تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفتگو با فرج سرکوهی،روزنامه نگار مقیم آلمان

نشانه‌های جعلی بودن یک اعتراف

آزاده اسدی
Azadeh@radiozamaneh.com

موضوعی که از دو روز گذشته مورد توجه رسانه‌های داخلی و خارجی بوده، بحث اعتراف سه شخصیت ایرانی‌ست در برنامه‌ای با عنوان «به اسم دموکراسی»‌ که از تلویزیون ایران پخش شد. نوع حرف‌هایی که مقابل دوربین بیان شد و از سرگیری پخش این اعتراف‌ها بعد از چندین سال، خاطرات خیلی از کسانی را زنده کرد که این دوران را قبلا پشت‌ سر گذاشته اند.

یکی از آنها فرج سرکوهی نویسنده، روزنامه‌نگار و سردبیر سابق ماهنامه‌ی «آدینه» است که قبل از دوم خرداد ۷۶و دردوران ریاست جمهوری آقای هاشمی در زندان اوین مجبور به اعتراف شد. سرکوهی سالهاست در آلمان زندگی می‌کند، ولی هنوز خاطرات و شرایط اعتراف‌گیری اجباری را فراموش نکرده است، هرچند که آن اعتراف‌ها هیچوقت پخش نشد.

گفت‌وگو را از اینجا بشنوید


فرج سرکوهی

از او می پرسم آیا شرایطی داشتید که مقاومت کنید و نشانه‌ای را مقابل دوربین بروزدهید که این اعترافات به زور از شما گرفته می‌شود؟

اصولا ساختار این اعترافات طوری‌ست که یک کد دارد. اولا یک‌نفر عقایدی داشته؛ ادبی، هنری یا فرهنگی و بر اساس آن عقاید به زندان می‌افتد. مثلا من، یک نویسنده بودم، بارها اعلامیه داده بودیم و مقاله نوشته بودم و گفتم من مخالف سانسور هستم و خواستار آزادی بیان. حالا من را گرفته‌ان دو مثلا می‌خواهند وادار کنند که خلاف چیزهایی را بگویم که به خاطرش به زندان افتاده‌ام. یکی از جملاتی که در آن مصاحبه بود تاکید داشت خواست آزادی بیان" که ما مطرح کرده‌ایم القای غربی‌ها بوده است".

او با اشاره به تفاوت پیام مصاحبه‌ها و اعترافات تلویزیونی دوره جدید می‌گوید:"حالا مسئله‌ی «انقلاب مخملی» پیام اصلی این مصاحبه‌هاست، آن موقع «تهاجم فرهنگی» پیام اصلی مصاحبه بود، پیامی که وزارت اطلاعات می‌خواست بگنجاند.

توجه کنید یک آدمی مثل من که مثلا سی‌سال کار قلم کرده بود و در همین سی‌سال هم گفته بود آزادی بیان، در عرض دوتا شش‌ماه می‌گوید که این آزادی بیان القای غربی‌هاست. این مساله به هر آدمی که به اصطلاح عقل داشته باشد و هرچیزی را نپذیرد و در مورد هرچیزی اول فکر کند و بعد بپذیرد، نشان می‌دهد که امکانپذیر نیست فردی چنین متحول شود. این بزرگترین کدی‌ست که در این مصاحبه‌ها وجود دارد."

سرکوهی ادامه می دهد:"اصولا آن فضا، دوربین، سوال‌ها وجملات و کلماتی که آنها می‌گنجانند، جملات و کلماتی‌ست که شما هیچوقت به‌کار نبرده‌اید. در همه‌ی این مصاحبه‌ها شما می‌بینید که جملات و کلمات همین جملات امنیتی‌ـپلیسی هستند و اصولا با نوشته، نثر، سخن‌گفتن یا شخصیت فرهنگی طرف قربانی که مصاحبه شده است هماهنگی ندارد.

همه‌ی اینها درواقع داد می‌زند که با یک ماجرای اجباری طرف هستید. اما در عین‌حال، حق با شما است. یعنی آدمی ضمن اینکه ضعیف و شکننده است و خرد می‌شود، اما یک نیروی مقاومت عظیم هم دارد و سعی می‌کند حتی در آن متنی که به او تلقین می‌کنند، دست ببرد و چیزهایی را بگنجاند که دوستان و آشنایانش بفهمند که کل ماجرا اجباری‌ست.

مثلامن هفت‌ـ هشت‌ـ ده‌تا کلمه در این مصاحبه اجباری گنجانده بودم و سه‌ بار تاریخ را عوضی گفتم تا دوستان بفهمند ماجرا اجباری‌ست.ولی آنها متوجه نشده بودند که من تاریخ را عوضی می‌گویم، برای اینکه حال من خیلی بد بود وبین کارسه‌ـ چهاربار استفراغ کردم و مجبور شدند قطع کنند و همه را گذاشتند به حساب اینکه حالم خیلی بد است. در همان شرایط هم خیلی چیزها گنجانده بودم بین جملات. مثلا مرتب به جای واژه‌ی فعل «کردن» می‌گفتم «نمودن». در حالیکه مقاله نوشته بودم در مورد فعل های فارسی و همه دوستان می‌دانستند این یکی از مباحثی‌ست که من ممکن نیست از کلماتش استفاده کنم.

خیلی کدهای دیگررا هم آدم در آن شرایط می‌گنجاند تا مقاومت کند و بگوید که این مصاحبه اجباری‌ست. حرکات، چشمان، دست‌ها...همه اینها نشان دهنده شرایط اجباری است. مرادم این است که می‌شود مقاومت کرد و اگر دقت کنید می بینید خیلی‌ها این کارها را کرده‌اند."

فرج سرکوهی درباره اعترافات جدیدی که شب‌های گذشته از تلویزیون ایران پخش شد و جنبه‌های متفاوت پخش این نوع اعترافات می‌گوید:"مسئله‌ی اعترافات تلویزیونی دو جنبه دارد. یک جنبه این است که اصولا از دهه‌ی شصت که سرکوب‌های جمهوری اسلامی شروع شد،‌ مخالفین و منتقدین سیاسی، فرهنگی خودشان را می‌آوردند جلوی دوربین.مصاحبه‌ها از حزب توده شروع شد و بعد همه را دربرگرفت.
سعید امامی یک‌بار اتاق یا سالنی را به من نشان داد که به اندازه‌ی یکی از کتابخانه‌های بزرگ دنیا درآن نوار ویدئویی بود و به من گفت اینها مصاحبه‌هایی‌ست که از همه گرفتیم و خیلی‌هایش را پخش نکردیم وهنوز وقتش نرسیده و تو با نامه‌ات این‌ها را بی‌اعتبار کردی."

اودر مورد کارکرد این نوع مصاحبه‌ها، ادامه می دهد:" این یکی از شیوه‌های سرکوب است. مصاحبه‌ها معمولا، از جمله مصاحبه‌های اخیر، یک‌سری هدف‌های ثابت و یک پیام مشخص دارد. پیامی که مقامات امنیتی یا آن تهیه‌کنندگان مصاحبه یا دستگاه‌های تبلیغاتی می‌خواهند به جامعه و جامعه بین‌المللی بگویند. این پیام‌ها دو بخش دارد. در همه مصاحبه‌ها یک‌سری پیام و کارکرد ثابت است. این‌ها وقتی شخصی را وادار به مصاحبه می‌کنند. اولین کاری که می‌کنند این است که این مصاحبه شخصیت اجتماعی، سیاسی و یا فرهنگی آن فرد را خدشه‌دار می‌کند و در واقع او را حذفش می‌کنند، به نوعی اعدامش می‌کنند. چون اگرشخصیت یک آدم سیاسی یا فرهنگی راخدشه‌دار کنید، در واقع اعدام شده است.

دوم این‌که همه این مصاحبه‌ها یک پیام به گروه خاص دارد. مثلا اگر یک نویسنده را می‌گیرند، پیامی‌ست به نویسندگان، به روزنامه‌نگاران و از هر قشر و لایه‌ای که فردی را می‌گیرند پیامی دارد به دیگران که بگوید اگر شما هم به انتقاد از بلند شوید یا نظر دیگری داشته باشید و به انتقاد از ما ادامه بدهید، شما را هم به این سرنوشت دچار می‌شوید. بنابراین می‌کوشند فضای رعب و وحشت ایجاد کنند برای خنثی‌کردن،‌ بی‌اثرکردن یا خانه‌نشین‌کردن یا افزایش خودسانسوری.

تسویه‌حساب‌های جناحی هم معمولا در این مصاحبه‌ها مطرح هست؛ اینکه یک جناح می‌خواهد با جناح دیگری تسویه حساب کند. وقتی از قانع‌کردن همه‌ی مردم در اوایل دهه شصت ناامید شدند، می‌خواستند هواداران خودشان را قانع کنند به اینکه آنچه ما می‌گوییم، یعنی" توطئه دشمنان"، درست است. بعد هم می‌خواهند نمونه‌های عینی برای" تئوری‌های توطئه" پیدا کنند.

مثلا اوایل معتقد بودند که «تهاجم فرهنگی» غرب وجود دارد و افراد فاسد به دست غربی‌ها،اجیرمی‌شوند. برای اینها باید یک نمونه، تولید کنند. یک نمونه تولید بکنند که بله! آن مورد انتزاعی که می‌گوییم نمونه‌ی عینی‌اش اینجا وجود دارد. بعد البته متناسب با هر شرایط علاوه بر این پیام‌های ثابت که در همه‌ی مصاحبه‌ها هست، یک‌سری پیام‌های اصلی وجود دارد.

مثلا در دورانی که من در ایران بودم، تنها لایه‌ای که علیه استبداد جمهوری اسلامی اعتراض داشت نویسندگان و روزنامه‌نگاران بودند که خواستار آزادی بیان بودند و با سانسور مخالفت می‌کردند.
جمهوری اسلامی عرصه‌ی فرهنگ را باخته بود و مرجعیت فرهنگی به دست روشنفکران غیرحکومتی افتاده بود و با مسئله‌ی فرهنگی روبه‌رو بودند. بنابراین تئوری «تهاجم فرهنگی» داشتند و تئوری هم این بود که کشورهای غربی برای براندازی جمهوری اسلامی ایران می‌خواهند ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی را در جامعه تخریب کنند. بنابراین روشنفکران و روزنامه‌نویسان نقش ابزارغرب را بازی می‌کنند و خط می‌گیرند، پول می‌گیرند، فاسد هستند، روابط جنسی دارند، چه می‌دانم... معتادند و غیره و به دلیل همین فساد شخصیتی اجیر غرب شده‌اند. آن موقع این پیام اصلی مصاحبه بود.

فرج سرکوهی در مقایسه نوع مصاحبه و اعتراف‌گیری‌های آن زمان با مورد اخیر می‌گوید:"چند سال هست که پیام مصاحبه‌ها برگشته و تبدیل شده به «انقلاب مخملی» و «براندازی» و از این دست. حالا چرا؟ برای اینکه دیگر جمهوری اسلامی ایران با یک لایه روبه‌رو نیست، بلکه لایه‌های مختلف جامعه کارمندان، دانشجویان، کارگران، زنان و جنبش‌های مدنی در ایران رشد کرده‌اند‌ و خواسته‌های مدنی و مسالمت‌آمیز مطرح می‌کنند و خواستار به اصطلاح تحقق برنامه‌های جنبش مدنی در سطوح مسالمت‌آمیز هستند. بنابراین با اقشار گوناگونی روبه‌رو هستند.

حالا می‌گویند مسئله‌ی انقلاب فرهنگی را مطرح کنیم. یعنی درواقع می‌خواهد بگوید که جنبش مدنی ایران، نهادهای مستقل غیردولتی و خواسته‌های مدنی که زنان دارند برای برابری حقوق، دانشجویان دارند برای استقلال دانشگاه‌ها، روزنامه‌نگاران و نویسندگان دارن برای د آزادی بیان، همه اینها قطعاتی از یک پازل است که سی.آی.ا و پنتاگون و سازمان‌های مختلف جاسوسی تنظیم کرده‌اند بنام «انقلاب فرهنگی و مخملی».

در واقع پیامش این است که می‌خواهد بگوید، نارضایتی‌های بیان‌شده‌ی لایه‌های مختلف مردم و خواسته‌های جنبش مدنی ایران از زرادخانه های سازمان‌های جاسوسی غرب درآمده است.
به‌هرحال ایرانیانی هستند که در خارج از کشوردر مراکز تحقیقاتی نفوذ دارند و اشخاص سرشناسی هستند و طبیعتا با دوستان و همکاران خودشان هم در ایران ارتباط دارند که اینها همه امور طبیعی هست، اما به نظر من پیام اصلی منتسب کردن همه‌ی نارضایتی‌های مردمی و خواسته‌های جنبش مدنی به نهادهای خارجی‌ست."

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

اتفاقاً آقاي سركوهي همشهري خودمان هستند. يعني شيرازي اند. ايشان قبل از انقلاب هم به زندان رفته بودند و آقاي ..... بازيگر فيلم قبلي من كه با ايشان هم كلاس بودند، تعريف مي كنند كه روزي هنگام خدمت سربازي توانسته اند به داخل زندان بروند و براي ايشان چند وسيله ضروري ببرند.
مدتي از ايشان خبري نبود.. حالشون خوبه؟ سلام برسونيد

-- عرفان ، Jul 20, 2007

سیاستمداران و سفسطه(1)
نمایش سفسطه
محمد شوری
اخیرا صدا و سیما برنامه ای با عنوان «به اسم دمکراسی» به نمایش گذاشت. این نمایش تلویزیونی باعث شد به یک موضوع اساسی در «بازی سیاست» بیاندیشم. وآن ارتباط سفسطه( یا همان مغلطه گری) با سیاستمداران و سیاست پیشه گان است.
لازم است ابتدا سفسطه را بشکل ساده تعریف کنیم:
قیاس(syllogisme) ازمهمترین و قاطعترین اقسام حجت است؛ و حجت، یعنی رفتن از قضایای معلوم به قضایای مجهول؛ که از راههای مختلف میسور است. و قیاس از 5 راه سعی بر اثبات حجت دارد: برهان،جدل، سفسطه، خطابه و شعر(1) که از این اقسام سفسطه( یامغلطه) زیاد به کمک سیاستمداران می آید. و وقتی با فن خطابه و شعرهماغوشی کند، عوام را که هیچ، عالم عوام! را نیز فریب می دهد.
گاهی صورت قیاس شبیه به حق است، و یا صورتی است که از بیخ وبن فاسد می باشد،که به آن قیاس سوفسطائی گفته می شود.
سوفسطائی کسی است که قضایای شبیه به حق( مشبهات) را بجای حق بکار می برد و از این طریق اقامه برهان می کند، که به آن مغالط و مغلطه گر هم گفته می شود. و این اصطلاح و ضرب المثل که: « که طرف مغلطه گر است » از همینجا سر چشمه می گیرد.
سفسطه گر( یا مغالطه گر) از قضایای شبه یقینی و وهمیات استفاده می کند و علت بغلط افتادن شنونده این است که ذهن چیزی را بجای شبیه آن می پذیرد و حکم خاص یکی را بدیگری منتقل می کند.
سفسطه شبیه استدلال، صحیح ودرست است؛ اما درواقع، درست نیست. همچنانکه گاه چیزی اززرناب است و گاه اززر کم عیار و گاه از سیم زراندود، استدلال نیز گاهی تمام عیار و پاک و بی غش است (برهان) و گاه روکشی از طلا دارد ولی طلای حقیقی نیست ( سفسطه). و البته تا کسی آگاه نباشد بین زر مغشوش وزر ناب و سیم سره و سیم دغل تفاوت نمی گذارد.
خریدار این کالا تنها مردم عوام هستند! و برای همین است که بین پوپولیسم( به معنای عوام گرایی) و سیاست پیشه گان، همیشه یک رفاقت دیرینه و همیشگی برقرار است .
سیاستمداران به کمک فن خطابه وبیان و (دیگر لوازو ابزار امروزی)می توانند چنان مغلطه ای ترتیب دهند، که نه تنها بتوانند ذهن عوام نا آگاه و جاهل را بفریبند، بلکه اگر فرد واقع و واقف به حقیقت نباشد، یعنی دانا به موضوع نباشد، عالم ناآگاه راهم دچار تشویش ذهن کردده و گاه فریب می دهد که همان جعلیات یا وهمیات ومشبهات را عین حقیقت بپندارد. همانطور که در تاریخ سیاسی معاصر، برای رهبران انقلابی چنین پدیدارهائی را ترتیب داده شده است. و منجر به حکم و یا سخنان و یا اقدامات ناصوابی شد که تاریخ را سیاه کرد.
این قیاس و حجت( سفسطه) یک حربه وبرای سیاستمداران یک اسلحه است.
هر چه آسمان آن سیاستمدار ابری تر باشد، مغلطه اش از بیان برهان در ارائه حجت واستدلا ل درپندارهای اجتماعی بیشتر خواهد بود و اگر توانائی در ادامه و تقویت آن داشته باشد، می تواند یک ملتی رابسیج کند و به آنچه در ذهن خود دارد، برسد.
سعی می شود از این شماره مصادیقی از اینگونه سفسطه ها( مغلطه گریسم قرن جدید و تکنولوژی) را به شکل ساده و روان تبیین کنیم.
یکی از مصادیق سفسطه در تاریخ( صدر اسلام) قرآن سرنیزه کردن لشگر معاویه بود. وقتی لشگر معاویه تا مرز شکست و انهدام پیش می رفت، حیله ای توسط عمرو عاص ( مشاور سیاسی معاویه) بکار گرفته شد و با قرآن سرنیزه کردن، به عوام فریبی پرداخت، و هر چه امام علی (ع) می فرمود : من قرآن ناطق هستم، اینها کاغذ پاره ای بیش نیست، صدای واسلاما بلند شد و امام(ع) را ملزم کرد تا به پایان جنگ تن دهد. وآنگاه باقی قضایا و تحمیل مشاورت ابوموسی اشعری به علی(ع)؛ که سرانجام جنگ پیروز شده را به شکست تبدیل کرد.
در تاریخ انقلاب نمایش سفسطه بسیار است.که در وقت مناسب مصادیقش را تحریر می کنیم.
اخیرا در صدا وسیما برنامه یا نمایشی را از سه فرد غیر سیاسی( محقق) به نام « به اسم دمکراسی» به صحنه برد. که درآن اهداف و عملکرد آمریکا در راه اندازی انقلاب مخملی و رنگین را محکوم می کرد.
برای اینکه نمایش سفسطه را دراین برنامه وضاحتش را آشکار کنیم، صغری و کبرایی می چینیم:
1- مرگ خوب است اما برای همسایه: مگر نظام جمهوری اسلامی ایران همیشه از صدور انقلاب سخن نگفته است؟ مگر نظام جمهوری اسلامی ایران نیروهای فلسطینی، حزب الله لبنان و الخ... را برای راه اندازی انقلاب از نوع ایرانی جمهوری اسلامی ایران( نه اسلامی!؟) را تربیت و تقویت و تجهیز نمی کند؟
2- آیا چون با آمریکا مخالفیم، بایدبخاطر مخالفت باآن هر باطلی را حق تبلیغ کنیم؟
حالا چطور شده است که انقلاب کمونیستی شوروی و اقمارش یک حکومت ایده ال شده اند؟ و اگر امریکا بخواهد( با فروپاشی شوروی سابق و شروع نسیم آزادی در کشورهای تحت سلطه رژیم کمونیستی سابق) حرکتی در راستای منافع خودش انجام دهد، محکوم است و از آن بنام انقلاب مخملی یاد کنیم؟ و بعد آن را حربه ای ساخته و افرادی را باهمین اتهام به جرم جاسوسی دستگیرکنیم؟!
3- آیا طبیعی نیست کشورهای تحت اقمار شوروی (که اینک مستقل شده اند) رهبران خود را داشته باشند، نه فردی مثل ادوارد شوارد نادزر( وزیر پیشین واسبق رژیم مارکسیستی شوروی سابق) رئیس جمهور مادامالعمر آنهاباشد؟
4- وحشت از چیست؟ وحشت از این است که نیروهای تازه، قدرت و حاکمیت رابدست نگیرند و حکومت همانطور که ثابت مانده ، به همین ترتیب لایتغییر بماند و همیشه، قدرت و حاکمیت در دست همین چند نفر سیاستمدار باشد؟! همانطور که فیدل کاستروی انقلابی حاکمیت را ول نمی کند؟
5- آیا این یک نمایشی مغلطه آمیز از تلقین تفکر به شیوه سفسطه نیست؟
در پیشتر، مصاحبه هائی از افراد سیاسی می گرفتند. یعنی هر کس به پیچ توبه( پیچ خیابان منتهی به زندان اوین) می رسید، فردایش سراز تلویزیون درمی آورد و آن می گفت که نظام و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران می پسندید؟
البته امروز( چون از کثرت عوام کمتر شده است ) کمی فرق کرده است؟! ومغلطه اش خیلی باکلاس تر ومقبول تراست؟ چون قوه قضائیه گفته است سخنان این افراد جنبه قضائی ندارد وفقط به عنوان کارشناس سخن می گویند! نه یک فرد زندانی؟ و صحنه نمایش را هم در یک خانه مجلل مبلمان شده و شیک ترتیب داده اند؟ آیا این سه قرد زندانی نیستند؟ آیا زندانی احساس آزادی می کند؟
شما یک فرد غیرزندانی - ازهمین قسم افراد - را پیدا کنید که بیاید و داواطلبانه همین حرفها بزند؟ که همین حرفهای گفته شده نیز،موضوع تازه ای نیست؟
آمریکا دارای قدرت است، و دمکراسی به سبک خودش راهم می خواهد ترویج کند؟ شما نمی پسندید؛ وهم حق خود می دانید که آن ر انفی کنید؟ اینکه چند محقق ( که کار تحقیقاتی می کنند ) از ترس تغییر دادن ذائقه افراد، آنها به جرم جاسوسی بگیرید و بعد این چنین از آنان نظرکارشناسی بخواهید و آنها هم در کمال آزادی بیایند و از صفحه تلویزیون حرفشان رابزنند! اگر این نمایش مغلطه وسفسطه نیست، پس اسمش چیست؟
انفلاب های آینده درتاریخ های آینده دیگر انسانی نیستند. انقلاب تکنولوژی است که به سرعت همه جا را فرا می گیرد، باید به آگاهی های خود بیافزائیم تا بتوانیم با همان حربه آگاهی رسانی در صحنه حاکمیت باشیم؟
شاید این نمایش های سفسطه که هر ازگاهی از سیما پخش می شود، بتواند برخی از عوام را بفریبد؛ اما این راه به ترکستان است!

(فاعتبروایا اولولابصار)

تا بعد و مصادیق دیگر، خداحافظ!
تهران، 25/4/1386
=======================
1- نگاه کنید به کتاب منطق صوری ( جلد 1و2)، تالیف دکتر محمد خوانساری

-- بدون نام ، Jul 21, 2007

جالب بود لطفا از اقای فرج سرکوهی،روزنامه نگار مقیم آلمان بيشتر استفاده کنيد . در ضمن در اعترافات شخص اعتراف کننده به همه چی اعتراف می کنند و برای خلاصی از زندان و شکنجه حتی اگر لازم باشد تلاش به راه اندازی انقلاب نارنجی که سهله به شرکت در انقلاب کبير فرانسه انقلاب سرخ روسيه جنگهاي استقلال امريکا انقلاب الجزاير کودتای شيلی و کودتای مرداد 28 هم اعتراف می کنند ولی اخه کسی هم باور می کنه !!

-- Dante دانته ، Aug 23, 2007

چرا نظر مام باید اول به تایید دبیر سایت برسه نکنه شمام تخمل شنیدن حرف مخالف عقیدتونو ندارین
جنابان محترم دادن یه عکس تو یه سایت دلیل گفتن این حرفها از زبون اون آدم نیست یه دلیل زنده تر از اعتراف این افراد برای رد حرفهای قبلی اونا لازمه.
لطفا با دلیل محکمتری بنویسید

-- شیدا ، Jul 4, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)