تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
با شهلا شفیق درباره‌ کتاب جنس دوم سیمون دوبووار

کپی‌برداری از زندگی دوبووار جواب نمی‌دهد

Azadeh@radiozamaneh.com

امسال، صدمین سال تولد سیمون دبووار است و به همین دلیل سال 2008 در فرانسه، "سال دبووار " نام گرفت.

سیمون دوبووار، فیلسوف، نویسنده و فمینیست معروفی است که 100 سال پیش درنهم ژانویه، در پاریس و در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمد اما مدتی نگذشت که به خواسته‌ها و شرایط خانوادگی و انتظارات اجتماعی از یک زن پشت کرد و شرایط شخصی خودش را برای زندگی تعریف کرد؛ از تفکرات خاص فمنیستی گرفته تا فعالیت در زمینه آزادی زنان و عشق آزاد و زندگی مشترک با شخصی که هیچوقت نام شوهر را بر او نگذاشت؛ ژان پل‌سارتر.

یکی از محبوب‌ترین و معروف‌ترین کتاب‌های دوبووار، "جنس دوم" است که به نوعی باعث شد این فیلسوف به عنوان مادر فمنیسم بعد از سال 1968 مطرح شود.

او در این کتاب به نوعی آزادی روحی و جسمی و فکری زنان تاکید دارد که بعد از چند سال از انتشار کتاب، این نوع تفکر به محور اساسی بحث‌های فمنیستی غربی و فعالان حقوق زنان تبدیل شد.
به بهانه سالروز تولد این نویسنده در مورد بخشی از تفکرات سیمون دوبووار و به‌خصوص در مورد بخش‌هایی از کتاب" جنس دوم"، با شهلا شفیق، جامعه شناس، نویسنده وپژوهشگر امور زنان در پاریس، صحبت کردم :

Download it Here!


شهلا شفیق

اعتقاد دوبووار در" جنس دوم" که برآن تاکید می‌شود این است که" یک انسان، زن متولد نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود." فکر می‌کنید این عبارت بین فعالان و فمینیست‌های امروز، معنی واقعی برداشت دوبووار را دارد؟

کتاب" جنس دوم" را باید در موقعیت تاریخی و اجتماعی خودش گذاشت و بررسی کرد. این جمله‌ معروف که در حقیقت به یک مارک یا نشانه تبدیل شده، ایده خیلی فشرده‌ای است که شاید فرمول خیلی جادویی داشته باشد.

در عین حال وقتی کتاب را خیلی دقیق می‌خوانید می‌بینید به آن سادگی که از آن برداشت می‌شود، تفکر چندان سادهای نیست. دوبوار هیچ وقت انکار نکرده که زنان از نظر بیولوژی تفاوت‌هایی با مردان دارند. اینکه" زن به‌دنیا نمی‌آیند و زن می شوند" بیشتر مسئله‌ ساخته شدن و ساخته و پرداخته کردن است.
مفهوم زنانگی و مردانگی این است که بر اساس فرهنگ، اسطوره، مذهب و قوانین که در طول قرن‌ها تداوم پیدا می‌کند و زنان را در یک موقعیت جنس دوم قرار می‌دهد، یعنی جنسی که مرد را به عنوان فاعل و مختار قرار می‌دهد و زن را در شرایط از چشم مرد نگریستن، می‌گذارد.

اما در دوره‌های بعدی، در سال‌های دهه 80 تا 90 بحثی بین زنان و فمنیست‌هایی که معتقد بودند باید ویژگی‌هایی برای سرشت زنان قائل شد، درگرفت و کتاب دوبوار نقد شد؛ اینکه زنانگی یک جوهر خاص نیست بلکه یک پدیده اجتماعی و فرهنگی‌ست.

شما معتقدید از لحاظ تاریخی برای بررسی این ایده باید به همان زمان برگشت. در حالیکه در همین دوران در سال‌های پس از 2000 میلادی هم این ایده همچنان زنده است.

بله ! ولی از این لحاظ گفتم که نتایج عملی این ایده در آن دوران چه بوده. برای اینکه در سال 1949 دوبوار مطرح می‌کند که زنان برای اینکه بتوانند موقعیت جنس دوم را پشت سر بگذارند، باید کاملا به استقلال برسند و خودشان را به عنوان فرد فاعل و خودمختار مطرح کنند.

بنابراین از تمام چارچوب‌ها و قوانینی که آنها را به جنس دوم مربوط می‌کند مثل ازدواج، شوهر داشتن، مادر شدن خودداری کنند. در آن زمان این موضوع یک ایده بسیار انقلابی بود و دو دهه بعد جنبش فمنیستی در سراسر اروپا و آمریکا با توجه به همین تصمیم‌گیری‌ها جلو می‌رود؛ یعنی تاکید بر توجه زن‌ها بر جنس خودشان و مسئله‌ سقط جنین مطرح می‌شود اما بعد از آن وقتی زن‌ها در یک جامعه غربی توانستند به حقوق برابری دست پیدا کنند، این بحث مطرح شد که لزومی به بحث زن یا مادر نیست و می‌توان مادر یا همسر و فمینیست بود.

این بحث‌ها در عین اینکه درآن زمان ریشه دارد، همچنان ادامه دارد. یک‌سری از ویژگی‌هایش به آن زمان برمی‌گردد ولی اصل فکر فلسفی دوبوار و جایگاه اجتماعی‌اش همچنان معتبر است.


photos/corbis/ سیمون دبووار در خانه‌اش در پاریس

اشاره کردید باید به آن زمان خاص نگاه کرد که کتاب دوبووار نوشته شده، اما می‌بینید که در کشورهایی مثل ایران هنوز برای همان حقوق اولیه زنان مبارزه می‌شود.

بله مسلما. به همین خاطر هست که چهره دوبوار در ایران بسیارمطرح است و من حتی می‌توانم بگویم که در ایران ما دختران دوبوار را داریم که در جنبش یک میلیون امضا هستند. وقتی که نوشین احمدی خراسانی، مجله "جنس دوم " را پایه‌گذاری کرد، اعلام یک جور فمینیسم مستقل بود و نخستین جریانی بود که در ایران خیلی روشن گفت که ما فمینیست هستیم.

قبل از آن مجله‌های دیگری مثل مجله زنان و مجله‌های فرزانه و غیره به این مسائل می‌پرداختند ولی اعلام یک جریان فمینیستی و با چهره دوبووار در مجله جنس دوم به نظر من یک اقدام نمادین است، یک‌جور آگاهی و پیش‌درآمدی هست به آنچه که بعدا اتفاق خواهد افتاد که این اتفاق فرخنده همان جنبش یک میلیون امضاست که اصل آن تغییر برای برابری است؛ یعنی شما نمی‌توانید آزاد باشید قبل از اینکه برابر باشید.
ما در ایران همچنان با این موضوع مواجه هستیم و دوبووار بسیار چهره‌ درس آموزی برای جنبش زنان است؛ بگذریم از اینکه به عنوان یک زن چند بعدی، به عنوان یک زن نویسنده و فیلسوف هم در سراسر جهان مطرح است و کارهایش یک بعد جهانی دارد.

دوبووار بارها تاکید می‌کند تا زمان نوشتن "جنس دوم" خودش زندگی اشتباهی را در پیش داشته و حتی جامعه مردسالار و جهت‌دار همراه با ارزش‌های مردانه را پذیرفته بوده، چطور می‌شود که حین نوشتن این کتاب اینقدر متحول می‌شود؟

می‌دانید که نوشتن روندی است که شما همه گذشته خود را فرا می‌خوانید. دوبوار حین نوشتن توجه‌اش به مسئله جنس دوم جلب می‌شود، تمام تجربیات گذشته‌اش را هم به پرسش می‌کشد.

فردی که دوبووار پیش از آن هم بوده، در این کار هست و بعد از این هم خواهد بود اما آگاهی عمیقی در حال نوشتن این کتاب پیدا می‌شود؛ دوبوار وقتی می خواهد جنس دوم را بنویسد با خودش هم به عنوان زن برخورد می‌کند. یعنی خودش را هم مثل جامعه به عنوان سوژه فراگیر انتخاب می‌کند.

موقعیت شرایطی‌ست که به کل جامعه و عمومی‌ترین مسائل مربوط است. به‌خصوص در مورد مسائلی مثل احساسات، عشق‌ورزی یا مسائل ‌ جنسی. وقتی که دوبوار به عنوان یک زن به این مسئله برخورد می‌کند، ناگزیر است که هم با بیرون خودش برخورد کند و هم با درون خودش و این خلاقیتی است که او را به یک تجدید نظر می‌کشاند نه فقط در مورد مسائل اجتماعی بلکه در مورد خودش.


رمان‌ و داستان‌های دوبووار معروف هستند به اینکه فضاهای یاس و ناامیدی واضطراب‌آوری در خود دارند. فکر می‌کنید با وجود زندگی متفاوت و تجربیات غیرکلیشه‌ای اوکه با آدم‌ها داشته، چرا این فضا در کتاب‌هایش هست؟

اتفاقی که در مورد دوبووار می‌افتد، این است که او کارش به یک عرصه محدود نیست، گرچه فیلسوف است و نویسنده ولی از همان ابتدا وارد ادبیات و داستان‌نویسی هم شده . عرصه ادبیات، عرصه سایه روشن است.

به نظر من در چهره‌های زنان دوبوار و مردان آن بخش‌هایی از وجود خودش هم مثل هر نویسنده‌ دیگری هست، طبعا این ما را در مقابل تمام آن اضطراب‌ها و سرگردانی‌های زنان قرار می‌دهد.

آزادی به معنای خوشبختی نیست. این را بارها خود دوبوار هم گفته و من فکر می‌کنم که هر زن یا مردی که درباره‌ آزادی قدم بر می‌دارد این را با تمام وجودش لمس خواهد کرد. روند آزاد شدن زنان به خاطر تقابل با تمام آنچه که قرن‌ها در جامعه برقرار است، با سرخوردگی‌، رنج و اضطراب همراه است. در رمان‌های دوبوار ما با بیان و گستردن این مسائل مواجه هستیم.


سیمون دوبووار و ژان پل سارتر در میان خبرنگاران بعد از آزادی از زندان؛ آنها به جرم فروش روزنامه‌ای که براندازی دولت فرانسه را تشویق می‌کرد، بازداشت شده بودند

به آزادی اشاره کردید، روابط آزاد بین دوبووار و سارترو زندگی آزادانه جنسی و عشقی هر دویشان، حتی بین دوستانشان هم عملا پذیرفته نبود و شاید باعث شکل‌گرفتن شایعه هم می‌شد. این نوع زندگی حتی الان هم پسندیده نیست. فکر می‌کنید به عنوان یک حرکت سمبلیک این روش را انتخاب کرد یا اینکه واقعا به خاطر یک اعتقاد به موضوع رابطه یا زنانگی خودش این روش را انتخاب می‌کرد؟

ببینید! یک مدل زندگی هست که بر اساس یک انتخاب، مسئولیت می‌آورد. سیمون دوبووار نوعی زندگی را انتخاب کرد و آن را عهده‌دار شد.
در این نوع زندگی، آزادی حرف اول را می‌زد. بنابراین برای خودش زندگی آزاد و زوجی را انتخاب کرد که در عین آزادی، یک دوستی عاشقانه با هم دارند. دوبوار عشق‌های دیگری را در زندگیش شناخت.

بعضی از آنها مثل رابطه‌ای که با نویسنده آمریکایی، داشت و در همان زمان رابطه‌اش در سن چهل سالگی با نویسنده جوان آن موقع که هنوز هم سردبیر مجله" زمان مدرن" است که پایه گذار آن سارتر و دوبوار بودند. با همه اینها رابطه او با ژان پل سارتر، یک رابطه محوری بود که تا پایان عمر ادامه پیدا کرد.

این یک انتخاب بود و من فکر می‌کنم لزوما نباید همه این فکر را بکنند. چون عهده دار شدن چنین زندگی، توانایی‌هایی را می‌خواهد که آنها در عمل ثابت کردند از این توانایی برخوردارند.

بنابراین نسخه‌سازی و کپی‌برداری و گفتن اینکه این کار خوب است یا چرا خانم دوبووار و آقای سارتر این کار را کردند، روشی نسنجیده و ساده است که ممکن است نتایج خوبی هم نداشته باشد .

یادم هست ده سال پیش با یک نویسنده گفتگویی داشتیم و از من پرسید تو فکر می‌کنی در شرایط امروزی ما عشق آزاد چگونه است؟
گفتم یکی از مسائل ما این است که می‌توانیم مفاهیم را بگیریم ولی وقتی آن را به دنیا و فرهنگ خودمان می‌آوریم درحالیکه خیلی از مسائل خود را حل نکرده‌ایم و در عرصه جامعه از خیلی مراحل نگذشته‌ایم، در شرایط سخت، عشق آزاد ما به" صیغه" تبدیل می‌شود.

در چنین مدل زوجیتی که لزوما یک مدل خاص است و انتخاب دوبووار و سارتر بوده، به شرایطی‌ برابر نیاز دارد با همان آزادی که آن دو برای هم قائل شدند؛ اگر ما قائل به چنین مدلی هستیم، باید برای برابری و آزادی تلاش کنیم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

مرسي از مصاحبه خوب و خواندني. هم سوالات خوبند و هم پاسخها خواندني. فقط بايستي به اين بحث جالب دو نکته اضافه کرد. اول در باب جمله معروف سيمون دوبوار که زنان زن بدنيا نمي آيند بلکه زن مي شوند. تفکر دوبووار و سارتر با تمامي قدرتشان دچار يک خطاي بنيادين است که باعث ميشود هنوز اسير متافيزيک مدرن و قدرت سوژه باقي بمانند. آنها خيال مي کردند واقعا ميتوان طرحي نو در انداخت و ديسکورس را کامل عوض کرد. در حاليکه تمامي نقدهاي نو و به ويژه نسل سوم فمينيستها مانند جوديت باتلر نشان مي دهد که انسان فرزند ديسکورس است و تحول و تفاوت در چهارچوب ديسکورس امکان پذير است. موضوع صحيح قبول حالت چندفاکتوري بيولوزيک/ديسکورسيو زن و مرد و دستيابي به يک »برابري در عين تفاوت و تفاوط» است.

موضوع دوم رابطه ميان سيمون دوبوار و سارتر و موضوع عشق ازاد است. عشق ازاد يک خيال واهي است و تبلوري ديگر از نگاه اراده گرايانه اگزيستانسيالي آنها بود. به دوستان پيشنهاد مي کنم کتاب مصاحبات آليس شوارتز فمينيست معروف آلماني با اين دو متفکر را بخوانند. در آخرين مصاحبه با اين دو که چندي قبل از مرگشان صورت مي گيرد،ژان پل سارتر آشکارا مي گويد که عشق آزاد يک توهم است. او مي گويد که درواقع هر دوي آنها به همه عشق هاي کناري خويش دروغ گفته اند. زيرا او فقط سيمون دوبوار را دوست داشته است. مرگ مطلقيت عشق به يک نفر که در درون هر عشقي است به معناي مرگ عشق است. موضوع اين است که با قبول اين مطلقيت همزمان به قبول تفاوت و ديالوگ و قبول فاني بودن عشق دست يابيم .خواه اين عشق يک روز و يا يک عمر طول کشد.

-- داريوش برادري ، Jan 13, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)