تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
۳۱ سال پیش در چنین روزی

چفیه عرفات بر شانه انقلاب

سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی

دو‌شنبه سی‌بهمن ۱۳۵۷ برابر نوزدهم فوریه ۱۹۷۹ میلادی

عرفات در بهشت زهرا

یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادی‌بخش فلسطین که در تهران به سر می‌برد، امروز برای دیدار با مردم به بهشت زهرا رفت. در این مراسم هزاران نفر از مردم تهران شرکت داشتند.

یاسر عرفات نخستین میهمان خارجی حکومت جدید بود. عرفات در سخنانش در بهشت زهرا آیت‌الله خمینی، رهبر انقلاب ایران را ستود و پیروزی ملت ایران را گام تازه‌ای در وحدت میان هدف‌های اصیل خلق ایران و فلسطین دانست. در این دیدار دکتر ابراهیم یزدی در همه جا عرافات را همراهی می‌کرد.

به نوشته روزنامه اطلاعات، وقتی هواپیمای حامل یاسر عرفات و همراهانش در حریم فضایی ایران ظاهر شدند، شش فروند جت فانتوم نیروی هوایی، هواپیمای او را اسکورت می‌کردند.

یاسر عرفات به همراهانش گفت: این اولین بار است که می‌توانیم مطمئن باشیم که فانتوم‌های آمریکایی برای بمباران ما نیامده‌اند.

چریک‌های سازمان مقاومت فلسطین وقتی به تهران رسیدند، چفیه‌های خود را به نشانه دوستی و برادری به مردان مسلح انقلاب بخشیدند. به نوشته روزنامه اطلاعات در طول مسیر و در محل بهشت زهرا، یاسر عرفات به مردم آب نبات مخصوص فلسطینی‌ها را می‌داد.

اماله، زن چریک فلسطینی، در بهشت زهرا، در حالی که در یک دست مسلسل و دست دیگر پرچم فلسطین داشت، شعارهای فلسطینی می‌داد و مردم او را همراهی می‌کردند.


اموال خانواده پهلوی مصادره شد

به نوشته هفته‌نامه ایرانشهر، تمام املاک و کاخ‌های خاندان پهلوی در شمال ایران، نوشهر، رامسر، نور و بابل به تصرف نیروهای پاسدار ملی درآمد. ویلاهای نصیری، رییس سابق ساواک که تیرباران شد، نیز به تصرف این نیروها درآمد.

در شهرک پردیس کرج املاک و مستغلات متعلق به غلامرضا پهلوی کشف شده است. چهار دستگاه جیپ و مینی‌بوس و مقدار قابل ملاحظه‌ای دارو و کپسول گاز که نیاز یک بیمارستان را تأمین می‌نماید، در یکی از خانه‌های این شهرک به دست آمده است.

به نوشته هفته‌نامه ایرانشهر، نیروهای انقلابی شهر ساری روز دوشنبه چندین هکتار املاک دشت ناز متعلق به عبدالرضا پهلوی را به تصرف خود درآوردند. کاخ مهدشت ساری و باغات و مرکبات اطراف آن نیز هم اکنون در تصرف کمیته انقلاب این شهرستان قرار دارد.

در کاخ مهدشت مقداری اسلحه و مهمات کشف شده است. بیش از یک‌ هزار ویلای لوکس و مجهز ساحلی در شهرک دریاکنار که متعلق به بنیاد پهلوی بود، روز سه‌شنبه از طرف نیروهای انقلاب بابلسر به تصرف درآمد و وسایل و تجهیزات و مراکز آن ضبط شد.


کاخ شمس در رامسر

دکتر ابراهیم یزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب، طی اطلاعیه‌ای به کلیه بانک‌های دولتی و خصوصی دستور داد:

۱. کلیه حساب‌هایی که به نام بنیاد پهلوی، دربار و سازمان‌های وابسته وجود دارد، بسته و پرداخت وجه و یا هر نوع دریافت پول از این حساب‌ها موقوف شود.

۲. کلیه حساب‌هایی که به نام اشخاص نظامی یا شخصی‌... افتتاح شده، بسته و از پرداخت وجوهی که در این حساب‌ها متعلق به کادر نیروهای مسلح است تا اطلاع ثانوی خودداری شود.

۳. حساب‌های مربوط به بازرسی شاهنشاهی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، و یا حساب‌هایی که به نام گردان کارکنان این دستگاه‌ها افتتاح شده است، مسدود و از پرداخت و نقل و انتقال آن‌ها خودداری شود.

ثبت و اسناد کشور نیز به ادارات دستور داد که از نقل و انتقالات و انتقال سهم و وکالت دادن‌ها، از خانواده کسانی که در دادگاه انقلابی محکوم شده‌اند، یا کسانی که به اتهام جنایت و سوء استفاده در مظان اتهام هستند، خودداری شود.


ملک حسن دوم، پادشاه مراکش در کنار کارتر

ملک حسن درخواست استرداد شاه را رد کرد

به نوشته هفته‌نامه ایرانشهر، ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، به دنبال تقاضای آیت‌الله خمینی برای استرداد شاه سابق از این کشور، اعلام داشت هرگونه تقاضا جهت بازپس فرستادن شاه به ایران را رد خواهد کرد.

ملک حسن گفت تاکنون تقاضای رسمی برای استرداد شاه به او نرسیده است و از چنین درخواستی بی‌خبر است. او اضافه کرد تن در دادن به چنین تقاضایی غیرقابل قبول است و هیچ‌گونه قرارداد رسمی برای استرداد مجرمین بین ایران و مراکش وجود ندارد.

روز سه‌شنبه سرنشینان هواپیمای سلطنتی که شاه را به مراکش برده بود، هواپیمای مذکور را به ایران بازگرداند. هفده سرنشین هواپیما به مقامات فرودگاه رباط پایتخت مراکش گفته بودند می‌خواهند یک پرواز آزمایشی انجام دهند و به این وسیله اجازه پرواز گرفتند، ولی به محض پرواز عازم ایران شدند.

سرنشینان هواپیمای مذکور پس از فرود در فرودگاه مهرآباد دستگیر و به کمیته انقلاب تحویل شدند. هفده نفر مزبور شامل چهار نفر کارکنان هواپیما، نه نفر گارد محافظ و چهار خدمتکار بودند.

این عده پس از ورود به تهران گفتند که صدها سرباز مراکشی محافظت جان شاه را بر عهده دارند. روز چهارشنبه دولت انگلیس از پذیرفتن شاه به دلایل امنیتی عذر خواست.

کشورهای اسپانیا، سوئیس و فرانسه نیز به محمدرضا پهلوی گفته‌اند که امنیت را برای مدت اقامت او در این کشورها نمی‌توانند تضمین کنند. آمریکایی‌ها گفته‌اند که محمدرضا شاه هر وقت بخواهد می‌تواند به آنجا برود.


شاپور بختیار

ولیان و بختیار فراری هستند

طبق اطلاعات کمیته تبلیغات امام خمینی، عبدالعظیم ولیان و شاپور بختیار تاکنون دستگیر نشده‌اند و نیروهای مبارز انقلاب در جست‌وجوی آن‌ها هستند. به نوشته روزنامه اطلاعات، قبلاً شایع شده بود که این دو نفر دستگیر شده‌اند.

کمیته انقلاب اسلامی دیروز طی اعلامیه‌ای اعلام کرد علی‌رغم پاره‌ای گزارش‌ها شاپور بختیار دستگیر نشده است. با انتشار این اعلامیه سرنوشت مبهم شاپور بختیار اسرارآمیزتر شد. سه‌شنبه پیش رادیوی انقلاب توقیف بختیار را پخش کرده بود. حتی یک مقام بلندپایه گفته بود که او را در جریان دستگیری‌اش مضروب نکرده‌اند.

به نوشته روزنامه اطلاعات، هنوز معلوم نیست که آیا بختیار دستگیر و سپس به‌ طور محرمانه آزاد شده است یا اصولاً گزارش دستگیری او ساختگی بوده است. بیشترین اصرار برای دستگیری بختیار از سوی گروه‌های چپ‌گرا و متوجه بازرگان است.

به نوشته روزنامه اطلاعات «گروه‌ها و احزاب چپ‌گرا محاکمه بختیار را خواستار شده‌اند.» بازرگان، نخست وزیر دولت موقت انقلاب، دوستی ۳۶ ساله با بختیار داشته و هر دوی آن‌ها به علت فعالیت‌های ضدشاه مدت‌ها در زندان بودند.

روز چهارشنبه ۲۵ بهمن، خبرگزاری پارس اعلام کرد بختیار توسط چریک‌های مسلح دستگیر شده و تحویل کمیته انقلاب شده است، اما پسر شاپور بختیار روز ۲۹ بهمن در مصاحبه با رادیوی فرانسه اعلام کرد که پدرش زنده است و در امنیت به سر می‌برد.

وی خاطر‌نشان ساخت که با پدرش یک مصاحبه تلفنی انجام داده است که چون حدس می‌زد تلفن‌ها توسط نیروهای انقلابی کنترل شوند، مجبور شد با یک خط ویژه با پدرش صحبت کند.

وی اضافه کرد، فکر نمی‌کنم پدرم زندانی باشد. شاید به طرز ساده و به دلایل امنیتی تحت‌الحفظ قرار گرفته باشد. پسر شاپور بختیار در پایان در مورد مناسبات پدرش با مهدی بازرگان، نخست وزیر جدید اعلام داشت که وی یکی از دوستان خیلی نزدیک اوست و این دو به مدت سی سال یکدیگر را می‌شناسند. او گفت امیدوارم بازرگان پدرم را حفظ کند.

اختلاف بر سر تقسیم اسلحه، ۱۴ کشته داد

به گزارش خبرنگار اطلاعات از ارومیه، به خاطر تقسیم اسلحه بین دو ایل اطراف ارومیه جنگ مسلحانه درگرفت و ۱۴ نفر کشته و پنج نفر مجروح شدند.

دیروز رییس یکی از ایلات به نام جهانگیر دری به پاسگاه ژاندارمری «سرو» از توابع ارومیه مراجعه کرد و در مقابل دادن یک رسید، سلاح‌های پاسگاه را تحویل گرفت.

سامی هناره، رییس ایل دیگر پس از اطلاع از ماجرا، از وی خواست که نصف اسلحه‌ها را به وی بدهد، و چون جهانگیر دری خودداری کرد، نزاع درگرفت و در نتیجه ۱۹ نفر کشته و مجروح شدند.


از راست: دکتر سحابی، عرفات، مهندس بازرگان

بازرگان: گروه‌های چپ می‌توانند حزب تشکیل دهند

مهدی بازرگان، نخست وزیر ایران در نخستین مصاحبه‌اش پس از رسیدن به قدرت با خبرنگار نیویورک تایمز گفت: «ایران در نظر دارد صدور نفت را به همه قسمت‌های جهان از جمله به آمریکا آغاز کند.» بازرگان در این مصاحبه تأکید کرد که به سفیر ژاپن اطمینان داده است که صدور نفت ایران به همه نقاط جهان از سر گرفته خواهد شد.

در مورد گروه‌های چپ، بازرگان گفته است به آنان اجازه داده خواهد شد در سیاست ایران نقشی داشته باشند و حتی به تشکیل حزب کمونیست دست بزنند، اما اگر بخواهند دست به زد و خورد بزنند و ناآرامی ایجاد کنند دولت آن‌ها را درهم خواهد شکست.

فداییان خلق که یک سازمان دست چپی است به خاطر حمله به سفارت آمریکا مورد ملامت قرار گرفته است. بازرگان گفته است دولت انقلابی ایران مشتاق است روابط خود را با آمریکا از سر گیرد و گفت به ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا گفته است دولت آیت‌الله خمینی از حمله کوماندوهای چپ‌گرا به سفارت آمریکا بسیار بسیار متأسف است و آنان‌که به این کار دست زده‌اند از مردم ما نیستند.


پالایشگاه نفت آبادان

نفت و گاز به خارج صادر نمی‌شود

به نوشته روزنامه اطلاعات صدور نفت و گاز از کشور هنوز متوقف است. اطلاعات نوشت:

«امام خمینی هنوز دستور صدور نفت و گاز به خارج را صادر نکرده است. به همین دلیل با وجود این‌که کارگران تأسیسات صادراتی سرکار می‌روند، کار صادرات هنوز آغاز نشده است. تولید نفت خام و پالایش آن در پالایشگاه‌های کشور با بازگشت کلیه کارکنان شرکت ملی نفت ایران افزایش یافت و اکنون تولید بنزین به حد کافی رسیده و نفت و گاز به میزان مصرف نزدیک شده است و به همین دلیل صف‌های طویل خریداران نفت سفید و بنزین از میان رفته است و فروشندگان دوره‌گرد نفت سفید نیز کار خود را شروع کرده‌اند. با همه این‌ها چون هنوز آیت‌الله خمینی دستور صادرات نفت و گاز را نداده است، فعلاً صادرات متوقف است.»


«احمد رشیدی مطلق» شخص شاه بود!

برای اولین بار پس از یک سال که شایعات مختلفی در مورد انتشار مقاله‌ای از «احمد رشیدی مطلق» علیه آیت‌الله خمینی در روزنامه اطلاعات بر سر زبان‌ها بود، احمد احرار، مقاله‌نویس روزنامه اطلاعات به توضیح موارد مربوط به این نامه پرداخت و در مقاله‌ای با عنوان «احمد رشیدی مطلق شخص شاه بود» به برخی ابهامات پاسخ داد. احمد احرار در این مقاله نوشت:

عصر روز چهارشنبه چهاردهم دی‌ماه ۱۳۵۶ در دفتر مدیر اطلاعات جلسه داشتیم. اواخر جلسه آقای احمد شهیدی به من گفت مطلبی هست که به طور خصوصی باید درباره‌اش صحبت کنیم. وقتی جلسه تمام شد در دفترم منتظر تو خواهم بود.

جلسه تمام شد و من به دفتر کار آقای شهیدی رفتم. شهیدی با یکی از کارکنان خارجی «ژورنال دو تهران» صحبت می‌کرد. همین که نشستم ایشان مطلب تایپ شده‌ای را به من داد تا بخوانم.

با آن‌که امضای «احمد رشیدی مطلق» با قلم خودکار بالای نوشته قید شده بود، من با همان نگاه اول حدس زدم مطلب از کجا آمده است. چون مطالبی که «ساواک» به صورت مقاله تهیه می‌کرد و برای روزنامه‌ها می‌فرستاد، شکل مشخصی داشت و هر روزنامه‌نگار کار کشته‌ای از نوع کاغذ و سبک نوشته و طرز ماشین شدن مطلب به آسانی می‌توانست مارک نامرئی آن را تشخیص دهد.

صفحه اول مقاله را خواندم. چیزی از نوع خزعبلات کلیشه‌ای بود که آن‌وقت‌ها همه به خواندن و شنیدنش عادت داشتیم: انقلاب شاه و ملت... اتحاد نامقدس سرخ و سیاه‌... چهار چوب... فراگیر... ضوابط و غیره و غیره... من آدمی کم‌حوصله‌ام بی‌آن‌که دنباله مطلب را بخوانم آن را روی میز آقای شهیدی گذاشتم و گفتم: این مهملات که تازگی ندارد.

شهیدی گفت بقیه‌اش را هم بخوان. صفحه سوم به نیمه رسیده بود که ناگهان چرتم پاره شد. دیدم از آن به بعد نویسنده به اصطلاح اهل منبرگریز به صحرای کربلا زده و با سخیف‌ترین کلمات و رکیک‌ترین عبارات آیت‌الله العظمی خمینی را مورد اهانت قرار داده است.

چطور بگویم؟ واقعاً پشتم لرزید. از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ که امام خمینی بازداشت شدند به اشاره دستگاه حکومت گاه و بی‌گاه مطالبی علیه ایشان منتشر می‌شد لکن چنان لحن و چنان کلماتی به کلی بی‌سابقه بود.

به شهیدی گفتم این‌ها دیوانه شده‌اند... مگر ممکن است چنین مطلبی را چاپ کرد؟ گفت دو روز است که این را فرستاده‌اند و اصرار دارند که فوراً چاپ شود. البته من موافقت نکرده‌ام ولی چون فشار زیادی می‌آورند باید عقلمان را رویهم بریزیم و راه فراری پیدا کنیم...

گفتم: این قبیل مطالب معمولاً از مغز اونیفورم پوش‌های کله پوک تراوش می‌کند والا هرکس یک جو عقل در سر داشته باشد به آسانی می‌فهمد این کار دیوانگی است...

عقیده من آن است که شما خودتان با وزیر اطلاعات صحبت کنید و متوجهش سازید که این حماقت چه عواقبی دربر دارد هرچه باشد «همایون» یک روزنامه‌نگار بوده است و این‌جور چیزها را تشخیص می‌دهد...

شهیدی گفت: خدا پدرت را بیامرزد. این مطلب را از دفتر همایون فرستاده‌اند! با این‌همه چه شهیدی و چه من نمی‌توانستیم تصور کنیم داریوش همایون در تهیه چنان مطلبی نقش داشته و عالماً عامداً خواستار انتشار آن بوده باشد.

شبهه را بر آن گرفتیم که مطلب را «ساواک» تهیه کرده و توسط همایون برای «اطلاعات» فرستاده است. همایون هم یا دقت نکرده و یا نخواسته است روی حرف «ساواک» حرف بزند. بدین‌سان امیدوار بودیم پس از آن‌که آقای شهیدی با همایون حرف زد و او را متوجه حساسیت موضوع کرد او خودش به عنوان وزیر اطلاعات اقدامی صورت دهد و روزنامه را هم از محظور برهاند.

صبح روز بعد ـ پنج‌شنبه ـ من در خانه بودم و قرار دیداری داشتم با یک دوست قدیمی که سابقه آشنایی ما به سال‌های ۲۹ و ۳۰ و جریان مبارزات ملی شدن نفت برمی‌گشت.

این مرد که نصف عمرش را متناوباً در زندان گذرانیده است گاهگاه سراغی از بنده می‌گرفت و برخلاف مرسوم زمان فارغ از ملاحظات آن‌چنانی می‌توانستیم سفره دلمان را پیش یکدیگر بگشاییم.

من که فکرم همچنان متوجه مقاله کذایی بود آن روز به همین بهانه برای دوستم راجع به مشکلات روزنامه‌نگاران حرف می‌زدم که با چه مشکلاتی درگیرند و دست آخر هم کارشان را نه دولت می‌پسندد، نه مردم! در همین حال تلفن زنگ زد.

گوشی را برداشتم. از آن‌طرف سیم صدای گرفته و بغض‌آلود احمد شهیدی را شنیدم که معلوم شد از نصیحت و اندرز و خیر‌اندیشی در مکالمه تلفنی با داریوش همایون چیزی جز نیش غولی و زخم زبان و سرکوفت و ناروا عاید نساخته است!

جناب وزارت ماب، لحظاتی در کمال خونسردی به استدلال آقای شهیدی گوش سپرده و سپس سپندآسا از جا پریده و کف به دهان آورده و غریده بود که «آقای شهیدی این مرتبه را از شما نشنیده می‌گیرم ولی نشنوم که دیگر از این حرف‌ها بزنید من نمی‌دانم شما از چه وقت طرفدار خمینی شده‌اید. فقط می‌دانم این نامه مخصوصاً باید در اطلاعات چاپ شود و اگر به قول شما اطلاعات هم از بین رفت برود... به جهنم که از بین رفت!»

من می‌دانستم شهیدی در آن لحظات چه حالتی دارد و به چه فکر می‌کند. یقین داشتم قیافه داریوش همایون را از آن زمان که به عنوان عضو ساده‌ای در قسمت فنی اطلاعات استخدام شد به خاطر می‌آورد...

و بعد که در بحبوحه مبارزات اعراب و اسرائیل هنگامی که اسرائیلی‌ها در مطبوعات به دنبال «دوستان وفادار» می‌گشتند، مترجم سرویس خارجه شد... و بعد که او را به اسرائیل و سپس به آمریکا دعوت کردند و بعد که پای در رکاب ترقی نهاد و دوست محرم هویدا شد و داماد خانواده زاهدی و‌‌... و‌...

در هر حال شهیدی با وجود آن‌که از مکالمه با داریوش همایون سخت پشیمان بود، همچنان تلاش خود را برای یافتن راه فرار ادامه می‌داد. با هم مشورت کردیم و به نظرمان رسید که شاید از طریق نخست وزیر کاری بتوان کرد.

این‌بار نوبت فرهاد مسعودی، مدیر اطلاعات بود که حوالی ظهر پنج‌شنبه با دکتر آموزگار تماس گرفت و عنوان مطلب کرد. آموزگار پاسخ داد که من از جریان اطلاعی ندارم. با وزیر اطلاعات صحبت می‌کنم و نتیجه را به شما خواهم گفت.

پانزده دقیقه بعد از دفتر وزارت اطلاعات نیز دستور ثانوی جناب وزیر را ابلاغ کرد که «‌فرمودند روز شنبه حتماً باید آن مقاله را در اطلاعات ببینم والا روز یک‌شنبه روزنامه‌ای بدین اسم وجود خارجی نخواهد داشت.» راه دیگری جز تسلیم باقی نمانده بود.

روز شنبه روزنامه اطلاعات همراه با مقاله‌ای به امضای احمد رشیدی مطلق انتشار یافت. هرچند هیأت تحریریه به عنوان آخرین تلاش مقاله را در ستون نامه‌های خوانندگان و لابلای مطالب رسیده جای داده بود تا کمتر جلب نظر کند مع هذا ساعتی پس از انتشار روزنامه طوفان به پا شد.

از روزی که مقاله کذایی انتشار یافت برای بسیاری از مردم دو سوال مطرح بوده است: مقاله در کجا و چگونه تهیه شد؟ هدف از انتشار مقاله چه بود؟

با وجود آن‌که مقاله همکارمان آقای مهدی حیدری ابهامات را از حیث رابطه روزنامه «اطلاعات» با مقاله احمد رشیدی مطلق برطرف ساخت، هنوز این دو سوال بی‌جواب مانده است.

و اما جواب: احمد رشیدی مطلق، مطلقاً نامی مجعول و ساختگی بود. متن مقاله را دو تن از نویسندگان که یکی از آن‌ها گه گاه برای شاه نطق می‌نوشت، با همکاری یکی از مشاوران نزدیک هویدا در محل وزارت دربار تهیه کردند، این متن بلافاصله توسط هویدا به نظر شاه رسید.

راجع به این مقاله قبلاً در یک جلسه محرمانه تصمیم گرفته شده بود. هنگامی که از نجف اشرف گزارش رسید حضرت آیت‌الله خمینی سلطنت را غیرقانونی و شاه را مخلوع اعلام کرده و تصمیم دارند هرگونه همکاری از جمله دادن مالیات را به حکومت تحریم کنند شاه با مشاوران امنیتی خود جلسه‌ای تشکیل داد و موضوع را در میان نهاد.

او به شدت خشمگین بود و تأکید داشت که یک‌بار برای همیشه و به هر قیمتی که تمام شود باید پرونده خمینی و طرفداران او را بست. در مواردی از این قبیل شاه فورمول خاصی داشت مشاوران شاه بارها از زبان او شنیده بودند که «ماهی را باید با ایجاد موج‌های مصنوعی به سطح آب کشانید و آن‌وقت همه را یک‌جا به تور انداخت!»

این‌بار نیز شاه تصمیم داشت همان تاکتیک را به کار برد مقاله کذایی وسیله مناسبی برای متشنج ساختن محیط و تحریک خشم مردم تشخیص داده شد و رئوس آن را شاه به هویدا دیکته کرد تا براساس آن مقاله تنظیم شود.

پس فرض این‌که انتشار نامه مجعول اقدامی ناشیانه بود و دستگاه به عواقب آن توجه نداشت، صحیح نیست. همایون درست می‌گفت که «‌ما می‌دانیم چه می‌کنیم.»

یک روز پس از چاپ نامه و آغاز برآشفتگی‌ها داریوش همایون به کسی گفته بود: «این همان چیزی است که ما می‌خواستیم وقتی دوتا سر بهم بخورند سری که محکم‌تر است فقط اندکی درد خواهد گرفت، ولی آن یکی متلاشی می‌شود... تا چند هفته دیگر کسی اسم خمینی را نخواهد شنید.»

اما آموزگار همان‌طور که خودش گفته بود تا وقتی مدیر اطلاعات با او تماس گرفت از قضیه خبر نداشت. به طور کلی شاه برای آموزگار شم و فراست سیاسی قائل نبود.

شاه جمشید آموزگار را به چشم یک تکنوکرات و یک مدیر اجرایی منظم و دقیق و پرکار می‌نگریست. به همین جهت وقتی تغییر کابینه ضرورت پیدا کرد شاه تصمیم گرفت پست وزارت دربار را به هویدا بدهد و امور سیاسی و اجتماعی را در دستگاه دربار متمرکز سازد تا این امور همچنان تحت نظر هویدا حل و فصل شود.

باری، هویدا به مشاور خود دستور داد بر مبنای یادداشتی که در اختیار داشت، مقاله کذایی تهیه شود. این مقاله به شرحی که اشاره رفت آماده شد و هویدا آن را به نظر شاه رسانید، با وجود آن‌که در یادداشت تصریح شده بود راجع به آیت‌الله خمینی چه مسایلی باید ذکر شود، نویسندگان مقاله حدود ادب را تا اندازه‌ای نگاهداشته و به اشاره و کنایه اکتفا کرده بودند.

لکن وقتی مقاله به نظرشان رسید او متغیر شد و به هویدا گفت: «این‌که همه‌اش تعارف است! مگر قرار نبود فلان و فلان و فلان مورد به تفصیل گفته شود؟» ناچار مقاله بار دیگر در اختیار نویسندگان قرار گرفت تا نکات مورد نظر یعنی همان اهانت‌های صریح را در آن بگنجانند.

متن تهیه شده را بار دوم شاه تصویب کرد و این همان بود که با امضای «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه چاپ شد. شاه می‌خواست با آن مقاله پرونده خمینی را ببندد اما با همین مقاله پرونده خودش را بست:

چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید به کار

عبرت روزگار!

وقتی کاریکاتور «شاه» را به شکل رب‌النوع سلاخی و مرگ در روزنامه دیدم نه تنها نمی‌توانستم چشم از آن بردارم بلکه هنوز باورم نمی‌شد. دوستی که منتظر بود تا من روزنامه را زمین بگذارم و او بردارد به کنایه گفت: «چیه جمجمه‌ها را می‌شماری یا کارد و قمه را؟»

گفتم: «نگاهم اینجاست ولی حواسم جای دیگر است. دارم به روزنامه‌هایی فکر می‌کنم که اگر عکسی از شاه در روزنامه چاپ می‌شد و بر اثر بی‌دقتی، بینی بزرگ یا چین‌های زیر چشم و روی گردن و در عکس دیده می‌شد، چه مصیبتی با دربار و دولت ساواک داشتیم!»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)



آرشیو ماهانه