خانه > آزاده اسدی > گفتوگو > رمز دل دردهای سهراب | |||
رمز دل دردهای سهرابگفتوگو با عباس حجتپناه را از «اینجا» بشنوید. سهراب سپهری، که همین چند روز پیش سالگرد فوتش را پشت سر گذاشتیم، کسی نبود که جلو دوربین بنشیند تا بشود از او عکس گرفت. اما میبینید که عکسهای متنوعی از او در بازار پوستر فروشها وجود دارد و روی جلد کتابهایش با یک انار یا یک قلممو رو به دوربین ایستاده است؛ بدون نام عکاس! عکسی از سهراب که همهجا بدون ذکر نام عکاس"حجت پناه" دیده میشود عباس حجتپناه عکاس و فیلمسازیست که بیش از ۲۰ سال است در آمریکا زندگی میکند. او سالهای زیادی را با سهراب سپهری، به عنوان یکی از دوستان نزدیکش، گذرانده و سفرهای زیادی را با هم به کوه و بیابان رفتهاند. بیشتر این عکسها در این سفرهای دو نفره و در خلوتی دوستانه گرفته شده است. او به زمانه میگوید که چطور این عکسها را گرفته و چرا سالهاست این تصاویر بدون ذکر نامش چاپ میشوند. او در مورد اینکه چطور اجازه داشت از سهراب عکس بگیرد میگوید: سهراب را اذیت نمیکردم با عکسگرفتن. سهراب مثل یک تُنگ بلور نازک ظریفی بود که نباید اذیت بشود. به همین دلیل، اوایل خیلی بااحتیاط سعی میکردم کارم را انجام دهم. بعد دیدم نه، با من راحت هست. در سفرهایی که میرفتیم گاهی عکس میگرفتم. نه اینکه با قصد قبلی یا داشتن عکس خاصی از سهراب بخواهم با دوربین اذیتش کنم. چرا زمان زندهبودنش نمیخواستید که عکسهایش چاپ شود؟ چون آن عکسها نشان دهندهی یک ارتباط خصوصی میان ما بود. سهراب اصلا جمع را نمیتوانست زیاد تحمل کند. ما یک جمع کوچک چندنفره بودیم، حداکثر ۵-۴ نفره، که دور هم جمع میشدیم و او خیلی میان این افراد راحت بود. ولی اگر یک نفر دیگر اضافه میشد، اذیت میشد و راحت نبود. شنیدهام همیشه دلدرد میگرفت! بله! این دلدرد یک جوکی بود میان ما که وقتی قرار بود سهراب بیاید و نمیآمد، همیشه میدانستیم میگوید دلم درد میکند. یعنی یک بهانهای برای نیامدن در جمعی که غریبهای به آن اضافه شده . روزهای آخر زندگی سهراب با او بودید؟ دو ـ سه روز مانده به فوتش او را دیدم. وقتی رفتم بیمارستان دیگر آخرین باری بود که دیدمش. یعنی هر چی فکر کردم نمیشد. به او گفتم: دیگر نمیتوانم بیایم ببینمت. سهراب این رابطهی خاص را فقط با شما داشت؟ نه. نمیگویم فقط با من داشت. نه، نه. چون دوست هایش محدود بودند به هرحال... ببینید! اگر بخواهم اسم کسی را بیاورم و بگویم که خیلی خیلی به سهراب نزدیک بود، معصومه (منیر) سیحون بود. من در آن سالها با نمایشگاههایی که سهراب در بیینال تهران داشت، کارهایش را میشناختم. ولی بعدا از طریق معصومه سیحون با او آشنا شدم. سیحون از همهی ما به او نزدیکتر بود و آخرین بار هم در حالی که دستش زیر سر سهراب بود، مرگِ او را از نزدیک دید. پس شما بیشتر سهراب را با نقاشیهایاش شناختید. نه. هر دو. یعنی شعرش برایم جدا بود و نقاشیهایش هم جدا. آن زمان تبدیل شده بود به سهراب سپهری؟ در دید مردم امروز، الان سهراب یک شناخت دیگری پیدا کرده و همه نامش را میدانند. اما در آن سالها نقاشها و شاعران فقط در جمعهایی، روشنفکری یا کمی کتابخوان و اهل هنر، شناخته میشدند. میتوانم اسم کسانی را بیاورم که آن زمان با وجود فعال بودن و هنرمند بودن، هیچکس آنها را نمیشناخت. فرض کنید پرویز تناولی. برای خودش همان زمان مجسمهساز معروف و بزرگی بود.،اماچند نفر او را میشناختند؟ کیها میشناختندش؟ سهراب را هم در جمعهای هنری میشناختند و رویش حساب باز شده بود. ولی او نقاشی بود که در هیچکدام از نمایشگاهها ظاهر نمیشد و در افتتاحیهی نمایشگاهاش هم حضور نداشت. با این همه تنهایی، سهراب رابطهاش با بقیهی شاعران و نقاشان چطور بود؟ رابطهاش با همه خوب بود. من فقط یک بار، راجع به یک نقاش، از او چیزی شنیدم. آن هم بهخاطر اینکه از نظر تکنیکی و اینکه اکلیل توی کارهایش بهکار برده بود، حسابی سهراب را ناراحت کرد. ولی هیچ موقع راجع به هیچ نقاشی و هیچکسی من ندیدم بد بگوید یا با هیچکس بد باشد. و خیلی سخت بود دوستی با چنین آدمی؟ بله. به نوعی سخت بود. اما در عالم رفاقت کارهای عجیب و غریبی میکرد. همه فکر میکنند وقتی با این آدم مینشستی فقط باید راجع به ادبیات و فلسفه صحبت کنی. در حالیکه بسیار بسیار آدم راحتی بود. آدمی بود که برای امروز زندگی میکرد. شاد، خیلی راحت. با بعضی از هنرمندها وقتی که مینشینی، میبینی زندگیشان را در یک قالب خاص گذاشتهاند. اما سهراب آدمی بود که مدرنیت را کاملا فهمیده بود و تفکرات خودش را داشت. تحقیق کرده بود بهنوعی. نه اینکه بنشیند فقط اینها را در کتابها درک کند. با سفرهایش بسیاری از تجربیات نقاشی و شعر را درآورده بود. ژاپن که رفت، با دستِ خیلی پر برگشت. هم از نظر نقاشی تکنیکهای ژاپنی را خوب یاد گرفت، هم از نظر شعر بر هایکوهای ژاپنی تسلط پیدا کرد. سهراب یک آدم جستوجوگر بود. هر چیز کوچکی برایش ارزش خودش را داشت و دنبالش میرفت. ولی اینکه بعد از فوتش اینقدر محبوب شد، باز هم بهخاطر خصلت ما ایرانیهاست یا اینکه واقعا زمان خودش آنقدر کشف نشده بود؟ بخشی بهخاطر همان خصلت ما ایرانیهاست. ما وقتی کسی را از دست میدهیم تازه به او توجه میکنیم. حتا اگر این موضوع را که مردهپرستیم بگذاریم کنار، ولی به طورکلی کسی مثل سهراب وقتی از این دنیا رفت، مردم تازه شعرش را خواندند. هر چند هنوز هم به نظر من برای سهراب کاری انجام نشده است. سهراب سپهری بعد از فوتش حتا نتوانستهاند یک مجموعه از کارهایش را گردآوری کنند که مردم ببینند. موزهی هنرهای معاصر چند تا از کارهایش را دارد، ولی دیگرانی هم دارند و میتوانستند یک نمایشگاه بگذارند و این بُعد سهراب به عنوان نقاش را بشناسانند. البته فکر کنم تعداد زیادی از نقاشیهایش به موزهی صنعتی در کرمان داده شده. بله. فکر میکنم موزهی صنعتیکرمان یک کلکسیونی داشت. اما این کافیست؟ تازه نه تنها کاری نکردهایم بلکه به ضرر سهراب هم فعالیتهایی شده؛ مثلا یک سری ازکارهای سهراب در مراحل اولیهی کار و در حد اتود بوده، که چاپ شده و در دست مردم است. این کار اصلا به نظر من درست نیست. آن هم برای سهراب که اینقدر روی کارش حساسیت داشت.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
حالا به حرف من رسيدي؛ «سهراب»!
-- ح.ش ، May 2, 2007هي گلو پاره ميكنيم: آقا ! اسم و امضاي صاحب اثر زير عكس، فراموش نشود، پليز! اما كو گوش شنوا؟ ظاهرن همينجا هم فراموشتان شده اين نكتهي ظريف را !
شاد باشيد.
اين را میگويند«امر به معروف»!...«زمانه»ایها گوش کردند و بلافاصله بعد از آن «فرياد»، اينطور تصحيح شد آن شرح عكس ناقص :«عکسی از سهراب که همهجا بدون ذکر نام عکاس"حجت پناه" دیده میشود.»... البته دلخور نشدم که کامنتام را درج نکرد...ولي خوشحالام ؛ چون اين ماجرا در جاي ديگري ثبت شد.
-- ح.ش ، May 2, 2007شاد ياشيد.
سهراب ته دنیا رو دید و ...............
-- من ، May 3, 2007و چه اندازه تنم هوشيار است
-- H M ، May 3, 2007نكند اندوهي سر رسد از پس كوه
.......و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي كرد.....
-- الهام ، May 4, 2007و خاصيت عشق اين است!
دم عباس حجت پناه گرم که حق دوستی را بجا آورده در خور دوست عمل کرده و دنبال نام آوری بیجا نبوده است
-- ف ا ، May 5, 2007اگر چه ما نام او را در تلویزیون ملی و با مستند های خوبش به یاد داریم
مرسی از مصاحبۀ خوبتان....خیلی صممیمی بود.....مثل خود سهراب...........ساده و روان...
-- م ا ، May 5, 2007ساده باشید
مصاحبه بسیار خوب و روانی بود . ممنون
-- مارال ، May 6, 2007حرفهای تازه ای بود در باره عزیزترینی بنام سهراب بزرگ...
-- افسانه غفاری ، May 23, 2007Did Shohrab steal the poem of "Vah Cheh Sabzam Emrooz"
-- Ahamad ، Jun 22, 2007from Abbass Hojat panah ?Wow