تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با کارگردان سوییسی تهران ساعت یازده شب:

جوا‌نانی با آرزوی پول و شهرت

آن‌قدر بحث ایران موضوع پرکششی‌ست که جشنواره‌های فیلم و موسیقی اروپایی و آمریکایی خودشان را ملزم می‌دانند مهمان یا هنرمندی ایرانی در کنار بقیه‌ی هنرمندان‌شان داشته باشند.

فستیوال جمع و جور فیلم مستند در موزه‌ی تروپن آمستردام، کمتر از ۳۰ فیلم نمایش می‌دهد که دو فیلم ایرانی در آن اکران شد. کارگردان هیچ‌کدام از این دو فیلم مقیم ایران نیستند. "صدای سکوت"، ساخته‌ی امیر حمز مقیم آلمان، و "تهران ساعت یازده شب"، ساخته‌ی ونسا لونژی کارگردان و مردم‌شناس سوییسی.

کسی نمی‌دانست ونسا فارسی حرف می‌زند. وقتی جلو آمد و سلام و احوالپرسی را با زبانی غیر از انگلیسی و فرانسه شروع کرد، اطرافیان فهمیدند که چطور توانسته با هجده جوان ایرانی ارتباط برقرار کند و دوربین را دست‌شان بدهد تا از زندگی روزمره‌شان فیلم بگیرند.

ونسا می‌گوید: «خواب دیدم که در خیابان های تهران قدم می‌زنم و با مردم فارسی حرف می‌زنم. پیش از آن، هیچ تصوری از ایران نداشتم غیر از کتاب‌هایی که در موردش خوانده بودم. همین رؤیا مرا به ایران برد. آنجا فارسی را یاد گرفتم و دوستان زیادی پیدا کردم».

او برای تز دانشگاهی‌اش در رشته‌ی مردم‌شناسی جوانان ایران را انتخاب می‌کند: «هرکدام ازبچه ها دوستان‌شان را معرفی کردند تا جمعیت به هجده نفر رسید؛ و بعد از این‌که هر کدام تلاش کردند از دوربین برای توضیح زندگی خودشان استفاده کنند، پنج نفر انتخاب شدند».

نسرین، دانشجوی رشته‌ی طراحی گرافیک، تنها کسی‌ست که از آن تعداد برای ساخت یک فیلم با ونسا ماند و همکاری مشترک‌شان تبدیل به فیلم "تهران ساعت یازده شب" شد: «نسرین با دوربین راحت بود. بیشترین تصویر و نزدیک‌ترین حس را بین خودش و کادر ایجاد کرده بود و موفق شد یک شب از زندگی‌اش را با دوربینی که خودش در دست داشت، برای من تصویر کند».

در این فیلم، نسرین از آرزوهایش می‌گوید؛ این‌که دوست دارد هنرمند معروفی شود. او تاکید می‌کند که ترجیح می‌دهد هیچ‌وقت به آرزوهایش نرسد. او مقابل دوربین می‌گوید: «بهتره آدم عاشق کسی باشه که او عاشقت نباشه و براش نامه بنویسی ولی بهش نامه‌ها رو ندی».

نسرین با دیدگاه انتقادی، عکسی از خودش را روی صفحه‌ی مانیتورش نشان می‌دهد که باند بعد از عمل بینی‌اش را روی صورت دارد. می‌گوید: «مد اینه که دخترهای ایرانی دماغ‌شان را عمل کنند. همه‌ی این کبودی‌های زیرچشم و قیافه‌ی بعد از عمل مد...»


نمایی از فیلم تهران ساعت یازده شب

ونسا می‌گوید با ساخت این فیلم به رؤیایی که داشته رسیده؛ همان خوابی که او را وادارکرد به ایران برود.

این همه از رؤیا می‌گویی. به عنوان یک مردم‌شناس، رؤیای ایرانی‌هایی که از آنها برای فیلم و تحقیق دانشگاهت کمک گرفتی بیشتر چه بود؟


«همه‌ی آنها هنرمند بودند و می‌خواستند در رشته‌ی خودشان معروف شوند. رؤیای بیشتر آنها کارشان بود و بعد پول؛ همه‌ی آنها دوست دارند پول زیادی داشته باشند».

ونسا لونژی می‌گوید اگر روزی بخواهد فیلمی درباره‌ی ایران بسازد، به زندگی افغان‌هایی خواهد پرداخت که کنار میدان‌ها و پارک‌ها می‌ایستند تا کسی بیاید و آنها را ببرد سر کار: «اما زندگی ایرانی‌های مقیم سوییس برای خودش یک سوژه‌ی اساسی‌ست و قابل دسترس‌تر. دلم می‌خواهد بدانم آنها چه بخش‌هایی از ایران واقعی را در فرهنگ و زندگی روزمره و حتا نوع غذا پختن با خود به سوییس آورده‌اند».

گفت‌وگو با ونسا را از اینجا بشنوید.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)