیشید چرا هم دیکتاتوران و کودتاگران حکومت و هم شما هر دو به اصلاح طلبان و روشنفکران دینی با بدترین شکل حمله می کنید؟ جز این است که هر دو گروه دیکتاتورید؟ انتظار از شما کمک به جنبش مردم ایران و در نظر گرفتن واقعیات و محدودیتهای آن بود نه اینکه خود به عاملی در مقابلش تبدیل شوید. این جنبش قبل از انتخابات و برای انتخابات آغاز شد و با اعتراض به نتیجه آن ادامه یافت. الان هم محدودیت ها و موانع زیادی مقابل خود دارد و از همه مهم تر یک رژیم سرکوبگر با همه امکانات. این جنبش بستری برای تبلیغ شما و عقده گشایی های 30 ساله شما ندارد.
-- ن. رسولی ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMآقای گنجی منطق مخالفان خارج نشینت هم مثل متحجران داخل تکرار طوطی وار حرفهای 30 سال گذشته شان بدون درک واقعی جامعه ایران است. گویی 30 سال است به خواب رفته اند و هنوز بیدار نشده اند.
-- سعید ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMخجالت دارد که راحت طلبانی که 30 سال است از فضای ایران دور بوده اند در خانه های راحتشان نشسته اند و رجز می خوانند و به اصلاح طلبانی بد و بیراه می گویند که در زندان ها و زیر شکنجه ها قرار دارند یا مثل شیخ اصلاحات شجاعانه حرف می زنند و افشاگری می کننو و از هیچ خطری ابایی ندارند.
-- بدون نام ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMواقعا حرف درستی زده علی. این افراد پرادعا چرا به جای رهبر و احمدی نژاد و رادان و طائب و دیگر جانیان گیر سه پیچ داده اند به افرادی مانند حجاریان و تاجزاده و گنجی و دیگر اصلاح طلبان که از جان و دل برای دموکراسی و آزادی می جنگند و البته مثل این حضرات نیستند که هیچ از جامعه ایران ندانند و در رویاهایشان فقط به خود فکر کنند. برای خائنان و فرصت طلبان متاسفم.
-- شاهین ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMمن واقعا متعجبم ، آقای گنجی به این ساده گی و روشنی مسائل را تحلیل میکنند و توضیح میدهند ، اما چرا ایشان این همه دشمن خونی ، آنهم از جنس اپوزیسیون خارج کشور دارد ؟ زمانی که آقای گنجی در ایران فریاد زدند که ما ولایت مطلقه فقیه نمیخواهیم اعتراض ما به ولایت فقیه است ، هیچکدام از این به اصطلاح اپوزیسیون خارج کشور ، جرات اعتراض به ولایت فقیه را نداشتند . چرا که می ترسیدند مثلا خانواده شان در ایران مورد آزار و اذیت قرار بگیرد . آیا اگر شاهزاده پهلوی ، دخترش در زندانهای ایران بود ، و تهدید میشد که اگر حرف اضافی بزند ، دخترش را شکنجه میکنند ، جرات میکرد از سقوط نظام صحبت کند ؟؟؟ آقای گنجی به قدرت پشت پا زد ، چند سال خود زندانی کشید ، و خانواده اش چه زجرها که نکشیدند ، ولی با شکنجه های زیاد ، آخر از حرف خود برنگشت که ما ولایت فقیه نمیخواهیم . همین سلطنت طلبان در اوایل انقلاب که دستگیر شدند ، بیشترشان تواب شدند ، یا بسیاری از چپی ها و مجاهدین ، حتی در حمایت از خمینی شعار دادند و در شوهای تلوزیونی شرکت کردند ، اما آقای گنجی حتی در مرخصیهایی که از زندان میگرفت ، در مخالفت با ولایت فقیه صحبت میکرد . موضوع اینجاست ، که شجاعت آقای گنجی به حدی زیاد بوده است ، که بسیاری از اپوزیسیون را ناراحت کرده است . در واقع اپوزیسیون خارج از کشور خصوصا سلطنت طلبان ، در مقابل شجاعتهای اقای گنجی ، خود را حقیر و ترسو می بینند برای همین چشم دیدن آقای گنجی را ندارند .
-- کورش ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMعجیب است که گنجی از سکولارزیم و معترض بودن این قانون اساسی با آن سخن می گوید و مخالفان بی منطقش او را بهدیکتاتوری اسلامی متهم می کنند. آقایان در ایران هنوز اسلام نقش اول معادلات را بازی می کند و ما باید ب دنبال راهی برای رسیدن به دموکراسی در حضور اسلام بیابیم و این به معنای دیکتاتوری دینی یا ولایت فقیه نیست. گنجی و سروش و کدیور و سایر اصلاح طلبان و روشنفکران دینی می خواهد به مسلمانان بقبولانند سکولاریزم و جدایی دین از سیاست به معنی ضدیت با دین نیست. ولی انها که در داخل کشورند به خاطر محدودیتها و تهدیدها و برچسبها نمی توانند این موضوع را فریاد بزنند. مثل شما نیستند که هیچ ملاحظه ای ندارید و تمام توهم خود را فریاد می زنید و تحمل هیچ انتقادی را ندارید.
-- بدون نام ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMاگر هم به دموکراسی یا سکولاریسم برسیم با اصلاح طلبان و امثال گنجی و سروش و حجاریان خواهیم رسید نه با کسانی که دیکتاتوری و عطش قدرت از هر جمله شان نمایان است.
-- بدون نام ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMآقای گنجی شما درست می فرمائید که "توافق کردهایم که هیچ پرچمی بالا نبریم" و همین نکته به صراحت در زیر نویس بیانیه " کمپین" قید شده است اما در هیچ کجای بیانیه قید نشده است که" و فقط از رنگ سبز که نماد جنبش مردم ایران در داخل کشور است، استفاده کنیم." این یک کالای قاچاقی است که شما می خواهید به بیانیه الصاق کنید. این بی احترامی به سایر امضا کنندگان است که بهر دلیلی از ذکر آن در بیانیه خودداری کرده اند. به بیانیه وفادار بمانید و اعتماد سوزی نکنید.
-- کویر ساکت ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMگنجی عزیز مخالفانت در هر لباسی دارند دیکتاتوری خودشون رو بروز می دن. اونها از جنبش ما سوءاستفاده کردند.
-- حبیب مدنی ، Aug 16, 2009 در ساعت 12:59 PMحجاریان برای ایران بسیار بها پرداخته یا برای ایدئولوژی گروه اسلامی خودش؟؟
-- عالمی ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMاصلا ظاهراً تعریف این آقایان از ایران و ایرانی هم تریفیست بسیار محدود. به قول خمینی: همه با هم (بخونید همه با من!)
اینقدر هم مثل گنجی هی نگید داخلی خارجی! این دقیقا تفرقه اندازیست و به نفع نظام مقدّس! هر ایرانی حق اظهار نظر داره و همه هم بها پرداختیم مگر اونها که داخل نظام بودند و هستند و یا ازش منتفع میشوند. پس اینقدر این مباحث خسته و ملال آور را تکرار نکنید. حضرات اصلاحی: شما که اگر هم صدایی بینلمللی دارید که از برکت خارج است و نه داخل نظام! دست از تقییه بر دارید لطفا!!!
دیگر مطمئن شده ام مخالفان گنجی هیچ اعتقادی به دموکراسی ندارند و فقط در آرزوی روزی هستند که قدرت را به دست گیرند. که البته این آرزویی محال است.
-- ع.کوشا ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMنکنه این حضرات اپوزیسیون سلطنت طلب و مجاهد و چپ تنها به دنبال سوء استفاده از جنبش سبز برای مطرح کردن نام خودشون هستند و نه حمایت از این جنبش.
-- رضائی ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMکسی که مثل اصلاح طلبان و مردم در مبارزه هزینه می دهد باید مراقب نوع مبارزه اش هم باشد. ولی کسی که هیچ هزینه ای نمیده مطمئنا هر حرفی می تونه بزنه و نهایت بی اخلاقیه که گروهی رو که به خاطر در معرض خطر بودن گام به گام مبارزه می کنه، هر روز متهم به سازش و عقب افتادگی و منفعت طلبی بکنه. در واقع من با لفظ "سوء استفاده" کننده برای این گروه موافقم، که مثل فرصت طلبها تا دیدند مردم حرکت اعتراضی بزرگی رو شروع کردند که چشم جهانیان رو خیره کرده، به میدان اومدند و میخوان بگن ما هم هستیم در حالی که هیچ نقشی در این جنبش نداشتند و البته با سوء استفاده های اخیر خود مثل کودتاگران رژیم در مقابل این رژیم هم ایستاده اند.
-- هادی ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMمتاسفانه برخی از دوستان که ادعای روشنفکری و زندگی در کشورهای دموکرات را دارند تا بحثی گفته می شود فقط بلدند که به اصلاح طلبان انگ جاسوسی رژیم را بزنند،این حرکات نشانه فقر دانشی این افراد است که تنها رسانه شان تلویزیون های لس آنجلسی است و هیچ مطالعه ای درباره روند تاریخی دموکراسی در ایران ندارند،قصد بنده حمایت از آقای گنجی نیست،مسلماً ایشان هم اشتباهاتی در گذشته داشته اند اما خصوصیت بارز انشان ها رشد و تغییر است،گنجی هم به خاطر همین رشد و تغییر در زندان تا پای مرگ رفت و مثل من و شما از پشت کامپیوتر خانه اش فقط حرف نزد.کسانی که این گونه تهمت ها را به گنجی و امثال گنجی می زنند در واقع مثل طیف احمدی نژاد رفتار می کنند تنها تفاوتشان با او اینست که مردشان کراوات می زنند و زنانشان بی حجاب هستند،تحجر در هر لباسی می تواند باشد چه در عبا و امامه چه در کت و شلوار و کراوات
-- دانیال ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMدرود بر گنجی و ننگ بر دیکتاتورهایی که در هر لباسی و با هر عقیده ای با استفاده از اسلام یا ملیت در صدد تحمیل خود بر مردمند.
-- بدون نام ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMوقتتو تلف می کنی آقای گنجی. این اپوزیسیون خارج از کشور 30 ساله دچار خودخواهی و سرگردانی و دیکتاتوری و عصبیت شده. به جای بحث بیهوده با سران بی منطق اپوزیسیون با خود مردم صحبت کن تا با جنبش مردم داخل کشور هبستگی کنند.
-- فریبرز ط ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMدرود بر گنجی. از این جوسازیهای همزادهای احمدی نژاد ناامید نشو و به مبارزه مقدست ادامه بده. به امید آزادی حجاریان، نبوی، تاجزاده، رمضانزاده و دیگر زندانیهای جنبش سبز
-- بدون نام ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMدوستان عزیز،
-- نیما خردورز ، Aug 17, 2009 در ساعت 12:59 PMگنجی آبروی خود را به همت در عمل و دقت در نظر به دست آورده و هوشمندانه نظر می دهد و عالمانه نقد می کند، به جاست که اشتباهات خود را تصحیح کنید و با تقویت دیدگاه های خود بازسازی نیروه های منطقی تر خود را در پیش بگیرید و گرنه ایرانی که 65 درصد جمعیت جوان تحصیل کرده دارد به شما اقبالی نخواهد کرد
قصاص!
بنا بر دستورات اصیل اسلامی که خود آقایان نیز آن را قبول دارند تنها راه حل این تجاوزات و شکنجه ها و کشتار و مجروح کردن این زندانیان فقط یک چیز است:
قصاص!
عاملان اصلی و فرعی این جنایات باید شناسایی و محاکمه شوند و در صورت اثبات جرایم آنان، همگی به همان روشی که به دیگران تعدی کرده اند، به وسیله همان زندانیان یا بازماندگان آنها قصاص شوند!
فقط قصاص می تواند تکلیف این نامسلمانان مسلمان نما را روشن کند!
-- مسلم ، Aug 18, 2009 در ساعت 12:59 PM1) مخالفان گنجي 3 گروه هستند : 1-هواداران استبداد شاه سابق 2-فداييان استبداد استاليني 3- فداييان ولي فقيه.
-- ايراني بي غرض و مرض ، Aug 18, 2009 در ساعت 12:59 PM2) ترجيع بند اين حضرات (چپي و شاه الهي) در مقابله با گنجي , هنگام درماندگي منطقي چنين است: " اين گنجي بازجو بوده " " اطلاعاتي بوده" ,
" اسيد به صورت زنان پاشيده!"
اين نوع اتهامات نشانگر اوج فرومايگي و بي اخلاقي اتهام زنندگان است. آخر بر اساس كدام دليل ومدرك اينگونه تهمت ميزنيد؟ شما واقعا فكر ميكنيد گنجي با اين ويژگي هاي فيزيكي و ذهني قادر به چنين اعمالي است؟
واقعيت اين است كه با حضور گنجي در خارج ايران , اين حضرات محلي از اعراب ندارند. به همين دليل مرتب در رسانه هاي لس آنجلسي شان گلايه ميكنند كه "آهاي گنجي ! برو ته صف!! چرا آمدي جلوي صف؟"
بله! اين حضرات بزرگوار گرفتار نوستالژي قدرت هستند. سالها دلشان را صابون زده بودند به هواي روزهاي طلايي استبداد گذشته.حالا اين گنجي مزدور جمهوري اسلامي !! آمده است اينجا و صحبت از دمكراسي و حقوق بشر ميكند و حسابي اوضاع اين بزرگواران را آشفته و با جلب توجه رسانه هاي معتبر جهاني پاك بازار اينها را كساد كرده است. بنابر اين , به گنجي بايد دشنام داد!
ايراني بي غرض و مرض
برادر عزیز آقای گنجی
-- مهشاد ، Aug 18, 2009 در ساعت 12:59 PMزیاد در فکر قانع کردن همه نباشید.اینها منتظر نشسته اند مردم برایشان انقلاب کنند وآنها بیایند حکومت کنند وشما باهر استدلالی باآنها صحبت کنید به قول ما لرها خر خودشان را میرانند.
تا زمانی که مردم ایران موفقیت و پیروزی بدست بیاورند راه درازی در پیش است واصلأ معلوم نیست در آن زمان چه کسی زنده وچه کسی مرده باشد.که از حالا بابت اینکه چه کسی حکومت کند جنگ کنیم . حکومت فعلی ایران بدتر وجلادتر از حکومت شاه است.ولی این فرق را دارد که ارباب خارجی ندارد (مثل شاه که تا امریکا دستور داد باپولهای مردم ایران، به همراه تمام خانواده ودوستان وکارگزارانشان فرار کردند). حکومت کنونی جنایتکارانی هستند که تا آنزمانی که بتوانند می کشندوسرکوب می کنند. جوانان ایران هم عهد کرده اند در مقابل آنها مقاومت کنند تا شکستشان بدهند .فعلأ سمبل شناخته شده آنها رنگ سبز است که خیلی هم آن را دوست دارند.پس آقایان و خانم ها اگر می خواهیداین جوانان دلیر و از جان گذشته پیروز شوند تفرقه را کنار بگذارید الأن برای سهم خواهی زود است. در ضمن اگر کسی ذره ای انصاف داشته باشد متوجه نیت پاک وصداقت وتلاش پر ثمر اکبر گنجی می شود .هر چند که ممکن است اختلاف عقیده داشته باشد .همچنان که من کوچکترین اعتقاد مذهبی ندارم وایشان شخصی مذهبی است ولی درمدت نه سالی که از طریق کتابها ومقاله ها، ایشان را می شناسم به درستی راه مبارزه که پیش گرفته ایمان پیدا کرده ام
درود بر گنجی و اصلاح طلبان
-- بدون نام ، Aug 18, 2009 در ساعت 12:59 PMاقای گنجی انقلاب سال 57 را چه کسانی یا چه گروه هایی به ثمر رساندند ؟ پشت سر اقای خمینی چه افرادی بودند ؟ مگر به جز همین سازمان ها و گروه ها و افرادی که امروز جنابعالی با hنها مخالفت می کنید بودند ؟
اگر سال 57 این گروه ها با افکار و پرچم ها و رنگ های مختلف پشت سر خمینی حرکت نمی کردند آن انقلاب به ثمر می رسید ؟ خمینی هرگز نگفت کمونیست نباشد مجاهد نباشد فدایی نباشد نهضت ازادی نباشد حرب توده نباشد این نباشد آن نباشد ایشان خیلی زرنگ تر از شما بودند چرا که اگر چنین حرفی را می زدند بیشتر از چند تا ادم پشت سرش نبودند که آن هم فورا متفرق می شدند و انقلاب 57 هرگز صورت نمی گرفت .
حالا چرا شما دارید تفرقه می اندارید ؟ خط و نشان برای دیگران می کشید پرچم تعیین می کنید فقط یک رنگ را قبول دارید ؟
شما برای وصل کردن امدیده اید ؟ یا برای فصل کردن ؟
اینجور که مشخص است شما دارید تفرقه بین سلیقه ها و افکار دیگران می اندازید.
شما کاری به بقیه نداشته باشد فکر کنید یک راننده اتوبوش هستید و باید مسافرین را نجات بدهید هرگز نباید بپرسبد تو چه اسمی داری چه عقیده ای داری ؟ از چه رنگی خوشت می اید ؟از چه غذایی خوشت می اید ؟ چه کسی را دوست داری یا نداری ؟
شما وظیفه ات رساندن مسافرین ایرانی به سر منزل مقصود است راهتان را بروید و بگذارید هرکسی که دوست دارد سوار اتوبوس شما بشود و نجات پیدا کند .
اگر واقعا به فکر مردم و ازادی مردم هستید کاری به کار فرعیات نداشته باشید اصل مطالبات مردم را بچسبید.
-- سید ، Aug 18, 2009 در ساعت 12:59 PMحالا هر کسی از یک رنگی یا یک پرچمی یا یک غدایی یا یک لباسی خوشش می اید بگذارید حالشان را ببرند و به همان دلشان را خوش کنند شما رانندگی تان را بکنید و اجرش را ببرید و مردم را نجات بدهید اگر هدفتان نجات مردم است .
آقا سید مسئله این است که وقتی پرچم شیرخورشید یا عکس آقای رضا پهلوی یا رجوی توسط عده کمی حمل می شود، صدا و سیما و کودتاگران با زوم روی آن مردم ساده دل کشور را که دسترسی به اخبار واقعی ندارند فریب داده و در مقابل جنبش قرار می دهد. ما منی گوییم فعلا و تا بیداری همه مردم جنبش را با حداقل هزینه پیش ببریم تا افراد خفته هم متوجه حقیقت جنبش شده و به آن بپیوندند. ما نمی توانیم فقط از تهران بخواهیم بار جنبش را حمل کند. اجازه ندهیم صدا و سیما مردم ساده را فریب دهد آنها را به سمت خود بکشاند و به موضع گیری در مقابل جنبش سبز وادارد. بگذریم که با این کار کودتاگران بهانه برای سرکوب جنبش هم پیدا می کنند. بیایید با حرکت داخل کشور هماهنگ باشید، چون بعد از انتخابات موسوی و کروبی هم خود را با مردم هماهنگ می کنند و دنبال آنان می آیند. منتظر شاهکار عزیزان خارج از کشور در استقبال از احمدی نژاد قاتل هستیم.
-- قانع ، Aug 19, 2009 در ساعت 12:59 PMجنبش سبز و خفقان آدميت
هادی خرسندی
"تن آدمی شريف است به جان آدميت"
نه همان نوار سبز است نشان آدميت
اگر آدمی به رنگ است و لباس و کلهی گچ
چه ميان مانکن ها و ميان آدميت
نه به پرچمی بده گير و نه رنگ را جدا کن
و بدان که رنگرنگست روان آدميت
تو نگو در اين شرايط همگان شوند يکسان
که به قالبی نگنجد همگان آدميت
تو که پشت هم بگوئی سخن از دموکراسی
مگذار چيره گردد خفقان آدميت
همه يکصدا وليکن مشو غافل از حقيقت
که هزار لهجه باشد به زبان آدميت
نه بگير خرده بر آن که به خود نبسته سبزی
نه هر آنکه بسته بنشان سر خوان آدميت
تو نه مبصر کلاسی و نه ناظم دبستان
تو نه ژاندارم سبزی نه آجان آدميت
چه خوشست سبز بودن به ميان جمع و جنبش
که گشاده سبزهزاريست جهان آدميت
چو نشان سبز بينی به ميان آستينی
نه يقين کنی همانست نشان آدميت
چه بسا که بدنهادی به لباس سبز اندر
نه که آدمش بگيری به گمان آدميت
کاتالوگ نگير در کف که بيابی آدمی را
-- رضا ، Aug 20, 2009 در ساعت 12:59 PMچه خوشست گر بگيری پی ِ آن آدميت