رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > پاسخ به تحدی قرآن (۵ و ۶) | ||
پاسخ به تحدی قرآن (۵ و ۶)اکبر گنجیقرآن، در موارد بسیاری مردم را به تعقل دعوت کردهاست. مطابق تحقیق محمد عابد الجابری و وصیت امام علی به فرزندشان، عقل در قرآن و زبان عربی به معنای حفظ التجارب است. آیا اسلام یک (قرآن و سنت معتبر نبوی) مردم را به عقل مستقل از وحی، عقلانیت به معنای تابع استدلال بودن، فراخوانده است؟ آیا باید به نتایج عقل استدلالگر ملتزم بود؟ اگر عقلانیت به دین و ایمان تحویل شود، استدلال و تابع برهان بودن منتفی خواهد شد. التزام و عدم التزام به عقلانیت، در مواردی تعارض فرآوردههای وحیانی با یافتههای عقلانی انسانی خود را به نمایش میگذارد. التزام به عقلانیت و نتایج آن، آدمی را در چنان شرایطی، وادار میکند تا جانب عقل را بگیرد و مدعیات وحیانی را تأویل کند. اما برخی از متدینان در این موارد جانب ظاهر قرآن و سنت معتبر نبوی را گرفته و عقل را با ترفندهای گوناگون رد میکنند. به عنوان مثال گفته میشود اگر عقل یقینی و خطاناپذیر باشد، ما به آن التزام میورزیم. پاسخ این مدعا روشن است: مطابق معرفتشناسی مدرن چیزی به نام عقل یقینی و خطاناپذیر وجود ندارد. آدمیان با همین عقل محدود، ناقص، غیریقینی و خطاپذیر دنیایشان را اداره میکنند و با همین عقل، وحی را میفهمند و میپذیرند. پس چگونه است که با استفادهی از یکی از منابع شناخت (عقل)، مدعیات وحیانی پذیرفته میگردد، اما وقتی پارهای از مدعیات وحیانی با عقل تعارض پیدا میکنند، همان منبع معرفتی با برچسب نایقینی بودن مدفون میشود؟ اگر عقل در موقعیتی قرار ندارد که درخصوص فرآوردههای وحیانی داوری و آنها را رد کند، چنان منبعی در موقعیتی هم قرار نخواهد داشت که در مقام فهم و پذیرش فرآورده های وحیانی عمل کند. اگر گفته شود: «مقدمات برهان باید ذاتى، ضرورى، کلى و دائمى باشد، و علوم بشرى با وصفى که گفته شد این ویژگىها را ندارد»، باید توجه داشت که معرفت بشری فاقد چنان خصوصیاتی است. اگر معرفتی که «ذاتی، ضروری، کلی و دائمی» نباشد، فاقد اعتبار است، از آن مقدمات برای اثبات و پذیرش وحی هم نمیتوان مدد جست. یافتههای آدمیان در قد و قامت یقین نیستند، اما این حکم شامل تمامی برساختههای آدمیان میشود. دو نوع عقلانیت وجود دارد: عقلانیت پیشینی (دانشهای فلسفی) و عقلانیت پسینی (علوم تجربی طبیعی و علوم تجربی انسانی). ادیان آنچنان که در تاریخ تکوین پیدا کردهاند، نه تنها با اخلاق و ارزشهای انسانی و حقوق بشر تعارض پیدا کرده و میکنند، بلکه در موارد زیادی با عقلانیت پیشینی و پسینی هم تعارض پیدا کرده و خواهند کرد. نمیتوان از عقل دست شست و آن را نادیده گرفت. به محض آنکه دینداری پروژهای ایمانی تلقی شود، با مسألهی زیر مواجه خواهیم شد: اول: آدمیان به مدعیات بسیار متعارضی ایمان دارند. دوم: مومنان مدعیات متعارض خود را جزو اصول موضوعهی آیین خود به شمار خواهند آورد. سوم: به این ترتیب، مدعیات ادیان ابراهیمی با مدعیات ادیان غیرابراهیمی و مدعیات شیطان پرستان و گاو پرستان و خداناباوران در یک رتبه قرار خواهند گرفت. چهارم: هر یک از طرفین، مدعیات آیین خود را حق (صادق)، رهاییبخش (نجات دهنده) و برتر از دیگران به شمار میآورند. پرسش: در کجا و چگونه میتوان درخصوص این مدعای آخر داوری کرد؟ آیا راهی جز رجوع به عقلانیت نایقینی و خطاپذیر و پذیرش داوری آن وجود دارد؟ به عنوان مثال، گزارش کتاب مقدس یهودیان، مسیحیان و مسلمین، درخصوص وقایع تاریخی واحد، دارای تعارض است. همین گزارشهای تاریخی متعارض، از نظر ادیان شرقی و دیگران، غیرقابل قبول و خردناپسند است. همین حکم دربارهی مدعیات تاریخی دیگران هم صادق است. آیا داوری، غیر از عقل مستقل از دین، برای رجوع وجود دارد؟ کشف مدعیات متعارض حاکی از چیست؟ به عنوان نمونه قرآن، پیامبر گرامی اسلام را خاتم النبین معرفی کرده است. تفسیر مسلمانها از این آیهی قرآنی به مدعای «ختم نبوت» منتهی شده است. براین مبنا، مسلمانها، بهاییت و مورمونی را دین به شمار نمیآورند، بلکه آنها را جعلی معرفی میکنند. در ایران بهاییان به شدت سرکوب شده و میشوند. اگر مورمونها هم در ایران بودند، آنها هم به شدت سرکوب میشدند. از سوی دیگر، اگر از مورمونها درخصوص مدعیات تاریخی و معجزات مندرج در قرآن سوال شود، آنها هم مدعیات مسلمین را قبول نخواهند کرد. دیوید هیوم، با استناد به تعارض مدعیات ادیان میگفت: «در موضوعات مذهبی، هر کجا که تفاوتی هست، مخالف نیز وجود دارد. و غیر ممکن است که ادیان روم قدیم، ترک، سیام و چین هیچیک بر پایهی محکمی بنا شده باشند. بنابراین هر معجزهای که در هر یک از این ادیان ادعا شده است (و همهی اینها معجزات فراوانی دارند) به عنوان وظیفه و هدف مستقیم خود باید نظام مخصوصی را که به آن منسوب است، اثبات کند و از این رو، هر چند به نحوی غیرمستقیمتر، دارای همان نیرو برای باطل کردن هر یک از نظامهای دیگر خواهد بود. این نظام خاص برای ویران کردن نظام رقیب، اعتبار معجزاتی را هم که مبنای آن نظام است از میان میبرد35.» هیوم از این مقدمه نتیجه گرفته است که وقوع معجزه در مسیحیت، دلیلی علیه حقانیت دین هندوست و وقوع هر معجزهای در دین هندو، دلیلی علیه حقانیت مسیحیت است. فیلسوفان دین، این حکم کلی را نمیپذیرند، اما حتی فیلسوفانی چون سوین برن تأیید کردهاند که شواهد وقوع معجزه در یک دین، فقط و فقط در حالتی مدرکی علیه وقوع معجزه در دیگر ادیان است که آن دو معجزه، منتهی به مغایرت باورهای دو نظام دینی با یکدیگر باشند36. ۲- داستانهای تاریخی قرآن تعارض داستانهای تاریخی قرآن (زنده ماندن ابراهیم در آتش، داستان قوم لوط، داستان قوم ثمود، داستان زاده شدن عیسای فاقد پدر و سخن گفتن او به محض تولد و...) با یافتههای علوم تجربی، یکی دیگر از موارد تعارض علم و دین است. علوم تجربی داستانهای تاریخی قرآن را تأیید نمیکنند. راههای مختلفی برای حل این مسأله ارائه شده است. آنان که اهمیتی به تعارض نمیدهند، تمام آن داستانهای غیرقابل باور از نظر عقل عرفی را معجزات خداوند قلمداد میکنند. معجزات، حوادثی هستند که نمیتوان تبیینی از آنها ارائه داد که برای عالمان علوم تجربی و شاهدان فرایندهای منظم طبیعت قابل قبول باشد. معمولاً وقوع چنان حوادثی معلول دخالت مستقیم خداوند در جهان و تاریخ معرفی میشوند. ادعا میشود: خداوندی که خالق جهان هستی است، با دخالت مستقیم خود نظم طبیعی را برهم زده و با وقوع حوادثی که نقض قوانین علوم تجربی به شمار میآیند، معجزات را محقق کردهاست. ممکن است از نظر منطقی وقوع معجزه محال نباشد، اما از محال منطقی نبودن نمیتوان نتیجه گرفت که معجزات ادعا شده حتماً روی دادهاند. درواقع هر امری که منطقاً محال نباشد، ضروری الوجود نخواهد بود. ممکن است شواهد و قرائن ما را به این نتیجه برسانند که معجزات ادعا شده محقق نشدهاند. حداکثر کاری که متکلمان و فیلسوفان دین کردهاند، آن است که نشان میدهند که وقوع معجزه محال و ناممکن نیست. اما این کجا و اثبات آنکه فلان مورد خاص به عنوان معجزه حتماً روی داده است، کجا؟ مفسرانی که نمیتوانند شاهد تعارض فرآوردههای وحیانی با یافتههای انسانی باشند، داستانهای قرآن را اسطورهای- نمادین به شمار میآورند تا مسأله حل شود. به نظر آنها قرآن، از اسطورههای رایج زمانه برای اهداف تربیتی استفاده کرده است. نه پیامبر گرامی اسلام مورخ بوده و نه قرآن کتاب تاریخی و شرح زندگی اقوام و امتهای گذشته است. پیامبران آمدهاند تا انسانهای اخلاقی بسازند، استفادهی از قصهها به منظور تعلیم و تربیت، کاری مجاز است. اما واقعگرایان، مخالف چنان رویکردی هستند. به گمان آنها، گزارشهای تاریخی قرآن، حقیقت محض است و تأویل آنها به سود علوم تجربی، مجاز نیست. در اینجا به پارهای از حوادث تاریخی گزارش شده از سوی قرآن اشاره خواهیم کرد تا نشان دهیم حتی قائلان به کلام الله بودن قرآن مدعیات معارض با علم را تأویل کردهاند. ۱-۲- طوفان نوح در یافتههای مورخین هیچ نشانی از طوفانی به گستردگی طوفان نوح وجود ندارد. مطابق مدعای کتاب مقدس، جهان 4000 سال پیش از میلاد مسیح خلق شده است. این مدعا با یافتههای علمی تعارض دارد. مطابق این یافتهها، عمر زمین بیش از پنج میلیارد سال است و زمان پیدایش حیات کمتر از یک میلیارد سال پس از پیدایش زمین است. طوفان نوح یکی از اسطورههای آدمیان اولیه است. در یافتههای حفاری 1934 قدیمیترین کتاب دینی- مذهبی بشر، گیلگمش، که متعلق به پنج هزار سال قبل است به دست آمد. در این کتاب هم از طوفان جهانی یاد شده است37. طوفان نوح یکی از مصادق تعارض دادههای وحیانی با یافتههای تاریخی- تجربی انسانی است. قرآن مجید میفرماید: ... ما نوح را بر مردمش به پیامبری فرستادیم. او هزار سال و پنجاه سال کم در میان آنان بزیست. و چون مردمی ستم پیشه بودند، طوفانشان فروگرفت. او و کسانی را که در کشتی بودند نجات دادیم و آن طوفان را نشان عبرتی برای جهانیان گردانیدیم (عنکبوت، ۱۵- ۱۴). اولاً: به گفتهی علامه طباطبایی طوفان نوح عالمگیر بوده است: «طوفان به دلیل آیه ۷۷ سوره صافات عالمگیر شده و مردم روی زمین همه غرق شدند... طوفان همه مردم روی زمین را فرا گرفت و همه را در حالی که ستمگر بودند هلاک کرد38.» ثانیاً: «از ظاهر آیه برمیآید که این مدت یعنی هزار الا پنجاه، دعوت نوح بوده، یعنی فاصله بین بعثت او و وقوع طوفان، که قهراً چند سال هم قبل از بعثت و بعد از طوفان زندگی کرده، بنابراین فرموده قرآن با گفته تورات در این باره مغایر است، چون تورات گفته که نهصد و پنجاه سال مدت عمر او بوده»39 روشن است که عمر یک هزار ساله با یافتههای علمی و تاریخی بشری تعارض دارد و برخی از مفسران را به ایراد و اشکال واداشته است. اما علامه طباطبایی میگوید: «اعتراض کردن به کتاب خدا درخصوص عمر نوح با اینکه این کتاب مقدس معجزات و خارقالعادات بسیاری برای انبیاء ذکر میکند اعتراضی است عجیب40.» علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۴۹ ـ ۳۶ سوره هود مینویسد: «صاحب المنار به این معنا توجه نکرده که آیات داستان نوح صراحت دارد بر اینکه آن جناب مامور بود تا از تمامی حیوانات موجود در زمین یک جفت نر و ماده داخل کشتی کند و این خود صریح و یا مثل صریح است بر اینکه طوفان تمامی سطح کره زمین را که به صورت خشک و مسکونی بوده و یا قسمت اعظم آن را که به منزله همه آن بوده فرا گرفته است. پس مطلب این است که از ظاهر قرآن کریم ـ آن هم ظهوری که قابل انکار نیست ـ برمیآید که طوفان نوح تمامی کره زمین را فرا گرفته و آنچه از جنس بشر بر روی زمین بوده همه غرق شدهاند مگر آن عدهای که در کشتی بوده و نجات یافتند، و هیچ دلیل قطعی که این ظهور را از آیات بگیرد وجود ندارد41.» طباطبایی درخصوص تعارض طول عمر نوح با یافتههای علمی، به معجزه توسل میجوید، اما برای اثبات فراگیر بودن طوفان نوح، از تحقیقات علمیای که دکتر یدالله سحابی برای وی تهیه کرده بود استفاده کرده و در پایان مینویسد: «شواهدی که در فن ژئولوژی آمده و ما در سابق به بعضی از آنها اشاره نمودیم مؤید این احتمالاند که ریزش باران در اوایل دورهی حاضر از ادوار حیات بشر که همان دوره وقوع طوفان باشد ریزشی غیرعادی بوده (زیرا ریزش باران بطور عادی، طوفانی پدید نمیآورد که همه کره زمین را غرق کند) و قطعا ریزش باران در آن دوره ناشی از تغیرات جوی مهمی بوده که آن تغیرات نیز بطور قطع، خارق العاده بوده است. یعنی هوا در این دوره بعد از سرمایی شدید نسبتا گرم شده و چون بیشتر نیم کرهی شمالی پوشیده از برف و یخ بوده احتمال قوی میرود که همان یخهای دوره سابق بر این دوره هنوز باقی بوده و در اکثر نقاط منطقه معتدل شمالی در مرتفعات باقی بودهاند و حرارت در سطح زمین در دوره متوالی باعث شده باشد که تحول شدیدی در جو، و انقلاب عظیمی در بالا رفتن بخار آب به جو به وجود بیاید و ابرهایی بسیار متراکم و غیرعادی و هولناک آورده باشد که این ابرها بارانهایی شدید و هولناک و بیسابقه ریخته باشند. و معلوم است که نزول بارانهای سیلآسا و ادامه داشتن این بارش بر ارتفاعات پوشیده از برف و یخ و مخصوصا بر سلسله جبال جدید الاحداث که در جنوب و مغرب آسیا و جنوب اروپا و شمال آفریقا یعنی سلسله جبال البرز و هیمالیا و آلپ و در مغرب آمریکا چه سیلهای عظیم و ویرانگری پدید میآورد، سیلهایی که سنگهای بزرگ را از جای میکند و زمینهای هموار را میشوید و گود میکند و گودیهای زمین را از سنگ و خاک پر میکند و بالا میآورد و مسیلهای جدیدی پدید میآورد و مسیلهای قبلی را گودتر و وسیعتر میسازد، و آنچه از سنگ و شن و ریگ که با خود حمل کرده به صورت پوسته و قشر رسوبی جدیدی پدید میآورد42.» به این ترتیب، شاهد متدولوژی متعارض طباطبایی در تفسیر آیات جهانشناسانه قرآن هستیم. در مواردی از علم برای اثبات آیات قرآن استفاده میشود، در مواردی دیگر، علم تجربی انکار میشود و بعضی مواقع نیز آیات قرآن به سود علم تجربی تأویل میگردد. ۲-۲- زندگی یونس در شکم ماهی قرآن میگوید: یونس از پیامبران بود. چون به آن کشتی پر از مردم گریخت، قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد. ماهی ببلعیدش و او در خور سرزنش بود. پس اگر نه از تسبیحگویان بود، تا روز قیامت در شکم ماهی میماند. پس او را که بیمار بود به خشکی افکندیم و برفراز سرش بوته کدویی رویانیدیم و او را به رسالت بر صد هزار کس و بیشتر فرستادیم (صافات، ۱۴۷- ۱۳۹). اولاً: هیچ مورخی وقوع این واقعه را تائید نکردهاست. ثانیاً قرآن میفرماید: فالتقمه الحوت: ماهی ببلعیدش. معده یک ماهی چه اندازه حجم دارد که انسانی در آن زندگی کند و له نشود. آیا امکانات زنده ماندن (اکسیژن و غذا) برای مدت چهل شبانه روز در معدهی ماهی وجود دارد؟ این خبر واحد متون مقدس دینی را علوم تاریخی تایید نمیکنند. علامه طباطبایی دربارهی احادیث قصهی یونس مینویسد: «یک یک آن احادیث خبر واحدند و خبر واحد تنها در احکام حجت است، نه در مثل مقام ما که مقام تاریخ و سرگذشت است43.» اگر خبر واحد در مدعیات تاریخی فاقد اعتبار است، چگونه میتوان به خبر واحد متون مقدس در خصوص وقایع تاریخی ملتزم بود؟ این یکی از اشکالاتی است که دیوید هیوم بر وقوع معجزات وارد میآورد. به گفتهی هیوم: «در تمام طول تاریخ هیچ معجزهای یافت نشده است که از طرف تعدادی کافی از افرادی تأیید شده باشد که صاحب چنان درک قوی و فرهیختگی و علمی باشند که شک و تردید ما را نسبت به خود برطرف سازند، از چنان صداقت تردید ناپذیری برخوردار باشند که آنها را فراتر از هر ظن و گمان و دسیسه برای فریفتن دیگران قرار دهد و از چنان اعتبار و شهرتی در دید بشریت برخوردار باشد که اگر کذب و خطایشان آشکار شود چیز زیادی از دست بدهند و درعین حال، حقایقی را گواهی کنند که در حضور عموم اجرا شده و در بخش شناخته شدهای از جهان انجام گرفته باشد، به صورتی که تشخیص و تأیید آن اجتناب ناپذیر شود44.» ۳-۲- شق القمر قرآن میفرماید: اقْترَبَتِ الساعَةُ وَ انشقَّ الْقَمَرُ (قمر، ۱). طباطبایی در تفسیر آیه نوشته است: سیاق آن آیه روشنترین شاهد است بر اینکه منظور از آیه معجزه به قول مطلق است، که شامل دو نیم کردن قمر هم میشود، یعنی حتی اگر دو نیم شدن قمر را هم ببینند میگویند سحری است پشت سرهم و معلوم است که روز قیامت روز پردهپوشی نیست، روزی است که همه حقایق ظهور میکند و در آن روز همه دربدر دنبال معرفت میگردند، تا به آن پناهنده شوند، و معنا ندارد در چنین روزی هم بعد از دیدن شق القمر باز بگویند این سحری است مستمر، پس هیچ چارهای نیست جز اینکه بگوییم شق القمر آیت و معجزهای بوده که واقع شده تا مردم را به سوی حق و صدق دلالت کند و چنین چیزی را ممکن است انکار کنند و بگویند سحر است45.» از نظر طباطبایی این گزارش تاریخی قرآن، گزارشی واقعی است. تعارض این مدعا با علم تجربی جدید چندان اهمیتی ندارد، برای اینکه کلام الله صریح است بر وقوع این معجزه. به همین دلیل، طباطبایی تأویل برخی از مفسران که کوشش کردهاند تا قرائتی سازگار با علم جدید از آیه ارائه کنند را نمیپذیرد. وی مینویسد برخی از مفسران گفتهاند: «کلمه آیه اشاره است به آن مطلبی که ریاضیدانان این عصر به آن پی بردهاند ، و آن این است که کره ماه از زمین جدا شده، همانطور که خود زمین هم از خورشید جدا شده، پس جمله و انشق القمر اشاره است به یک حقیقت علمی که در عصر نزول آیه کشف نشده بود، و بعد از دهها قرن کشف شد. وجه بیپایگی این تفسیر این است که: در صورتی که گفتار ریاضیدانان صحیح باشد آیه بعدی که میفرماید: و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر با آن نمیسازد، برای اینکه از احدی نقل نشده که گفته باشد خود قمر سحری است مستمر. علاوه بر این جدا شدن قمر از زمین اشتقاق است و آنچه در آیه شریفه آمده انشقاق است، و انشقاق را جز به پاره شدن چیزی و دو نیم شدن آن اطلاق نمیکنند و هرگز جدا شدن چیزی از چیز دیگر که قبلا با آن یکی بوده را انشقاق نمیگویند46.» وقوع این معجزه از سوی هیچ منبع مستقلی تأیید نشده است. بسیاری از کسانی که قرآن را کلام الله میدانند، آیه را به سود علم جدید تأویل میکنند. ۴-۲- داستان فرار قوم موسی از دریا و غرق شدن فرعون در آن شکافتن دریا از طریق معجزهی خداوند، یکی دیگر از مصادیق تعارض علم و دین است که هیچ مورخ مستقلی هم وقوع آن را تأیید نکردهاست. قرآن می فرماید: وَ إِذْ فَرَقْنَا بِکمُ الْبَحْرَ فَأَنجَینَکمْ وَ أَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَ أَنتُمْ تَنظرُونَ: و بنیاسراییل را از دریا گذراندیم آنگاه فرعون و سپاهیانش از روی ظلم و تجاوز سر در پی آنان نهادند تا آنجا که او [فرعون] غرق شدن را نزدیک دید، گفت خدایی جز آنکه بنیاسراییل به او ایمان آوردهاند، نیست و من از اهل تسلیمم (یونس، ۹۰). و دریا را آرمیده [به حال خود] بگذار و بگذر، آنان [فرعونیان] سپاهی غرق شدنیاند (دخان،۲۴). به گفتهی طباطبایی معنای آیه چنین است: «ای موسی بندگان مرا شبانه حرکت بده تا فرعون و لشکریانش به تعقیب شما برخیزند، شما به دریا میرسید، با عصا به دریا بزن تا راهی برای عبورتان باز شود، همین که از دریا گذشتی، آب را همچنان ساکن و یا همچنان باز و به حال خود بگذار تا فرعونیان برسند، و به امید رسیدن به بنیاسراییل داخل دریا شده همگی غرق شوند47.» تعارض این داستان با علم تجربی مشهود است. این گزارش از سوی هیچ منبع مستقلی تأیید نشده است. اما میتوان این تعارض را نادیده گرفت و آن واقعه را معجزهی خداوند به شمار آورد. ۳- مجازاتهای ناعادلانهی گذشتگان قرآن ضمن گزارشهای تاریخی خود، از مجازات مستقیم امتهای پیشین به وسیلهی خداوند خبر داده است. گذشته از اینکه هیچ منبع مستقلی جز متون مقدس دینی وقوع این وقایع را تائید نمیکنند، اگر آن وقایع واقعاً اتفاق افتاده باشند با ارزشهای بشر امروزین تعارض دارند. مطابق ارزشهای مدرنیته، کیفر و مجازات باید با جرم ارتکابی تناسب داشته باشد تا منصفانه و عادلانه به شمار آید. مجازاتهای مستقیم خداوند و دخالتهای او در تاریخ، از نظر انسانهای مدرن، ناعادلانه و نامنصفانه هستند. آنان که به اسلام یک التزام دارند و «کلام وحیانی» را از نظر لفظی و محتوایی برتر از تمامی یافتههای انسانی میدانند، در این موارد از کلام وحیانی دفاع کرده و برساختههای آدمیان را رد میکنند. اما بسیاری از مفسران و مومنان که قرآن را کلام الله میدانند، برای رهایی از شر مسألهی عدم تناسب مجازاتها با جرائم ارتکابی، آیات قرآن را تأویل کرده و آنها را نه داستانهای واقعی، که اسطورههای تاریخی یا نمادین به شمار میآورند که به دنبال مقاصد تربیتی هستند، نه گزارشهای تاریخی واقعی. به تعبیر دیگر، قرآن برای مقاصد تربیتی خود از افسانههای رایج در منطقه استفاده کرده است. در اینجا به برخی از موارد اشاره میکنیم: ۱-۳- کشتن همدیگر داستان مجازات قوم موسی را انسانهای مدرن بر نمیتابند. به عنوان مثال کارل پوپر درخصوص مبنای اخلاق و تاریخ و آغاز تجاوز به اخلاق و دیگر پیامدهای وحشتناکی که به دنبال آورد، نظر خاصی دارد که قابل تامل است. به نظر او: «در میان ده فرمان موسی، مهمترین فرمان میگوید: تو نباید مرتکب قتل شوی؟ این فرمان تقریباً دربردارنده همه اخلاق است. به عنوان مثال، شیوه صورتبندی شوپنهاور از اخلاق خود تنها تعمیمی از این فرمان است. اخلاق شوپنهاور ساده، مستقیم و روشن است. میگوید: به کسی صدمه و زخم نزن، بلکه تا جایی که میتوانی به همه کمک کن. اما وقتی موسی با ده فرمان نوشته شده بر الواح سنگی از کوه طور بازگشت، حتی قبل از آنکه بتواند فرامین را به زبان آورد چه اتفاقی افتاد؟ او با رفتاری ارتدادآمیز روبرو شد که شایسته مجازات مرگ بود: پرستش گوساله طلایی. آنگاه او فرمان «تو نباید مرتکب قتل بشوی» را از یاد برد و فریاد کشید: هر که به طرف خداوند باشد به نزد من آید... یهوه خدای اسراییل چنین میگوید: هرکس شمشیر خود را بر ران خویش بگذارد و از دروازه تا دروازه اردو آمد و رفت کند و هرکس برادر خود و دوست خویش و همسایه خود را بکشد... و در آن روز قریب سه هزار نفر از قوم افتادند (سفر خروج، باب ۳۲، آیه ۲۷ ـ ۲۹). شاید هر آنچه بعد اتفاق افتاد از همینجا آغاز شد. آنچه نمیتوان در آن تردید کرد این است که امور به همین شیوه ادامه یافت ـ در سرزمین مقدس و بعد در اینجا در غرب و بخصوص بعد از آنکه مسیحیت به مذهب حاکم مبدل شد. تاریخ شکنجه و آزار دینی به نام حفظ خلوص مذهب (ارتدکسی) داستان وحشتناکی است48.» واقعه یاد شده در چند سوره قرآن کریم ذکر شده است: ... چون موسی خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غیبت من چه بد جانشینانی بودید. چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟ و الواح را بر زمین افکند، و موسی برادرش را گرفت و به سوی خود کشید. هارون گفت: ای پسر مادرم، این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند، مرا دشمنکام مکن و در شمار ستمکاران میاور. گفت: ای پروردگار من، مرا و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خویش داخل کن که تو مهربانترین مهربانانی. آنان که گوساله را برگزیدند به زودی به غضب پروردگارشان گرفتار خواهند شد و در زندگانی این جهانی به خواری خواهند افتاد. دروغسازان را این چنین کیفر میدهیم (اعراف، ۱۵۲ـ ۱۵۰). ... موسی خشمگین و پراندوه نزد قومش بازگشت و گفت: ای قوم من، آیا پروردگارتان شما را وعدههای نیکو نداده بود؟ آیا درنگ من به درازا کشید یا خواستید که خشم پروردگارتان به شما فرود آید که وعده مرا خلاف کردید؟ گفتند: ما به اختیار خویش وعده تو خلاف نکردیم. بارهایی از زینت آن قوم بر دوش داشتیم آنها را در آتش بیفکندیم. و سامری نیز بیفکند. و برایشان تندیس گوسالهای که نعره گاوان را داشت بساخت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است و موسی فراموش کرده بود. آیا نمیدیدند که هیچ پاسخی به سخنانشان نمیدهد، و هیچ سود و زیانی برایشان ندارد (طه، ۸۹ ـ ۸۶). ... و آن هنگام را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، شما بدان سبب که گوساله را پرستیدید بر خود ستم روا داشتید، اینک به درگاه آفریدگارتان توبه کنید و یکدیگر را بکشید، که چنین کاری در نزد آفریدگارتان ستودهتر است. پس خدا توبه شما را بپذیرفت، زیرا توبهپذیر و مهربان است (بقره، ۵۴). در الدرالمنثور (ج ۱ ص ۶۹) از حضرت علی (ع) نقل مینماید که بنیاسراییل از موسی (ع) پرسیدند: توبه ما چیست؟ فرمود: بجان هم بیفتید، و یکدیگر را بکشید، پس بنیاسراییل کاردها برداشته، برادر برادر خود را و پدر فرزند خود را بکشت و باکی نکرد از اینکه چه کسی در جلو کاردش میآید، تا هفتاد هزار نفر کشته شد، پس خدایتعالی به موسی وحی کرد: بایشان دستور ده: دست از کشتار بردارند، که خدا هم کشتهها را آمرزید و هم از زندهها درگذشت49. همانگونه که مشاهده میگردد، ارتداد، مجازات قتل عام جمعی به دست یکدیگر به دنبال آورد، که ضمن آن ۳ تا ۷۰ هزار نفر کشته شدند. نواندیشان دینی که منکر وجود مجازات ارتداد در اسلام یک هستند، این داستان را ناواقع گرایانه تفسیر میکنند تا با یافتههای بشری تعارض نیابد. ۲-۳- کشتن نوجوان به احتمال کفر آینده در داستان حضرت موسی و حضرت خضر، که علم تاویل دانست، خضر جوانی را میکشد: و رفتند تا به پسری رسیدند، او را کشت، موسی گفت: آیا جان پاکی را بی آنکه مرتکب قتلی شده باشد میکشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی...[ خضر گفت] اما آن پسر، پدر و مادرش مومن بودند، ترسیدیم که آن دو را به عصیان و کفر دراندازد. خواستم تا در عوض او پروردگارشان چیزی نصیبشان سازد به پاکی بهتر از او و به مهربانی نزدیک تر از او (کهف، ۸۱ و ۸۰ و ۷۴). اولاً: مجموعه قوانین کیفری دنیای مدرن، مجازات کودکان نابالغ را نمیپذیرند. ثانیاً: هیچ فردی را نمیتوان به احتمال آنکه ممکن است در آینده مرتکب جرم شود، مجازات کرد. مجازات به جرم ارتکابی تعلق میگیرد، نه جرم ناکرده. ثالثاً: مطابق آیات یادشده، مجازات به کفر کشاندن دیگری قتل است. آیا این داستان مصداقی از مجازات ارتداد نیست؟ نواندیشان دینی معتقد به کلام الله بودن قرآن، این داستان را به سود ارزشهای مدرن تأویل میکنند. ۳-۳- کشتن تمام مردم به علت کشتن یک شتر خداوند تمام قوم ثمود را به دلیل آنکه یکی از آنان شتر حضرت صالح را میکشد، نابود کرده است؟ قرآن میفرماید: ما آن ماده شتر را برای آزمایششان میفرستیم. پس مراقبشان باش و صبر کن و به آنها بگوی که آب میانشان تقسیم شده. نوبت هر که باشد او به سر آب میرود. یارشان را ندا داد و او شمشیر بر گرفت و آن را پی کرد. عذاب و بیمدادنهای من چگونه بود؟ ما برای آنها یک آواز سهمناک فرستادیم. پس همانند علفهای خشک آغل گوسفند شدند (قمر، ۳۱- ۲۷). حضرت علی(ع) در خطبه ۲۰۱ نهج البلاغه میفرماید که قطعاً یکی از آنان شتر را کشته است، ولی به دلیل سکوت همراه با رضایت، خدا همه آنان را نابود کرد. سوره شمس نیز پرتوی بر این داستان میافکند: قوم ثمود با طغیانش انکار پیشه کرد. آنگاه که شقاوت پیشهترینشان برپاخاست. حال آنکه پیامبر خدا به آنان گفته بود این شتر خداوند است، او و بهره آبش را رعایت کنید، سپس او را دروغزن شمردند و آن [شتر] را پی کردند، آنگاه پروردگارشان آنان را به گناهشان، به یکسان نابود ساخت و از عاقبت کارش نترسید (شمس، ۱۵- ۱۱). این مجازات به هیچوجه با جرم ارتکابی تناسب ندارد. حتی مدافعان حقوق حیوانها، کسی را به دلیل کشتن یک شتر نمیکشند، چه رسد به نابودی کل مردمی که این فرد از آنها بوده است. بسیاری از قائلان به کلام الله بودن قرآن، به دلیل قبول برتری برساختهی مدرنیته (تناسب کیفر و جرم)، داستان قرآن را به سود این برساخته، تأویل میکنند. ۴-۳- تبدیل یهودیان به میمون و خوک مطابق آیات ۱۶۶- ۱۶۳ سوره اعراف و ۶۶- ۶۵ بقره، خداوند یهودیان را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه به میمون تبدیل کردهاست. در تفسیر قمی (ج ۱، ص ۲۴۴) از حضرت علی نقل میکند که نجات یافتگان فردا به شهر مراجعه کردند تاببینند چه بر سر نافرمانان آمده است. مردی از میان خود را به بالای نقطهای مشرف بر شهر فرستادند: «آن مرد وقتی نگاه کرد گروهی میمون دم دار را دید که صدا به صدای هم داده بودند، وقتی برگشت و آنچه دیده بود بازگفت همگی دروازهها را شکسته و وارد شهر شدند. میمونها همشهریها و بستگان خود را شناختند و لکن انسانها افراد میمونها را از یکدیگر تشخیص نداده و بستگان خود را نشناختند، وقتی چنین دیدند گفتند: شما را نهی کردیم و از عاقبت شوم زنهار دادیم50.» به گفتهی جوادی آملی، «ظاهر جمله کونوا قرده خاشئین این است که متجاوزان روز سبت، حقیقتاً به بوزینه تبدیل شدند، چنانکه برخی آیات دیگر قویاً در چنین معنایی ظهور دارد: قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبه عندالله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر، و بیتردید اگر جملهای از قرآن یا حدیث در معنایی ظهور داشت و دلیل معتبری به عنوان مخصص لبی متصل یا منفصل یا مخصص لفظی متصل یا منفصل، برخلاف آن ظاهر اقامه نشد، ظهور آن معتبر و حجت است51.» به نظر جوادی آملی، این مجازات قابل تکرار است، یعنی اگر عمل مشابه (نافرمانی از فرمان خدا) صورت پذیرد، امکان تکرار همین مجازات وجود دارد: «چنان که در سوره نسأ [ایه ۴۷] همین نکته را به اهل کتاب عصر نزول قرآن گوشزد کرده میفرماید: اگر ایمان نیاورید، ممکن است به کیفر پیشینیان مبتلا شده، به صورت بوزینه درآیید: یا ایهاالذین اوتوا الکتاب امنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها او نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت52.» در سوره مائده مومنان از دوستی با کفار و اهل کتابی که دین را استهزا میکنند، نهی شدهاند. آنگاه قرآن کریم مؤمنان را با کفار و اهل کتاب مقایسه کرده و به تلافی ریشخندشان، آنان را خوک و میمون خوانده (گردانیده) است: ای مؤمنان کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازیچه میگیرند، چه از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شد، و چه کافران، دوست نگیرید؛ و اگر [ به راستی] مؤمنید از خداوند پروا کنید. و چون بانگ نماز در دهید، آن را به ریشخند و بازیچه میگیرند، این از آن است که قومی نابخردند. بگو ای اهل کتاب آیا جز به خاطر اینکه به خدا و آنچه بر ما و پیش از ما نازل شده است، ایمان داریم با ما ستیزه دارید؟ و آیا جز به خاطر آن است که اغلب شما نافرمانید؟ بگو آیا از کسانی که در نزد خداوند از این هم بدسرانجامترند آگاهتان کنم؟ [ اینان ] کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستیدهاند و [خداوند] آنان را بوزینه و خوک گردانده است، اینان بدمنصبتر و از راه راست [از همه] گمگشته ترند (مائده، ۶۰ـ ۵۷). بنابر تفسیر ملاصدرا ، طباطبایی و جوادی آملی، خداوند واقعاً یهودیها را به میمون و خوک تبدیل کردهاست. آیت الله احمد جنتی، در نماز جمعه این هفتهی تهران با استناد به همین داستان قرآن گفت: «قرآن درباره صهیونیستها میفرماید: ما این یهودیها را به صورت میمون و خوک در آوردیم؛ صهیونیستها چهرهشان چهره انسانی است اما انسان نیستند و حالت خوک و درندهگی دارند53.» نواندیشان دینی قائل به کلام الله بودن قرآن، به دلیل تعارض این داستان با علم تجربی و حقوق بشر مدرن، داستان را ناواقع گرایانه تفسیر میکنند. یعنی مطابق ارزشهای مدرنیته نمیتوان کسی را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه مجازات کرد، چه رسد به اینکه آنها را به میمون و خوک تبدیل کرد. از سوی دیگر، تبدیل انسان به خوک و میمون، برخلاف علوم تجربی است. اگر قائلان به کلام الله بودن قرآن مدعیات قرآن را برتر از یافتههای بشری بدانند، نیازی به تأویل این داستان ندارند. در آن صورت میتوانند مانند ملاصدرا، طباطبایی، جوادی آملی و احمد جنتی این داستان را واقع گرایانه تفسیر کرده و مدعی شوند که خداوند واقعاً یهودیها را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه و استهزای مسلمین، به خوک و میمون تبدیل کردهاست. اما بسیاری از قائلان به کلام الله بودن قرآن، این داستان را تأویل میکنند. تأویل داستان به سود یافتهها و برساختههای آدمیان (مدرنیته)، معنایی جز پذیرش شکست تحدی ندارد. نتیجه مومنان و مفسران، تحدی قرآن و شکست رقبا در ارائهی متنی مشابه قرآن را دلیل کلام الله بودن قرآن معرفی کردهاند. تاریخ تفسیر و اسلام دو (فهم مومنان از کتاب و سنت معتبر) نشان میدهد که آنان قرآن را حقیقت محض، واجد همهی نیازهای آدمیان و برتر از هر یافتهی بشری به شمار آوردهاند. مدعیات جهانشناسانه و تاریخی قرآن در دوران ماقبل مدرن، واقع گرایانه تفسیر میشدند. در دوران ماقبل مدرن، مومنان در جهان تک منبعی زندگی میکردند. «کلام وحیانی»، تنها منبع معرفت و معیشت بود. با تکوین دانشهای بشری و رشد و تکامل آن یافتهها، دوران تک منبعی بودن پایان پذیرفت. پس از آن، مومنان مجبور به زندگی در جهان چند منبعی شدند. منابع جدید، رقبای جدی «کلام وحیانی» بودند. مومنان، در گام اول، یافتههای بشری معارض با کلام وحیانی را نفی میکردند. اما دانشهای جدید رفته رفته، خود را به عنوان «گفتمان مسلط» تثبیت کردند. نفی دانشهای بشری، در حالی که مومنان با ولع تمام از دستاوردهای آنها استفاده میکردند، امکان پذیر نبود. تفسیر ناواقع گرایانه آیات قرآن، به مومنان امکان داد تا با تأویل آیات به سود یافتههای انسانی، اتهام تعارض با علوم جدید را مرتفع سازند. در دوران ماقبل مدرن، در محل تکوین «کلام وحیانی»، مومنان خود را در حالت تهاجمی احساس میکردند. اما دوران مدرنیته، دوران فرستادن مومنان به پشت سنگرهای تدافعی و عقبنشینی گام به گام آنان بود. مومنان مجبور گردیدند ادعا کنند که همهی مفسران در طول تاریخ، مراد جدی خدا و پیامبر را نفهمیده یا بد فهمیده بودند. مراد جدی خداوند، همین تفسیر جدیدی است که امروزیان پس از تأویل آیات به سود علوم بشری و مدرنیته، بر میسازند. در دوران ماقبل مدرن، مومنان «کلام وحیانی» را بهترین پوشش خود احساس میکردند، اما به به گفتهی اقبال لاهوری دوران مدرنیته، دوران عریانی مسلمین در مقابل دیگران بوده و هست. امروز، روز عریانی ما است: در مصافی پیش آن گردون سریر پای در زنجیر و هم بیپرده بود دخترک را چون نبی بیپرده دید ما از آن خاتون طی عریانتریم پاورقیها: ۳۵- David Hume , An Enquiry concerning Human Understanding , ed. L.A . Selby- Bigge (3 rd edn . Oxford and New York, 1975), pp 121 f. ۳۶-Richard Swinburne, The Concept of Miracle (London, 1970), p . 60. ۳۷- ن. ک. ساندارز، حماسه گیلگمش، ترجمه محمد اسماعیل فلزی، انتشارات هیرمند، صص ۱۶۱- ۱۵۵. ۳۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۰، ص ۳۷۴. ۳۹- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۶، ص ۱۷۰. ۴۰- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۰، ص ۴۰۲. ۴۱- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۰، ص ۳۹۶. ۴۲- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۰، صص ۴۰۰- ۳۹۹. ۴۳- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۷، ص ۲۵۳. ۴۵- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۹، ص ۸۹. ۴۶- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۹، صص ۹۰- ۸۹. ۴۷- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۸، ص ۲۱۳. ۴۸- کارل پوپر، درس های این قرن، مصاحبه با جیانکارلو بوزتی، ترجه علی پایا، طرح نو، ص۱۴۳. ۴۹- طباطبایی، المیزان، جلد ۷، ص ۵۱۷ و جلد ۱۳، ص ۱۲۳ و جلد ۱۵، ص ۳۳۳. ۵۰- طباطبایی، المیزان، ج ۸، ص ۳۹۳. ۵۱- آیتالله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد پنجم، انتشارات اسرا، ص ۱۳۱. ۵۲- پیشین، ص ۱۲۳. ۵۳- احمد جنتی، نماز جمعه تهران. بخشهای پیشین: • متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما • تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوتها • کیفرهای متفاوتها؛ حیوانهای انساننما • خوکها، گوسفندها، پشهها، الاغها • پاسخ به تحدی قرآن (۱) • پاسخ به تحدی قرآن (۲) • پاسخ به تحدی قرآن (۳ و ۴) |
نظرهای خوانندگان
آقای گنجی با آن نور شمعی که جلوی خود قرار داده فقط تا چند قدمی خودش را می بیند و قادر نیست ببیند که "قصه" نابود کردن یک قوم برای کشتن یک شتر آنهم در ابتدای تاریخ تمدن بشر برای آن بود که در حافظه انسانهای آن روزگار (و بعدی ها) ثبت شود که نتایج ظلم (هرچند کوچک) می تواند بسیار عظیم و خسارتبار باشد. آقای گنجی بعضی چیزها را می بیند اما اصل قضیه را نمی بیند. بقول قرآن:
"مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاء ت ما حوله، ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات و لایبصرون" (بقره17)
"مثال ایشان همچون داستان آن کسانی است که آتشی (جزئی) افروختند که پیرامون شان را ببینند. خدا نورشان ببرد و در ظلماتی که هیچ چیز نبینند رهاشان سازد".
-- حسبن میرمبینی ، Jan 20, 2009 در ساعت 03:00 PMدر تأیید فرمایش آقای حسبن میرمبینی خبر اول امروز سایت تابناک را در باره ذبح شتر در میدان توپخانه تهران را ببینید:
-- مجید آقا ، Jan 20, 2009 در ساعت 03:00 PMکوشش آقای گنجی،تنها نمایش نکته های آشکارا نابخردانه گرایش و گرویدن به خداپرستی و آیین های پیشینیان است.خردورزی و خردگرایی سراسر همه یا هیچ است.کاش ایشان درباره باور یا ناباوری به پنداره "روح" هم می نوشتند.هر چند می اندیشم-و امیدوارم- به زودی بلند اندیشیدن ایشان درباره پایان پنداره خدا را هم بشنویم
-- مزدک خاوری ، Jan 20, 2009 در ساعت 03:00 PMجناب میر مبینی!
-- م.م ، Jan 20, 2009 در ساعت 03:00 PMالبته همینکه شما فقط یک قسمت از مقالات گنجی را می بینی باز نقض حرف خودت است!
اما نکته مهم همین خوانش متنها توسط من و شماهاست!
باز شدن دید فکری!
درود بر گنجی،
همه آن چه باید گفته می شد در این مقاله هست.
-- بدون نام ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMبسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMنقد اجمالی مقاله پاسخ به تحدی قرآن (۵ و ۶) نوشته اکبر گنجی
از روزگار حضرت نوح و ابراهیم علیهم السلام چند کتاب غیر آسمانی مانده است که شما تأیید منابع مستقل را می خواهید؟ از بین کتابهای باقیمانده چند کتاب به شرح اقدامات عدالت خواهان و مخالفان ستمگران زمانه اختصاص داشته اند؟ از بین این کتابها، چند تا به زبانهایی که شما می دانید منتشر شده اند؟ اگر کتابی منتشر شده باشد شما چند تای آن را خوانده اید؟ آیا بهتر نیست این طور ننویسید که « در یافتههای مورخین هیچ نشانی از طوفانی به گستردگی طوفان نوح وجود ندارد.» عجیب اینجاست که چند سطر بعد خود نوشته اید:« در یافتههای حفاری 1934 قدیمیترین کتاب دینی- مذهبی بشر، گیلگمش، که متعلق به پنج هزار سال قبل است به دست آمد. در این کتاب هم از طوفان جهانی یاد شده است.»
فرض کنید همه دانشمندان بشر در 1400 سال پیش جمع شده اند و با تجمیع دانسته های خود کتابی غیر شاعرانه با مضمون هدایت همه جانبه بشر نوشته اند و ادعا کرده اند که این کتاب از جانب خداست. اگر قبول ندارید دست کم یک سوره مانند آن بیاورید و در معرض دید شاهدان قرار دهید. برخی از این سوره ها هم سه سطر هستند. کلمات چندان دشواری هم ندارند. با این حال بشر طی 1400 سال از آوردن نمونه ای که داوران خبره، همانندی آن را تأیید کنند، عاجز بوده است. نمونه اش هم ناتوانی خود شما که سه مقاله مفصل در نقد تحدی قرآن نوشته اید و نیامده اید سه سطر مشابه سازی کنید و آن را در معرض قضاوت دیگران قرار دهید.
از بین همه معجزات پیامبران، قرآن تنها معجزه باقی مانده در عصر ماست. این را می توانیم ببینیم و لمس کنیم. وقتی الهی بودن کتاب را باور کردیم، آن وقت منابع تاریخی دیگر باید تأییدیه قرآن را همراه داشته باشند و نه بر عکس!
نکته دیگر مقایسه فرامین الهی در عذاب برخی اقوام، با حقوق بشر امروزی است. با یک مثال، ماجرا را شرح می دهم. اگر شما خودروی خود را به امانت در اختیار چند جوان گذاشتید تا با آن یک مسافرت انجام دهند و چند نکته را هم یاد آور شدید که انجام داده یا انجام ندهند. مثلا روغن ماشین را به موقع عوض کنند، سرعت غیر مجاز نروند و امثال آن. اما بعد با خبر شدید که این جوانان بدمستی کرده اند، راهنمایی های شما را فراموش کرده، به تاخت و تاز در جاده ها روی آورده اند. برایشان پیامی می فرستید و می گویید اگر راهنمایی های مرا رعایت کنید وقتی برگردید پاداش خوبی در انتظارتان است، اما تندرویهای شما ممکن است باعث خطراتی برای شما شود و یا این که خودروی خود را پس بگیرم.
حکایت این خودرو، زندگی و عمر ما آدمیان است که از خدا گرفته ایم تا چند روزی در این کره زمین از آن استفاده کنیم. عقل، راهنمای اولیه و پیامبران راهنمای ثانویه هستند. بدمستیها هم گناهانی است که از بشر سر می زند. این گناهان گاه ممکن است از یک نفر، راننده در مثال ما سر بزند، اما بقیه اگر اعتراض جدی نکنند، خطر خودرو را تهدید می کند و نیز ممکن است صاحب خودرو صلاح بداند خوروی خود را پس بگیرد.
آیا اقدام به پس گرفتن خودرو در چنین شرایطی مخالف حقوق بشر است یا عین عدالت و حقوق بشر، زیرا چنین خودرویی نه فقط برای خود که برای دیگران هم خطرساز است و خدای حکیم را می سزد از حقوق ستمدیدگان دفاع کند. لطفا به آنچه نوشته ام بیندیشید آیا درست نیست؟
خادم کوچک قرآن مجید، 2 بهمن 1387
میرمبینی: "... نابود کردن یک قوم برای کشتن یک شتر آنهم در ابتدای تاریخ تمدن بشر برای آن بود که در حافظه انسانهای آن روزگار (و بعدی ها) ثبت شود که نتایج ظلم (هرچند کوچک) می تواند بسیار عظیم و خسارتبار باشد".
یعنی می فرمایید خداوند ظلم کوچک آنها را با ظلمی بسیار بزرگتر پاسخ داد تا به ما بفهماند که ظلم بد است؟!
-- آریا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMآقاي مير مبيني
-- علي ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMاز كامنت شما تعجب كردم! انتظار هرگونه تاختني به گنجي داشتم الا اينگونه!
آخر برادر من اين چگونه نگاهيست كه شما به دنياي اطراف خود داريد؟
اگر همه اين جنايات مورد تاييد قرآن قرار گرفته شده، تنها "اشارات تربيتي" است كه خدا براي اقوام آن زمان گفته و احتمالا "غير واقعي" باشد، مشكل شما با گنجي چيست؟ او هم مي گويد دنيا فعلا به خشن بودن آن مجازات ها پي برده، احتمالا مجازاتهايي كه شما الآن انجام مي دهيد نيز خشن هستند و خشونتشان نيز، ثابت شده است ولي شما وقتي به كتاب رجوع مي كنيد و نظر آنان كه خود را عالمان به كتاب معرفي مي كنند، جويا مي شويد، نمي توانيد خشن و غير عادلانه بودن و نا واقعي بودنشان را درك كنيد. اين موضوع براي تمامي مسائل است و به مجازات ها ختم نمي شود.
آقای گنجی در این مقاله روشن تر از سایر مقاله های نشان می دهد که اندیشه اش دچار دوگانه گرایی یا دوالیسم افراطی است. این دوگانه گرایی ها که متعلق به قرنها سلطه منطق ارسطویی بوده و حتی در قرون 18 و 19 تا اواسط قرن 20 به حیات خود در دنیای سکولار ادامه داده اند دیگر برای هیچ محقق قابلی اعتبار نداردند. در عصر پسا مدرن که شاهد بازگشت مذهب نه تنها به حیات اجتماعی بلکه سیاسی هستیم و شاهد گسترش اندیشه های معنوی گرایانه spiritualist می باشیم دوگانه های دین و علم، عقلانیت پسینی و پیشینی و ... دیگر برای قضاوت بسیار ضعیف شده اند. یک نگاه ساده به تاریخ نشان می دهد که نقش ادیان در گسترش عقلانیت و علم بسیار قوی بوده است. درپس بسیاری از مفروضات علمی مفروضات فلسفی نهفته است و بسیاری استدلال ها فلسفی با ارجاع به یافته های علمی به تقویت خود اقدام می کنند. مرز دقیقی بین پسینی و پیشینی نمی توان کشید در حقیقت یک طیف پیوسته بین این دو جود دارد نه یک شکاف عمیق.
نکته دیگر اینکه ادیان ابراهیمی یکی پس دیگری چهت ترمیم و احیاو عصری کردن قبلی آمده بودند. علت تعارض اینجاست. وقتی مسلمانان توانستند که اولین دولت ابراهیم را بر پا کرده و ان قدر قدرت داشته باشند که از اسناد و مدارک این جریان تاریخی مراقبت نمایند دیگر نیازی به پیام آوری وجود نداشت. قران تنها کتابی است که عین انچه بر پیامبرش وارد شده ثبت شده است و برای آیندگان جهت مطالعه و تحقیق بافی مانده است. مسلمان بسیار حساس بودند که بلایی که بر سایر سایر کتب الهی امده بر سر قران نیاید پس به حفظ موبه مو و قرائت ان در نمازهایشان اقدام کردند. اسلام ان قدر قدرت و گسترش پیدا کرد که دیگر تغیر کلام کتابش ناممکن شد. اعلام ختم نبوت محمد در قران یعنی اینکه دیگر هیچ کس حق ندارد از طرف خدا حرف بزند. یعنی اسلام دیگر نماینده نمی خواهد . یعنی اسلام یک میدان برای مشارکت همه شده. یعنی اینکه عقلانیت وحیانی از این نقطه زمانی به بعد دیگر عمومی است و و از این به بعد این عقل بشر است که قدرت کشف حقیقت را بدون فرستاده مستقیم خدا دارد. قران از این به بعد به عنوان یک مرجع تحقیق (نه تقلید) در بین مسلمانان و سایرین باقی می ماند تا اصول بنیادین اخلاقی اش که در پس داستانها و احکامش مطرح شده اند مورد کشف و مطالعه و استفاده قرار گیرند.
قران برای معتقدانش مجموعه محاورات این هستی شعورمند با یک انسانی است که به قابلیت بر قراری این ارتباط رسیده بود در زمان و مکان خاصی. حکمت نهفته در پس این محاوره جاودانه است چرا که به اساسی ترین حقوق و وظایف بشری برای زندگی هماهنگ با هستی اشاره دارد. وظیفه معتقدین به این امر این است که آن حکمت را در ارتباط با سوالات و مشکلات زمان خویش استناط نمایید و در معرض آزمون قرار دهند. اگر موفقیت حاصل شد بر ایمانشان افزوده می شود
از ناباوران کلام خدا بودن قران نیز انتظار می رود تا از به این کتاب منصفانه بنگرند و سعی کنند تا پیامهای انرا محققانه کشف نمایندو مانند هر کتاب دیگری مورد مشورت و ازمون قرار دهند.
متاسفانه اقای گنجی یک سده دیر بدنیا امده اند. شاید ایشان فرصت بی اعتبار شدن دین در اثر کرده های جمهوری اسلامی را مغتنم شمرده اند و نقش روشنفکران قرن 19 را بازی می کنند اما ذهن ایرانیان باهوش تر از این است که در قرن 21 بخواهند عقب گرد به قرن 19 بنمایند. ما در عصر پسا سکولار زندگی می کنیم. ما در قرنی زندگی می کنیم که باراک اباما رئیس جمهور امریکا همچون مارتین لوتر کینگ به کلام خدا بودن بایبل اعتقاد دارد. لوتر کینگ با همین اعتقاد از حقوق شهروندی دفاع می کرد و با همین اعتقاد توده ها را بسیج می نمود. وی برای جنبشش نیازی نداشت سالها بگذارد بحث کند بایبل کلام خداست یا نه. هر کس می داند که بایبل چندین دهه بعد از مسیح نه توسط او و نه توسط حواریونش نوشته شده است.. هرکس می داند که چند قرن بعد همان نوشته ها هم چندین یار توسط شورای کلیسای رم دستکاری و تنظیم و منتشر شد.ادعا می شود که ان شورا از مسیح الهام می گرفته است. مقایسه متن بایبل و قران به وضوح نشان می دهد که قران دارای سبک واحد در سراسر نوشتار ش است.
حالا اگر مارتین لوتر کینگ ها می توانند با استناد به بایبلی که کلام مسیح بودنش زیر سوال است چه رسد به کلام خدا بودنش جنبش های مترقی ضد تبعیض نژادی راه بیاندازند چرا ما مسلمانها نه. نمونه اش شریعتی خودمان است و اقبال و سید جمال و بازرگان و غیره.
اینکه بهائیت توسط مسلمانان به عنوان دین الهی تلقی نشده است یک چیز است اینکه حقوق انسانی انها پایمال شده یک چیز دیگر است. انها که بهاییان را زندان می کنند همان ها هستند که شما اقای گنجی بهشان دهه ها ایمان داشتید و جزو انها بودید و انها را مساوی با دین اسلام می پنداشتید . ما هم مسلمان بودیم و به تعرض به حقوق انسانی و شهروندی هیج کسی ایمان نداشتیم. بفرمایید نکند ما نا مسلمان بوده ایم و اسلاممان قلابی و خودمان خبر نداشتیم. کشته های دهه اول انقلاب که هرگز از طرف شما در زمان خودش تقبیح نشد توسط ما شدو آمار نشان می دهد اکثر قربانیان نظام، مسلمان بودند نه بهایی یا مارکسیست.
فرق است اقای گنجی بین اسلامی که شما داشتید و اسلامی که ما داشتیم و داریم . فرق است بین قرانی که شما می خوانید و می فهمید و قرانی که ما می خواندیم.
چرا ما باید حالا که شما از اسلامتان انتقام می گیرید دست از اسلاممان که اسلام به مثابه بیان ازادی و عدالت بود دست برداریم. چرا باید فکر کنیم که ما اشتباه می کردیم نه شما.
جانشینش چیست؟ نظام نولیبرال بازار ازادی که شما در مانیفستتان وعده می دهید. آن که بی اعتباری اش امروز بر همه گان اشکار شده.. خدا را شکر اگر چشمانتان را باز کنید نیازی ندارید سه دهه دیگر از عمرتان را به پرستش این ایدئولوژی بپردازید و بعد مجددا اگر عمری باقی ماند از این سه دهه هم انتقام بگیریدو گناهش را به گردن انهایی بیاندازید که به نولیبرالیسم اعتقاد نداشتند.
نتیجه ان بحث ها چیست آقای گنجی؟ ایا فکر نمی کنید اکنون هم که در برابر جمهوری اسلامی قرار گرفته اید دارید با ایجاد جنگهای زرگری به تشدد مابین گروهها فکری سیاسی دامن می زنید. البته شما حق دارید که هر کاری خواستید بکنید اما فایده اش چیست. بسیارند کسانی که ایمان به کلام خدا داشتند و در برابر استبداد دینی ایستادندو بسیارند کسانی که ایمان به خدا هم نداشتند و با استقرار استبداد دینی همراهی کردند. برای بد یا خوب بودن مردم نیازی به یافتن منشا قران ندارند.
-- احمد ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMمشكلات مقاله جاري آقاي گنجي
-- نكونام ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMدر اين نوشتار آقاي گنجي مشكلات چندي به چشم مي خورد كه برخي از هم ترين آنها به اين قرار است:
1. مسلْم گرفتن باورهاي نادرست
آقاي گنجي برخي از باورها را به نام قرآن و دين مسلْم گرفته و آنگاه به وسيله آن مي كوشد، بر اصل قرآن و دين ايراد بگيرد. البته من به او حق مي دهم؛ چون او به تفاسير برخي از مفسراني كه تفسيرشان مدعايش را تأييد مي كند، تكيه مي كند و خود تلاش نمي كند، به فهم صحيح آيات قران در همان بستر تاريخي اش دست يابد.
برخي از باورهاي نادرستي كه او مسلْم گرفته، از اين قرار است:
الف. او مسلّم گرفته است كه قرآن و سنت، عقل مستقل از دين را ارج نمي نهد؛ حال آن كه اين نسبتي نارواست. هم در متون ديني بر عقل مستقل از دين تكيه شده و هم در اصول فقه به چيزي به نام «مستقلات عقلي» تكيه مي كنند.
براي مثال در سوره يونس آمده است: وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ (15) قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (16)؛ و هرگاه آيات روشن ما بر مشركان مكه خوانده مي شود، آنان كه حيات پس از مرگ را باور ندارند، مي گويند: قرآني غير از اين بياور يا آن را عوض كن. بگو كه من نمي توانم آن را از پيش خود عوض كنم. من تنها تابع چيزي هستم كه به من وحي مي شود. من اگر نافرماني خدا كنم، از عذاب روزي بزرگ مي ترسم. بگو: اگر خدا مي خواست، من آن را بر شما نمي خواندم و شما را به آن آگاه نمي كردم. من عمري را پيش از آن در ميان شما به سر بردم( و از آن خبري نبود). آيا در آن تعقل نمي كنيد.
بنگريد كه خداوند براي اثبات صدق ادعاي پيامبر اسلام(ص)، مشركان مكه را به سرگذشت آن حضرت توجه مي دهد. مي گويد: اگر پيامبر اسلام(ص) شخصي دروغگو بود و ادعاهاي دروغيني داشت، بايد مدت چهل سالي كه قبل از نبوت در ميان شما بود، نظير چنين ادعايي را داشت.
ب. آقاي گنجي مسلْم گرفته است كه آيه انشقاق قمر از معجرات پيامبر اسلام(ص) است؛ حال آن كه آن به قرينه سياق آيه ناظر به رخدادهاي زمان قيامت است. به سياق آيه بنگريد: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (1) وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2)؛ ساعت نزديك است و ماه به دو نيم شود. و اگر مشركان مكه نشانه اي ببينند، روي بر مي گردانند و مي گويند: آن سحري مستمر است.
عنايت داشته باشيد كه:
اولاً، در آيه تعبير «ساعة» آمده و در تمام آيات قرآن مراد از آن قيامت است و هيچ موردي را نمي توان يافت كه ناظر به حادثه اي غير از قيامت باشد.
ثانياً، در آن عبارت «وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا» به صورت شرطي آمده و دلالت بر عدم وقوع انشقاق قمر در زمان نزول آيه دارد. در آيه گفته نشده است كه مشركان مكه انشقاق قمر را ديدند تا گفته شود، ناظر به معجزه اي در زمان پيامبر است و بر اين اساس، بايد گفت، عبارت «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَر» ماضي محقق الوقوع است و بر وقوع آن در آينده جهان دلالت دارد.
ثالثاً، اگر دو نيم شدن ماه واقع شده بود، بايد تمام مردم جهان آن روز باخبر مي شدند و آن را در تاريخ خود ثبت مي كردند. حال آن كه چنين نشده است.
ج. آقاي گنجي مسلْم گرفته است كه مراد قرآن از توفان نوح سراسري بودن آن است؛ حال آن كه اگر به قرائن فهم آيه توجه مي كرد، به چنين انديشه اي سوق پيدا نمي كرد.
او توجه ندارد كه «الارض» در قرآن در پاره اي از موارد به شهادت سياق آيات مربوط ناظر به سرزمين خاصي است و سراسر زمين را فرا نمي گيرد. بنابراين مراد از عبارت « فَجَّرْنَا اْلأَرْضَ عُيُوناً » در داستان نوح جاري شدن چشمه هاي در سرزمين مربوط به نوح است؛ نه سراسر زمين كه اگر چنين بود، بايد راجع به درياها هم سخني گفته مي شود كه مثلاً آب هاي دريا هم لبريز شد.
نيز او توجه ندارد كه در داستان نوح گفته شده است، ما كساني را غرق كرديم كه نوح را تكذيب كرده بودند، نه همه عالميان را: وَ أَغْرَقْنَا الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمينَ (اعراف،64).
2. كامل و مسلّْم دانستن دستاوردهاي علمي
آقاي گنجي توجه ندارد كه برخي از دستاورهاي علمي فرضياتي اثبات نشده و آنچه هم به اثبات رسيده، قادر به تفسير همه رخدادهاي جهان نيست. آقاي گنجي به صرف اين كه دستاورهاي علمي نمي تواند بلعيده شدن حضرت يونس توسط نهنگ و بيرون افكنده شدن و سالم ماندن او را تأييد بكند، منكر اين رخداد شده است. اگر چنين است، بايد آقاي گنجي رخدادهاي نظير آن را هم كه در عصر حاضر رخ مي دهد، انكار كند. موارد متعددي را نقل كرده اند كه مرتاضي هندي چهل روز خود را در قبر مدفون مي كند و آنگاه سالم بر مي خيزد. آيا علم مي تواند اين رخداد را توجيه كند؟ و ايا اگر نتوانست توجيه كند، بايد منكر وقوع آن شد؟
بنابراين به صرف اين كه علم نمي تواند عمر طولاني نوح و نظاير آن را توجيه كند، نمي توان منكر آن شد. علم تنها پاره از آگاهي هاي بشري را توليد مي كند. برخي از آگاهي هاي ديگر از منابع ديگر مثل وحي و الهام حاصل مي شود. آقاي گنجي رؤياهاي صادقه را كه همواره رخ مي دهد، چگونه با علم توجيه مي كند؟ آيا اگر علم نمي تواند آن را توجيه كند، بايد آن را انكار كرد؟
3. عدم تفكيك ميان احكام ظاهري و احكام باطني
بايد دانست كه احكام شرعي و حقوقي ناظر به فهم هاي ظاهري بشر است و مختصات خاص خودش را دارد و آن با احكام تكويني كه احيانا بر دست بشر هم ظاهر مي شود، تفاوت دارد و نبايد آنها را با هم خلط كرد.
كشتن يك نوجوان به سبب آن كه در آينده والدينش را مي آزارد و به شقاوت مي كشد، حكمي ظاهري نبوده است و لذا حضرت موسي بر مي آشوبد. در هيچ يك از شرايع آسماني از جمله شريعت اسلامي نيز چنين مجازاتي وجود ندارد و لذا به استناد آن نمي توان گفت: چنين مجازاتي ناعادلانه است.
اين درست نظير آن است كه نوجواني بر اثر بيماري يا تصادف بميرد. آيا به اعتقاد آقاي گنجي مردن نوجوان ناعادلانه است؟
آقاي گنجي وقوع زلزله و نظاير آن را چگونه توجيه مي كند؟ آيا آن نيز ناعادلانه است؟
مشكل آقاي گنجي اين است كه زندگي آدمي را به حيات دنيوي محدود مي كند. آري، اگر حيات آدمي به زندگي دنيا محدود بود، عين ظلم بود. من هم مثل آقاي گنجي مي توانستم بگويم: آيا صدامي كه هزاران بيگاه را كشته است، عادلانه است كه به ازاي آنها تنها او كشته شود و بس؟
پاسخ اين گونه سؤالات اين است كه زندگي بشر به حيات دنيوي محدود نيست و مرگ دنيوي يك نوجواني كه زندگي شقاوت آميزي خواهد داشت، عين لطف است و ديگر او مجازات هاي اخروي نخواهد داشت.
- به نظر آقاي ميرمبيني مجازات غير عادلانه در ابتداي تاريخ تمدن بشر اشكالي نداشته است، چون قرار بوده به انسانهاي آن روزگار و بعدها آموزش داده شود! بنابراين ايشان استفاده از ابزار بسيار ظالمانه را براي هدف يادگيري و عبرت ديگران ( به عنوان اصل قضيه) مجاز ميشمارد و اين را نگاه دور انديشانه مي پندارد.
-- مهرداد ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMاين شبيه ديدگاه ماكياولي است كه براي رسيدن به يك هدف بزرگ قرباني كردن چيزهاي كوچك (مثل عدالت و ارزشهاي اخلاقي!!) را روا مي دارد.
ايشان بايد بدانند حتماً در حيطه قدرت خداوندي- كه او را عادل ميدانيم - بوده كه بدون ارتكاب ستم و بيدادگري مردمان را آموزش دهد آن هم آموزش اجتناب از ظلم
مایلم به یک نکته اشاره کنم که موید سخنان آقای گنجی است و آن سانسور شدید قرآن و تاریخ اسلام به نفع اخلاق مدرن است. برای نمونه همین داستان دستور قتل عام بر سر گوساله سامری، در مدارس وقتی میخواهند این قصه را تعریف کنند فقط تا سر عصبانیت موسی از هارون و قوم بنی اسرائیل میگویند. احتمالا بقیه داستان خجالت آور است و نشان از علاقه مفرط خدای یهوه برای قربانی کردن انسانها است که این یهوه را شبیه به خدایان خونخوار باستانی میکند. نمونه دیگر سانسور دلیل بعضی از جنگهای صدر اسلام است که ماهیت راهزنی داشته اند.
-- زیبا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMمی خواهم بگویم اگر این موارد در تعلیم و تربیت اسلامی سانسور میشود، دلیل بر پیروزی اخلاق مدرن است بطوریکه حتی در یک سریال تلوزیونی که اخیرا در ماه رمضان پخش شد ( روز حسرت) یکی از کاراکترها به همسرش گفت کار پسرمان غیر اخلاقی بود ولی غیر شرعی نبود!
یکی از حداقل انتظارات مخلوق از خالق آنهم خالقی که عدم ایمان و عمل همراه با یقین به فرامین الهی مستوجب چنان عذابهای دهشتناک است ارسال ادله کافی و قابل درک به تناسب استعداد متفاوت بشر و امکان دسترسی مداوم به منبعی زمینی واسط خدا و بشر بطور مداوم جهت حل و رفع شبهات و تناقضات بوجود آمده می باشد بر چه اساسی انسانها در یک مکان و زمان خاص به پیامبر و معجزات او دسترسی داشته اند و دیگران نداشته باشند آیا بینشان به عدالت رفتار شده است آیا توقع ایمان از دو گروه قابل قبول است امروز بسیاری در عقاید خود به شک و تردید دچارند ولی منابع بسیار و به شدت متناقض در دسترسشان است و افرادی که داعیه تبلیغ دارند به وضوح به واسطه اعمال و رفتارشان غیر قابل اعتمادند و سوالهای اساسی بی پاسخ می مانند و چه بسا سوال کننده جرات بیان ندارد .
-- یونس ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMلذا چون شرایط برای هدایت بشر در یک فضای عادلانه و قابل بحث وجود ندارد چرا باید خداوند بشری که در این راه پر پیچ و خم به خطا می رود مجازات کند .
آیا در این خواسته احتمالی خالق از مخلوق نشانی از عدالت دیده می شود؟
آقای حسبن میرمبینی، در حافظه مردم این روزگار چگونه ثبت شود مردم که زنده نبوده اند که به ادعای 4000 سال پیش باور داشته باشند
-- بابک ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMشكافتن اين موضوعات و صرف وقت هزاران علامه و محقق و دكتر و غيره بر سر چنين موضوعاتي بسيار جالب و از طرفي تاسف برانگيز است هر چند كه البته شخصا كار مفيدتري براي ايشان يا حتي براي خود سراغ ندارم اما چرا انسان حاضر نيست از كندوكاو بيهوده در مورد آنچه توانايي فهم و دركش را ندارد صرفنظر كند و خدا و خدايان و برگزيدگان و كتب مقدس و غيره را به حال خودشان رها نمايد.
-- آرش ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMاصلا بر اساس كدام شواهد و چه استدلالي خود را براي فهم و درك فلسفه اين عالم واجد شرايط مي دانيم.
آيا غير از اين است كه تنها موجودات در دسترسي كه ما ميتوانيم خود را با آنها مقايسه نماييم همين بهايم و نباتات و ساير موجودات روي زمين هستند. آيا صرف برتري نسبي ما به اين موجودات است كه ما را به صرافت دانستن تمام اسرار عالم انداخته است. آيا ميتوان گفت كه چون انسان بسيار عاقل تر از گاو آفريده شده پس لزوما قدرت شناخت تمامي معارف هستي را دارد. آيا برتري فكر و انديشه يك كودك شش ساله به يك نوزاد شش ماهه كه بسيار نيز چشمگير است مي تواند او را در زمره فيلسوفان جاي دهد.
توصيه من اين است كه تمام آنچه از درك و فهمش عاجزيم شجاعانه رها سازيم و بدون ادعا از فهم و درك تمام طبيعت و ماوراي آن آسوده و سبكبال مدت عمر خود را سپري نماييم. براي اينكار بد نيست كمي از جانوران بياموزيم كه چگونه بي ادعا و ساده به زندگي خود مشغولند و تمام عمر خود را صرف اين نمي كنند كه چگونه و كجا اجدادشان سوار بر كشتي نوح شدند و سرانجام در كدام ساحل فرود آمدند.
آقای گنجی و برخی افراد دیگر از اینکه موضوع طوفان نوح در گیلگمش مربوط به 5000 سال قبل هم آمده است چنین برداشت می کنند که پس داستان نوح در قرآن بازگویی آن افسانه است. من تاریخدان نیستم اما فکر می کنم جور دیگری هم می شود به قضیه نگریست. شاید آن واقعه که کتاب گیلگمش به آن اشاره می کند واقعاً رخ داده است. در اینصورت ذکر آن در گیلگمش نه تنها نقطه ضعف قرآن نیست بلکه شاهدی برای ادعای قرآن هم هست.
-- بدون نام ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMچه راهی وجود دارد که ثابت کند واقعه مذکور در کتاب گیلگمش، یک خرافه است؟ آیا هر آنچه گذشتگان گفتند، خرافه است؟ آیا هیچ حقیقتی در گذشته روی نداده و در نقل گذشتگان هیچ مطلب منطبق بر واقعی وجود ندارد؟
به نظر من، طوفان نوح را فقط به این خاطر که در کتابی بسیار قدیمی تر از قرآن، هم آمده، نمی توان حمل بر خرافه بودن کرد.
آقای احمد،
-- زیبا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMانسانها در هر لحظه از زندگی خود به اندازه یک لحظه، با لحظه قبل تفاوت میکنند چرا گنجی نباید نظرش تغییر کند؟ حالا 20 سال پیش هر نظری که داشته دلیل براین نمیشود که بگوید مرغ یک پا دارد. اینکه اوباما و لوترکینگ به بایبل اعتقاد دارند هم دلیل نمیشود که بقیه هیچ نگویند. گنجی این حق را دارد که تا آخر عمرش باز هم تجدید نظر کند. چرا اینقدر صلب اندیشید؟ این اسلام که به قول شما "اسلام به مثابه بیان ازادی و عدالت"
چیست؟ ریشه هایش کجاست؟ ما حق نداریم بدانیم؟
چرا کار خدایی که بر سر پرستش گوساله سامری دستور قتل عام صادر میکند که برادر برادر را بکشد و پدر پسر، نباید مورد پرسش قرار گیرد؟ اگر لوترکینگ هم به چنین چیزی اعتقاد داشته ، اشتباه نکرده؟
شما میتوانید تا ابد برای چنین کلام آسمانی و چنین خدایی اسفند دود کنید و پرسشگری نکنید، این انتخاب شماست. انتخاب ما پرسشگری است.
آقايان خيلي روي حماسه گيلگميش حساب نكنيد، اين يك داستان است و به افسانه گيلگميش شهرت دارد. آورده شدن آن در قرآن چيزي را تاييد نمي كند. چرا كه داستان آن نيز از قراري ديگر است. در زير به اختصار داستانش را آورده ام:
گیلگامش پادشاهی خودکامه و پهلوان بود. او که نیمهآسمانی است دوسوم وجودش ایزدی و یکسومش انسانی است. حماسه گیلگامش با ذکر کارها و پیروزیهای قهرمان آغاز میشود به گونهای که او را مردی بزرگ در پهنه دانش و خرد معرفی میکند. از جمله او میتواند توفان را پیشبینی کند. مرگ دوست صمیمیاش اِنکیدو او را بسیار منقلب کرده و گیلگامش پای در سفری طولانی در جستجوی جاودانگی میگذارد، سپس خسته و درمانده به خانه بازمیگردد و شرح رنجهایی را که کشیده بر گلنوشتهای ثبت میکند.
حماسه گیلگامش در ایران نیز شهرت دارد. نخستین ترجمه فارسی آن توسط دکتر منشیزاده در سال ۱۳۳۳خ انجام شد و بعد از آن نیز ترجمههای دیگری منتشر شد.
حماسه گیلگامش در ۱۲ لوح ذکر میشود. حوادث این ۱۲ لوح به طور تیتر وار چنین است:گیلگامش، آن که از هر سختی شادتر میشود...
-- علي ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMآفرینش انکیدو، و رفتن وی به اوروک، شهری که حصار دارد.
باز یافتن انکیدو گیلگامش را و رای زدن ایشان از برای جنگیدن با خومبه به، نگهبان جنگل سدر خدایان.
ترک گفتن انکیدو شهر را و بازگشت وی.
نخستین رؤیای انکیدو
بر انگیختن شمش _ خدای سوزان آفتاب _ گیلگامش را به جنگ با هومبابا و کشتن ایشان دروازهبان هومبابا را.
رسیدن ایشان به جنگلهای سدر مقدس
نخستین رویای گیلگامش
دومین رویای گیلگامش
جنگ با خومبه به و کشتن وی، بازگشتن به اوروک.
گفت و گوی گیلگامش با ایشتر _ الهه عشق_ و بر شمردن زشتکاریهای او.
جنگ گیلگامش و انکیدو با نر گاو آسمان و کشتن آن و جشن و شادی بر پا کردن.
دومین رویای انکیدو
بیماری انکیدو
مرگ اانکیدو و زاری گیلگامش
شتاب کردن گیلگامش به جانب دشت و گفت و گو با نخجیر باز.
سومین رویای گیلگامش
رو در راه نهادن گیلگامش در جست و جوی راز حیات جاویدان و رسیدن وی به دروازهٔ ظلمات، گفت و گو با دروازه بانان و به راه افتادن در درههای تاریکی.
راه نمودن شمش _ خدای آفتاب_ گیلگامش را به جانب سی د.ری سابی تو فرزانه کوهساران نگهبان درخت زندگی
رسیدن گیلگامش به باغ خدایان
گفت و گوی گیلگامش و سی دوری سابی تو ؛و راهنمایی سی دوری سابی تو، خاتونی فرزانه، گیلگامش را به جانب زورق اوتنپیشتیم. دیدار گیلگامش و اورشه نبی کشتیبان ؛ به کشتی نشستن و گذشتن از آبهای مرگ.
دیدار گیلگامش و ئوت نه پیش تیم دور، گیلگامش را ؛ و شکست گیلگامش. آگاهی دادن اوتنپیشتیم دور، گیلگامش را ار راز گیاه اعجاز امیز دریا.
به دست آوردن گیلگامش گیاه اعجاز آمیز را و خوردن مار، گیاه را و بازگشت گیلگامش به شهر اوروک
عزیمت گیلگامش به جهان زیرین خاک و گفت و گوی او با سایه انکیدو. پایان کار گیلگامش.
منبع: ويكي پديا
گنجی عزیز
-- در حسرت آزادی و اخلاق ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMکاش مثل سابق به همان نقد قدرت می پرداختید. مقالات تان دارد خسته کننده می شود. توصیه می کنم کامنت ها را دقیق بخوانید. بسیاری از پاسخ هایی که در کامنت ها به نظرات شما داده شده است، نشان می دهد آزاد کردن مردم ایران با نقد قرآن امکان پذیر نیست. قرآن به اندازه قرنها فلسفه تراشی به همراه دارد و بسیاری از اشکالاتی که می گیرید حتی اگر بحق باشد به صرف تکراری بودن، کسی گوشش به آنها بدهکار نیست. دارید آب در هاون می کوبید. شما اگر تناقض حاکمان ایران را با همین قرآن و همین اسلام، برجسته می ساختید، بهتر می توانستید به این مردم همیشه مظلوم، خدمت کنید.
واقعاً از شگفتیهاست که تمام دنیا، از آسیا تا اروپا و آفریقا و... پذیرفته اند که حکومت هیچ جنبه مقدسی ندارد و صرفاً انتخاب فردی از مردم است برای نظم بخشیدن به جامعه و برطرف کردن مشکلات، اما ایران هنوز که هنوز است در خواب است. شما به کمک همین اسلام هم می توانید از حکومت تقدس زدایی کنید و در این صورت مردم هم با شما همراهی خواهند کرد. مگر آقای خمینی چه کرد؟ با همین اسلام مردم را به حرکت درآورد. این که همه چیز قلب شد، مسأله ای دیگر است. اتفاقاً بهتر این است که این قلب شدن همه چیز را برای مردم تبیین کنید نه اینکه به اصل قرآن بتازید. شما هم از همین قرآن و اسلام استفاده کنید اما برای تقدس زدایی از حکومت. مطمئن باشید حتی اگر هزاران متفکر هم تلاش کنند به اصل قرآن ایراد بگیرند، راه به جایی نخواهند برد. آقای کمالی یا فنایی بهتر گفت. قرآن پیش فرض این مردم است. می بینید که هر وقت موضوعی خلاف قرآن پیش می آید، بالاخره یک جوری توجیه می شود. در طول قرنها به همین تحدی قرآن پاسخ داده شد و پاسخ های خوبی هم داده شد اما حاصل چه بود؟ هیچ. فقط فراموش شد به همین سادگی.
گنجی عزیز، بیشتر سبک سنگین کنید. همین قرآن وسیله خوبی برای شما خواهد بود اگر شما تناقض رفتار حاکمان را با آن نشان دهید. این گونه مقالات را بگذارید برای وقتی که در جامعه آزادی برقرار شد. شما دارید یک وسیله بدردبخور را خراب می کنید. من کاری به حقیقت داشتن یا نداشتن عیسی ندارم اما از انجیل اینجور فهمیده می شود که عیسی تناقض کاهنان یهود را با تورات به مردم نشان می داد. شما هم همین کار را بکنید. در اینصورت چه قرآن از کلام خدا باشد و چه نباشد شما در نزد خدا اجر بزرگ خواهید داشت.
در داستان یونس نبی یک مسئله برای من جای سوال دارد و آن اینکه چرا یونس خود داوطلب برای پریدن در کام نهنگ نشد.مگر جان را فدای دیگران کردن در ادیان الهی نوعی ارزش محسوب نمیشود.پس چرا یونس نبی جان خود را فدای دیگران نکرد.اگر کس دیگری قرعه بنامش می افتاد انگاه او نفس راحتی میکشید و میگفت شکر خدا که من زنده ماندم و او مرد.این که روش یک آدم معمولی است.از طرف دیگر خود در شکم ماهی اعتراف به اشتباه خود میکند و علمای اسلام او را معصوم میدانند.اینکه خلاف نص قران است.
-- محمد ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMدر اسطوره نوح هم یک سوال برای من پیش میآیدو آن اینکه چرا داستان همه این پیامبران در زمان اولیه تاریخ رخ داده .اگر اکنون رخ میداد که بهتر بود مثلا شما فرض کنید نوح وقتی داخل کشتی میشد با دوربین فیلم برداری از طوفان وحیوانات داخل کشتی فیلمی تهیه مینمود که یک سند متقن برای آیندگان باشد.برخی میگویند اگر پیامبران در این زمان ظهور کنند کشته میشوند.البته که چنین نیست.اصولا در بعضی کشورها مجازات مرگ وجود ندارد.بلکه اگر معجزه هم بکنند تمام خبر گذاری ها با اشتیاق نشان میدهند.آیا این حکیمانه تر نیست.
با سلام
این شوربختی ماست که عرصه اندیشه برای برخی از نخبگان ما، به عرصه لجبازی تبدیل شده است!؟
-- آرش ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMآیات سوره مائده مبنی بر ضرورت تنوع (پلورالیسم) مذهبی برای رقابت در کارهای نیک، پیش چشم آقای گنجی است. اما هنوز حرف های بی بنیان غیر علمی ادامه دارد. با اجازه دوستان فعلا داوطلبانه از ادامه بحث کنار می کشم. شاید ادامه بحث به روال جاری اتلاف وقت باشد!
بد نیست در مقوله تناسب جرم و جریمه به مبحث جرم دنیوی و جریمه اخروی هم بپردازیم. ایاتی که جهنم را وصف میکنند مو را بر تن انسان سیخ میکند. سوزاندن انسان(یعنی مخلوق) انهم تا ابد به ان شکل فجیع. کوره ادم سوزی که اتش ان فروکش نمیکند و زجر ناشی از ان تمامی ندارد.چه جرمی در این فرصت کوتاه و محدود عمر بشری این چنین جریمه نامحدودی را توجییه میکند؟ ان هم نه از طرف انسان به انسان" بلکه از سوی خالق به مخلوق. دیدن صحنه های سوزاندن انسان حتی در فیلمها وجدان انسانها را از منقلب میکند.
-- کاظم ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMاین مقوله خود جای بحث فراوان دارد
- آفاي احمد شما هم كه در استدلال كم آورديد شروع به نقد شخص گنجي كرديد. شما را به خدا اگر مي توانيد به موضوعات مطرح شده بپردازيد بدون آن كه به سابقه شخصي و نيت نگارنده خرده گيري كنيد.
-- پرسشگر ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMكساني هم دوباره مطرح كرده اند بحث روي اين مسائل فايده ندارد. ببينيد دوستان حكم سنگسار افراد كه همين روزها اجرا شد به پشتوانه جاودانه بودن احكام ديني صادر شده، با استناد به آموزه هاي قرآني، در لايحه قضايي جديد مجازات مرگ براي كساني كه مرتد مي دانند قائل شده اند، با استناد به همين قرآن است كه بسياري از احكام ظالمانه را در قوانين گنجانده اند. در تفسير همين قرآن است كه علامه طباطبايي گرفتن كنيز و برده را درهمين روزگار مجاز مي شمارد. اگر اكثريت مردم به آنجا برسند كه نبايد براي قانونگذاري امروز به قرآن استناد شود و بلكه خرد و معرفت بشر بايد جايگزين آن گردد، مسلماً امكان ايجاد جامعه اي انساني تر و عادلانه تر فراهم مي شود.
سلام
-- کیوان ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMنظریه ای درباره شق القمر:
آخرین ظهور دنباله دار هالی 1986 و ظهور قبلی اش هم 1910 اتفاق افتاده.در واقع دوره تناوب هالی 76.1 سال هستش
سال 86 میلادی معادل 1365 شمسی است با یه کم محاسبه اینطور بدست میاریم
76.1 * 18 = 1369.8
که اگه این رو از 1365 کسر کنیم می شود منهای پنج
یعنی سال پنجم قبل از هجرت
که مقارن است با سال حدوث واقعه ی شق القمر (الميزان-ج 19-ص 69 و 72)
تفاوت احكام تشريعي و تكويني
-- نكونام ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMاحكام تشريعي اعتباري و قراردادي است و لذا ممكن است، در اصل اعتبار و قرارداد و نيز به هنگام تطبيق و اجرا بر افراد ستم برود؛ اما در احكام تكويني چنين نيست. رابطه ميان حكم و مجازات در احكام تكويني رابطه علت و معلولي است؛ مثل سمي كه آدمي مي خورد و عوارض ناشي از آن را باعث مي شود.
نسبت مجازات اخروي با اعمال آدمي در دنيا نسبت علت و معلولي دارد؛ بنابراين ظلمي بر آدمي نمي رود. بايد دانست كه حقايق اخروي از فهم آدمي دور است و آنچه در آيات و روايات از آن گزارش شده است، براي تقريب به ذهن است. نسبت آخرت با دنيا مشابه نسبت شكم مادر به دنياست؛ همان طور كه وصف دنيا براي جنين مشكل است، وصف آخرت هم براي آدمي مشكل است. در قرآن و حديث اوصافي كه براي پديده هاي اخروي ذكر شده است، به كلي آنها را با مشابه هاي دنيويشان متفاوت مي سازد. براي مثال گفته شده است كه آب اخروي رنگ و طعمش بر اثر ماندن تغيير نمي كند و فاسد نمي شود يا باغ اخروي تمام هستي (آسمان ها و زمين) را فراگرفته است. به علاوه بدن ما براي نيازهاي دنيوي ماست. در آخرت نه توليد مثلي است و نه خوردني هاي آن فضولات دارد و نه ... اين اوصاف مقتضي است كه ما نيازي به آلت تناسلي و معده و روده و كليه و جز آنها را نداشته باشيم. به اين ترتيب، قياس جنهم به كوره آدم سوزي دنيوي و غير عادلانه خواندن آن خيلي سادهانگارانه است. اصل آدمي روح اوست و به باور برخي حيات اخروي ما روحاني است و آنان كه حيات اخروي جسماني دانسته اند، گفته اند كه جسم اخروي با جسم دنيوي تفاوت دارد و بسيار لطيف است؛ چنان كه وجود نامرئي جن را از جسم لطيفي مثل آتش دانسته اند. بنابراين آنچه كه با اطمينان مي توان درباره آخرت گفت: اين است كه مجازات اخروي نتيجه يا تجسم همان اعمال دنيوي ماست و چيزي نيست كه از سوي خداوند بر ما تحميل شده باشد؛ بلكه همان چيزهايي است كه خود براي خود تدارك ديده ايم.
جناب نکونام،
این "بعضی" مفسران که گنجی به آنها رجوع می دهد و شما هیچکدام را قبول ندارید، بزرگترین علمای قران هستند. یعنی شما از همه آنها بهتر قران را می فهمید؟
سوال این است که شما از کجا به نا درستی تفسیر این مفسران پی برده اید؟ عربی شما بهتر است یا در سایر علوم قرانی و حوزوی بهتر هستید؟
به نظر من تنها دلیلی که شما ادعا می کنید تفسیر گذشتگان غلط است این است که می بینید تفاسیر آنها با یافته های مدرن جور در نمی آیند. وگرنه تفاسیر آنها هیچ ایراد دیگری نمی تواند داشته باشد.
صحبت گنجی این است که شما اگر به قران ایمان دارید، نباید آن را به نفع اخلاق و علم مدرن تاویل کنید.
-- آریا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMآرش جان،
اگر عرصه اندیشه میدان لج بازی نیست، عرصه قهر کردن هم نیست!
هر چند که تقریبا همهیشه با شما مخالفم ولی مایلم باز هم در بحث شرکت کنید.
-- آریا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMدوست عزیزم (در حسرت آزادی و اخلاق)،
مشکل اکثر خواص ما همین مشکل شما بوده که به آن "عوام زدگی" می گویند. یعنی ببینیم توده مردم چی دوست دارند ما هم با همان سرشان شیره بمالیم. این راه را بسیار کسان در طول تاریخ ما در پیش گرفته اند. اکثر آنها را ما اکنون شخصیت های فرهنگی خود می نامیم. البته این نسخه، درمانی سریع است ولی موقتی.
مشکل این است که مردم در همان جهل مرکب خود باقی می مانند و خواص هم برای حفظ خودشان بیشتر به این جهل و خرافه دامن می زنند.
حاصل چنین طرز فکری عقب افتادگی مضاعف جامعه است و سودش به مراتب کمتر از منفعتش است. شما که در حسرت آزادی و اخلاق هستید بدانید که با قلب حقیقت به هیچ کدام نخواهید رسید.
بهترین راه همین راهی است که گنجی در پیش گرفته. یعنی پرسش. پرسش باعث یافتن حقیقت خواهد شد و "حقیقت شما را آزاد خواهد ساخت".
تا به حال راه مطرح کردن چنین پرسشهایی باز نبوده. اطمینان داشته باشید که به زودی این پرسش ها ما را به نور حقیقت خواهند رساند. البته اگر جرات مواجهه با آنها را داشته باشیم.
-- آریا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMجناب لطف علی خان،
شما که ماشالله متن ها را بادقت می خوانید:
-- آریا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PM1. وقتی گنجی می گوید « در یافتههای مورخین هیچ نشانی از طوفانی به گستردگی طوفان نوح وجود ندارد.» منظورش این است که دانشمندان دلیل علمی ای بر چنین طوفانی نیافته اند. مثلا آثاری که نشان دهد کوه اورست در زیر آب رفته است وجود ندارد. اساسا اگر همه یخهای زمین هم آب شده باشند (که نشده اند) کوه اورست و بسیاری از خشکی های دیگر زیر آب نخواهند رفت.
2. وقتی گنجی می گوید" در یافتههای حفاری 1934 قدیمیترین کتاب دینی- مذهبی بشر، گیلگمش، که متعلق به پنج هزار سال قبل است به دست آمد. در این کتاب هم از طوفان جهانی یاد شده است.» منظورش این است که این داستان نوح، افسانه ای کهن بیش نبوده که سینه به سینه نقل شده تا به متون مقدس راه پیدا کرده است. پس هر دو نقل قول در جهت تایید سخنان گنجی هستند و متناقض نمی باشند. بطور خلاصه:
الف) داستان نوح افسانه است زیرا چنین سیلی رخ نداده (علم می گوید).
ب) این افسانه از متون کهن تر اقتباس شده است.
جناب نکونام: "بنابراين به صرف اين كه علم نمي تواند عمر طولاني نوح و نظاير آن را توجيه كند، نمي توان منكر آن شد."
بنده این را قبول دارم اما مسئله مهم تر و محل دعوا این است که چه دیلی دارد که چنین داستانهای دور از ذهن را قبول کنیم؟ مگر نگفته اند که "البینات الی المدعی: کسی که ادعا می کند باید ثابت کند"؟
شما می گویید: چه دلیلی هست که بگوییم طوفان نوح نبوده. گنجی می گوید: شما که ادعا می کنید، باید دلیل بیاورید.
مثل این است که من بگویم در قدیم، اژدهایی هفت سر بوده که از دهان هایش آتش می ریخته. و اگر کسی به داستان من شک کند بگویم "شما باید ثابت کنید که چنین اژدهایی نبوده" یا "چه دلیلی دارید که نبوده؟"
خلاصه حرف گنجی این است که دلیلی علمی و منطقی بر درستی این داستانها وجود ندارد. حال چرا باید آنها را باور کرد؟ منطقی تر این است که داستان اژدهای هفت سر را باور کنید یا باور نکنید؟
در مقام اثبات هر دو طرف عاجز هستند. اما منطقی تر این است که حداقل احتمال وجود چنین اژدهایی را بسیار ضعیف بدانیم. نه این که برعکس، بگوییم چنین اژدهایی بوده مگر آن که خلافش ثابت شود!
-- آریا ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMجناب کیوان:
-- کاظم ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMارتباط بین ستاره دنباله دار و شق القمر را درنیافتم !!!! از محاسبه تان هم سر در نیاوردم!!!!! با اینحال جهت اطلاع:
نزدیکترین زمان رد شدن هالی به صدر اسلام میبایستی 15 March سال 607 میلادی (هفتم ربیعالاول سال منفی15) باشد یعنی 15 سال قبل از هجرت.
اعجاز را با محاسبه کاری نیست.
آقای کیوان، توجهات شبه علمی شما برای شق القمر که کار را خرابتر کرد. یعنی پیامبر اسلام ظهور ستاره دنباله دار هالی را که از میلیونها سال پیش و پس از زمان او به صورت منظم و تناوبی و خود به خودی اتفاق می افتد، به عنوان معجزه به نام خودش ثبت کرده؟!؟
-- بهمن ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMضمنا دوستان مخالف گنجی لطف کنید که کامنتهایتان را مختصر تر بنویسید. من به شخصه دیگر این کامنتهای طولانی را نمی خوانم. چرا که اولا هیچ نکته جدیدی در آنها نیست و همان بحثهایی را که من و شما و گنجی از بچگی با آنها بزرگ شده ایم (حرفهای کتاب دینی!) بدون کم و کاست تکرار می کنید، و هر دفعه هم همانها را. ضمنا کامنت طولانی باعث می شود که بسیاری از خوانندگان، شما را نادیده بگیرند. توصیه دوستانه من این است که اگر حرف جدیدی دارید مختصر و مفید بنویسید ، و گرنه خود به خود از چرخه این بحث آزاد حذف می شوید. شاید هم خودتان متوجه شده باشید که اخیرا کامنت گذاران دیگر کمتر به مطلب شما می پردازند و این نقض غرض است.
به نام خدا
درباره داستانهاي قرآن و مطابقت آنها با دانشهاي بشري پيشنهاد ميكنم به كتاب ارزشمند دكتر بوكاي به نام مقايسهاي ميان تورات،انجيل،قرآن و علم رجوع شود اين كتاب را هم آقاي مهندس ذبيح الله دبير و هم آقاي حسن حبيبي ترجمه كرده.
در اين كتاب با مستندات علمي نشان داده شده كه داستانهاي قرآن و همچنين موارد ديگر
آن با يافته هاي علمي مطابق است.
در ضمن نبايد فراموش كنيم كه تورات و انجيل تحريف شده اند و گزارشهاي آنها قابل استناد نيست.
-- ستار ، Jan 21, 2009 در ساعت 03:00 PMآقای در حسرت آزادی و اخلاق
-- الفبا ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMادعا کرده اید که : /......در طول قرنها به همین تحدی قرآن پاسخ داده شد و پاسخ های خوبی هم داده شد اما حاصل چه بود؟ هیچ. فقط فراموش شد به همین سادگی.
...../
لطفآ جهت آشنایی ما فقط دو سه نمونه از این پاسخ های خوبی که در طول قرت ها به تحدی قرآن داده شده را نام ببرید و آنها را مختصرآ توضیح دهید. ممنون
پیامبر و اصحابش به طایفه ی بنی مصطلق شبیخون زدند، طایفه از خواب پریدند، فرصت برای دفاع نبود، ده مرد کشته شدند و بقیه گریختند. اصحاب پیامبر زنان و دختران بسیاری را از چادرها بیرون کشیدند و با خود بردند. مردم مدینه با بسیاری از بنی مصطلق آشنایی داشتند و شرمشان میشد که با زنان و دختران آن آشنایان در همانجا همخوابی کنند. این داستان را از یبان ابوسعید خدری چنین نوشته اند:
-- ذوالفقارعلی ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMابوسعید خدری گوید: به غزوۀ بنیمُصطَلِق رفتیم؛ زنان عرب را سَبی کردیم؛ مدتی بود که از زن دور بودیم و دلمان هوای زن میکرد، ولی فکر میکردیم که نباید بهآنها دست بزنیم. پس گفتیم: «چرا دوری کنیم؟ پیامبر همراهمان است، از او میپرسیم». پرسیدیم، و پیامبر گفت: «چرا نکنید! هر رسمی که پیشترها بوده است تا روز قیامت پابرجا خواهد ماند.»
در این غزوه عائشه همراه پیامبر بود زیرا پیامبر عادت داشت که وقتی به سفر میرفت یکی از زنانش را به قید قرعه با خودش می برد زیرا پیامبر عادت نداشت که شب را بی زن به سر کند. جویره دختر حارث در این غزوه به پیامبر رسید و او را با خود برد. در همین سفر بود که عائشه شب از قافله جدا شد و آن داستان پیش آمد که آمد و یکماه موضوع مناقشه بود تا آنکه با پادرمیانی الله حل شد. داستان غزوه بنی مصطلق را در سیره های اصلی با دقت بخوانید. آقای میرمبینی هم حتما و حتما بخواند.
آرش جان
-- علي ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMپلوراليسم در اشتراكات معنا ندارد، در تفاوتها خود را نشان ميدهد. اين كه بگوييم ما ديگر اديان را قبول داريم، تا جايي كه با دين ما تفاوتي نداشته باشند؛ تازه به شمول گرايي رسيده ايم.
جناب نکونام بسیار جالب برخی مشکلات گنجی را نشان داده اند . از ایشانم متتشکرم. نکته ای در مورد کشتن جوان فاسد توسط همراه موسی وجود دارد و آن اینکه علامه غروی با استدلال در کتاب آدم از نظر قران این داستان را از متشابهات دانسته و تسری آن به شریعت را رد می کند.
داستان یونس و در شکم ماهی رفتنش هم به اختصار امده جهت اصلاح داستان بافی های مسحیان و یهودیان در این موضوع. هیچ کجا نه بحث نهنگ است و نه قرعه کشی . اینها را حزوی ها و اخوندها از داستانهای یهودی گرفته اند و در تفاسیر بکار برده اند. اگر بناست قران نقد شود باید قران اصل مرجع باشد و چیزی اضافه به ان بند نشود. ماهی در زبان اسطوره ای به معنی عقل پراگماتیک که مبتنی بر صرف محاسبه سود و زیان می باشد. در دام ماهی افتادن یونس بدین دلیل است که وی دچار چنین محاسباتی در روش مبارزاتی اش شده دلسرد شده از همراهی قومش انان را ترک می کند. می اندیشد که فایده ندارد و باید ترک کند. بنا براین دچار انزوا شده و به اشتباه خود پی می بردو تقاضای نجات می کند. به قوم خودش باز می گردد و می بیند که مبارزاتش و گفته هایش ثمر داده و عذاب نازل نشده است. بیان سمبولیلک این واقعه که جزئیاتش هنوز نیاز به تحقیق دارد بیانی است که حقیفت پشت پرده این ماجرا را بیان می کند به ان جاودانگی می بخشد و زیباو بیاد ماندنی اش می کند (مانند داستان های گابریل گارسیا مارکز که کسی متهمش نمی کند خلاف علم در قرن 20 حرف زده) و جای مشارکت خوانندگان در کشف رمز را باز می کند. بنابراین خواننده مشارکت کننده هم می شود تا هم معنی را کشف کند و هم کاربردش در زمان خودش را بیابد.
در قران موسی پس از بازگشت و مواجه با سامری دست به کشتن کسی نمی زند اما در داستانهای که اخوندها به قران می بندند شاید چنین کند!! کسی که زحمت به خودش نمی دهد به قران مستقیما مراجعه کند چگونه به خود حق اظهار نظر می دهد نمی دانم.
من شخصیت گذشته گنجی را زیرسوال نبردم نکته این است که ایشان برداشتش از اسلام همان است که بود فقط جهتش عوض شده یعنی از پرستنده اسلام حوزوی به نفی کردن ان رسیده. البته این خوب است چون او اسلام فقاهتی را تخریب می کند اما بد است چون انرا معادل اصل اسلام می گیرد و یا اسلام دیگران را انکار می کند.
اسلام به مثابه بیان آزادی و عدالت کجاست؟ دشوار نیست پیدا کردنش! با اثار طالقانی اشنا هستی. زحمت به خودت داده ای او را بخوانی و بیابی. بسیاری که اسلام را از او یاد گرفتند با استبداد دینی نساختند. انها را نمی بینیم چون می خواهیم سانسورشان کنیم یعنی همان کاری که جمهوری اسلامی می کند. شریعتی چی بازرگان چی هزاران هزار چوان مسلمانی که در برابر استبداد شاه و ملا ایستادند چی؟ البته که هیچ کدام از اینها بی عیب و نقص نبودند و به همه ابعاد آزادی و عدالت هم اندیشه شان شامل نبود اما هرگز با نظام به ظاهر اسلامی نساختند و مخالفت کردند و جان و مالشان را دادند.
بسیاری از انان از همین قران اموختند که اسلام نیاز به روحانیت ندارد که اسلام واسطه بین بشر و خدا را بر داشته که خدا از رگ گردن به بشر نزدیک تر است. بسیاری از همین قران اموختند که نظام طبقاتی و نابرابری های اقتصادی و اجتماعی معادل شرک هستند و باید نفی شوند. بسیاری از هین قران اموختند که در دین اجبار نیست که زن و مرد از یک عنصرند که همه رنگها برابرند که بهترین مردمان انانند که قولها را می شنوند و بهترینش را بر می گذینند.
قران راهنمای بسیاری در قرون گذشته به سوی عشق ورزیدن به تعقل و علم بوده است. شمار دانشمندان ایران و غیر ایرانی مسلمان در دوران تمدن اسلامی هنوز در بسیاری از کتب موجود است. قران عقلانیت اخلاقی را تشویق می کند ضمن اینکه گشتن در روی زمین و اموختن از سرنوشت اقوام را بار ها توصیه می کند. نگاه به طبیعت را برای درک شعورمندی هستی تشویق می کند.
قران الهام بخش بسیاری از جنبش های عدالت طلب در سرتا سر دنیا بود ه است. از جنبش حسین بگیر تا جنبش های عدالت طلب ایرانی در زمان امویه و عباسیان تا جنبش های ضد استعماری در شمال افریقا و هند و غیره.
فکر می کنم باید دچار از خود بیگانگی تاریخی شده باشم اگر نتوانم اسلام به مثابه بیان آزادی را بیابم.
-- احمد ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PM\درود
-- behdad ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMاقای گنجی بسیار خرسندم که شما نخ خود را گسیختید از پارچه ای سست خو به نام دین در دنیای نو .امیدوارم بیشتر بتوا نید در این راه موفق شوید .
بسم الله الرحمن الرحیم.
جناب گنجی از کی تا حالا علوم تجربی وحی منزل شده است که شما با اعتماد به نفس کامل دارید آنرا در مقابل قران قرار میدهید؟
-- ابو حفص ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMعلم تجربی هرگز از مطلق بودن حرف نزده است و همیشه در حال تغییر است.
باری. بنده از شما سوال میکنم که وقتی علوم تجربی به شما میگوید از بوزینه به دنیا آمدید شما باور میکنید اما
وقتی قران میگوید ما انسان هایی را به صورت بوزینه در آوردیم غیر معقول است؟؟
اما در مورد موضوعات تاریخی باید گفت که از عجایب هفتگانه فقط اهرام ثلاثه باقی مانده است
اما هیچ تاریخدانی عجایب هفتگانه را رد نمیکند.و هر روز نظرات مختلفی در این مورد ارائه میدهند. اما در مورد خود قران و علوم تجربی باید گفت که قران 1400 سال
قبل در مورد جنین شناسی سخن گفته است و همچنین احادیث نبوی در همین مورد موجود است که ایشان دقیق
در این مورد سخن گفته است حال سوالی که مطرح است و شمایی که از تاریخ سخن میگویید و منابع مستدل دارید بگویید که چگونه یک فرد عادی1400 سال
قبل در بیابان عربستان از علمی سخن گفته است که تا به امروز هیچ دانشمند جنین شناسی آنرا رد نکرده است
و آنرا تایید میکنند. شاید بگویید که از دانشمندان یونان کپی کرده است که این هم اشتباه است و
اگر به مطالب جالینوس و دیگر دانشمندان یونان رجوع بکنید متوجه خواهید شد که آیات قران و احادیث پیامبر در مورد جنین شناسی با مطالب یونانیان هیچ شباهتی ندارند . .
آقای کیوان
-- فرشاد ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMآخه ستاره دنباله دار هالی چه ربطی به نصف شده کره ماه داره؟! شما را به خدایی که می پرستید دست از این توجیهات بردارید.
آقای نکونام عزیزعلمای علوم تجربی دلایل سیل وزلزله ورعد وبرق را فهمیده اند وبهمین دلیل است که در کالیفرنیا به جای آنکه خدا را مسئول بدانند و نماز خوف بخوانند خانه ها را ضد زلزله ساخته اند تا از میان ملیون ها نفر پنج نفر بمیرند ودر بم که مردمانش قرنها است که زیر سایه معجزه زندگی می کنند با زلزله ای مشابه 40000 نفر ..آقای عزیز اگر داستان های تخیلی وخلاف عقل یونس وعاد وثمود واصحاب کهف وگوساله اسرائیلی ویوسف ویعقوب معجزه است رمان های هری پاتر هم معجزه است..نه تنها کتابی مثل قران نوشته نشده که شبیه کلیله ودمنه وشاهنامه وگلستان هم نیست..بنده قران را چند بار به چند زبان خوانده ام ..از نظر زبان عربی دلپذیر است ولی در آن اثری از علم و حقوق بشر ندیدم ..این چه فضیلتی است وچه معجزه ای که لیوانی شراب حرام باشدو خورنده اش شلاق بخورد و خرید وفروش برده حلال وبی مجازات.. شما از کجا می دانید منظور از انشقاق قمر داستان قیامت است ؟ گرفتاری شما ها اینست که هر کجا گیر می کنید می فرمائید منظور این نیست بلکه آنست..حرف هائی شنیده اید وانرا باور کرده اید و به برای اثبات آن بدر ودیوار می زنید.
-- کریم ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMآریای عزیز
-- در حسرت آزادی و اخلاق ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMدو موضوع را باید از یکدیگر جدا کرد. یکی کلام خدا بودن یا نبودن قرآن (که موضوعی بنیادی و لازم برای طرح است)، و دیگری تناقض رفتار حاکمان ایران (که مدعی عمل به قرآن هستند) با قرآن و اسلام. اگر به همین قرآن با همه ایراداتی که به آن وارد است، و همین اسلام با همه عقب ماندگی آن نگاه کنیم، می بینیم که حاکمان ایران، حتی به همین قرآن هم عمل نمی کنند. قرآن و اسلام برای آنها بازیچه و وسیله ای بیشتر نیست. آنرا همانگونه معنی می کنند که منافعشان و ستمشان را توجیه کند. با همین قرآن است که مردم را می فریبند. به نظرم در چنین وضعی، مهمترین وظیفه روشنفکرانی مانند گنجی این است که با منطق و استدلال، دورویی این حاکمان و تناقض رفتارشان را با قرآن و اسلامی که مدعی آن هستند، نشان دهند. چنانکه عرض کردم در چنین وضعیتی باید از روش عیسی استفاده کرد. او تورات را انکار نکرد (کاری به اینکه اصلاً عیسی و موسی و انجیل و تورات واقعی هستند یا نه ندارم. فعلاً به شکل افسانه های درس آموز به آنها نگاه کنید) بلکه در مقابل ظلمی که کاهنان یهود به مردم می کردند، به مردم نشان داد که آنها دروغ می گویند که مدعی عمل به تورات هستند. مهم این است که نشان داده شود حاکمان ایران به دروغ خود را عامل به قرآن، معرفی می کنند. فراموش نکنیم بسیاری از مردم ایران واقعاً تصور می کنند کارهایی که در ایران انجام می شود، منطبق بر قرآن است. هیچ آزاده ای نباید چشم خود را بر دورویی حاکمان ایران و دستاویز قرار دادن قرآن و اسلام برای توجیه در جیب ریختن ثروت ملی ایرانیان و ریختن خون آنها ببندد. من واقفم که آقای گنجی نیت خیر دارد اما بهتر این است که ایشان با مقالات مستدل، برای مردم رنج کشیده آشکار کند که در ایران، حتی به همین قرآن کهنه هم عمل نمی شود.
اما عنوان پر طمطراق «علوم تجربي» مخصوصاً ما مردم مشرق زمين را فريب ميدهد و تصور ميكنيم كه آن آخرينحقيقت ثابت است و كسي كه به مناقشه آن اقدام كند، فردي نادان و خرافي شناخته خواهد شد.
ما بايد در ايمان به معلومات علمي حتي در مسائل علمي محض، مانند رياضيات و طبيعي و شيمي، احتياط كامل رارعايت نمائيم. زيرا ميبينيم كه علم هنوز در مراحل كودكي است و هر روز افقهاي تازهتري در برابرش نمودار ميشودو در نتيجه، معلوماتي را كه ديروز بهعنوان آخرين حقيقت ميشناختند و هيچگونه جدال و تأويل را در آننميپذيرفتند. امروز بهطور كامل و كلي لغو ميكنند.
هنوز مدت زيادي نيست كه انيشتين گفت: قوانين نيوتن در جاذبه فقط در سطح كره زمين قابل تطبيق است، ولي برايجهان بزرگ هستي كافي نيست.
بنابراين، آن نيز فقط حقايق علمي كوچكي است نه حقايق مطلق، و در صورتيكه بخواهد در دايره وسيعتري تطبيقشود دچار نقض و اشكال خواهد شد.
امروز اسرار اتم كشف ميشود، از بررسي آن نظريات زيادي در تفسير هستي و زندگي، بوجود ميآيد كه از پيش كاملاًمجهول بوده است و همراه آن پارهاي از نظريات كه ديروز بهعنوان آخرين نظريات علمي شناخته ميشد، بهصورتخرافات و افسانهها جلوه خواهد كرد.
در صورتيكه در ميدان علوم محض كه بهطور كلي تابع تجربيات آزمايشگاهي است، وضع چنين باشد، پس ما حقخواهيم داشت در تلقي و دريافت نظريات روانشناسي و يا نظرياتي كه مربوط به امور مجهولي است ــ كه تاكنونآزمايش و تجربه در آن نفوذ نكرده احتياط بيشتري بنمائيم. و شايسته است كه ما را غرور به علم، فرانگيرد و نگوييم كهاين و آن، چنين و چنان! حقايقي است مطلق كه قابل بحث و جدل نيست.علت نزاع و كشمكش بين دين و علم در اروپا وجود داشت و، براي آن بود كهكليسا در آن سامان، نظريات به اصطلاح علمي خاصي داشت، و معتقد بود كه آنها «مقدس» و قابل احترام بوده و وحيآسماني است! و هرگز نبايد بر ضد آنها قيام كرد و هركسي كه عليه آنها قيام كند كافر و مهدور الدم شناخته خواهد شد.
ولي هنگاميكه علم، بطلان آن فرضيهها را ثابت نمود، كاملاً يك امر طبيعي بود كه مردم، علوم تجربي را بپذيرند وتصديق كنند، و نفوذ و قدرت كليسا را كه بافتههاي دروغين خود را بر آنان واجبالاحترام معرفي ميكرد، قبول نكنند وبا افكار جديد خود از قيد «دين» آزاد شوند!
ولي اين كشمكش و مبارزه، هرگز ميان اسلام و علم واقع نشده و تاريخ هم گواهي ميدهد كه دانشمنداني در علوم:طبيعي، هيئت، فيزيك، پزشكي، هندسه، رياضيات و... در سايه اسلام پرورش يافته و به سرحد نبوغ رسيدند و به يكسلسله حقايق علمي جديدي واقف شدند كه نسبت به زمان خودشان از كشفيات علمي بزرگ محسوب ميشود. والبته خود اين دانشمندان، همه مسلمانان معتقدي بودند و در نظر آنان هيچگونه تضادي بين علم و دين وجود نداشتو هيچگونه نبردي هم ميان اين دو به وقوع نپيوست. و همچنين بين آنها و قدرتهاي حاكم هم هيچگونه نزاعي كه منجربه كشتار و شكنجه و زندان بشود واقع نگرديد ــ چنانكه بر كوپرنيك و گاليله و ديگران در جهان مسيحيت واقع شد وهرگونه فشاري كه بر مردم صاحبنظر، در تاريخ اسلام، وارد آمده، همهناشي از اوضاع سياسي روز بوده، و علم وحقيقتهاي نظري يا تجربي، هرگز در معرض فشار و تهديد واقع نشدهاند... !این درحالي استكه امروزدانشمندان اروپائي هم ميگويند با پيشرفتهاي تازه علوم، بنياد عقايد سابق درباره مبادي توجّه دروني به يزدان ــ و قهرا به دين ويران شده و مفهوم يزدانينسبت به سه مفهوم: زيبايي، نيكويي، راستي، مقوله مستقل چهارمي است كه سرچشمه آن در روان ناخودآگاه همه مردم است و حس ديني را بعد چهارم روحانساني مينامند (رجوع شود به رساله «حس مذهبي يا بعد چهارم روح انساني» مقاله آقاي «تانه گي دو كه نه تن)آقای گنجی اگر به دین معتقد است نیک است ایشان دقیق دین و مکتبی که معتقد است از اسلام بالاتر است معرفی بکند تا بتوان مدعیات ایشان را هم بررسی کرد. پنهان شدن پشت علم تجربی و از زبان دانشمندان علم تجربی که 95 در صد آنها به خدا و دین به نحوی معتقد بودند کار حرفه ای نیست.
-- محمد ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMبسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMدر باره طوفان نوح، پيشنهاد مي كنم عبارت "کشتی نوح و اکتشافات جدید" را در گوگل جست و جو كنيد.
در باره برخي از اقوام قديمي كه اسامي آنها در قرآن مجید آمده است عبارت "سفرنامه فدك" را جست و جو كنيد.
خادم كوچك قرآن مجید: 3بهمن 1387
این روز ها در تلاشم با وقت اضافه ای که یافته ام مطالعات بیشتری در امور دینی نموده و بر معلومات خود بیافزایم. و در این گذر شدیدا از قبول تعبدی هر مطلب غیر معقول وبصرف اینکه حدیث و روایت منقول از فلانی است پرهیز خواهم نمود. به همین جهت مواردی که مورد تردید باشند را مطرح نموده وامیدم بر اینست که افرادی بتوانند کمکم کنند.
لازم بذکر است که سؤال قبلی من « چرا قرآن به ترتیب تارخ نزول آیات تنظیم ونوشته نشده ؟ » که در ابتدا از طرف برادران نکونام ولطیفی پاسخ داده شد ختم به بی پاسخی از طرف آقای نکونام وپاسخ آقای لطیفی بر مبنای « لیکن استمرار بحث در این زمینه را در حالی که عده ای اصالت اصل قرآن را هدف گرفته اند درست نمی دانم » شد. با امید به اینکه این سؤال به سرنوشت مشابهی دچار نشود.
.
بدنبال تاریخچه مسجد جمکران می گشتم و امروزه بهترین راه ابنترنت میباشد. پس بسراغ گوگول رفته و در سایت رسمی « پایگاه اطلاع رسانی مسجد مقدس جمکران ( ؟ ) » در زیر مجموعه (تاريخچه) فقط به فقط متن زیر را یافتم. آیا این کل تاریخ و اعتبار محل ظهور امام غایب است و یا کسی میتواند راهنمائی بیشتری نماید ؟
.
شيخ حسن بن مثله جمكرانى مىگويد: من شب سه شنبه، 17 ماه مبارك رمضان سال 373 هجرى قمرى در خانه خود خوابيده بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند:
برخيز و مولاى خود حضرت مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را طلب نموده است.
آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد جمكران است آوردند، چون نيك نگاه كردم، تختى ديدم كه فرشى نيكو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر آن تخت، تكيه بر بالش كرده و پيرمردى هم نزد او نشسته است، آن پير، حضرت خضر عليه السلام بود كه مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدى عليه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود:
برو به حسن مسلم (كه در اين زمين كشاورزى مىكند) بگو: اين زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمين هاى ديگر برگزيده است، و ديگر نبايد در آن كشاورزى كند.
عرض كردم: يا سيدى و مولاى! لازم است كه من دليل و نشانه اى داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمىكنند، آقا فرمود:
تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه هايى براى آن قرار مىدهيم، و همچنين نزد سيد ابوالحسن (يكى از علماى قم ) برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين به دست آورده است، وصول كند و با آن پول در اين زمين مسجدى بنا نمايد.
-- Abdo ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PM.
با تشکر عبدا...
مقاله بسیار جالبی بود.ممنون جناب آقای گنجی و ممنون از منتقدان مقاله هر چند پاسخهایشان از نظر اینجانب قانع کننده نبود و لیکن حداقل حکم ارتداد نبود.مدتهااست که اینگونه شبهات در ذهن من مانده است و پاسخی برای آنها نیافته ام و در ترانزیشن قرآن واقعی و قرآن آورده شده توسط محمد مانده ام .با تصور اینکه قرآن کتابی است مربوط به 1400 سال پیش و برای جماعت عرب حجاز سر میکنم تا ...
-- شاهد-کاراکاس ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMمحمد بزرگ فرمود: "من سلک طریقاً یلتمس فیه علما سهل الله له طریقاً الی الجنه".
-- معمولی ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMبرای من همین یک حدیث کافی است که باور کنم محمد فرستاده خدا و قرآن کتاب خداست. این حدیث همه حقیقت را در خود دارد.
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMخانمي مي نويسد: «ما حق نداریم بدانیم چرا کار خدایی که بر سر پرستش گوساله سامری دستور قتل عام صادر میکند که برادر برادر را بکشد و پدر پسر، نباید مورد پرسش قرار گیرد؟»
پاسخ كوتاه اين است كه يك زن چقدر از هوو بدش مي آيد، خداي بزرگ صدها ميليون برابر بيشتر از شريك متنفر است، آن هم بيايند يك گوساله طلايي را شريك قرار دهند! خداي مهربان، خيلي رحم كرده است كه با همان سجده اول اينان در برابر گوساله، جان همه را نگرفته است! بانو امين اصفهاني در تفسير مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج1، ص: 327 مي نويسد: « و اينكه مجازات بايستى مطابق خطا باشد و گناهى بالا تر از شرك بخدا نيست و نيز براى انسان چيزى از نفس خود بالاتر نيست اين بود كه بمجازات پرستش گوساله كشتن نفس را قرار داد زيرا نفسى كه اقدام بر اين عمل شنيع نمود كيفر و مجازات وى كشتن و اعدام وى است.»
در پاسخ كاملتر بايد گفت: كار خدا بد نيست، زيرا جان همه ما امانتي از جانب اوست و او هر گاه كه خواست اين امانت را مي گيرد. آيا پس گرفتن امانت بد است؟ از سوي ديگر، اين نحوه كار، چند خاصيت ديگر هم داشت؛ نخست اين كه سبب آمرزش كار بسيار بد آنان شد، بنا بر اين چه آنها كه به دستور خدا كشتند و چه آنها كه كشته شدند آمرزيده شدند. دوم اين كه تا مدتي طولاني، هوس گوساله پرستي را از اذهان دور كرد. واقعيت اين بود كه اين كار براي خيلي ها مزه داده بود! سوم اين كه اين كار آزمايشي از جانب خدا هم بود، تا حدي شبيه به ماجراي ذبح فرزند توسط حضرت ابراهيم عليه السلام.
تفسير منسوب به امام حسن عسگري در ذيل آيه مرتبط (بقره: 54) مي نويسد بني اسرائيل ششصدهزار نفر بودند كه جز دوازده هزار نفر بقيه گوساله پرست شدند. وقتي موسي عليه السلام از سفر معنوي خود بازگشت و ماجرا را فهميد دستور داد كساني كه گوساله پرستي نكرده اند آنها را كه چنين كرده اند بكشند. ... اما پس از آن كه اجراي فرمان الهي شروع شد، گناهكاران به مقام چهارده معصوم عليهم السلام در درگاه خدا توسل جستند تا اين مجازات رفع شود. خدا دعاي آنان را قبول كرد و هنوز مدت زيادي از شروع اجراي دستور نگذشته بود كه فرمان عفو الهي نازل شد.
سرانجام اين كه واقعه بالا، درسي براي آيندگان بود.
گفتني است در سال 65 هجري، چهار سال بعد از واقعه عاشورا، عده اي از مردم كوفه به فرماندهي سليمان بن صرد خزاعي با استناد به آيه مربوط به همين داستان، از جان خود گذشتند و به لشگر عبيدالله بن زياد حمله كردند. اينان اعتقاد داشتند بايد در اين مسير كشته شوند تا توبه آنان پذيرفته شود. شعار آنان "يا لثارات الحسين" بود (اي انتقام گيرندگان خون حسين!) از جان گذشتگي آنان سبب شد تا پيروزيهايي كسب كنند اما با رسيدن قواي امدادي به عبيدالله اغلب به شهادت رسيدند. براي مطالعه بيشتر در باره قيام توابين رك: كتاب در سوگ امير آزادى-گوياترين تاريخ كربلا، نوشته علي كرمي، نشر حاذق، ص: 390 به بعد.
خادم كوچك قرآن مجید: 3بهمن 1387
برخي ديگر از مشكلات مقاله آقاي گنجي
-- نكونام ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PM1. انكار خوارق عادات(معجزات و كرامات)
البته من به آقاي گنجي حق مي دهم كه معجزات انبياء را كه خود به جشم نديده است، انكار كند. اما من به ايشان پيشنهاد مي كنم، قدري هم وقت بگذارد و برخي از خوارق عاداتي را كه در دوره معاصر رخ مي دهد، از نزديك ملاحظه كند. كم نيست، مريض هاي لاعلاجي كه با دعا و بر دست اولياي الهي شفا پيدا مي كنند. فيلم ها و اسناد آنها در مراكز مربوط نگهداري مي شود. البته اگر خيلي بدبين است، خود افرادي را كه شفا پيدا كردند، از نزديك مشاهده كند.
علاوه بر آن، تواتر نقل علم آور است. بسياري از افرادي را كه احتمال دروغ گويي آنها نمي رود، كراماتي را از افرادي اهل دل نقل كرده اند كه مش رجبعلي خياط، شيخ نخدكي اصفهاني، آيت الله بهاء الديني و نظاير ايشان از آن جمله اند. نمي توان ناقلان را دروغگو خواند و خوارق عادات اهل دل را انكار كرد.
2. انكار غيب(خدا و قيامت و روح)
البته ممكن است، آقاي گنجي به صراحت انكار غيب نكرده باشد، اما ايراد به موضوعاتي مثل عذاب قوم صالح بر اثر كشتن شتر چنان نتيجه اي دارد. من از آقاي گنجي مي پرسم: آيا تو به اذن خود خلق شدي؟ آيا به اذن خودت مريض مي شوي؟ آيا سر انجام به اذن خودت مي ميري؟ آيا تو باور نداري كه حلقه اي هستي در انگشت يك موجود غيبي كه از آن به خدا تعبير مي كنيم؟ آيا او ما را بيهوده آفريده است؟ آيا وقتي او شتر صالح را براي اثبات نبوت حضرت صالح و به نشانه قدرت خدا و غيب و قيامت از دل كوه مي آفريند و آنگاه قوم صالح به جاي اطاعت به سركشي و طغيان روي مي آورند، توقع داري كه خدا آنان را مجازات نكند؟
نمي دانم، آقاي گنجي ترديد دارد كه ما نمي توانيم دنيا را بهشت كنيم؟ دنيا را هركاري بكنيم، ناقص است و اگر حيات ديگري در پس آن نباشد، خيلي بي معناست. اگر به همين دنيا بسنده كنيم، معنا ندارد، به ديگران احسان و ايثار كنيم. اگر فقط همين دنيا باشد، خيلي ظالمانه است كه يك كسي مثل بگين و صدام هزاران آدم را بكشند و سر آخر يا مجازات نشوند و يا نهايتاً فقط شخص خودشان كشته شود.
اگر دنيا با حيات پس از مرگ كامل مي شود و اعمال ما در زندگي حيات پس از مرگ تأثيرگذار است، بايد خداوند ما را به سبب خراب كردن آخرتمان مجازات كند. عذاب قوم صالح به سبب كشتن يك شتر نبود؛ بلكه به سبب نافرماني از خدايي بود كه همه هستي آدمي به او تعلق دارد. البته عذاب قوم صالح نتيجه انتخاب و اعمال خودشان است. خداوند بر آنان ستمي نكرده است. خود به خود ستم كرده اند.
يك نكته پاياني
تصور من اين است كه اگر آدمي خدا را مزه نكند و به ياد او نگريد و با او معاشقه نكند، چشمش بر روي حقايق بسته مي شود و روشن بيني از او گرفته مي شود و در حيرت و سردرگمي و آشفتگي و لجاجت آشكاري فرو مي غلتد.
چاره آن است كه در شبانه روز، ولو شده يك قطره اشكي به ياد خدا بريزيم.
خداوند توفيق آن را به همه ما اعطا فرمايد.
بسم الله الرحمن الرحيم
فردي نوشته بود كسي كتابي مانند شاهنامه، گلستان سعدي و كليله و دمنه نياورده است. پس تحدي قرآن مجید مهم نيست.
پاسخ اين است:
1. كتب ياد شده ادعاي تحدي نكرده اند. نگفته اند از جانب خدايند و هر كه منكر است قسمتي مانند ما را بنويسد.
2. فردوسي نه تنها تحدي نمي كند با صراحت مي گويد:
اگر چشم داري به ديگر سراي
به نزد نبي و وصي گير جاي
بدين زادم و هم بدين بگذرم
چنان دان كه خاك پي حيدرم
گفتني است مجله پژوهش و حوزه - شماره 23 – در مقاله اندیشه دینی در شعر فارسی مي نويسد: «کلمه «وصی»، حکایت از شیعه بودن و طرز فکر فردوسی میکند ؛ چه اینکه غیر از شیعیان، کسی «وصی بودن» حضرت امام علی(ع) را قبول ندارد.»
3. «سعدي شيرازي» شعري را در ستايش پيامبر اعظم(ص) سروده، كه هنوز هم پس از قرنها تازگي و جلاي خود را حفظ كرده است و به گوش هر انساني خوش ميآيد. بيت اول اين شعر چنين است:
-- لطف علي لطيفي ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMماه فروماند از جمال محمد ***** سرو نرويد به اعتدال محمد
4. نصرالله محمد عبدالحميد بوالمعالی مترجمي كه كليله و دمنه رابا نثر شيرين خود ترجمه آزاد كرده است و بيش از بسياري افراد با اين كتاب مأنوس بوده است در مقدمه خويش چنين مي نويسد: « سپاس و ستايش مرخدای را جل جلاله که آثار قدرت او بر چهره روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تار درفشان ، بخشاينده ای که تار عنکبوت را سد عصمت دوستان کرد ، ... و از برای هدايت و ارشاد رسولان فرستاد تا خلق را از ظلمت و ضلالت برهانيدند ، و صحن گيتی را بنور علم و معرفت آذين بستند ، و آخر ايشان در نوبت و اول در رتبت ، آسمان حق و آفتاب صدق ، سيد المرسلين و خاتم النبيين و قائدالغر المحجلين ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن هاشم بن عبد مناف العربی را ، صلی الله عليه و علی عترته الطاهرين ، برای عز نبوت و ختم رسالت برگزيد ، و به معجزات ظاهر و دلايل واضح مخصوص گردانيد ، و از جهت الزام حجت و اقامت بينت به رفق و مدارا دعوت فرمود ، و به اظهار آيات مثال داد ، تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت ، و خردمندان دنيا را معلوم گشت که به دلالات عقلی و معجزات حسی التفات نمی نمايند ، آنگاه آيات جهاد بيامد و فرضيت مجاهدت ، هم از وجه شرع و هم از طريق خرد ، ثابت شد . ...»
5. در خانه اگر كس است***** يك حرف بس است.
خادم كوچك قرآن مجید: 3بهمن 1387
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMبرخي افراد در نظرات خود، منطقي ترين موجود هستي يعني خداي بزرگ را انكار مي كنند. از اينان مي پرسم: امروزه بشر قلب مصنوعي ساخته است، اگر كسي بگويد قلب مصنوعي فاقد سازنده است شما عقل او را تا چه اندازه تصور مي كنيد؟ اينك مي پرسم قلب مصنوعي كجا، قلب اصلي كجا؟ اين سئوال را ببريد روي بخشهاي مختلف بدن انسان؛ مانند چشم مصنوعي، كليه مصنوعي (دستگاه دياليز)، هوش مصنوعي، استخوان مصنوعي، پوست مصنوعي ، موي مصنوعي ، گوش مصنوعي (سمعك)، دست مصنوعي، پاي مصنوعي و .... اينك آنها را با نسخه اصلي مقايسه كنيد. اگر كسي حتي در باره يك نمونه مصنوعي مدعي شود بدون سازنده است آيا شما قبول مي كنيد؟ اكنون نسخه اصلي را در بدن خودتان و ميلياردها انسان مشابه خودتان بنگريد و بعد ببينيد آيا انكار خدا عاقلانه است؟ در خانه اگر كس است***** يك حرف بس است.
خادم كوچك قرآن مجید: 3بهمن 1387
برای آنهایی که با کامنت من مشکل دارند:
-- حسین میرمبینی ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMگفتم "قصه" و منظورم این بود که اینها داستان های اساطیری اند. منتها اساطیر خاص قرآن که باید آنها را جزو قصص قرآن به حساب آورد. داستانهایی که برای تدبر و تنبیه انسانها (در ابتدای تمدن بشر) در متون قدیمی آمده تا مگر انسانهای آن روزگار (و روزگاران بعدی) حکمتی از آنها بیآموزند.
بر این اساس آیات (نشانه ها) قرآن و "قصص" آن برای آنهایی که با زبان قرآن (منظورم زبان شناخت اساطیر قرآن است نه زبان عربی و یا زبان فارسی است) آشنایی نداشته باشند، قابل درک نیست.
آقای گنجی (و اغلب دوستانی که فکر ایشان را دنبال می کنند) کمترین اطلاعی از این زبان و زبان موضوعات اسطوره ای قرآن ندارند، اما به خود حق می دهند که به روش علوم جدید و ارسطویی به هرگونه که فکرشان به آنها می گوید با این موضوعات برخورد کنند. برای مثال:
بگفته حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه جمشید پادشاه اسطوره ای ایران آبادانی های بسیاری بوجود آورد. شاهنانه پیدایش بیشتر صنایع ، پیشه ها ، هنرها و علوم و .. را به او نسبت می دهد. اما جمشید یک خطا هم می کند که باعث می شود ضحاک بتواند بر ایران و ایرانیان تسلط پیدا کند .... و مغز آنها را هر روز خوراک خود سازد. قطعا داستان جمشید و ضحاک داستانی اسطوره ای است که سینه به سینه به فردوسی و بعد به ما رسیده است. اگر ما بخواهیم این داستان را بر حسب زبان فلسفی (آنهم ارسطویی) بررسی کنیم به هیج نتیجه ای نمی رسیم . اما اگر در این نکته دقت کنیم که موضوع خطای جمشید در ارتباط با موضوع شرک و ادعاهای زیادی کسانی است که خود را نماینده خدا فرض می گیرند و بر آن اساس می خواهند به حکومت خود مشروعیت ببخشند، آنگاه شاید بتوان فهمید که چرا خطای به نظر کوچک جمشید (وجمشیدها)، می تواند نتایج بسیار خسارت بار داشته باشد. این مسئله را ما امروزه اگر بخواهیم توضیح بدهیم فقط می توانیم در بحث خودکامگی و دیکتاتوری و مباحثی از این قبیل نشان دهیم که دانش های کهن از موضوعات اساطیر هم به این نتیجه می رسد که چرا است که بشر نباید ظلم بکند و یا به خودکامگی روی آورد.
قرآن هم اگر به داستان شتر و صالح و حقانیت آنها اشاره کرده منظورش این بوده که بگوید صالح انسان درست کاری بوده که می توانسته مردم را با حقایق معنوی آشنا سازد. حقایقی که اگر فرصت بازگو کردن می یافت آنگاه شاید آن مردم نجات پیدا می کردند. اما آنها شتر او را کشتند تا توشه و توانش را نابود سازند . وقتی ملتی با حق گویانش چنین کند (حتا اگر شتر کسی را حق می گوید را کسی که ناحق است اجازه داشته باشد که بکشد و باقی هم سکوت کنند) آنگاه باید منتظر عذاب بود ، عذابی سخت و دردناک. این قانون طبیعت است. می خواهید دوست داشته باشد و یا دوست نداشته باشید.
اما در زمانی که اکثریت کشور ما مسلمان هستند و با قصه های قرآنی آشنایی دارند، چگونه است که آقای گنجی (در زمانی که خود را مسلمان می خواند) بجای آنکه با همین قصه ها به مسلمانان یادآوری کنند که: خودکامگی نکنند، ظلم نکنند، جنایت نکنند ، خون نریزند، ادعاهای زیادی نکنند، یا عمل صالح کنند ، در کار نیک مسابقه بدهند اما با زیر سئوال بردن قرآن این شبهه را بوجود می آورند که قرآن حقوق بشری نیست و یا با دموکراسی منافات دارد، آنگاه است که باید از ایشان ایراد گرفت و گفت برادر : گر تو قرآن را بر این نمط خوانی / ببری آبروی مسلمانی
می دانم که برخی ها می گویند مسلمانان آبرویی ندارند
اما اگر مسلمانان آبرویی ندارند به این علت است که مسلمانان همه در بعد از اسلام 2 و 3 و 4 قرآن را یا به روش "ارسطو"یی خواندند یا "افلاطون" ی ، یا "مارکس" ی و یا "سارت" ی و این روزها بطریق "ابو زید" و "شبستری" و "ملکیان" و "سروش" و "گنجی" ...
هو الذی بعث فی الامین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و .....
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMدر باره غزوه بني مصطلق
آقاي رسولى محلاتى در كتاب زندگانى حضرت محمد(ص) مي نويسد: جويريه دختر حارث بن ابى ضرارـرئيس قبيله بنى المصطلق ـبود كه در سال ششم هجرت گروه زيادى از قبايل همجوار را با خود همدست كرده و قصد حمله به مسلمانان و غارت مدينه را داشت،كه رسول خدا(ص)زود مطلع شد و پيش از آنكه آنها نقشه خود را عملى كنند پيغمبر به جنگ آنها رفت و آنها را شكست داده اموال زيادى از آنها به غنيمت گرفت و گروهى از زنان و مردانشان نيز اسير شدند.
در ميان اسيران جويريه دختر حارث بن ابى ضرار بود كه وقتى پيغمبر از ماجرا مطلع شد او را از كسى كه اسيرش كرده بود خريد و آزادش ساخت و سپس او را به عقد خويش در آورد.مسلمانان ديگر كه چنان ديدند همگى اسيران بنى المصطلق را آزاد كرده و گفتند:اينان فاميلهاى پيغمبر اسلام هستند و سزاوار نيست در دست ما اسير باشند و اين براى مسلمانان ضرب المثل شد كه گفتند:زنى براى قوم و قبيله خود با بركتتر از جويريه نبود.
آزادى اين دسته اسيران و بازگشت آنها به ميان قبيله و وصلت پيغمبر با آنها در اظهار تمايل آنان به اسلام و تحكيم مبانى اين آيين مقدس و دفع شر آن قبيله و قبايل همجوارشان بسيار مؤثر واقع شدـ
ظـاهـر آن اسـت كـه رسول خداصلى الله عليه و آله در تزويج جويريه قصدش آزاد شدن اسـراء بـنى مصطلق بود، زيرا مسلمانان پس از آنكه از اين جريان اطلاع يافتند گـفـتـنـد: ايـن اسـيـران فـامـيـل رسـول خـدا صلى الله عليه و آله هستند، مجلسى از المنتقى نـقل كرده : گفتند: مگر مى شود اقوام سببى رسول خدا را برده كرد؟ آنگاه شروع به آزاد كـردن نـمـودنـد، در نـتـيـجه صد خانواده آزاد شدند، على هذا هيچ زنى براى قوم خويش از جـويـريـه پـر بـركـت تر نـشـده اسـت ؛ نـظـير اين كلام را طبرسى در اعلام الورى و ديگران نقل كرده اند.
بـه هـر حـال جـويـريـه ام المـؤ مـنـيـن گـرديـد، و بـه سـبـب او قـبـيـله اش آزاد شـد، او تا سـال پـنـجـاه و شـش هـجـرى ، چـهـار سـال بـه واقـعـه عـاشـورا مـانـده زنـده بـود و در آن سال در سن هفتاد سالگى و به قولى در شصت و پنج سالگى در مدينه از دنيا رفت .
خادم كوچك قرآن مجید: 3بهمن 1387
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علي لطيفي ، Jan 22, 2009 در ساعت 03:00 PMعاشورا و حقانيت قرآن مجید
اين مطلب را در ساعت 3 بامداد 24 دي 1387 نوشتم اما ارسال نكردم، كه اينك در 4 بهمن 1387 ارسال مي كنم.
چندي قبل ادعا كردم عاشورا هم از دلايل اعجاز قرآن است. فردي از من دليل خواست. دليل من اين است كه امام حسين عليه السلام با 57 سال سن صرف نظر از اعتقادات شيعه، فردي عاقل، پخته، منطقي و غير احساساتي بوده است. وقتي او تصميم مي گيرد همه هستي خود را براي حفظ اسلام و قرآن فدا كند و با اين كه اعلام كرده بود هر كه مي خواهد برود از تاريكي شب عاشورا استفاده كرده، برود و من بيعت خود را از دوش شما برداشتم، از نزديك ترين افراد به او مانند پسرش علي اكبر و برادرش ابوالفضل تا دورترين افراد مانند حر از فرماندهان سپاه دشمن و حتي غلام سياه پوستش نيز آگاهانه در كنار او مي مانند، با دشمن جهاد مي كنند و شربت شهادت را مي نوشند. زينب كه سلام خدا بر او باد با اين كه فرزندانش، و تعدادي از برادران و برادرزاده هايش در مقابل چشمان او شهيد شده اند اما شجاعانه مي ايستد و هم در كاخ عبيدالله و هم در كاخ يزيد دشمن را رسوا مي سازد. اكنون مي پرسم اين حجم فداكاري و ايستادگي آيا نشان از صداقت قرآن و تأثير عميق آن در افكار آن قهرمانان هميشه تاريخ ندارد؟ آيا اينها نشان معجزه قرآن و الهي بودن آن نيست؟
خادم كوچك قرآن مجيد:
بسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMعبارت "با استناد به تحقیقات ناسا" را در گوگل جست و جو کنید. گزینه سایت هلال را بخوانید. مطالب علمی خوبی در باره معجزه شق القمر آورده است. نشانی آن این است.
خادم کوچک قرآن مجید، 4 بهمن 1387
آقای رادیو زمانه!
-- بدون نام ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMشما هم بیخودی این مطالب ما رو سانسور می کنی ها! من که به کسی توهین نکردم. من فقط گفتم این تبدیل انسان به میمون، همون تئوری داروین هست فقط برعکسشه! خدا هم چون نمی خواسته با مخالفت عوام روبرو بشه اینطوری گفته! حالا این کجاش توهینه که شما سانسورش کردی؟!
----------------------------------------
زمانه: دوست عزیز، مطلب شما دقیقا همین مضمون را داشت؛ ولی لطفا در انتخاب کلمات دقت بفرمایید تا اخلاق هم رعایت شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام برگنجی شجاع
به نطر من از دیدگاه قرآن هر چیزی ماهیت دوگانه دارد . لذا مثلا با توبه سیئه تبدیل به حسنه می شود و با غرور ، حسنه به سیئه تبدیل می گردد. نعمت می تواند نقمت شود و نقمت می تواند ، نعمت شود. هر چیزی در درونش ضد خود را هم دارد . مثلا سختی هم زمان می تواند سهولت باشد .(ان مع العسر یسرا) یا مرگ می تواند زندگی باشد و از دل شب ، روز پدید می آید . سکون در ژرفا حرکت دارد مثلا کوه ها که نماد سکون و جماد هستند از یک نگاه روان و در حرکت اند .(و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب)
جهنم و بهشت می توانند به هم تبدیل شوند و یکجا برای یک نفر بهشت و برای دیگری جهنم باشد. دروغ می تواند راست باشد و راست درو غ گردد . گمراهی می تواند هدایت باشد . من فکر نمی کنم اگر خداوند کسی را گمراه کند و فرد بپذیرد گمراه شده ، این گمراهی باشد . مطمئن هستم این گمراهی نوعی هدایت است.
لذا خیلی دقت کنید تا این نکته ی بسیار مهم قرآنی را دریابید و من هم عملا ، بدان عمل کنم.
اول: الذی احسن کل شی خلقه
هر چیز که خدا آفریده زیباست و خوب است.
یعنی تقسیم بندی زشت و زیبا ، خوب و بد یک تقسیم بندی دنیوی و اعتباری و دروغین است.
دوم: احدی الحسنیین(توبه 52)
قرآن می گوید تقسیم بندی پیروزی و شکست برای مومن وجود ندارد . پیروزی جاودانی نصیب او می شود. یعنی مومن تا مادامیکه مومن است شکست و مرگ برای او وجود ندارد مرگ و زندگی ، پیروزی و شکست هر دو برای او یکی هستند .
بگذریم :
قرآن معجزه است و این را فقط دلم تصدیق می کند و قرآن میگوید دل(فواد) مسئول است .(لاتقف مالیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا )
اگر دل شما تصدیق نمی کند به ندای دل خود گوش دهید .لذا این علم قرآنی ، سلیقه ای و علم ِدل پسند است. علم استدلالی و مدرن و ذهنی در قرآن نکوهش شده و به حداقل ِآن باید اکتفا کرد.حتی علوم دینی هم در زمره ی همین علوم قرار می گیرد و حوزه های ما باید اسلامی شوند و به تعبیری علوم همه ذهنی و دنیوی و اعتباری هستند و جا دارد حوزه ها در دانشگاه ها ادغام شوند و تقدس زدایی شوند . علمِ قدسی و معنوی در قرآن فقط علم عملی است . همان علمی که پیامبران و امام صادق دارد و آموختنی نیست بلکه واحدهای آن فقط عملی است و علوم کتابی و حتی قرآن ، مقدمه هستند و بس.
امیدوارم ما و شما و آخوندها از اسارت ذهن وعلوم حجاب گونه رها شویم و آن ها به اسارت مادر آیند و به علوم عملی که به وسیله ی عبادت صحیح و توحیدی به دست می آید و تجربی است ، چنگ بزنیم.
-- محسن ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMظاهرا رادیو زمانه لینکهای ارائه شده به عنوان منبع را حذف میکند. به هر حال Splitting_the_Moon_Miracle" را جستجو کنید. سایت" ویکی اسلام" در رد "اثبات علمی" شقالقمر را مطالعه کنید.
-- کاظم ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMظاهرا بهتر است دوستان قائل به اعجاز یک بار بگویند اعجاز را قبول کرده ایم و برای ان دلیل و سند نیاورند. "اعجاز مدلل" دیگر اعجاز نیست.
آقای لطیفی عزیز
-- کامران ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMمن جستجویی را که درباره کشفیات ناسا و رابطه احتمالی آن با معجزه شق القمر فرمودید، انجام دادم و نتایج را هم دیدم. موضوع مذکور در یکی از سخنرانی های آقای شیرازی آمده است و در آن از اسامی ای نام برده شده است که معلوم نیست واقعی باشند. از شما خواهشمندم در صورتی که به صحت ادعاهای مذکور اطمینان دارید، منبع موثقی از میان دانشمندان یا از منابع نزدیک به ناسا معرفی نمایید تا بتوانیم صحت و سقم این ادعا را بررسی نماییم. نه شما و نه منتقد شما (مثل بنده) هیچکدام حق نداریم چنین ادعایی را ساده بگیریم. اگر این ادعا، تأیید علمی داشته باشد، موضوع قابل تأملی است که نمی توان آن را سهل گرفت و اگر هم صحت نداشته باشد خیلی چیزها را درباره معجزات ادعایی اسلامی، روشن خواهد کرد. بنابراین خواهشمندم اگر منبع موثقی در اختیار دارید، معرفی نمایید تا بتوانبم درباره این ادعای بزرگ، داوری کنیم و اگر اینطور نیست و منبع حرف های آقای شیرازی، روشن نیست، نمی توانید موضوعی غیر مستند را در پوشش یک موضوع مستند، معرفی نمایید.
شما نمی توانید یک ادعای بزرگ را به عنوان شاهد ذکر کنید و بدون روشن کردن صحت و سقمش از کنار آن بگذرید. یا تلاش کنید منبع موثقی پیدا کنید یا لطف کنید در کامنت هایتان به غیر موثق بودن ادعای آقای شیرازی اعتراف نمایید.
شاید خدایی باشد، شاید هم نباشد اما یک چیز مسلم است که اگر خدا واقعیت دارد، برای اثباتش، نیاز به توسل به باطل نیست.
آقای لطیفی
-- فرشاد ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMشما واقعا فکر می کنید که نصف شدن ماه اتفاق افتاده است؟! یعنی فکر می کنید جز سایتهای وابسته به مسلمانان افراطی کسی هم دلیلی بر شق القمر پیدا کرده است؟! خود محمد در 5 سوره مختلف قرآن در جواب مردمی که از او معجزه خواسته اند گفته است که هیچ معجزه ای ندارد و تنها معجزه اش را قرآن عنوان کرده است. اگر محمد شق القمر کرده بود دیگر مردم از او معجزه نمی خواستند و اگر هم می خواستند محمد به شق القمر اشاره می کرد. اگر می خواهید تا آیه های مربوطه را هم برایتان بگذارم.
فرمایش امام حسین در باره مردم ایران:
-- بیزار از ریا ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PM«ما از قریش هستیم و هواداران ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها(عجم) هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی والا تر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید به بند کشید و به مدینه آورد ، زنانشان رابفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.»
نقل از کتاب «سفینه البحار و مدینه الاحکام والاثار » نوشته شیخ عباس قمی ، ص١٦٤
برخی آقایان فکر میکنند برای تائید یا تکذیب طوفان نوح باید کتابی از آن زمان پیدا کرد . در حالی که علم فیزیک براحتی میتواند این طوفان را آنگونه که در قرآن وصفش رفته تائید یا تکذیب کند ولی از آنجائی که اصولا مدعیان وقوع این واقعه ( طوفان نوح ) دلیل تاریخی بر بروز آن ارائه نکرده اند و با مغلطه ای به شیوه ملانصرالدین میخواهند استدلال را از خود سلب کرده و به طرف مقابل واگذارند ( همانگونه که ملانصرالدین وقتی گفت مرکز جهان اینجاست از او پرسیدند چرا؟ پاسخ داد میگوئید نه ثابت کن ؟!) گر چه مدعیان قطعا نخواهند توانست منبع موثق تاریخی بر وقوع طوفان ارائه کنند چون بزیر آب رفتن تمام زمین لازمه اش آب شدن یخهای قطبها بوده و این کار دهها سال و شاید صدها سال زمان میبرد و دلیل میخواهد ...و نمی تواند در زمان کوتاهی که ادعا شده یعنی در شرایطی که نوح و پیروانش یک کشتی داشته و اگر همه آن هم آذوقه بود باز هم نمی توانستند دوام آورند .ضمن اینکه یهوه اورشلیم و الله مدینه هنوز به تنوع موجودات پی نبرده بوده اند و نمیدانستند که یک جفت از تمام حیوانات در یک ناو هواپیما بر هم جا نمی شوند ....البته مطلب غیر مدلل و غیر منطقی است.
-- ایرانی ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMمیبینم که برخی هنوز به مغلطه قران مبنی بر اینکه گفته کسی نمیتواند مثل آیات بیاورد پی نبرده اند و این مغلطه را تکرار میکنند .
آقای خادم کوچک قران .... من فکر کردم .... واقعا استدلالتان سبک است و احتمالا قوانین منطق و مغالطات را هنوز خوب فرا نگرفته اید . باید بدانیم که یکی از دلایل پیشرفت غرب نسبت بما شناختن مغالطات و سعی بر دوری از آنست که ما در این زمینه در خم کوچه اول هم نیستیم . پس خواهشن استدلالتان را با یک فرد عالم به منطق در میان بگذارید .
آقای نکونام .. علم حداقل این صداقت را دارد که وقتی موضوعی را نمیداند بگوید نمیدانم یا سکوت کند و اگر کمی میداند نسبت به آن نظریه بدهد که این نظریات ممکن است تغییر یافته یا اصلاح شوند . ولی متاسفانه مذهب همچون یک فرد کلاهبردار ( مثلا کسی که پزشک نیست ولی مطب دایر کرده است) به هر سوالی پاسخ میدهد و پاسخ به سوالات را بصورت مطلق مطرح کرده و مخالفان پاسخش را تهدید به مرگ میکند ( بعنوان کافر یا مرتد) و هنگامی که بعدها معلوم میشود که اغلب پاسخها غلط بوده است امثال شما باید به زحمت افتاده و برای هر آیه یا پاسخی چندین توجیه نمائید که این توجیهات در بالاترین سطوح خود تنها ارزش همان نظریه ها در علم را دارند ( دلیل من تغییر در تفاسیر قران در طول زمان و ایراد خود شما به آقای گنجی بر بهره گیری از تفاسیر غیر مورد نظر شماست) پس در علم محکمات داریم ( قوانین علمی) ولی در مذهب بدون بکارگیری علم هیچ محکماتی نداریم و دائم افرادی همچون شما برای توضیح مطلب طبق زمان و مکان لازم است .
برای زنده ماندن در شکم ماهی نیاز به آبشش میباشد تا اکسیژن محلول در آبرا جذب کند در صورتی که یونس انسان بوده و اگر انسان بوده دیگر آبشش ندارد و شش ( ریه) دارد . ولی در قبر اکسیژن بصورت گازی با فرایند دیفیوژن ( نفوذ ) تامین میشود لذا این استدلال مغلطه تشبث به منابع موهوم است .
مشکل آقای نکونام اینست که فکر میکند پاداش و جزا در جهانی دیگر موجب میشود که انسانها اصلاح شوند اگر اینگونه بود باید در کشورهای اسلامی پاکترین مردم و راستگوترینها و... را میداشتیم که شواهد اینگونه نشان نمیدهد . برای مثال عرض کنم شاید کمتر کشوری در جهان مجازات خرید و فروش مواد مخدر به سختی ایران را داشته باشد ولی ایران رکورددار معتادان و توزیع مواد مخدر در جهان است ولی خرید و فروش مواد مخدر در سوئیس را مقایسه کنید با ایران و همینطور میزان معتادان را ... آنجا از مجازات شدید خبری نیست و بر کرامت انسان تاکید شده است ولی از آنجائی که در اسلام کرامت انسان تنها در حرف آنهم در معدود آیات مکی آمده که بعدا با شدت توسط آیات مدنی سرکوب شده است و اصولا در اسلام کرامت انسان اصلا وجود ندارد ( دلیل آن تجویز برده داری و فروشی- حقوق زن- حق پدر در کشتن فرزندش-...)پس روز جزا را مطرح کرده است که بسیار ساده لوحانه بوده و فقط بدرد همان اعراب بیابانها میخورد.
در اینجا چون من زیاد وقت خواندن و نوشتن ندارم می خواهم یک اصل کلی را بیان کنم که اصولا میتوان ثابت کرد که تمامی پیامبران از طرف خدا نیامده اند . کنفسیوس در چین – بودا در هند – زرتشت در ایران – ارسطو-افلاطون-دموکلیتوس-... در یونان همچون پیامبران سخنانی برای شنیدن داشتند ولی هیچ کدام ادعای پیامبری و امدن از طرف خدا نکردند اما همینکه چنین افرادی در قد و قامتی بسیار ناچیز تر و کوتاهتر در اقوام سامی پیدا شدند بلافاصله مدعی پیامبری از طرف یهوه – الله - ... شدند . و خدا این همه آدم حسابی در چین – اروپا – ایران- هند – امریکا ( سرخ پوستان ) را بدون پیامبر رها کرد و فقط برای نژاد سامی 124000 پیامبر در طول 3600 سال فرستاد ( سالی 4/34 نفر )آیا غیر عقلانی نیست ؟
کاش این زمانه محترم دست از سانسورها برمیداشت و اجازه میداد مطلب من در مقایسه" قران" با کتاب "حسنی نگویه دسته گل" در اینجا درج میشد .
------------------------------------
زمانه : دوست عزیز، کامنتهای شما اغلب حاوی کلماتی غیراخلاقی است. میتوان نظر خود را گفت و درعین حال به اعتقادات دیگران هم احترام گذاشت.
آقای خادم کوچک... آنچه در مورد امام حسین گفته اید به دستور شاه اسماعبل صفوی توسط مورخین 350 سال پیش وارد تاریخ شیعه شد مانند عبارت " اشهد ان علی ولی الله " و " اشهد ان اسماعیل حجت الله " که بعدها جای اسماعیل را هم علی گرفت . امام حسین به شهادت تاریخ تا لحظات آخر امید داشت که یزید از کشتنش منصرف شود بهمین دلیل فرد زیرکی مثل محمد حنفیه که برادرش بود اورا یاری نکرد .
-- ایرانی ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMولی شاه اسماعیل با هوش خود و بهره گیری از این ماجرا توانست کشور را از هجوم عثمانی نجات دهد و کشور را با قتل عام دهها هزار نفری از اهل سنت وادار به گرایش به تشیع نماید . چون شیعه از ابتدا برای مقابله با اسلام توسط ایرانیان با هوش ساخته شد و آنان تصور نمی کردند که روزی امثال شما از حقانیت این دست ساخته آنان دم زنند و خرافات را ترویج نمایند .
آقای میر مبینی شاهنامه اغلب بزرگ منشی است. ضمنا حکیم بزرگ طوس هرگز ادعای تقدس - آسمانی بودن - کافر و مهدورالدم دانستن مخالفین شاهنامه را نداشته و بهمین دلایل ما به برخی قسمتهای شاهنامه ایراد میگیریم ولی به آن احترام میگذاریم مانند مردم امریکا که وقتی زندگینامه جرج واشینگتن را مینویسند میبینید بسیاری از اقدامات او ابلهانه بوده ولی باز هم مورد احترام است . مهم اینست که همه خوبیها و بدیهای یک کتاب را بگوئیم کاری که در مورد قران اجازه آن داده نشده و منتقد آن با خطر مرگ روبروست .
-- آرش ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMبسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 23, 2009 در ساعت 03:00 PMدر باره حدیث غیر واقعی از امام حسین علیه السلام
فردی با انگیزه نامعلوم سه سطر از کتاب سفینه البحار را اسکن کرده در برخی سایتهای اینترنتی گذاشته است و یک ترجمه نادرستی هم از آن نوشته است تا ذهن جوانان عزیز ما را مشوش سازد. اکنون هم فردی فقط ترجمه نادرست را آورده است. در این باره گفتنی است:
1. سفینه البحار خلاصه ای از کتاب 110 جلدی بحار الانوار است. مرحوم شیخ عباس قمی در این خلاصه خود از اختصارت متعددی بهره برده است که فهم آنها کار هر کسی نیست. اما به هر حال، امروزه به کمک نرم افزار گنجینه روایات نور می توان سخنان یاد شده را در کتاب اصلی ردیابی کرد. اصل این سخنان را در بحار الأنوار پیگیری می کنیم:
2. در بحار الأنوار ، ج9، ص: 228 می نویسد: حضرت صادق عليه السلام در باره آیه « وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ » فرمود: «اگر قرآن بر عجم نازل مىشد عرب به آن ايمان نمىآورد ولى بر عرب نازل شد عجم ايمان آورد، اين فضيلتى است براى عجم.» در تصویر مورد بحث قسمت انتهایی این روایت، عبارت فَهَذِهِ فَضِيلَةُ الْعَجَم آمده است که در ستایش عجم بویژه ایرانیان است.
3. همچنین در کتاب بحار الأنوار ، ج64، ص: 176 حدیث اصلی آمده است که ترجمه آن چنین است: « معانى الاخبار: بهمان سند تا ضريس بن عبد الملك كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: مائيم قريش، و شيعه ما عربند و دشمن ما عجم است.
بيان: يعنى عرب پسنديده هر که باشد شيعه ما است، گرچه از نژاد عجم باشد، و عجم نكوهيده دشمن ما است گرچه از نژاد عرب.» بیان یاد شده از آن علامه مجلسی در شرح حدیث است. نویسنده احتمال می دهد منظور امام صادق علیه السلام، معانی لغوی عرب و عجم باشد که عرب به معنای فهمیده و عجم به معنای زبان نفهم معنا می دهد. نکته دیگر این که در زمان آن بزرگوار برخی از اعراب، ایرانیان را تحقیر می کردند و بر خلاف صریح قرآن مجید خود را نژاد برتر می شمردند. متن عربی حدیث بالا این است: «مع، معاني الأخبار بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ضُرَيْسِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ عَدُوُّنَا الْعَجَمُ
بيان و شيعتنا العرب أي العرب الممدوح من كان شيعتنا و إن كان عجما و العجم المذموم من كان عدونا و إن كان عربا»
بخش سوم از آن سه سطر مربوط به یک ماجراست که شنیدنی است. این ماجرا در بحار الأنوار ، ج45، ص: 330 آمده است:
- هنگامى كه اسيران فارس در مدينه طيبه وارد شدند عمر در نظر گرفت: زنان اسير را بفروشد و مردان اسير را غلام ملت عرب قرار دهد. نيز عمر تصميم گرفت: مردان اسير فارس، افراد عليل و ضعيف و پير عرب را در موقع طواف بدوش بگيرند و طواف دهند. ولى حضرت على بن ابى طالب عليه السلام باو فرمود: پيامبر اعظم اسلام فرموده است:
اكرموا كريم قوم و ان خالفوكم.
يعنى افراد شريف هر گروهى را گرامى بداريد و لو اينكه با شما مخالفت نمايند. اين ایرانیان، مردمانى حكيم و گرامى هستند، زيرا بما سلام كردند و بدين مقدس اسلام رغبت پيدا نمودند.
من آن سهمى را كه خودم و بنى هاشم از اين اسيران داريم در راه خدا آزاد كردم. مهاجران و انصار گفتند: اى برادر رسول خدا! ما نيز سهم خود را بتو بخشيديم: حضرت امير فرمود: پروردگارا! اينان سهم خود را بخشيدند و منهم قبول كردم و اسيران را آزاد نمودم. عمر گفت: على بن ابى طالب در اين عمل سبقت گرفت و تصميمى را كه من در باره مردم عجم داشتم در هم شكست.
گروهى از آن مردم راغب شدند كه با دختران پادشاهان كه اسير شده بودند ازدواج نمايند. و حضرت امير به عمر فرمود: اين دختران ملوك را براى ازدواج آزاد بگذار. آنان را مجبور نكن.
بزرگ آنان بشهر بانو دختر يزدجرد اشاره كرد. ولى او صورت خود را پوشانيد و نپذيرفت. باو گفته شد: اى بزرگ قوم خود! تو كداميك از اين خواستگاران خود را انتخاب ميكنى؟ آيا راضى هستى شوهر كنى؟ وى سكوت اختيار كرد.
حضرت امير عليه السلام فرمود: او راضى هست ولى بعدا شوهر انتخاب خواهد كرد. زيرا سكوت وى نشانه رضايت اوست. وقتى براى دومين بار باو گفتند:
چه كسى را انتخاب ميكنى؟ گفت: اگر من در امر ازدواج آزاد باشم غير از حسين كه نوريست ساطع و شهابى است درخشنده كسى را انتخاب نميكنم.
حضرت امير بشهر بانو فرمود: تو چه كسى را براى سرپرستى خود قبول دارى؟
گفت: تو را. امير المؤمنين: على به حذيفه دستور داد تا خطبه را بخواند. او خطبه را خواند و شهربانو با امام حسين ازدواج كرد. (ترجمه حدیث اخیر از کتاب زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام، ص: 314)
خادم کوچک قرآن مجید، 5 بهمن 1387
بسم الله الرحمن الرحیم
مسجد مقدس جمکران قم، مسجدی با سابقه هزار ساله است. صحت ادعاهایی که در ساخت این مسجد شده است را شاید برخی از علمای دین قبول نداشته باشند، اما باید به این نکته توجه کرد که این مسجد، علاوه بر کسب تأییدیه بسیاری از علمای دیگر، واقعیت خود را در عمل نشان داده است. افراد بسیاری با دعا و نماز در این مسجد، حاجت خود را از خدای خود گرفته اند. علاوه بر نمونه هایی که در سایت رسمی مسجد جمکران آمده است بنده چندین نمونه از اقوام و آشنایان نزدیک خود شنیده ام که احتمال دروغگویی نمی دهم.
خادم کوچک قرآن مجید، 5 بهمن 1387
با سلام
استاد ملکیان در مصاحبه اخیر با روزنامه اعتماد ملی
بیان می کنند که "روشنفکری دینی، پروژهای ناموفق است!" و آنرا تحمیل مدرنیته (چیزهای خوب) به متن می دانند. ایشان خواستار یک متدولوژی هستند که آیات محلی و جهانشمول (یونیورسال) قرآن را مشخص کند.
توجه دوستان و استاد گرانقدر ملکیان را به موارد زیر جلب می کنم:
1) بنابر قرآن محدوده وحی قرآن است. (اینجاست که تکلیف حدیث و روایت مشخص می شود؛ حجت وحیانی ندارند!)
2) بنابر قرآن منبع دانش و معرفت بشر به کتاب های آسمانی محدود نمی شود.
(چرا که قرآن خود به سایر آیات خدا ارجاع می دهد و کلمات خدا را بیکرانه می داند!)
3) بنا بر قرآن برای هر قومی شریعتی آمده است.
(شریعت حضرت محمد برای اهالی مکه و حومه آن آمده است چرا که بنابر قرآن مخاطب اصلی قرآن عربی اهالی مکه و حومه آن است!)
4) شریعت خود وسیله است برای مسلم کردن اقوام- که این مسلمانی مرکزیت (core) اصلی دین یونیورسال است!
خب تا اینجا که از مدرنیته (و توهم) خبری نبود. بنابراین اجازه بدهید با توجه به چهار گزاره بالا به برخی پرسش ها بپردازیم:
---تمامی احکامی که در قرآن آمده محلی-قومی است!
( عدم لغو مواردی مانند برده داری، به معنای تایید آن نیست. در شریعت محمد رویکرد به برده داری، آزاد کردن تدریجی برده ها (در آن جامعه برده دار) بوده است!)
--- آیات مربوط به بشارت دادن و ترسانیدن، محلی-قومی است.
(اگرچه می تواند برای همه عبرت انگیز باشد!)
--- آیاتی که به دین سلیم بودن برمیگردد، یونیورسال است!
--- رهروی با عقل سلیم و کشف بیکران کلمات خدا همان "دینداری" است!
(و این یک پروسه "دینامیک" است!)
و در حیرتم که اساتید والامقامی چون ملکیان و سروش چرا در فهم قرآن این قدر تعلل نشان می دهند؟
-- آرش ، Jan 24, 2009 در ساعت 03:00 PMجناب لطف علی لطیفی
-- بدون نام ، Jan 24, 2009 در ساعت 03:00 PMخدا به شما خیر دهد باپاسخهای منطقی که می دهید، ولی نرود میخ آهنین درسنگ،خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ
این کامنتهاراکه نگاه می کنم 10-15نفربیشترنیستند(مخالف و موافق)البته اگرکسانی با2نام و 3نام کامنت نگذارند، پس این آب درهاون کوفتن و بادغربال کردن است. اسلام وقرآن هم سرجای خودش محکم ایستاده است.
-- بدون نام ، Jan 24, 2009 در ساعت 03:00 PMروایت ذکر شده در مورد نگرش عرب به ایرانیان که همه میدانیم هنوز هم همان است و توضیح اقای لطیفی که در نهایت خونسردی از بذل و "بخشش" زنان و دختران و اسرای ایرانی در مدینه 1400 قبل نوشته اند ... اشک را بر چشمانم جاری کرد
-- متکی ، Jan 24, 2009 در ساعت 03:00 PMدر مورد مطالب آقای گنجی مشکلات زیادی وجود دارد ولی جوابهای آقای لطیفی به نظر من منطقی نیست برای نمونه چند مورد را مینویسم
-- ابو حفص ، Jan 24, 2009 در ساعت 03:00 PM1:وجود هزار ساله جمکران و شفا یافتن چند نفر دلیلی بر وجود داشتن امام زمان و مقدس بودن آن مکان ندارد. چون اساس وجود داشتن امام زمان زیر سوال است و مطالب دقیقی در این مورد وجود ندارد و اگر فرض را بر این بگیریم که وجود دارد باز سوالات متعدد دیگر مطرح میشود که نیاز به مقاله جداگانه ای دارد. برای مثال چرا امام زمان وجود دارد و هیچ کمکی به انسان ها نمیکند و حتما میدانید که وجود داشتن امام زمان برای این است که انسان ها گمراه نشوند و وسیله ای باشد برای انسان ها که به خدا برسند و این در حالی است که امام زمان هیچ اقدامی نمیکند و انسان های زیادی دارند در گمراهی میمیرند. گذشته از این چگونه یک نفر از طریق خواب وی را شناخته است سوالی دیگر است.
در ضمن شفا یافتن یک نفر دلیلی بر مقدس بودن نیست چون تابحال هرگز در مکه که مقدس ترین مکان مسلمانان است چنین مطلبی وجود نداشته است چه برسد به مسجد جمکران. گذشته از این مطلب شفا یافتن بدون شک و به اعتقاد تمام مسلمانان به دست خدا است و شما حتما مدعی هستید که امام زمان دست داشته است که این دست داشتن خودش نقصی در کار خدا است و میتوان گفت که شفاخواه از امام زمان خواسته است و مستقیم به سمت خدا نرفته است. و خداوند که میگوید من از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم را دور دیده است.
در مورد نظر امام حسین نسبت به ایرانیان:
-- بیزار از ریا ، Jan 24, 2009 در ساعت 03:00 PM١-آقای لطفعلی (که خود را غلام قنبر می خواند) اشکال در روایت را به من نگیر. به شیخ عباس قمی و حوزه «علمیه» قم که ایشان را تایید می کند بگیر!
٢-امام حسین در روز عاشورا نیز (بروایت طبری) ایرانیان را مورد لطف قرار داد!
زینب به او شلواری ایرانی داد تا بعد از کشته شدن ، عورت او پوشیده ماند. امام حسین ضمن رد پیشنهاد زینب فرمود:
من لباس تنگ «اهل ذلت» (یعنی ایرانیان) را نپوشم.
٣-داستان ازدواج امام حسین با دختر یزدگرد یک دروغ بزرگ است. زیرا :
الف- یزدگرد نوجوان بود و نمی توانست پدر دختری بالغ باشد.
ب- دکتر شریعتی در «تشیع علوی و تشیع صفوی» ، روایت مجلسی از امام صادق در مورد گفتگوی علی و دختر یزدگرد را
«بسیار چندش آور » توصیف کرده است.
ج-امام حسین در سال چهارم هجری متولد شد. جنگ قادسیه و شکست ایران در سال ١٦ هجری بود.در این سال حسین ١٢ ساله بود.آیا حسین بن علی در ١٢ سالگی با دختر فرضی یزدگرد ازدواج کرد؟
د- تولد امام سجاد در سال ٣٨ هجری بود. آیا دختر فرضی یزدگرد بعد از ٢٢ سال همسری حسین ، امام سجاد را بدنیا آورد؟
ضمنأ امام سجاد (تاریخ طبری) همان علی اصغر است.امام حسین بیش از دو پسر بنام علی نداشت: علی اکبرو علی اصغر.
آن طفل شیر خوار عبدالله بود.
دینکاران شیعه غالی از گفتن هیچ دروغی ابا ندارند!
بیزار از ریا
بیزار از ریای عزیز
-- بدون نام ، Jan 24, 2009 در ساعت 03:00 PMیادم هست چند سال پیش، زمان دانشجویی، مقاله ای از یکی از همین حوزویان قم خواندم که درباره مستندات تاریخی واقعه کربلا بود. در آنجا با استناد به متواتر ترین و محکم ترین روایات، استدلال کرده بود که زینب در مدینه مانده و در واقعه کربلا حضور نداشته است و آن کسی هم که در برابر ابن زیاد (یا شاید یزید، اکنون دقیق خاطرم نیست) سخنرانی کرده است، سکینه نام داشته است نه زینب. یادم هست که در مقاله گفته بود که در قدیمی ترین روایات آمده است که در مجلس ابن زیاد "قامت سکینه..." یعنی "سکینه برخاست ..." و هیچ نامی از زینب نیست. زینب، پس از وقوع واقعه به جانب کربلا و شام حرکت می کند و قریب به یکسال بعد، پس از رسیدن بر سر قبر رقیه که کمی پس از واقعه در گذشته و همانجا دفن شده بود، مریض می شود و همانجا در می گذرد و قبر زینب به همین خاطر، در شام است.
حال می توان بخوبی دید که اگر این واقعیت ها رو شود، کاسه کوزه خیلی ها نقش بر آب می شود و نانشان در معرض آجر شدن قرار می گیرد. به همین خاطر از نشر حقایق جلوگیری می کنند.
در آن مقاله نوشته بود که تمام روایت های جعلی که توسط مداحان در منابر خوانده می شود و "روضه" نام دارد از کتابی به همین نام (یعنی "روضه ال..."، یک پسوند هم داشت که آنرا فراموش کرده ام) گرفته شده اند که مربوط به یکی دو قرن پیش است. جالب این که نشان داده بود روایت های آن کتاب در هیچ کتاب پیش از او وجود ندارد و معلوم نیست گردآورنده آن کتاب، آنها را از کجایش درآورده است! اصطلاح روضه و روضه خوانی هم از همانجا باب شده است. یعنی مجلس روضه خوانی مثل شاهنامه خوانی از روی یک کتاب خاص به نام روضه بود که قریب به اتفاق روایاتش جعلی است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ابو حفص گرامی مغلطه شفا یافتن بیماران در اماکن متبرکه؟! تا کنون یکی از بزرگترین دلایل آقایان بر فریفتن افراد ساده دل و بیسواد بوده است . چند سال پیش در حوالی شهر نکا ناگهان درختی مشاهده شد که از تنه و شاخه های آن خون فوران میکرد و گفته های بسیاری در شفا یافتن برخی بیماران شنیده میشد و چند ماهی این قضیه ادامه داشت تا اینکه وقتی لوله های پلی اتیلن کولری که در تنه و شاخه درخت توسط کسانی که حق و حقوق خود را از متولیان آنجا دریافت نکرده بودند بیرون کشیده شد و محل پمپ و تغذیه make up تخریب شد مردم تازه فهمیدند که چه کلاهی سرشان رفته متاسفانه من تصمیم داشتم به آنجا بروم که نشد ( از خنده محروم شدم) بهر حال تنها خادمین امام رضا میدانند که حقیقت این شفا یافتن ها چیست . آیا تاکنون کسی که دستش قطع بوده را سراغ دارید که شفا یافته باشد ؟ طفلک مردم ساده لوح که چه ها میکشند از دست کلاشان حرفه ای
-- ایرانی ، Jan 25, 2009 در ساعت 03:00 PMبسم الله الرحمن الرحیم
-- لطف علی لطیفی ، Jan 25, 2009 در ساعت 03:00 PMاز دوستان خوبی که زحمت کشیده اند نوشته های بنده را خوانده و نقد کرده اند تشکر می کنم. ما باید درک کنیم همان طور که امام صادق علیه السلام فرموده اند: «دوست داشتنی ترین برادرانم نزد من کسی است که عیوب مرا به من هدیه کند.»
در این باره، امید است توضیحات زیر مفید باشد:
1. هر چیز اصلی، اغلب قلابی هم دارد. طلای اصلی، جعلی هم دارد. آیا درست است به خاطر یک درخت زیارتی جعلی، مسجدی هزارساله را زیر سئوال ببریم؟
2. شیخ عباس قمی در کتاب سفینه البحار اشتباه نکرده است تا مقصر باشد، ترجمه حدیث قلابی مشکل اساسی دارد. مترجم یاد شده کوچک ترین اصطلاحات حدیثی را نمی دانسته است. مثلا ابا عبدالله را در متن حدیث دیده و گمان کرده مراد امام حسین علیه السلام است در حالی که در روایات مقصود امام صادق علیه السلام است.
3. کار بنده در نقد آن حدیث قلابی این بود که احادیث اصلی را از منبع اصلی تر یعنی بحارالانوار دیده و ترجمه آن را با ذکر اسناد نوشته بودم.
4. چند نفر دیگر هم این حدیث قلابی از امام حسین علیه السلام را در اینترنت نقد کرده اند که در صورت تمایل می توانید بخوانید. هیچ یک از ائمه اطهار ذره ای بر خلاف قرآن حرکت نکرده اند و می دانیم که قرآن، نژاد پرستی را محکوم می کند.
5. فردی انتقاد کرده بود چرا ماجرای خواستگاری از دختران یزدگرد را با خونسردی تمام نقل کرده ام و نوشته بود که خود گریه کرده است. جواب این است که از نظر بنده، نژاد پرستی محکوم است. هر مرد مسلمان می تواند از دختر مورد علاقه اش خواستگاری کند، حال اگر نژادها مختلف بود نه تنها ایراد ندارد بلکه سفارش شده است در ازدواج، غریبه را مقدم بدارید. (تناکحوا تغاربوا)
6. فردی ماجرای مربوط به ماجرای ازدواج شهربانو را نقد کرده بود. این نقد قابل بررسی است اما بنده علاقه ای به بررسی آن ندارم. هدف این بود که نشان دهم آن ترجمه غلط از حدیث قلابی نادرست است، اما این که هر حدیث و ماجرایی در بحارالانوار 110 جلدی آمده، درست است، چیز دیگری است. صحت یا کذب خبر ازدواج شهربانو مانند بسیاری از موارد تاریخی دیگر می تواند بررسی شود. در عین حال، برای اطلاعات بیشتر عبارتهای "شهربانو شبي در رؤيا ديد" و " زناشويي امام حسين " را در گوگل جست و جو کنید.
7. فردی در باره سخنان آیت الله دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی، رئيس دانشگاه مذاهب اسلامي، نویسنده تفسیر کاشف و بسیاری کتابهای دیگر، تردید کرده بود. سخنان یاد شده جنبه علمی شق القمر را بیان می کرد. عکسی هم در سایت هلال آمده بود. در این باره گفتنی است آقای شیرازی در سخنرانی های خود با دهها تصویر و مدرک سخن می گوید. شق القمر در مباحث ایشان جنبی است. اصل بحث، ماجرای حضرت موسی علیه السلام است که بسیار دیدنی و شنیدنی است و دانشگاههای مختلف هم ایشان را برای سخنرانی دعوت می کنند. پیشنهاد بنده این است اگر شنیدید جایی سخنرانی دارد حتما شرکت کنید و تردیدهای خود را با خود ایشان در میان گذارید.
8. سرانجام تنها معجزه باقی مانده از 124000 پیامبر الهی برای نسل امروز، قرآن مجید است که خود راه تجربی حسی برای هر انسانی باقی گذاشته است. این که تنها یک سوره مانند آن بیاورید. توجه کنید که هم اکنون حدود 200 میلیون عرب در دنیا زندگی می کنند. نمی دانم چه تعداد انسان هم زبان عربی را می دانند. اما هنوز در درازنای 1400 سال بشر نتوانسته است یک سوره مانند آن بیاورد که بتواند نظر داوران بیطرف را در مقام مقایسه به خود جلب نماید. توجه کنید که عربها، خیلی بیشتر از ما برای قرآن احترام قائل هستند. آن را زمین نمی نهند و به خواندن یا گوش دادن به آن بسیار رغبت دارند. هر چند احترام واقعی زمانی است که فهم قرآن به کمک تفاسیر اهل بیت رسول الله (ص) صورت گیرد.
خادم کوچک قرآن مجید، 6 بهمن 1387
جناب ایرانی
شمابحث دین را باخرافات وعوام فریبی مخلوط می کنید. همه مسلمانان آدمهای بی سواد و ساده لوحی نیستند وخرافه و عوام فریبی را تشخیص می دهندو این حداقل موردتایید شماهم هست. اما هرانسانی برای اعتقادبه هر چیزی حتما دلیلی دارد و صدالبته به اندازه فهم ودرکش.کسانی دربین مسلمانان هستند که فهم وشعورشان اگر از دیگران بیشترنباشد کمترنیست و باتوجه به اعتقادات وتوسلاتی که داشته اند برایشان اتفاقاتی افتاده است که اگرنگوییم معجزه بوده حداقل خارق العاده بوده است واین می تواندبرای خود آن شخص وکسانی که به وی اعتماددارند حجت باشد.
حافظ می فرماید:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
-- ایرانی قدیم ، Jan 26, 2009 در ساعت 03:00 PMگوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
آقای ایرانی
-- بدون نام ، Jan 26, 2009 در ساعت 03:00 PMبه شهادت کدام تاریخ"امام حسین به شهادت تاریخ تا لحظات آخر امید داشت که یزید از کشتنش منصرف شود "نکند شما مورخ هم هستید؟
تعجب می کنم رادیو زمانه چرا کامنت های شخصی به نام ایرانی که علاوه برتوهین و تحقیر ، بی پایه و اساس سخن می گوید را درج می کند واعتبار خودراکاهش می دهد. این آدم فرهنگ گفتمان را نمی شناسد و فقط می خواهد خودش را خالی کند.ضمن اینکه یادآوری می کنم قبلا شخصی با همین نام کامنت می گذاشت ولی با این آدم تفاوت بسیارازنظر ایدئولوژیکی و تربیتی داشت و ظاهرا با پیداشدن این ایرانی برای حفظ نامش دیگرکامنت نمی گذارد.
-- بدون نام ، Jan 26, 2009 در ساعت 03:00 PMآقای بدون نام گرامی
-- ایرانی ، Jan 26, 2009 در ساعت 03:00 PMشما شرح واقعه عاشورا را با این فرض خوانده اید که امام میدانست شهید میشود و آگاهانه بسمت شهادت رفت . اگر این را از " اصول موضوعه " خود قرار دهید دیگر من مجبورم ساکت باشم چون بحث از منطق خارج شده است . اما چنین گفته ای "مغلطه فریب شخصیت" است که برای شما شخصیت یک موجود مادون موجودات عادی را آنقدر بالا میبرند که شما دیگر میترسی آنان را زیر سوال ببری. شما این پیش فرض غیر منطقی را کنار بگذار و بعنوان یک جویای حقیقت بی طرفانه پیش برو قطعا به نظرات من میرسی ...من هم روزگاری مانند امثال شما فکر میکردم دعای کمیل را حفظ بودم و قران را عربی میخواندم . و بوقت مطالعه تاریخ اسلام تمام خطاهای پیامبر را که وجدان پاکم آنها را غیر اخلاقی میدانست نادیده گرفته ماست مالی میکردم ولی وقتی با خدای خود خلوت میکردم و با او به فارسی ( که هم او میفهمید چه میگویم و هم من میفهمیدم ) حرف میزدم از خودم بیزار میشدم که چرا این همه خطاها از فردی که مدعای خلاصه کائنات را دارد را من باید ماست مالی کنم ... لذا شروع کردم به مطالعات وسیع در مورد اسلام ( رشته تحصیلیم کوچکترین ربطی به مذهب ندارد) قران را به فارسی ( ترجمه های متفاوت) خواندم ( وقتی در ختم کسی میروم قران فارس ترجمه قران میخوانم و قران بغل دستیهام را هم میخوانم )- نهج البلاغه - تاریخ اسلام ( شهیدی - رهنما - دشتی) - باز هم قانع نشدم تا اینکه کتاب تولدی دیگر شجاع الدین شفا را خواندم و از آن زمان به یک مومن واقعی تبدیل شدم هرگز به عقاید خود شک نکردم خدا ی خالق را با روشهای علمی برای خود ثابت کرده ام خدای ناظر را بعنوان " بهترین نوع خرافه"پذیرفته ام و با او در تنهائی سخن میگویم ... تردید ندارم هر کس که اسلام واقعی را بشناسد با روحیات ایرانی ( جوانمردی - تواضع - صلح طلبی ) لحظه ای در ترک این دین تردید نمیکند و من تردید ندارم کسانی که اعتقاد به درستی مطلق تمامی گفته های اسلام دارند یا از اصول انسانی فاصله دارند یا اسلام را نمیشناسند ...
در خاتمه شما آقای گرامی که سخنانتان برای حکومت ایران در خور پاداش است و تا بخواهید تریبون دارید تریبونهائی که پولهای نفت را بباد داده است دیگر این زمانه را هم که 30% مطالب ما را سانسور میکند نمی توانید ببینید .؟
بهر حال من تردید ندارم اگر مطالعه واقعی را شروع کنی و سر خدا را کلاه نگذاری روزی به افکار امروزت خواهی خندید همانگونه که من به افکار دیروزم میخندم .
آقای لطیفی
-- رضا ، Jan 6, 2010 در ساعت 03:00 PMبا سلام
اولا عرض کنم که خوشحالم برای آقای گنجی که به حوزه های فکری زیبایی رسیده و توانستند بر ترسی که متاسفانه تعصب ما ایرانی ها بر ما تحمیل کرده که از فکر کردن می ترسیم را بشکنند و مطالب بسبار منطقی و علمی بنویسند. در مورد بحث تعدی قران و آوردن یک آیه مثل آن باید بگویم این بحث خیلی مهملی است. مثل اینکه مثلا سعدی بیاید بگوید این کلام من معجزه است و هر که می گوید نه بیاید مثل این را بگوید. زبان 1400 سال پیش و ادبیاتش با الان فرق دارد و قابل قیاس نیست. الان متون ادبی منتشر می شوند که بمراتب صدها با بهتر از از آیات قران است. این درخواست احمقانه ای است اینکه بگوییم باید مثل ادبیات آن موقع باشد کما اینکه نمی توان امروز اثری مثل بوستان تولید کرد. البته این تنها قسمتی از نقد بنده به شما است. بنده خودم هم تا موقعی که در ایران بودم و تمام کانالهای اطلاع رسانی همین تلویزیون و کتابهای سانسور شده بود به خودم جرات فکر کردم در وادی دیگری نمی دادم. ولی وقتی انسان بدون تعصب بنشیند و بدون اینکه بترسد فکر کند به چیزهای زیادی میرسد. اصلا بیایید خدا را زیر سوال ببرید بودنش را چه می شود؟ از چه می ترسید؟ از اینکه بروید جهنم؟ شریعتی حرفی زیبا می زند : از فکر ما می ترسند!
تحدی قرآن به معنی ساختن آیاتی شبیه به قرآن است آقای گنجی لطفا اگر می توانی آیاتی شبیه به قرآن بیاور.
-- آقای احمدی ، Oct 17, 2010 در ساعت 03:00 PM