رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما | ||
متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننمااکبر گنجیتاریخی بودن سرشت دین «اسلام یک» و معرفت دینی «اسلام دو»، یکی از پیشفرضهای «قرآن محمدی» بود. در قسمتهای پیشین، نقاب از رخ برخی از وجوه این مدعا، برکشیده شد. برای تبیین بیشتر این مدعا، رویکرد «اسلام یک و دو» به مخالفان و منکران را بررسی خواهیم کرد. نگاه قرآن به مخالفان، به شدت تختهبند زمان و مکانیست که در آن متولد شد. استخراج این رویکرد کاملا تاریخی از متن اصلی، تبدیل آن به حکمی جاودانه و اقدام جهت عملی کردن این رویکرد، باعث درد و رنج مسلمانها و غیرمسلمانها خواهد شد. معرفت دینی مسلمین (اسلام ۲ یا فهم مومنان و مفسران از متن)، دقیقاً همان نگاه را بازتولید کرده است. سیطرهی اندیشهی تجدد (مدرنیته) و جهانشمولی نظام اجتماعی مدرن (نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر)، نواندیشان دینی را مجبور کرده تا قرائتی سازگار با حقوق بشر از متن ارائه کنند. آنچه آنان برساختهاند، از قلمرو بحث ما خارج است و باید مستقلاً بدان پرداخته شود. اما طباطبایی در تفسیر المیزان که تفسیری متعلق به قرن بیستم میلادی و مورد تأیید شریعتی، مطهری، حوزویان و بسیاری از نواندیشان دینی است، بخوبی نگاه قرآن به مخالفان و متفاوتها را تبیین کرده است. گذشت چهارده قرن از ظهور اسلام و تحولات ساختاری دوران مدرن نسبت به دوران ماقبل مدرن، تأثیری در نگاه طباطبایی ایجاد نکرد. همچنین تفسیر وی از آن جهت که متعلق به چند دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران است، از شائبهی تفسیرنویسی مطابق میل ولی فقیه منزه میباشد. آیتالله جوادی آملی، شاگرد طباطبایی و ادامه دهندهی راه او در تفسیر قرآن است. تفسیر جوادی آملی، متعلق به قرن بیست و یکم است. اما گویی تحولات تاریخی، هیچ تأثیری در نگاه و نگرش وی نداشته و دقیقاً نگاه چهارده قرن پیش را بازگو کرده است. طباطبایی و جوادی آملی نسبت به دیگران، امیتاز دیگری هم دارند. این دو از فلاسفه و عرفای حوزه علمیهی قم هستند. با توجه به اینکه کسی نمی تواند طباطبایی و جوادی آملی را به نفهمیدن زبان قرآن متهم کند، در تفسیر نگاه قرآن به مخالفان و متفاوتها، پس از ذکر آیات مختلف، تفسیر این دو نفر از آیات را مبنا و ملاک قرار خواهم داد. ۱- انسانشناسی مدرن نظام دمکراتیک مبتنی بر نوعی انسانشناسی است که همه ابنای بشر را انسان و نه حیوان، تلقی میکند. نیز عقل را قوهای میداند که میان تمام آدمیان پخش و توزیع شده است. عقلانیت و آزادی دو مؤلفهی اصلی انسانیت هستند، و آدمیان به دلیل عقلانیت و آزادی از حیوانها متمایز میشوند. نظام دموکراتیک، آدمیان را خادم هیچ عقیدهی خاصی نمیکند؛ بلکه تمامی عقاید، ایدئولوژیها، ادیان و خود نظام دموکراتیک را خادم انسان میداند. هیچ آیین و عقیدهای برتر از آدمی نیست و آدمی را نمیتوان به دلیل اعتقاداتش از حوزهی انسانیت خارج کرد و حیوان نامید و با او رفتاری مشابه رفتار با حیوانات وحشی داشت. همهی انسانها، مستقل از باورها و عقاید و دینشان، برابر و آزاد (شهروند) فرض میشوند. شهروند، فرد صاحب حق است. حقوقی که هیچ آیین و نظامی قادر به فسخ آنها نیست. یعنی حق ندارد (نباید) آنها را نادیده بگیرد. ۲- انسانشناسی ماقبل مدرن انسانشناسی ماقبل مدرن، دقیقاً در تقابل با انسانشناسی دوران جدید قرار دارد. در این نوع انسانشناسی، هویت آدمی در گرو اندیشههای او است و «انسانیت» انسانها، منوط به اعتقادات خاصی است که برمیگزینند. به این ترتیب، پارهای از اعتقادات و باورها، آدمی را از آدمیت انداخته و به حیوان تبدیل میکنند. یعنی، آیینهای مختلف، پیروان دیگر آیینها را، «حیوان وحشی فاقد حقوق» به شمار میآوردند. حیوان تلقی کردن مخالفان فکری و آیینی، منطقاً و عملاً منتهی به برخورد خشونتآمیز با آنان میشد. ادیان، متعلق به دوران ماقبل مدرن هستند، یعنی در دوران کهن پا به عرصهی تاریخ نهادهاند. بنابراین استنتاج انسانشناسی مدرن از ادیان ابراهیمی، ناممکن است و چنین رویکردی، به نفی هویت تاریخی ادیان ابراهیمی منتهی خواهد شد. یکی از ابعاد هویت تاریخی اسلام، نگاه قرآن به مخالفان است. قرآن که متنی متعلق به قرن هفتم میلادی است، در مواجهه با مخالفان و متفاوتها، لباس گفتمان مسلط زمانه را بر تن کرده است. توقع دیگری از قرآن داشتن، نشانهی نگاه غیرتاریخی به ادیان است. قرآن، متفاوتها را حیوان به شمار میآورد. موارد زیر موید مدعای «قرآن محمدی» است: ۱-۲ ـ و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباوهم لایعقلون شیا و لا یهتدون. و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لایعقلون: چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، گویند، نه ما به همان راهی میرویم که پدرانمان میرفتند، حتی اگر پدرانشان بیخرد و گمراه بودهاند. مَثَل کافران، مَثَل حیوانی است که در گوش او آواز کنند، و او جز بانگی و آوازی نشنود. اینان کرانند، لالانند، کورانند و هیچ درنمییابند (بقره، ۱۷۱ ـ۱۷۰). علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: «مثل تو ای پیامبر در دعوت کفار مثل آن چوپانی است که دام خود را نهیب میزند و مثلاً میگوید (از رمه دور نشوید، که طعمه گرگ میگردید)، ولی گوسفندان تنها صدایی از او میشنوند و به گله برمیگردند ولی سخنان او را نمیفهمند، کفار هم همینطور هستند، از فهم سخنان تو که همه به سود ایشان است، کرند و چون حرف صحیحی که معنای درستی را افاده کند ندارند، پس لال هم هستند، و چون پیش پای خود را نمیبینند، گویی کور هم هستند، پس کفار هیچ چیزی را نمیفهمند، چون همه راههای فهم که یا چشم است یا گوش و یا زبان، به رویشان بسته شده است... مثل کفاری که پیامبر، ایشان را به سوی هدایت میخواند، مثل گوسفندانی است که چوپان آنها را صدا میزند و آنها کر و لال و کور و بیعقلند1.» آیتالله جوادی آملی هم در تفسیر این آیات مینویسد: «قرآن کریم شیوهی زندگی، خط مشی و روش تفکر و تغذیهی کافران را روشی حیوانی معرفی کرده است... داعی به حق شبیه یک چوپان است و کافران در حد رمهای از گوسفندند، یعنی همانگونه که اغنام و احشام هیچ ادراک و فهمی از سخن و نعیق و صیحهی چوپان در هدایت رمه به مرتع یا تحذیر از خطر ندارند و جز صدا، چیزی نمیشنوند، کافران نیز همچون آن حیوان که عاقله ندارد و فقط سامعه دارد تنها صوت و لفظ راعیان خود، یعنی پیامبران را میشنوند2.» کافران: «همچون گوسفندان رمه که اگر یکی از آنها از مانعی پرید گوسفندان دیگر نیز میپرند، بیآنکه دلیل پریدن آن یک و درستی یا نادرستی اقدام او را بفهمند، پس اگر خطری در پیش باشد همهی گوسفندان به آن گرفتار خواهند آمد... [کافران] به منزلهی رمه هستند، گاه به این عنوان که بدتر از حیواناند یاد شده است: اولئک کالانعام بل هم اضل. راز این تعبیر آن است که بهائم اگر چه سخن شبان را نمیفهمند و تنها صدا و فریاد او را میشنوند، لیکن گاه با همین علائم از خطر میرهند، یا خود را به چراگاه میرسانند، اما کافران این علامتشناسی را هم ندارند و به این اندازه نیز شنوا و گویا و بینا نیستند، از این رو عبارت (صم بکم عمی فهم لایعقلون) در آیه به مثابهی تعبیر (بل هم ضل) است. بنابراین، خدای سبحان اگر چه کفار را به بهائم تشبیه کرده، لیکن به لحاظ کمال حیوانی که در بهیمه وجود دارد و در کافران نیست، برای حفظ حرمت بهائم و اینکه حق آنها تضییع نشود، دربارهی کافران گاهی میفرماید: صم بکم عمی فهم لایعقلون و گاه میفرماید: بل هم اضل3.» جوادی آملی پس از اینکه حیوانات را فاقد عقل و فهم معرفی میکند میگوید براساس آیهی پنجم سوره جمعه، روش کافران: «در نحوهی تفکر و استدلال و هم در تغذیه و شیوهی زندگی مانند حیوان است... آنان هرگز حاضر نیستند بیندیشند4.» ممکن است ناقدی محصولات فکری کافران را برای ابطال حکم جوادی آملی به عنوان شاهد عرضه بدارد. وی پاسخ پیشین را آماده کرده و میگوید: «بر فرض اندیشیدن، محصول فکری آنها جز الحاد علمی و طغوای عملی نیست، مانند آن کافری که اندیشید و مورد خشم الهی واقع شد (فکر و قدر)، از این رو خداوند فرمود (فقتل کیف قدر. ثم قتل کیف قدر)5.» جوادی آملی برای اینکه جای هیچگونه سوءتفاهمی باقی نگذارد، میگوید که تمام مکتبهای فکری باطل هستند و تنها مکتب حق، اسلام است. لذا: «هر مکتبی با ارزیابی با قرآن حکیم حق و باطل آن معلوم می شود6.» پس کافران و ملحدان از حیوان هم پستتر هستند. ۲- ۲ ـ و لقد ذرانا لجهنم کثیراً من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم ءاذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون: برای جهنم از جن و انس را بیافریدیم، ایشان را قلبهایی است که بدان نمیفهمند و چشمهایی است که بدان نمیبینند و گوشهایی است که بدان نمیشنوند. اینان همانند چارپایانند، حتی گمراهتر از آنها هستند. اینان خود غافلانند (اعراف، ۱۷۹). علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «آنچه را که مایه امتیاز انسان از سایر حیوانات است از دست دادهاند، و آن تمییز میانه خیر و شر، و نافع و مضر در زندگی سعید انسان، بوسیله چشم و گوش و دل است. و اگر در میان همهی حیوانات بیزبان به انعام تشبیه شدند با اینکه اینگونه اشخاص خوی و خصال درندگان را نیز دارا هستند، برای این بوده که در میان صفات حیوانیت تمتع به خوردن و جهیدن که خوی انعام است مقدمتر نسبت به طبع حیوانی است،... به خلاف کروکورهایی از افراد انسان که با مجهز بودن وسایل تحصیل سعادت انسانی و با داشتن چشم و گوش و دلی که راهنمای آن سعادت است با این حال آن وسایل را اعمال نکرده و چشم و گوش و دل خود را نظیر چشم و گوش و دل حیوانات ضایع و معطل گذاردهاند مانند حیوانات تنها در تمتع از لذائذ شکم و شهوت استعمال کردهاند به همین دلیل اینگونه مردم از چارپایان گمراهترند، و برخلاف چارپایان، استحقاق مذمت را دارند7.» ۳-۲- ام تحسب ان اکثرهم یسمعون اویعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا: یا گمان کردهای که بیشترینشان میشنوند و میفهمند؟ اینان چون چارپایانی بیش نیستند، بلکه از چارپایان هم گمراه ترند (فرقان، ۴۴). علامه طباطبایی در تفسیر آیه کریمه مینویسد: «آیا گمان میکنی که اکثر ایشان استعداد شنیدن حق را دارند تا آن را پیروی کنند و یا استعداد تعقل درباره حق را دارند تا آن را پیروی کنند و به دنبال این گمان، امیدوار هدایت یافتن آنها شدی که اینقدر در دعوتشان اصرار میورزی؟... اکثرشان، نه میشنوند و نه میفهمند... صرف نشنیدن و تعقل نکردن نیست، بلکه اینان عیناً چون چارپایانند که از سخن جز لفظ و صدایی نمیشنوند، و معنی را درک نمیکنند... اینها از چارپایان هم گمراهترند... این آیه اصل علم را نه از حیوانات نفی میکند و نه از کفار، بلکه از کفار پیروی از حق را بخاطر اینکه عقل فطری انسانیشان بوسیله پیروی هوی تیره و محجوب شده نفی میکند و ایشان را به چارپایان تشبیه میکند که مجهز به این فطرت و این نحوه ادراک نیستند8.» ۴-۲ ـ والذین کفروا یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام والنار مثوی لهم: کافران از این جهان متمتع میشوند و چون چارپایان میخورند و جایگاهشان آتش است (محمد، ۱۲). به نوشتهی علامه طباطبایی در ذیل آیه کریمه: «کفار، عنایتی به این که به حق برسند ندارند و دلهایشان هیچ اعتنایی به وظایف انسانیت ندارد، بلکه تمام همّشان شکم و شهوتشان است و سرگرم لذتگیری از زندگی دنیای کوتاه مدت هستند و مانند چارپایان میخورند و غیر از این آرزو و هدفی ندارند9.» تا اینجا، تفاوت دو نوع انسانشناسی، به خوبی روشن میشود: یکی نظام فکری مدرن که براساس آن همهی انسانها، از جمله مخالفان و منکران، را انسان (برخودار از خرد و قوه تمیز خوب و بد) به شمار میآورد، و دیگری قرآن (متنی متعلق به جهان گذشته)، که مخالفان و متفاوتها را حیوان محسوب میکند. درواقع مخالف و انکار کننده در نظام کهن، فاقد اوصاف انسانی به شمار میآید. آیتالله جوادی آملی هم به خوبی توضیح داده است که قرآن به مخالفان خود به چه چشمی مینگرد. وی میگوید: «قرآن کریم در آیات فراوانی منکران خود را افرادی جاهل و سفیه و کمعقل معرفی میکند10.» به عنوان نمونه در آیهی زیر، یهودیان را به «خر» تشبیه میکند: ۵-۲ـ مثل الذین حملوا التوراته ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا بئس مثل القوم الذین کذبوا بآیتالله والله لایهدی القوم الظالمین: مَثَلِ کسانی که تورات به آنها داده شده و بدان عمل نمیکنند مَثَلِ آن خر است که کتابهایی را حمل میکند. بد مَثَلی است مَثَلِ مردمی که آیات خدا را دروغ میشمردهاند. و خدا ستمکاران را هدایت نمیکند (جمعه، ۵). علامه طباطبایی در شرح این آیه مینویسد: «خدایتعالی برایشان [یهودیان] مثلی زد، و آنها را به الاغانی تشبیه کرد که کتابهایی بر آن بار شده، و خود حیوان هیچ آگاهی از معارف و حقایق آن کتابها ندارد، و درنتیجه از حمل آن کتابها چیزی بجز گرسنگی برایش نمیماند... مثل مذکور را برای یهودیان آورد که تورات تحمیلشان شد، ولی آن را حمل نکردند، و چون خرانی شدند که بار کتاب بر دوش دارند، و هیچ بهرهای از معارف و حکمتهای آن ندارند. پس مسلمانان باید به امر دین اهتمام بورزند و در حرکات و سکنات خود مراقب خدا باشند، و رسول او را بزرگ بدانند، احترام کنند، و آنچه برایشان آورده ناچیز نگیرند، و بترسند از اینکه خشم خدا آنان را بگیرد، همانطور که یهود را گرفت، و آنان را جاهلانی ستمگر خواند، و به خرانی که بار کتاب بدوش دارند تشبیهشان کرد11.» در آیات قرآن، کافران، ستمکار، فریبکار، مغرض، حسود، فاسق و غیرقابل هدایت که رستگار نمیشنوند، خوانده شدهاند: ۶-۲ ـ و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الی رجسهم و ماتوا و هم کافرون: اما آنان که در قلبهایشان مرضی است، جز انکاری به انکارشان نیفزود و همچنان کافر بمردند (توبه، ۱۲۵). ۷-۲ ـ و لقد انزلنا الیک ایات بینات و ما یکفر بها الا الفاسقون: هر آینه که بر تو آیاتی روشن نازل کردیم. و جز فاسقان کسی منکر آنها نخواهد شد (بقره، ۹۹). جوادی آملی در تفسیر آیه میگوید: آیات قرآن؛ «همانند نور، ذاتاً واضح و روشن، و بیآنکه به دلیل دیگری نیازمند باشد شایستهی ایمان و پیروی است و کسانی که اهل عناد و لجاج نیستند و از فطرت سالمی برخوردارند، از آن پیروی میکنند... [آیات قرآن] به قدری روشن است که برای متفکر معتدل هیچ ابهامی در حقانیت آن وجود ندارد و جای هیچ عذری باقی نمیگذارد، زیرا با هرکس در هرسطحی باشد، به اندازهی فهم او سخن گفته است، مانند این که گفته شود: آفتاب نشانهی روز است و ممکن نیست کسی آن را ببیند و در روز بودن زمان طلوع شک کند. البته فاسقانی که جز هوس چیزی نمیطلبند و بدینوسیله چشم دلشان کور شده، همانند خفاش توان دیدن آن را ندارند و به آن کفر میورزند. قرآن همانند نور، به ذات خود روشن است و نیازی به روشنگر بیرونی (جز کسانی که خودش به عنوان مبین و روشنگر خویش معرفی کرده) ندارد، بلکه خود تبیان کل شیء است و این حقیقتی است که هرکس سلامت فطری خویش از دست نداده باشد، با مراجعهی به آیات قرآن، آن را باور میکند12.» پیشفرضهای نامدلل، به نتایج ناپذیرفتنی منتهی میشوند. از این پیشفرض بلادلیل که حقیقت (قرآن) روشن است، نتیجه گرفته میشود که هرکس حقیقت چون آفتاب روشن را نپذیرد، مشکل و مرضی دارد. یعنی خفاش، فاسق، حسود و مخفی کننده حقیقت است. اما، روشن نبودن حقیقت، یکی از پیشفرضهای معرفتشناسی مدرن است. آدمیان رفته رفته به حقیقت نزدیک میشوند و هیچگاه نمیتوانند مدعی شوند که معشوق حقیقت را در آغوش گرفتهاند. معشوق حقیقت، گریز پاست. اگر آیینی خود را حقیقت روشن تلقی کند، ناگزیر گمان خواهد کرد که مخالفانش یقین دارند که آن آیین، حقیقت محض است و درعین حال، حقیقت روشن را آگاهانه انکار می کنند. پاورقیها: ۱- طباطبایی، المیزان، ج ۱، صص ۶۳۶- ۶۳۵. ۲- آیتالله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، ج ۸، مرکز نشر اسرا، ص ۵۷۶. ۳- پیشین، صص ۵۸۸- ۵۸۷. ۴- پیشین، ص ۵۹۶. ۵- پیشین، ص ۵۹۶. ۶- پیشین، ص ۵۹۹. ۷- طباطبایی، المیزان، ج ۸، ص ۴۳۹. ۸- طباطبایی، المیزان، ج ۱۵، ص ۳۱۰. ۹- طباطبایی، المیزان، ج ۱۸، ص ۳۵۰. ۱۰- آیتالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قرآن در قرآن، جلد ۱، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، تابستان ۱۳۷۸، ص ۴۴۷. ۱۱- طباطبایی، المیزان، ج ۱۹، ص ۴۴۹. ۱۲- جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد پنجم، صص ۶۲۱ - ۶۱۹. بخشهای پیشین: • بخش هشتم: عدم صدق گزارههای وحیانی • بخش نهم: ناسازگاریهای درون متنی • بخش دهم: سرشت تجربهی وحیانی • بخش یازدهم: دلهای پاک مولد مثنوی و قرآن • بخش دوازدهم: هویت تاریخی دین - ۱ • بخش سیزدهم: هویت تاریخی دین - ۲ • بخش چهاردهم: هویت تاریخی دین - ۳ |
نظرهای خوانندگان
البته اقای گنجی حتما متوجه هستید که کافران دوران حضرت محمد با کافران عصر نو قابل مقایسه نیستند.کافران عصر محمد بر اساس کتب تاریخی همان حیوانات انسان نما هستند.قتل و تجاوز و ... در میان ان ها عادی ترین رفتار بوده.بنابراین اعمال ان هاست که انسانیت را از ان ها دور می کند.نه اندیشه های غیر دینی.کافران عصر ما به حداقل اصول انسانی معتقدند و اغلب اخلاق را پذیرفته اند.قیاس شما از پایه غلط است...
-- O ، Oct 28, 2008 در ساعت 02:29 PMکاش مثل تو شجاع بودیم
-- بدون نام ، Oct 28, 2008 در ساعت 02:29 PMمن یک سوال ساده از آقای گنجی دارم. اگر قرآن همین است که شما می گویید و از نظر آن، هر کس به هر دلیل ایمان نیاورد شایسته هیچگونه خطاب احترام آمیزی نیست، چرا هیچ مورخی روایت نکرده است که شخص پیامبر مخالفی را "حیوان" خطاب کرده باشد؟ اغلب مخالفین پیامبر مسلمان می شدند نه از باب اینکه همه اسلام را خوب فهمیده باشند بلکه به خاطر عزت و احترامی که در رفتار و گفتار پیامبر نسبت به همه از سیاه و سفید، فقیر و غنی، عرب و عجم می دیدند. خود قرآن به پیامبر می گوید اگر اخلاق نیکو نداشتی همه از اطرافت پراکنده می شدند. یعنی بیشتر مسلمانان به خاطر خلق و خوی شخص پیامبر ایمان می آوردند. اینکه خداوند کافران را با لفظ حیوان خطاب کرده است، هیچگاه برای پیامبر به معنای مجوزی برای اهانت به احدی نبوده است. اینکه برخی مسلمانان به مخالفان خود اهانت می کنند، خلاف سیره پیامبر اسلام است. اصولا کسی که به دیگران اهانت می کند در هر لباسی باشد همین کار را خواهد کرد، چه مسلمان باشد یا غیر مسلمان.
-- مظفر ، Oct 28, 2008 در ساعت 02:29 PMدر ضمن، آقای گنجی، شما با بیان این سخنان، ناخواسته یک شاهد بزرگ برای "کلام خدا بودن" قرآن آوردید. خداوند، کافران را حیوان خطاب کرده است در حالیکه پیامبر هیچگاه چنین خلق و خویی نداشته است که به کسی اهانت کند. اگر قرآن، کلام محمد است، قطعا نرمخویی پیامبر در آن ظهور می کرد نه درشتخویی یک خدا. نکند خواهید گفت، قرآن کلام محمد است و محمد در باطن چنین فرد خشنی بوده و تمام عمر برای مردم فیلم بازی می کرده است؟ آقای گنجی، لابد هزار بار در گوشه و کنار خوانده اید که اسلام فقط قرآن نیست. اسلام یعنی قرآن + محمد. قرآن را با سنت پیامبر معنا کنید.
آقاي گنجي حق دارند اعتقادات خودشان را صريح و با صداي بلند بازگو كنند. اما مسئله اي كه هست ظاهرا فراموش كرده اند در جايي زندگي مي كنند كه فرهنگ استبدادي زير جلد همه رفته است و تازه فوقش تا سه چهار سال ديگر ممكن است برگردند ايران. البته مشخص است كه نظام چه رفتاري با ايشان خواهد داشت اما حالا مسئله فقط نظام نيست. نوشته هاي اخير ايشان دوستاني را كه هنوز براي فكر كردن آنهم با صداي بلند ، مرزي قائل هستند شوكه
-- بهزاد ، Oct 28, 2008 در ساعت 02:29 PMكرده است. به نظر مي آيد گنجي تنها به فكر دوستان خارج از كشور است و دل نگران دوستان خود در داخل كشور نيست. قوچاني در مقاله اخير خود نوشته است:"چه شد كه حتي اكبر گنجي چنين از دست رفت و امروزه نه فقط در باب سياست كه درباره دين و فلسفه و تاريخ مقالاتي مينويسد كه كمتر اصلاح طلبي ميتواند از آنها دفاع كند؟ همان اكبر گنجي كه «راه نو»اش در راه دوستان اصلاحطلب بود و «خودش» هربار با يكي از ايشان از جمله شما به گفتوگو مينشست و در چاپ مقالات و مصاحبه از حتي نيروهاي ملي مذهبي پرهيز داشت تا مبادا هويت روشن آن يعني چپ مدرن اسلامي مخدوش شود؟ " آقاي گنجي با صداي بلند فكر كردن خوب است اما به شرط اينكه باب گفتگو و شبهه زدايي را هم باز كرد.ما آن گنجي را دوست داريم كه از آغوش گشاده معشوق ( خداوند ) هم بنويسد.فلسفه در روزگار ما به تنهايي جوابگو نيست.
"عقلانیت و آزادی دو مؤلفهی اصلی انسانیت هستند، و آدمیان به دلیل عقلانیت و آزادی از حیوانها متمایز میشوند."
-- مظفر ، Oct 28, 2008 در ساعت 02:29 PMاین عین عبارت شماست، آقای گنجی است. خودتان قضاوت کنید. شما وقتی بحث فلسفی می کنید و می خواهید فرق بین انسان و حیوان را بیان کنید، معیارهایی مشخص می کنید. بنابر معیار شما، هرکس با "عقلانیت و آزادی" زندگی نکند مانند حیوانات است. شما نمی توانید از این نتیجه مستقیم حرف خودتان فرار کنید. اکنون وضعیت دوران پیامبر را در نظر بگیرید. پیامبر اسلام در مقابل سیستم حکومتی مبتنی بر "پرستش سنگ و چوب" و "محرومیت اکثریت مردم در برابر امتیازات وحشتناک جند نفر ثروتمند" ایستاد. به نظر شما عقلانیت و آزادی کدام سو بود؟ بنابر معیار شما کسانی که مدافع آن حاکمیت ناجوانمردانه بودند به حیوان نزدیکترند یا انسان؟
وقتی خودتان هنگام بحث فلسفی برای انسانیت معیار مشخص می کنید طوری که هیتلر و چنگیز و صدام و خیلی از آخوندهای ما در آن قرار نمی گیرند، خب این حق را به خدا هم بدهید کسانی را که بودنشان فقط با ضایع کردن حقوق دیگران میسر است، حیوان خطاب کند. آقای گنجی، در زمان پیامبر، پیام رهایی بخش از جانب پیامبر بود و کسانی که در مقابل او می ایستادند آدم های اندیشمندی نبودند که در مقابل پیام رهایی بخش او حرف آزادی بخش دیگری داشته باشند. مخالفین پیامبر، کسانی بودند که حاضر نبودند امتیازات ناحقی را که با پایمال کردن حقوق دیگران بدست آورده بودند، از دست بدهند. به نظر شما کسی که دیگران را له می کند تا خود به جایی برسد، بویی از انسانیت برده است و آیا با حیوان فرقی دارد؟ آقای گنجی، آسمان و ریسمان به هم نبافید. خداوند، کسانی را حیوان خطاب کرده است که همه ما هم آنها را حیوان خطاب می کنیم. کسی که ما (یعنی عموم انسان ها) او را انسان می دانیم، اسلام هیچگاه به او حیوان نخواهد گفت، هر عقیده ای که می خواهد داشته باشد.
اقای مظفر نوشتن : (( کسی که ما (یعنی عموم انسان ها) او را انسان می دانیم، اسلام هیچگاه به او حیوان نخواهد گفت، هر عقیده ای که می خواهد داشته باشد.))
-- رضا ، Oct 28, 2008 در ساعت 02:29 PMمی خواستم بدونم کی و کجا نظر سنجی کردین به این نتیجه مهم رسیدین خواهشا از طرف خودتون حرف بزنید انسان زنده وکیل وصی نمیخاد
نظرات متفاوت و بعضا بدون توجه به متن بسیاری در بین خوانندگان هست که چند مورد را قابل توجه میکند:
-- A. Montazeri ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMبه نظر من چندین تن از خوانندگان متن اتفاقا و ناخود آگاه به منظور اصلی متن پی برده اند. ولی توجه خود را معطوف به دفاع از ارزشهای تاریخی نموده اند.حال انکه اهتمام نگارنده تماما بر این موضوع معطوف بوده که محتوای قران وکتب دینی دیگر کاملا تاریخی و مربوط به نگرشهای زمان خود است. و فقط در این ارتباط اعتبارمند و اعتبار ساز و در زمان حال فاقد ظرفیت زمانی تکامل یافته بشریست. اینکه تکامل اندیشهای بشری، عناصر هر چند اصلی دین را به روایت های تاریخی(اسطوره ای،صوری،...) تبدیل کرده برداشت بی اعتبار کننده از دین و پیامبر نیست. بلکه ارجاع اعتبار دین به بستر تاریخی خود است. تنها در محور انسانی بودن تمام تجربیات دینی و غیر دینی است که اعتبار تاریخی دین (که قریب به اتفاق خوانندگان هم به آن اذعان دارند) منطبق با عقل امروز بشری میشود. با عین اذعان به این توصیف و دفاع کاملاً تاریخی از دین، بسیاری از ما هنوز حاضر به پذیرش این نیستیم که خدایی و اذلی کردن احکام تاریخی حکم به لاینحل کردن عدم انطباق دین و حقوق ابتدایی بشر است. در حالی که برداشت انسانی از تجربهء نبوی تمام این مشکلات را حل میکند. احکام دینی همانند احکام غیر دینی تماماً انسانی و اتفاقاً برای نیاز های انسان به وجود آمده اند و نه بر عکس. تلاش برای ثابت نگاه داشتن این احکام، کاملاً غیر انسانی و خلاف ذات بشریست. حیوان نامیدن گروهی اگر زمانی توسط پیامبر امری قابل دفاع می بوده، تبدیل این امر به سخن خدا حکم ابدیِ ضد حقوق بشری بودن خدای انسان وار شخصی است.
به نظر من سلسله مقالات گنجی جامع ترین و منصفانه ترین نقدیست که میتواند کمک به بازخوانی تاریخی از دین کند.
از نقد آن چه انسانی و برای انسان است نترسیم.
-ا. منتظری. تورنتو کانادا
farkingarthur@gmail.com
گاوان و خران باربردار
-- ازطرف سعدی ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMبه زآدمیان مردم آزار
سعدی
آقای مظفر یعنی محمد از خدا بهتر میفهمیده چطور با مردم باید رفتار کرد؟ یا اینکه وحی را دریافت میکرده ولی خودش طور دیگری عمل میکرده؟
-- گشتاسب ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMاول به خاطر احترامی که برای آقای گنجی قایلم نمی خواستم این کامنت را بگذارم، .و این که متاسفانه این نوشته و یکی دو نوشته قبلی فاقد مطلب جدید، تکراری و ... است. اما تیتر نوشته ایشان:
"متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما"
چند خطی را می طلبد. ببینید خدا به مشرکین (آنهایی که اله ای غیر از الله گرفته اند) می گوید اگر راست می گویید "برهان" بیاورید. یا به آن ها می گوید اگر راست می گویید چیزی "خلق" کنید. این همه آیه برای آقای گنجی ردیف شد که حتی به پیامبر می گوید اگر از تو رویگردان شدند... اگر تکذیب کردند... اگر با تو به ستیزه برخیزند... وظیفه تو ابلاغ آشکار است تو نباید آن ها را به زور وادار به پذیرش کنی. هر که هدایت شد به نفع خودش است و هر که گمراه به ضرر خودش... تو وکیل مردم نیستی.... این آیه ها هم یکی و دوتا نیست گه بگوییم اتفاقی است. حالا کدام پژوهشگری از این آیه ها را در پژوهش خود جا می اندازد؟؟؟ آقای گنجی اگر تحصیلات کلاسیک ژورنالیستی هم داشت، می دانست که در همان درس جلسه اول به او می گویند که باید بیطرف بود و به یک اندازه مثلا از دو طرف یک منازعه نقل قول کرد. حالا که آقای گنجی می گردد توی قرآن یک چیزی پیدا کند که این تیتر را بزند، حداقل به آیه هایی هم که برای او اینجا لیست شده باید اشاره ای بکند.
لازم به تکرار نیست که در یک جامعه بدوی بیرحم که بخاطر فقر بچه های خود را می کشتند... دختران را زنده بگور می کردند... ووووو.... این همه بلا سر پیامبر و ایمان آوردگان در آوردند... آن ها را انسان های حیوان نما خطاب کردن، به جایی بر نمی خورد. چقدر خداوند به آن ها فرصت و مژده می دهد یک قدم خوب بردارید خدا ده برابر به شما خوبی می کند... و ده ها آیه در محورهای دیگر...
-- آرش ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMخب این تیتر که اول از همه ملاهای بیرحم ایران را شاد می کند که بگویید این همه جنایتی که در حق دگراندشان کردند و می کنند، همان است که خدا می گوید؟؟؟
آقاي گنجي! لطفاً به حيوانات توهين نكنيد. آنها هم از آزادي و هم از عقل برخوردارند و بر بسياري از انسانها و انسان نماها شرف و برتري دارند (از ديد دفاع از حقوق حيوانات!).
-- صحرايي ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PM***
من كه ديگر نوشتههايتان را به جد نميخوانم؛ اين از عوارض اطناب كلام و تكرار مكررات نوشتههاي شماست.
شما «علم جديد» و «فلسفه جديد» و «مدرنيسم» را ملاك قرار دادهايد و مذهب -يعني راه نجات آدميان- را با اينها ميسنجيد. اگر روزي مشخص شود كه همين علم جديد راه را اشتباه ميرفته است چه؟
نكته ديگر اينكه انتقادات شما پيش از آنكه بر كتاب آسماني قرآن وارد باشد، بر كتاب زميني تفسير الميزان طباطبايي وارد است. چرا؟ چون «شريعتي و مطهري و مهاجراني» آن را بهترين تفسير قرآن ميدانند!
***
مطلب ديگر اينكه اگر به راستي مشكل شما، عدم تجمع «دموكراسي و حقوق بشر» با «قرآن كلام خدا» است، بايد ديد آيا اينها با يكديگر قابل جمع نيستند؟
حداقل طبق تز «ذاتي-عرضي دين» سروش كه كديور همچنان به آن پايبند است، قابل جمع هستند.
It would be a good idea if Mr. Ganji decided to compile his articles in a collection to be published for distribution among Muslims. No part of the world stands in as dire a need of the kind of enlightenment Mr. Ganji has been courageously promoting as the Islamic countries. Without such enlightenment, these countries are assured of condemnation to many decades of economic underdevelopment, intellectual stagnation and destructive extremism. Mehran
-- Mehran Pourhadi ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMبا سلام. نمی دانم این جمله را شنیده اید که سرنوشت آینده نگری یک نسل برای نسل های بعدی می باشد.من به نظر من آقای گنجی فارغ از درست بودن یا نبودن نظراتشان کار درستی را انجام می دهند. جامعه ما نیازمند تغییر است ولی هر تغییری که غیر بنیادین باشد دوام نمی آورد. دین به شکل فعلی که در ایران وجود دارد چون امکان فکر کردن را از انسان می گیرد و از او می خواهد هر چه را به اسم دین شنیده بپذرید (علی الرغم دعوت به بررسی و هر چه عقل به آن حکم می کند شرع به ان حکم می کندو هزاران مثال دیگر). دین به علت به ترساندن بیش از حد و وعده دادن هایش امکان تفکر اصیل را از انسان می گیرد. لطفا نگویید صدر اسلام پیشرفت داشتیم چون اگر تاریخ را به خوبی بخوانید می بینید که نهضت ترجمه ای که شروع شده بود و داشت به جاهایی می رسید با احکامی مانند منع کالبد شکافی در اسلام در پزشکی، مباحث ازلی بودن یا مخلوق بودند قرآن واحکام مربوط به ممنوع بودن این مباحث در فلسفه و ... نا کام ماند. آقای گنجی با شجاعتی که دارد در حال ایجاد پرسش هایی است که خود سعی می کند بنیادین باشد. دین در حال حاضر به صورت یک بسته دیده می شود که تقریبا بیشتر آن غیر انتخابی است و به علت حالت جزمی ای که در پیروانش ایجاد می کند امکان بحث و گفت گو را از آن ها می گیرد. شمای خواننده این نظر ممکن است بگویید این چنین نیست ولی با نگاهی به عامه مردم دین دار می بینید که همین جور است وکمان آقای گنجی جای درستی را نشانه رفته است. بحث های دموکراسی خواهی بدون جرأت دگر اندیشی و پذیرفتن دگر اندیشان در ایران به جایی نمی رسد.
-- بدون نام ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMاز آقای گنجی می خواهم بدانم نظراتشان راجع به تفکرات آگنوستیک بیان کنند.
یادش بخیر دهه شصت. همان زمانی که آقای اکبر گنجی در راس گروهی از جوانان به اصطلاح حزب الهی در کوچه و خیابان با جوانان پانک برخوردهایی به شدت مسالمت آمیز !! مهربان!! و دوستانه !! بود. همان زمانی که اگر کسی به آقای گنجی می گفت بالای چشمان آیت الله خمینی ابروست ؛ چنان حق شهروندی او را کف دستش می گذاشت که دیگر جرات نکند از این حرف های کفر آمیز بزند.
-- پوریا ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMواقعا یادش بخیر ! تاریخ از گذشته های دور تا همین نزدیک های نزدیک ، چه داستان های تلخ و شیرینی از انسان هایی دارد که با زبان می اندیشند و حوزه ی معرفت خود را در الکل انداخته اند تا آزمایشگاه های فیزیولوژی وضعیت عقل و اندیشه های دست نخورده و استفاده نشده را مورد بازشناسی قرار دهند.
موفق باشید
باید توجه دوستانی را که به خوی خوش پیامبر اسلام اشاره کردند به صدها نفر عرب و یهودی که در زمان محمد کشته شدند جلب کنم. با مراجعه به کتب تاریخی موارد بیشماری از رفتارهای غیر انسانی محمد و پیروانش را میتوان مشاهده نمود.وجود غلامان (بردها) و کنیزان (بردهای جنسی) پیامبر خود روشنگر این مدعاست.
-- بامداد ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMیک نمونه دیگر همبستر شدن محمد با صفیه دختر رییس قبیله بنی نظیر است آن هم درست در همان شبی که همسر و بستگانش توسط مسلمین قتل عام شدند.
(http://fa.wikipedia.org/wiki/صفیه_دختر_حیی_بن_اخطب)
همچنین انواع احکام قصاص در زمان حکومت ایشان اجرا میگردید
مهم نیست چقدر استدلال اورده شود و چقدر این استلالهل درست باشد ان چیزی که با تولد از مادر و در هر لحظه از عمر به خورد مغز و فکر ما ادمها رفته به راحتی تکان خوردنی نیست.
-- Ali ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMتعجب اور برای من این است که هیچ کدام از مخالفان گنجی کوچکترین استدلال و منطقی در رد نظرات او ندارند و تنها با تهدید و تهمت و به جاده خاکی زدن بحث را عوض میکنند.
در هیچ جای این بحث گنجی کوچکترین قضاوت و یا توهینی دیده نمی شود اما چرا برق از همه پریده من نمیدانم. هیچ کس نمیگوید گنجی درست نمیگوید بلکه همه میکوشند شخص گنجی را تخریب کنند. برای یک بار اصلا فراموش کنیم گوینده کیست بلکه جواب سخن را با سخن بدهیم.
سوالم از جناب مظفر این است که از کجا به این نتیجه رسیده اند که مردم به سبب خلق محمد مسلمان میشدند. ظاهرا ایشان در مورد جنگهای بسیار در صدر اسلام که برای صدور اسلام بود چیزی نمیدانند. مورد قتل عام یهودیان به اسارت در امده که مسئله پوشیده ای نیست.
ظاهرا برخی دوستان اینقدر احساس قوت استدلال به انها دست داده که فکر میکنند با یک سوال گنجی و کل بحث را بسته بندی کرده اند و به نتیجه رسانده اند.
اندیشیدن شهامت میخواهد. شک در باورهایی که از گهواره با ما همراه بوده جسارت میطلبد. باور به اینکه ممکن است چیزهایی که با شیر مادر به خوردمان داده شده است درست نباشد وحشت انگیز است اما اگر امید به اینده ایران داریم باید این پوست اندازی را بکنیم. رسیدن به اینکه میشود در باره به اصطلاح مقدسات هم اندیشه ورزید راه سختی است. داستان بسیاری از مدافعان مذهب اینگونه است که اول به ایمان و باور می رسنند بعد میخواهند به ضرب و زور برای درستی باورهایشان استدلال بتراشند حالا اگر استدلال یاری نکرد تهمت و افترا و دروغ و سفسطه و تخریب که هست.
-- iَAl ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMحرف زدن و فکر کردن انتقادی یا استفهامی در باره قران برای یک مسلمان کاری است که ساده نیست چگونه میشود در فرامین قادر متعال و درستی و نادرستی ان بحث کرد. از ان میترسم که گروهی با قافیه تنگ امدن برای اجرای حکم مکارم شیرازی به دنبال راه یافتن به بهشت باشند.
آقاي علي شما مثل اين كه در جريان نيستيد . از ابتدا ي نگارش اين مقالات اين همه ادله و برهان براي گنجي آورده شده طوري كه همه از نوشتن خسته شده اند ، تنها كاري كه گنجي مي كند تكرار اصطلاحات خاص خودش است . هر گونه استدلالي را بي جواب گذاشته است . شما مثل اين كه تابحال به كامنت ها توجه نكرده ايد .
-- بدون نام ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMپس خداوند دو نوع انسان خلق می کند یکی انسانی که خوی اسلامیت دارد و دیگری انسان کافری که کور و کر است و خوی حیوانیت . خوب کافر بیچاره چه کند که خدا از روز اول این سرنوشت را برایش رقم زده است ؟ چگونه می تواند این عدالت باشد ؟
-- بدون نام ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMبامداد عزیز
-- مظفر ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PM1) لینکی را که معرفی کردید، دیدم. در آن از قول علامه عسکری آمده است:
"پس رسول خدا دستور داد تا عده وفات نگه دارد، آنگاه او ا به عقد خود در آورد و در مدینه در محله عالیه و در خانه یکی از افراد قبیله بنیحارثه منزل داد". لابد می دانید مطابق قوانین اسلام، با زنی که قبلا شوهر
داشته نمی توان، پیش از اتمام عده اش، ازدواج کرد. این خود نشان دهنده کذب بودن آن روایت است.
2) به جز سه مورد(که آنهم دلایلش کاملا روشن است)، باقی یهودیان یا مشرکینی که به دست مسلمانان کشته شده اند در جریان جنگ هایی بوده که اتفاق افتاده است. در مورد جنگ های پیامبر هم لابد اطلاع دارید که بجز جنگ بدر که پیامبر به مشرکین قریش اعلان جنگ داد، آنهم پس از اصرار فراوان مهاجرین و انکار فراوان پیامبر و در نهایت فرمان خداوند به مسلمان به جهت مجازان مشرکینی که در غیاب مهاجرین، اموالشان را در مکه غارت کرده بودند و زنانشان را به کنیزی گرفته بودند، جنگ هایی که با مشرکین صورت گرفته با اعلان جنگ از طرف مشرکین بوده، و جنگ هایی که با یهودیان اطراف مدینه رخ داده به دلیل نقض معاهده و خیانت به مسلمانان و همکاری با مشرکین مکه بوده است. لابد اطلاع دارید که پیامبر، یهودیان را مجبور به جنگیدن نمیکرد بلکه به سزای خیانتشان آنان را مخیر گذاشت یا کوچ کنند یا بجنگند که در چند مورد کوچ کردند و جنگی رخ نداد.
تصویر یک دین جنگ طلب را متأسفانه خلفا ایجاد کردند. پیامبر هیچگاه برای مسلمان کردن کسی با او نجنگید. اگر موردی سراغ دارید که پیامبر برای مجبور کردن گروهی یا قبیله ای به مسلمان شدن، با آنان جنگیده باشد، معرفی کنید تا ما هم اطلاعاتمان زیاد شود. این کار را خلفا پس از فوت پیامبر انجام دادند اما متأسفانه به پای پیامبر نوشته می شود.
در ضمن جنگ های سالهای آخر عمر پیامبر با رومیان برای مسلمان کردن آنان نبود. رومیان احساس کرده بودند کم کم قدرتی در همسایگی آنان درحال شکل گیری است و به همین خاطر به مرزهای مسلمانان حمله کردند. مسلمان هم تنها به دفع حمله رومیان بسنده کردند.
3) در مورد انواع قصاصی که در زمان پیامبر انجام شده است، فکر می کنم بازهم قصاص های انجام شده در زمان خلفا را به زمان پیامبر تسری داده اید. قصاص هایی که در زمان شخص پیامبر انجام شده است از تعداد انگشتان یک دست هم فراتر نمی رود. تمامی آنها هم با درخواست خود شخص برای رهایی از غذاب وجدان ناشی از ارتکاب گناه بوده است. لابد اطلاع دارید که پیامبر اعتراف به گناه در نزد غیر خدا را حرام کرد و حتی در چند مورد، پیش او می آمدند تا با جاری کردن قصاص آنها را از گناه پاک سازد اما پیامبر تقاضای آنها را رد می کرد و از اعتراف آنها به گناه ناراحت می شد. چند موردی که قصاص صورت گرفته با علنی شدن و رسوایی ناشی از آن و با اصرار خود شخص برای ترمیم آبروی از دست رفته خود بوده است.
افرادی که در برابر بحث های منطقی آقای گنجی کم می آورند، از همان روش های باطلی که آقای گنجی بطلان آنها را اثبات می کنند، برای تخریب او استفاده می کنند. اگر می گوئید این روش ها در قرآن وجود ندارد، پس چرا از همان روش ها برای تخریب ایشان استفاده می کنید؟ آیا دروغ گفتن و اهانت کردن روشی است که دین به شما یاد داده تا در برابر کسی که بحث منطقی می کند و شما حریف منطق او نمی شوید به کار ببرید تا او را از میدان بدر کنید؟
-- هستی ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMآنها که می گویند گنجی در دهه شصت سرکوب گر بوده چرا اتهام های خود را با مدرک اثبات نمی کنند؟ اگر اتهام زدن بدون مدرک درست است، ما هم می گوئیم تمام کسانی که این اتهام ها را به گنجی می زنند، عوامل رژیم جمهوری اسلامی هستند. گنجی اینک در خارج از کشور است. چرا با شکایت از وی در دادگاه های کشورهایی که نظام قضایی عادلانه دارند، او را به دادگاه نمی کشانید تا سیه روی شود؟چرا به نهادهای حقوق بشری که به او جایزه به عنوان مدافع حقوق بشر می دهند، مدارک خود را تحویل نیمی دهید تا او را در فهرست شکنجه گران قرار دهند؟ چگونه است که نهادهای بین المللی که پرونده های مستند درباره سرکوب گران دارند، از او به عنوان یک مبارز راه آزادی و فعال حقوق بشر تجلیل به عمل می آورند. تجربه اتهام زنندگان را محکوم می کند. اگر کسی اتهامی را به اسم خود مطرح کند، و نتواتند آن را اثبات کند، به دلیل اتهام واهی، خودش محکوم خواهد شد. اینها که ادعا می کنند گنجی سرکوبگر بوده، اگر عامل رژیم نیستند، اگر دموکراسی را دوست دارند، آیا در دموکراسی می توان به این شیوه ها به افراد اتهام های بزرگ زد و از تعقیب قضایی در امان بود؟ هیمن امر نشان می دهد که اتهام زنندگان خواهان دموکراسی نیستند. همه ما می دانیم که فقط رهبران ایران و دستگاه قضایی ایران از این شیوه ها استفاده می کند. اما دموکراسی خواهان، مدافعان حقوق بشر، به هیچ کس بدون مدرک اتهام نمی زنند.
شاید همه حرف های گنجی درباره قرآن غلط باشد، اما آنهمه اسلام شناس و قرآن شناس و کسانی که خود را با سواد می دانند، تاکنون حتی نتوانسته اند با یک دلیل به حرف های او پاسخ دهند. رهبران ایران او را ملحد، مرتد، بی سواد، عاما استکبار جهانی، برهم زننده امنیت ملی ایران، و دهها چیز دیگر می خوانند. پس کسان دیگری که این نوع اتهام ها را مطرح می کنند معلوم است به کجا وصل هستند. اگر حرف های گنجی درباره قرآن غلط است و او آدم بی سوادی است که یاوه می بافد، پس چرا مخالفانش آنهمه ناراحت می شوند و رهبران ایران خود را مجبور می بینند که به سخنان منطقی او با اهانت و اتهام زنی پاسخ بگویند؟ هزاران نفر در دنیا حرف های بی اساس می زنند، گنجی هم یکی از آنان، ناراحت نباشید، در قرآن گفته شده که خدا خودش دین اش را حفظ می کند. شاید شما به وعده خدا باور ندارید؟ اگر این طور است، ایمان خود را با عبادت و عدم پرخاشگری تقویت کنید. نماز بخوانید، روزه بگیرید، همیشه در رمضان باشید و به این فکر کنید که سخنان نامربوط زدن روزه شما را باطل می کند و روح شما را شیطانی. پس برای آنکه روزه شما باطل نشود، و برای آنکه روح شما به سمت شیطان نرود، زبان خود را کنترل کنید. حضرات علی گفته است، زبان فرد نشان شخصیت فرد است. هر کس هر جور حرف می زند، در حقیقت، شخصیت خود را نمایش می دهد. آدم بد زبان، شخصیت بد خود را به نمایش می گذارد. از کجا معلوم که اتهام زنندگان در واقع شخصیت سرکوب گر خود را به نمایش نمی گذارند. همین که آنها به نام اصلی خود نمی نویسند، نشان می دهد که آنها چه کسانی هستند.سخن مهم حضرت علی را فراموش نکنید. زبان هر کس نشان شخصیت واقعی اوست. تقوا داشته باشید، همان چیزی(تقوا) که عامل فهم قرآن است، عامل رشد روح هم هست، با بی تقوایی، دیگران را متهم نکنید.
من بر خلاف گنجی قرآن را کلام الله می دانم. گنجی یک سوال با اهیمت کرده و گفته یک دلیل برای اینکه قرآن کلام الله است ارائه کنید، تاکنون هیچ کس نتوانسته است به پرسش او پاسخ دهد. شاید بپرسید پس چرا من قرآن را کلام الله می دانم؟ من فرزند پدر و مادری با ایمان، خداترس، با تقوا هستم که جز خوبی و اخلاق چیزی از آنها ندیده ام. تاکنون حتی یک بار به من دروغ نگفته اند. آنها به من گفته اند که قرآن کلام الله است و خودشان هم به همین اعتقاد دارند. من هم به نظر آنها اطمینان می کنم. چون آنها دروغ گو نیستند. می دانم که آقای گنجی می گویند: از صدق اخلاقی نمی توان صدق منطقی را استنتاج کرد، این مغالصه است. از نظر منطقی حق با اوست. من احساس من چیز دیگری به من می گوید
آقای گشتاسب
-- مظفر ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMقرآن هیچگاه به پیامبر نگفته کافران را "چارپا" خطاب کن و محمد خلاف آن عمل کرده باشد. خداوند صرفا کافران معاند را برای پیامبر توصیف کرده است تا بیش از حد خود را برای هدایت تعدادی که از پیش بنارا بر نپذیرفتن گذاشته اند به زحمت نیندازد. نه فقط محمد که صحابه دست چندم او هم هیچگاه آن آیات قرآن را به عنوان حکم شرعی تلقی نکرده اند. مشکل اینجاست که برخی از مسلمانان امروز بدون کمترین رجوعی به سنت پیامبر، هرگاه با مخالفی برخورد می کنند ابتدا او را به باد ناسزا می گیرند که البته این بیشتر به خاطر عقب نگهداشتگی آنان توسط حکومت هایشان است. اما آقای گنجی ظاهرا اینجور نتیجه می گیرند که این مشکل از خود اسلام است. این نتیجه گیری به نظر منطقی نیست.
با درود، 1. خانم هستی عزیز جانا سخن از زبان ما می گویی، صداقتت را ارج می نهم و دستانت را به احترام می بوسم. 2. اقای مظفر عزیز که اقدامات محمد پیامبر را توجیه نمودید، شواهد تاریخی اعمال غیر انسانی در نبرد ها و کشتن اسرا و ترور شاعر و زن و داستانگوی منتقد و ... بسیار بیش از ان است که شما بتوانید توجیه جامعه شناسی، روانشناسی و ... برآن داشته باشید. بدرود
-- سید علی طباطبائی ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMمحمدی که قاتل عمویش را بخشید. محمدی که در روز فتح مکه بخشش عمومی صادر کرد و محمدی که حتی خانه ابوسفیان را خانه امن اعلام نمود. محمدی که به عیادت کسی رفت که بر سرش آشغال می ریخت و محمدی که مدینه را پناهگاه اقلیت های دینی کرد قرانی که می گوید اجباری در دین نیست اینها از اولین گامهای بزرگ تاریخ به سوی کرامت انسانی بودند. کرامت انسانی از مد رنیته غربی شروع نشد. انسان گرایی غرب ریشه در تعاملات سازنده با شرق دارد. قران از مثال آوردن منظور ندارد که حقوق کسی را در حد حقوق حیوانات کاهش دهد و اعمال خشونت را بردیگران توجیح نماید. قران مثال می زند تا نشان دهد که چگونه عده ای سطح شعور و درک خویش را در حد حیوان پایین آورده اند. آیا شکنجه گران رژیم از حیوان پس تر نیستند. آیا پستی آنان باعث می شود که اسلام اعمال خشونت را در مورد آنان مقبول داند . نه چون محمد حتی انتقام از شکنجه گران مکه نگرفت چون این خشونت است که مارا تبدیل به بد تر از حیوان می کند. آقای گنجی گویی قافیه تنگ آمده است دیگر از مانیفست جمهوری خواهی نولیبرال بازار گرا یتان خبر نیست (در این بربشو بحران مالی سرمایه داری دیگر جایی برای آن حرفها نمانده) صد البته که باید به اسلام پرداخت ولو غیر منصافانه کمک می کند اذهان از اصل موضوع منحرف شوند. مگر نه؟
-- ahmad ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMآیا محمد رسول خدا بود و پیغام او را برای بشر آورد؟ و هر چند که انکار این امر مساوی با نامسلمانی است، پس چرا گنجی گمراه شد و از راه اسلام خارج؟ آیا خداوند طبق آیه های زیر، گنجی را گمراه کرد و آیا اندز بر او فایده ای دارد؟:
سوره البقره :
خداوند از اين كه (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه، و حتى كمتر از آن، مثال بزند شرم نمىكند... خدا جمع زيادى را با آن گمراه، و گروه بسيارى را هدايت مىكند; ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مىسازد! (26)
... بگو: «مشرق و مغرب، از آن خداست; خدا هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مىكند.» (142)
... خدا، هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مىكند. (213)
سوره النساء :
... آيا شما مىخواهيد كسانى را كه خداوند گمراه كرده، هدايت كنيد؟! در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند، راهى براى او نخواهى يافت. (88)
و آنها را گمراه مىكنم! و به آرزوها سرگرم مىسازم! ... (119)
منافقان مىخواهند خدا را فريب دهند; در حالى كه او آنها را فريب مىدهد... (142)
... و هر كس را خداوند گمراه كند، راهى براى او نخواهى يافت. (143)
سوره الانعام :
آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، كرها و لالهايى هستند كه در تاريكيها قرار دارند. هر كس را خدا بخواهد گمراه مىكند؛ و هر كس را بخواهد بر راه راست قرار خواهد داد. (39)
آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينهاش را براى [پذيرش] اسلام، گشاده مى سازد؛ و آن كس را كه بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، ... (125)
سوره الاعراف :
آن كس را كه خدا هدايت كند، هدايت يافته [واقعى] اوست؛ و كسانى را كه گمراه سازد، زيانكاران [واقعى] آنها هستند! (178)
هر كس را خداوند گمراه سازد، هدايت كنندهاى ندارد؛ ... (186)
سوره هود :
-- شاهین دلنشین ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMهرگاه خدا بخواهد شما را گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حالتان نخواهد داشت!... (34)
سوره الرعد :
... و هر كس را خدا گمراه كند، راهنمايى براى او وجود نخواهد داشت! (33)
سوره المدثر :
... خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىسازد و هر كس را بخواهد هدايت مىكند! (31)
سوره الزمر :
... هر كس را خداوند گمراه كند، هيچ هدايتكنندهاى ندارد! (36)
خانم هستی گفته اند "گنجی یک سوال با اهیمت کرده و گفته یک دلیل برای اینکه قرآن کلام الله است ارائه کنید، تاکنون هیچ کس نتوانسته است به پرسش او پاسخ دهد".
-- مظفر ، Oct 29, 2008 در ساعت 02:29 PMمن یک سوال دارم قرآن و محمد را رها کنید، مگر کسی تا کنون توانسته است "خدا" را اثبات کند تا نوبت به کلام خدا بودن قرآن برسد؟ با تمام تلاشی که فلاسفه مسلمان (از زمان ابن سینا تا صدرای شیرازی، طباطبایی و تا امروز) برای ارائه اثباتی بی نقص بر وجود خداوند انجام دادند هرآنچه عرضه شد کاملا عصری و مقطعی بود و خلل تمامی آن اثبات ها اندک اندک آشکار شده است. جالب است فلاسفه اسلامی هیچگاه نتوانستند "خلقت" را از لحاظ فلسفی امکان پذیر کنند و هنوز "خلقت جهان توسط خداوند" (بر فرض وجود خدا) امری است که از لحاظ فلسفی غیر ممکن تلقی می شود. آنوقت آقای گنجی می گویند کسی ثابت کند قرآن کلام خداوند است نه محمد. تنها کسی می تواند چنین چیزی را ثابت کند که در دیده محمد بنشیند و ببیند آیا او چیز عجیب و غریبی مثل جبرییل را می دیده است یا نه؟ و درون محمد بنشیند و درک، احساس و شهود او را رصد کند تا مطمئن شود او دخالتی در امر وحی دارد یا خیر؟ پیامبر فرموده است، هنگامی که پس از اولین نزول فرشته وحی، از کوه پایین می آمده است جبرییل را همچون مردی عظیم بر افق می دیده است و هرجا می نگریسته او را می دیده است. چه کسی می تواند ثابت کند پیامبر راست گفته است و چنین چیزی را دیده است؟ اصولا مگر چنین چیزی امکان پذیر است؟ تنها کاری که ما می توانیم انجام دهیم آن است که از روی قواعد ساده عقلی "گمان قوی" پیدا کنیم که محمد راست گفته است یا خیر. اثبات پذیری در حوزه دین آنگونه که آقای گنجی طلب می کنند اصولا غیر ممکن است. جالب است که قرآن هم (مطابق نص صریح) مومن را کسی نمی داند که توانسته خدا، قرآن یا محمد را ثابت کند، بلکه او را کسی می داند که "گمان" دارد یک روز از او سوال می شود [و همین گمان او را از ارتکاب گناهان باز میدارد].
ما فقط می توانیم تلاش کنیم درک بهتری از دین پیدا کنیم. کاری که اکنون دکتر سروش و دیگران انجام می دهند.
دکتر سروش هم در نظریات اخیرشان، قائل به دخالت پیامبر در وحی هستند. اما جنس سخن ایشان زمین تا آسمان با جنس سخن آقای گنجی متفاوت است. بحث دکتر سروش کاملا کلامی است و دارند تلاش می کنند "ماهیت وحی" را درک کنند.
دکتر سروش، سالهاست که زحمت را بر دوش خود انداخته و خود تلاش می کند درک ما را کمی جلوتر ببرد، اما آقای گنجی لم داده، این پایش را روی آن پایش انداخته، همه چیز را انکار می کند و از دیگران طلب دلیل می کند. همه را به زحمت انداخته و به هیچ چیز و هیچ کس هم پاسخگو نیست.
نمی خواهیم مغالطه "انگیزه" و "انگیخته" کنم اما تصور می کنم مسأله درجای دیگری است.
مشکل داشتن جمهوری اسلامی که برکسی پوشیده نیست. مگر حاکمان جمهوری اسلامی، بر مبنای قرآن عمل می کنند که آقای گنجی هر ستمی که در داخل ایران انجام می شود را بر یکی از آیات خداوند منطبق می کنند؟ والله اگر حاکمین جمهوری اسلامی،به همان اسلام کهنه هزار و چهارصد سال پیش محمد عمل کنند جز چند حکم فقهی درجه دو که آنهم قابل تعدیل است، هیچ مشکلی برای احدی پیش نمی آید و مدرن ترین آزادی را خواهیم داشت. بدبختی "دین" در طول تاریخ آن بوده است که جز در مقطع زمانی ای که آن دین عرضه شده است، همواره کسانی مدعی مالکیت آن می شوند و با دستاویز قرار دادن آن، به تأمین منافع مادی خویش می پردازند. این ویژگی اسلام تنها نیست.یهودیت، مسیحیت، آیین زردشت و غیره (و حتی مارکسیسم)، همین گونه بوده اند.
آقای گنجی اگر حرفی برای گفتن دارند، بروند در مجامع علمی و دانشگاهی بیان کنند که هم "وزن" خودشان دستشان می آید، هم توسط دانشمندان بررسی می شود تا عیب هایش برطرف شود. مگر رادیو زمانه که دارای مخاطب عام است جای اینگونه بحث های آکادمیک است؟ ایشان بروند چند سال زحمت بکشند، تا شاید مانند دیگر دانشمندان حوزه دین شناسی، تحقیقاتشان به نتیجه ای برسد، آنوقت مارا هم آگاه نمایند. نه اینکه تا از زندان جمهوری اسلامی درآمدند، زمین و زمان را به باد انتقاد بگیرند. مگر ممکن است کسی که صرفا تخصصش در حد روزنامه نگاری بوده، با چند سال زندان رفتن(دانشگاه هم نه "زندان") یکهو دین شناس شود؟ این اهانت به ساحت اندیشه و تمامی اندشمندان است. فکر می کنم، این باز هم از مشخصات ما ایرانی هاست که همیشه می خواهیم بدون قبول زحمت، یکشبه ره صد ساله برویم.
درسال2008بازهم همه حرف خودشان را می زنند.کسی هم به عقیده دیگری کاری ندارد.بعد می گوییم،حالا سطح فکرها بالا رفته است.خدا وکیلی کجا بالا رفته است؟فقط ادعاهای تو خالی.همه اش توهین به مخالفان نظر مخالف (البته خیلی شیک و درلفافه)هرچه احترام نگاه میداریم،باز کامنت میگذارندومینویسند:مخالفان نظرات آقای گنجی توهین میکنند.هرچه پاسخ میدهیم،میگویند:مذهبی ها اصلا حرفی برای گفتن ندارند.منطق ندارند.حالا خدا وکیلی همه اش سوالات را ردیف کردن کاری دارد؟مثلا بگوییم:خداچراهیتلر را آفرید؟چراهمه را زیبا نیافرید؟چرا مارا ایرانی آفرید؟چرا خرمگس را آفرید؟اصلا چه دلیل عقلی داشت؟
-- خوش انصاف ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMمطالعه جنبه تاریخی قرآن همواره توسط بزرگان دین نهی می شود. اکثر متدینان و دینداران حتی نمی دانند که حدود دو دهه بعد از فوت پیامبر این کتاب مقدس بصورت مکتوب درآمده است. کوچکترین انتقاد به قرآن پیامدهای ناگواری برای شخص منتقد بدنبال خواهد داشت. چرا؟
-- محمد رضا مختاروند امان ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMایمان به اینکه قرآن از طرف خداوند نازل گردیده و معجزه پیامبر است بایستی به مسلمانان این نیرو را بدهد تا در برابر بدترین انتقادات به این کتاب مقدس, به لبخندی کفایت کنند و با گفتمان به روشنگری در رابطه با انتقادات آنها بپردازند. حتی اگر نتوان آنها را توجیه کرد بایستی به دعا برای آنها بسنده کرد نه اینکه آنها را مهدورالدم دانست و حکم به قتل آنها داد.
مطمئنا آقای گنجی بواسطه ارائه چنین مقالات جالبی مورد غضب بسیاری از بزرگان دین که خود را فصل الخطاب امور دینی می دانند, استفاده کنندگان ابزاری از دین, خشکه مذهبان و ... قرار خواهند گرفت. نکته مهم اینجاست که این جریان روشنگری با حکم قتل و زندان و شکنجه هرگز از حرکت نخواهد افتاد و روزی خواهد رسید که همه ایرانیان از آزادی بیان و عقیده
بهرمند خواهند شد و با آرامش خاطر هر سوالی در رابطه با هر مطلبی را از مدعیان خواهند پرسید.
خانم هستی من هم در خانواده ای شبیه خانواده ی شما به دنیا آمده ام. ولی الان آن احساس شما را ندارم و قرآن را کلام محمد می دانم .
-- شرافت ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMبرگی سپید گشوده ای/که بربرهنگی پاکیزه اش/لکه ی هیچ کلام مقدسی نیست.
-- yalda ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMدر کامنت پیشینم نوشتم که مطالب گنجی را دیگر به جد نمیخوانم. حتا اگر درباره سیاست و حکومت و دموکراسی و غیره باشد هم به همین نحو عمل خواهم کرد.
-- صحرایی ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMاما در عوض کامنتهای خوانندگان محترم را دنبال میکنم؛ چون حاوی نکتههای جالب و مناسبی است. البته آقای گنجی حق دارد طبق «حقوق شهروندی» خود به آنها و اینها پاسخ ندهد و در عوض به نوشتههای سطحی مهاجرانی به روشی جدلی و پوززنی پاسخ گوید!
***
به یکی-دو مورد اشاره میکنم:
آقای آرش میگوید: «این همه آیه برای آقای گنجی ردیف شد که حتی به پیامبر می گوید اگر از تو رویگردان شدند... اگر تکذیب کردند... اگر با تو به ستیزه برخیزند... وظیفه تو ابلاغ آشکار است تو نباید آن ها را به زور وادار به پذیرش کنی. هر که هدایت شد به نفع خودش است و هر که گمراه به ضرر خودش... تو وکیل مردم نیستی.... این آیه ها هم یکی و دوتا نیست گه بگوییم اتفاقی است. حالا کدام پژوهشگری از این آیه ها را در پژوهش خود جا می اندازد؟؟؟»
اضافه میکنم: «لکم دینکم و لی دین» و «و ما علیک الا ابلاغ» و از همه مهمتر: «و ما انت عليهم بجبار= تو مامور به اجبار آنها نيستى(ق/ 45)» و «فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمسيطر= تو فقط تذكر دهنده/ ياد آوري كننده اي و بر مردم سيطره نداري(غاشيه/22)».
پس در تایید حرف آقای آرش باید بگویم که «روش تحقیق» گنجی، مبتنی بر «سوگیری» در پژوهش است و در نتیجه از اعتبار برخوردار نمیباشد. علاوه بر سوگیری، سطحینگری و تناقضهای فراوانی نیز در مجموعه نوشتههای اخیر گنجی به چشم میخورد. سعی دارم این موارد را در مقالهی جداگانهای منعکس کنم.
***
خانم هستی هم که پیشتر با هم اختلافاتی داشتهایم و من برایشان احترام قائل هستم فرمودهاند: «من بر خلاف گنجی قرآن را کلام الله می دانم... از نظر منطقی حق با اوست. احساس من چیز دیگری به من می گوید».
من با ایشان کاملاً موافقم. به نظر من در موارد دینی-ایمانی پای «عقل» و «منطق» کاملاً لنگ است. شاید «احساس» در این موارد، از نظر آقای گنجی «عقلگرا» چیز سخیفی باشد خوب اما پای استدلالیان هم چوبین و بیتمکین است و عقل بشری محدود:
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد...
باسلام
-- سعید کیانی ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMبه عنوان یک مسلمان البته از نوع ارثی آن وبا آنکه تقریبا به تمام واجبات همچون روزه و نماز و ... عمل می کنم ولی همیشه یک سوال برای من وجود داشته که چرا خداوند برای هدایت بشر اینهمه خست بخرج داده و راه و روشی آسانتر و راحتتر با دلایلی قابل هضم تر برای هدایت یافتن بشر در نظر نگرفته است من به عنوان یک جوان مسلمان با هزار و یک شبهه و سوال و تناقض مواجهم علاوه بر این بر اساس تعایم اسلام ادیان دیگر به جز اسلام چون به صراحت به وحدانیت الهی معترف نیستنند و به زبانی دیگر شرک می ورزند به عذاب الهی دچار خواهند شد لذا هدف خداوند چه بوده است تا در صورت آنکه فرض کنیم همه مسلمانان جزو هدایت یافته گانند باز فقط 25% انسانها به رستگاری خواهند رسید و مابقی به عذاب الهی دچار خواهند شد رحمانیت خداوند با این روش هدایت بشر منافات دارد و غیر قابل قبول است!!!
اقای گنجی در اینجا باز با یک پیش فرض واقعا نامتقح وارد شده است. پیش فرض او این است: کرامتمندی مخصوص انسان است.
-- حسن رضایی ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMدر حالی که قرآن به صراحت سخن از کرامتمندی همه مخلوقات به میان آورده است. به ایه 7 سوره شعرا توجه کنید: "أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ"؛ یعنی همه موجودات روی زمین "کریم" خلق شده اند. برای آنکه ارزش این کرامتمندی نزد حیوانات برای زندگی خود ما آدمها مشخص شود می توان یک لحظه تصور کرد که اگر حیوانات (برای مثال مارها)دارای کرامت نبودند زندگی در روی زمین به چه جهنمی تبدیل می شد؟
کوتاه آنکه میان کرامت حیوان و انسان در قران این فرق هست که کرامت حیوان ثابت است ولی کرامت انسانها به میزان تقوای (self control) آنان قابل کم شدن و یا زیاد شدن است؛ ان اکرمکم عندالله اتقاکم. از این روست که در زبان قرآن، برخی رفتارها (برای مثال قتل عمد) که از انسان سر می زند او را از اندازه کرامت ثابت شده برای حیوان نیز پایین تر می اندازد. و این البته لازمه قائل شدن به آزادی انسانی است.
اما در آخر، چه باید گفت که از آنجا که اقای گنجی نشان می دهد که به نقدهای "دیگران"-البته به استثنای کسانی چون آقای مهاجرانی-بی تفاوت است آدمهایی انگیزه ای برای جدی گرفتن حرفهای وی و گفت و گویی کرامتمندانه با وی نمی یابند و شاید هم واکنشهای ناملایمی که از سوی برخی کامنتگذاران دیده می شود دلیلش این باشد؛ یعنی برخورد بعضا دور از کرامتی که از سوی اقای گنجی در برابر مخالفانش دیده می شود. مرادم از رفتار ناکریمانه همین بی توجهی های زننده به ناقدان است که توام با رفتاری به وضوح تبعیض آمیز است (برای مثال، به نوشته های نه چندان پخته اقای مهاجرانی توجه آنجنانی کردن ولی دهها نقد جدی دیگر مثل نقدهای صاحب وبلاگ ایماگر یا همین کامنت هستی و مطفر و ....را بی توجه رد شدن)
من گاهي صفحاتي از قران را خوانده ام و فكر مي كنم شيوه استدلال اين كتاب در برابر مخالفانش، شيوه ترورآميز است. يعني اصلن (همانطور كه در اين نوشته هم بيان شد) مخالف را جزو انسان به حساب نمي آورد. و مي شود گفت شيوه استدلال قران مصادره به مطلوب است. يا حتا فراتر از اين، قران دليلي نمي بيند استدلال كند. خيلي راحت مخالف را با كلماتي شديد، ترور شخصيتي مي كند و بعد هم چند وعده سوزناك در جهان ديگر به او مي دهد.
همين ها كافي است كه در فرهنگ برآمده از اسلام (اگر بشود اسمش را فرهنگ گذاشت) شيوه برخورد مردم ترور آميز و ضد انديشه باشد. يعني بجاي گفتگو همه آماده اند كه حذف شخصيتي (يا حتا فيزيكي) انجام بدهند.
اين ها را اضافه كنيد به احكام برخورد فيزيكي و معدوم ساختن مخالفان كه ديگر جا براي هيچ آزادي و آزاد انديشي نمي دهد.
در ضمن اين دوست گرامي، "آرش"، كه هميشه دل پر دردي دارد( به قول معروف درد اسلام دارد) هم بد نيست يك مقاله در پاسخ آقاي گنجي بنويسد، تا به شكلي مشخص وارد گفتگو شود. چون حس مي كنم دارند تعارف مي كنند. ايشان گفته "اول به خاطر احترامی که برای آقای گنجی قایلم نمی خواستم این کامنت را بگذارم."
يك سوال دارم، بحث علمي چه ربطي به احترام دارد؟ اتفاقن در اين زمينه هر كسي وارد گفتگو (از جايگاهي برابر و نه از بالادست) بشود يعني براي مخالف احترام قائل شده است.
اين كه اسمم را درج نكردم به اين دليل است كه نمي خواهم من را هم جزو حيوانات به حساب بياورند. وگرنه مشكلي نبود.
-- بدون نام سابق ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMنمیدانم چرا مخالفان وقتی جوابی ندارند برای از دست رفتن گذشته و تغییر گنجی و سروش تاسف میخورند. حال آنکه اینان باید برای خود متاسف باشند که بر عقاید ۱۴ قرن پیش پافشاری میکنند. نه برای کسانی که وقتی فهمیدند مسیر همقطارانشان باطل است تعصب را رها کردند و با جراتی مثال زدنی مسیری نو را پیش گرفتند و برای اهدافی بس بیارزش به ریا و تظاهر رو نیاوردند.
از همه اینها که بگذریم آیا تعارض اسلام با حقوق بشر بر کسی پوشیدهاست؟ بعید میدانم کسی بخواهد بگوید که پیامبر اسلام در چارچوب قوانین حقوق بشر رفتار میکرد!
مخالفان به هر چیزی متوسل میشوند تا نظرات علمی متفکران را باطل جلوه دهند(نام قبلی سروش-گذشته گنجی...) ولی مخاطب اینگونه مباحث به دنبال مطالب علمی است و به یاری خداوند این حملات بینتیجه خواهندماند.
حکایت گنجیها حکایت مولاناست که گفت:
-- حسینی ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMدر نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
آقاي گنجي!
-- hojjat ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMخوشبختانه پيشرفت شما سريعتر از سروش است(او تازه به نفي عقلاني امام زمان رسيده!). كي ما خواهيم فهميد كه اناني كه از عقل سليم برخوردارند نيازي به دين ندارند!؟ آيا دين جز پاسخي گمراهانه براي ارضاي خودخواهي ما نيست؟
تسلیت عرض مینمایم اعمال انتهاری اقای گنجی را درواقع ما همیشه از جایی ضربه خورده ایم که بیشترین سرمایه گذاری را انجام داده ایم .
-- منصور ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMهمیشه تاریخ همین بوده است افراط ولایت فقیهی من دراوردی و برداشت غیر انسانی طالبانی ازدین وتفریط غیرمسوولانه ازدین توسط امثال گنجیها. این است عاقبت سرمایه هاوانرزیهای مادرسه چهارقرن اخیر.
واقعیت را باید پذیرفت مسیرحرکت ما هنوزبه ترکستان است.
آقای علی
-- مظفر ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMفرموده اید:"مورد قتل عام یهودیان به اسارت در امده که مسئله پوشیده ای نیست"
لطفا به چند نکته توجه فرمایید که نشان دهنده کذب بودن تمامی این روایت است. شما هیچ وقت از خود پرسیده اید که یهودیان که موطن اصلی شان سرزمین فلسطین و اطراف آن بوده است (که البته این واقعیت توجیه کننده اتفاقاتی که اکنون در فلسطین می افتد نیست) و هماره آنجا را سرزمین مقدس خویش میدانسته اند که قبله آنها در آن واقع است، در اطراف دهکده کوچک و بی نام و نشانی به نام یثرب چه می کرده اند؟
شاید گفته شود نوادگان اسماعیل اند، اسماعیلی که ابراهیم، او و مادرش را به حجاز منتقل کرد. این مطلب به دو دلیل نادرست است. اولا، به شهادت تاریخ، یهودیان اطراف مدینه، به آنجا مهاجرت کرده بودند و خود را از فرزندان اسحاق می دانستند نه اسماعیل، و همواره به این می بالیدند. ثانیا، ابراهیم، هاجر و اسماعیل را به کنار خانه خدا واقع در دهکده مکه برد نه یثرب. در حالیکه اغلب یهودیان زمان پیامبر، در اطراف یثرب می زیستند که دهکده گمنامی بود و هیچ خصوصیتی نداشت که کسی را برای مهاجرت به آنجا ترغیب کند. در آنزمان جایی که رونق اقتصادی داشت مکه بود نه یثرب.
تنها پاسخی که می توان داد این است که در تورات به پیامبری فردی از فرزندان اسماعیل که در مکه متولد می شود اما در یثرب حکومت خواهد کرد، بشارت داده شده بود و آنان به این دلیل پیش از بعثت پیامبر اسلام گروه گروه به آنجا مهاجرت کردند و حتی به مشرکین آنجا فخر می فروختند که پیامبر موعود ما به زودی ظهور خواهد کرد و باعث برتری و سروری ما خواهد شد (این عین نص صریح قرآن است). اما وقتی پیامبر موعود با تمامی نشانه هایی که در تورات از او ذکر شده بود، از میان مشرکین مکه برخاست و شریعت جدید و کتاب جدید آورد، با این که یقین داشتند که او همان است که در انجیل و تورات وعده داده شده (این هم نص صریح قرآن است) اما به روال پدران خود که هرگاه پیامبری مخالف خواست آنان مبعوث می شد او را انکار می کردند، پیامبر اسلام را هم انکار کردند (داخل پرانتز عرض کنم که اگر این ادعای قرآن که نام و نشان پیامبر با وضوح تمام در انجیل و تورات آمده است صحت نداشت و در کتبی که در دست یهود بود، نبود، چنان آبرویی از پیامبر می بردند که رسوایی آن تا امروز ادامه داشت. سکوت آنان در برابر ادعای قرآن فقط صدق ادعای قرآن را نشان می دهد). وقتی یهودیان (زمان پیامبر و پس از آن) بنا را بر انکار گذاشتند، بر خود لازم می دیدند چند کار انجام دهند. اولا، نام و نشان پیامبر را به طور کامل از تورات حذف کردند (گرچه چند آیه بسیار مهم از دستشان در رفته که به طور آشکار به "دوازده امام" از فرزندان اسماعیل اشاره می کند. "سفر پیدایش، آیات 17 تا 20 " . دلیلش هم آشکار است دوازده امام در زمان پیامبر نبودند و در نتیجه معنی آنرا درک نکرده بودند و در نتیجه، آن آیه به عنوان شاهد روشنی برای آیندگان باقی ماند). دوم، روایاتی جعل کردند (مخصوصا در زمان معاویه که بازار روایات جعلی داغ بود) که نشان دهد رفتار محمد با آنچه از یک پیامبر خدا انتظار می رود، همخوانی ندارد. در حالیکه اگر این گونه روایات که همگی بالاتفاق راجع به ستم پیامبر بر یهودیان است صحت دارد، چرا هیچ روایتی از این دست راجع به مشرکین مکه وجود ندارد. پیامبر، هنگام فتح مکه قدرتمندترین فرد حجاز بود و هر دستوری می داد کسی یارای مقاومت نداشت. چگونه است که او در اوج قدرت، مکیان را با تمام ستم هایی که به او و یارانش کرده بودند آزاد کرد و حتی فرمود هرکس در خانه ابوسفیان پناه گیرد در امان است درحالیکه ابوسفیان بزرگترین دشمنش بود، اما هنگامی که در مدینه آماج هجوم همه جانبه مکیان و یهودیان بود پروای انتقام آنان با همدستی مکیان در آینده را نکرد و چنین جنایتی مرتکب شد؟ هیچ جای آن واقعه کذایی با بدیهیات همخوانی ندارد. تعجب می کنم از دوستانی که بدون کمترین تجزیه و تحلیلی هرچه را می شنوند یا می خوانند در بست می پذیرند حتی اگر با هیچ منطقی جور در نیاید.
نکته سنجی آقای گنجی
-- سوشیانت ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMنمی دانم کسی تا به حال چرا من یک مسیحی هستم خوانده است؟ راسل در تعریف خود از مسیحیت اعتقاد به خدا و رستاخیز را دو ستون مسیحیت می داند. من مدتها روی پایه های آیین اسلام فکر کردم. اگر از یک مسلمان پرسش های از قبیل چرا نماز می خوانی؟ چرا به روز قیامت اعتقاد داری؟ چرا پیامبر پیامبر بود؟ چرا آخرین پیامبر بود؟ چرا ... تمام این پرسش ها با گذر از پاسخ های میانی به این پاسخ می رسند که قرآن سخن خداوند است و بر اساس این فرض همه کارها در گمان وی دلیل می یابند. اگر مسلمانی اعتقاد نداشته باشد که قرآن کلام پرودرگار باشد و بدون تحریف مانده دیگر مسلمان به معنای واقعی کلمه نیست و در نظر من کسی است که حداکثر به عرفان معتقد است و پیامبر را عارفی می داند و قرآن را نتیجه کنکاشهای عرفانی او. ازین روست که من گنجی را می ستایم که اینجنین تیز بینانه این رکن رکین اسلام را مورد نقد بسیار جدی قرار داده اند و سعی در آب کشی آن ننموده اند. به نظر شما اندیشه من پیرامون عدم اعتقاد به کلام الله بودن قرآن به معنای نا مسلمان بودن به معنای واقعی کلمه چقدر درست است؟
در ضمن آقای بهرام چوبینه شما که معتقدید بسیاری از رموز قرآن شناخته نشده است و برای آن مردم عرب بدوی غیر قابل فهم بوده است. ما در اسلام دروغ مصلحت آمیز دارم؟ فرض کنید پیامبر برای گسترش نهضت خود در آن فضای بدوی نیازمند این ادعای از طرف خدا بودن بکند. آیا شما اسم این را شیادی می گذارید که فردی صرفا به خاطر یک دروغ شیاد است؟ اگر پیامبر فقط یک دروغ گفته باشد باید او را به کل شیاد دانست و از همه حرف آن گذشت؟ خودتان تا به حال چقدر دروغ گفته اید. من فکر می کنم وقتی یک دروغ زیاد تکرار شود برای گوینده شکل واقعیت می یابد و خودش هم آن را باور می کند (نظر کاملا شخصی و بدون دلیل). جایی حضرت امیر فرموده به گفته نگاه کنید نه به گوینده. شما با زیر سؤال بردن صلاحیت آقای گنجی کاری که عملا می کنید نگاه نکردن به گفته های ایشان است.
اگر قرآن را بخواهیم به عنوان معجزه بپذیریم قبل از هر چیز روی این کلام با مردم مکه و مدینه بوده است که اگر آن ها نمی پذیرفتند ما امروز پیرامون آن گفتگو نمی کردیم. از این رو باید ابتدا به ساکن برداشت های ما بر اساس برداشت های آنها باشد.
نمی دانم چقدر با مفهوم نظریه دادن آشنایی دارید. وقتی نظریه های موجود دارای سوراخ شده و نمی توانند مسایل جدید را پاسخ دهند و دارای بند و اگر و اما می شود نشان می دهد جایی از نظریه می لنگد و کاستی هایی دارد مانند نظریه مرکز جهان بودن زمین، مکانیک نیوتنی و... . گاهی پاره از قسمت ها باید اصلاح شوند و گاه تمام آن باید مورد بازبینی قرار گیرد. در برهان خلف ما فرضی می کنیم و اگر فرض ما به نتایج متناقض رسید که فرضمان حتما اشتباه است اما اگر نرسید احتمالا اشتباه نیست و هر چه گذاره های بیشتری به حکم درست برسد صرفا احتمال درست بودن فرض بیشتر می شود و فرض از این راه ثابت نمی شود. در بحث کلام الله بودن قرآن ما فرض را بر آن گذارده ایم و سعی می کنیم تنها احکام نا متناقض را ببینیم و هر جا احکام نا متناقض را می بینیم شروع به توجیه بافی می کنیم و یک لحظه به خود تردید پیرامون صحت فرض خود راه نمی دهیم.
30th October 2008
What I will write in below belong to the notice of Mr. Ghanayee Ferd ,and Radiozamaneh should print here because I want to know the radiozamaneh will print my comments or not . Radiozamaneh will take out the notice of Mr.Ghanayee Ferd soon,but the articles Mr. Ganji must be for long time. Maybe below comment has contact with the articles Mr.Akbar Ganji.
According to geological scientific researchs the earth life is 4,600,000,000 (four Milliard and six hunderd Million -4.6 Miliard years ) All Ibrahimi/Abraham religions alleged and allege : " The God created the world 5000 years ago. " !
For above reason a religios person or a Sofi can not be a scientist, and a scientist never can become a religious person.
Science and religion are oppisition of each other
If any body has mental problem , she/he can says , she/he is a scientist and believe also that the God created the world 5000 years ago in six days , like : Jews people
-- Kudos Talash ، Oct 30, 2008 در ساعت 02:29 PMمن مسلمانم و ازاین بابت که گهگاهی اعتقاداتم رو مورد سوال قرار میدم خوشحالم. متاسفانه مشکل بزرگ دین و بحث دینی اینه که توی مملکت ما دین حکومتی شده و عدهای به خاطر کسب قدرت و ثروت اون رو در انحصار خودشون در اوردن و متاسفانه به دلیل کم بودن اطلاعاتشون در مورد سایر دیدگاههای فکری و اینکه در یک جامعه ای مردم با دیدگاههای کاملا متفاوت وحتی متضاد میتوانند بدون هیچ مشکلی در ارامش با هم زندگی کنند مشروط به اینکه حق و حقوق اجتماعی هم رو پایمال نکنند و اینکه تعصب نداشته باشند. اگر کسی خدا رو قبول نداشته باشه یا از پیامبر کاریکاتور بکشه خودش در پیشگاه خدا باید جوابگو باشه و ما حق نداریم که اونو گردن بزنیم. من به خاطر دیدگاه دینیم نمی تونم ونباید ازادی بقیه رو محدود کنم. من که مثلا خونه ای رو با چند نفر دیگه اجاره کردم و اونا مثلا مشروب می خورن تا زمانی که مزاحم من نیستن من حق ندارم اونارو ازاین کار منع کنم. اگه جامعه ازاد باشه یقینن مذهبی موندن برا بچه های کم سن وسال مشکل میشه و والدین وظیفشون سنگین تر.از این بابت که اعتقادات بچشون رو شکل بدن و اگه به اون میگن به چیزی اعتقاد داشته باشه و یا ینکه عملی رو انجام بده مثلا نماز بخون یا روزه بگیره والدین وظیفه دارن که اعتقادات بچه رو قوی و با منطق بار بیارن که ازش مطمعن باشن.متاسفانه در ایران دولت با زور خودش شده این کاره و به دلیل دروغگویی ریاکاری حق کشی فساد و ....باعث رویگردانی جونا از دین شده. تا جایی که از تاریخ یادم هست مردم ایران مشرک نبودن و حتی قبل از اومدن اسلام به عربستان یکتا پرست بودن . دولت باید در عین صداقت با مردم امنیت ایجاد کنه و اقتصاد رو رونق بده دین روبگذاره به عهده مردم. اصولن هر چیزی که درست و قوی نباشه از بین میره و به نظر من دینی که بدون فکر و مطالعه پذیرفته بشه دیر یا زود از بین میره.
رو قوی شو گر راحت هر دو جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است
حالا سوال اینه که بااین منطق تکلیف امر به معروف و نهی از منکر چی میشه من میگم اولا باید در محدود خانواده باشه و خارج از خانواده مثلا تو جامعه هرگز نباید به زور متوسل شد. ایا تفاوتی بین حجاب اجباری و کشف حجاب هست؟
-- ali ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMبه امید روزی که یک حکومت سکولار در ایران باشه کهریا کاری ازبین بره وهمه با هر زبان دین و اعتقادی که هستن در برابر قانون یکسان باشن.
به امید روزی که علی وار کسی با وجود اینکه استحقاق رهبری جامعه رو داره تا زمانی که مردم نمی خواهند خودشو به مرم تحمیل نکنه و در حکومتش همون اندازه دغدغه مسلمان رو داشته باشه که دغدغه یک زن یهودی رو.
دفاع جناب مظفر از انتقاد بدتر است. من نفهمیدم آیا قرآن کافران را حیوان می شمرده ولی محمد نه؟ آیا محمد این آیات را بر کافران نمی خوانده؟ آیا نسل کشی یهودیان بنی قریظه و خیبر را قرآن کرده یا محمد؟ آیا همه کافران هم عصر محمد آدم آدم کش بوده اند و دختران را زنده به گور می کرده اند؟ آیا دختران و بچه های کوچک کافران هم جنایتکار بودند که به کنیزی و بردگی گرفته شدند؟
-- رضا ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMآقای سعید کیانی، اینکه فکر می کنید خدا خست به خرج داده به دلیل این است که کسانی راه را کج کرده اند و ادعای بر حق بودن راهشان را دارند. پس نباید دین را همانی بدانیم که ادعایش وجود دارد، باید بفهمیم که چیزی که اکنون رایج است، دین نیست.
-- م.ح. ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMآقای گنجی . در اولین ایه ای شاهد آورده اید ، دقت کنید ، خطاب قران به کسانی است که میگویند ما به راه پدران خود میرویم ، حتی اگر پدرانشان بی خرد و گمراه باشند و در انتها میگوید آنان فکر نمی کنند . این بیان قران چه مباینتی با شاخصه های انسان مدرن یعنی تعقل و آزادی دارد ؟ جناب گنجی ، راههای دیگری هم غیر از دفاع از همجنسگرائی و نقد قران برای اثبات مدرن اندیشی شما وجود دارد . شما که از همه دلیل میطلبید . دلیل شما بر اینکه طباطبائی و جوادی آملی زبان قران را فهمیده اند چیست ، خصوصا جوادی آملی که به قول سروش ، تصور میکند بعد از ملا صدرا هیچ اتفاقی در عالم اندیشه نیافتاده است . متین
-- بدون نام ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMکلیه نظرات ارائه شده را به دقت خواندم من فکر میکنم ادیان مختلف برای زمانهای نزول خود مناسب بوده اند ودر دوران فعلی زندگی بشر قادر به پاسخ گویی به نیازهای بشر وهدایت او نمی باشند چطور میگویید شخصی هر کس که باشد در مثلآ 1500 سال پیش بهتر از ما زمانه ما را درک کرده واز ما بهتر میفهمد وهادی وراهنمای ما است سخنان آقای گنجی درست است هر چند ایشان در خارج از ایران مصونیت دارند وما اینجا امنیت نداریم اصولآ دین با آزادی انسان مشکل دارد دین تمامیت خواه وبند کننده است در لباس دین کلیه کسانی که خارج از دین هستند کافر ومهدورالدم وانسان درجه دو وسه هستند هر دینی این خصوصیات را دارد ومختص به اسلام نیست راه برون رفت از سر گشتگی در وادی دین کنار گذاشتن آن است امروزه بشر نیاز ندارد که شخصی از هزاران سال پیش به او بگوید چگونه فکر کند وچگونه رفتار کند من فکر میکنم منشور بین المللی حقوق بشر میتواند شروعی برای تغییر در افکار کهنه ما باشد امروزه بشر قادر است بدون طنابهای مهار کننده ومقید کننده دین راه خود را به سوی جامعه ای متعالی از نظر انسانی پیدا کند
-- بیژن ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMجناب مظفر...
-- کاظم ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PM-اگر " کلام خدا "بنده خود را حیوان نامیده که حرفی ندارم.
-مهم این نیست که مخالف یک تفکر چه نامیده شود ( گر چه این لفظ شایسته خدا نیست) .مهم طرز برخورد با ان "حیوان" است.
-اگر گفته شما صحیح ولشکرکشی ها ی خلفا نمیبود قطعا من و شما الان مسلمان نمی بودیم .
-اگر این تفکر را که در مقابل این ایات قران بخشای دیگرش از مهر و محبت میگوید را مد نظر بگیریم اعتراف به وجود تناقض کرده ایم.
-اینکه چرا فقط این بخشهای منفی به نقد کشیده شده...یادمان نرود ما با لیوانی روبرو هستیم که مدعی لبالب پر از اب بودن است. قطعا اگر منتقد لیوان را نصفه بیابد ...ادعا را به نقد خواهد کشید
واقعا نوشته های شما به انسان طرز فکر کردن و شجاعت عقلی را نشان می دهد. دست مریزاد جناب گنجی عزیز... غافلان همسازند، تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید...
-- آرمان ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMیادتان باشد نظر مرا منتشر نکردید. خوب است توهینی در آن نبود جز نقد گنجی!
-- بدون نام ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMخوب، دیگر نظر نمی دهم. شاید دیگر هم هر روز نیایم تا رادیوزمانه را بخوانم. فکر هم نکنم بعد از مهدی جامی زیاد چنگی به دل بزنید...
. . .
زمانه ـ متاسفانه کامنت شما نام یا آدرس ایمیلی ندارد تا بتوانیم سابقه ی ارسال نظر شما را در سیستم پیدا کنیم. احتمال دارد نظر را اصلا دریافت نکرده باشیم. دوباره بفرستید.
. . .
سلام
یک پیشنهاد کوچک اما مفید:
پیش از هرگونه داوری
همه ی دوستان، سوره های تحریم ، احزاب، نور و نساء وسایر سوره های غالبا مربوط به زنان را شخصا، دوباره و با رعایت چند نکتهی زیر بخوانند و سپس در مورد درستی یا نادرستی ی مدعیات گنجیدر مورد زنان داوری کنند. باور کنیم که این کوتاه ترین و درست ترین و مستقیم ترین راه داوری است که فعلا در دستان ماست.
و به همین نحو، در مورد سایر ادعا های وی نیز، همه ی سوره ها یا سوره های مربوطه خوانده شود.
- نخوانده! نظر ندهید.
اما، چند نکته ای که همیشه باید برای داوری در مورد هر متنی رعایت شود و بویژه در مورد متن های محبوب و مشهور و مقدس:
0- ترجمه ای نسبتا ویراسته و معروف را انتخاب کنید.
1- آشنایی زدایی: فرض کنید این متن را در کوچه پیدا کرده اید و صفحه ی عنوان ها و اسم نویسنده ی آن کنده شده
2- کنجکاوید که بدانید در آن چه پیام مفیدی برای شما دارد. شاید نقشه ی گنجی معنوی یا مادی باشد که در جایی پنهان است که منتظر جوینده ای همچون شماست.
3- جرات اندیشیدن داشته باش (کانت): به قدرت داوریی خود بیایمان نباشید. یعنی وقتی با اطلاعات موجود، به داوریی منصفانه و علمی، اما ناخوشایندی رسیدید، بخود نگویید که لابد من نمیفهمم، اما هستند کسانی که بهتر از من می فهمند و می توانند پاسخ این حس ناخوشایند را بدهند. حتما آنان تابحال پاسخ این نکته را داده اند و من خبر ندارم. در نهایت آخرین داور خود من هستم و تمام این بحث ها باید قوه ی خرد و وجدان "من" را راضی کنند نه فقط "بزرگان" و "مرجع " های مقبول "من" را.
4- فقط از روی ترجمه بخوانید و به زبان اصلی نگاه نکنید.
5- کل متن (در این جا: یک سوره) را یک نفس بخوانید و خواندن را هرگز قطع نکنید تا متن تمام شود.
هرگز یک جمله را بدست نگیرید و در مورد یک جملهی منفرد فکر نکنید.
6- پس از آن، از خود بپرسید : "پیام این متن برای خواننده چیست"، "پیام این متن برای من چیست؟
7- پس از مدتی اندیشه، متن را دوباره بخوانید و این بار بر روی نکات مورد توجه در خوانش پیشین، دقت بیشتری کنید.
-- چشمانی باز ، Oct 31, 2008 در ساعت 02:29 PMبا رعایت این نکات، خواننده، قطعا به نتایجی شگفتآور می رسد که پیشتر، هرگز تجربه نکرده بود.
با آرزوی چشمانی باز تر برای همگان،
وقتي خداوند در قرآن غافلان و كفار را حيوان يا كمتر از حيوان مي خواند مقصود اين نيست كه به كسي توهين كند . خداوند خود آفريننده ي حيوان و انسان است و اگر خودش تاج كرامت بر سر بشر نمي گذاشت كه بشر چيزي نبود . توصيف خداوند برخلاف آن چه گنجي و حتي سروش تصور مي كنند وصفي شاعرانه نيست ، اين كه بارها در قرآن گفته شده كه قرآن شعر نيست مبين همين معناست . كافر و غافل در مرتبه ي وجودي حيوانند و اگر براي بشر محصور در مقتضيات حيات ممكن بود صورت ” حقيقي “ چنين كسي را ببيند ، آن شخص را به همان صورتي كه در قرآن گفته شده است مي ديد . گنجي به آيه اي كه به طور واضح يهوديان ظاهرا ديندار و باطنا بي دين را خراني مي خواند كه كتاب حمل مي كنند اشاره مي كند و كل معنا و مفهوم آيه را در برابر حيرت خوانندگان نديده مي گيرد و مي گويد در اين آيه يهوديان خر دانسته شده اند . بله چرا كه نه آقاي گنجي ؟ يهودياني كه تورات را حمل مي كردند و ظاهرا به آن مشغول بودند اما روح تعاليم آن را عملي نمي كردند ، در سيماي حقيقي خود همچون خران بودند . اشخاصي هم هستند ( اشخاص بسيار با تقوا) كه صورت حقيقي آدميان را مي بينند . تعجب خواهيد كرد اگر بدانيد نه تنها كافران در چشم آن ها حيوانات وحشتناكي به نظر مي آيند ، بلكه بسياري از مسلمانان نيز چنان اند كه اين اشخاص باطن بين از ديدن آنها هم منزجرند . موضوع اين است كه انكار خدا ، پيامبر و معنويت انكار و فراموش كردن بخشي از وجود ماست كه مي داند همه ي قرآن خود حقيقت است و همه ي وعده هاي خدا به حق . اين انكار نتايجي غير قابل اجتناب دارد و اثراتي كاملا گريز ناپذير . انسان وجود خود را نمي شناسد و بر آن احاطه ندارد كه اگر داشت مي توانست به عين اليقين برسد. منتها اين حرف ها به درد گنجي و ساير كساني كه خود را در اين جا متفكر معرفي مي كنند نمي خورد . فقط به درد اشخاصي مي خورد كه واقعا اهل فكرند و براستي به دنبال حقيقت اند .
-- بدون نام ، Nov 4, 2008 در ساعت 02:29 PMاميد كه همگي مان با تامل بيشتر سخن بگوييم و با رعايت اصول اخلاقي قضاوت كنيم
-- زيد ، Nov 5, 2008 در ساعت 02:29 PM